جمعه, ۱۳ مهر, ۱۴۰۳ / 4 October, 2024
مجله ویستا


شخصیت‌پردازی پاشنه آشیل «بیست»


شخصیت‌پردازی پاشنه آشیل «بیست»
همکاران می‌گویند اولین فیلمی بود که با میل به تماشای آن نشستیم، چرا که اشکالاتش کمتر از فیلم‌های دیگر بود. برخی نیز گفته‌اند درنهایت بدبینی فیلم متوسطی بود.
... صدالبته حضور این همه بازیگر توانمند در این اثر، فی‌النفسه توجه بسیاری را به این فیلم جلب می‌کند، حتی اگر فیلم ضعیفی باشد که نیست.
برخلاف بسیاری از آثار سینمایی این سال‌ها، شخصیت‌پردازی در «بیست» پررنگ و پیش‌برنده داستان است. شخصیت‌هایی که هر کدام از بد حادثه دور هم جمع‌ شده‌اند، اما هر کدام قوام خود را می‌یابند و به دنبال، راه‌های بهتری در زندگی می‌گردند. اما برخی در حد تیپ باقی می‌مانند و مخاطب هر چه بکوشد، بیش از آنچه که به او ارائه شده، از آنها نمی‌فهمد مثلا زندگی کردن و کار بدون حقوق زن خسرو (فرشته) در سالن سلیمانی، کیفیت حادثه و معلولیت اجباری پیش‌آمده برای خسرو و منکوب‌شدن آن دو به زندگی در این سالن خیلی طبیعی نیست با وجود گرانی‌های فزاینده در مناطق پایین‌شهر، هنور خانه‌هایی وجود دارد که با قیمت پایین در اختیار مستاجر قرار گیرد، ثانیا مشخص نیست، کیفیت حادثه روی داده بر دستان خسرو به چه نحوی بوده که حتی با فروش خانه [توجه داشته باشیم که خانه اگر در کمترین ابعاد هم باشد برای خرج کردن به منظور سلامت دست، کم‌پولی نخواهد بود] دست خسرو بهبود نیافته است. این علامت سوال بزرگی در این شخصیت‌پردازی است، سوال این است که؛ آیا نویسنده و کارگردان خواسته با حجم اطلاعات اندکی که به مخاطب درباره این شخصیت می‌دهد، به قیمت بازی متفاوت علیرضا خمسه، خود و او، مورد توجه منتقدان قرار گیرند؟ یعنی حاضر شده است به منظور جلب توجه کارشناسان و اهالی سینما در یک جزء درام خود نقص بگذارد تا از وجهی دیگر جذاب به نظر‌ آید؟
این سوال‌ها درباره شخصیت‌هایی دیگر نیز صادق است. فرشته از آنجا که حقوقی بابت کار کردن در سالن سلیمانی نمی‌گیرد، فرصت بیشتری برای مشورت دادن به سلیمانی و کمک به دیگران [البته با ترس] دارد. اما به نظر می‌رسد عدم حضورش در این قصه چندان لطمه‌ای به کار نمی‌زند و شاید می‌بایست برای شناخت بیشتر از او، جزئیات فراوان‌تری از شخصیت وی نوشته و ارائه می‌شد.
و... یا میثم که هم با وانت کار می‌کند، هم کارگر سالن است و از سویی عشق بازیگری دارد و در این سن [که پایین هم به نظر نمی‌آید] معلوم نیست دقیقا به دنبال چیست؟ و در اجتماع، مخاطب چگونه می‌تواند به دنبال آن بگردد تا فهم او، برایش آسان شود.
... و سلیمانی که تا انتها چیز زیادی از او نمی‌دانیم... بیمار عصبی است، اما در آخر به گونه‌ای دیگر می‌میرد... شاید داش آکلی است در هیبت مدیر تالار و لازم است بدانیم او چگونه گذشته‌ای داشته که این‌قدر تنها مانده است و اصلا شاد نیست و غصه چه چیز را می‌خورد و در زندگی به دنبال چیست؟ اینها را اگر بیشتر بدانیم، شاید قصه فعلی دیگر جذابیت کمتری برای ما داشته باشد به همین دلیل نویسنده مانند میوه ممنوعه از معرض مخاطب دور نگه داشته است تا قصه‌اش کم‌حرف و مینی‌مالیستی درآید.
آری قصه «بیست» بسیار مینی‌مالیستی است و همه نقایص شخصیت‌‌پردازی این درام که اتفاقا [شخصیت‌پردازی در این اثر] نقطه قوتش هم هست، ناشی از همین رویکرد نویسنده و کارگردان است که خواسته شالوده‌شکنی کند و با روایت قصه‌ای اجتماعی و جنوب‌شهری، ساختاری متفاوت در‌ایده و کارگردانی برای سینمای ایران به ارمغان بیاورد و به نظر می‌رسد بی‌هدف بودن و عدم ضرورت حضور برخی شخصیت‌ها در این قصه، در جهت هدف اصلی ایده این فیلم، در سایه قرار گرفته است.
برخلاف بسیاری از آثار سینمایی این سال‌ها شخصیت‌پردازی در «بیست» پررنگ و پیش‌برنده داستان استهدفی که با ترسیم فضایی نسبتا باورپذیر با در کنار هم قرار دادن شخصیت‌هایی تک‌افتاده در اجتماع شهری کنونی تهران، به روش مینی‌مالیست شکل گرفته و مقصود کارگردان را از این روایت به سرانجام رسانیده است.
موضوع دیگری که موجب تنزل جایگاه باورپذیری از این قصه در مخاطب شده در به در بودن همه کسانی است که در این تالار کار می‌کنند و به نظر می‌رسد این موضوع خیلی دستچین شده و فاصله‌ای میان این قصه و واقعیت ایجاد شده است. چراکه در واقعیت این‌طور نیست و اینچنین همه آدم‌های جنوب شهر درب و داغان نیستند و موجب شده فضاسازی کارگردان در این قصه چندان طبیعی به نظر نرسد و به باور مخاطب نزدیک نباشد.
این‌که میثم، بیژن، فرح و زنش و فیروزه همگی مشکل محل سکونت دارند و نقطه مقابل آنها سلیمانی، مدیر تالار که همه چیز دارد اما هیچ چیز ندارد بشدت به ساختار درام این قصه لطمه زده و میان فیلم و مخاطب سوءتفاهم به وجود آورده است، چون اگر این فضای دستچین شده و کنار هم قرار دادن این همه آدم که مشکل مسکن دارند با این توجیه کارگردان که «من شهرستانی هستم و حال آنها را بهتر درک می‌کنم» برای مخاطب و کارشناس سینما حل می‌شد، به یقین این فیلم در سینمای اجتماعی کم‌رمق این سال‌ها شان و رتبه بهتری می‌یافت و همه با دودلی میان خوب و بد به این فیلم نمی‌نگریستند.
البته تلاش کارگردان در جهت شالوده‌شکنی در ساخت این‌گونه قصه‌های اجتماعی تا حدودی موفقیت‌آمیز بوده، اما شاید می‌بایست دقت بیشتری در پردازش طراحی داستان و تنوع در چینش شخصیت‌های جنوب شهری می‌کرد و اگر چنین می‌شد و کارگردان شناخت بهتری از جزئیات زندگی آدم‌ها در جنوب شهر داشت، فیلمی نظیر آثار شاخص سینمای اجتماعی همچون [کندو] پدید می‌آمد، ضمن این‌که کارگردان در آن به هدف آوانگارد خود می‌رسید و «بیست» آینه تمام‌نمایی از زندگی شهری آدم‌های درب و داغان در این دوره زمونه به حساب می‌آمد؛ اتفاقی که بسیار خجسته می‌نمود و سال‌های فقر شدید سینمای اجتماعی «بیست» را به مانند نگینی درخشان در انگشتری سینمای اجتماعی این سال‌ها تبدیل می‌کرد.
با آن‌که کاهانی گفته است بیشتر از ۱۰ بار فیلمنامه «بیست» را بازنویسی کرده است، اما شاید... اگر پنجره ذهنی متفاوت‌تری در بازنویسی و نگارش این فیلمنامه به کمک کاهانی می‌شتافت و نویسنده اثر این اجازه را به دیگری می‌داد تا به منظور تقویت این قصه، فیلمنامه را باز نگارش و تقویت کند فیلمش جلوه بیشتری می‌یافت و همذات‌پنداری فراوان‌تری در مقابل خود می‌دید.
... به هر جهت تلاش کاهانی باتوجه به تجربه کارگردانی‌اش قابل تقدیر است و اگر فیلمنامه کارهای بعدی‌اش را براساس مطالعات جامع‌تری بنویسد آینده سینمایی‌اش تضمین‌شده خواهد بود و سینمای ایران قدر او را بیشتر خواهد دانست.
کسی نمی‌تواند کتمان کند که فضای اجتماعی فیلم بیست فضایی یخ‌زده و نسبتا دستچین شده است و این ناشی از خلاهای قصه و شخصیت‌‌پردازی این اثر است که به آن اشاره شد و اگر رعایت می‌شد و مورد تدقیق بیشتری قرار می‌گرفت، اثری شاخص به حساب می‌آمد.
امیر فرض‌اللهی
منبع : روزنامه جام‌جم