دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
خوب، بد، زشت،مضحک ...!
جشنواره، جای فیلم دیدن است، اما جای قضاوت عمیق نیست. حجم فیلمهایی که در هر روز دیده میشود چنان است که هر فیلم روی فیلم دیگر تاثیرگذار به نظر میرسد. بارها پیش آمده که توافق جمعی جشنواره روی خوب بودن یک فیلم بوده، اما بعدها در زمان نمایش عمومی نظرها برگشته. طبیعی هم هست. پس از دیدن سه فیلم مزخرف، هر اثر متوسطی شاهکار به نظر میرسد و البته عکس آن هم صادق است. بنابراین جشنواره، جای نقد کردن نیست. جای یادداشت نوشتن است، یادداشتهایی کوتاه و البته سطحی، درحد یک تماشاگر عادی که میگوید فلان فیلم بدک نبود یا خوب بود یا... هزار کوفت و زهرمار دیگر. هرکسی ادعایی جز این داشته باشد، یا ناآگاه است یا دیگران را ناآگاه فرض کرده که در هر دو صورت مقصر است... پس نقدهای مفصل فیلمها بماند برای زمان نمایش عمومیشان.
● ستاره میشود؛ بهترین فیلم جیرانی
بیگمان، «جیرانی» در این برهه از زمان نمیتوانست فیلمی بهتر از این بسازد. فیلمی تلخ و عمیق در مورد آدمهای حاشیهیی سینما و بهایی که برای حضور میدهند، قطعا آزمونی سخت برای «جیرانی» بوده و البته او جزو معدود کسانی است که به دلیل تحقیقاتی که در زمینه سینمای ایران داشته، سزاواری ساخت این فیلم را میتوانسته داشته باشد.
«ستاره میشود»، با ریتم پرطمانینه و آرام، آن سیاهی پوشیده در فیلم، آن حرکت آهسته و بی اوج و فرود که همپای ریتم درونی فیلم میتوان ارزیابیاش کرد و آن بازی بینظیر از «عزتالله انتظامی» بیشک بهترین و البته متفاوتترین فیلم «فریدون جیرانی» است که خودش هم گام به گام در راه پیشرفت میرود و هیچ بعید نیست روزی جزو کارگردانان درجه اول سینمای ایران ارزیابی شود؛ با اینکه الان هم جزو معدود کارگردانانی است که تماشاگران اشتیاق دیدن فیلم بعدیاش را دارند.
● شاهزاده ایرانی؛ تلویزیونی!
تدوین یک فیلم سینمایی از یک مجموعه تلویزیونی، اتفاق نه چندان فرخندهیی است که فقط در سینمای ایران میتوان نظیرش را یافت. نتیجه این جور تلاشها هم، اغلب، نتیجهیی درخور نیست. نمونه بارزش همین فیلم «شاهزاده ایرانی»، که تماشای آن تجربهیی چون دیدن یک قسمت از یک سریال تلویزیونی است. دریغ از اندکی نگاه سینمایی در آن و سرشار از سادهاندیشیهای سریالهای تاریخی تلویزیون، بخصوص در زمینه لباسها و گریم که تئاترهای به اصطلاح تاریخی لالهزاری را تداعی میکند.
● شوریده؛ بیمار روانی
این علاقه «محمد علی سجادی» به آدمهای روانپریش کمکم دارد خطرناک میشود. فیلمهای اخیر این کارگردان به نحو عجیبی بیمارگون است و آدم کمکم برای «محمدعلی سجادی» که زمانی فیلمساز توانایی بود نگران میشود، اما گذشته از این شوخی «شوریده» اصلاً سروشکل یک فیلم سینمایی درست و حسابی را ندارد. داستان آشفته و بیمنطق فیلم، بازیهای واقعاً افتضاح از بازیگران که جز بازیگری هرشغل دیگر برازندهشان است و حتی فیلمبرداری ناشیانه کار که از فیلمبردارش بعید بود «شوریده» را تبدیل کردهاند به یکی از بدترین فیلمهای جشنواره. بیچاره «سجادی» هم که کوشیده این ضعفها را با حرکات مثلاص پیچیده دوربین جبران کند، اما نمیشود. آقای سجادی! گاهی وقتها برای بعضی از صحنهها، آرامش و وقار دوربین هم لازم است! متاسفانه، فیلمهای «سجادی» از بس حرکات اضافه دوربین دارند، به جز سرگیجه برای تماشاگر حاصل دیگری نمیتوانند داشته باشند. فرم گرایی خوب است، اما افراط در هرکاری، بیش از اینکه نشان قدرت و توان کارگردان باشد، ذوقزدگی تکنیکی او را نشان میدهد که برای کارگردانی با بیش از دو دهه سابقه، چیز چندان خوبی نمیتواند باشد.
● کافه ستاره؛ ستاره جشنواره
بهترین فیلم جشنواره، با قصهیی درخشان براساس رمانی از «نجیب محفوظ»، بازیهایی درخشان از بازیگران فیلم و کارگردانی درخشان اما پنهان «سامان مقدم» که عشوهگری بیهوده نمیکند نوید تولد یک فیلمساز کاربلد را میدهد که در چهارمین فیلمش به بلوغ لازم رسیده است.
«کافه ستاره» فیلمی آرام، گرم، عمیق، سیاه و البته طناز است و میدانید که همنشینی این خصایص، در یک قصه اقتباس شده که در جنوب شهر جریان دارد، چه انرژی خاصی میطلبد. «سامان مقدم» این انرژی را داشته و فیلمی حاصل آورده که تکتک عناصر آن، ویژگی منحصر به فردی دارند. از بازیگری گرفته تا شخصیتی که از محله خلق میشود، نشانگر تواناییهای کارگردانی هستند که با این فیلم نشان میدهد اگر فیلمنامه خوبی در اختیارش باشد توانایی ساخت بهترین فیلمها را دارد.
● پرونده هاوانا؛ رییس!
این فیلم، یک حقیقت انکارناشدنی را اثبات میکند: اغلب آنها که فیلمهای ساده جشنواره پسند میسازند و به آن هم به عنوان سینمای هنری افتخار میکنند بلد نیستند فیلم درست و حسابی بسازند. «پرونده هاوانا» سرشار از این نابلدیها است. تداوم در دو صحنه پشت سرهم رعایت نشده و قصه مثلاً پرتعلیق فیلم در لحظه به لحظهاش لنگ میزند. فیلم، چنان ناشیانه و بیدقت است که در باور نمیگنجد. شخصیت در خانهاش، تابستان است و از خانه که بیرون میزند، زمستان شده و برف میبارد. حیف پول و سرمایه که صرف چنین فیلمهایی میشود و البته از این حیفتر، مسائل رابطهیی است که رخ میدهد. کارگردان این فیلم به عنوان رییس کانون کارگردانان، صلاحیت جوانانی را که میخواهند کارگردانی کنند، باید بررسی کند، اما آیا اگر جوانی این فیلم را به عنوان نمونه کار به کانون کارگردانان ارایه دهد، موفق به کسب مجوز خواهد شد؟ بعید است!
فیلم، حتی از دو بازیگر توانایش «امین تارخ» و «نیکی کریمی» هم بازیهای بد میگیرد تا به جرات فرصتسوزترین و بدترین فیلم جشنواره باشد.● کارگران مشغول کارند؛ کیارستمی
وقتی خود کیارستمی روش کارش را عوض کرده، یعنی اینکه پایان سینمایی که کیارستمی پایهگذارش بود فرا رسیده است. حقیقت هم همین است. سالهاست که از اقبال جشنوارهها به فیلمهای جشنوارهیی کیارستمیوار ایرانیان کاسته شده. آن وقت کارگردان تازه کاری که قرار است این فیلم اولین فیلمش باشد که تماشاگر آن را میبیند، فیلمی کیارستمیوار با طرحی از خود کیارستمی میسازد. این کارگردان آنقدر استعداد دارد که یکی از نویسندگان «چهارشنبهسوری» باشد. آن وقت ساختن فیلمی چون «کارگران مشغول کارند» که فقط و فقط به درد شبنشینیهای به اصطلاح روشنفکرانه کارگردان و هم طبقهها و هم فکرهایش میخورد، اوج بدسلیقگی میتواند باشد که متاسفانه «مانی حقیقی» این بدسلیقگی را در حد کمال دارد.
به قول یکی از دوستان: «آخر کارگران مشغول کارند هم شد فیلم؟ از نامش معلوم است با چه شاهکاری طرف خواهیم شد»!
● یک شب؛ کیارستمی ۲
آنچه در مورد کارگران مشغول کارند خواندید، در مورد این فیلم هم صدق میکند. با این تفاوت که «یک شب» بخصوص در دو سوم ابتدایی فیلم تا حدی کوشیده مستقل و شخصی باشد، اما متاسفانه در پایان فیلم «خانم نیکی کریمی» کارگردان «یک شب» کاملاً واداده و فیلمش را به کاریکاتوری از فیلمهای کیارستمی بدل کرده که در نوع خود جالب به نظر میرسد. «کریمی» بازیگر واجد تشخصی است که نیازی به این تقلیدها نبیند. واقعاً اگر خانم «کریمی» علاقهمند کارگردانی است، کاش به خود و داشتههایش استناد کند، نه فیلمهای یک کارگردان تقریباً تمام شده. او در ابتدای «یک شب» نشان داده که توانایی و استعدادش را دارد. پس چرا ناگهان فیلم را چنین پایان داده است؟
اما گذشته از این مساله، ایده یک زن در یک شهر، ایده جذابی است که تاحدی هدر رفته؛ اما نیکی کریمی هنوز هدر نرفته، اگر بخواهد!
● چهارشنبهسوری؛ روانشناسی طبقه متوسط!
یکی از بهترین فیلمهای جشنواره، با قصهیی ظریف و ظاهراً تک خطی در مورد یک خانواده طبقه متوسط و مسائل و مشکلاتشان که به بهانه ورود یک کارگر به منزلشان مجال نمایش پیدا میکند، به دلیل رویکرد عمیق و اندیشمندانه کارگردانش از سطح قصه گذر کرده و بدل به جامعهشناسی و روانشناسی یک طبقه اجتماعی میشود. زنی به رابطه شوهرش با یک زن دیگر شک دارد و این شک بدل به مایه اصلی فیلم می شود تا از طریق آن، علاوه بر کاراکترهای فیلم، یک طبقه اجتماعی، روانشناسی شود و شگفت اینکه در پایان هیچکس گناهکار نیست و هرکسی سهم خودش را از زندگی در دنیای بیامنیت فیلم میخواهد.
«چهارشنبهسوری» از حیث بازیگری هم یکی از بهترین فیلمهای جشنواره بود و بازیگران این فیلم بهترین بازیهای دوران کاریشان را ارایه دادهاند که همه اینها سومین فیلم اصغر فرهادی را بدل به تجربهیی تماشایی میکنند که ندیدنش حسرت بار است.
● باغ فردوس ساعت پنج بعدازظهر؛ معمولی
جدیدترین ساخته «سیامک شایقی» یک قصه معمولی و حتی کلیشهیی در مورد رابطه یک بیمار با پزشکش دارد. در این نوع قصهها که عمری به قدمت تاریخ سینما دارند، باید یک ویژگی ساختاری، فیلم را از کلیشهها نجات داده و به سطح دیگر ارتقا دهد، اما فیلم «باغ فردوس ساعت پنج بعدازظهر» این ویژگی ساختاری را ندارد و فقط و فقط به تعریف کردن قصه کلیشه شدهاش دلخوش میکند. با اینکه در این وجه، یعنی قصهگویی، شایقی در این فیلم موفق است، اما به دلیل همین رویکرد کلیشهیی، نتیجه کارش جز یک فیلم معمولی نیست. البته او ادعایی فراتر از این هم ندارد. کارگردان خواسته قصه بگوید و قصهاش را هم خوب و درست میگوید. این خودش هم دستاورد کمی نیست. در زمانه فیلمهای بد، فیلم معمولی ساختن هم هنر میخواهد و شایقی این هنر را دارد.
نکته حاشیهیی: چه کسی میتواند باور کند «لادن مستوفی» یک دختر بیست ساله است. این هنرپیشه، ده یازده سال پیش در اولین فیلمش «روز واقعه» هم بالاتر از بیست سال را نشان میداد. حالا، دادن نقش یک دختر بیست ساله به او، آیا چیزی جز بدسلیقگی است؟
● چند کیلو خرما برای مراسم تدفین؛ کهنه و دمده
آقا باور کنید دیگر دوره این سینما سرآمده. سینمایی کسل کننده و آزارنده و ناشیانه که ناشیگریاش را پشت ظاهر متفاوتش پنهان میکند در مورد آدمهای خل و دیوانه و کور و کچل و عقب افتاده که زمانی حداقل جشنوارهها تحویلش میگرفتند، اما الان از این خبرها هم نیست تا تلاش جوانان علاقهمند کارگردانی، که با پول کم سراغ چنین فیلمهایی میروند، به نوعی آب در هاون کوبیدن باشد. باور کنید جز کارگردانان این فیلمها کسی مشتاق تماشای آنها نیست. کسی باید این حرفها را به کارگردانان این فیلمها بگوید: کاش کمی موقعیتشناس بودید. بابا، خود کیارستمی هم دست از این فیلمها برداشته، آن وقت شما... به نظرتان این قصهها و این فیلمها بس نیست؟ حوصله خودتان سر نرفته؟● آفساید؛ شاهکار کوچک
فیلمساز اجتماعی که شاخ و دم ندارد. فیلمساز اجتماعی دست میگذارد روی نقطه حساس اجتماع، قصهیی را که حس میکند در مورد جامعهاش است میگوید و البته برای جامعهاش میگوید. با زبان امروز حرف میزند. کارش تقلید نیست. راه خودش را میرود و البته دچار بدگمانیها و آزارها و اذیتها هم میشود. «جعفرپناهی» یکی از این فیلمسازان اجتماعی است که شاخکهای حساسش در این پنج ساخته، خصوصاص سه ساخته متاخرش عمیقترین مسائل اجتماعی را به سادهترین و البته درستترین شکل ممکن حس کرده و به بهترین وجهی انتقال میدهد.
اینکه فیلمسازی موضوع رفتن زنان به استادیوم را بدل کند به فیلمی در مورد نابرابریهای اجتماعی و البته در این میان شعار ندهد و ادا در نیاورد و قصه تک خطی کوچک اما شیرین و درست فیلمش را هم بخوبی تعریف کند، یعنی یک شاهکار کوچک اجتماعی خلق کرده. این فیلمساز کسی نیست جز «جعفر پناهی» که در «دایره» و «طلای سرخ» نیز تبحر خود را در تصویر کردن قصههای اجتماعی بدون تشبث به پشتک معلق زدنهای شبه روشنفکرانه نشان داده بود.
«پناهی»، بیشک بهترین فیلمساز اجتماعی سینمای پس از انقلاب است. این را، یک بار دیگر فیلم «آفساید» گواهی میدهد که یک سروگردن از تمام فیلمهای بخش مسابقه بالاتر است، اما طبق همان نامرادیهایی که گفتیم، فیلمش را حتی به بخش مسابقه راه نمیدهند. با اینکه صرف نشان دادن این فیلم در جشنواره، خود، گامی رو به جلو و فرصتی مغتنم برای علاقهمندان آثار این کارگردان بود.
● زمان میایستد؛ آخر چرا؟
«علیرضا امینی» کارگردان عجیب خوششانسی است. در مدت چهارسال فعالیت در سینما، چهار فیلم ساخته که از حرفهییترین کارگردانان هم برنمیآید. عجیب اینکه، هر چهار فیلمش فیلمهای قابل تاملی که گاه تحمل کردن ده دقیقه از آنها هم ممکن نیست، اما او همه ساله فیلم میسازد و با پیچیدن فیلمهایش در ظاهری متفاوت، کمی و کاستیها و نابلدیها و ناشیگریها را میپوشاند.
از این نگاه «زمان میایستد» حتی بدترین فیلم این کارگردان جوان است که اصرار عجیبی برای ادامه این راه دارد. فیلمی با یک شخصیت که قرار است تماشاگر را تا انتها همراه کند. غافل از اینکه یک شخصیت سینمایی در تعامل با دیگران است که ساخته و تکمیل میشود و حذف شخصیتهای دیگر غیر از ابتر کردن شخصیتپردازی فیلم کارکرد دیگری ندارد.
● زمستان است؛ اروپا؟
... بله، فیلمهای اروپایی فضای سردی دارند، البته فیلمهای خوبش، اما «رفیع پیتز» که خود از اروپا آمده تا در ایران فیلم بسازد، باید بداند آن سردی، سردی روابط است، نه سردی فیلم از طریق بیحس و حال بودن و آزارنده بودن و بیربط بودن روابط و داستان و فضاها. فیلمهای اروپایی، سردی آدمها را دارند و کارگردان از فرنگ برگشته ما، با حذف همه چیز میخواهد سردی بیافریند، اما مگر میشود؟
● هوو؛ مصایب شیرین
بازگشت «علیرضا داودنژاد» کهنهکار به سینمای کمدی واقعگرایانه شوخ و شنگ و گرم با روابط باورپذیر طنزآمیز، اگرچه نتیجهیی چون «مصائب شیرین» حاصل نیاورده، اما به هرحال، نتیجه، یک فیلم گرم، مفرح و دوست داشتنی است که قطعاً بسیار بیشتر از فیلمهای متظاهری چون «ملاقات با طوطی» یا «هشت پا» مورد توجه قرار خواهد گرفت. «داودنژاد» استاد ساختن فیلمهای ساده و گرم و کوچک است «هوو» چنین فیلمی است که اگرچه اثری استادانه محسوب نمیشود، اما به هرحال تجدید دیداری است با «داودنژاد» مصایب شیرین!
● تقاطع؛ پایان کمدی
«ابوالحسن داودی» را بیشتر به عنوان یک کمدیساز میشناسیم، اما او با «تقاطع» نشان میدهد در ساخت درامهای اجتماعی حادثهیی هم تبحر دارد. روایت تودرتوی «تقاطع» که آن را بدل به اثری مدرن میکند، روابط باورپذیر و از همه مهمتر یک کارگردانی سنجیده که آشکارا روی تکتک پلانهایش هم فکر کرده، این فیلم را بدل به یکی از فیلمهای خوب جشنواره امسال کرده است. به اینها اضافه کنید بازی خوب بهرام رادان و وسواس کارگردان در ساختن صحنه تصادف را که بهترین «تصادف» تاریخ سینمای ایران و قابل مقایسه با نمونههای امریکایی را حاصل آورده است.
«تقاطع» به این ترتیب فیلم خوبی است که اگر در انتخاب بازیگران دیگرش، بیشتر دقت میشد، فیلم بهتری از آب در میآمد، اما در همین حد هم، «داودی» نشان میدهد جز کمدی ساختن کار دیگری هم بلد است انجام دهد و البته در این بلد بودن، از خیلیهای دیگر سرتر است.
● عصر جمعه؛ ردپای بنیاعتماد
«مونا زندی» کارگردان این فیلم در اولین تجربهاش امیدوارکننده است، اما کاش کسی پیدا شود و به این سوال جواب دهد اگر «رخشان بنیاعتماد» و «جهانگیرکوثری» پشت این فیلم نبودند، فیلم اینقدر سروصدا میکرد و در حضور فیلمهای بهتر جشنواره، یکی از رکوردداران نامزدی سیمرغ بلورین میشد؟
سهند عنایتی
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست