شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا
ما آوانگارد نبودیم
به بهانه بازی خوب و درخور تقدیر آزیتا حاجیان در سریال «ساعتشنی» برای گفتوگو به سراغش رفتیم. او زیاد اهل گفتوگو نیست. میگوید: «چرا شش ماه پیش سراغ من نیامدید؟» اما وقتی مجابش میکنم میخواهیم درباره نقشهای متفاوت حرف بزنیم قبول میکند گفتوگو کنیم.
آدم رک و راستی است و بدون رودربایستی حرفش را میزند. او هم مثل خیلی از بازیگرهای خوب دیگر روی تئاتری بودنش تأکید دارد.
«دزد عروسکها» اولین حضور او در سینما جزو خاطرات خوش کودکی خیلی از ماهاست. نگاهی که به بازیهایش میاندازی میبینی همهشان را یک جورهایی دوست داری. سفر سبز، آدم برفی، روبان قرمز و... حالا هم ساعتشنی.
از فضای بیمارگونه جوانهای امروز میگوید و تربیت چهارچوبدار روزگار خودشان و نگران نسلی است که خودش هم واقعاً نمیداند چه کار میخواهد بکند. او معتقد است شکستن همین چهارچوبها نکتهای است که نمیگذارد نسل امروز و دیروز در کنار هم قرار بگیرند.
مادر مهراوه و ملیکا شریفینیا خیلی آدم دموکراتیکی است و در انتخاب فرزندانش دخالتی نکرده و نمیکند. او حرفهای جالبی در مورد همه چیز میزند که با هم قسمتهایی از آن را در ادامه میخوانیم.
▪ میخواهم گفتوگو را با نقش متفاوت شروع کنیم. نقشهایی که متفاوت هستند و در خودشان نوعی ساختارشکنی دارند از طرف بازیگرها سخت پذیرفته میشوند. شاید نمونهاش را در ایران کم داشته باشیم. مثلاً نقش خانم فریماه فرجامی در فیلم سرب. انتخاب این طور نقشها سخت به نظر میرسد. شما اما بیشتر سراغ این طور نقشهای خاص رفتهاید. میخواهم درباره انتخابهایتان حرف بزنید. اینکه چطور راحتتر از بقیه سراغ این نقش ها میروید؟
ـ من بازیگر تئاتر هستم و در تئاتر این را اساتید ما به ما یاد دادهاند که تصویر زیبا داشتن در بازیگری هیچ ارزشی محسوب نمیشود؛ این در ذهن من حک شده. یعنی اینکه در خلاقیت بخش صورت و چهره کاراکتر کاملاً به عهده گریمور است و هر کاری که بخواهد میتواند با آن انجام بدهد و بخش ارائه واقعی هستی نقش با بازیگر است.
بنابراین از همان روز اولی که من بازیگر شدم، که ۱۶ سالم بود، مقوله اینکه صورتم چقدر زیباست یا چقدر زشت است، چشمانم ریز است یا دماغم گنده است یا مسائل اینچنینی از ذهن من پاک شده بود و این را مدیون اساتید بسیار خوبی هستم که با آنها کار کردهام.
از جمله آقایان رکنالدین خسروی، حسین پرورش و... بعد از اینها همانطور که میدانید ورود من به سینما با فیلم «دزد عروسکها» بود و نقش «عجوزه». بنابراین از ابتدا هیچ مسئلهای با صورتم نداشتم؛ چه زشت چه زیبا. در نقشهای نرمالتر هم که کار میکردم باز هر آنچه که کارگردان از شکل آن کاراکتر مد نظرش بود برایم در اولویت بود.
و خب البته نقشهای خاص خیلی تفحص میخواهد، خیلی جستوجو و تلاش میخواهد که یک تجربه جدید را به شما ارائه بدهد و این شانس تجربه کردن معمولاً با نقشهای خاص بیشتر پیش میآید تا نقشهایی که ما به ازای عینی دارد و نقشهای نرمالی که ما با آن زندگی کردهایم و نهایتاً جلوی دوربین تکرار عینی بخشی متفاوتتر از زندگی خودمان است.
▪ صحبتی که هست خیلی از بازیگرها عقیده دارند که ممکن است با قبول چنین نقشهایی مخصوصاً در اولین بازیها به چهره خودشان در نگاه کارگردانها خدشه وارد کنند و این تصور به وجود بیاید که باید حتماً کارهای خاص بکنند. به زبان خودمانی وجهه کاریشان خراب میشود.
ـ شاید من به شعور کارگردانها بیش از این حرفها اعتماد داشتهام. فکر میکردم که یک کارگردان وقتی که کار تو را میبیند، به این فکر میکند که این آدم در اینجا توانست این نقش را دربیاورد و از پساش برآمده، حالا صورتش هم احتمالاً یا یک ذره زشتتر از این است یا یکذره زیباتر. من معتقد بودم که کارگردانها بیشتر به بازی اهمیت میدهند تا صورت. زمانی که من وارد سینما شدم، این طور بود. الان اما قضیه فرق کرده است.
▪ در نهایت میخواهم بدانم یک نقش چه چیزی باید داشته باشد تا شما انتخابش کنید؟
ـ اینکه من یک نقش را بپذیرم و برایش زحمت بکشم و جسم و جانم را در طول فیلمبرداری یک تا دو ماه در اختیارش قرار بدهم، باید وقتی که آن را در مرحله سناریو میخوانم به این برسم که چیزی برای گفتن دارد. یعنی یا در زمینه عواطف و احساسات یک تجربه جدید به تماشاگر بدهد یا در زمینه تفکر یک تحولی را در اختیار تماشاگرش قرار دهد یا در زمینه رفتار چیزی به دانش و دریافت و ادراک تماشاگر اضافه کند. اگر چیزی نداشته باشد و به نظرم بیخاصیت بیاید، برایم جذابیتی ندارد. اگر اینها را نداشته باشد که مرض ندارم برایش زحمت بکشم.
▪ این طور که به کارهای شما نگاه میکنم، به این میرسم که حتماً نقش باید یک شاخصه داشته باشد تا انتخابش کنید. مثلاً در «آدم برفی» شاید لحن و کلام باشد، در «روبان قرمز» چیز دیگری. حالا این میتواند در بخش تکنیکال ماجرا باشد یا در بخش وجودی آن.
ـ در بخش تکنیکال نه. اصولاً من با چشم بیننده کاری ندارم. برای من دریافت و ادراک او مهم است. یعنی بیشتر با ذهن و قلب او کار دارم. ممکن است من را مثل یک عروسک بفرستند جلوی دوربین، اما هیچ چیزی برای ارائه به بیننده نداشته باشم و یک چیز تکراری لختِ بیخاصیت را اجرا بکنم و بیننده خیلی هم از رنگ و لعاب ماجرا خوشحال بشود. این برای من جذاب نیست، اما اگر یک چیزی برای ارائه به بیننده داشته باشد آن میشود شاخصه و اصلاً هم تکنیکال نیست.
مثلاً «مش دریا» این نقش آخری که من کار کردم، صدا سازی دارد، لهجه دارد، اما خودش اگر بیخاصیت بود، اگر آن منش را نداشت، اگر آن ایدهآلها و جایگاه را نداشت و آن سجایای اخلاقی درستی که من روی آنها تأکید دارم، به صرف اینکه بروم جلوی دوربین تلویزیون که ببینید من چه بازیگر توانایی هستم مطلقاً چنین کاری را انتخاب نمیکردم. اصلاً آب در هاونگ نمیکوبم.
چون یا من بازیگر بودم و مردم دوست داشتهاند و تأیید کردهاند یا نبودهام. اگر نبودهام که خیلی زودتر از اینها باید خداحافظی میکردم و مینشستم توی خانهام، مثل شرایطی که برای خیلیها پیش آمد. حتماً یک خرده بازیگر بودهام که هنوز هستم و به من کار پیشنهاد میشود.
من بحث اینکه بخواهم میزان بازیگری خودم را به کسی ارائه بدهم، اصلاً ندارم و اصلاً در این زمینه دیوانه نیستم که زحمت بکشم. باید نقشم یک چیز به زندگی مردم اضافه کند.
▪ درباره «مش دریا» حرف بزنیم. من چنین آدمی را در شهر ملایر دیده بودم و وقتی تصویرش را روی صفحه تلویزیون دیدم زود رفتم به همان روزهایی که آنجا بودم. میدانم که شما هم اصلیتی ملایری دارید. میخواستم بدانم شما اصلاً با مابهازای بیرونی این آدم روبهرو شده بودید، یا «مش دریا» همینطوری به وجود آمد؟
ـ نه اصلاً، دیروز که شما درباره همین با من صحبت کردید موضوع واقعاً برایم جذاب شد. این میتواند یک حالت روان نژندانه داشته باشد. شما فیلم «گاو» مهرجویی را دیدهاید. برای پرسوناژ آقای انتظامی در این فیلم همین اتفاق افتاده بود که فکر میکرد گاو است. این خانمی هم که میگویی شاید برایش یک جریان روانی اتفاق افتاده باشد.
من این آدم را ندیدهام، اما «مش دریا» اصلاً رواننژند نیست. این آدم بسیار باهوش و هوشیار است و ندار. او یک تخصص بیشتر ندارد؛ فالودهسازی. او مجبور است برای این کار با یک مشت دورهگرد مرد همکاسه شود و برای اینکه مورد تعارض قرار نگیرد و به لحاظ جنسیت بین این همه دورهگرد مرد دچار مسئله نشود، آگاهانه این ماسک و الگوی رفتاری را انتخاب میکند برای امنیت خودش. او خودش میداند که زن است و اصلاً دچار رواننژندی نیست. این انتخاب در نهایت سلامت روانی فقط برای محافظت از خودش است.
▪ معلوم است که همه مؤلفههای این کاراکتر از ابتدا در فیلمنامه نبوده. میخواهم بدانم خلق این شخصیت چقدرش مال خود شماست؟
ـ بعد از اینکه قرار شد من «مش دریا» را بازی بکنم، ما سه چهار جلسه جانانه با آقای رفیعزاده نویسنده کار داشتیم. نشستیم و زندگی «مش دریا» را زیر و زبر کردیم، برایش شناسنامه درآوردیم و جایگاه اقتصادی – فرهنگی و اجتماعیاش را بررسی کردیم و شاخصههای شخصیتش را بیرون کشیدیم. از روز اول فیلمبرداری بخش من هم این بالا و پایین کردنها با کارگردان شروع شد و آرام آرام در طول چهار پلان اولیه «مش دریا» را خلق کردیم. این شخصیت واقعاً آرام آرام به وجود آمد.
«مش دریا» مطلقاً مابهازای بیرونی نداشت، یعنی من ندیدهام و این اولین بار است که شما به من این را میگویید و این خیلی برای من باعث خوشحالی است. البته من برای این کاراکتر یکسری مأخذها داشتم. یعنی همان ملایر که بودیم در منزل مادربزرگم که از بزرگان آن شهر بود، مابهازاهایی از این نقش وجود داشت.
در منزل مادربزرگم کسانی بودند که در کارها به او کمک میکردند و من خیلی در اجرای «مش دریا» فلاش بک زدم به آن دوران تا بتوانم به تیپ و طبقه «مش دریا» و بعد به سجایای اخلاقیاش نزدیک شوم. یعنی تفکرات و خلاقیت خودم و آقای رفیعزاده و آقای بهرامیان را داشتم، حالا سعی کردم که برای اینکه عمیقتر به این نقش نزدیک بشوم، هی فلاشبک داشته باشم و بروم به آن روزها و پیش آن آدمها و جایگاه اجتماعی «مش دریا» را از آن آدمها بگیرم. از هرکدامشان یک ذره برای «مش دریا» آوردم. یعنی استراکچر قضیه درست شده بود و حالا باید میرفتم سراغ جزئیات که خیلی از آنها کمک گرفتم. خیلی خوشحالم که این ذخیرهها را از دوران کودکیام داشتم و در خلق این کاراکتر از آنها استفاده کردهام.
▪ الان بحث دور و بر «ساعت شنی» خاص بودن و بکر بودن سوژه و خط قرمزهایی است که وجود دارد یا ندارد. نمیخواهم الان درباره این چیزها صحبت کنیم، چون همه دارند میگویند. به نظر شما چه موضوعات بکر دیگری وجود دارد که این روزها میتوانیم و باید به آنها بپردازیم؟
ـ ببینید اگر خط قرمزی باشد و اگر این طوری شکسته شود کار ماست، این کار یک هنرمند است. این یک موضوع. درباره سؤال اصلیتان باید بگویم یکی از دغدغههای من الان این هجوم سرسامآور جوانان به سمت بازیگری است. این هجوم بیکانال و گسیخته، نامنسجم، بینظم و خطرناک. موضوع بعد ریشهیابی این مراجعات پرکمیت به روانکاوی است. اینها مسائل جامعه ماست که باید به آنها رسیدگی شود و درمانش پیدا شود. الان دیگر حضور ذهن ندارم. موضوعات از این دست زیاد است.
▪ اتفاقاً در گفتوگو با آقای کشاورز هم ایشان به همین نکته اشاره کردند که این روزها بازیگری شده چشم رنگی و دماغ عمل کرده. نمیدانم چه چیزی این میان وجود دارد؛ شهرت و پول و این حرفهاست یا چیز دیگری؟
ـ این سطح ماجراست. اشکالش این است که بقیه رشتهها در این جامعه بیارزش شده. شما وقتی دانشگاه میروی و زحمت میکشی و مدرکت را میگیری، وقتی برایت بازار کاری وجود ندارد و رشتهات را بیارزش میبینی و آن وقت میبینی در رشته سینما و بازیگری با داشتن یک چشم خوشگل و یک دماغ و صورت قشنگ و یک خرده پررویی و بعضی اوقات داشتن یک خرده پول و رشوه دادن و از این جور حرفها به راحتی یک آدم را از توی خیابان بر میدارد و میآورد و سوپر استارش میکند، طبیعی است تو هم سراغ این رشته میروی. این اشکالش از بازیگری یا بچههای ما نیست، اشکالش از وضع نابسامان اجتماعی است که گریبان ما را گرفته. ریشه آنجاست
▪ پس این پشت پردهای که مدام از آن حرف میزنند چه نقشی در ماجرا دارد؟
ـ همه اینها زاییده یک شرایط اجتماعی نابسامان و نامتعادل است که ترتیب اثر دادن به آن و حل کردن مشکلش فقط دست دولتمردان و سیاستگذاران است.
▪ یکی میگفت به بچهام گفتهام حق نداری راه من را ادامه بدهی. شما این حرف را به فرزندانتان نزوید که سراغ بازیگری نروید؟
ـ من به دموکراسی خیلی اعتقاد دارم. بچههای ما شاهد معایب ماجرا بودهاند و آن را میشناسند، چون در خانه ما همواره درباره بازیگری به عنوان عسلی که باید به آن انگشت زده شود حرف زده نشده. ما درباره مصائبی که دیگران کشیدهاند، خودمان کشیدهام و در سینمای ایران هست صحبت میکنیم؛ خیلی هم باز صحبت میکنیم. درباره مواهبش هم حرف میزنیم. بچهها هم مواهبش را میدانند هم معایبش را. انتخاب با خودشان است، همان طور که مسئولیت با خودشان است. ما فقط مشاوره میدهیم. اگر از من بپرسند مادر این سناریو، این کارگردان، این نقش برای من خوب است یا نه، نظر خودم را به عنوان نظر میدهم. نه میگویم نرو نه میگویم برو. من این کار را نمیکنم.
▪ با توجه به همه این حرفهایی که تا حالا زدهایم در مورد بازیگری و نقش و از این حرفها شما چقدر در زندگی آدم آوانگاردی هستید؟
ـ خیلی نیستم. برای اینکه من از یک نسل چهارچوبدار هستم. ما در خیلی از بکن نکنها، خیلی از قضاوتها و خوب و بدها، در اخلاقیات و این جور حرفها بزرگ شدهایم. بنابراین آوانگارد بودن برای ما خیلی سخت است. شکستن کلیشهها، شکستن باورها و لیمیتها برای نسل ما خیلی سخت است و اختلاف ما هم با نسل جدید همین است.
ما نمیتوانیم آنچه را که از قبل آموختهایم یا با آن بزرگ شدهایم بشکنیم و بیاییم در کنار این نسلی که همه چیز را شکسته است. برای ما سنگین است. ما خیلی باید تلاش بکنیم که به نسل شما نزدیک بشویم. برای نقشهایی هم که بازی میکنم، هیچ لیمیتی وجود ندارد. اینها جزو آموزشهای من است، یعنی از ابتدا در ذهن من شکسته شده که یک بازیگر عروسک است. من لیمیت نشکستهام، باورم این بوده، اما اصولاً متأسفانه خیلی آوانگارد نیستم.
▪ درباره بازیگری خیلی حرف زدیم. میخواهم یک تعریف برای بازیگری بدهید و بگویید که کجای زندگی شماست؟
ـ بازیگری وام دادن مغز و دل و بدن است به یک پرسوناژی که روی کاغذ حیات مکتوبش شروع میشود و با وام گرفتن این سه مرکز از شما حیات عینیاش شروع میشود. این بازیگری است و یک ودیعهای که خدا در وجود هر کسی گذاشته.
▪ همینجا قبل از اینکه جواب باقی سؤال را بدهید، به نظرتان این بازیگری چقدر آکادمیک است و چقدر در وجود خود آدم؟
ـ هنر اساساً منوط به جریان آکادمیک نیست، اما جریان آکادمیک کانالیزهاش میکند. بعد اینکه کجای زندگی من است. الان بازیگری برای من دو مبحث دارد. یکی در حیطه عشق زندگی من است که تعریف خاصی دارد. یکی هم در حیطه جریانات اقتصادی زندگی من است.
جریانات اقتصادی زندگی من به این شکل نیست که من هر نقشی را بابت پولی که میگیرم بازی بکنم، ولی اگر یک نقش خوبی باشد که دوستش داشته باشم میتواند در طول دو سه ماه که مشغولش هستم زندگی من را تأمین کند و بقیه طول سال را من با دغدغه کمتر یک زندگی بسیار نرمال را بگذرانم و نگران نباشم که باز بابت پول بروم یک بازی بکنم که دوستش ندارم.
آن بخشش که در حیطه عشق من است در واقع با هر نقشی که عاشقانه کار میکنم باعث میشود که چیزی را دوباره زندگی کنم. یعنی زندگیهای دیگری را در زندگی خودم تجربه میکنم و یک فایل دیگر در زندگیام باز میشود. اینکه نه تنها اجازه دارم بلکه تشویقم هم میکنند، پول هم به من میدهند و امکانش را هم به من میدهند تا یک آدم مثل «مش دریا» را بازی بکنم. این خیلی زیباست. حالا این بازیگری کجای زندگی من است؟ قبلاً دور و بر مرکز بود، اما الان دارد کمکم میکشد به حاشیه.
▪ پس امروز دغدغه اصلی زندگی شما چیست؟
ـ کشفی از خودم و حضورم در این جهان، رسالت و مسئولیتی که داشتهام و استنباط این قضیه که چرا آمدهام و باید چه کار بکنم. این یک خرده جنبههای فلسفی دارد. من این دغدغه را در طول زندگیام داشتهام. گاهی کمرنگ میشد و گاهی پررنگ، اما حالا که دیگر سنم به سمت رسیدن به کمال است بیشتر به آن فکر میکنم و دغدغهام هست.
▪ شما به عنوان کارگردان الان این گفتوگو را کات بدهید.
ـ خیلی چیزها در گفتوگوی ما بود. به نظرم این گفتوگو یک فیلم سینمایی نبود، بلکه شبیه یک سریال بود. مثل یک رمان که شما میخواهید سرنوشت شخصیتش را خلق کنید. بعضی از این شخصیتها شما را با خودشان میکشند به جایی که باید بروند. برای همین هم هست که بعضی از رمانها عالیاند. برای اینکه با خودت فکر میکنی وه چه اتفاق جالبی و بعد شما مصاحبهای از نویسندهاش میخوانی که میگوید من اصلاً نمیخواستم به اینجا برسم، خود شخصیت مرا با خودش برد.
بارها و بارها با این چیزها روبهرو شدهایم. گفتوگوی ما هم همینطوری است. این یک سریال است. تو دفعه بعدی که اینجا بیایی ممکن است بحثمان یک جایی برود که نه تو تصورش را بکنی نه من. فکر میکنم همین جا همینطوری روی هوا ولش کنیم تا بعد. کات.
نویسنده : سهیل سلیمانی
منبع : چلچراغ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست