سه شنبه, ۱۷ مهر, ۱۴۰۳ / 8 October, 2024
مجله ویستا
فاصلهی ناچیز «ما»
● گفت و گو با كریستف رضاعی، آهنگساز
این فرانسویایرانی هم از آن آدمهای عجیبِ موسیقی است که کارکردن در ایران را با همهی شرایط خاص آن (!) به فعالیت در اروپا ترجیح داده و اکنون ایدهی تلفیق موسیقی کلیسایی قرون وسطی با موسیقی سنتی و محلی ایران را در قالب پروژهای با نام گروه «نور» جلو میبرد. اولین آلبوم این گروه ایرانیفرانسوی بهنام «آلبا» یکی از موفقترین مجموعههای موسیقی در سال گذشته بود که تجربههای «کریستف رضاعی» در خلق یک ژانر نو را نشان میداد. تجربیاتی که از تلاشی با علاقه برخاسته...
کریستف رضاعی اخیرا به همراه گروه نور برای اجرای کنسرت به اتریش سفر کرد. او و نور پیش از این نیز کنسرتهایی را در فرانسه داشتهاند که استقبال هم به همراه داشته است. در این گپوگفت دیدگاههای این موسیقیدان ایرانی به بحث گذاشته شدهاست.
در اكثر كارهای شما ویژگیای دیده میشود، نوعی تلفیق که خاص خودتان است. در این میان به نظر میرسد که كلام در آنها نقشی هماندازهی نقش سازها ایفا میکند. مثلاً در مجموعهی «آلبا» كه آخرین كار شماست، این حالت دیده میشود.
● تعریف خودتان از این نوع کار چیست؟
خیلی مشكل است كه دربارهی خاصیت نوع تلفیقی كه انجام شده توضیح بدهم، شما بهتر میتوانید این كار را انجام دهید! برای من، قدم اولِ خلق یك اثر، لزوماً موسیقایی نیست بخصوص اگر آن اثر، موسیقیآوازی باشد. در ابتدا معنی و مفهوم خط فكری كه پشت یك اثر وجود دارد، باید ساخته و پرداخته شود. موسیقی بیان یك تفكر است و آن تفکر ستون یا زیربنای آن است. این بنیان هرچه محكمتر باشد، اثر ماندگارتر خواهد بود. بههمین دلیل پیش از این كه به ملودی، هارمونی، رنگآمیزیِ سازی یا سازبندی فكر كنم، به دنبال معنی هستم. خطی كه بر اساس آن موسیقی ساخته شود... و اگر آوازی باشد قطعاً این خط توسط كلامی كه خوانده میشود طی خواهد شد.
خط فكری كه در آلبا دنبال شده است تلاش دارد تا ریشهها یا زیربناهای مشتركی كه میان موسیقی مشرقزمین و موسیقی اروپایی (فرانسه و اسپانیا در قرون وسطی، بخصوص سدههای ۹ تا ۱۴ میلادی) وجود دارند را پیوند دهد و كنار هم بنشاند. با توجه به وجوه مشترك از نظر منابع الهام، بافت شفاهی سنتهای موسیقایی و همچنین مُدال بودن این دو نوع موسیقی، میتوان ادعا کرد كه موسیقی آن زمان اروپا نیز به نوعی دستگاهی بوده است.
● زمینهی فكریای كه به آن اشاره کردید، تنها عامل موثر در زمینهی تلفیق این دو فرهنگ موسیقایی است و یا چیزهای دیگری هم وجود داشته است؟ زندگی در ایران چقدر بر روند این کار تاثیر داشته است؟
زمینهی فكری موسیقایی و فرهنگی من غربی است، ولی در ایران زندگی میكنم و دارم با موسیقی این سرزمین نیز آشنایی پیدا میكنم، نه از نظر تئوری بلكه از لحاظ ریشهای. طبیعتاً اینكه در حال حاضر ساکن ایران هستم در شكلگیری این نوع كار تاثیر زیادی داشته است. این مکان منبع اصلی خلاقیت برای من است و این الهامات را كنار آن بخش غربیام میگذارم، به گونهای که روبهروی هم، مانند دو آیینه عمل كنند و زیباییهای درون یكدیگر را بازبتابانند.
همانطور که گفتم نیروی محركهی آغازین کار برای من لزوماً موسیقایی نیست. آن را از دور و برم بهدست میآورم.
با تماشا و دقت به اطراف (طبیعت، آدمها، اجتماع و ...)، یا با پرداخت به ارزشهایی مثل عشق، صلح و ...، بههمین دلیل كارهایی كه انجام دادهام یا انجام خواهم داد نتیجهی مستقیمِ حضورم در ایران است. بعید میدانم که در جای دیگری میتوانستم آنها را به این شكل انجام دهم.
● منظور شما از موسیقی دستگاهی در موسیقی قرون وسطای اروپا چیست؟
موسیقیای كه در آلبا استفاده شده متعلق به قرون وسطی است. زمانی كه هنوز موسیقی بهطور كامل نوشته نمیشد و همانند سنت موسیقایی منطقهی ما بهصورت سینهبهسینه منتقل میشد، موسیقیای بر پایهی بداههنوازی. كاملاً معلوم است كه این موسیقی بر اساس یك تكملودی ساخته میشد و مثل موسیقی ایرانی افقی حركت میكرد. هنوز هارمونی یا كنترپوان بهصورت امروزی وجود نداشت كه بُعد عمودی به موسیقی بدهد.
آهنگها بر اساس ملودی، كلام و مفهوم، ریتم موسیقی و ریتمی كه كلام ایجاد میكند، ساخته میشد. این ملودیها اكثراً آهنگساز نامداری نداشتند و از منبع اجتماعی و آوازها یا موسیقی مردمی بیرون میآمدند. این هم خود نقطهی مشتركی دیگر است با موسیقی محلی یا مقامی ایران كه الهام مردمی و اجتماعی دارد. البته یك سری از این ملودیها در كتابهای تاریخی یا مجموعههای دستنویس، بهصورت نتنویسی خیلی ابتدایی ثبت شده که بحث زیادی در مورد اجرای این ملودیها وجود دارد.
نقطهی اشتراك یا شباهت دیگر موسیقی اروپایی آنزمان با موسیقی ایران، مُدال بودن آن است. این ملودیها بر اساس مدالیتههای متنوعی ساخته میشدند. موسیقی گرگورین كه میتوان گفت جاافتادهترین یا پیچیدهترین موسیقی دوران خودش بوده، در هشت مد ساخته میشد. مدها بر اساس فواصل بین نتها و دانگهایی كه بر آن ملودی سوار میشد، شکل میگرفت. این قرابت تا حدی بود که نتهای شاهد یا ایست در موسیقی گرگورین قابل تشخیص است. فكر میكنم كه با این شواهد میتوان موسیقی اروپایی آن زمان را نیز تا حدی دستگاهی تعریف كرد و حتی میتوان این بحث را نیز مطرح كرد كه آیا ملودیهایی كه در این مدها خوانده یا نواخته میشوند بر اساس «گوشه» ساخته شدهاند؟
یعنی شما به خاطر وجود این قرابتها و نزدیكیها بین دستگاه و موسیقی مدال، موسیقی دستگاهی ایران و موسیقی قرون وسطی را دارای مشترکات تاریخی میدانید؟
بله، البته قطعاً فرقهای عمدهای نیز وجود دارد. دلیل این ادعا هم آن است که موسیقی ایرانی هنوز «زنده» است و درحال تحول، در حالی كه موسیقی اروپایی قرون وسطی در همان زمان توقف كرد.
دو اتفاق مهم در تاریخ موسیقی غرب پیش آمد كه باعث شد موسیقی آنها جریان متفاوتی در مقابل موسیقی شرق بگیرد. اولین اتفاق، پیشرفت علم نت نویسی و ایجاد صنعت چاپ بود. مكتوب كردن موسیقی در مقابل شفاهی بودن باعث شد كه حالت افقی خالص موسیقی با تمام ظرافتهایی كه همراهش بود - همانند موسیقی ایرانی و هندی و... - از بین برود. بنای نگارش موسیقی (آهنگسازی) تحول جالب و پیچیدهای پیدا كرد. این تحول را میتوان از پلیفنی ۳۶ صدایی «پالترینا» تا پیچیدگی آهنگسازی «الیویهمسیان» بهوضوح مشاهده کرد. منتهی از طرف دیگر ارتباط اولیهی آهنگسازی با اجتماع از بین رفت و آن خلوص مردمی را از دست داد. پیشرفت در نوشتن و ساختار موسیقی با وجود كاغذ و قلم، تكنیك اجرایی و نوازندگی و حتی ساخت آلات موسیقی را علمیتر، اما در عین حال پیچیدهتر كرد.
دومین اتفاق كه به اولی هم ربط دارد، به سلطه رسیدن مد ماژور (و مینور مربوط) در مقابل تمام مدهای دیگر بود. در موسیقی اروپا، از دوران باروك تا اوایل قرن بیستم، یعنی حدود ۳۵۰ سال، مد ماژور حاکم اصلی موسیقی بود! انگار كه تنها دستگاهی كه نواخته میشد دستگاه ماهور باشد! ولی از طرف دیگر به خاطر مكتوب بودن، ساخت و فرم آثار، هارمونی، گسترش ساختار عمودی موسیقی را توسعه داد.
این دو اتفاق، موسیقی غرب را از موسیقی شرق جدا كرد. غرب نزدیك شد به ساختارهای عظیم و در هم پیچیده و چند لایه در حالی که شرق به سمت مینیاتور با تمام جزییات و دقت در ظرافت سوق پیدا کرد. بهاحتمال زیاد قبل از این اتفاقات، موسیقی غرب و شرق یك خط مشتركی داشتند، چون اشتراك موسیقی در آدمهاست و در احساس آنها.
پس میتوان نتیجه گرفت که گروه «نور» و مجموعهی «آلبا» پیش از آن كه به یك اثر موسیقایی تبدیل شود، یك پروژهی تحقیقاتی بوده است. برجستهترین ویژگی این كار نیز همین پروژه بودنش است. پروژهای كه بر روی آن تحقیق و فكر شده است.
● ایدهی اصلی این كار از كجا شروع شد و چه تحقیقاتی انجام دادید؟
شكل گرفتن گروه نور و تحقیقاتی كه برای «رپرتوار» این آنسامبل انجام شد به طور موازی پیش رفت. اولین شكلی كه این گروه پیدا كرد در سال ۱۹۹۹ بود و به مناسبت نوشتن قطعهی آلبا. این قطعهی ۲۰ دقیقهای از دو بخش تشكیل میشد.در آلبوم «آلبا» فقط بخش اول آوازی اجرا شده است. بخش دوم حاوی شعر و آواز و ساز غربی و شرقی است. این تجربه اول با همكاری «مصطفی محمودی» انجام شد.
شكل تکامل یافتهتر گروه نور به سال ۲۰۰۱ باز میگردد. زمانی که من پیشنهاد ساخت فیلم مستندی را به شبکهی تلویزیونی «آرته» (Arte) فرانسه داده بودم. ماجرای ۵ خوانندهی ایرانی و فرانسوی كه به دنبال مكانهایی برای اجرای رپرتوار «آكاپلا» (آوازی) ۴ تا ۵ صدایی قرون ۱۵ تا ۱۷ میلادی بودند. این پروژه در كلیساهای آذربایجان غربی انجام شد، البته با حضور آدمهایی كه كنار این بناها زندگی میكردند. هیچ تلفیق موسیقایی در کار نبود ولی تلفیقی از موسیقی و مكان انجام شد. موسیقی مذهبی مسیحی غرب در مكانهای مذهبی مسیحی شرق.
در این فیلم، قطعهی «اوتروس» (تولد) آلبوم آلبا اجرا میشود، ولی بدون تلفیق با موسیقی ایران. بعد از این تجربه تصمیم گرفتیم كه گروه را به ۹ نفر برسانم و ساز هم وارد آن کنیم. اولین كنسرتی كه ثمرهی تجربه این گروه بود در سال ۲۰۰۳ در پاریس انجام شد.
در طول سالهایی كه گروه نور شگل گرفت، تفكری كه پشت رپرتوار و سبك بود هم شكل كاملتری پیدا كرد. قطعهی آلبا این دریچه را که در زمینهی شعر میتوان تلفیق انجام داد برایمان باز کرد. همخوانی دو زبان مختلف، از نظرموسیقی نشان داد كه چطور یک خوانندهی ایرانی میتواند با ردیفخواندن عضو پنجم یك پلیفنی آوازی شود و یا با یك كوارتت خوانندهی غربی دیالوگ برقرار كند.
ایدهی سه نقطهی مشترك بین موسیقی غرب و شرق از خیلی وقت پیش در ذهنم بود. بعد از تجربه آلبا فكر كردم كه اگر میشد موسیقی اصیل قدیمی اروپایی را كنار موسیقی اصیل ایرانی (دستگاهی یا محلی) بگذارم، نتیجه میتواند خیلی مفهوم جالبی پیدا كند، ولی دقیقاً نمیدانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد.
پس بهسراغ منابع مختلف موسیقی قدیمی اروپایی رفتم. یكی از آوازهای مذهبی به زبان لاتین و یكی دیگر قسمتی از مجموعهی كانتیگاسهای آلفونسوی دهم (پادشاه اسپانیا در قرن ۱۳ میلادی) بود. قابل ملاحظه است كه این مجموعه در زمانی جمعآوری و نوشته شده كه مسیحیان، یهودیها و مسلمانان در اسپانیا با هم زندگی میكردند و قطعاً ارتباط فرهنگی مطلوبی با یکدیگر داشتهاند و این همزیستی میتوانست باعث خلق یك اتفاق شود. چون قسمت اروپایی قطعهها، نوشته شده بود و نمیشد كاری بر روی آن انجام داد، آن را پایهی اول تشكیل رپرتوار قرار دادیم و بر اساس این قطعهها، قسمت فارسی یا كردی تنظیم شد. به این شکل بتدریج رپرتوار گروه نور تکمیل شد.
یعنی اینكه اول شعر اروپاییتان را انتخاب میكردید و از روی شعر اروپایی یك شعر فارسی؟
بله، البته شعر اروپایی را انتخاب نمیكردیم چون جدا از ملودی نیست. در واقع اول ملودی انتخاب میشد (بر اساس جذابیت، ریتم، شعر، ملودی و امكان تطبیق آن با بخش شرقیِ كردی یا فارسی قطعه). مثلاً قطعهی «ویلانسیكو» كه تنها قطعهی پلیفونیك این آلبوم است و متعلق به قرن ۱۶، كاراكتری شاد دارد و به همین دلیل با یك رقص لُری تركیب شده است.
گروه نور سعی بر این دارد كه هرچه كمتر به اصالت ملودی و شعرهای انتخاب شده دست بزند - البته بهغیر از قطعهی آلبا و لالایی. فقط به فرم و تركیب اجرای این ملودیهای اصیل، در كنار هم میپردازد. هركدام از این فرهنگها میتوانند فقط عرصهی اصیل خودشان را بیان کنند تا واقعی و تاثیر گذار باشند. اگر هم بناست تا تلفیقی اتفاق بیافتد، باید خیلی حسابشده انجام شود. منظورم این است كه چقدر فاصلهی «ما» (یعنی فرهنگهای مختلف) كم است.
در حقیقت اتفاقی كه در آلبا رویداده، گذر از مرزهای جغرافیایی، فرهنگی و غیره برای پیدا کردن مشتركات موجود بین آنها است.
● آیا این سفر رویایی در پروژههای بعدی گروه «نور» هم ادامه دارد؟
بله، سعی میشود و امیدوارم كه هر چه بیشتر بتوانیم این مرزها را بشكنیم، ولی با حفظ و نگه داشتن اصالت و شخصیت هر كدام. در پروژههای بعدی قطعاً این تحقیق فرهنگی و تجربی وجود خواهد داشت. قطعههایی كه رپراتور دو ساعتهی گروه نور را تشكیل میدهند، راههای مختلفی را باز كردند.
در زمینهی موسیقی ایرانی فعلاً روی منطقهی كردستان کار شده و اشارههایی نیز به لرستان انجام شد. ولی میتوان روی هركدام از مناطق ایران كار كرد وحتی كشورهای اطراف.
در زمینهی آوازهای لاتین و كانتیگاسها خیلی كارها میشود انجام داد. مثلاً دو كانتیگاس مریم مقدس كه در آلبا میخوانیم جزو یك مجموعه با بیش از ۴۰۰ آواز و شعر است كه راجع به حضرت مریم نوشته شده است.
ضمن اینكه یك مجموعهی دیگر وجود دارد، متعلق به همان زمان یعنی آلفونس دهم (خردمند) به نام «كانتیگاسهای حیوانات» (Cantigas de animales) كه بر اساس شعرهای ترجمهشدهی «كلیله و دمنه» به زبان اسپانیولی است. این خود نشانهی دیگری است که بسیار واضح، همزیستی شرق و غرب در آن زمان را نشان میدهد و زمینهای برای گروه نور جهت الهام گرفتن در آینده است.
● در مورد سازبندی كار کمی توضیح دهید. دلیل انتخاب این سازها برای این کار چه بوده است؟ آیا شباهتهای ساختاری و صدایی سازهای ایرانی به سازهای آن دورهی اروپا در این انتخاب تاثیری داشته است؟
دلایل مختلفی در آن نقش داشته است که مهمترین آن، نوازندههای بسیار خوب و آمادهای بودند که برای انجام همچون تجربهای علاقه داشتند. ارتباط دوستی و صمیمیتی که از قبل میان ما بود، كمك بزرگی بود تا خلق اثری گروهی را تجربه کنیم. واقعاً هركدام از نوازندهها نقش خاصی در بوجود آوردن این رپرتوار دارند.
اگر دقت كنید، سازبندی این آنسامبل رنگ دارد: زخمهای، كششی، بادی و كوبهای. ضمناً سازهای عود یا كمانچه میتوانند ارتباط نزدیکی با سازهای غربی آن زمان مثل لوت یا گامبا داشته باشند. خیلی مایل بودم كه در كنار سازهای ایرانی سازهای غربی بیشتری جا میشد، ولی تعداد اعضای این گروه خیلی بیشتر از چیزی كه عملاً در حاضر هست میشد. شاید در پروژه های بعدی.
با توجه به ملودیهای اروپایی که توسط سازهای ایرانی و اروپایی قرون وسطایی نواخته شده، حس كار به آثار اروپایی نزدیكتر شده است. جدای از آوازهایی كه مصطفی محمودی میخواند، دیگر شاخصهی بارز ایرانی این آلبوم حضور تنبك است. یعنی ریتم اثر و سازی كه این ریتم را بیان میكند حس و حال ایرانی را به شنونده یادآوری میکند.
این انتخاب آگاهانه بوده است؟
البته همانطوری که قبلاً اشاره کردم، تعداد سازهای اروپایی در مقایسه با سازهای ایرانی کمتر است و به همین دلیل احساس میکنم که تعادل میان موسیقی اروپایی و ایرانی مناسب بوده باشد. قطعاً حضور تمبک بسیار مهم است، چون شخصیت این ساز کوبهای کاملاً ایرانی است. دف یا دهل (به استثنای اجرای ریتمهای خاص) میتوانند با بعضی از سازهای اروپایی شباهت داشته باشند. ولی اصولاً سعی شده تا سازها با در نظر گرفتن شخصیت و خاصیت خودشان مورد استفاده قرار گیرند.
ارتباط موسیقیدانهای خارجیای كه با گروه نور همكاری میكنند - که عموماً خواننده هستند - با كار چطور است؟ همانطور که اشاره کردید، ایرانیهای گروه روی موسیقی غربی وقت میگذرانند، تحقیق میکنند، گوش میدهند و ارتباط میگیرند.
● دوستان فرانسوی شما با موسیقی سنتی و فولكلور ایرانی چطور و چگونه ارتباط میگیرند؟
ارتباط خیلی خوبی دارند، چرا که طرز فکرشان با بخش اروپایی من خیلی نزدیک است. از طرفی خاصیت موسیقی ایرانی که همان نگاه بداهه به اجراها است در اغلب موسیقیهای اروپایی از بین رفته و هنرمند غربی را همواره به این سمت سوق میدهد تا این کمبود را در خود جبران کند. همین موضوع باعث شده تا آنها با بخش ایرانی من و اعضای ایرانی گروه نیز رابطهی بسیار مطلوبی برقرار کنند.
امروزه وجود تعداد بیشمار گروههای ترکیبی در غرب و همچنین استقبال از موسیقی غیر اروپایی (آفریقایی، آسیایی و ...) این موضوع را به وضوح اثبات میکند.
گفتوگو: بهرنگ تنكابنی
منبع : فرهنگ و آهنگ
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست