چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
میلادهای بهمنی
در این ماه، کلی شاعر خوب متولد شدهاند. حمید مصدق، شاپور جورکش، علیرضا قزوه، اسماعیل شاهرودی، خسرو گلسرخی، مهرداد اوستا و هوشنگ ایرانی.
و تنها شعر یکی از این شاعران ـ هوشنگ ایرانی ـ مثلاً باعث شده طرفداران شعر قدمایی، به شعر نو و نیمایی، «جیغ بنفش» نام بدهند. خود این مطلب که از شعر هوشنگ ایرانی، سرچشمه گرفته، نیاز به بحثی طولانی دارد.
نیز آوردن نام بعضی از نویسندگان متولد بهمن ماه، عذر تقصیری خواهد بود برای ما که بپذیرید، واقعاً امکان نداشته دربارهی همهی این بزرگان قلمی بزنیم، حتا به اختصار! نام نویسندگان را بخوانید: ناهید طباطبایی، پوران فرخزاد، بزرگ علوی، فرخنده آقایی، محمد بهمنبیگی، غزاله علیزاده، احمد غلامی و مهمتر از همه، صادق هدایت.
دیدیم ناگزیریم نامهایی را انتخاب کنیم که خصوصیتی خاص، یا خصایصی خاص داشتهاند، مثلاً بزرگ علوی و صادق هدایت که هم از نسل نخست داستاننویسان بودهاند، هم دامنهی شهرتشان به آنسوی مرزهای ما رسیده، یا از غزاله علیزاده و خسرو گلسرخی و اسماعیل شاهرودی و محمد بهمنبیگی، بنویسیم که نوع کار و زندگیشان قابل طرح بوده و به گمان ما جوانترها، باید به این دریچه از هنر و زندگی آنان، نزدیک شوند و به این لایههای خاص آشنایی حتا نسبی پیدا کنند.
حتا درمورد هدایت هم سعی کردهایم چهرههایی از او را طرح کنیم که هنوز هم در سایهروشن ماندهاند.
● صادق هدایت:
تولد ۲۸ بهمن ۱۲۸۶، تهران
مرگ ۱۹ فروردین ۱۳۳۰، پاریس
چهارده سال داشتم، حاضر شدم همراه خانواده به سفر تابستانی نروم و دکانهای پدر را بچرخانم و پدر درعوض چهار کتاب برای من بخرد، جای تمام چهل روز داغی که کارهای پدر را رتق و فتق میکنم.
نگوئید که چه؟ یا این که مهم نبوده؟ اولاً چهارسالی بود که پدر در زمستان قول این سفر را داده بود و چون به تابستان میرسیدیم، وضع رقتبار کسب و کارش را برایمان آنالیز میکرد و از شدت نداریها و دیونی که وعدهی آنها به قول خود پدر مثل باد صرصر میرسید و او را گرفتار «چه کنم؟» میکرد و ما را وامیداشت قلکهای خود را بشکنیم و احیاناً گیوه و کتابی برای سال تحصیلی آیندهی خود مهیا کنیم.
و آن سال، در چهارده سالگی این سفر جور شد و من تمام مزایا و مرایای آن را با چهار کتاب تاخت زدم. اما قمار، برد که ندارد، دارد؟
وقت رفتن حضرات به سفر پدر گفت حالا بگو چه کتابهایی از تهران برایت بیاورم، چون داری قدری فداکاری هم میکنی، شاید، میگویم شاید، خودم هم یک کتاب دیگر خریدم و گذاشتم روی چهار کتاب درخواستی تو، حالا اسم کتابها را بگو. من از چند روز پیش نام کتابها را نوشته بودم. «بوف کور»، «سگ ولگرد»، «سه قطره خون»، «حاجی آقا»، یا «علویه خانم»، همه از صادق هدایت، که جسته و گریخته، اینجا و آنجا دربارهاش چیزهایی خوانده بودم و این چیزها بیشترشان در بدگویی و رد نویسنده بود البته، نوشتههایی که بدگویی نداشتند، درواقع هیچ نداشتند و بیشتر به انشاهای خودمان میماندند.
پدر کاغذ را گرفت، اما بعد گفت: میدانی که خواندن برایم مشکل است، خودت بخوان. راست میگفت: یک چشم پدر، شیشهای بود ـ که من تازه فهمیده بودم ـ چشم دیگر هم لک داشت و محو میدید بندهی خدا (میگفتند آب خوزستان و مخصوصاً دزفول آن زمان، تولید تراخم میکند و این تراخمها اکثرن به کوری میکشید.)
وقتی دید خجالت میکشم نام کتابها را بخوانم، کاغذ را داد دست خواهرم که دلگیر بود از نرفتن من، اما شرم من به اینخاطر بود خیال میکردم جیب پدر تاب پرداخت بهای چهار کتاب را ندارد که لابد گران هم هستند و همین گرانی باعث شده کتابها در اهواز پیدا نشوند.
خواهر که نام کتابها را خواند، فریاد پدر سقف اتاق را لرزاند:
«بله؟ کدام نادان قصد گمراهکردنات را داشته؟ نمیدانی هرکس کتابهای این ناامید از خدا برگشته را بخواند دیوانه میشود یا خودش را میکشد؟ نمیدانی خود این نویسنده خودکشی کرده و در کتابهایش جوانان نادان و جاهلی مثل تو را به خودکشی ترغیب میکند؟...»
دریغ از چهل روز بیگاری...
بعد دیدم، این نگاه پدر، متأسفانه، نگاه بیشتر باسوادان و حتا کتابخوانهای شهر من بوده و بعد دیدم این نگاه، تقریبن در تمام شهرها جاری و ساری است و در پایتخت، پررنگتر است از جاهای دیگر.
تا مدتهای مدید چنین بود. اگر یکی خودکشی میکرد، کافی بود سوادی داشته باشد. روزنامهها و نشریات مزدور، خودکشی آن بندهی خدا را به حساب هدایت مینوشتند و درست یا نادرست هم همیشه جناب خودکش، در حال خواندن کتابی بوده از هدایت. مگر میتوانستی توی دبیرستانهای آن زمان، کتابی از هدایت را نادانسته لای کتابهای دیگرت، همراه داشته باشی؟
و چنین بود یادافره مردی که مردم کشورش را خوب شناخته بود، عمری در فرهنگ مردم (فولکلر) قلم زده بود، زبان ایران باستان را با مرارت یاد گرفته بود تا خود به ترجمهی متنی بنشیند که برای تحقیقش بدان نیاز داشت. یادم هست ـ و آن زمان دیگر شانزده، هفده سال داشتم، «چنگیز مشیری»نامی خودکشی کرد و نشریات فرهنگی و ادبی آن روزها، تا توانستند فحش و ناسزا به این درخشانترین و یگانهترین نویسنده نثار کردند حتا وقتی آدمی به نام «قاسم دربندی»، در مقالهای مستدل، از نویسنده دفاع کرد (که در «آژنگ جمعه» چاپ شد) از طرف دشنامگویان مورد تهدید واقع شد. فاعتبروا یا اولی الابصار.● محمد بهمنبیگی:
متولد ۲۶ بهمن ۱۲۹۹، خنج لارستان
وقتی یک دههی پیش «ایل من بخارای من» منتشر شد، اهل کتاب بهشوق جذب آن شدند. چون نثر روان و زیبای کتاب، دقیقن مثل چشمههای جوشان مکانهای خود کتاب بود.
کتاب خیلی زود گل کرد، چرا که از کوزه همان برون تراود که در اوست، بازگوی تجربهای ناب بود، از مردی اندیشمند که درمورد تعلیمات کودکان ایل و کوچنشین، یکتنه بیابانها و دشتهای ایران عزیز را پیموده بود.
کتابهای «اگر قرهقاچ نبود» و «به اجاقت قسم»، هرچند به جذابیت کتاب اول نبودند، اما ادامهی همان بودند.
اما محمد بهمنبیگی را برای این مهم انتخاب کردهایم که او زیربنا و چگونگی کلاسهای عشایر کوچکننده را پی ریخته بود.
بهمنبیگی کسی است که آموزگارانی تربیت کرد که فداکارانه همپای ایل حرکت میکردند و با اقل دستمزد، در نابسامانی مردم ایل شریک بودند.
● خسرو گلسرخی:
تولد ۲ بهمن ۱۳۲۲
اعدام در ۲۹ بهمن ۱۳۵۲
مردم تلویزیون گریز سال ۱۳۵۲، به خبر شب تلویزیون نگاه میکردند (لابد اعتقاد داشتند، توی دروغهای این رسانهی دستنشاندهی شاه و اعوان و انصارش، بالاخره چیزهایی از دستشان در میرود تا اوضاع را بدانند، که چندان بیربط هم نبود).
چون در اخبار شب، ناگهان نمایش کوتاه حیرتآوری را مشاهده کردند. رژیم خواسته بود با نمایی نمایشی سرنا را از سر گشاد بنوازد. پس لحظاتی از محاکمهی مردانی را نشان داد که گفتند: قصد ترور شاه و درنتیجه براندازی حکومت شاهنشاهی را داشتند که تا بن دندان مسلح بود و البته، بینندگان به تمسخر خندیدند. چون آفتاب دلیل آفتاب آمده بود. اگر قصد براندازی داشتهاند، چطور پستها و مسئولیتها را مثلن بعد از ساقط نمودن حکومت مشخص نکرده بودند؟ مگر میشود؟
باری در این خیمهشببازی مشوش، مردم جوان محکم و استواری را دیدند که در مطبوعات آن زمان، گاه شعر و مقالهای از او خوانده بودند. جوان که «خسرو گلسرخی» نام داشت، راست ایستاد و گفت: او از حضرت علی (ع) سرمشق گرفته و طالب عدالت و تسری آن در جامعه بوده و چنین بود که نمایش با تمام ظاهرسازیهاش به زیان دستگاه حکومتی تمام شد.
خسرو گلسرخی، شاید شاعر بینظیری نبود، اما زندگی و مرگ بینظیری داشت و جالب اینکه تا مدتها بعد، کتابهای شعر و داستانی که شاعر و نویسنده، دانسته یا نادانسته از گل سرخ، یا از قرمز و بعد هرچیز سرخ و هر گل سرخ دیگر، نام میبرد، مجوز کتابخانهی ملی را برای چاپ کتابش به او نمیدادند.
غزاله علیزاده:
تولد ۲۷ بهمن ۱۳۲۵
مرگ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۵، جواهرده
غزاله علیزاده، نویسندهای است که دههی پنجاه، جایگاهش را در رده ی داستاننویسان زن، پیدا میکند. این نکته گفتنی است که آن روز نویسندگان زن برخلاف امروز تعدادشان زیاد نبود.
شاید در آثار منتشرشدهی غزاله، نکتهی قابل بیانی نباشد، او هم داستاننویسی است که ادبیات خاص نوشتن را میداند و به نثری تقریبن خاص خود رسیده ـ لااقل در «خانهی ادریسیها» ـ و بهخوبی با مخاطبان خود به وسیلهی کلمه، ارتباط برقرار میکند و لااقل در کارهای نوشتاری او غلطهای فاحش نوشتاری و دستوری پیدا نمیشود. (هرچند بعضیها گفتهاند در «خانهی ادریسیها»، گاه به شروحی نالازم روبهرو میشویم که فقط به قطر کتاب افزودهاند، که البته این مطلب دربارهی بیشتر رمانهایی صدق میکند که از یک جلد بیشترند و نویسندگان ایرانی آنها را نوشتهاند.)
اما نکتهای جذاب در زندگی غزاله هست که باعث انتخاب او در متولدان بهمن شده. نکتهای انسانی که به گمان ما رمانی است نانوشته از انسانیت زنی اهل قلم. غزاله بعد از زلزلهی سهمگین «بوئینزهرا» گویا، دختری از زلزلهزدگان را به فرزندی میپذیرد و مثل دختر خود بزرگ میکند. این حرکت سرمشقی است برای تمامی اهل هنر، خدا این نویسندهی انسان را بیامرزد.
کارهای منتشرهی غزاله علیزاده اینهاست: بعد از تابستان (داستان بلند)، سفر ناگذشتنی (مجموعه داستان)، دو منظره (رمان)، خانهی ادریسیها (رمان در دو جلد) و شبهای تهران.
دربارهی «آقابزرگ علوی» متولد دیگر بهمن، باید ادای دین میکردیم، یعنی حتا اگر نویسنده فقط رمان «چشمهایش» را نوشته بود، باید دربارهاش قلمی میزدیم. اما نبود جا و اصولن گریز از مطولنویسی در سایتهای اینترنتی ـ حتا اگر این مطولنویسی، لازم و مفید باشد ـ مانع میشود. اما مسلمن به بهانهی دیگری به زودی از آقابزرگ علوی هم خواهیم نوشت که یکی از بزرگان داستاننویسی ماست و بهحق عدهای او را سنگ زیربنای عمارت داستان کوتاه ایرانی میدانند.
دانیال بویایی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست