پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


گفت وگو با مهندس غلامرضا معتمدی معمار و مدیر مان هنر نو


گفت وگو با مهندس غلامرضا معتمدی معمار و مدیر مان هنر نو
غلامرضا معتمدی هنرآموخته دانشکده معماری دانشگاه تهران از سال ۱۳۵۴ فعالیت های خود را در زمینه معماری آغاز کرد. حوزه فعالیت های وی گسترده است. از کار در گروه مشاور معماری «کارگاه سه» و ماهنامه های صنعت حمل ونقل و پیام امروز گرفته تا همکاری با مرکز پردازش های اطلاعات شهری، تبلیغات متروی تهران و مدیریت شرکت پناد مجری تبلیغات شهر تهران. وی از حدود سه سال پیش با گشایش مان هنرنو قدم در راهی سخت اما به زعم خود لذتبخش گذاشته.
● جناب مهندس معتمدی، انگیزه اصلی تاسیس مان هنرنو چه بود؟
▪ مان هنر نو بی انگیزه ترین کاری بود که در زندگی انجام دادم. ما مشغول ساخت یک خانه بودیم که در کنار دفتر کار من بود. زمینی هم در مجاورت آن قرار داشت که مالکش می خواست آن را بفروشد. ما هم خریدیم. هیچ قصدی جهت تاسیس مان هنر وجود نداشت.
● چه سالی بود؟
▪ هفتاد و چهار و هفتاد و پنج. اما پروژه ساخت به دلیل مسافرت های من و شرکا متوقف شد. سال هفتاد و هشت ساخت را شروع کردیم. پروژه با تفکر احداث یک منزل مسکونی پیش می رفت. همین وضعیت باعث ایجاد انگیزه هایی خلاقانه برای طراحی شد.
● انگیزه ها چرا و چگونه شروع شد؟
▪ بدین دلیل که دیگر نه کارفرمایی وجود داشت و نه شریکی. دستم برای طراحی کاملاً باز بود. وقتی کارفرما و مخاطب دخیل نباشند، معمار به عرش می رسد. کم کم فرم های معمارانه دگرگون شد. روی فضا کار کردیم. به جایی رسید که بنا تبدیل شد به مکانی برای نگهداری کلکسیون آثار هنری که از چندین سال پیش جمع کرده بودم.
● یعنی به شکلی تکاملی از مسکونی تبدیل به ...
▪ بله، بعد کم کم شیاطین به کار افتادند و گفتند حالا که این مجموعه را درست کردی چه اشکالی دارد تا مردم هم با اینجا آشنا شوند. اصلاً موافق نبودم اما بالاخره مجوز را هم گرفتیم. با معاونت تجسمی ارشاد صحبت کردم، بازدید کردند و ظرف دو سه ساعت همه زمینه ها آماده شد.
● شما مجوز مان هنر را تحت چه عنوانی گرفتید؟ موزه یا گالری؟
▪ برای گرفتن مجوز موزه باید کار زیادی انجام می شد. بازرسی شهرداری، تغییر کاربری از مسکونی به فرهنگی که باعث افت اقتصادی بنا می شد و بعد هم ارشاد، میراث فرهنگی و در نهایت وزارت کشور. پس تصمیم گرفتیم از گرفتن مجوز موزه صرف نظر کنیم و مان هنر تبدیل به مجموعه یی شد با آثاری که من از سال چهل و هفت تا به آن روز جمع آوری کرده بودم؛ البته در زمینه هنر مدرن، آثار طراحی صنعتی، عکس و گرافیک.
● آرشیو عکس مان هنر تقریباً چه تعدادی اثر را در خود جای داده؟
▪ حدود دو هزار اسلاید از عکاسان مختلف از سال ۱۳۴۷ تا ۵۴ و حدود ۱۰ هزار قطعه نگاتیو که از کل جهان عکاسی شده. تقریباً جایی در جهان نیست که معماری مدرن داشته باشد، مشهور هم باشد و ما عکسش را نداشته باشیم. تعدادی هم عکس از تئاتر ایران در آرشیو وجود دارد.
آرشیو غنی و مهمی است.
چیزهایی هم هست که از این آرشیو مهمتر هستند. چون تهیه اسلاید و عکس زیاد کار سختی نیست.
این چیزهای مهم را ذکر کنید.
ما توانستیم در بخش گرافیک مجموعه یی از پوسترهای گرافیست های ایرانی از سال ۴۴ تا به امروز را جمع آوری کنیم. هم پوسترهای کانون پرورش و موزه هنرهای معاصر و هم جشنواره های فجر. به گرافیست ها هم مراجعه کردیم، هنرمندانی چون قباد شیوا و فرشید مثقالی و ابراهیم حقیقی. بسیاری از آثار را هم که نتوانستیم به دست بیاوریم در کارگاه خودمان بازتولید کردیم.
فکر نمی کنم شخصی چنین مجموعه یی از گرافیک ایران را داشته باشد حتی انجمن طراحان گرافیک.
● کمی درباره مجموعه طراحی صنعتی مان هنر توضیح دهید.
▪ تا ۱۰ سال پیش اصلاً چنین مجموعه یی در دنیا نیز وجود نداشت چه برسد به ایران. مثلاً صندلی های «لوکوربوزیه» معمار فرانسوی که تنها پنج هزار عدد تولید شده یا آثار هنرمندان باو هاوس و مارسل بروئر. همه را کلکسیونرها خریده اند از چند سال پیش این آثار باز تولید شده. مثلاً هرمن میلر صندلی های بروئر یا چارلز ایمز را تولید کرده یا کاسینا تمام طرح های لوکوربوزیه را کار می کند یا آلیسی. من توانستم تعداد زیادی از آثار این هنرمندان را جمع آوری و در مان هنر به نمایش بگذارم. از انگشترهای فرانکو گری که برای تیفانی طراحی کرده تا مجموعه زیورآلات طراحی شده براساس افرادی مثل کاندینسکی، ون گوگ یا طراحی های آلدو روسی، میشل گری وز، ریچارد ساپر، آثار موزه مان هنر نشان دهنده فرهنگ، هنر و زندگی جهان مدرن است. دنیا هم به این سمت گرایش دارد.
● از زمان تاسیس مان هنر با چه موانعی مواجه شدید؟
▪ مانعی حس نکردم. در بسیاری از مواقع کمک زیادی هم کرده اند. البته بخش خصوصی کوچک ترین قدمی در جهت کمک برنداشت ولی بخش دولتی همکاری کرد.
عجیب است،بله، به خیلی از دوستان برای برپایی نمایشگاه معماری مراجعه کردم و مثلاً خواستم که ماکت های معماری شان را در اختیار من قرار دهند اما نپذیرفتند.
● دلیل این دوگونه رفتار چیست؟
▪ دولتی ها نیاز و لزوم این همکاری را حس کرده اند. بخش خصوصی شاید محدودیت هایی دارد، اما فکر می کنم بیشتر از روی کینه توزی است یا نداشتن علاقه و فقدان حس زیباشناسی و فرهنگی.
● طراحی و معماری ساختمان با خود شما بود؟
▪ بله، در سه فاز. اول در سال ۵۶، دومین فاز در سال ۷۶ طراحی و در سال ۷۸ شروع به ساخت کردیم و فاز سوم در سال ۸۰.
● شما در این معماری بیش از حد از فلز و سنگ استفاده کرده اید. دلیل این استفاده چه بوده. آیا عمدی در کار بود؟
▪ خیر، این هم یک اتفاق ساده دیگر بود. با چوب کاری که با من همکاری می کرد اختلافی پیش آمد و کس دیگری را هم به قدرت او سراغ نداشتم و به طور کلی کار نجاری را تعطیل کردیم. در نتیجه از مقادیر زیادی تابلوی تبلیغاتی ایستگاه های اتوبوس استفاده کردیم.
این جالب است که از ضایعات چنین استفاده یی کردید. ولی... چیز عجیبی نیست. مصالح مصالح است. طراحی آن مهم است. شما آلومینیم را به فلیپ استارک می دهید آن طوری می سازد از همان ماده هم می توان قابلمه های زشتی را ساخت که در بازار ایران فراوان است.
● یک نکته قابل بحث دیگر پیچیدگی نسبی در معماری مان هنر است که در بسیاری از موارد باعث سردرگمی و بیگانه شدن معماری و آشنازدایی آن برای مخاطب می شود. این طراحی سردرگم از منطق خاصی پیروی می کند؟
▪ برعکس، از یک بی منطقی خاص؛ این مجموعه در یک زمان ساخته نشده. اصلاً ورودی های این بنا هر کدام در یک خیابان است. ساختمان ها حدود چهارده متر اختلاف سطح با همدیگر دارند. اینها عواملی هستند که باعث چنین معماری شده است.
● آیا در محافل معماری نقدی بر معماری مان هنر شده است؟
▪ خیر. اول از همه ما به مجلات معماری اطلاع دادیم و از آنها خواستیم که به نقد و تحلیل معماری مان هنر بپردازند. بالاخره پس از ۳۰ سال چنین مجموعه یی در ایران ساخته شده آیا نباید دو نفر حرفه یی آن را تحلیل کنند؟ هیچ کدام نیامدند. هیچ واکنشی نشان ندادند،
شاید برای اولین بار در مجله معمار یک سوم صفحه درباره مان هنر چیزی نوشته شد، فقط در حد ارائه اطلاعات. بعد به سراغ روزنامه ها رفتیم.
روزنامه ها خیلی همکاری کردند. نقدهایی هم چاپ شد. تا روزی که روزنامه «شرق» نقدی درباره مان هنر نوشت و در انتهای مطلب هم عنوان کرد که «معلوم نیست چه کاسه یی زیر نیم کاسه مدیریت و صاحب مان هنر است. اینها مشکوک هستند.» همین نوشته باعث شد که مجله معمار واکنش نشان دهد و یک مصاحبه طولانی با من بکند. این اولین و آخرین مصاحبه یی بود که در مجلات تخصصی چاپ شد.● نحوه ارتباط شما با هنرمندان به شکل خاصی است به طوری که...
▪ اول اینکه، مان هنر به شکل تشکیلاتی اداره نمی شود بلکه با نوعی شوق حرکت می کند. شوق در آدمیزاد پایدار نیست. گاه پایین و گاه در اوج. چون تشکیلاتی نیستیم پس قانونی هم برای اداره کردن آن وجود ندارد. اگر این شکل از مدیریت را بپذیریم آن وقت به خیلی از نکات پی می بریم. روزی حوصله و توانش را داریم، روزی هم نداریم و تعطیل می کنیم.
● و ناگهان شش ماه غیبت در عرصه فعالیت های هنری؟،...
▪ کار موزه و گالری دوطرفه است. وقتی در موزه را باز می کنید هر مخاطبی می تواند شما را به شوق آورد. اگر مخاطب نداشته باشید....
من فکر می کنم مساله برعکس است یعنی آن شش ماه تعطیلی باعث می شود اسم مان هنرنو در ذهن مردم تکرار نشود و از یاد بروید. از دل برود هر آن که از دیده برفت.
تعطیلی های طولانی مان هنر یک عکس العمل است. در شهری با جمعیت دوازده میلیون نفری با ۸۲ درصد شهرنشینی، این تعداد دانشگاه هنر، این همه هنرمند و دانشجو کجا هستند؟،... وقتی نیستند، نمی آیند، چه باید بکنیم؟ مان هنر رسالت سازمان یافته برعهده ندارد.
هنوز قانع نشدم. یک گالری زمانی به اوج و اعتبار می رسد که طی زمان خود را ثابت کند. اعتبار و جذب مخاطب در طی زمان حاصل می شود. اگر کار شما استمرار داشته باشد ۵ سال دیگر از بهترین ها هستید.
اصلاً نمی خواهم بهترین یا بدترین را وارد بحث کنم. هدف من گالری شدن نیست. یکسری چیزها باید در کنار هم قرار بگیرد. یعنی باید توانایی مردم و فرهنگ شان ارتقا یابد، در کنارش فعالیت هنری - فرهنگی هم انجام شود. از جامعه یی که پول خرج هنر نمی کند، نباید انتظار زیادی داشته باشید. آیا می توان درچنین جامعه یی موزه هنر مدرن تاسیس کرد؟ اینها با هم جور نیست همین الان برو از هنرمند و آدم عادی بپرس مان هنر کجاست. می گویند حتماً یک مبل فروشی جدید است. حتی حاضر نشده اند تابلوهای تبلیغاتی مان هنر را بخوانند.
● با این همه ناراحتی؛ چرا ادامه می دهید؟ مرگ یک بار شیون یک بار.
▪ چون احتیاج دارم شارژ شوم. می روم امریکا موزه هنرمدرن (MOMA) را می بینم، به خودم می گویم «اینها هم آدم هستند، ما هم آدم هستیم. یک بار دیگر امتحان کن شاید درست درآمد.» وسوسه می شوم می آیم تهران باز همان داستان قبلی تکرار می شود. در یک شهر ۱۲میلیونی شب اول افتتاحیه دویست و پنجاه نفر و در روزهای بعد ۲۵ الی ۳۰ نفر.
● پس به آینده خوش بین نیستید؟
▪ مساله خوش بینی یا بدبینی نیست. راه حل دیگری نمی شناسم.
● یعنی با همین روند ادامه خواهید داد؟
▪ مجبورم. گاه تند و پرتحرک. گاه کند.
● چه چیز دیگری مجبورتان می کند تا ادامه دهید؟
▪ هر انسانی با هر نوع کار و حرفه باید جواب دیگران و جامعه خود را بدهد. من به نزدیکی های آخر عمر رسیده ام. نمی توانم در شرایط سخت معماری کنم. بنابراین باید یکسری کارهای معمولی انجام دهم.
● از تاسیس مان هنر پشیمان نیستید؟ می توانید از عملکردتان دفاع کنید؟
▪ نیازی به دفاع کردن ندارم. من به اندازه یی که توانستم و بایسته بود فعالیت کردم، شوق و ذوقی هم در من به وجود آمد. ولی وقتی می بینم چیزهایی که در زمان ما نبود الان هست و جوانان استفاده نمی کنند بی شوقی به سراغم می آید. مساله دیگر اینکه در قدیم کار هنری یک اصول خاصی داشت اما الان شخص وقتی وارد عرصه هنر می شود انگار رفته آرایشگر یا پیراهن فروش شده. یعنی هنر دیگر آرمان نیست. مثلاً شیرین نشاط چرا در دنیا معروف شد؟ نشاط باهوش است فهمیده که غربی ها از چه چیز خوش شان می آید. یا شادی قدیریان اïتو می گذارد روی صورت زن سنتی. اینها با مفاهیم ملی یک کشور... مثل شتر که نماد عربستان شده...
● جمله شما ناتمام ماند. این هنرمندان با مفاهیم ملی کشور چه می کنند؟
▪ درجه بندی می کنند و به عنوان چیزی قابل نمایش عرضه می کنند. غربی ها اگر با ایران آشنا نباشند تصورش را هم نمی کنند که در این کشور این تعداد بزرگراه و اتوبان وجود دارد. خوب و بد در کنار هم عجین است. هم خوب را نشان دهید و هم بد را و آیا این هنر می تواند باری را از دوش مردم بردارد؟... نمی دانم چه بگویم... (سکوت) ... خب سوال کن.
حالا که صحبت به اینجا رسید لطفاً نظر خودتان را درباره هنر تجسمی در ایران عنوان کنید.
آنچه که در هنر تجسمی شخصی و فردی شده، پیشرفت کرده است.
● به طور کلی وضعیت نقاشی و مجسمه سازی را چگونه می بینید؟
▪ فوق العاده خوب. چون کاملاً فردی شده است. در کشوری که نقاشی و مجسمه سازی را طرد می کنند حدود۱۱۰ گالری داریم. اگر وضعیت خوب اقتصادی نداریم تنها به دلیل کم کاری و بی عرضگی گالری داران است. کمی تبلیغ و فعالیت نتیجه اش حراج کریستی می شود که اخیراً شاهدش بودیم. اگر گالری داران کمتر حرف دولت و حمایت های دولتی را بزنند، اگر کمتر درباره بودجه فرهنگی و «آرت اکسپو» حرف بزنند، خیلی از چیزها عوض می شود.
ایده حمایت دولتی و به خصوص ماجرای آرت اکسپو یک افتضاح کامل بود... نه تنها افتضاح بلکه خانه خراب کن است. شما نمی توانید فرهنگ کشور را با سوبسید به جایی برسانید. مگر هنر، بنزین است؟، گویی درخواست جهت حمایت های دولتی تبدیل به عادتی برای ایرانیان شده.
اصلاً دولت نباید حمایت کند. به هیچ عنوان. وقتی بورژوازی با این سرمایه کلان وجود دارد، وقتی قیمت ساختمان در منطقه فرشته به حدود بیست و چهارمیلیارد رسیده است، چشم صاحبش کور باید پول نقاشی و مجسمه را هم بدهد. از طرف دیگر وضعیت جغرافیایی ایران هم مهم است. ما در حوزه فرهنگی هیچ رقیبی در منطقه نداریم. باید روی فرهنگ کار کنیم. ما ایرانیان هیچ چاره یی جز گسترش فرهنگی نداریم. چون چیز دیگری نداریم. بهتر است ایران تبدیل به مرکز فرهنگی منطقه شود.
● و کلام آخر...
... (سکوت طولانی) ... خیلی مصاحبه بدی بود. مثل چیزهایی پراکنده در هوا.
بیشتر اشخاص در انتهای گفت وگو این طور فکر می کنند که پراکنده گویی کرده اند. تجربه به من ثابت کرده.
این مصاحبه ها بی فایده است. مثل پخش کردن گل های زیبای جام جهانی است. جو فوتبال چیز دیگری است. تو این جو را نتوانستی ایجاد کنی. ضعیف بود.
متوجه نمی شوم. واضح بفرمایید.
در این گفت وگو معلوم نشد که آدم های مان هنرنو قدیس هستند یا دیوانه یا مشنگ ... حالا هر چقدر هم مصاحبه را آرایش کنی فایده ندارد.
● یعنی هیچ نکته مثبتی در این گفت وگو حاصل نشد؟
▪ خیر، هیچ. حالا خودت می روی حرف های من را کنار هم می گذاری بعد خواهی دید که از این مصاحبه نه اصغر قاتل در می آید و نه غلامرضا معتمدی.
علیرضا امیرحاجبی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید