چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
مجله ویستا
آنچه که بزهکار، افزون بر دیه باید بپردازد
در این باره، سه مساله اصلی را بررسی میکنیم.
۱) آیا بزهکار، هزینههای پزشکی را، افزون بر دیه، ضامن است؟
۲) آیا زیانهای دیگر بزه دیده، در شغل و مانند آن، به عهده بزهکار است؟
۳) آیا هزینههای دادخواهی و رسیدگی قضایی، به عهده بزهکار است؟ البته مساله سوم تنها در دادخواستهای جنایی نبوده و همه موارد دادخواهیهای مدنی را نیز در برمیگیرد.
مساله نخست ممکن است از سخنان فقیهان که در موارد دیه، از چیز دیگری یاد نکردهاند، چنین برداشتشود که همه آنچه بزهکار باید بپردازد، تنها دیه یا ارش است. دیه نیز همان دیه کامل بوده و گاهی به هر گونه جریمهای که در شرع قرار داده شده باشد، گفتهمیشود. ارش نیز اندازه کسری معینی از دیه است، خواه در شرع معینشدهباشد و یا با حکم قاضی.
البته در آینده خواهیم گفت که این برداشت نادرست است.اکنون مهم آن است که دلیلها و قاعدهها را در این باره بررسی کنیم. نخست قواعد را جدا از روایاتی که برای هر بزهی اندازه معینی از دیه قرار داده است، میکاویم و سپس روایات را بررسی خواهیم کرد. بنا بر این سخن ما در دو بخش خواهد بود:
● بخش یکم:
بررسی قواعد کلی ضمانبرای دیدگاه ضامن بودن بزهکار، نسبت به همه هزینههای درمان بزه دیده، از چند دلیل میتوان یاد کرد:
۱) سیره عقلا در ضمان مالها و چیزهای متعلق به دیگران وبر این اساس گفته میشود آنان همه هزینهها را بر عهده بزهکار میدانند که بخشی از آن، هزینههای پزشکی است. به دیگر سخن: وصف تندرستی و سلامتی از بیماری و آسیب دیدگی از ویژگیهایی است که همه عقلا خواستار آنند، بلکه چنین چیزی در انسان، بسی با اهمیتتر از اموال است و از آن جا که شخص بیگانه نسبت به سالم بودن مالی که در آن دستیازیده یا آن را تباه ساخته باشد، ضامن میگردد. هر گاه نسبت به انسانی هم جنایتی کرده باشد، باید عهدهدار هزینههای درمان او شود.
چنین شیوه خردمندانهای، از سوی قانون گذار اسلام،نادرستشناخته نشده که در نتیجه میتوان آن را نزد شارع، پذیرفته شده دانست.
پاسخ:
▪ نخست آن که: ویژگی سلامتی انسان، اگر چه مهمتر از سالم بودن اموال است، ولی چنین صفتخوش آیندی، تا آن هنگام که نزد عقلا، مال تلقی نگردد، مورد ضمان نخواهد بود. عقلا درباره انسان، نسبت به خود، صفات و اندامهایش، اعتبار مال بودن نمیکنند، بدین سان، چنانچه ویژگی سلامت در انسان مورد ضمان نباشد، دلیلی هم برای ضامن بودن هزینههای درمانی نخواهیم داشت.
▪ دوم آن که: اگر بپذیریم که ویژگی سلامتی انسان، نزد عقلامورد ضمان است، باز هم میتوان گفت که پذیرش و تایید قانون گذار اسلام، بسته به این است که احتمال رد چنین شیوهای در میان نباشد. بنا بر این، اگر احتمال دهیم که روایات تعیین اندازه دیه و خسارتها، خود پایهگذاری روشی تازه در شرع برای ضمان آسیبهای وارد بر سلامتی انسان است، ناگزیر احتمال رد آن سیره عقلا وجود خواهد داشت و بدین سان، نمیتوان به تایید و امضای شارع اطمینان داشت.
۲) قاعده تسبیب و این که بزهکار، همه آنچه را که بزه دیدهبرای درمان خویش هزینه میکند، ضامن است; چرا که او سبب چنین خسارت و هزینههایی است و بزه دیده، ناگزیر از این هزینههاست. بنا بر این، در چنین جایی «تسبیب» به خسارت و ضرر و زیان، صدق میکند و در مانند این موارد، سبب از مباشر قویتر است. بنا بر این، به دلیل قاعده تسبیب، سبب، که همان بزهکار است، ضامن هزینههای درمان، و نه بیشتر، خواهد بود.
پاسخ:در این استدلال، هم از جهت کبرا و هم صغرا، اشکال میشود. درباره کبرا باید گفت: تسبیب و ضامن بودن سبب، در جایی که شخص مباشر با اختیار خویش به انجام آن کار دستیازد، چیزی است بر خلاف قاعده و پذیرش آن، جز در جاهایی که دلیل ویژهای دارد، نادرست است.
درباره صغرا نیز، چنین میتوان گفت: کبرای قاعده تسبیب،در صورت پذیرش، تنها در جایی سودمند است که تلف کردن مال، یا ناقص کردن چیزی که موجب کاهش ارزش آن باشد، در میان باشد. در این موارد گفته میشود که اگر شخص مباشر [= انجام دهنده مستقیم و بیواسطه]، چنین کاری را در پی سبب شدن کسی دیگر، انجام داده و دخالت آن کس، در این کار به هر علت اقوی باشد، ضمان بر عهده او خواهد بود; چرا که استناد تباه شدن مال به او سزاوارتر است، تا به مباشر.
با این توضیح، روشن است که قاعده تسبیب در گرو تلف یاناقص کردن است، و چنین چیزی در مساله ما صادق نیست; زیرا هزینه کردن برای درمان، هرگز تباه ساختن مال نیست.
به دیگر سخن: قاعده تسبیب در واقع گسترش دادن موضوعقاعده «من اتلف» و معین کردن آن در سبب است و نه قاعدهای جدا و در برابر آن. پس ناگزیر باید در ضمان، به موجب قاعده تسبیب، اتلاف مال، اندامها یا جان در میان باشد که در مساله ما این گونه نیست.
با این همه، بر هر دو پاسخ میتوان خرده گرفت.درباره پاسخ نخست میگوییم: قاعده تسبیب را میتوان از راه دیگری جز سیره عقلا که در نزد شرع هم پذیرفته باشد، اثبات کرد. در موارد بسیاری قانون گذار اسلام، سبب را ضامن شمرده که از مجموع آنها، با الغاء خصوصیت هر مورد در نگاه عرف، میتوان این قاعده را دریافت; چرا که این موارد، بسیار گوناگون بوده و به باب خاصی مربوط نمیشوند:
برخی روایات که بیشتر آنها سند صحیح نیز دارند، دربارهضامن بودن شاهد زور [=گواه دروغگو]، نسبت به مهر، دیه یا مال تلف شده، است.
دستهای دیگر درباره کسی است که در میان راه مسلمانان،چاهی کنده یا ناودانی کشیده که به رهگذران زیان میرساند.
گروهی دیگر درباره کسی است که دیگری را به خانه خویشفرا خواند و هنگام ورود، سگ خانه به او حملهور شود و زیانی برساند.
شماری هم، درباره ضامن بودن کسی است که برده سوار براسب او جنایتی انجام دهد. برخی هم درباره کسی است که سواری را ترسانده تا از مرکبش فرو افتاد. دستهای دیگر درباره زنی است که مرد بیگانهای را به خلوت خویش فرا خوانده و شوهرش با دیدن آنان، مرد بیگانه را کشته; این زن، دیه او را ضامن خواهد بود.
گروهی نیز درباره شخص امدادگری است که به یاریدستهای مددجو برخاسته است، آن گاه در راه یاری رساندن به آنان، بدون تعمد به کسی دیگر آسیبی رساند، در چنین جایی همان مددجویان ضامن آسیبی که بدو رسیده ستخواهند بود. و نمونههایی دیگر از این دست.
دیدن همه این موارد گوناگون، میتواند انسان را به یقین یااطمینان برساند که هر یک از موارد، ویژگی معینی ندارد، بلکه این روایات، به یک مطلب و یک کبرای فراگیر رهنمون میشوند. این کبرا چنین است: هر گاه اراده شخص مباشر، به دلیل ناآگاهی، ناچاری یا ناگزیر بودن از دیدگاه قانون، تحت تاثیر و چیرگی چیز دیگری بوده و نقش کارآمد و تاثیر خارجی و عملی از آن سبب باشد، نسبت دادن پیامد به سبب قویتر و شدیدتر است و ضامن بودن او نزد قانون گذار اسلام، سزاوارتر، چنانکه نزد عقلا نیز چنین است. بلکه باید گفت: وجود سیره یا دریافت همگانی عقلا، خود برای این روایات ظهوری در این میسازد که در صدد تایید همان شیوه عقلایی، با گستردگی و در همه موارد است. در این باره دو روایت را یادآوری میکنیم.
۱) «صحیح جمیل عن ابیعبدالله(ع) فی شاهد الزور، قال: انکان الشیء قائما بعینه، رد علی صاحبه، و ان لمیکن قائما ضمن بقدر ما اتلف من مال الرجل.»
جمیل با سند صحیح از امام صادق(ع) روایت کرده است کهحضرت درباره گواه فریبکار چنین فرمود: اگر آن چیز [که با شهادت دروغ او به بیگانهای رسیده است] پا بر جای باشد، به صاحبش بازپس داده میشود و اگر برجای نمانده باشد، آن گواه به همان اندازهای که تباه شده ضامن است.
۲) «معتبرهٔ ابیبصیر عن ابیعبدالله(ع) فی امراهٔ شهد عندهاشاهدان بان زوجها مات، فتزوجت ثم جاء زوجها الاول قال: لها المهر بما استحل من فرجها الاخیر و یضرب الشاهدان الحد و یضمنان المهر لها عن الرجل بما غرا، ثم تعتد و ترجع الی زوجها الاول.»
ابوبصیر با سندی از امام صادق(ع) نقل کرده است کهحضرت درباره زنی که دو شاهد نزد او گواهی دادند که شوهرش مرده است و آن زن با مردی دیگر ازدواج کرد، سپس شوهر نخست او، پیدا شد، فرمود: آن زن در برابر بهره زناشویی که شوهر دوم از او برده، مهر خویش را طلبکار میشود. آن دو گواه فریبکار حد میخورند و ضامن مهر زن از سوی شوهر دوم خواهند بود; چرا که او را فریفتهاند. آن زن نیز پس از گذراندن عده، نزد شوهر نخستخویش، باز میگردد.
این دو روایت ظاهر در آنند که این حکم، تعبدی نبوده،بلکه به دلیل صادق بودن اتلاف و مستند بودن به سبب، در جایی است که مباشر فریب خورده باشد. این خود، همچون آوردن علت است که میتوان آن را گسترش داد و تنها به همان مورد منحصر ندانست. بدین سان، کبرای فراگیر تسبیب را در جاهایی که اراده مباشر تحت تاثیر، یا ناگزیر و یا در حال انجام وظیفهای شرعی و مانند آن بوده باشد، نمیتوان نادرستشمرد.
در پاسخ اشکال بر صغرا نیز، چنین میتوان گفت: معیارضامن شدن نزد خردمندان، تلف مال، یا از میان رفتن آن نیست، بلکه از دست رفتن مالکیت آن است; به این معنا که مالک در پی چیزی، دچار زیان، یا کاهش مال گردد، خواه مال او در واقع تباه شده باشد، یا دیگری آن را گرفته، یا ناگزیر از هزینه کردن آن گردد. پس معیار آن است که در پایان کار، مالی از دست او بیرون رفته، یا دچار کاهش شود.
روایت صحیحه محمد بن مسلم نیز همین را میرساند:«عن ابیعبدالله(ع) فی شاهد الزور ما توبته؟ قال: یؤدی من المال الذی شهد علیه بقدر ما ذهب من ماله ...»
از امام صادق(ع) درباره توبه گواه دروغین: حضرت فرمود:به اندازه مالی که با گواهی او از دست رفته است، میپردازد.
با این همه، انصاف آن است که عنوان از دست رفتن مال وزیان کردن در این جا، صادق نیست، بلکه مساله ما از باب بهرهگیری و استفاده از مال در درمان است. اگر چنین نگوییم، همه مواردی که انسان مال خود را برای خود هزینه میکند و دیگری باعث آن شده است، به عنوان نقض مطرح میگردد، در حالی که در این گونه موارد حکم به ضمان نمیکنند.
۳) استناد به قاعدهای دیگر نزد عقلا که شرع هم آن راپذیرفته است. این قاعده، همان وجوب رد حق دیگری به او، خواه مالیت داشته باشد یا خیر. در مساله ما نیز، از آن جا که یکی از حقوق انسان، حق تندرستی و سلامتی از بیماری بوده که بزهکار آن را پایمال کرده است، بر او واجب میگردد که این حق را، هر چند با پرداختن هزینههای درمان، به بزه دیده بازگرداند.
به دیگر سخن: میتوان نام آن را، ضمان عهده یا لزومبازگرداندن آنچه از آن دیگری است به او، هر چند مال نباشد، نهاد، چنانکه از میان بردن هرگونه کاستی و زیانی که به او رسانده است نیز، واجب است، هر چند مالی نباشد.
پاسخ:اگر بزه دیده، خود، هزینههای درمان را پرداخته و تندرستی خویش را بازیابد، این استدلال (بر فرض درستی آن) اثبات نمیکند که بزهکار، این هزینهها را ضامن بوده و در عهدهاش ثابت گردیده است. تنها این را میتوان پذیرفت که حکم تکلیفی بر لازم بودن پرداخت هزینههای درمان بر بزهکار، در صورتی که پرداخت کننده دیگری نباشد، ثابت میشود، مانند ضمان نفقه اولاد و پدر و مادر بر انسان علاوه بر این که این وجه چنانکه بر نگردد به وجه گذشته درضمان ضرر و خسارت بر دیگران قابل قبول نیست; زیرا که سلامت و تندرستی از امور معنوی و غیر مادی است و عرفا مشمول دلیل وجوب رد مال و یا حق غیر به او نمیشود. و وجوب رد غیر مال از امور معنویه، هر چند هم مهم باشند ثابت نشده است.
۴) استدلال از راه قاعده «لاضرر» به این بیان: ضامن نبودنبزهکار نسبت به هزینههای درمان، حکمی است ضرری و فشار و زیان بر بزه دیده، بنا بر این قاعده یاد شده آن را از میان برده و ضامن بودن بزهکار از این راه اثبات میگردد. حق خیار [= بر هم زدن قرارداد] در موارد عیب و غبن [= فریب در بها و دستمزد] نیز به همین شیوه اثبات میشود.
پاسخ:
▪ نخست آن که: آنچه گفته شد، جبران زیان است و نه از میان بردن آن; چرا که به هر روی، زیان به دست بزهکار انجام گرفته است. از سوی دیگر، در جای خویش، ثابتشده که این قاعده، جبران زیان را اثبات نمیکند; زیرا در صدد نفی هرگونه ضرر است و نه تنها ضرر جبران نشده. آری، با کمک برخی روایات میتوان این قاعده را دگرگون کرد; روایاتی که زیان رساندن را موضوع ضامن بودن میخواند، مانند:
«صحیح الحلبی عن ابیعبدالله(ع): کل من یضر بطریقالمسلمین فهو ضامن لما یصیبه.» از امام صادق(ع): هر کس زیانی به راه مسلمانان برساند، هر پیشامدی را در این راه ضامن است. و روایت معتبر کنانی: «قال: قال ابوعبدالله(ع): من اضر بشیء من طریق المسلمین، فهو له ضامن.» امام صادق(ع) فرمود: هر کس به هر اندازه به راه مسلمانان آسیبی رساند، ضامن آن است.
ظاهر این روایات آن است که معیار و موضوع ضامن بودن،زیان رساندن است و نسبت دادن آن به راه، به اعتبار کسانی است که از آن میگذرند و نه خود راه.
▪ دوم آن که: ضرر، همان کاستن از مال یا حق است. بنا براین، اگر صدق ضرر به جهت از بین رفتن و کاستی و چند ملامتی بزه دیده است پس این امر، وابسته به این است که تندرستی را از پیش، مال یا رد آن را حقی ثابت بر عهده بزهکار بدانیم. و چنین چیزی در حقیقت، بازگشت به یکی از استدلالهای پیشین است و دیگر نیازی به قاعده «لاضرر» نخواهیم داشت. زیرا که تلف کردن مال و یا حق صادق است و دلیل تلف کردن جاری است و اگر صدق ضرر به هتخسارت و کاهش پیدا شده در مال بزه دیده، باشد آن است که جواب این کاهش و خسارت به دستخود وی، انجام میگیرد و نه بزهکار; زیرا او خود مباشر این کار است، مگر این که به قاعده تسبیب باز گردیم که همان استدلال دوم خواهد بود و پاسخ آن را دانستهایم.
▪ سوم آن که: ضامن بودن بزهکار نیز، حکمی ضرری بر اوستو بدین سان، دو ضرر با یکدیگر تعارض خواهند داشت. و این گفته که ضرر بزه دیده، بر ضرر بزهکار مقدم است، بستگی بدان دارد که از پیش، ضمان را بر عهده بزهکار ثابت بدانیم.
۵) این استدلال، همان استدلال یکم، یعنی ضمان وصفسلامت با اندکی دگرگونی است. چکیده این وجه آن است که: بزهکار، ضامن تندرستی و سلامت بزه دیده است; زیرا تندرستی انسان، گرچه مال نیست، ولی مال نبودن، گاهی از آن روست که چیزی بهره و کارآیی ندارد، مانند دانهای گندم یا حشرهای چون سوسک که در چنین چیزهایی، به دلیل بها نداشتن و مال نبودن، ضمان نیست. گاهی هم یک چیز، به دلیل اهمیت و شرافت و این که از مال به انسان نزدیکتر است، مال نیست، مانند عهده انسان و کارهایش نسبت به خودش. چنین چیزهایی، برای خود انسان، ملک اعتباری نیست و تنها هنگامی که چیزی را در عهده خود، به دیگری میفروشد، یا کار خویش را به اجاره میدهد، عهده، یا کار خود را به ملک دیگری در آورده است.
به دیگر سخن: انسان، مالک طبیعی و تکوینی خویش وکارهایش است که این گونه ملک، بسی والاتر و بالاتر از ملک اعتباری است و از همین روی، اعتبار ملک بودن آن، هم نزد عقلا و هم شرع کاری بیهوده به شمار میآید. بنا بر این میتوان گفت: از میان بردن تندرستی انسان یا هر گونه کاستی دیگری در اندامها، یا سودهای آنها، ضمان در پی خواهد داشت; زیرا شرط ضمان، بیش از این نیست که چیز تلف شده، مرغوب و خوش آیند نزد عقلا و در اختیار صاحبش باشد، هر چند ملکیتی ذاتی و طبیعی و هرگز شرط نشده است که باید دارای ملکیتی اعتباری باشد. بنا بر این، تندرستی را باید به صاحبش برگرداند و جبران کند و چنین چیزی هم، با پیگیری درمان او امکان دارد; چرا که باز پس دادن هر چیز، به تناسب همان چیز است. پس ضامن درمان او خواهد شد.
پاسخ:این استدلال اثبات نمیکند که بزهکار، ضامن هزینههای درمان است، بلکه تنها ضامن بهای تندرستی بزه دیده را میرساند. آری، ممکنست این بها، برابر، یا نزدیک به هزینههای درمان باشد. افزون بر این، اشکال دوم که بر استدلال یکم وارد آوردیم، بر این استدلال نیز وارد است.
از اینها گذشته، میتوان ثابت بودن ضمان را، نزد خردمنداندرباره وصف سلامت، نپذیرفت; چرا که آنچه یقینی است، تنها کالا یا ویژگیهای آن است، هر چند مال شمرده نشود. بدین سان کسی که دانهای از گندم، یا تکههای کوزه شکسته کسی را برداشته، بازگرداندنش بر او واجب است، هر چند مال به شمار نیاید و کسی که کالای دیگری را بیاجازه او، جا به جا کند، باید آن را به جای خود بازگرداند، هر چند ارزش مالی آن دست نخورد. اما در چیزی، مانند تندرستی و مانند آن، که به شؤون انسان آزاد و حیثیت او بر میگردد و نه جنبههای مادی یا مالی او، ثابت بودن چنین ارتکازی [= دریافت همگانی خردمندان] مشکل یا نادرست به نظر میرسد، دست کم، در آن تردید داریم و همین اندازه کافی است تا نتوانیم به این استدلال استناد کنیم و از آن به عنوان دلیلی لبی [= غیرلفظی] یاری بجوییم.
۶) قاعده تفویت و اینکه بزهکار هزینههای درمان را که مالاست بر بزه دیده تفویت کرده است; زیرا اگر چنین کاری نمیکرد، او نیز دچار هزینهای این گونه نمیشد و زیان نمیدید. پس بزهکار به دلیل از بین بردن هزینههای درمان، (تفویت) ضامن خواهد بود; مانند آنچه در زندانی کردن انسان آزاد دارای درآمد، گفته میشود که دستمزد کار و پیشه او را ضامن میگردند.
پاسخ:دلیلی بر این نداریم که عنوان «تفویب» سبب ضمان گردد، هر چند مرحوم سید یزدی در کتاب شریف عروهٔ الوثقی از آن بسیار یاد کرده است. موضوع ضامن شدن تنها اتلاف [= تباه کردن] یا ید [= دست اندازی به مال دیگران یا در اختیار داشتن آن] است که هیچ کدام از این دو در مساله ما یافت نمیشوند.
از این گذشته، چون بزه دیده با میل و اختیار خودهزینههای درمان را هزینه میکند، صادق بودن تفویت در چنین جایی مشکل و بلکه نادرست است. و اساسا ممکن است گفته شود که تفویت در جایی صادق است که مالی را به دست نیاورد و قبل از به دست آوردن آن از دست بدهد. البته در صورتی که در معرض حصول بوده است و اما از دست دادن مال موجود، چنانکه در محل کلام ماست موضوع نظر قاعده تفویت نیست، بلکه اگر ضمانی در کار باشد، اضرار و تسبیب به خسارت ؟ است.
۷) برای اثبات ضامن بودن بزهکار نسبت به هزینههایدرمان، از آغاز میتوان به سراغ سیره عقلا [= شیوه خردمندان] رفت. آنان هیچ تردید و اشکالی در این نمیبینند و از این روست که در آیینهای حقوقی امروز مییابیم که بزهکار را ضامن همه هزینههای درمان میدانند. چنین شیوهای را نمیتوان نوپیدا شمرد، بلکه ریشهها و ویژگیهای آن از آغاز، در ذهنها بوده است; بدین سان از این که مخالفتی از سوی قانون گذار اسلام، در این باره نیافتهایم، میتوان دریافت که آن را پذیرفته و امضا کرده است.
شاید بتوان این استدلال را بهترین دلیلها و بیاشکالترینآنها دانست، ولی درستی کامل آن وابسته به این است که از دلیلهای معین کردن دیه و ارش درنیابیم که دیه، جایگزین همه آنچه است که عقلا به ضمان آن باور دارند و همه آنچه که بزه دیده بستانکار میشود، همان دیه یا ارش است و نه چیز دیگر
بدین سان، ناگزیر باید به بخش دوم این نوشته پرداخته وبرآیند روایات دیه وارش را از این دیدگاه بررسی کنیم.
● بخش دوم: بررسی روایات دیه و ارش
تردیدی در این نیست که روایات بر ضامن بودن دیه و معینکردن آن در اندازههای مشخص، یا همان چیزی که حَکَم عادل قرار میدهد دلالت دارد. در این نیز شکی نیست که این روایات، با شمار بسیارش و روشن کردن حکم هر یک از اندامها و هر گونه شکستگی و زخم با گونهها و مراتب گوناگون آن، از برعهده آمدن هزینههای درمان و پزشک، سخنی نگفته و از همین سکوت، ضامن نبودن چیزی افزون بر دیه و ارش، برداشت میشود و گرنه شایسته بود که دست کم، در برخی از روایات، نامی از این هزینهها به میان میآمد.
در پاسخ این سخن میتوان گفت: دیه و ارش تنها در برابرکاستی و کمبودی است که در اندامها یا بهرهوری از آنها یا هر چیزی که در پی بزه در پیکر، به بار میآید، قرار دارد و این چیزی است جدا از هزینههای درمان و بازگرداندن بهبودی به بزه دیده، خواه کاستی در بدن او بر جای بماند یا خیر. بنا بر این، روایات تنها در پی بیان چیزی بودهاند که بزهکار به سبب نقص در پیکر او باید بپردازد و نه چیز دیگر، چنانکه اگر کار او به از میان رفتن مال بزه دیده، مانند پاره شدن لباس یا کشته شدن حیوانش انجامد، سکوت روایات دیه از ضمان این چیزها، به معنای ضامن نبودن نیست; چرا که از این جهت درصدد بیان نبوده است و نمیتوان چیزی را بر خلاف قواعد دیگر از روایات برداشت کرد. بدین سان، پس از آن که در بخش نخست اثبات کردهایم که جدا از نقص بر جای مانده از بزه، میتوان هزینههای درمانی و پزشکی را بر عهده بزهکار دانست، سکوت این روایات با آنچه گفتهایم ناسازگار نخواهد بود.
این پاسخ نادرست است; زیرا:
▪ نخست آن که: شماری از روایات دیه، در جایی است که هیچکاستی در آن بر جای نمانده است; چنانکه در مواردی که زخم بهبود یافته و شکستگی نیز بدون کژی جوش خورده، باز هم دیهای معین کرده است. معنای چنین چیزی آن است که دیه و ارش معین شده از آن روی نیست که در پی بزه، نقصی در پیکر بزهکار پدید آمده است; زیرا اگر چنین بود، در این گونه موارد، نمیبایست دیهای باشد. پس ناگزیر، دیه باید به لحاظ خود بزه و جنایت باشد و با این حال، اگر هزینههای دمان نیز، به عهده او میآمد، یاد کردن از آن و ساکت نماندن لازم بود.
▪ دوم آن که: برخی روایات، ظاهر در آنند که همه آنچه را بربزهکار میآید، بیان کنند و نه تنها نقص وارد آمده بر او را. در روایت معتبر ابی بصیر چنین آمده است:
«عن ابی جعفر(ع) قال: قضی امیرالمؤمنین(ع) رجل قطعثدی امراته، قال: اذن اغرمه لها نصف الدیه.» از امام باقر(ع) نقل کرد که فرمود: امیرالمؤمنین درباره مردی که سینه زنش را بریده بود، فرمود: او را محکوم به پرداخت نیمی از دیه کامل میکنم.
در صحیحه ابن سنان آمده:«عن ابی عبدالله(ع) قال: السن اذا ضربت انتظر بها سنهٔ، فان وقعت اغرم الضارب خمسمئهٔ درهم، و ان لمتقع واسودت اغرم ثلثی دیتها.» از امام صادق(ع) نقل کرد که اگر دندانی را ضربه زنند، یک سال صبر میکنند، اگر آن دندان افتاد، باید پانصد درهم بپردازد و اگر نیفتد و سیاه شود، باید دو سوم دیه آن را بپردازد. اگر بزهکار، چیزی افزون بر دیه را نیز ضامن بود، شایسته آن بود که به این اندازها افزوده میشد.
در صحیحه حلبی نیز میخوانیم:«عن ابیعبدالله(ع) فی رجل فقا عین امراهٔ، فقال: ان شاؤوا ان یفقؤوا عینه و یؤدوا الیه ربع الدیهٔ، و ان شاءت ان تاخذ ربع الدیهٔ. و قال فی امراهٔ فقات عین رجل: انه ان شاء فقا عینها و الا اخذ دیهٔ عینه.»
از امام صادق نقل کرد که درباره مردی که چشم زنی رادرآورده، فرمود: اگر خواستند میتوانند چشم مرد را درآورند و یک چهارم دیه را به او بدهند و اگر خود آن زن بخواهد میتواند یک چهارم دیه کامل را بگیرد. و درباره زنی که چشم مردی را درآورده فرمود: اگر خواست میتواند چشم زن را درآورد و گرنه دیه چشم خویش را میگیرد. مقرر کردن آنچه به جای قصاص از بزهکار گرفته میشود، ظاهر در این است که همه آنچه بزه دیده میخواهد، همان دیه است و نه چیزی افزون بر آن.
در صحیحه فضیل بن یسار آمده است:«عن ابی عبدالله(ع) قال: فی عبد جرح حرا فقال: ان شاء الحر اقتص منه و ان شاء اخذه ان کانت الجراجهٔ تحیط برقبته، و ان کانت لاتحیط برقبته افتداه مولاه، فان ابی مولاه ان یفتدیه کان للحر المجروح حقه من العبد بقدر دیهٔ جراحه و الباقی للمولی; یباع العبد فیاخذ المجروح حقه و یرد الباقی علی المولی.»
از امام صادق(ع) درباره بردهای که بر انسان آزادی زخم زد،حضرت فرمود: آن انسان آزاد اگر خواست قصاص کند و اگر بخواهد میتواند آن برده را صاحب شود، در صورتی که دیه آن زخم به اندازه بهای آن برده باشد. اگر دیه به اندازه بهای او نباشد، مولای آن برده او را به زخم خورده فدیه [= پیشکش] دهد و اگر مولایش از این کار سر باز زند، بزه دیده آزاد به اندازه دیه زخمش مالک برده میشود و بقیهاش از آن مولا خواهد بود، آن گاه آن برده را میفروشند و پس از آن که زخم خورده سهم خویش را از بهای او گرفت، بقیه را به مولا میپردازند.
در این روایت آمده: «اگر دیه زخمش به اندازه بهای آن بردهباشد.» و هیچ سخنی از هزینههای درمان نگفته است و در پایان نیز آمده: «حق بزه دیده از بهای برده بزهکار، به اندازه دیه زخم اوست.» این نکتهها نشانگر آن است که چیزی جز دیه بر بزهکار نیست، بلکه نکته پایانی گویا صریح در همین است.
با این همه، میتوان گفت: نهایت چیزی که از سکوت روایاتدرباره هزینههای درمان میتوان دریافت، تنها ضامن نبودن درمان افزون بر دیه یا ارش است، ولی ضامن بودن آن را در ضمن دیه نمیتوان با این سکوت نفی کرد; زیرا هزینههای درمان، برای بهبودی در آن روزگاران، بسیار کمتر از دیه بود. بنا بر این، شاید این سکوت از آن روست که دیه، همه آن هزینهها و بلکه بیشتر از آن را در بر میگرفته است، پس مقتضی برای ضامن بودن هزینههای درمان وجود دارد. نتیجه این سخن در مواردی روشن است که این هزینهها از دیه بیشتر باشد، مانند روزگار ما، که بر این اساس باید میان دیه و هزینههای درمان، هر کدام را که بیشتر است، بپردازد.جمله چیزهایی که میتوان برای این مطلب، بداناستدلال کرد، روایت معتبر غیاث است: «عن جعفر عن ابیه عن علی(ع) قال: ما دون السمحاق اجر الطبیب.» از امام صادق از پدرش از امیرالمؤمنین(ع) که فرمود: در آسیبهای کمتر از پوست نازک روی استخوان سر، باید دستمزد پزشک را پرداخت.
ظاهر این روایت آن است که هر گاه زخمی کمتر از پوستنازک روی استخوان سر باشد، باید دستمزد پزشک را پرداخت. پس ضامن بودن هزینه پزشکی در این جاآمده و این، از آن روست که این هزینهها در گذشته، کم و ناچیز و از کمترین اندازه ارش نیز پایینتر بودهاند، ارشهایی مانند آسیب رسیدن به پوستسر، که چهار شتر باید پرداخت. بنا بر این، نام نبردن از هزینههای پزشکی در روایات، برای آن است که هزینهها درمان در آن روزگار، از ارش نیز کمتر بوده، چه رسد به دیه.
البته در پارهای روایات، برای آسیب پایینتر از پوستسر نیز،ارش معین شده است، مانند: صحیحه زراره و روایت منصور بن حازم. در این روایات برای «باضعه» سه شتر مقرر گردیده است. [شکافی که به استخوان نرسد و خون از آن نیاید باضعه نام دارد.]. این روایات سبب از میان رفتن دلالت معتبره غیاث نمیشوند; بلکه موجب تقیید کردن آن خواهند شد که آن آسیب باید کمتر از پوست نازک سر و باضعه باشد. بدین سان، اصل دلالت آن روایت بر ضامن بودن هزینههای پزشکی، بر جای میماند و این روایت، میتواند تفسیری بر سکوت دیگر روایتها در این باره باشد.
روایات دیگری درباره حد دزدی وارد شده که میتوان درضامن بودن هزینههای درمان، از آنها نیز یاری جست. در این روایات آمده: امیرالمؤمنین(ع) دستور میداد: هر کس در پی دزدی دستش را قطع میکنند، هزینه درمان او را تا بهبودی از بیت المال بپردازند، مانند صحیحه محمد بن قیس و روایتهای محمد بن مسلم و حارث بن حضیره و دیگر روایات.
گرچه این روایات، درباره حد دزدی است و نه زخمی کهبزهکار بر کسی میزند، ولی ظاهر دستور امام(ع) به پرداختن هزینههای درمان از بیت المال، واجب بودن آن است، پس بیت المال خود ضامن چنین هزینههایی است. بنا بر این میتوان گفت: هنگامی که در آسیبهای به حق و عدالت، که در پی انجام حدود خداوندی پدید میآیند، باید هزینههای درمان را پرداخت، پس در جایی که بزهکاری، به ناحق، چنین آسیبی را به کسی برساند، ضامن بودن این هزینهها شایستهتر و اولی خواهد بود.
چکیده آنچه گذشت مقتضی ضامن بودن هزینههای درمان را میتوان با هر یک از استدلالهای گذشته، اثبات کرد. هر کدام از این استدلالها، در صورت درستی، در بردارنده نکته ویژهای است که در دیگری نبوده و پیامدهای ویژه خود را داراست. در توضیح این سخن میگوییم: این استدلالها بر دو دستهاند، استدلال هفتم در پی آن است که ضمان هزینههای درمان را از آغاز و به یکباره با سیره عقلا اثبات کند و در این راه آن را به قاعده دیگری، چه عقلایی و چه شرعی، برنگرداند، در حالی که استدلالهای دیگر، این ضمان را با یاری جستن از قاعدههایی چون: تسبیب، تفویتیا اضرار به اثبات میرسانند. این خود سبب پیدایش تفاوتهایی میان این استدلالها میشود، مانند:
۱) میتوان استدلال هفتم را نیز به یکی از قاعدههای کلیعقلایی دیگر، که در استدلالهای دیگر، در صورتی که درست و کامل باشند، روشن گردیده است، بازگرداند. بدین سان، استدلال هفتم دیگر چیزی جدا و در برابر دیگر استدلالها نخواهد بود، بلکه تفسیر و تحلیلی از آنهاست. بنا بر این، تنها هنگامی نوبت به استدلال هفتم میرسد که به برابرسازیهای دیگر قواعد عقلایی، نتوان یقین کرد.
۲) استدلال سوم نیز با بقیه آنها متفاوت است. برآیند ایناستدلال در صورت درستی، ثابتشدن عهده به معنای واجب بودن بازگرداندن صفت تندرستی به بزه دیده است، چه این که درمان او در نگاه عرف، بازگرداندن چیزی است که از او پایمال گردیده است.
استدلال سوم چنین میگوید: همه ویژگیها و صفاتی که ازآن دیگری است، هر چند مال یا مؤثر در ارزش مالی نباشد، باید به او بازگردانده شود. از همین روست که فقیهان، باز پس دادن هر چه را که از دیگری است، واجب میدانند، هر چند مال نباشد، بلکه فراتر از این رفته و میگویند: هر کس کالای دیگری را بیاجازه وی، به جایی دیگر برد، باید به جای نخست، بازگرداند، هر چند در بهای آن، هیچ تفاوتی پدید نیاید و یا حتی در جای دوم، بهایش افزایش یابد. این اندازه از استدلال اثبات نمیکند که او ضمان به معنای اشتغال عهده خواهد داشت، مگر این که نکته دیگری را از دیگر استدلالها بدان بیافزاییم. البته این سخن بدان معنا نیست که استدلال سوم، در صورت درستی هم سودی ندارد، بلکه باید گفت که این استدلال، در بردارنده دو فایده است.
▪ نخست آن که: اگر اشتغال عهده بزهکار را با دیگر استدلالهاثابت کنیم، این استدلال چیزی افزون بر آن را میرساند که همان واجب بودن دست به کار شدن بزهکار به چنین کاری است. بدین سان، این استدلال میتواند با همه استدلالهای دیگر سازگار و درخور جمع باشد.
نباید گفت: زیربنای استدلال سوم ممکن بودن بازگرداندنصفتسلامتی به بزهکار است و مبنای دیگر استدلالها، یا دست کم، برخی از آنها، تباه ساختن و از بین بردن این ویژگی است و این دو با یکدیگر ناسازگارند.
زیرا در پاسخ میتوان گفت: جمع میان این دو، بدین گونهاست که عرف، آن اندازه از صفت تندرستی را که برگشت پذیر باشد، انجام آن را بر بزهکار واجب و لازم میبیند و این، همان اصل سلامتی از زخم و آسیبی است که به بزه دیده رسیده و افزون بر این اندازه را، در جایی که عیب یا کاستی در شخص پدید آید، یا درمان او با هزینههای وی و زیان مالی، انجام گرفته باشد، به ملاک اتلاف یا تسبیب بر عهده خود بزهکار میداند.
بنا بر این، هر دو حکم تکلیفی و وضعی درخور جمع وهماهنگ سازیند. اگر اتلاف یا تسبیب، درباره تندرستی کامل از دست رفته بزه دیده، یا مالی که برای درمان خویش هزینه میکند صادق باشد، حکم وضعی وجود دارد و از سوی دیگر، دست به کار شدن برای اصل درمان و بازگرداندن سلامتی او بر بزهکار واجب است; چرا که چنین کاری ممکن است. بنا بر این، هیچ گونه ناسازگاری میان زیربنای استدلال سوم با دیگر استدلالها یافت نمیشود.
▪ دوم آن که: اگر استدلال سوم پذیرفته شود و هیچ استدلالدیگری را هم نپذیریم، حاکم میتواند بزهکار را به پیگیری درمان او، وادارد، بلکه میتوان گفت اگر بزهکار از انجام آن سر باز زد، حاکم خود به جای او درمان را انجام میدهد و هزینهاش را از بزهکار باز میستاند; زیرا هر کاری که به سود دیگری بر کسی لازم گردد و مقصود از آن تحقق آن کار در خارج باشد، هر چند بدون مباشرت خود آن شخص مورد تکلیف، حاکم میتواند در صورت سر باز زدن مکلف، خود، آنرا انجام دهد و هزینهاش را از او بگیرد; چرا که حاکم، ولی سر باز زنندگان است.
۳) اتلاف، تسبیب یا اضرار، گاهی درباره هزینههایی که بزهدیده برای درمان خویش، از دست میدهد، گفته میشود و چیزی بیش از ضامن بودن هزینههای درمان نیز با آن اثبات نمیشود. گاهی هم درباره ویژگی تندرستی او که در پی بزه بزهکار پایمال گردیده است، گفته میشود، که در این صورت ضمان بالاتری خواهیم داشت، بویژه اگر عیب و نقصی حتی پس از پایان درمان در پیکر بزه دیده بر جای بماند.
باید دانست که همه استدلالهای پیشین، شایسته تردید وانکار نیست; زیرا با اطمینان میتوان گفت اگر دلیلهای دیه که در دین ما آمده، وجود نمیداشت، باز هم عرف، پرداختن مالی را در برابر آسیبی که بر بزه دیده وارد آمده لازم میشمرد. چنین مطلبی را از اساس نمیتوان انکار کرد، بلکه تاریخ نگاران این گونه آوردهاند که اندیشه قراردادن دیه به عنوان جایگزینی در برابر کشتن یا زخم زدن در میان مردم پیش از اسلام و نیز آنان که به اسلام در نمیآمدند نیز یافت میشده است، چنانکه اندیشه جایگزین سازی و بلکه پرداخت هزینههای درمان، در قانونهای حقوقی امروز جهان، به گونهای پذیرفته شده که منکر آن، ستمگر و دور از حق و داد به شمار میآید. با این همه، احتمال نمیتوان داد که دیه تنها یک کیفر باشد; چرا که حتی در موارد خطای محض و تسبیب نیز، دیه وجود دارد. پس به یقین در نگاه عرف، دیه دارای جنبه جایگزینی است، چنانکه از زبان روایاتی که نام از ضمان آورده یا هم ضمان دیه و هم ضامن بودن مال را با یک سبک و یک سبب، همراه ساخته، بر میآید.
اکنون که ثابت گردید در نگاه همه عرفهای خردمندان،بزهکار ضامن پرداختن مالی است به بزهکار، یا کسان او، در برابر آسیبی که به او رسانده، به یقین باید گفت در موارد پایین تر از کشتن، چنین مال جایگزینی هرگز از هزینههای درمان برای بهبودی کمتر نخواهد بود. اگر استحقاق بزه دیده ثابت باشد، این کمترین چیزی است که او شایستگی دریافت آن را از بزهکار دارد. این سخن بدان معناست که اصل مقتضی برای ضامن بودن هزینههای درمان، هر چند همراه مالی که در برابر بزه خویش میپردازد، درخور انکار نیست. تنها باید از این نکته سخن گفت که آیا برآیند روایات دیه، با آن ناسازگار استیا خیر؟ چه این که هزینههای درمان در گذشته هم وجود داشته و در این روایات سخنی از آن گفته نشده است.
پیشتر آوردهایم که اگر مقصود از هزینههای درمان، چیزیافزون بر دیه و همراه با آن باشد [که بزهکار باید هم دیه را بپردازد و هم آن هزینهها را]، میتوان از سکوت روایات و دست کم برخی از آنها که به سه دسته اشاره کردهایم، این ظهور را دریافت که چنین ضمانی نیست. اما اگر مقصود هزینههای درمان همراه دیه بوده و بزهکار ناگزیر از پرداخت اندازه بیشتر میان دیه و هزینههای ضروری و معمول درمان باشد، چنین چیزی را نمیتوان تنها با سکوت روایات انکار کرد و از این گذشته، روایت معتبر غیاث بر آن دلالت دارد. نکته این مطلب آن است که حتی دیه زخمهای کم و ناچیز هم در گذشته از هزینههای درمان آن روزگار بیشتر بود; زیرا درمانها باابزارهای پیشرفته و هزینههای سنگین کنونی انجام نمیگرفت. بنا بر این، شاید سکوت روایات از آن روست که دیه حتی در اندازههای اندک، آن هزینهها را در بر میگرفت و چون دلالت لفظی بر ضامن نبودن نداریم و تنها سکوت روایات در میان است، با چنین احتمالی نمیتوان ضامن بودن هزینههای درمان شکستگی یا زخمهایی را که بیش از دیهاند، انکار کرد. البته همه این سخنان در صورتی است که ادعا نکنیم روایات دیه انصراف به این دارند که دیه همان ضمان بهای عیب یا نقص و یا درد زخم و شکستگی است و نه چیزهای دیگری که کار او میتواند از جنبههای دیگری به دنبال داشته باشد، چیزهایی مانند: اتلاف، تسبیب یا اضرار. بر این اساس، همان گونه که نمیتوان از سکوت روایات ضامن نبودن چیزهایی را که بزهکار تباه ساخته است دریافت، مانند لباسی که از بزه دیده پاره کرده باشد، همچنین نمیتوان ضامن بودن هزینههای پزشکی را نیز از این سکوت فهمید; زیرا این هزینهها نیز مانند همان زیانهای مالی هستند و نه جانی. بنا بر این هنگامی که دلالت این چیزها بر ضامن نبودن اندازه بیشتر، میان دیه و هزینهها، نداریم، همان شیوه خردمندانه با یکی از استدلالهای گذشته، که انکار اصل آن نیز ممکن نیست، ثابت گردید و ضمان اندازه یاد شده را اثبات میکند. به دیگر سخن، ضامن بودن دیه را با دلیلهای شرعی و ضامن بودن هزینههای بیش از آن را، در صورت نیاز درمان بدان، با سیره عقلا [= شیوه خردمندان]، که شرع نیز آن را پذیرفته است، اثبات میکنیم.
نباید گفت: این اندازه کافی نیست، بلکه باید امضا و تاییدقانون گذار اسلام را نسبت به این شیوه اثبات کنیم و با احتمال این که سکوت روایات دیه و ارش درباره هزینههای درمان از آن روست که او بزهکار را تنها ضامن همان اندازه معین شده میداند، ناگزیر احتمال میدهیم که چنان شیوهای را نپذیرفته و تایید نکرده باشد. آنچه برای ما حجت است، همان دیدگاه قانون گذار اسلام است و نه شیوه خردمندان.
زیرا در پاسخ گفته میشود: در به دست آوردن تایید شارع،نیافتن آنچه شایسته رد است کافی است. این نیز روشن است که سکوت یاد شده توان رد این شیوه استوار و آشکاری را ندارد. رد چنین روشهایی نیازمند گفتههایی روشن در مخالفت است و با نیافتن این گونه گفتارها، میتوان به یقین یا اطمینان، دریافت که شارع آن را پذیرفته و تایید کرده است.
از این گذشته، دلیل دیگری نیز داشتهایم که همان روایتمعتبر غیاث است. ظاهر یا صریح این روایت آن است که دستمزد پزشک را در جایی که آسیب زده شده از کمترین اندازه ارش هم پایینتر باشد، باید پرداخت و چون آسیبهای دیگر، خواه کمتر و خواه بالاتر از این اندازه، هیچ گونه ویژگی دیگری جز این ندارند که در آسیبهای دیگر، هزینه پزشکی، خود، بخشی از دیه است، این نکته را میتوان دریافت که اصل ضامن بودن هزینههای پزشکی و درمانی نزد شارع پذیرفته است، به گونهای که اگر بیش از دیه یا ارش تعیین شده باشد، آن را باید پرداخت; زیرا هیچ تفاوتی در ملاک این هر دو چیز نیست. پس میتوان این روایت معتبر را امضا و تایید روشنی بر همان شیوه خردمندان به شمار آورد که هزینههای درمان را بر عهده بزهکار میدانند. بلکه میتوان این روایت را دلیل شرعی جدایی بر شمرد [و نه تنها تایید کننده سیره].
نتیجهبرآیند آنچه تاکنون گفتهایم این است که بزهکار ضامن اندازه بیشتر میان دیه و هزینههای درمانی است. البته این را نیز میتوان احتمال دارد که اگر هزینههای پزشکی، بیش از دیه باشد، بزه دیده باز هم حقی افزون بر آن هزینهها بستانکار میشود; زیرا میتوان از دلیلهای دیه دریافت که عیب و نقص در اندامها یا بهرهوری از آنها و بلکه خود درد کشیدن برای بزه دیده، حقی مالی میآورد. بنا بر این اگر این برداشت را با اطمینان بپذیریم، میتوان بزهکار را هم ضامن دیه و هم هزینههای درمان دانست. البته این در صورتی است که عیب، درد و نقصی در پیکر او بر جای بماند و در چنین جایی باید چگونگی معین کردن اندازه این را نیز بررسی کرد.
نگاهی دوباره به مسالهبرای ثابت کردن ضمان هزینههای درمان، به گونه جدای از دیه، ناگزیر باید دو مقدمه را بررسی و اثبات کنیم:
▪ نخست: اثبات این که مقتضی برای چنین ضمانی وجود دارد.
▪ دوم: از روایات معین کننده دیه و ارش نتوان دریافت که در پی رد و بازداشتن از پرداخت چیزی دیگر است. به این معنا که از این روایات درنیابیم که دیه و ارش جایگزین قانونی برای همه آن چیزی است که بزه دیده در پی آسیبی که به او رسیده، خواستار آن میگردد.
برای مقدمه نخست، هم میتوان مستقلا بر ضامن بودنهزینههای پزشکی دلیل آورد و هم میتوان با یاری جستن از قاعدههای فقهی دیگر، مقتضی این ضمان را اثبات کرد. بنا بر این ما دو راه در پیش داریم.
راه نخست: دریافتن ضمان هزینههای درمان به طورمستقیم از دلیل، بیآن که قاعدهای دیگر را در دریافت این نتیجه، واسطه قرار دهیم. این نتیجه را با دو تحلیل میتوان به دست آورد.
۱) یاری جستن از سیره عقلا [= شیوه خردمندان]، بدین گونهکه روش آنان در بزهکاریها، ضامن دانستن بزهکار نسبت به هزینههای درمان است.
این سخن، دیدگاه عقلا، از جهت اصل جایگزین سازیچیزی به سود بزه دیده، هیچ تردیدی در آن نیست و در قانونهای کیفری، از گذشته تاکنون، جایگاه استواری داشته است. تاریخ نگاران نیز در نوشتههای تاریخی و حقوقی بدان اشاره کردهاند و روایاتی هم یافت میشود که دیه در روزگار پیش از اسلام هم، یافت میشد، مانند صحیحه عبدالرحمان بن حجاج و وصیت بلندی که مرحوم صدوق از انس بن محمد از پدرش و حماد بن عمرو از امام صادق از پدرانش(ع) از پیامبر(ص) نقل کرده است.
اما با این همه، این اندازه برای اثبات ضامن بودن هزینههایدرمان، به گونه جدا و افزون بر دیه، کافی نیست، مگر این که ثابتشود که جایگزینی یاد شده، دارای دو جنبه جداگانه است که عقلا هر دو را در نظر میگیرند. یکی جایگزینی کیفری مالی در برابر خود زخم، شکستگی یا عیبی که در نتیجه بزهکاری پدید آمده است.
و دیگری جایگزین سازی مدنی نسبت به زیانهای مالی واردآمده بر بزه دیده در راه درمان، هزینههای پزشک و دارو.
البته شاید بتوان گفت: وجود چنین نگرشی عقلایی را ممکناست از آیینهای حقوقی به دست آورد; چرا که حکم به جایگزین سازی همه زیانهای بزه دیده، مانند هزینههای درمان، که از جانب جنایت وارد شده به او رسیده است، خود به عنوان مسؤولیت مدنی و نه کیفری به شمار میآید. چنین قانونهای، نشانگر پیش فرضهای ذهنی و عقلایی قانون گذار است و چون همه این گونه آیینها، بر بایسته بودن پرداختن این هزینهها اتفاق نظر دارند، میتوان دریافت که این ارتکاز نزد عقلاء قانونگذار موجود بوده است.
۲) برداشت ضمان هزینههای درمان از ظاهر روایت معتبرغیاث. این روایت دلالت بر ضامن بودن دستمزد پزشک در زخم پایینتر از پوستسر دارد و این آسیب، نخستین چیزی است که برای آن در برخی روایات، ارش در نظر گرفته شده، از جمله در نوشته معروف امیرالمؤمنین(ع) درباره دیه.
در برخی از روایتها و فتواهای اهل تسنن نیز، پوستسر وموضحه [= آسیبی به پوستسر که استخوانش آشکار گردد]، از نخستین مراحل زخمهایی هستند که ارش برای آنها معین شده است.
در برخی روایات و فتواهای آنان نیز آمده که پیامبر(ص)برای آسیبهای کمتر از این اندازهها، چیزی مقرر نفرموده و از این روی، تنها پاداش پزشک و هزینه دارو را باید پرداخت.
این گفتهها، گرچه برای ما معتبر نیستند، ولی تفسیر ما رادرباره روایت معتبر غیاث، تایید میکند که در آسیبها و زخمهای ساده که کمتر از پوستسر باشند، دیهای معین نشده است. بنا بر این، میتوان گفت: اگر ضمان هزینههای پزشک، در جایی ثابت گردد، چنین چیزی به برخی زخمها یا اندازههای معینی اختصاص ندارد; چرا که معیار و نکته این ضمان، در نگاه عرف، این است که: زیان بزه دیده از این جنایت پیدا شده است.
بویژه آن که بگوییم این ضمان نزد عقلا نیز پذیرفته شده ودارای جایگاهی استوار است، آن گاه این روایت، اشارهای به همان شیوه و تاییدی بر آن خواهد بود.
نباید گفت: این سخن، آن گاه درست است که ظاهر خودروایت این نباشد که ضامن بودن پاداش پزشک، تنها در آسیبهای ساده کمتر از پوستسر است. ظاهر در برابر هم نهادن زخمهای کمتر از پوستسر و آسیبهای سختتر از آن، که دیه معینی دارند، آن است که در آسیبهای بالاتر، تنها دیه مقرر گردیده و پاداش پزشک را ضامن نیست.
در پاسخ میتوان گفت: ظاهر روایت این است که درآسیبهای کمتر از پوستسر، چیزی جز دستمزد پزشک لازم نیست، نه این که دستمزد پزشک جز در آسیبهای کمتر از پوستسر لازم نیست. بنا بر این دلالتی بر ضامن نبودن هزینههای پزشکی در آسیبهای دیگر نخواهد داشت. در واقع این روایت، همانند چیزی است که از اهل سنت آوردهایم که در زخمهای کمتر از پوستسر، دیهای مقرر نگردیده و دستمزد پزشک نیز برابر قاعده لازم است. با این سخن اگر حتی با کمک دریافت عرفی نیز، بپذیریم که در معیار این ضمان، میان آسیبهای گوناگون تفاوتی نیست، ضامن بودن هزینهها در همه آسیبها ثابت میگردد. به دیگر سخن: با توجه به آنچه در برخی روایات و آرای اهل سنت آمده و نیز با ملاحظه دریافت عقلا، ظاهر روایتیاد شده تفاوت میان آسیب کمتر از پوستسر و آسیبهای دیگر است; چه در همه آنها، دیه به عنوان کیفر مالی یا جایگزین سازی از خود آسیب یا نقص پدید آمده در بدن بزه دیده، ثابت است که امروز آن را مسؤولیت کیفری مینامند، ولی در کمتر از پوستسر چنین چیزی نیست. اما ضامن گردیدن هزینههای درمان در واقع جبران زیانهایی است که در مال بزه دیده در پی هزینههای ناخواسته برخاسته از بزهکاری پیدا شده است. چنین چیزی خودگونهای از جبران و مسؤولیت مدنی، مانند مسؤولیت در برابر تلف کردن برخی از داراییهای بزه دیده در پی بزهکاری است. بنا بر این، یاد کردن از هزینه پزشک در روایت معتبر غیاث در آسیبهای کمتر از پوستسر، برای آن نیست که تنها به همین مورد بسنده میشود و در جاهای دیگر، چنین چیزی نخواهد بود، بلکه برای بیان آن است که دیهای در این جا لازم نیست. آن گونه که به دلیل ناچیز بودن آسیب، مسؤولیت کیفری و جبران خود آسیب در آن واجب نیست و تنها جبران مدنی به اندازه مالی که بزه دیده برای درمان خویش هزینه کرده است، لازم میشود. این اندازه نیز در همه موارد زیان مالی و در هر حال ثابت است. بدین سان این حدیث، هزینه درمان و دیه را در برابر هم قرار نمیدهد تا بتوان از آن دریافت که دیه، همه آن چیزی است که بزهکار باید به عنوان جبران کیفری و مدنی یا بدنی و مالی بپردازد.
ممکن است گفته شود: این روایت معتبر، با چندین روایتدیگر، که در میان آنها برخی معتبرند، ناسازگار است. روایاتی که در آسیبهای کمتر از پوستسر نیز، دیه مقرر کرده است، مانند: باضعه [= زخمی که در آن شکاف بدون خون ایجاد شود] و دامیه [= زخم همراه با خون] و حارصه، یا همان خراشیدگی اندک که سادهترین زخمهاست. در آسیب نخست، سه شتر و در دوم دو شتر و در سوم تنها یک شتر مقرر شده و بدین سان، هیچ زخمی نیست که دیهای برای آن معین نگردیده باشد. بنا بر این چنین روایاتی با روایت معتبر غیاث ناسازگارند و فقیهان نیز، بدان فتوا دادهاند، پس یا باید این روایت را تقیهای دانست و یا علم بدان را به اهلش سپرد.
در پاسخ میتوان گفت: روایت معتبر غیاث دو چیز رامیرساند: یکی ثابت بودن مقتضی برای ضامن بودن دستمزد پزشک به طور طبیعی و دیگری این که در آسیبهای کمتر از پوستسر، کیفر مالی معینی مقرر نگردیده است. روایات یاد شده، تنها با مطلب دوم ناسازگارند و نه بیشتر. بنا بر این بخش نخست از دلالت، همچنان بر جای میماند.
راه دوم: یاری جستن از برخی قاعدههای شرعی، که خودمقتضی ضامن بودن و برابرسازی آنها با هزینههای درمان باشد در مساله ما. این قاعدهها عبارتند از:
۱) قاعده اتلاف.
۲) قاعده تفویت.
۳) قاعده تسبیب.
۴) قاعده اضرار.
درباره قاعده اتلاف باید گفت: بیاشکال این قاعده میتواندضامن بودن را به صورت یک ضابطه فراگیر اثبات کند; زیرا شیوه خردمندان، که نزد شرع هم تایید شده و نیز دستهای از روایات معتبر در بخشهای گوناگون فقه بر آن دلالت دارند، روایاتی که میگویند: هر کس مال دیگری را تباه سازد، ضامن خواهد بود. بدین سان، این کبرای کلی درست و کامل است. اما همه سخن در این است که آیا میتوان این قاعده را در مساله مورد بررسی به کار بست و آن را از صغراهای این کبرا، به شمار آورد یا خیر؟ اگر بخواهیم از آن روی که بخشی از اندامها یا ویژگی تندرستی او از میان رفته است، به این قاعده استناد کنیم، چنین چیزی هر چند اتلاف است، ولی از میان بردن مال نیست. اگر هم بپذیریم که مانند اتلاف مال، سبب ضامن بودن است، بیش از ضمان نقص عضو یا از میان رفتن توان و فایده آن نخواهد بود. این اندازه در واقع، همان دیه است و نه هزینههای پزشکی و درمان. اگر هم بخواهیم از جهت هزینههایی که بزه دیده برای درمان خویش، ناگزیر از پرداخت آن میگردد و سبب آن جنایتی است که بدو رسیده، این قاعده را به کار بندیم، چنین چیزی اگر صادق باشد، ضمان را به دنبال خواهد داشت، ولی صادق بودن اتلاف در این جا تا اندازهای دشوار است; زیرا هزینه کردن مال برای به دست آوردن بهره خوش آیند از اندامها یا برکنار کردن درد، تلف کردن مال از سوی شخص به شمار نمیآید، بلکه بهرهگیری و استفاده است. علاوه بر این که عمل تلف کردن مال در این جا مستند الی جانی نیست بلکه فعل مباشری مجنی علیه است که مستقلا و با اختیار خود انجام میدهد، مگر این که از باب تسبیب استناد به جایی پیدا کند که این برشگت به قاعده دیگری است.
از همین جا، میتوان دریافت که اثبات ضمان با قاعدهتفویت نیز چه اشکالی در بردارد; زیرا گذشته از این که ضمان به سبب تفویتخود دلیلی بر اثبات آن نداریم، بلکه ضمان تنها با اتلاف یا ید [=دست گذاشتن بر مال دیگری] ثابت میگردد، بهرهبرداری از مال در راه درمان، خوراک و مانند آنها را تفویت نمینامند. علاوه بر اینکه موضوع قاعده تفویت از دست دادن مالی است که در معرض وصول بوده نه از بین بردن مالی که موجود بوده است که این مصداق اضرار و اتلاف است نه تفویت.
آیت الله سید محمود هاشمی
منبع : بنياد انديشه اسلامي
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست