جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


تشنگی آور به دست


تشنگی آور به دست
برای مترجم ها جایزه های ادبی و فهرست پرفروش ترین کتاب ها همیشه راه مناسبی برای انتخاب کتاب بوده. می گویند چرخ را نباید دوباره اختراع کرد و از آنجا که کتاب هایی که همه ساله و چه بسا همه ماهه خارج از ایران منتشر می شوند کم نیستند، آنچه منتقدها و داورها و نیز مردم ینگه دنیا برمی گزینند، مترجمی را که بخصوص در ایران است و محروم از بسیاری امکانات اولیه مثل حتی ورق زدن و دیدن کتاب های تازه از نزدیک، از خیلی کارها بی نیاز می کند.
من خودم «مترجم دردها» را از فهرست نامزدهای پولیتزر ۲۰۰۰ بیرون کشیدم.
اما خواننده ی دقیق بعد از اتفاقاتی که این سال ها در حوزه ی ترجمه های برق آسا افتاده خوب می داند که اگر یکی دو ماه بعد از برنده شدن یک اثر در ینگه دنیا ترجمه ای از آن ببیند باید به ترجمه شک کند. ترجمه که چای کیسه ای نیست که بیندازی توی آب جوش و تمام، ترجمه مثل آماده کردن یک فنجان چای تازه دم لب دوز و لب سوز است که ما ایرانی ها می دانیم چقدر باید سر صبر گذاشت دم بکشد. آنها که باتجربه ترند می دانند حتا باید چای خشک را شست، و قوری خالی را چند دقیقه ای روی سماور گذاشت.
راه دیگر انتخاب کتاب این است که تو کتابی از یک نویسنده بخوانی و به مذاقت خوش بیاید و فکر کنی این نویسنده چند کتاب ترجمه نشده دارد و بروی آمارش را بگیری و سفارش بدهی برایت بفرستند یا بیاورند. این چنین شده که من کتاب های بعدی لاهیری را هم ترجمه کرده م- اول «همنام» و به تازگی «خاک غریب» را که در نمایشگاه کتاب امسال منتشر خواهد شد.
آفت این دست انتخاب ها این است که یکهو می بینیم جوان های کم سن و سال آثار پیرهای کهنه کار ادبیات را که دوست داشته اند ترجمه کرده اند و این در حالی است که به قول مرحوم کریم امامی مترجم های استخوان خردکرده هم گاهی خود را شایسته ی ترجمه آن کتاب ها نمی دیدند- به دلیل پیچیدگی های نثر نویسنده یا اختلاف های فرهنگی یا گاهی از سرً تن ندادن به حذفیات اجباری. بلایی که سر آثار نویسنده هایی از قبیل سالینجر آمده.
گاهی ممکن است مترجم در حال خواندن یا ترجمه ی یک کتاب، چیزی درباره ی کتاب دیگری بخواند- مثلا کتابی که یکی از شخصیت ها خوانده یا دارد می خواند. شاید خواندن همان عنوان کتاب برای مترجم کافی باشد تا برود ته و توش را درآورد؛ ببیند این کتاب چیست و مال کیست و چرا شخصیت داستان داشته می خوانده اش و چه بسا یکهو خودش را در حال ترجمه ی آن کتاب ببیند.
گاهی ممکن است ببینی نویسنده های مورد علاقه ات از چه کتابی خوششان می آید. در کتابفروشی های امریکا و انگلستان هر از چند گاه، مجموعه ای کتاب روی میزی مجزا می بینید که کتاب های مورد علاقه یک نویسنده معروف معاصرند یا- چنان که خودش گفته- کتاب هایی اند که بر او و قلمش تاثیر گذاشته اند. کانال های مخصوص آهنگ و ترانه را اگر دیده باشید می بینید که این کار را برای آهنگ ها و ترانه های مختلف هم می کنند. مثلا خواننده ی معروفی می آید و بهترین ۵۰ ترانه عاشقانه را از نظر خودش پیشنهاد می دهد.
برای کسی که در ایران است اینترنت همیشه راه منحصربفردی است برای اینکه از این دست انتخاب های «کتابی» باخبر شود. همچنین اگر سایت های ادبی و صفحات فرهنگی روزنامه ها و مجلات را دنبال کند، گفت و گو با نویسنده های مورد علاقه اش را خواهد خواند و آمار کتاب های مورد علاقه ی آنها را در خواهد آورد و چه بسا یکی یا چند تا از آنها را ترجمه خواهد کرد.
گاهی حتا تاتری خارجی می بینی یا متن نمایشنامه ای را می خوانی و چنان مجذوب اثر می شوی که پا از سالن تاتر بیرون نگذاشته می خواهی ببینی نویسنده اش چند نمایشنامه ی دیگر نوشته و آیا داستان و رمان هم در کارنامه اش هست یا نه. این اتفاق برای من افتاده و من با خواندن نمایشنامه های سام شپارد، نمایشنامه نویس و بازیگر امریکایی، در حال ترجمه ی مجموعه داستانش هستم - فعلاً- به اسم «رویای بزرگ بهشت».
چند راه کوتاه دیگر هم هست؛
گاهی ناشرها به تو پیشنهادهایی می دهند.
گاهی کسی از آن سوی آب کتابی به تو پیشنهاد می دهد که خوانده یا به دلیلی سر و صدا به پا کرده.
داشتن دوست های کتاب خوان و کتاب دوست هم خیلی مهم است و گاهی ناگهان پیشنهادهایی سر راهت قرار می گیرد که وقتی فکرش را می کنی می بینی حاصل جلسه ای دوستانه - شاید چند ماه یا چند سال قبل- بوده.
اینها چند راه است از شاید ده ها راهی که می توان کتابی را برای ترجمه انتخاب کرد. به هر حال مترجم در ایران امکانات بسیار محدودی دارد. نه نویسنده ی مورد علاقه اش را می بیند نه در داستان خوانی نویسنده ها شرکت می کند، نه کتاب ها به سادگی در اختیارش قرار می گیرند، نه کتابی که انتخاب می کند، ارزان به دستش می رسد،اما نکته ی مهم این است که در وجود مترجم شور و انگیزه ای باشد برای یافتن و شنیدن صداهای جدید و نوشته هایی که درهای جدیدی به روی زندگی خودش باز می کنند و درکش را از دنیا و انسان افزایش می دهند، و بعد داشتن شوق سهیم کردن این لذت با بقیه. اگر چنین باشد، او خود بهترین و غنی ترین کتاب ها - از هر راه ممکن و با هر هزینه ای- خواهد یافت و ترجمه خواهد کرد، که می گویند؛
آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
امیرمهدی حقیقت
منبع : روزنامه اعتماد