چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
اقتدار مردمی در نظام سیاسی اسلام
در مهندسی حکومت دینی و نظام ولایی که با پیروزی انقلاباسلامی احیاء شد، هرگز الهی بودن و منشأ و مبنای آسمانیداشتن، مستلزم نفی دخالت و نقشآفرینی و مشارکت مردمیو غفلت از اراده و خواست آنان نیست و به هیچ وجه خدا و انسان را مقابل هم قرار نمیدهد؛ بلکه مدعی است تنها راهبرد و راه دستیابی به مردمسالاری حقیقی، نظام ولایی وحاکمیت دینی است و هیچ مکتب و نظامی به اندازهٔ اسلام برای انسان موضوعیت قائل نشده و او را در حکومت ونهادهای سیاسی آن مشارکت نداده است.
این مقاله ضمن اصرار و مبنا قرار دادن نظام ولایی و حاکمیتالهی، نقش و جایگاه مردم را در شکلگیری و استمرار و اقتدار آن مورد بحث قرار داده و در نهایت، ارکان الهی و مردمیِحکومت دینی را برشمرده است.
● مقدمه
انقلاب اسلامی ایران سرآغاز شکلگیری حکومتی شد با ماهیتکاملاً دینی و محوریت قانون و ولایت الهی. حکومت و نظامی که مدلهای حکومتی موجود را، اعم از شرقی آنروز [سوسیالیسم] و غربی [لیبرال دموکراسی]، مبنا و الگو قرار نداد؛ بلکهمهندسی جدید و ابتکاری و کاملاً در تقابل با سکولاریسم را تحت عنوان نظام ولایی مطرح کرد و در قانون اساسی و درمقام عمل مورد اهتمام قرار داد. نظام ولایی حکومت را هم در بُعد قانون و هم دربُعد حاکمیت، شأن الهی دانسته و اصرار دارد که جز در پرتو شریعت و برنامهای که اسلامبهعنوان کاملترین وآخرین برنامه و قانون الهی ارائه کرده و حاکمیت کارشناسان و متخصصان متعهد و عادل احکام الهی، هیچ حکومت و نظامی مشروعیت نمییابد. جمهوری اسلامی در عصر حاضر، تجلّیبخش و ظرف چنین نظامی است.
بدیهی است دشمنان انقلاب اسلامی و آنان که همه موجودیّت و سلطه خویش را باوجود چنین حکومتی در مخاطره میدیدند از هر نوع آسیبرسانی، توطئه و تهاجمی علیه اینانقلاب کوتاه نیایند. چه توطئه عملی و فیزیکی و سخت نظیر حمله نظامی، ترورشخصیتها و رهبران انقلاب، آشوبهای منطقهای، محاصره اقتصادی و... و چه تهاجماتنرم و فکری مانند غیر دموکراتیک خواندن نظام ولایی و ولایت فقیه، تقابل حکومت دینی با علم و عقلانیت و مدرنیسم، تهدید شدن آزادی و شخصیت انسانی در نظامی که به جای اومانیسم، خدامحوری را مبنا قرار داده و کارامد و به روز نبودن احکام دینی گذشته برای نیازهای امروز بشر و....
ولی در پرتو هدایتهای الهیِ رهبریِ فرزانه انقلاب و استقامت و پایمردی امت اسلامی، نه تنها تمام توطئههای سخت خنثی شد؛ بلکه به فرصتهایی بر ضد دشمنان و عواملی برای استحکام و تداوم انقلابتبدیل شد. نقشهها و توطئههای نرم نیز نتوانست حرکتِ پویا و عالمگیر انقلاب را متوقفسازد؛ چرا که اصول و مبانی انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی علاوه بر هماهنگی با فطرت انسانی، از پشتوانهٔ عقلانی و مستحکمی برخوردار بود که خدشه به آنها موجب رسوایی و شکست خودخدشهکننده و تهاجمکنندگان شد. البته هر چه امت بینظیر ما و سایر جوامع اسلامینسبت به این اصول و مبانی آن آشناتر و در رابطه با معارف دینی از بصیرت افزونتریبرخوردار باشند، ناکامی و افتضاح دشمنان و قدرتهای استکباری و توطئهکننده بیشتر میشود. همان بصیرت و معرفتی که حضرت امام خمینی(ره) بنیانگذار این نهضت و خلف صالح او حضرت آیهاللَّه العظمی خامنهای سکاندار انقلاب و نظام در دوران سخت تهاجمات فراوان و متعدد فرهنگی، بر آن اصرار داشته و بصیرت و معرفت را در کنار ایستادگی ومقاومت مردم، عامل تداوم انقلاب و دستیابی به اهداف خود و ناکامی و عقبنشینیهایاجباری و عصبانیت فوقالعاده تمام دشمنانش معرفی کردند.
این مقاله در مقام پاسداری از اصول خدشهناپذیر نظام ولایی که تنها نظام و مدلی استکه میتواند بشریت در بنبست گرفتار شده و سرخورده از نظامهای دیگر را هدایت ومدیریت کرده و همه نیازهای او را به خوبی تأمین کند، میخواهد یکی از مهمترین اصولانقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی را که در پیروزیها و حرکت معجزهآسایانقلاب نقش و تأثیر فراوانی داشته و مخالفان را به غضب و عصبانیت دیوانه کنندهکشانده است، مورد توجه و بحث قرار دهد و در عین حال یکی از مهمترین چالشها وشبهات توطئهگران را پاسخگو باشد و آن، نقش و جایگاه مردم در نظامسیاسی اسلام است. بنابراین پرسش محوری این مقاله عبارت است از اینکه: در مهندسیحکومتدینی، مردم چه جایگاه و نقشی دارند؟ به دیگر سخن، در نظام ولایی که قانون و حاکمیت هر دو باید از طرف خدا باشند و تدبیر ومدیریت جامعه اسلامی شأن ربوبی دارد که جز با انشا و ابـلاغ الهی [مستقیـم و بلا واسطه یا غیـر مستقیـم و مـع الواسطه] برای هیچکس مشروعیت پیدا نمیکند، برای مردم چه جاییمیماند و آنان چه نقش و تأثیر و منزلتی دارند؟
● خدا محوری و انسان
قبل از پرداختن به اصل موضوع و پاسخ سؤال فوق، لازم است به منشأ این شبهه و اشکال وچگونگی شکلگیری و طرح آن در جامعه اسلامی اشارهای داشته باشیم. در فلسفه و اندیشهسیاسی غرب، خدامحوری با انسانمحوری و حکومت الهی با حکومت مردمی در تضاد وتقابل و غیر قابل جمع است چنانچه در تئوگراسی، خدا، محور است و انسان، تحقیرشده و فرمانبر و مکلّف به اطاعت کامل و بیچون و چرای خدا است و حق دخالت درحکومت و حاکمیت را ندارد. در چنین نظامی، استعدادها و توانمندیهای انسان، سرکوب ونادیده گرفته شده و مردم حداکثر، مهمان و متمتع از حکومت دینی میباشند نه متصّرف وسازنده و تأثیرگذار در آن. در مقابل، بعد از رنسانس و شکلگیری مدرنیسم در نظام دموکراسی، انسان به جای خدا، محور قرار گرفت و شخصیت، تکریم دخالت متصّرفانه، حاکمیت او بر سرنوشت خویش و اقتدار و پویایی و استکمال عالمانه و خردورزانه وی تنها در نفی حاکمیت و سلطه خدا معرفی شد.
نتیجه این دو تفکر آن شد که در مهندسی حکومت، دو شیوه و مدل کاملاً متضاد بهوجودآید؛ یکی حذف خدا و دین و محور قرار گرفتن انسان در همه ابعاد [اومانیسم] آن گونه که سکولاریسم میگوید و دیگری، حذف دخالت خردورزانه، متصّرفانه و تأثیرگذار انسان و پذیرش و محوریت یافتن احکام دینی و حاکمیت اراده خدا که نتیجه آن، تذلیل، سرکوب، خردستیزی و نادیده گرفتن نقش و جایگاه مردم و انسانهاست آنگونه که تئوگراسی قرون وسطایی با جمود و خشونت مطرح میکرد.
بدیهی است که در دوران امر بین این دو و در سر چنین دو راهی، انسان خردورز و به خود آمدهای که در پرتو رنسانس تولدی جدید یافته و به توانمندی و ارادهٔ شگفتآور و نقش سازندهٔ خویش آگاه شده بود، سکولاریسم [تدبیر زندگی انسان بدون دخالت دین و خدا] و اومانیسم [انسان محوری به جایخدامحوری] را انتخاب کند و با پذیرش حکومت مردمی و انسانی و باز نمودن زمینه و میدان برای دخالت عالمانه و عاقلانه خویش، حاضر نباشد ذلّت فرمانبرداری و بندگی وتکلیفگرایی مطلق را بپذیرد. بنابراین، تقابل حکومت الهی با حکومت مردمی از فرهنگغرب و تضاد تئوگراسی با دموکراسیِ مبتنی بر سکولاریسم نشئت گرفته و به حکومتاسلامی و نظام ولایی سرایت داده شده است و کسانی که شخصیت علمی و سیاسی آنانمتناسب با فرهنگ غالب بر غرب شکل گرفته و القایی از تمدن بعد از مدرنیسم است هر نوع حکومت و نظامی را که ماهیت دینی داشته باشد- و از جمله نظام ولایی و ولایت فقیه- نسخههایی از تئوگراسی قرون وسطایی و غیر مدرن و خروج از حکومتِ مردمی و دموکراسی دانسته و با صراحت، حکومت دینی و اسلامی را تنگ کنندهٔ فرصت و زمینه برایحضور اراده و اقتدار انسانها معرفی میکنند.
این در حالی است که اسلام هرگز خدامحوری را مستلزم تحقیر و نفیکنندهٔ نقش ودخالت انسان نمیداند، بلکه یگانه راه تکریم شخصیت انسانی، شکوفایی استعداد و توانمندی او، میدان فعالیت یافتن اراده و عقل وی، گذر از مرتبه حیوانی و درک حیات طیبهٔ انسانی و تصّرف مدبّرانه و سازنده انسان را در پرتو پذیرش ولایت و مدیریت آفریدگار انسان و تدبیر مبدء و مقصد همه آفرینش و هماهنگی حرکت انسان با حرکت استکمالی تمامپدیدهها و همراهی تشریع با تکوین معرفی کرده است. خدا و شریعت اسلام، انسان را اسیر واستعدادهایش را سرکوب نکرده و توانمندی و امتیازات او را نادیده نمیگیرند و هرگز از اواطاعت و فرمانبرداری غیر عقلانی و بدون آگاهی و معرفت را طلب نمیکنند، بلکه انسان و قوا و توانمندیهای او را هدایت و شکوفا و بالنده کرده، وی را سازندهٔ تاریخ، مبدء همه تحولات عظیم اجتماعی و به استخدام گیرنده همه پدیدهها و موجودات عالم آفرینشمیسازند و به هیچ وجه خداگرایی را موجب نفی مردم معرفی نمیکنند و آنها را در دو طرفجُوی و مقابل هم قرار نمیدهند.
در مقابل، بریدن و فاصله گرفتن از خدا را سبب تنزّل بهمرتبه حیوانیت و بلکه پایینتر از آن، غفلت از حقیقت انسانی و ویژگیهای او و سرکوبشدن توانمندیها و امتیازاتش دانستهاند. توانمندیها و استعدادهایی که در نظام آفرینشتنها انسان به لحاظ دارا بودن روح الهی، واجد آنهاست و همه پدیدههای دیگر برای او و در خدمت او میباشند.
در جهانبینی و شریعت اسلامی، موضوع و محور همه قوانین و هدایتها و راهنماییهای الهی، انسان است و به این اعتبار، میتوان گفت هیچ کتاب و شریعتی مانند قرآن و اسلام انسانمحور نیست. اسلام [برعکس آنچه به وسیله روشنفکران منفعل تبلیغشده] حکومت را برای مردم و در خدمت آنها میداند، نه آنکه مردم را برای حکومت و از این بالاتر، اصل دین و اسلام را برای مردم و انسانها قرار داده است نه مردم را برای اسلام و دین. لذا حاکمان و کارگزاران را خدمتگزاران مردم دانسته و جهتگیری همه تصمیمات واقدامات و موضعگیریهای آنان را منافع و مصالح مردم؛ یعنی صاحبان حکومت معرفیمیکند.
قرآن در آیهٔ ولایت وقتی میخواهد رهبر و سرپرست امت اسلامی را بعد از پیامبراعظم(ص) با کنایه و نشانه (نه با صراحت) بیان کند، از بین همه نشانهها و ویژگیهایبرجسته و بینظیر علی علیهالسلام مانند تولد در کعبه، لیلهٔ المبیت، جنگ خندق، ایستادگیعلی(ع) در احد و بدر و خیبر و...، به انفاق آن حضرت در حال نماز و رکوع اهتمام نموده ومیفرماید:
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَٔ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَٔ وَهُمْ رَاکِعُونَ. (مائده، آیهٔ ۵۵)
چه پیامی دراین آیه و این نشانه وجود دارد؟آیا انفاق علی(ع) در حال رکوع از کارها و ویژگیهای ممتاز قبلی او بزرگتر و مهمتر است که قرآن کریم آن را مطرح کرده است؟! آن هم علی(ع) وامامی که در نماز آن چنان غرق خدا بود که وقتی تیر از پای او خارج میکردند متوجه نشد! پس چگونه متوجه حضور این نیازمند در مسجد و درخواست او و بیتوجهی مسلمانان و درنتیجه یأس او میشود و او را به سوی خود میخواند و انگشتر خویش را به او میدهد و خداوند نیز همین اقدام را نشانه و علامت ولایت و امامت او معرفی میکند؟
آیا نمیتوان چنین استفاده کرد که خدا میخواهد بگوید سکاندار جامعه اسلامی وقائممقام خدا در مدیریت کلان امت اسلامی و رهبر و ولیّ امر مردم باید کسی باشد که در اوج خلوت با خدا هم از خلق خدا غافل نیست و چون خدا را میبیند لا محاله بندگان او راهم میبیند؛چرا که خدا و خلقش مقابل هم نمیباشند! علی(ع) در نماز، خود را نمیبیندو خدا را میبیند؛ پس نمیتواندمردم و بندگان نیازمندخدا را نبیند. در حقیقت، او انگشتر در دست خدا گذاشت؛ چنانچه در متون دینی ما دست نیازمند دست خدا معرفی شده یا قرضالحسنه دادن به بندگان، قرضالحسنه دادن به خدا دانسته شده است.
قرآن نمیفرماید سرپرست و ولی امر شما بعد از خدا و رسولش کسی است که تعبّد وعبودیت و فرمانبرداریاش از خدا در مسائل دینی (به معنای خاص و محدود و حداقلی آن)بیش از همه است و مثلاً در یک شب هزار رکعت نماز میخواند، بلکه میگوید کسی است کهدر خلوت با خدا و در متن ارتباط با معبود خویش، از مردم نبریده و به نیاز آنها توجه دارد و در همان حال، انفاق را همراه با نماز انجام میدهد و البته هر دوی آنها با قصد قربت وبدون انتظار از مردم است و هرگز با مردم برخورد معاملهگونه ندارد.
در نظام سیاسی اسلام علاوه بر اینکه جهتگیری حکومت و مقصد نهایی همه موضعگیریها و اقدامات، هدایت و تأمین نیازمندیهای مادی و معنوی مردم و عموم مؤمنیناست و حکومت را در خدمت نیازهای انسانی مردم میداند، گرچه ولایت و حاکمیت را بالاصاله مختص خدا میداند و مقتضای توحید ربوبی را نفی مشروعیت و حقانیت از هرقانون و حاکمیتی که به خدا منتهی نمیشود معرفی میکند، لکن مردم و ارادهٔ انسانها را درتأسیس و شکلگیری حکومت و ولایت الهی و همینطور در استمرار و اقتدار حکومت و نظام، رکن اساسی دانسته است و برای آنان از جهات مختلف نقش و جایگاه تأثیرگذار قائلاست. این همان چیزی است که در سطور آینده به آن پرداخته خواهد شد و چنین نتیجهگرفته خواهد شد که نظام ولایی نمیتواند مردمی نباشد، همانطور که تنها راهکار دستیابیبه حکومت صد در صد مردمی و انسانی، تن دادن به استقرار نظام ولایی است.
کارکرد و نقش مردم در نظام سیاسی اسلام [نظام ولایی]
برای پاسخ به این سؤال که چگونه اسلام در نظام سیاسی خود بین خدامحوری و موضوعیت انسان جمع کرده و آنها را متلازم هم میداند نه متضاد و در مقام تبیین تلازم بین ولایتو حاکمیت الهی با نقش و دخالت مردم بر آمده است، با استناد به آیات و روایات میتوان اذعان کرد کهمردم علاوه بر نقش نظارتی و کنترلی، حدّاقل دارای دو نقش اساسی و محوری در نظام ولاییو حکومت دینی میباشند که بدون آنها هرگز حکومت اسلامی به معنای واقعی خود تحققنمییابد.
الف) پذیرش حاکمیت الهی
هدایت تشریعی خدا و حاکمیت و ولایت او ضامن سعادت و کمال حقیقی و جامع و فراگیر انسان و تأمین کنندهٔ همه نیازها و پوشش دهندهٔ تمام ابعاد وجودی وی است. لکن اینولایت و هدایت، جبری و تحمیلی نبوده و جز با انتخاب و گزینش آگاهانه و خردورزانه انسان تحقق نمییابد. در حقیقت، ولایت تشریعی خدا و رسولش مختص کسانی است که فرزانهوار با علم و عقل، ایمان و دین الهی را پذیرفتهاند. چنانچه خود فرمود: خدا ولی و سرپرست مؤمنین است و آنها را همواره از ظلمت به نور هدایت میکند. یا فرمود: دین و شریعت الهی اکراه و اجبار بردار نمیباشد. هر مسلمانی و مؤمنیبا پذیرش مکتب اسلام و لبیک گفتن به دعوت پیامبر اکرم(ص)، در واقع به ولایت و حاکمیتالهی و تسلیم شدن در برابر قانون او رأی داده و آن را مشتاقانه و با عقلانیت خویش پذیرفته است و پیمانی را به این مضمون با خدای خویش منعقد میکند که من از بین همه مکتبها و برنامههاو ولایتها، ولایت و رهبری خدا و رسولش (و همینطور جانشینان او) را پذیرفته وانتخاب میکنم و تسلیم احکام و قوانین اسلام میباشم تا متقابلاً خدا و رسولش با ولایت وشریعت و نسخههای خویش مرا هدایت و راهنمایی کرده، به سرمنزل مقصودم و سعادتحقیقی برسانند. لذا قرآن کریم، ایمان به خدا و متّصف شدن به صفت مؤمن را مستلزم پذیرش ومتابعت و فرمانبرداری و اذن گرفتن در هر امری از پیامبر اکرم(ص) (وبعد از او از جانشینانشایسته اش) و تسلیم بودن در برابر داوری آنها میداند و میفرماید:
وَأَطِیعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ. (انفال، آیهٔ ۱)
إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ.(نور، آیهٔ ۶۲)
"فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیَما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَوَیُسَلِّمُوا تَسْلِیماً." (نساء، آیهٔ ۶۵)
لذا ولایت پیامبر اکرم(ص) بر هر مؤمنی (یعنی کسی که دین الهی را پذیرفته) اولی و برتر است از ولایتی که او برخود دارد. "النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ " (احزاب، آیهٔ ۶)
به بیان دیگر؛ برعکس ولایت تکوینی خدا که تخلفناپذیر بوده و از حوزه اختیار وانتخاب انسان خارج است، ولایت تشریعی خدا به وسیله انبیا و اولیای الهی به انسانهایخردورز و با اراده ارائه شده است. مانند طبیب توانمند و دلسوزی که برای تأمین سلامت مردم،آنها را به نسخه شفابخش خویش فرا میخواند. از کاروان انسانی دعوت شده است که اگر سعادت ابدی و هدایت حقیقی و رهایی ازهمه قیدها و بندگیهای دروغین و آزادی از سلطه طاغوت را میخواهید، تابع ارادهٔ ولایتالهی بوده و برنامه و نسخه هدایتبخش او را برگزینید. اما به هر حال پذیرفتن و یا پشتکردن به آنچه خدا و رسولش به آن دعوت میکنند با خود انسانها است.
" إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً." (انسان، آیهٔ ۳)
خدا خطاب به پیامبرش میفرماید: به مردم بگو من حق را از طرف خدا به شما ارائه میکنم، پس هر کس میخواهد ایمان آورده و آن را بپذیرد و هر کس میخواهد کفر ورزیده به آنپشت کند.
"قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُؤمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ." (کهف، آیهٔ ۲۹)
و وقتی طبیب دلسوز و برجسته الهی از اینکه مردم نسخه شفابخش و هدایتآفرین الهیرا نپذیرفته و به سمت هلاکت ابدی و شقاوت حرکت میکردند، رنج برده و آنچنان اندوهناک میشد که به فرموده قرآن میخواست از این غم جان بدهد:
"لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوامُؤْمِنِینَ" (شعراء، آیهٔ ۳)
خداوند به وی میفرماید: تو تضمین کنندهٔ ایمان آوردن و هدایت حتمی مردم نیستی، بلکه تو تنها آدرس و مقصد را باید بنمایی و آنها را دعوت و راهنمایی کنی؛
"فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَمُذَکِّرٌ لََّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ" (غاشیه، آیات ۲۲-۲۱)
چرا که اگر بنا بود با ارادهٔ قطعی و تکوینی و بدون اختیارانسان، آنان مؤمن گردند، خدا خود بهتر میتوانست این کار را بکند. لکن این ایمان دیگرارزش نداشت و هدایتی نبود که موجب سعادت و پاداش شود:
"وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِکُلُّهُمْ جَمیعاً أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ"(یونس، آیهٔ ۹۹)
بنابراین ولایت و رهبری دینی متوقف و محدود است به کسانی که با قبول و پذیرشاسلام، مشتاقانه به ولایت و رهبری خدا و خلیفه او رأی دادهاند. این در حقیقت اولین گام ومرحله ایفای نقش مردم در تحقق نظام سیاسی اسلام و نظام ولایی است. در جامعه دینیانسانها خردمندانه و براساس انتخاب بهترین برنامه زندگی و با اراده خویش، ولایت تشریعیخدا را پذیرفته، آن را یگانه راه تأمین همه نیازها و شکوفا و هدایتبخش تمام استعدادها و ابعاد وجودی خود میدانند و به چنین ولایت و حاکمیتی عشق ورزیده و تمامحرکات و اعمال خود را براساس آن سامان میدهند؛ ولایتی که برای آنان شوقانگیز ولذتبخش است. لذا رابطه مردم با رهبری در حکومت اسلامی یک رابطه قراردادی و خشکو بیروح و زوالپذیر نیست، بلکه ارتباطی اعتقادی و همراه با محبت و عشق دو طرفه است. مردم اطاعت از رهبری و پذیرش ولایت ابلاغی از طرف خدا را بهترین نعمت وهدایت الهی و ضامن سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت دانسته، انگیزه و گرایش لازم را برای دفاع از آن و مقاومت در برابر دشمنان و جهاد و تلاش برای رفع مشکلات پیدا میکنند. چنانچه رهبری نیز در عین ارتباط با خدا و گرفتن مشروعیت از بالا، نسبت به مردمپیوند و پیوستگی عمیق و محبتآمیز داشته، خدمت به آنان را عین بندگی و جلب رضایتخدا و انجام مأموریت الهی میداند و حکومت و نهادهای آن را برای مردم و در خدمت آنانقرار میدهد.
ب) انتخابات مردمی
علاوه بر آنچه بیان شد در داخل حکومت دینی و بعد از پذیرش اصل ولایت الهی نیز اراده و انتخاب مردم دارای نقش و تأثیرگذاری است. هنگامی که رهبری به هر وسیله از مردم بخواهد نسبت به موضوعی اظهار نظر و رأی کنند و مثلاً باشرکت در انتخابات نسبت به انتخاب و گزینش متصدیان و مدیران مختلف اقدام کنند، حضور مردم و انتخاب آنها کارساز و میزان و ملاک است. لذا حضرت امامخمینی(ره) بنیانگذار نظام ولایی در عصر جدید در عین اصرار بر مشروعیت الهی و وظیفهای کهولی فقیه از طرف خدا و معصومین علیهمالسلام دارد، در داخل نظام و چارچوب قانون اساسی که به تأیید و تصویب رهبری رسیده میزان را رأی ملت میدانستند.
قرآن یکی از کارکردها و وظایف پیامبر و خلیفه خود را شخصیت دادن به مردم و احترامبه نظرات و آرای آنان و مشورت با مسلمانان میداند. در حقیقت، سفارش مردم را به جانشینخود میکند و محبت و نرمخویی و دلسوزی آن حضرت و احترام به مردم را رمز موفقیتوی معرفی میفرماید که به یک نمونه قرآنی آن اشاره میکنیم.بعد از آنکه در جریان جنگ احد برخی از مسلمانان بدترین برخورد را نسبت به پیامبرانجام دادند و عدهای با تخلّف از دستور و عدهای هم با فرار از جبهه جنگ و تنها گذاشتن آن حضرت(ص) سبب زخمی شدن و شکست جبهه اسلامی و شهادت بیش از هفتاد تن از بهترینیاران پیامبر(ص) شدند و در موقعیتی که بعضی عامل شکست را مشورت پیامبر(ص) با مردم و پذیرش نظر آنها میدانستند،طبیعی بود که پیامبر(ص) از مسلمانان دلگیر شده، با آنها برخورد کند. اما خداوند خطاب به آن حضرت(ص) میفرماید:
"فَبِمَا رَحْمَهٍٔ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْلَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ" (آل عمران، آیه ۱۵۹)
(ای رسول ما) پس به خاطر رحمتی از جانب خدا (که شامل حال تو شده) با مردم مهربان گشتهای و اگر خشن و سنگدل بودی (مردم) از دور تو پراکنده میشدند. پس از (تقصیر ونافرمانی) آنان در گذر و برای آنها طلب آمرزش کن و در امور با آنان مشورت نما. پس هنگامی کهتصمیم گرفتی (قاطع باش و) بر خداوند توکل کن. به راستی که خداوند توکلکنندگان را دوستمیدارد.
از این آیه شریفه که بعد از جنگ احد نازل شده، درسهای فراوانی میتوان گرفت که برخی از آنها را که مرتبط با موضوع این مقاله است، به اختصار بیان میکنیم.
۱) خوشخلقی، نرمش و مهربانی پیامبر اکرم(ص) نسبت به مردم یک هدیه الهی است کهبه رهبران جامعه دینی و قائممقامان خود داده و همین نرمش عامل موفقیت آنان بودهاست. پس درحقیقت خداوندآنها را درجهت مصالح مردم راهنمایی وهدایتمیکند.
۲) در نظام اسلامی، اجتماع و وحدت و ولایتمحوری آنان (گرد آمدن بر محور رهبری)عامل موفقیت و رشد و تعالی است و حتّی اگر رسول اعظم(ص) با همه عظمت خویش، مردم را درگرد خود نداشت نمیتوانست حکومت دینی را محقق سازد.
۳) رهبری الهی در برخورد با خطاها و اشتباهات و نافرمانیهای امت اسلامی آنگاه کهخود نادم باشند، برخورد عطوفتآمیز و همراه با عفو و بخشش دارد. به علاوه، از خدا همبرای آنان طلب مغفرت میکند؛ همانند پدری دلسوز و بزرگوار که با فرزند متمرد خود برخورد میکند.
۴) مشورت رهبری با مردم اصل مسلّم و قاطعی است که نباید مورد غفلت باشد وناکامیهای موقت و موسمی نباید این اصل مبنایی و اسلامی را تعطیل کند.
۵) بعد از مشورت، تصمیمگیری بر محور مصالح مردم به عهده رهبری است که با توکلبر خدا و با قاطعیت باید آن را انجام دهد؛ یعنی در عین شخصیت دادن به مردم و تلاش برایشکوفایی استعدادها و مشارکت دادن مردم در تصمیمات مهم، تمرکز حکومت و اقتدارمبتنی بر احکام الهی نادیده گرفته نشده است. به تعبیر دیگر، مشورت و دخالت دادن مردممنافاتی با توکل بر خدا و قاطعیت در تصمیمگیری ندارد.
● مشارکت عملی
از اصول اختصاصی حکومت دینی آن است که در عین اصرار بر اقتدار و توانمندی، قدرت واقتدار را در خدمت حقّ و هدایت میداند. به دیگر سخن، اسلام سیاست را از مقوله هدایتکلی که دین متکفل آن شده است میداند نه از مقوله قدرت. لذا برای قدرت، مطلوبیّت ذاتیو غایی قائل نیست و آن را نه مفهوم حقیقی و محتوای سیاست میداند و نه موضوع سیاست؛ ولی در عین حال، قدرت و توانایی را برای استقرار حکومتِ هدایتگر و تأمین کننده نیازهایانسانی، شرط لازم و ضروری میشمارد و ضامن اجرای احکام اجتماعی و مدیریت کلانجامعه و تحقق ولایت الهی را اقتدار و توانمندی کامل و همه جانبهٔ حکومت و امت اسلامیمیداند. لذا قرآن خطاب به عموم مسلمانان تأکید میکند که هر چه میتوانید قویتر شوید وابزار و مقدمات توانمندی خود را در تمام ابعاد فراهم کنید تا دشمنان طمع نکرده و امنیت واستقلال و منافع شما را مورد تعرّض قرار ندهند.
"وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّهٍٔ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ"(انفال،آیه۶۰)
اما آیا اقتدار و توانمندی کامل حکومت دینی و تضمین کننده ولایت الهی و پشتوانهاستقرار نظام ولایی و اجرا کننده احکام و شریعت اسلامی چگونه حاصل میشود و اسلامبرای آن چه راهبرد و طرحی را ارائه کرده است؟
با الهام از آیات قرآن و روایات معصومین علیهمالسلام و سیرهٔ عملی آنبزرگواران، در پاسخ میتوان گفت که جز با حضور آگاهانه و مشارکت شوقانگیز و حمایت و پشتوانه قاطعمردم و به تعبیر قرآن؛ جز با قیام مردمی، اقتدار حکومت دینی و اجرای عدالت اجتماعی،ضمانت اجرایی نمییابد. اسلام نخواسته با قدرت غیبی خدا و اعمال ولایت تکوینی،حکومت دینی و احکام الهی تحقق یابد و حتی امدادهای غیبی و نصرت الهی را مترتّب و متوقف بر حرکت و قیام و استقامت مردم میداند.
"إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ" (محمد، آیه ۷)
"اِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَهُٔ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا" (فصلت، آیه ۳۰)
پیامبر اکرم(ص) و امامان تجلّیبخش ولایت الهی، زمانی میتوانند حاکمیت و نظامسیاسی اسلام را عملاً مدیریت کرده، به آن وجود خارجی دهند و قوانین هدایتبخش خدارا اجرا کنند که علاوه بر پذیرش و مقبولیت مردمی، از حمایت و پشتیبانی و تلاش و جهادو همراهی آنان نیز برخوردار باشند. اسلام رأی و انقیاد و مقبولیت مردمی را برای شکلگیریحاکمیت دینی لازم میداند، ولی کافی نمیداند. بلکه مشارکت و حضور مقتدرانه و همراه باشوق و انگیزه و دفاع به جان و مال از مبانی و مواضع نظام دینی را رکن اساسی و مهمترینشرط تحقق حکومت و تحصیل مقاصد و اهداف آن میداند. لذا اگر مردم نسبت به احکامالهی و رهبری و ولایت خلفا و انسانهای برگزیده خدا، ایمان و اعتقاد داشته باشند و درصحنه رأی آنان را برگزیده و نسبت به دیگران ترجیح بدهند، لکن در میدان عمل و آنجا کهنیاز به حضور و جهاد و فداکاری و پشتیبانی آنان باشد، صحنه را ترک کنند و حفظ منافعفردی و راحتطلبی خود را بر مصالح عمومی ترجیح بدهند، مطمئناً حکومت دینی شکلنمیگیرد چنانچه اگر ابتدا حمایت نموده با حضور و رأی خویش حاکمیت الهی را در رأسحکومت قرار داده و نظام سیاسی اسلام را ایجاد کنند، ولی در ادامه راه سست شده از حمایتعملی و استقامت بر اصول خسته گردیده، آن را رها کنند، حکومت استمرار و تداومنمییابد گرچه در رأس آن شخصیتی بینظیر و امامی معصوم مانند حضرت امام علیعلیهالسلام قرار داشته باشد.
سخنان دردمندانه و انتقادات شدید و نکوهشهای آن حضرت نسبت به مردمی که بعد از بیست و پنج سال انحراف به سوی او شتافته و با او بیعت کردند و پیمان وفاداری و استقامتبستند اما در عمل و در میدان پیکار و مجاهدت با دشمنان، با بهانهجوییهای مختلف وتحتتأثیر وابستگی به دنیا، از همراهی و یاری آن حضرت کوتاهی کردند تاجایی کهعالیترین نمونه و مصداق نظام ولایی بعد از پیامبر اکرم(ص) و برجستهترین مُدل حکومتاسلامی، عمر چندانی نیافت و با شهادت حضرت علی(ع) و خیانت یاران امام حسن(ع)، معاویه برامت اسلامی مسلط شد و آن کرد که کرد، گوشهای و مصداقی از همین واقعیت استکه نظام ولایی و حکومت مبتنی بر معارف دینی جز با حرکت و قیام مردم ایجاد نمیشود.
یکی از مهمترین اهداف حکومت دینی و مقاصد اساسی ارسال رسل و نزول کتب ومحور احکام الهی و شریعت اسلامی، عدالت اجتماعی و استقرار قسط و عدل بین همهطبقات و گروهها است. لکن این هدف مهم، ضمانت اجرا نیافته و به مرحله فعلیت نمیرسد ومردم از آن بهرهمند نمیگردند جز با مسئولیتپذیری و تلاش و جهاد و به فرمودهٔ قرآن؛ قیام(حرکت آگاهانه همراه با تلاش و فداکاری) مردم.
"لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ" (حدید، آیه ۲۵)
همانا ما پیامبرانمان را با دلایل آشکار فرستادیم و همراه آنان کتاب (آسمانی) و وسیلهسنجش فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و آهن را که در آن نیرویی شدید است ومنافعی برای مردم دارد فرو آوردیم (تا از آن بهره گیرند) و تا خداوند معلوم دارد چه کسی او وپیامبرانش را به نادیده یاری میکند. آری خداوند، قوی و شکستناپذیر است.
از آیه فوق به خوبی استفاده میشود که مردم بر سرنوشت خود حاکمند و گرچه خداوند با ارسال رسل و ارائه کتب و عالیترین برنامه زندگی، زمینه را برای استقرار عدالت و رشد وتعالی انسانها فراهم کرده است، لکن جز با مشارکت و همراهی مردم در مسیر تحققحکومت دینی و تلاش و جهاد و حرکت مشتاقانهٔ همگانی، رسیدن به عدالت و حاکمیت حق،امکان ندارد. تعبیر "لیقوم" (قیام مردم) شاید اشاره باشد به اینکه علاقه و گرایش و حتّی رأی وپذیرش عدالت به وسیله مردم کافی نیست، بلکه حرکت و پیکار با جان و مال آنان است کهکارساز و فراهم کننده زمینه استقرار قسط و عدالت و حکومت دینی است؛ چرا که سنّتها وقانون لایتغیّر الهی آن است که تا امتی خود نخواهند و حرکت نکنند، خدا تحوّل و تغییریایجاد نمیکند:
"إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ." (سوره رعد، آیه ۱۱)
انبیا نیامدند تا عدالت را ایجاد و آن را بر بشر تحمیل کنند، بلکه آنان با هدایت فکریو دعوت انسانها به دین، شوق حرکت و مجاهدت را در آنان ایجاد میکنند تا خودشان برایاستقرار عدالت اجتماعی و حاکمیت حقّ و مبارزه با باطل اقدام و حفظ و استمرار آن را تضمین کنند. مفسّر بزرگ علامه طباطبایی ضمن اینکه تفسیر "میزان" را به خود دین شایستهتر میداند از آنکه آن را به ترازوی مادی تفسیر کنیم؛ زیرا به وسیله دین، عقاید و ا عمال سنجیده و متعادل میشوند. ایشان غرض و هدف تشریع احکام الهی و شریعت اسلامی و فرستادنانبیا و نزول کتابهای آسمانی را قیام مردم به عدالت و امتحان انسانها معرفی میکند تا آنانکه خدا را یاری میکنند از دیگران تمییز داده شوند.(طباطبایی، بیتا، ج ۱۹، ص ۱۷۳)
البته استقرار عدالت و نظامی مردمی که در تمام ابعاد، حق و عدل محور باشد نیاز به ابزار و امکاناتی دارد که به وسیله آن با باطل و طاغوتها و موانع قسط مبارزه کنند. لذا فرمود: آهن را که دارای صعوبت و نیرویی شدید است در اختیار شما قرار دادیم و نیز نبایدغفلت کنیم که همه اینها در عین حال وسیلهای است برای آزمایش مردم و اینکه طرفداران وسنگرنشینان عدالت از دنیاطلبان و طاغوتیان تمییز داده شوند و یاران و همراهان انبیای الهیاز سپاه شیطان و ملأ طاغوتیان بازشناخته شوند.
قرآن کریم در جای دیگر قیام به قسط را وظیفه عموم مؤمنان دانسته و شهادت و تلاش برای احقاقحق را گرچه در مقابل نزدیکان و بر ضرر خودشان باشد، واجب میشمارد و میفرماید:
"یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ" (نساء، آیهٔ ۱۳۵)
ای کسانی که ایمان آوردهاید همواره بر پا دارنده عدالت باشید و برای خدا گواهی دهید گرچهبه ضرر خودتان یا والدین و بستگانتان باشد.
همین معنا به همراه تذکر به مراقبت از عوامل بازدارنده از عدالت از جمله حبّ و بغضها و مبارزه با هر نوع بیعدالتی در جای دیگر این گونه مورد سفارش قرارگرفته است:
"یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلَّا تَعْدِلُواإِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ" (مائده، آیهٔ ۸)
ای کسانی که ایمان آوردهاید برای خدا به قسط و عدل قیام کنید (و) به عدالت شهادت دهید والبته نباید دشمنی گروهی شما را بر آن دارد که به عدالت رفتار نکنید. عدالت را پیشه کنید که به تقوینزدیکتر است و از خدا پروا دارید که خدا به آنچه انجام میدهید آگاه است.
شاید یکی از علل اینکه احکام و قوانینی که باید به وسیله حکومت و رهبران نظام سیاسیاجرا شود و در حقیقت از شئون نهادهای حکومتی و سیاسی میباشد، خداوند خطاب به مردمابلاغ میفرماید، به خاطر این باشد که در حقیقت آنانند که به حکومت و زمینهسازاناین احکام به وسیله رهبران الهی اقتدار میبخشند؛ نظیر آیات مربوط به جهاد با دشمنان، اجرایحدود و تعزیرات و....
آری اگر بشر در اوج اندیشه سیاسی خود به دموکراسی رسیده است که با قطع نظر از همه نقدهایش، اگر واقعاً میدان پیدا کند تنها رأی مردم را ملاک و معیار قرار میدهد، اما اسلام علاوهبر رأی و پذیرش مردم، برای آنان نقش اجرایی و دخالت عملی هم قائل است و نه تنها آنان راصاحب حکومت، بلکه بر پا کننده آن هم میداند. لذا اگر دل و زبان و رأی مردم با ولی خدا باشداما دست و قدرت آنها در اختیار او نباشد نمیتواند عدالت و حکومت الهی را در تمامابعادش عملی سازد گرچه آن ولیّ علی علیهالسلام باشد که وقتی یارانش هزینه با علی(ع)بودن و تحقق عدالت را نپرداختند از آنان دلتنگ شد و از خدا خواست که او را از آنانگرفته و رهبری لایق حالشان نصیبشان گرداند؛ یعنی فردی مثل حجاج بن یوسف ثقفی.
خطابات دردمندانه آن حضرت(ع) خطاب به آنان که خود را شیعه و پیرو او میدانستند اما باتمرّد از دستوراتش اقتدار لازم را برای او فراهم نمیکردند، نشان دهندهٔ مظلومیت آن امام ودر عین حال بیان کننده این واقعیت است که چرا در طول دویست و پنجاه سال، مسلمین علیرغمبرخورداری از قرآن و ولایت معصومین، از حکومت دینی بیبهره بودند. شایسته استبه برخی از درد دلهای آن امام عزیز گوش دل سپرده و از خدا بخواهیم ما را مانند آنان قرارندهد.
بعد از آنکه بر اثر سستی و تن به ذلت دادن شیعیانش، سپاه معاویه وارد شهر انبار شدند وفرماندار آن حضرت [حسّان بن حسان بکری] را به قتل رساندند و به غارت مردم پرداختند، در خطبهای دردمندانه، سستی و بهانههای کودکانه آنان را شدیداً مورد انتقاد قرار داد و آنمردم بیوفا را نکوهش و مذمّت کرد و در پایان، مظلومیت و علت عدم توفیق خویش (باآن همه سوابق درخشان در جنگهای قبلی) در سرکوب معاویه را چنین بیان فرمود:
ای مردنمایان نامرد! ای کودکصفتان بیخرد که عقلهای شما به عروسان حجلهآرای شباهتدارد، چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمیدیدم و هرگز نمیشناختم... خدا شما را بکشد!که دل من از دست شما پرخون و سینهام از خشم شما مالامال است. کاسههای غم و اندوه راجرعه به جرعه به من نوشاندید و با نافرمانی و ذلتپذیری رأی و تدبیرمرا تباه کردید تا آنجاکه قریش درحق من گفت: "بیتردید پسر ابوطالب مردی دلیر است، ولی دانش نظامی نمیداند." خدا پدرانشان را مزد دهد؛ آیا یکی از آنها تجربههای جنگی سخت و دشوار مرا دارد یا در پیکارتوانسته است از من پیشی بگیرد؟! هنوز بیست سال نداشتم که در میدان نبرد حاضر بودم. هم اکنونکه از شصت سال گذشتهام. اما دریغ! آن کس که فرمانش نبرند، رأی و تدبیری نخواهد داشت.(نهج البلاغه، خطبه ۲۷)
اگر انقلاب اسلامی ایران با رهبری فرزند و تربیت شده مکتب علی(ع) توانستعلیرغم همه توطئهها و بسیج جهانی به صورت معجزهآسا حرکت پویا و پیروزمندانه خودرا ادامه دهد و سنگرهای بزرگ را یکی پس از دیگری فتح کند و مسئولان آن در تمامصحنهها با اقتدار و غرور ملّی حضور یافته و از مواضع انقلاب و نظام دفاع کنند و هرگز تهدیدها و فشارها و چنگ و دندان نشان دادن دشمنان آنها را منفعل نسازد، همه اینها به خاطرحضور و مشارکت مقتدرانه و استقامت امت اسلامی و مردم خردمند و مؤمن و شیعه واقعی است و به حق باید گفت این مردم در طول تاریخ بینظیر بوده و با وجود آنها ماهرگز به سلاح اتمی و مانند آن نیاز نداریم.
● ارکان حکومت دینی
حکومت دینی و نظام سیاسی اسلام الهی و مردمی است و با الهام از آیات قرآن وروایات معصومین علیهمالسلام میتوان اذعان کرد که هم دین و هم مردم درشکلگیری و استمرار حاکمیت دینی، دخالت و نقش دارند. در حقیقت، از چهار رکنحکومت دو مورد به خدا و دین برمیگردد و دو مورد به مردم. با وجود این چهار رکن،حکومت اسلامی و دینی با اقتدار و سلامت راه خود را ادامه میدهد.
رکن اول: قانون و برنامه الهی؛ در حکومت دینی تنها اراده تشریعی و اراده خدا حاکم است، آن هم اراده و قانونی که براساس مصالح واقعی و در جهت هدایت و تأمین سعادت انسانها وشکوفاسازی توانمندیها و استعدادهای آنان، تشریع و ابلاغ شده است. لذا اگر حکومتی برمحور قوانین و دستورات و دفترچه راهنمایی که خدا ارائه کرده است اداره نشود و تمایلاتو گرایشها، بینشها و فشارها، همرنگی با دیگران و انفعال نسبت به جوامع دیگر و منافعگروهی و اراده حاکمان در برنامهها و قوانین دخالت و تأثیر داشته باشد، چنین حکومتی هرگزدینی نخواهد بود: "ان الحکم الّا للَّه".
رکن دوم: امامت و رهبری الهی؛ در نظام سیاسی اسلام به اقتضای توحید ربوبی نه تنها قانون، بلکه حاکمیت و ولایت و رهبری نیز باید شأن ربوبی داشته و منصوب یا مأذون از طرف خدا باشد. هر حاکمیت و ولایتی که از طرف خدا نباشد طاغوت است. و نقش امامان و کسانی که بیواسطه (مانند پیامبر و ائمه معصومین علیهمالسلام) یا با واسطه (مانند فقهای عادل در عصر غیبت) از طرف خدا منصوب شدهاند آن است کهازطرف خدا اعمال کننده ولایت الهی و تجلیبخش نظام توحیدی باشند و این نقش و شأنآنان، درخصوص حکومت در سه محور خلاصه میشود: تبیین و ارائه قانون و حکم الهیمتناسب با نیاز و اقتضائات زمان (لذا آنها از طرف خود حکمی نمیدهند و حکم آنان حکمخداست). زعامت و رهبری و جهتدهی جامعه و سکانداری حکومت دینی و بالاخرهداوری و قضاوت و رفع خصومت و اختلاف از بین مسلمانان.
رکن سوّم: پذیرش و ایمان مردمی؛ خدا میخواهد مردم با اراده خویش مسیر هدایت وبرنامه زندگی خویش را گزینش کنند. لذا دو رکن قبلی را ارائه میکند اما تحقق آنها رامختص کسانی میداند که آگاهانه و مشتاقانه و با خردورزی دعوت الهی را پذیرفته، به برنامهو حاکمیت الهی ایمان آورده و آن را پذیرفته باشند و در حقیقت با رأی خویش آن را انتخابکرده باشند.
رکن چهارم: مشارکت عملی و اقتدار مردمی؛ سه رکن قبلی مقدمه هستند برای این مرحلهکه تحقق خارجی و عینیّت تحقق حکومت است و این جز با تلاش پیگیر و ایثار جان و مال مردم حاصل نمیشود. البته هر اقدام و تلاشی که مردم در این رابطه انجام دهند به عنوانعمل صالح برای آنان ثبت میشود (توبه، آیات ۱۲۰ و ۱۲۱) و آنچه از مال یا جان در این میدان ایثار کنند، معامله با خداوند و رنج و نتیجهٔ آن، سعادت ابدی و بهشت میباشد.(سوره صف، آیات ۱۰ تا ۱۲) در مقابل اگر قانون و رهبری وایمان و پذیرش اعتقادی مردم وجود داشته باشد اما حمایت و مشارکت عملی مردمی تحققنداشته باشد، حکومت دینی شکل نگرفته و مردم از هدایتهای اساسی دین بیبهره شده، ابدیت خود را تباه میسازند.
● جمع بندی و نتیجه گیری
۱) ساختار کلی حکومت دینی و نظام سیاسی اسلام در شکل و مدل نظام ولایی تحقق و ظهور پیدا میکند.
۲) در نظام ولایی، خدا و مردم مقابل هم قرار ندارند و خدا محوری به معنای نفی و تحقیر انسان نیست، بلکه موضوع همه احکام الهی انسان و سعادت و کمال اوست.
۳) نظام ولایی هم با مبانی و اصول اعتقادی کاملاً انطباق دارد هم توانایی پاسخگویی به اعتقادات زمانی و مکانی ونیازهای مختلف و متنوع دوران مختلف را دارد.
۴) در نظام ولایی و حکومت دینی علاوه بر اینکه جهت گیری، مصالح و منابع مردم است، آنان دارای دو نقش و جایگاه تأثیرگذار میباشند:
الف) مقبولیت و پذیرش ولایت تشریعی و حاکمیت الهی
ب) مشارکت عملی و اقتدار بخشی به حکومت دینی
۵) اهداف حکومت دینی و شکل گیری نظام سیاسی اسلام جز در پرتو مشارکت و قیام و حرکت مردمی ضمانت اجرا پیدا نمی کند [لیقوم الناس بالقسط].
۶) حکومت دینی دارای چهار رکن است که دو رکن آن [قانون و حاکمیت] الهی و دو رکن دیگر [مقبولیت و مشارکت عملی] مردمی هستند.
▪ فهرست منابع
۱) قرآن کریم.
۲) نهجالبلاغه.
۳) امام خمینی، کتاب البیع، قم، اسماعیلیان ۱۳۶۶ ش، جلد ۲.
۴) امام خمینی، صحیفه نور، دفتر تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
۵) خامنهای، سید علی(۱۳۶۱)، طرح کلی اندیشه اسلامی، تهران دفتر نشر و فرهنگ اسلامی.
۶) حاجی صادقی، عبدالله(۱۳۸۳)، فلسفه و نظام سیاسی اسلام، زمزم هدایت.
۷) حاجی صادقی، عبدالله(۱۳۸۳)، آسیب شناسی ارکان اسلامی، زمزم هدایت.
۸) حاجی صادقی، عبدالله(۱۳۸۳)، مردم سالاری دینی در نظام ولایتی (مقاله) همایش مردم سالارس دینی ( مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی)، زمزم هدایت.
۹) حاجی صادقی، عبدالله(۱۳۸۳)،مهندسی حکومت دینی(مقاله)، درکتاب رهیافتهایی از مکتب پیامبر اعظم (ص)، زمزم هدایت.
۱۰) سروش، عبدالکریم[بیتا]، "معنا و مبنای سکولاریسم"، ماهنامه کیان، شماره ۲۶.
۱۱) شبستری، محمد (۵/۵/۱۳۶۱)، دین وعقل، کیهان فرهنگی.
۱۲) طباطبایی، سید محمدحسین[بیتا]، تفسیر المیزان، [بیجا]، انتشارات اسلامی.
منبع: فصلنامه مطالعات بسیج، شماره ۳۵
نویسنده: عبداللّه حاجیصادقی
۱) قرآن کریم.
۲) نهجالبلاغه.
۳) امام خمینی، کتاب البیع، قم، اسماعیلیان ۱۳۶۶ ش، جلد ۲.
۴) امام خمینی، صحیفه نور، دفتر تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
۵) خامنهای، سید علی(۱۳۶۱)، طرح کلی اندیشه اسلامی، تهران دفتر نشر و فرهنگ اسلامی.
۶) حاجی صادقی، عبدالله(۱۳۸۳)، فلسفه و نظام سیاسی اسلام، زمزم هدایت.
۷) حاجی صادقی، عبدالله(۱۳۸۳)، آسیب شناسی ارکان اسلامی، زمزم هدایت.
۸) حاجی صادقی، عبدالله(۱۳۸۳)، مردم سالاری دینی در نظام ولایتی (مقاله) همایش مردم سالارس دینی ( مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی)، زمزم هدایت.
۹) حاجی صادقی، عبدالله(۱۳۸۳)،مهندسی حکومت دینی(مقاله)، درکتاب رهیافتهایی از مکتب پیامبر اعظم (ص)، زمزم هدایت.
۱۰) سروش، عبدالکریم[بیتا]، "معنا و مبنای سکولاریسم"، ماهنامه کیان، شماره ۲۶.
۱۱) شبستری، محمد (۵/۵/۱۳۶۱)، دین وعقل، کیهان فرهنگی.
۱۲) طباطبایی، سید محمدحسین[بیتا]، تفسیر المیزان، [بیجا]، انتشارات اسلامی.
منبع: فصلنامه مطالعات بسیج، شماره ۳۵
نویسنده: عبداللّه حاجیصادقی
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست