پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
مجله ویستا
طبقات اجتماعی در نظریه ماکس وبر
بهطوركلی در جامعهشناسی وبر جهار نوع كنش اجتماعی از هم متمایز شدهاند:
۱) كنش عقلانی معطوف به هدف
۲) كنش عقلانی معطوف به ارزش
۳) كنش انفعالی یا احساسی، عاطفی
۴) كنش سنتی
۱) كنش عقلانی معطوف به هدف كه تقریباَ مترادف كنش منطقی پارتو است، هم هدف و هم وسایل آن، به طور معقولانه برگزیده میشوند. این نوع كنش، مثل كنش مهندسی است كه پلی را میسازد، كنش سوداگری كه درصدد كسب منفعت است و یا سرداری كه پیروزی را از آن خود میسازد. در تمامی این موارد، كنش عقلانی معطوف به هدف در این اساس تعریف میشود، كه فاعل كنش هدفی روشن را در نظر دارد و همه وسایل لازم را برای رسیدن به آن بكار میبرد.
۲) كنش عقلانی معطوف به ارزش برای تحقق یك هدف ذاتی بیان میشود. هدفی كه بخودی خود معقول نیست، مانند انكار نفس مرتاضانه به منظور دستیابی به تقدس. یا كنش ناخدایی كه همراه با كشتیاش به غرق شدن در دریا تن در میدهد. فاعل كنش با پذیرش خطرها به نحوی عقلانی رفتار میكند، تا به تصوری كه خودش از تقدس و یا افتخار دارد دستیابی پیدا كند.
۳) كنش انفعالی یا احساسی، عاطفی- رفتار احساسی در حالت عاطفی كنشگر به چشم می خورد. مانند سیلی مادری به فرزندش كه بهدلیل غیرقابل تحمل بودن رفتار فرزندش به گوش او میزند. یا مشتی كه یكی از بازیكنان فوتبال ضمن بازی به دلیل از دست دادن تسلط خویش بر اعصابش به بازیگر دیگر میزند. در تمامی این موارد هدف یا نظامی از ارزش ها، مبنای تعریف كنش نیست، بلكه كنش در واقع عبارت است از واكنشی عاطفی كه فاعل كنشی در اوضاع و احوال معینی از خود نشان میدهد.
۴) بالاخره كنش سنتی كنشی است كه در تطابق با عادات، عرف، سنن و باورهایی كه كم وبیش در فرد درونی شده است و طبیعت ثانوی فاعل را تشكیل میدهد، بر میخیزد. در اینجا فاعل كنش برای عمل سنتی خویش نیازی به تصور یك هدف یا درك یك ارزش، یا احساس یك عاطفه را ندارد،بلكه فقط به انگیزهٔ بازتابهایی كه براثر ممارستهای طولانی در او ریشه دوانیده است عمل میكند. این طبقهبندی انواع كنشها نیز به نحوی متأثر از دگرگونیهای تكاملی است كه در موقعیتهای تاریخی و اجتماعی رخ داده است.
به عقیدهٔ وبر در جامعهٔ نوین كنونی چه در پهنهٔ سیاست یا اقتصاد یا در قلمرو قانون، حتی در روابط متقابل شخصی، كنش عقلانی معطوف به هدف جانشین محركهای دیگر كنش اجتماعی گشته است. گرچه، وبر عملاَ بیشتر به مطالعهٔ جامعهٔ نوین غربی پرداخته است، یعنی همان جامعهای كه به نظر او افراد آن هرچه بیشتر تحت سلطهٔ معقولیت هدفدار درآمده است. در دوران پیش از این رفتار انسانها بیشتر برانگیخته از سنت، عاطفه و یا معقولیت معطوف به ارزش بوده است. نظریهپردازان پیش از ماكس وبر میكوشیدند كه گرایشهای تاریخی یا تكاملی عمده جوامع غربی را بر حسب ساختارهای اجتماعی در نظر بگیرند. اما وبر پیشنهاد كرده بود كه نشانههای بارز و اساسی انسان نوین غربی را بایستی بر حسب دگرگونی های خاصی در كنش بشر جستجو كرد. از آنجا كه جامعهشناسی علم تفهمی كنش اجتماعی است، تفهیم مستلزم درك معانی است كه فاعل كنش برای رفتار خویش میپذیرد. منظور وبر عبارت است از تفهم معانی كه هر فاعل رفتار به رفتار خاص خویش میدهد، تفهم معانی مستلزم طبقهبندی رفتارهاست كه ما را به درك شناخت معقول رفتار رهنمون مینماید.
به عقیدهٔ وبر علم نوین علمی است كه ذاتاَ در حال تحول است و همواره در كار تجدید پرسشهایی است كه در برابر طبیعت طرح میشوند. اساس نظر وبر بر این بود كه واقعیت خارجی را نمیتوان در قالب قوانین علمی جا داد. به نظر وی حتی در علوم فیزیكی چنین كاری مقدور نیست. این مطلب در علوم تاریخی و فرهنگی كه همیشه در تغییر و تحول است و همینطور طرح سؤالات جدیداش غیر ممكنی است كه یك تاریخ و جامعهشناسی كامل و تمام داشته باشیم. كامل شدن تاریخ و جامعهشناسی هنگامی میسر است كه تاریخ بشر به پایان برسد. پس علم آثار بشری قطعی نخواهد شد، مگر آنكه بشر استعداد آفرینندگی خود را از دست بدهد. به نظر وبر تفاوتهای عمده میان علوم طبیعی و علوم اجتماعی از تفاوتهای نیتهای شناختی پژوهشگر بر میخیزند. آنچه كه علوم طبیعی را از علوم اجتماعی جدا میسازد تفاوتهای ذاتی در روشهای تحقیقشان نیست بلكه علائق و هدفهای متفاوت دانشمند پژوهشگر علت این جدایی است. وبر میگوید آن مسئلهٔ خاصی كه توجه یك پژوهشگر را به خود جلب میكند و سطح تبیین مورد نظر او، به ارزشها و علائق خاص تحقیق كننده بستگی دارند. گزینش مسائل مورد بررسی همیشه وابسته به ارزش است هیچ تحقیق علمی مطلقاَ عینی از فرهنگ یا پدیدههای اجتماعی وجود ندارد. وبر پافشاری میكند كه در گزینش مسئلهٔ مورد تحقیق همیشه یك عنصر ارزشی در كار است. برای گزینش موضوعهای مورد بررسی هیچ معیار كاملاَ علمی وجود ندارد. هركس میتواند راه خودش را در پیش بگیرد و موضع اخلاقی خودش را پیش رو داشته باشد. اما اتخاذ این روش عینیت علوم اجتماعی را به هیچ وجه از اعتبار نمیاندازد. مسئله درست بودن یا نادرست بودن یك قضیه، از نظر منطقی جدا از ربط آن قضیه با ارزشهاست. به عبارت دیگر «ربط ارزشی به گزینش مسئله مورد تحقیق راجع است و نه به تفسیر پدیدهها».به عقیده وبر ربط ارزشی را باید از بیطرفی ارزشی جدا دانست. نخست اینكه بیطرفی اخلاقی بهمعنای آن است كه همین كه یك دانشمند اجتماعی به تناسب ارزشها، مسئلهٔ مورد بررسیاش را برگزید، دیگر باید ارزشهای خود با دیگران را كنار بگذارد و به راهنمایی دادههایش اكتفا كند. او نباید ارزشهایش را بر دادههایش تحمیل كند و ناگزیر است كه تنها راه تحقیقیاش را دنبال كند، حتی اگر نتایج تحقیقش به آنچه كه عزیز میدارد آسیب رساند. به عقیده وبر در علوم انسانی و فرهنگی آنچه ملاك انتخاب قرار میگیرد، ارجاع به ارزشهاست، به طوریكه هر پژوهشگر بنا به سلیقهٔ شخصی خویش ممكن است عامل دیگری را غیر از آنچه كه دیگران برگزیدهاند به عنوان عامل حتمی و قطعی بروز یك رخداد در نظر بگیرد.
به عبارت دیگر هر محقق یا جامعهشناسی، ناگزیر است از میان دادههای دردست برخی را انتخاب كند كه این انتخاب گویای نظام ارزشی است كه او بدان باور دارد. به عقیدهٔ وبر بعد از گزینش موضوع و جمعآوری دادهها در در مرحلهٔ تبیین علّی است كه باید از صدور هرگونه حكم ارزشی ممانعت كرد. به عبارت دیگر وبر ضمن تأكید بر نقش نظام ارزشی در گزینش و انتخاب موضوع، در مرحلهٔ بررسی و تبیین علّی با هرگونه جهتگیری ارزشی در ارائهٔ مطالب و تحقیقات علمی مخالف است. در نهایت بایستی گفت كه تلاش وبر در این است كه بفهمد چگونه آدمیان توانستهاند به طبع اعتقادات متفاوت در جوامع گوناگون زندگی كنند و در قرون متفاوت به این یا آن فعالیت بپردازند، در حالیكه امیدهای آنان گاه به آن جهان بوده و گاه به این جهان و همهٔ وجودشان گاه در بند رستگاری و گاه درگیر رشد اقتصادی. هر جامعهای فرهنگ خود را دارد. یعنی دستگاهی از باورها و ارزشها، كوشش جامعهشناسی درك این مطلب است كه چگونه آدمیان صور بیشماری از هستی را تجربه كردهاند كه فهم آنها جز در پرتو دستگاه خاص باورها و داشتن همان جامعه مورد نظر میسر نیست.
● اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری
ماكس وبر ضمن انتقاد از نظریهٔ ماتریالیسم تاریخی (مادهانگاری) ماركس كه تاریخ جهان و تحول جوامع را نتیجهٔ یك تفسیر صرف مادی و علل عمدهٔ آن را فقط در نیروهای تولیدی میداند، نظریهٔ معروف خود را دربارهٔ سرمایهداری و علل ظهور آن بیان داشته است. به نظر وبر توضیح و تفسیر تاریخ و تحولات جامعه بر اساس دین و یا صرف ایده نیز غلط است. وبر معتقد است كه ذهن، عین را تعیین میكند و عین ذهن را، و تأثیرات این دو متقابل است. بر این اساس و رویه، جامعهشناسی تفهمی خود جامعه را معقولبندی می كند و سه نوع پدیده جامعهشناسی را از هم متمایز مینماید :
۱) Strictly Economic
پدیدههای اقتصادی ناب
۲) Economically Relevant
پدیدههای نسبتاَ اقتصادی
۳) Economically Conditional
پدیدههای اقتصادی مشروطبه عقیدهٔ وبر پدیدههای اقتصادی ناب مبتنی بر قوانین اقتصادی هستند و كاملاَ به همین دلیل وجود آمدهاند.مثل بانكها. پدیدههای اقتصادی نسبی، پدیدههایی هستند كه ناخودآگاه و غیر مستقیم از روابط اقتصادی تأثیر میگیرند و متقابلاَ در اقتصاد تأثیر میگذارند و بالاخره پدیدههای اقتصادی مشروط آن دسته از پدیدههایی هستند كه منعكسكننده شرایط اقتصادی میباشند مثل هنر، فلسفه و ادبیات. به عقیده وبر بیشترین موارد و امور اجتماعی از جمله مقولههای نسبتاَ اقتصادی هستند (بویژه روابط متقابل اجتماعی)، بطوری كه از اقتصاد تأثیر میگیرند و بعد مجدداَ بر اقتصاد اثر میگذارند. مانند دین كه تأثیر متقابل بین دین و اقتصاد دو جانبه میباشد. گرچه بعضیها چنین فكر میكنند كه هدف اصلی وبر این بوده كه ماركسیسم را رد كند و نوعی نظریهٔ ایدهآلیستی را جایگزین آن نماید ولی هدف اصلی ماكس وبر این بوده كه نشان دهد تغیرات و تحولات تاریخی و اجتماعی در نتیجه تأثیر و تأثر علل و عوامل گوناگون میباشند. «كلیهٔ رخدادها اعم از تصادفی یا ضروری تابع نظام علّیاند، نظام و رابطهای كه در آن كلیه مقدمات همچون حلقههای زنجیر بهم پیوستهاند به گونهای كه هر معلولی خود علت معلول دیگر است.»
به عقیدهٔ وبر رفتار و كنش انسانها در جوامع گوناگون وقتی فهمیدنی است كه فقط در چارچوب باورها و ارزشهای حاكم بر آنها بویژه با توجه به برداشت و درك كلی آنها از جهان هستی مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد. در نتیجه برای شناخت و درك افراد و گروهها، بویژه درك و فهم رفتار اقتصادی آنها، بایستی دین یعنی پایه و اساس تعهدات مذهبی، باورها و آداب و رسوم آنها را مطالعه كرد. ضمناَ وبر نشان داده است كه باورها و دریافتهای دینی میتواند یكی از عناصر تعیینكنندهٔ رفتارهای اقتصادی باشد. تا آنجا كه مدارك اقتصادی موجود است میتوان گفت در كلیهٔ كشورهای متمدن مانند چین، هندوستان، بابل، مصر و تمدنهای مدیترانهای كهن از قدیم تا عصر حاضر نوعی سرمایهداری وجود داشته است.
از منظر وبر در عصر جدید شكل دیگری از سرمایهداری در غرب پیدا شد كه مشابه آن در جاهای دیگر نبوده است. سرمایهگذاری مبتنی بر وجود نوعی از بنگاههای تولیدی كه رسیدن به حداكثر سود، هدف آنها بوده و سازمان عقلایی كار و تولید وسیلهٔ آنها. همین پیوند میان سود با انضباط عقلایی و اخلاقی است كه از لحاظ تاریخی وجه تمایز خاص سرمایهداری غربی را تشكیل میدهد. آدمهای حریص و پولپرست در همهٔ جوامع وجود داشته، میل پولپرستی نه از طریق فتوحات یا سوداگری و یا ماجراجویی، بلكه از راه گردن نهادن به انضباط و استفاده از علم بنگاه سرمایهداری جدید بنگاهی است كه هدف به حداكثر سود از طریق سازماندهی عقلایی تولید است. «جدایی خانوار از بنگاه تولیدی، حسابداری عقلایی، بازاریابی و فروش محصولات، توسعهٔ اوراق بهادار، تأسیس بورس، معاملات پول و سهام و … كه شیوهٔ عقلایی سودآزمایی است، همگی با سازمان عقلایی كار مربوط است، كه بدون آن این كار امكانپذیر نیست.»
فرضیهٔ اصلی ماكس وبر این است كه نشان دهد تعبیر معین از مذهب پروتستان موجب ایجاد انگیزشهایی مساعد برای تشكیل نظام سرمایهداری جدید شده است. پیرو مذهب كالون و پوریتانیسم میخواهد كه مرد كار و تلاش باشد! وبر در مطالعات خود در مناطق مختلف آلمان متوجه شد كه در بعضی از مناطق كه پروتستانها بخصوص پروتستانهای وابسته به برخی از كلیساها، از ثروت و امكانات اقتصادی به مراتب بیشتری برخوردارند كه با مطالعات و روش تفهیمی خود متوجه میشود یك نوع سازگاری بین روح اخلاق پروتستان با روح سرمایهداری وجود دارد. به عبارت دیگر متوجه میشود كه بین یك نوع اندیشهٔ دینی و نوعی شیوهٔ زندگی رابطه وجود دارد. دیگر اینكه وبر با بسط مطالعهٔ مذهب پروتستان و سرمایهداری درصدد برآمد كه تعیین كند آیا شرایط اجتماعی و مذهبی برای تشكیل سرمایهداری از نوع غربی در دیگر تمدنها مساعد و یا نامساعد بوده و تا چه حد؟ از دیدگاه وبر گرچه بسیاری از نمودهای سرمایهداری در تمدنهای غیر غربی وجود داشتهاند. اما وجوه خاص سرمایهداری غربی كه عبارتند از تلفیق سودجویی با انظباط عقلایی در كار جز در غرب ظاهر نشدهاند. پس به نظر وبر طرز تلقی معنی در قبال كار خود تحت تأثیر جهان بینی وسیعتر بویژه عقاید و باورهای مذهبی تعیین میشود، احتمالاَ همان عامل تفاوتگذاری است كه در غرب وجود داشته كه به كمك آن میتوان جریان تاریخ غرب را تبیین نمود.
به عقیدهٔ وبر روح سرمایهداری و روح مذهبی پروتستان تناسبی معنادار با هم دارند. به عبارت دیگر نوع معینی از مذهب پروتستان چنانست كه در قبال فعالیتهای اقتصادی همان حالتی را كه سرمایهداری از خود نشان میدهد داراست. یعنی یك جهانبینی معینی از یكسو و سبك خاصی از فعالیت اقتصادی از سوی دیگر با هم پیوند معنوی دارند. اخلاق پروتستان مورد نظر وبر اساساَ عبارت است از دریافت معینی از مذهب كه توسط كالون عرضه میشود. توجه و تصویر خاصی از خدا و جهان هستی كه توجه به این مطلب دارد كه در هر حال انسان وظیفه دارد به خاطر كبریای الهی كار كند تا قلمرو خداوندی را در روی زمین بیفزاید …
تركیب و تلفیق مجموعهای عناصر در مذهب كالون، پس پیرو كالون میكوشد تا علائم گزینش و توفیق خودش را در همین جهان بجوید و چنین است كه پیشرفت دنیوی را افزایش كار و تولید و بالاخره پیشرفت اقتصادی را چونان دلیلی بر گزینش خود در نزد خدا بداند. پس فرد به كار و فعالیت روی میآورد تا از هراسی كه بییقینیاش نسبت به رستگاری اخروی ناگزیر وی را در آن فرو خواهد برد، رها شود. «كار منظم و عقلایی سرانجام در حكم اطاعت از خداست.» از این گذشته برخی از الزامهای منطق خداشناسی و مذهبی كالون با برخی از الزامهای منطق سرمایهداری به نحوی شگفتانگیز با هم تلاقی دارند. اخلاق پروتستان به مؤمن دستور میدهد كه از خوشیهای این جهان بر حذر باشد و ریاضتكشی پیشه كند. كار عقلایی به منظور سود و پرهیز از به مصرف رساندن سود كه به مصرف اختصاص نمییابد. ولی آنچیزی كه به عنوان فلسفهٔ كاتولیسم یا فلسفهٔ كلیسایی در اروپا حاكم بود رهبانیت را تبلیغ میكرد. كاتولیسم میگفت همه بایستی زندگیشان را وقف كلیسا كنند و آنچه را كه كلیسا میگوید انجام دهند تا بعد از مرگ رستگار شوند و به بهشت بروند. كاتولیسیسم میگوید گوشهگیری كن، فعالیت نكن، زهد و تقوا را پیشه كن.
اصلاحگرایی میگفت آنچیزی را كه مسیحیت كلیسا میگوید درست نیست و تفسیری كه از باب كلیسا از انجیل كردهاند تفسیر غلطی است! كجا مسیح گفته كه رهبانیت را پیشه كنید و خودتان را تسلیم كلیسا نمایید و فقط از طریق كشیش با خدا رابطه برقرار كنید. اصلاحگرایی میگفت شما بایستی به خدای خود شخصاَ رابطه برقرار كنید و در عین حال وارد روابط و فعالیتهای اقتصادی شوید، زیرا نهتنها كار كردن گناه نیست،بلكه بر عكس بیكاری، یكی از بزرگترین گناهان است. پروتستانتیسم میگوید بیكاری یك گناه كبیره است و هرچه بیشتر فعالیت كنید، خداوند شمارا بیشتر دوست خواهد داشت و هرچقدر در زندگی مادی و اقتصادی موفقتر شوید بدان معنی است كه بیشتر مورد لطف خدا قرار گرفتهاید و بنده مؤمنتری خواهید بود. بایستی فعالیت بیشتر نمود تا از نعمات خدادادی بیشتری استفاده نمود و بدینترتیب گرایش به كار شدید تشدید میشود. «پیرو مذهب كالون كه هیچگاه از گزینش خود مطمئن نبود، دلایلش را در همین جهان جستجو میكند. او این دلایل را در رونق كار تولیدی خویش مییابد. اما وی به بهانهٔ پیشرفت، به خود اجازهٔ استراحت و یا صرف كردن اندوختهٔ خویش را در راه تجمل و لذت نمیدهد و به این ترتیب پول خود را در كار تولیدی و مجدداَ به كار میاندازد. از اینجاست كه اجبار زاهدانه ذخیرهاندوزی موجب تراكم و تشكیل سرمایه میشود. از این گذشته تنها با كار منظم و عقلایی و حسابگری دقیق میتوان از وضع كار تولیدی هر لحظه آگاه شد و تنها چیزی كه با این روحیه و این اخلاق سازگار میباشد همانا داد و ستد آرام است. زیرا پیرو مذهب كالون مردی است دارای كف نفس، او از غرائز و شهوات گریزان است، استقلال دارد و جز به خود اطمینان نمیكند. او كسی است كه رفتار خود را مطالعه و دربارهٔ آن تعمق میكند و این چیزی است كه سزاوار یك سرمایهدار است.»
به نظر وبر آنچه محیط اجتماعی اروپا را مهیای پیروی از رژیم سرمایهداری كرده است، همان طرز تلقی و طرز تفكر ناشی از مذهب پروتستان بوده، بدین نحو كه پروتستانها، به عكس كاتولیكها كه زهد و تقوی را در رهبانیت و ترك دنیا میدانستند، زهد و تقوا را در حمایت و حراست خود انسان و نفس انسان میدیدند و براثر همین اعتقاد از تجمل و افراط در جلب لذات خودداری می كردند و در نتیجه امكان ذخیره و بكار انداختن سرمایه برای ایشان فراهم میآید. به نظر وبر گرچه سودجویی و عقلانیت در بعضی از جوامع مانند هند موجود بوده است. اما در داخل دینی مراسمگرا و در چهارچوب مابعدالطبیعهای كه تناسخ ارواح مایهٔ اصلی آن بوده عمل كرده است. مراسمگرایی دینی از نظر وبر از اصول بسیار نیرومند محافظهكاری اجتماعی است و شرط اساسی دگرگونیهای جوامع گسستن از مراسمگرایی است. به عقیده وبر مراسمگرایی تنها عاملی نبوده كه توسعه یك اقتصاد سرمایهداری را ناممكن كرده، فرهنگ و باورها و تصورات جامعهای كاستی نیز از عوامل بازدارنده بوده است. در نهایت بایستی گفت كه به عقیدهٔ وبر پروتستانتیسم ایجاد كننده سرمایهداری غربی نبوده، بلكه تشویقكنندهٔ رشد و حركت سرمایهداری جدید بود. به عقیده وبر اگر افكار، باورها و اخلاق پروتستانتیسم نبود سرمایهداری قطعاَ بدین نحو رشد پیدا نمیكرد.● انواع اقتدار یا سلطه
اقتدار به طور كلی بیان نوع و شكلی از سلطه از انسانی نسبت به انسان دیگر است. این واژه به عبارتی دیگر معرف ارباب در قبال متابعان اوست. بحث وبر درباره روابط مبتنی بر اقتدار، به این مطلب تأكید میكند چرا برخی انسانها مدعی اقتدار میشوند و احساس میكنند كه حق مشروع دارند از دیگران بخواهند كه به میل خودشان به فرمان آنها تن در دهند. ماكس وبر بطور كلی سه شیوه اصلی ادعای مشروعیت اقتدار را بررسی میكند و پیامد آن به عقیده وبر تاریخ هر جامعه سه مرحله مشخص گذار را طی مینماید، كه هر كدام پیدرپی در تكوین تاریخ آشكار میشوند كه هر كدام ویژگیهای خاص خود را دارند و توالی تاریخی در آن امری ضروری میباشد.
۱) دوران فرهمندی با اقتدار كارتیك اقتدار فرهی بر جاذبههای رهبرانی استوار كه به خاطر برتری و فضیلتهای خارقالعاده خود خواستار تبعیت افراد جامعهاند. سلطه كراماتی سلطهای است مبتنی بر فداكاری غیر عادی نسبت به كسی كه تقدس یا نیروی قهرمانانهٔ شخصیاش و نظم ملهم از آن با ایجاد شده از سوی آن توجیه كنند، آن است در این دوران با جامعه بیرهبر و یا رهبری فرهمندانه روبرو هستیم. بدینمعنی كه مجموعهای از جاذبههای گفتاری، پنداری، كرداری و سیمایی است كه بر روحیهٔ جمعی یك قوم اثر كرده و بر آنها مسلط شده است. بنابراین كنش اجتماعی مردم در این دوره به شكل تطابق با مشروعیت قائل شدن اقتدار رهبری فرهمند است. این فرهمندی میتواند بنابر قومیتهای تاریخی جوامع بر صفحات خاصی تأكید داشته باشد. مثل جنگآوری یا صلحجویی و ……..
۲) اقتدار سنتی (دوران سنتی) سلطهٔ سنتی سلطهای است مبتنی بر اعتقاد به خصلت مقدس سنن كهن و مشروعیت قدرت كسانی كه بنا به سنت مأمور اعمال اقتدارند در این دوران كه با یكجانشینی شروع میشود، مشروعیت را در تبلور آداب و رسوم و آنچه كه گذشتگان درست تشخیص دادهاید و وجود افرادی خاص و سنتی بویژه پادشاه یا سلطان نمود یافته است. به عبارتی دیگر تمام نقشها و پایگاههای اجتماعی تعریف شده و حدود هر یك كاملاَ معلوم است. در این دوران كه بر جوامع ماقبل جامعهٔ نوین حاكم بوده است، بر اعتقاد به تقدس سنت و گذشته ازلی استوار است. این آن اقتداری نیست كه بر پایه قوائد غیر شخصی صورت قانونی بخود گرفته باشد، بلكه در اشخاص خاصی عجین شده است كه با این اقتدار را به ارث میبرند و یا آن را از یك مرجع اقتدار والاتر میگیرند.
۳) سلطه عقلایی (دوران عقلایی) سلطه عقلایی نوعی از سلطه است كه مبتنی بر قانون و اعتقاد به قانونیت دستورات و قانونیت عناوین (فرماندهی) كسانی است كه سلطه را اعمال میكنند. دوران عقلایی كه پس از اتمام دوره سنتی ظهور مییابد. در این دوره چیزی درست است كه افراد همان عصر درست تشخیص دادهاند و بر این اصل كه نظامی از قوانین و دستورات، نه به دست افرادی خاص، بلكه بدست نقشهای اجتماعی كه توسط مردم ایفا میشود، طبقهبندی گردیده و تدوین میشود كه عملاَ قوام ساختنی سازمانهای اجتماعی را امكانپذیر میسازد. زمینههای این اقتدار بر زمینههای معقول استوار است و ریشه در قواعد غیرشخصی داشته كه قانوناَ تصویب شده و یا با قرارداد استقرار یافته است كه شاخص روابط سلسله مراتبی جامعه نوین است. با شروع دوره عقلایی، رشد سازمانهای اداری و كارایی را میبینیم كه با خصلت و تفاوتهای دوگانهای از دیوان سالاری و ناشخصیسازی شروع میشود.
بدیهی است این سه نوع سلطه، اقتدار یا دوران، یك طبقهبندی ساده شدهاند. ماكس وبر تأكید میكند كه واقعیت به مراتب پیچیدهتر از این سه نوع ساده است و معمولاَ تلفیقی از هر سه نوع میباشد : باید در نظر داشت كه در اینجا نیز مانند جاهای دیگر وبر نمونههای ناب را توصیف میكند. او به خوبی به این نكته آگاه بود كه در واقعیت تجربی آمیزهای از انواع مشروعیت اقتدار میتوان یافت. به عنوان مثال گرچه چیرگی هیتلر تا اندازهٔ زیادی بر فره استوار بود، اما عناصری از اقتدار عقلایی – قانونی در ساختار دولتی آلمان باقی بود و دیگر اینكه ارجاع به سنتهای خلقی آلمان نیز عنصر عمدهای را در جاذبههای ناسیونال سوسیالیسم تشكیل میداد.
● بوركراسی (دیوانسالاری)
از پژوهشهای بسیار حالت وبر بحث دربارهٔ بوركراسی است. بوركراسی عبارت است از دستگاهی با سلسله مراتبی معین كه به موجب آن وظایف همهٔ كاركنان و رابطه آنان نسبت به یكدیگر بر طبق قوانین و مقررات مشخص شده است. علاقهٔ وبر به موضوع قدرت و اقتدار و اشتغال وی به تحلیل روندهای نوین عقلگرایی او را به بررسی نحوهٔ عملكرد مؤسسات بزرگ در قلمرو سیاسی، اداری و اقتصادی كشانده بود. به عقیدهٔ او فعالیتهای هماهنگ و نظام یافتهٔ دیوانسالارانه، نشانهٔ عصر نوین میباشد كه عملاَ وسیلهٔ مؤثری است برای انجام مقاصد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی. به عقیدهٔ وبر دستگاه بوركراسی بر پایهٔ اصول عقلایی سازمان یافتهاند. ادارات یك سامان سلسله مراتبی دارند و با ضوابط قانونی و غیر شخصی عمل میكنند. مسئولان این ادارات وظایف خاصی و مرزبندی شدهای دارند و هریك باید در حوزهٔ خاصی كه به او اختصاص داده شده است اعمال مدیریت كنند. انتسابها بر حسب شایستگیهای تخصصی صورت میگیرند نه بر وفق معیارهای انتسابی. برنامهریزیهای وسیع چه برای دولت نوین و چه برای اقتصاد نوین، تنها از طریق این تدابیر سازمانی امكان پذیر شده است.
تنها از طریق این سازمانهاست كه دولتها میتوانند منابع قدرت سیاسی را بسیج و متمركز نمایند. همان منابعی كه در دوران فئودالی در كانونهای گوناگون پراكنده بودند. تنها به كمك همین طرح سازمانیاست كه میتوان منابع عظیم و متفاوت گوناگون اقتصادی را بسیج كرد كه در دورههای پیشین عاطل و باطل مانده بودند. به نظر وبر سازمان دیوانسالارانه همان وسیلهٔ ممتازی است كه شكل سیاست، اقتصاد و تكنولوژی نوین را تعیین كرده است. به عقیدهٔ وبر سازمانهای بوركراتیك (دیوانسالار) از همه صورتهای دیگر مدیریت برترند همچنانكه تولید ماشینی بر روشهای دستی و سنتی گذشته برتری دارند. ضمناَ باید گفت كه به عقیدهٔ ماكس وبر بوركراسی فقط از خصوصیات جوامع غربی نیست. دولتها و جوامع گذشته انواع بوركراسی را به اشكال مختلف به كار بردهاند، پادشاهان و امپراطوریهای مصر، چین و … هركدام دفتر و دیوان داشتهاند ولی بوركراسی جوامع غربی به شكلی علمی و سازمان یافته شكل گرفته و نهایتاَ منجر به بیشترین كارایی میانجامد.
به عقیدهٔ وبر گرچه بوركراسی لازمهٔ رشد و توسعهٔ یك جامعهٔ جدید و صنعتی است و بوركراتیزه شدن هرچه بیشتر جامعهٔ بشری امری تقریباَ اجتناب ناپذیر است. از طرف دیگر همین بوركراسی باعث فساد وتباهی در جامعهٔ جدید گردیده است. زیرا باعث میشود كه تشخص و فردیت از رفتارهای انسانی گرفته شود و انسان دیگر با اختیار و ابتكار فردی عمل نكند، بلكه بر اساس قانون غیر مشخصی رفتار نماید. به عقیدهٔ وبر از آنجا كه در جوامع صنعتی همه چیز از طریق سیستم متمركز برنامهریزی شده به انسان تحویل داده میشود. انسان دیگر فاعل نیست، بلكه به مهرهای در درون سیستم تبدیل میگردد. در صورتی كه از دیدگاه جامعهشناسی تفهیمی انسان ذهنگرا و فاعل است و كاری كه انجام می دهد با معنی است. به عقیده وبر در جامعه صنعتی جدید یا جامعه بوركراتیك، انسان به مهرهای در نظام اجتماعی و نظام اجتماعی چون قفسآهنی بر خلاقیت، تفسیرگرایی و تشخیص انسانی تبدیل خواهد كرد. از نظر وبر نظام سرمایهداری درست است و نباید تغییر كند ولی نظام بوركراتیك باید از طریق رهبری جهان انسانی با مفهوم از خود بیگانگی ماركس همانندیهای آشكاری دارد بخصوص در مورد انسانیت زدایی آن. اما وبر برعكس ماركس كه از خود بیگانگی را تنها یك مرحلهگذاری میدانست ولی ماكس وبر جهت آتی انسان را از قلمرو ضرورت به آزادی باور ندارد.
● سنخآرمانی و انواع آن
از دیدگاه وبر سنخآرمانی عبارت است از مجموعهای از قالبهای مفهومی و ذهنی كه میتواند معرف یك واقعیت كلی در جامعه باشد. سنخ یا نمونهآرمانی یك ساختار تحلیلی است كه به محقق كمك میكند همانندیها و انحرافات را در موارد عینی تشخیص دهد. این مفهوم بخصوص برای بررسی مقایسهای و تطبیقی یك روش بنیادی فراهم میكند. به عبارت دیگر وبر با ابداع سنخآرمانی سعی دارد تا مفاهیمی كه در تبیینهای تاریخی به كار میرود را از دقت كافی برخوردار نماید. یك نمونهٔ آرمانی قالب و كلیتی است شامل مجموع مفاهیمی كه یك محقق علوم فرهنگی آنها را تنها به منظور دستهبندی واقعیات پراكنده تنظیم میكند. به عقیدهٔ وبر نمونهها و سنخهای آرمانی را هرگز نمیتوان بصورت ناب آن در واقعیت مشاهده كرد و تنها به منظور معنا دادن آنچه كه در تجربه وجودی ما مبهم و آشفته مینماید ساخته میشود. سنخآرمانی تنها حكم ابزار و وسایلی دارد كه در دادن صراحت و یكنواختی معنادار به موضوع تحقیق ما را یاری میدهد. ماكس وبر بطور كلی سه نوع سنخ آرمانی را از یكدیگر تفكیك میكند كه هریك بنا به ویژگی خاصی كه دارند به نوعی تبیین علّی منجر میشوند :
۱) سنخآرمانی تاریخی نوع عالی رویدادهای منحصر بهفرد تاریخی است مثلاَ سرمایهداری یا شهر غربی نوع عالی در این معنی عبارت است از بازسازی معقول یك واقعیت تاریخی و كلی و خاص كلی از آن جهت كه مثلاَ اصطلاح سرمایهداری معرف مجموعه یك نظام اقتصادی است، خاص از آن جهت كه سرمایهداری چنانكه وبر تعریف كرده به عقیدهٔ او فقط در جوامع غربی نوین به نحو كاملی تحقق یافته است. به عبارت دیگر نوع عالی یك رویداد منحصر بهفرد تاریخی، بازسازی بخشی از كلیت واقع است، یعنی جامعهشناس از بین همه ویژگیهای یك مجموعه تاریخی، برخی خطوط بارز را برای بازسازی یك كل معقول بر میگزیند. این نوع بازسازی یكی از انواع بازسازیهاست و تصویر ذهنی جامعهشناس در برگیندهٔ تمامی واقعیت نیست.
۲) سنخآرمانی جامعه شناختی این نمونه دربرگیرنده عناصر انتزاعی واقعیت تاریخی است، عناصری كه نهتنها در شرایط خاص، بلكه در بسیاری اوضاع و احوال تاریخی میتوان آن را بازیافت. مثلاَ دیوانسالاری كه جنبهای از نهادهای سیاسی اجتماعی است و یكی از ویژگی های جوامع غربی و نظام سرمایهداری است ولی می توان آن را بارها و بارها در دورههای تاریخی گوناگون مشاهده كرد.
۳) نمونه آرمانی رفتاری كه از طریق بازسازی عقلاییكننده رفتارهایی دارای یك خصلت خاص بدست میآید به عبارت دیگر بازسازی یك نوع رفتار خاص. در این نمونه آرمانی میتوان تجلی یك نمونه از سیستم اجتماعی را در رفتار افراد آن جامعه بازبینی نمود. مثلاَ كسانی كه پروتستان مذهب هستند گرایش به سودطلبی در آنها مشاهده میشود.
نظام لایهبندی ماكس وبر ضمن بررسی و انتقاد از طرح لایهبندی ماركس میگوید طبقات اجتماعی ماركس نهتنها سنخ آرمانی هستند، بلكه طبقاتی كه اولین سطح لایه بندی جامعه را میسازند، عبارتند از طبقاتی كه مالك ابزار هستند، بنابراین ملاك طبقاتی از نظر ماركس داشتن یا نداشتن است.
به عقیدهٔ وبر گرچه این طبقات نظم اقتصادی جامعه را تشكیل میدهند، ولی گروه یا جمعیتهای واقعی نیستند. چرا كه میزان درآمد، تعیینكنندهٔ رفت و آمدها، خلق و خویها و یا گردهمایی افراد و تشكل گروهها نیست. منظور وبر این است كه میزان درآمد نمیتواند تعیینكنندهٔ رفتار و خصوصیات افراد باشد، بلكه شرف اجتماعی، افتخار حرمت و منزلت اجتماعی و ارزشی كه جامعه به غلط یا درست به مجموعه نقشهای اجتماعی افراد میدهد و بالاخره شیوهٔ زندگی تعیینكننده است. وبر نام این گروه را «پایگاه افتخار» مینامد كه نظم اجتماعی جامعه را میسازد. بنابراین به عقیدهٔ وبر گرچه نظم اقتصادی واقعیتی اجتماعی است، اما گروههای واقعی جامعه را گروههای پایگاهی میسازند.
منبع : وبلاگ علوم اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست