چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
مرگ و اندیشه مرگ
واژه مرگ، مانند کلمه زندگی، هستی و پیدایش، مفهوم روشن و عامی دارد که بر کسی پوشیده نیست. اما در آن سوی این مفهوم همگانی و روشن، چیزی قرار دارد که شاید هرگز برای کسی درست و دقیق معلوم نگردد و شناخته نشود. علی علیه السلام در اسرار و رموز مرگ میفرمایند:
«ایها الناس، کل امری لاق ما یفر منه فی فراره؛ والاجل مساق النفس، والهرب منه موافاته. کم اطردت الایام ابحثها عن مکنون هذا الامر فابی الله الا اخفاءه. هیهات! علم محزون!» (۱)
«هر که از مرگ بگریزد، در همین فرارش با مرگ روبرو خواهد شد! چرا که اجل در کمین جان است و سرانجام گریزها، هم آغوشی با آن است! وه که چه روزگارانی در پی گشودن راز مرگ بودم! اما خواستخدا این بود که این اسرار همچنان فاش نشوند! هیهات! چه دانشی سر به مهر!».
اما در میان این پدیدههای میرا و فانی، تنها انسان است که از این سرنوشت، یعنی مردن خبر دارد. همه جانداران میمیرند، ستارگان و کهکشانها فرو میپاشند، اما نمیدانند که میمیرند و نمیفهمند که خواهند مرد! جز انسان که میداند و میفهمد که خواهد مرد.
انسان هم از آغاز پیدایش مرگ آگاه، نیست. بلکه بهتدریجبا مفهوم مرگ آشنا میشود.
موجوداتی که مرگ ندارند و نیز موجوداتی که از مرگ خود آگاه نیستند، از مرگ دلهره نداشته نگران هم نیستند. اما انسان با آگاه شدن از مرگ، مخصوصا با آگاه شدن از مرگ خود، دچار اضطراب و نگرانی شده، چندین پرسش اساسی درباره مرگ، بر ذهن و اندیشه او سنگینی میکنند:
- مرگ یعنی چه ؟ - چرا باید مرد؟ - چگونه میمیریم؟ - بعد از مرگ چه میشود؟ - چه کسی یا کسانی از راز مرگ آگاهند؟ - میتوان مرگ را چارهجویی کرد؟ - آیا روحی داریم که با مرگ نابود نشود؟ - سرگذشت این روح - اگر باشد - پیش از پیوستن به جسم چه بوده است؟ - سرنوشت این روح، پس از مرگ جسم، چه خواهد بود؟ و دهها پرسش دیگر.
و بشر از همان آغاز برای به دست آوردن پاسخ این پرسشها، تلاش کرده است. اگر چه پیامبران، فلاسفه و اندیشمندان، اولیا و عرفا و حتی افسانهبافان و اسطوره پردازان، هر یک به نوعی به این پرسشها پاسخ دادهاند؛ اما مرگ برای انسان همچنان یک معما و راز ناگشوده است.
اینک در این مقاله برآنیم تا این راز را با مولای متقیان، امیر مؤمنان علی بن ابیطالب در میان نهاده، در حد فهم و توان خویش، از اشارات آن بزرگ مرد مرگاندیش، برای حل این معما بهره گیریم.
● مرگ چیست؟
اگر بشود چیزی را با ضدش معرفی کرد باید گفت که: مرگ پایان زندگی دنیوی است. چنانکه علی علیه السلام میفرمایند: «الموت غایته» (۲) و «بالموت تختم الدنیا.» (۳)
این تعریف در عین سادگی، واقعیترین تعریف مرگ است. به هر حال این زندگی، یعنی زندگی دنیوی با مرگ به پایان میرسد. مرگ به همه مسئولیتها، تلاشها، آرزوها و هدفهای دنیوی انسان پایان میبخشد. اما از این تعریف چیزی که میفهمیم آن است که مرگ زندگی را به پایان میرساند؛ ولی درباره خود مرگ و دنیایی که با مرگ آغاز میگردد چیزی به دست نمیآید. اکنون به ذکر نکاتی درباره مرگ میپردازیم:
۱) مرگ و مشکلات بیان ناپذیرش
امام علی علیه السلام میفرمایند:
«وان للموت لغمرات، هی افظع من ان تستغرق بصفة اوتعتدل علی عقول اهل الدنیا.» (۴)
مشکلات مرگ چنان پیچیده و دردناکند که به وصف در نمیآیند و با قوانین خرد مردم این دنیا، سنجیده نمیشوند. و نیز میفرماید:
«فغیر موصوف ما نزل بهم» (۵)
حالات و عوارضی که در دم مرگ پدید میآیند، قابل توصیف و بیان نیستند. در فلسفه این بیان ناپذیری، چند تبیین را میتوان مطرح کرد:
اولا - مرگ یک تجربه شخصی است که شخص با این تجربه ارتباطش را با دیگران از دست میدهد. بنابراین نمیتواند تجربهاش را با دیگران در میان بگذارد. ما کسی را پس از مرگش نمیبینیم تا از تجربه مرگش، خبری بگیریم.
ثانیا - پدیده مرگ، چنان پیچیده و پر راز و رمز است که اگر مردگان هم به این دنیا باز گردند و بخواهند، جریان مرگ را توصیف کنند، نخواهند توانست:
«فلو کانوا ینطقون بها لعیوا بصفة ما شاهدوا واوما عاینوا.» (۶)
ثالثا - جهان باطن، به دلیل بطون نهادی خود، بر اهل ظاهر قابل شناخت نیست. یعنی جهان محسوس و دنیا، با جهان غیب و آخرت، از جنس هم نیستند و لذا تا در دنیاییم، از آخرت بیخبریم.
رابعا - اگر قرار است که انسان گرفتار امتحان و ابتلا و فتنه شده، براساس تشخیص و انتخاب خود، مورد آزمایش قرار گیرد، حتما باید، نوعی ابهام و پیچیدگی در کار باشد؛ وگرنه، همه انسانها یکسان عمل خواهند کرد و ابتلا و امتحانی در میان نخواهد بود. مثلا اگر چنین بود که هر روز خداوند به نوعی برای مردم ظاهر میشد و همه مردم آشکارا قیامت و زندگی ارواح و نتایج اعمال را میدیدند؛ طبعا همه یکسان عمل میکردند. چنانکه در حیات دنیوی غالبا آن جا که هدفها روشن و نتیجه کار معلوم است، مردم دچار اختلاف نمیگردند.
باری، به هر دلیل، مرگ در هالهای از راز و رمز قرار دارد:
«کس نمیداند که مرگ چگونه وارد خانه میشود؟ چه سان جان کسی را میستاند؟، چگونه بر جنین در شکم مادر دست مییابد؟ او به سراغ جان جنین میرود؟ یا جان جنین، به اذن پروردگارش، خواست مرگ را گردن مینهد؟ یا آن که مرگ از همان آغاز، در لایه لایه درون مادر جای دارد؟» (۷)
۲) وصف عرفی مرگ
گاهی علی علیه السلام به وصف عرفی مرگ میپردازد و آن را برابر فهم توده مردم توصیف میکند. منظور من از توصیف عرفی، همین است که مرگ را پایان زندگی، پایان بخش آمال و آرزوها، و عامل نابودی لذات و کامجوئیها بدانیم. (۸) اینک نمونههائی از وصف عرفی مرگ که بر زبان مولای متقیان علی علیه السلام جاری شده است:
«شادابی زندگی را افسردگی پیری در پیش است. دوران عافیتبه بیماری و درد پایان میپذیرد و سرانجام زندگی جز مرگ نیست. مرگی که دست انسان را از دنیا کوتاه کرده، راه آخرت را پیش پای وی خواهد نهاد. با تن لرزهها، دردهای جانکاه، اندوه گلوگیر و نگاه فریاد خواه، که از یاران و خویشاوندان و همسران کمک میخواهد، اما کاری از دست کسی بر نمیآید، و گریه هم سودی ندارد. از افتادن در تنگنای گور و تنها و بیکس در گورستان ماندن چارهای نیست. آن گاه کرمها، تکه پاره تن او را برده و پوسیدگی، طراوت تن را لگد کوب کرده، و گذشت روزگار همه آثار او را به باد فنا و فراموشی میسپارد. تنهای نازنین میگندند و استخوانهای محکم پوسیده میشوند، روح در زیر سنگینی اعمال میماند، و چیزی را که از غیب شنیده بود با چشم یقین میبیند. اما چه سود؟! که دیگر بر کارهای نیک چیزی نمیتوان افزود و از لغزشها چیزی نمیتوان کاست.» (۹)
در وصف عرفی مرگ، این بیان مولای متقیان، در اوج زیبائی است که میفرمایند:
«ان الموت لزائر غیر محبوب و واتر غیر مطلوب وقرن غیر مغلوب.» (۱۰)
«مرگ مهمانی است ناخوشایند! که ناخواسته از یار و دیارمان جدا میکند. حریفی که کسی هماوردش نیست.»
۳) مرگ از نگاه دیگر
آنچه گذشت، وصف عرفی مرگ بود. وصفی در حد فهم عموم و برای عامه مردم. اما وصف مرگ به همین جا ختم نمیشود. مرگ تنها گذرگاه جهان غیب است. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، زندگی دنیا را خواب و مرگ را بیداری نامیده است. یعنی مرگ دریچهای استبرای خروج از عالم خیال و ورود به جهان حقیقت و واقعیت.
علی علیه السلام هم میفرمایند:
«ولو عاینتم ما قد عاین من مات منکم لجزعتم و وهلتم وسمعتم واطعتم ولکن محجوب عنکم ما قد عاینوا و قریب ما یطرح الحجاب.» (۱۱)
مرگ، ما را با دنیای تازهای روبرو میکند که همه عوالم آن برای ما شگفتانگیز ورود به این دنیای جدید، تنها با برافتادن پردهای امکان مییابد که به دست مرگ فرو افتد. و نیز میفرماید:
«ای مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران بشنوید که: هر که میمیرد در حقیقت نمرده است، و اگر در ظاهر پوسیده میشود در باطن چیزی از ما پوسیده نمیشود بلکه پایدار میماند.» (۱۲)
مرگ از همان آغاز حضورش ارزشها را وارونه میکند. ما در این دنیا، خلق را میبینیم و حق را نمیبینیم؛ با مجاز آشنائیم و از حقیقتبیگانه. و لذا ارزشها و ارزش گذاریهای ما براساس معیارهای حیات مادی و دانش محدود دنیوی است. با حضور مرگ، عالم غیب نمایان گشته، معیارها و بینشهای دیگری اساس ارزشها و ارزیابیهای ما قرار میگیرند. و لذا، انسان دست پشیمانی میگزد و از دلبستگیهای خود دست میشوید و آرزو میکند که ای کاش او به دنبال این دنیا نمیرفت:
«فهو یعض یده ندامة علی ما اصحر له عند الموت من امره، و یزهد فیما کان یرغب فیه ایام عمره، و یتمنی ان الذی کان یغبطه بها و یحسده علیها قد حازها دونه.» (۱۳)
فلاسفه بزرگ اسلام همچون ابن سینا و سهروردی، تعلق روح را به جسم، مانع توجه او به کمال و نقص روحی خود دانسته، و همین عامل را دلیل غفلت او از لذات روحانی و رنجهای عقلانی میدانند. ابن سینا میگوید:
«کمال نفس ناطقه در آن است که از لحاظ وسعت و عمق معرفت، تبدیل به جهان معقولی گردد که دقیقا موازی و مطابق با جهان عینی باشد و به حسن مطلق و خیر و جمال مطلق دستیابد. روح انسان اگر به چنین معرفتی دستیابد از بهجت و لذت وصف ناپذیری بهرهمند میشود که مقایسه آن با لذایذ حسی، زشت و مسخره خواهد بود. اما این روح مادامی که گرفتار حجاب تن و اسیر جاذبههای حیات حیوانی است از این گونه لذت و بهجتباخبر نخواهد شد، چنان که اگر به این کمال هم دست نیابد مادامی که در حجاب تن است احساس رنج نخواهد کرد تا زمانی که مرگ فرا رسد. با فرا رسیدن مرگ حجاب تن کنار رفته، موانع ادراک زایل میگردد. در نتیجه روح انسان به کمال یا نقصان خود پی برده، غرق در لذت شده یا گرفتار رنج و عذاب خواهد شد، لذت و رنجی که هرگز با لذایذ و دردهای جهان مادی قابل مقایسه نیستند.» (۱۴)
● بیم مرگ
ترس از مرگ، کاملا طبیعی است. چنان که عشق و دلبستگی به زندگی کاملا طبیعی است. از هر چه بترسیم به خاطر آن است که به کمالات زندگی زیان دارد و یا اصل حیات و زندگی ما را تهدید میکند. ما از شکستها، بدبختیها، فقر، جهل و بیماریها بیمناکیم برای این که با وجود نواقص و کاستی در زندگی و وسایل و اندامهای خود، حالت طبیعی زندگی را از دست میدهیم. یعنی اگر چه اصل زندگی را داریم اما بیماری، شکست و ضعف و نقص، فعالیتحیاتی را با مشکل روبرو ساخته، ما را از بهرهمندی کامل از ثمرات و لذایذ زندگی محروم میسازد.
اما این کاستیها و بیماریها وقتی مخوف و خطرناک جلوه میکنند که ما را در معرض مرگ قرار بدهند! برای انسان بیماری، بهتر از مرگ است. برای این که بیماری اصل حیات را قطع نمیکند و تا ریشه در آب باشد امید ثمری هست. اما اگر به مرگ بیانجامد چون ریشه زندگی را قطع میکند خطرناکتر و ترسناکتر میگردد. ترس از مرگ علل و جهات مختلفی دارد که ما با ملاحظه گنجایش مقاله به مواردی از آنها اشاره میکنیم:
● علل ترس از مرگ
۱) عشق به زندگی
علی علیه السلام میفرماید:
«و اعلموا انه لیس من شیء الا و یکاد صاحبه یشبع منه و یمله الا الحیاة فانه لا یجد فی الموت راحة؛ (۱۵) توجه کنید که انسان سرانجام همه لذتهای دنیا سیر میشود، جز لذت زندگی؛ برای این که هیچ کس در مرگ آسایش نمیبیند.»
چنان که گفتیم حتی عرفا و اولیای الهی این نکته را قبول دارند که نظام ادراکی یعنی هوش و حواس ما بر محور حیات دنیوی تنظیم شدهاند، بنابراین تا از هوش و حواس بهره مندیم، حیات دنیوی و لذایذ آن ارج و منزلتخود را از دست نمیدهد. یک انسان متعادل زندگی را دوست میدارد، جهان و زیبائیهای آن را دوست میدارد و آرزو میکند که بتواند برای همیشه زنده بماند.
انسان در دشوارترین شرایط هم دل از زندگی برنمیکند و معذور هم هستبرای این که عشق به زندگی یک عشق غریزی و نهادی است.
انسان زندگی را حتی در شرایط تلخ و ناگوار هم بر مرگ و تلخیهای آن ترجیح میدهد. صائب تبریزی میگوید:
زهری است زهر مرگ که شیرین نمیشود
هر چند تلخ میگذرد روزگار عمر
۲) دست نیافتن به آرزوها و اهداف
امام علی علیه السلام مرگ را عامل دستنیافتن آدمی به آرزوها و اهداف خویش میداند و میفرماید:
«فان الموت... مباعد طیاتکم؛ (۱۶) مرگ میان شما و هدفهایتان فاصله میشود.»
بنابر تحقیقات آماری برخی از محققان غرب، بسیاری از افراد مورد سؤال، دلیل خود را برای گریز از مرگ، در این نکته دانستهاند که مرگ مانع تحقق هدفها است. (۱۷) برای عدهای شماره سالهای عمر مهم نیست، بلکه این مهم است که انسان به کدام هدف دستیافته است؟ به دانشمندی گفتند: تا کی میخواهی زنده بمانی؟ گفت: آن قدر که بتوانم نوشتن این دو کتاب را که در دست دارم به پایان برسانم. (۱۸)
به هر حال هر گونه آرزویی ممکن استبا حلول مرگ، بر باد رود و لذا انسانی که به سرنوشت و مرگ بیندیشد، دل به فریب آرزوها نمیسپارد، چنانکه امام علی علیه السلام میفرمایند:
«لو رای العبد الاجل و مصیره، لابغض الامل و غروره؛ (۱۹) اگر انسان اجل و عواقب آن را میدید، با آرزو و فریب آرزوها دشمنی میورزید.»
۳) کیفیت مرگ
یکی دیگر از عوامل ترس از مرگ، نگرانی و ترس از چگونگی مرگ است. این چگونگی گاهی به خود مرگ مربوط است و گاهی به شرایط و موقعیت مرگ.
الف) ترس از چگونگی خود مرگ
چنان که گذشت، هیچ انسانی، مرگ را نیازموده است. بنابراین طبیعی است که انسان نگران چگونگی مرگ و جان دادن باشد. چون نمیداند که جان دادن چیست و جدائی جان از جسم چگونه است، مرگ با همه هیبت و سطوتش میآید و ما چیزی از آن نمیدانیم جز آن که:
«میهمانی است ناخوانده و ناخوشایند! هماوردی شکست ناپذیر که میکشد و قصاص نمیشود! دامش را همه جا گسترده، با لشکر درد و رنج محاصره مان کرده، از هر سو هدف تیر و نیزه مان قرار میدهد. کابوس مرگ، با قدرت تمام، به حریم هستی انسان تجاوز کرده. بی آن که ضربتش خطا کند در هالهای از ابهام و تیرگی و با لشکری از بیماریها و دردهای جانکاه، و با انبوهی از مشکلات سایه سنگین خود را گسترده، طعم تلخش را میچشاند.» (۲۰)
ب) ترس از شرایط و موقعیت مرگ
انسان گاهی علاوه بر خود مرگ، از شرایط خاص مرگ نیز نگران میشود، مانند مرگ تصادفی و نابهنگام، مرگ با بیایمانی، مرگ در بستر نه در میدان جهاد، مرگ پس از بیماری طولانی، کشته شدن به دست دیگران، مرگ در غربت و تنهایی و امثال اینها.
امام علی علیه السلام نگران مرگ در بستر استراحت و در مخالفت امر خداست و از این رو میگوید:
«ان اکرم الموت القتل. والذی نفس ابن ابیطالب بیده، لالف ضربة بالسیف اهون علی من میتة علی الفراش فی غیر طاعة الله؛ (۲۱) همانا گرامیترین مرگها کشته شدن در راه خداست. بدان کس که جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار مرتبه ضربتشمشیر خوردن بر من آسانتر است، تا در بستر مردن نه در طاعتخدا.»
۴) حوادث پس از مرگ
یکی دیگر از عوامل نگرانی و ترس و اضطراب مردم نسبتبه مرگ، نگرانی از حوادث پس از مرگ است. قسمتی از این حوادث مربوط، به این دنیاست از قبیل: بیسرپرست ماندن کودکان، ازدواج همسران، تقسیم و تصرف اموال، کامیابی دشمنان، فروپاشی تن و... و قسمتی مربوط به آن دنیاست از قبیل: عذاب قبر و مشکلات حساب و کتاب اخروی.
ابنسینا عوامل و اسباب ترس از مرگ را از دیدگاه اشخاص مختلف به شرح زیر مطرح میکند:
الف) عدهای از مجهول و مرموز بودن مرگ میترسند.
ب) گروهی از معلوم نبودن سرنوشت انسان پس از متلاشی شدن بدن بیمناکند.
ج) و بعضیها از نابودی مطلق جسم و روح میترسند.
د) و برخی از درد و رنج جان دادن نگرانند.
ه) و جمعی از عذاب بعد از مرگ میترسند.
و ) و گروهی از جدایی از مال و جاه و لذایذ و خوشیهای زندگی بیمناکند. (۲۲)
۵) نگرانی از نقص و کمبود عمل.
انسانهای با ایمان در هر شرایطی که باشند اعمال خود را ناچیز دیده و از این بابت نگرانند. علی علیه السلام میفرماید:
«ینبغی للعاقل ان یعمل للمعاد و یستکثر من الزاد قبل زهوق نفسه و حلول رمسه» (۲۳)
همین افزودن بر زاد و توشه همیشه مورد تاکید انبیا و اولیا بوده است و توشه را هر چه زیادتر هم باشد نسبتبه طولانی بودن راه ناچیز شمردهاند.
علی علیه السلام میفرمایند:
«آگاه باش که راهی سخت و دراز در پیش داری که توفیق شما در پیمودن این راه در گرو آن است که به شایستگی بکوشی و تا میتوانی توشه برگیری و بار گناه خود را سبک گردانی که سنگینی آن در این راه دشوار، رنج آور است. پیشاپیش تا میتوانی به آن سرای توشه بفرست. مستمندان را یاری رسان تا بدین وسیله توشهای بر دوش آنان بگذاری که روز قیامتبه تو باز گردانند تا میتوانی انفاق کن و برگ عیشی به گور خویش بفرست. اگر از تو وام خواهند غنیمتبشمار که اگر به وامی دست کسی را بگیری در روزهای سخت آن دنیا، دست تو را بگیرند. بدان که در پیش روی تو گردنههای صعب العبور وجود دارد که تا میتوانی باید سبک بار بوده و توشه راه داشته باشی.» (۲۴)
۶) کثرت گناه
یکی دیگر از عوامل نگرانی مؤمنان از مرگ زیادی گناهان است. حضرت علی علیه السلام میفرمایند:
«چنان مباش که به خاطر گناهان زیاد خود مرگ را ناخوش داری.» (۲۵)
بنابراین اگر گناهکار نباشی باید همانند مولا از مرگ باک نداشته باشی که تو به سوی آن بروی یا او به سوی تو گام بردارد. (۲۶)
۷) بیم از مرگ بیفضیلت
اگر چه همه اقسام مرگ، مرگ اند؛ اما به لحاظ فضیلت مرگ با مرگ دیگر تفاوتی دارد از زمین تا آسمان. علی علیه السلام، آرزومند شهادت بود و مرگ در بستر را دوست نمیداشت. او در این باره میگوید:
«مرگ چنان با سرعت و جدیت در تعقیب ماست که چه ایستادگی کنیم و چه بگریزیم، بر ما دستخواهد یافت. با ارجترین مرگها نزد من، کشته شدن با شمشیر (شهادت) است. سوگند به خداوندی که جان فرزند ابوطالب در دست اوست، اگر هزار شمشیر بر سرم بخورد، برایم آسانتر از آن است که در بستر بمیرم و نه در راه فرمان خدا.» (۲۷)
البته برای مردم عادی، مرگ در وطن مالوف، خانه شخصی، در بستر و میان فرزندان و خویشاوندان مطلوب است؛ اما مرگ در میدان و شهادت در راه خدا چیز دیگری است.
۸) بیم از مرگ پیش از توبه
امام علی علیه السلام میفرمایند:
«مسوف نفسه بالتوبة من هجوم الاجل علی اعظم الخطر» (۲۸)
از آنجا که انسان مدام در معرض خطا و گناه است، خدای مهربان براساس همین طبیعت غیر معصوم انسان، برای جبران وی، همیشه توبه و عذر او را پذیرفته، بر گناهانش قلم عفو میکشد
علی علیه السلام میفرماید:
«حاصل توبه، جبران گستاخیهای نفس است.» (۲۹)
اما انسان به اقتضای هوا و هوس، از این فرصت هم، غالبا بد بهرهبرداری میکند. بدین سان که او باز بودن در توبه را دستآویز ادامه اعمال خلاف خود قرار داده، به امید توبه، در ارتکاب گناه گستاخ و بی پروا میگردد. اما در عمل، گناه نقد شده و توبه نسیه میگردد. علی علیه السلام در این باره میفرمایند:
«اگر پای لذت و شهوتی در میان باشد، به گناه شتافته و در توبه درنگ میورزند.» (۳۰)
چنین انسانهایی غالبا هم قصد توبه دارند، اما به پیروی از هوس آن را به تاخیر میاندازند. گاه به توبه موفق میشوند و گاهی هم به وسیله مرگ غافلگیر شده، پیش از آن که توفیق توبه و جبران نواقص خود را داشته باشند، از دنیا میروند.
در اینجا نکته حساسی هست که نباید از آن غفلت کرد و آن اینکه مرگ نقطه پایان خطوط دفتر شخصیت انسان است. علی علیه السلام پس از بحثی در اقسام ایمان و تقسیم ایمان بر دو قسم پایدار و ناپایدار، میفرماید که:
«اگر از کسی بدتان آمد و خواستید که او را از دایره دلبستگیهای ایمانی خود بیرون کنید، تا فرا رسیدن مرگش درنگ کنید! و چون بر حالتی که بود بمیرد دیگر وقت آن است که بیزاری جوئید.» (۳۱)
۹) ترس از مرگ در کفر و گمراهی
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
«اتقو الله حق تقاته ولاتموتن الا وانتم مسلمون.» آل عمران/۱۰۳
علی علیه السلام در خطبهای پس از بحث ظریف و دقیقی درباره توحید و تقوا و پس از یک ارزیابی مفصل از دنیا و آخرت، سرانجام سخنش را با این آیه پایان میبخشد که:
«از خدا چنانکه شایسته است، پروا کنید و بکوشید که جز بر مسلمانی نمیرید.» (۳۲)
بدون تردید از همه بدتر مرگ در حال کفر و گمراهی است. علی علیه السلام با بیانی لبریز از احساس درد از مردمی که به چنین سرنوشتی گرفتارند مینالد.
او درباره مردم دوران جاهلیت میگوید که:
«هیچ حریمی را حرمت نمینهادند فرزانگان را در میانشان ارج و منزلتی نبود. به دور از نظام دینی زندگی کرده و در حال کفر جان میسپردند.» (۳۳)
● شوق مرگ
امام علی علیه السلام میفرمایند:
«و الله لابن ابیطالب انس بالموت من الطفل بثدی امه؛ (۳۴) به خدا سوگند، پسر ابوطالب از مرگ بیپژمان است. بیش از آنچه کودک پستان مادر را خواهان است.»
۱) چرا شوق؟
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم (۳۵)
اگر مرگ محمل انتقال از دنیای متغیر و فانی به جهان ثابت و باقی است، پس چرا بیصبرانه در انتظارش نباشیم.
ما این دنیا را وقتی دوست میداشتیم که از دنیای برتر و بهتری خبر نداشتیم. اکنون میدانیم که:
«این دنیا برقش بیفروغ و اساسش بر دروغ است. و اموالش در معرض غارت و تاراج است. چونان عشوه گر هرزهای است که به کس وفا نمیکند و همچون مرکب سرکش از کسی فرمان نمیبرد. دروغگویی خیانتکار، ناسپاسی حق نشناس و دشمنی حیله گر است. حالاتش ناپایدار، عزتش ذلت، جدش بازی و سرافرازیش سرافکندگی است. سرای جنگ و غارت، تبهکاری و نابودی و ناخوشی و ناآرامی است. وصلههایش به هجران پیوسته، راههایش حیرت زا، پناهگاههایش ناپیدا و سرانجام امیدهایش نومیدی است.» (۳۶)
اما در آن سوی این جهان، جهانی است، ازلی و ابدی، که اگر انسان با آگاهی و آمادگی وارد آن جهان شود، بهقول حضرت:
«آنجا را اسرای پایدار و محل امن و آسایش خواهد یافت. جایگاه پاکان و نیکان و اولیای برگزیدهای که قرآن کریم آنجا را ستوده و ساکنان آن را برگزیده و بزرگ داشته و انسان را به آنجا فرا خوانده و راهنمایی کرده است.» (۳۷)
علی علیه السلام در وصف بهشت میگوید:
«اگر خیالی از بهشت را چنانکه وصف شده تصور کنی از هر چه در دنیاست دلسرد میشوی اگر چه همه زیبا و پر جاذبه باشند و بر سر آرزوها و امیال نفسانی خود نسبتبه لذتها و مناظر زیبای جهان پا میگذاری. اگر درباره درختان بهشتی اندیشه کنی که چگونه شاخههای آنها با وزش نسیم میرقصند و ریشههاشان در تودههای مشک پنهانند بر کنار رودهای زلال و خوشههایی از گوهرهای آبدار و میوههای گوناگونی که از هر طرف جلوه میکنند غرق حیرت میشوی. شاخههای پر میوه بدون زحمت در دسترس تو قرار میگیرند تا هر چه خواهی بر چینی. مهمانداران بهشت و خدمتگزاران آن لحظهای از آن کاخها و ساکنانشان غفلت نکرده و مدام با طعامهای لذیذ و شرابهای گوارا پذیرایی میکنند. ساکنان آن دیار مورد تکریم خداوند بوده از هر گونه، دگرگونی و انتقال در امانند. اگر تو دل را به آن مناظر زیبا متوجه کنی از دل و جان در اشتیاق آن سامان خواهی بود. و چون مرگ و قبر در و دروازه آن دیارند، آرزو خواهی کرد که از همین جا تو را بردارند و به گور سپارند.» (۳۸)
در اینجا نکتهای را یادآور میشوم که مرگ برای افراد غیر مؤمن نیز باید ارزش خود را داشته باشد. ارزش مرگ برای افراد غیر مؤمن و برای کسانی که بقای روح و دنیای پس از مرگ را قبول ندارند از چند جهت میتواند مورد توجه قرار گیرد:
«یکی این که همین مرگ، آنان را از ادامه زندگی حیوانی و افزودن بر گناه و تبهکاری خویش باز میدارد. خداوند کریم میفرماید: «کافران چنین نپندارند که فرصت زندگی به سود آنان است، نه! بلکه ما به آنان فرصت میدهیم تا بر بار گناه خود بیفزایند و به عذاب سخت و سنگینی گرفتار آیند.» آل عمران/۱۷۸
علی علیه السلام میفرماید:
«ان فی الموت لراحة لمن کان عبد شهوته واسیر اهویته، لانه کلما طالتحیاته کثرت سیئاته و عظمت علی نفسه جنایاته.» (۳۹)
۲) توصیف شوق مرگ
امام علی علیه السلام میفرماید:
«و ان احب ما انا لاق الی الموت؛ (۴۰) محبوبترین چیزی که در انتظارش هستم مرگ است.»
یکی پرسید از سقراط کز مردن چه خواندستی
بگفت ای بیخبر مرگ از چه نامی زندگانی را
اگر زین خاکدان پست روزی بر پری بینی
که گردونها و گیتیهاست ملک آن جهانی را (۴۱) اگر مرگ را چنان دریابیم که علی علیه السلام دریافته بود؛ باید در عین نگرانی از کمتوشهگی و در عین تلاش برای تدارک ذخیره آخرت، بیصبرانه در انتظار مرگ مطلوبی باشیم که ما را از تنگنای جهان خاکی به بیکران ساحت غیب انتقال دهد. علی علیه السلام میفرماید:
«به پیشواز مرگ بشتابید! مرگی که اگر فرار بکنید شما را در مییابد، و گر بر جای خودمانید باز هم به سراغتان میآید. و اگر فراموشش کنید، او شما را از یاد نمیبرد.» (۴۲)
بنابراین دلبستگی انسان به زندگی دنیوی، براساس میزان مرگاندیشی وی تنظیم میگردد. اگر دنیا زده بود که به مرگ نمیاندیشد. بیتردید رویاروی چنین کسی با مرگ بسیار نامطلوب خواهد بود. برای این که چنین شخصی برای حیات اخروی آمادگی نداشته و ذخیره لازم را نیندوخته است. علی علیه السلام در نامهای به حارث همدانی میفرمایند:
«سختبپرهیز از این که وقتی مرگ به سراغ تو آید که در جستجوی دنیا از خدا گریخته باشی.» (۴۳)
چنانکه شوق مرگ، از محبت دنیا در دل انسان میکاهد:
«هر که مرگ را در برابر خود مجسم کند، به امور دنیوی زیاد توجه نمیکند.» (۴۴)
اشتیاق انسان به مرگ یک حالتبسیار شگفتانگیز و اعجاز گونه استبرای این که هر انسانی چنان که گذشتبه زندگی علاقمند است و اگر کسی سودای مرگ در سر بپروراند حتما به مقامی رسیده که دیگران نرسیدهاند و چیزهایی دریافته که دیگران در نیافتهاند. در قرآن کریم آرزوی مرگ نشان عشق انسان به خدا است.
خدای سبحان در خطابی به قوم یهود میفرماید:
«بگو ای یهودیان اگر از میان مردم تنها خود را دوستان خدا میدانید، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست میگوئید.» جمعه/۶
علی علیه السلام به حارث همدانی میفرمایند: «مرگ را جز با شرایط مطمئن آرزو مکن (۴۵) و خود در موردی چنین میفرمایند:
«من با بصیرتی از درون و یقینی که خدایم بخشیده است در گمراهی آنان و راه راستی که برگزیدهام آگاهم. مشتاق دیدار پروردگار و امیدوار پاداش نیک او هستم.» (۴۶)
انسان وقتی واقعا مشتاق مرگ میگردد که بهیقین دریابد که او گر چه در این جهان خاکی پدید آمده است؛ اما از این جهان نبوده و به جهان دیگری تعلق دارد. و چنین کسی در حقیقتبه قول مولا علی علیه السلام:
«پیش از آن که بدن از این جهان خاکی جدا شده باشد، به جان و دل از این خاکدان پرواز کرده است.» (۴۷)
● زندگی هم آغوش مرگ
علی علیه السلام، مرگ را از زندگی جدا نمیداند. آن که مرگ را نشناسد (۴۸) در حقیقت زندگی را نمیشناسد. و کسی که زندگی را بشناسد، مرگ را نیز در حد توان شناخته است.
حیات دنیوی و هستی زمانی - مکانی این جهان خاکی، نهاد و درونمایهاش دو چیز است و بس: آمدن و رفتن، هستی و نیستی، کون و فساد، تجدد و تصرم. این نکته را فرزانگان تاریخ همیشه مورد تاکید قرار دادهاند. هراکلیتوس در قرن پیش از میلاد میگفت: در یک رودخانه بیش از یک بار نمیتوان وارد شد. (۴۹)
این حقیقت را اهل کلام با تعبیر تجدد امثال و عرفای اسلام براساس عدم امکان تکرار در تجلی الهی، و صدر المتالهین براساس حرکت جوهری مطرح کردهاند. بنابراین مرگ نیز همانند زندگی، برای این جهان خاکی به منزله عنصر ترکیبی و درون مایه است.
علی علیه السلام در جای جای نهجالبلاغه ما را به این حقیقت آشکار توجه میدهد که نمونهای از آنها را در اینجا میآوریم:
«و احذرکم الدنیا فانها منزل قلعة، و لیستبدار نجعة. قد تزینتبغرورها، و غرت بزینتها، دارها هانت علی ربها، فخلط حلالها بحرامها، و خیرها بشرها، و حیاتها بموتها، و حلوها بمرها.» (۵۰)
در این بیان رسا، مولای متقیان ما را با حقیقت دنیا آشنا میسازد تا دل در آن نبندیم. برای این که منزلگاه سفر است، نه سرای اقامت. جلوهاش بر غفلت استوار است و جمالش بر فریب. بساطی است که نزد خدا ارج و منزلت ندارد زیرا که حلال آن با حرام آمیخته و خیرش همراه شر بوده و زندگیش با مرگ هم آغوش است تلخ و شیرینش جدا از هم نیستند.
علی علیه السلام در جایی دیگر میفرماید: «سروش غیب پیوسته آواز میدهد که: سرانجام زایش مرگ، و پایان گردآوری فروپاشی و نهایت آبادانی ویرانی است.» (۵۱)
و چه بیانی زیباتر و رساتر از این: جهان خاکی چنان است که هستی آن، بر نیستی استوار است. نسلی میرود که نسلی دیگر به جای آن میآید. این عروس هزار داماد، شوهری را میکشد و شوهری دیگر اختیار میکند. علی علیه السلام در این باره میفرمایند:
«ای مردم در حقیقتشما در این دنیا آماج تیرهای مرگید. هر جرعه این جهان خاکی، گلو گیر و هر لقمهاش پر از خرده استخوان است. در این جهان خاکی تا نعمتی از کف ندهید به نعمتی نمیرسید. از عمر شما، هر روز نو که ببینید بر ویرانی روز دیگر استوار است. هر برگ تازه و هر رویش تازه به دنبال خزان برگ دیگر و درو شدن گیاهان دیگر است. ریشههایی در گذشتهاند که ما شاخههای آنان هستیم. و چگونه ممکن است که ریشهها بروند و شاخهها برقرار مانند.» (۵۲)
علی علیه السلام پس از بیان مؤکدی درباره جدی گرفتن مرگ و نادیده گرفتن عوامل عبرت آموزی، در رابطه زندگی دنیا با حیات اخروی میفرمایند:
«در زندگی دنیوی، پیشتاز پرهیزگاران باشید و رفتار خود را هماهنگ با زندگی بهشتی خود سامان بخشید. زیرا که دنیا سرای همیشگی شما نیست. گذر گاهی که بتوانید از آن زاد و توشه برگیرید. پس با تلاش پیگیر، اسب سفر را زین کرده نگهدارید.» (۵۳)
● نقش مرگ در زندگی متعالی انسان
امام علی علیه السلام در بخشی از وصایای خویش به فرزندشان امام حسن علیه السلام مینویسند:
«مبادا فریفته شوی که بینی دنیاداران به دنیا دل مینهند، و بر سر دنیا بر یکدیگر میجهند.» (۵۴)
چنانکه گذشت، حیات دنیوی ما یک واقعیت است و وابستگی انسان را به این حیات دنیوی نمیتوان نادیده گرفت و تحقیر کرد. و نیز باید، حیات اخروی را هدف اصلی قرار داده، همه زندگی دنیوی را براساس تدارک سعادت اخروی، تنظیم کرد. بنابراین، زندگی مشروع و مطابق عقل و منطق آن است که در عین جدی گرفتن حیات زودگذر دنیوی بتواند برای حیات ابدی اخروی هم برنامه ریزی کند. مشکل اصلی انسان برای دستیافتن به حیات متعالی جاذبه حیات دنیوی است. جاذبههای حیات دنیوی امکان دارد که هر انسانی را چنان به خود مشغول کند که اصلا به یاد آخرت و زندگی دیگر نیفتد.
همه این جاذبهها در نقش آرزوهای انسان جلوه گر میشود. بنابراین برای روشن شدن موضوع باید نخست درباره آرزوهای انسان بحث کرده سپس نقش مرگ را در روی کرد انسان به حیات معنوی توضیح دهیم:
۱) انسان و آرزوها
امام علی علیه السلام درباره تاثیر آرزوهای نفسانی و دور و دراز بر زندگی انسان میفرمایند: بدانید که آرزوهای نفسانی، عقل را به غفلت وادارد و یاد خدا را به فراموشی سپارد. پس آرزوی نفسانی را تکذیب کنید که فریب است و صاحبش فریفته شده. (۵۵)
آرزوها اگر به موقع مهار نشوند انسان را به حیوان و حیات انسانی را به زندگی جانوری تبدیل میکند و این همان ضعیتخطرناکی است که نهایتسقوط انسان را نشان میدهد. و او را زندانی این حیات حیوانی میسازد که از آن به اخلاد تعبیر میکنند. علی علیه السلام در بازگشت از جنگ صفین در یکی از روستاهای بین شام و عراق به نام «حاضرین» نامه مفصلی به فرزندش امام حسن نوشته است. به نظر میرسد که این نامه یک درد دل است از نوع همان درد دلها که با چاه داشت! برای این که فضای نبرد صفین در طوفانی از آز و آرزومندی دنیوی انسان غرق بود. علی علیه السلام عملا فریب خوردن و غفلت انسانها را با چشم خود میدید. او میدید که چگونه معاویه، عمر و عاص و صدها صحابی، به چیزی جز دنیا و لذایذ دنیوی نمیاندیشند و جز رؤیاها و آرزوهای جاه و مال، چیزی نمیفهمند. مرز نهایی دانش و اندیشه شان جز حیات حیوانی نبوده و هدف نهائی تلاش و کوششان جز جاه و مال نیست. از این جهت این خطبه، در عین حال که یک درد دل است، هشدار هم هست. با تعبیرات بسیار تند و صریح که نشان دهنده نگرانیهای آن حضرتاند. اینک بیان مولا:
«مبادا که دنیا زدگی مردم و سگ ستیزی آنان بر سر جاه و مال دنیا تو را بفریبد... این دنیا زدگان همانند سگهای هارند که به جان یکدیگر افتادهاند. نیرومندشان ناتوان را میخورد و بزرگشان بر کوچکشان رحم نمیکند.» (۵۶)
علی علیه السلام نحوه نگرش انسان به دنیا را معیار آگاهی و بینائی او میداند.
«و انما الدنیا منتهی بصر الاعمی، لا یبصر مما و راءها شیئا، و البصیر ینفذها بصره، و یعلم ان الدار وراءها. فالبصیر منها شاخص و الاعمی الیها شاخص. و البصیر منها متزود، و الاعمی لها متزود؛ (۵۷) دنیا، آخرین نقطه دید کوردلان است که در آن سوی دنیا چیزی نمیبینند. اما صاحبان بصیرت نور بینائیشان، ساحت دنیا را درنوردیده، سرای جاویدان را در آن سوی دنیا میبیند. به همین دلیل است که انسان آگاه به دنیا دل نمیدهد؛ در حالی که همین دنیا برترین منظور و مقصود کور دلان است. اهل بصیرت از دنیا توشه میگیرند؛ در حالی که اهل غفلت، همه چیز را وسیله به دست آوردن دنیا قرار میدهند. و چون مدتی بدین سان بگذرد، یاد آخرت کلا فراموش شده، جز آرزوها و اهداف دنیوی، چیزی مورد توجه انسان قرار نمیگیرد.»
علی علیه السلام در این باره میفرمایند:
«مرگ را کلا از یاد برده و دل به آرزوهای فریبنده سپردهاید! به دنیا بیش از آخرت دل داده در عشق زندگی گذران حیات جاودان را به دست فراموشی سپردهاید! شما که به ظاهر زیر پرچم دین خدا گرد آمدهاید، دلیل پراکندگیتان، جز پلیدی درون و بداندیشی نیست. به یاری هم نمیشتابید، خیر خواه یکدیگر نیستید، چیزی به همدیگر نمیبخشید و همدیگر را دوست نمیدارید از سود اندک دنیائی شادمان گشته و از زیان بسیار اخروی غمگین نمیشوید. و چون از دنیای شما چیزی کم گردد، چنان بیقرار و پریشان میشوید که آثار آن بر چهرهتان آشکار میگردد. گویی که همیشه در این جهان ماندگارید و امکانات آن مدام در اختیار شما خواهد بود!... در غفلت از حیات اخروی همدل و در دنیا زدگی همداستانید.» (۵۸)
۲) نقش مرگ در رویکرد انسان به حیات معنوی
امام علی علیه السلام میفرمایند:
«به یقین بدان که تو هرگز به آرزویت دست نخواهی یافت، و از اجل روی نتوانی برتافت، و به راه کسی هستی که پیش از تو میشتافت.» (۵۹)
دل دادن انسان به دنیا یک امر کاملا عادی است. این دلدادگی، باعث میشود که انسان به کلی از حیات اخروی خود، غفلت ورزد. دنیا را اصیل، ارجمند و جاودانه پنداشته، جز همین زندگی دنیوی به چیزی نیندیشد.
از دیدگاه مولای متقیان علی علیه السلام نیز، مرگاندیشی انسان را از اسارت حیات دنیوی و فریب لذایذ مادی نجات میبخشد. در همین عبارت کوتاهی که از آن حضرت در آغاز این مساله نقل کردیم، همین نکته مطرح شده است.
ایشان به فرزندشان امام حسن علیه السلام مینویسند:
- به آرزوی خود نخواهی رسید. لحظهای بعد از فرارسیدن اجل، زنده نخواهی ماند. سرنوشت تو، جدا از سرگذشت پیشینیان نیست. (۶۰)
اساس زندگی دنیا و شیرینی آن دل دادن به آرزوهاست. همه انسانها با امیدها و آرزوهایشان دلخوشند. اگر برای فردا، ماه و سال و سالهای آینده، آرزویی نداشته باشیم، شوق و علاقه به آینده را از دست میدهیم. این همه برای روزها، ماهها و سالهای آینده، دل بسته و برای رسیدن به آنها لحظهشماری میکنیم، به خاطر آن است که آن روزها و ماهها و سالها، بستر کامیابیها و به آرزو رسیدنهای ما هستند.
زان شبی که وعده کردی روز وصل
روز و شب را میشمارم، روز و شب (۶۱)
اگر این وعدهها و آرزوهای وصال و امید نباشند، ما روز و شب به شمارش لحظهها نمیپردازیم.
بنابراین اساس حیات دنیوی همین آرزوهاست. اما علی علیه السلام به فرزندش یادآور میشود که:
- «به آرزویت نمیرسی»!
این هشدار یعنی چه؟ اگر آرزوها دستیافتنی نباشند که انسان به آنها دل نمیدهد. و این همه آرزوی گوناگون خودمان و دیگران که به آنها دست مییابیم پس معنی این هشدار چیست که انسان به آرزویش نخواهد رسید. برای روشن شدن مطلب باید توجه داشت که چنانکه گفتیم، اساس زندگی و دلخوشیهایش، همین آرزوهایند. و انسان همیشه دو نوع آرزو دارد. آرزوهای کوتاه مدت و دراز مدت. و معمولا آن قسمت از آرزوهای کوتاه مدت و یا دراز مدت که انسان به آنها میرسد جنبه هدف بودن و شور آفرینی خود را از دست میدهد. و غالبا انسان به هر آرزویی که میرسد شور و اشتیاقش را نسبتبه آن از دست میدهد و موضوع برایش یک امر عادی میگردد و از آن مهمتر این که همین آرزوی برآورده شده خود منشا دهها آرزوی دیگر واقع میشود. مثلا اگر جوانی به آرزوی خود، در مورد ازدواج برسد، دیگر این ازدواج برای او عادی شده و در عین حال زمینه آرزوهای متعدد دیگر را فراهم میآورد؛ از قبیل آرزوی داشتن فرزند، خانه دلخواه، امکانات مناسب، شغل آبرومند، موقعیت اجتماعی و...
و نکته دوم همان است که علی علیه السلام به دنبال همین مطلب مطرح کرده و به فرزندشان مینویسند:
«لحظهای پس از فرا رسیدن اجل زنده نخواهی ماند.»
● علی و درس مرگاندیشی
علی علیه السلام مرگ را حقیقتی میداند که هیچ گونه شوخی و بازی را برنمیتابد، با صدای بلند فرا میخواند و به سرعت ما را پیش میراند. (۶۲) در این مساله جای تردید نیست. آنچه میخواهیم تا حدودی توضیح دهیم، ارتباط مرگ و زندگی است. این موضوع بسیار مهم یعنی زندگی در ارتباط با مرگ را بر پایه تعالیم فوق بشری مولا علی علیه السلام، ضمن چند فصل آتی به بحث میگذاریم:
● رابطه مرگاندیشی و عشق به زندگی
۱) زندگی زیباست
چنانکه گذشت، زندگی برای همه جانداران و بخصوص برای انسان زیبا و دوست داشتنی است. و ارج و منزلت زهد و پرهیز هم از همین جاست. یعنی اگر زندگی جاذبه نداشت و لذایذ آن مورد عشق و علاقه انسان نبود، تکلیف به زهد و پرهیز از آن لذایذ معنی و منزلتی نداشت. کسی را به نخوردن سم و کثافت تکلیف نمیکنند و پرهیز انسان هم از سموم و مواد تلخ و ناگوار، یک امر طبیعی است. و هیچ کس نمیتواند به این امر افتخار کند و انتظار پاداش و تحسین داشته باشد.
بنابراین زندگی و لذایذ آن برای همه، زیبا و جاذبهدارند. ارج و منزلت تقوا و پرهیز هم در همین است که انسانی پا بر سر تمایلات و شهواتش میگذارد.
در مورد انفاق پیاپی مولا علی علیه السلام به مسکین و یتیم و اسیر، برای نشان دادن اهمیت این کار، قید بسیار لطیفی در آیه مربوطه آمده استکه: «ویطعمون الطعام علی حبه» انسان/۸ غذای خود را «با این که به آن علاقه داشتند» میبخشند. بدیهی است که بخشیدن غذای اضافی و چیزی که آدم دلش نمیخواهد چندان اهمیتی ندارد، این اهمیت دارد که کسی با سه شبانه روز گرسنگی و با تمام میلش به طعام آن را به دیگران ببخشد.
بنابراین دل دادن انسان به زندگی کاملا طبیعی است چنانکه افراط در این دلدادگی که ما آن را دنیازدگی مینامیم کاملا طبیعی است. بعثت انبیا و تلاش اولیا بیشتر متوجه همین هدف است که انسان را از افراط در عشق به دنیا باز دارد. و اصولا آزمایشی بودن زندگی دنیا از همین جاست، یعنی این زندگی در حال عادی فریبنده و جذاب است و انسانها را از توجه به دنیای دیگر باز میدارد و لذا درگیری انسان با این زندگی جنبه آزمایش دارد یعنی هرکه بتواند خود را از گرفتار شدن به دنیا نجات دهد شایسته پاداش بزرگی استیعنی حیات جاودان.
۲) مرگاندیشی تنها عامل رهائی از ابتذال
مولا علی علیه السلام این نکته ظریف یعنی ابتذال و روزمرگی انسان را در نامهای به عبدالله بن عباس، چنین توضیح میدهند:
«آدمی گاهی از دستیافتن به چیزی شادمان میگردد که هرگز از دستش نمیرفت! و از چیزی اندوهگین میگردد که هیچ گاه اتفاق نخواهد افتاد!» (۶۳)
چه قدر از جریان عادی روزگار دلخوش شدهایم! مانند آمدن بهار و گذشتن پائیز و آب شدن برف و تولد فرزند و پا گرفتن و زبان باز کردن او، به ثمر نشستن باغچهمان و امثال اینها! و چقدر نگران حوادثی بودهایم که هرگز اتفاق نیفتادهاند، اینها همه نشان دنیا زدگی انسان و روزمرگی و ابتذال زندگی اویند.
علی علیه السلام برای پیشگیری از این گونه دنیازدگی و روزمرگی، عبدالله بن عباس را چنین راهنمایی میفرمایند:
«در هدفهایی که داری برترین هدف این نباشد که به لذتی دستیابی یا انتقامی بگیری بلکه تلاش کن تا باطلی را از میان برده حقی را زنده کنی. به آن دلخوش باش که چیزی برای آن دنیا ذخیره کردهای و از این اندوهگین باش که چیزی در این دنیا بر جا میگذاری. همتخود را متوجه دنیای پس از مرگ بگردان (۶۴)... ابن عباس اگر از آخرت چیزی به دست آوردی جا دارد که دلخوش باشی و اگر به زیان اخروی دچار شدی جا دارد که اندوهگین شوی اما آن چه از دنیا به دستبیاوری دلخوشت نکند. و اگر چیزی از دنیای تو کم شود بیتابی نکنی. هم و همتخویش را صرف دنیای پس از مرگ کنی.» (۶۵)
ابن عباس میگوید بعد از سخنان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم از هیچ سخنی به اندازه این راهنمایی مولا علیه السلام سود نبردم.
۳) مرگ پایان زندگی نیست
انسان با مرگاندیشی به حیات جاودانه پس از مرگ پی میبرد و میداند که حیات با اوصاف و شرایط خوشبختی و بدبختی پس از مرگ نیز ادامه دارد. نه تنها زندگی پس از مرگ همراه با خوشبختی یا بدبختی ادامه مییابد بلکه جاودانه هم میباشد و لذا باید بیشتر از حیات دنیوی مورد توجه قرار گیرد.
علی علیه السلام در این باره میفرماید:
«آنگاه که فرمان خداوند به ایجاد دگر باره جهان بپیوندد آسمان را به حرکت در آورده و میشکافد و زمین را چنان میلرزاند که کوهها از جا کنده شده به یکدیگر خورده از هیبت و سطوت خداوند فرو میپاشند. و خداوند انسانها را از دل خاک بیرون کشیده پس از آن همه پوسیدگی و پراکندگی، تر و تازه در یک جا فراهم آورد. سپس به حسابشان رسیدگی کرده و اعمال و رفتار آشکار و نهانشان را بررسی میکند و سرانجام آنان را به دو گروه تقسیم میکند:
الف) گروهی که آنان را در ناز و نعمت قرار میدهد.
ب) گروه دیگری که آنان را کیفر داده و به جزای اعمالشان میرساند.
اما نیکوکاران را در جوار رحمتخود جای داده و در بهشتبرین جاودانه شان میسازد. سرایی که ساکنان آن با کوچ بیگانهاند و از هر گونه آفت و گرفتاری و بیم و ترس، بیماری و خطر و سفر و دردسر در امانند.
و اما گنهکاران در بدترین جایگاه قرار گرفته با غل و زنجیر گردنشان، سر به پا چسبیده، با جامههای آتشین در بر، درون آتشی سوزان و شعلههای هراسانگیز. جایگاهی که هرگز راه رهایی ندارد و زنجیر از اسیران آن با هیچ تاوانی برداشته نمیشود. نه آن خانه را خرابی در پیش است و نه ساکنان آن را اجلی پایانبخش زندگی.» (۶۶)
۴) امکان مرگاندیشی
امام علی علیه السلام میفرمایند:
آیا نشانهها که از گذشتگان به جای مانده، شما را از دوستی دنیا باز نمیدارد؟ و اگر خردمندید مرگ پدرانتان که در گذشتهاند، جای بینایی و پندگرفتن ندارد. (۶۷)
انسان با نظام ادراکی خود به گونهای است که میتواند آسان به مرگاندیشی برسد. برای رهایی از دنیازدگی و صعود از سطح زندگی جانوری امکانات گوناگونی در اختیار انسان هست. از جمله:
الف) تجربه شخصی
علی علیه السلام میفرماید:
«مگر شما در جای گذشتگان به سر نمیبرید، گذشتگانی که عمرشان بیشتر، آثارشان پایدارتر، آرزوهایشان درازتر، افرادشان بیشتر و لشکرشان انبوهتر بود. دنیا را تا حد پرستش دوست میداشتند. بر میگزیدند. اما رختبربستند و رفتند. بی توشهای و مرکبی. شنیدند که دنیا، سپر بلای آنان شده باشد یا به گونهای یاریشان دهد و مهربانیشان کند نه هرگز! بلکه سرانجام دنیا آنان را بر زمین زده پوست و گوشتشان را درید. با حوادث سخت و مصیبتهای گران پست و خوارشان گردانید. دنیا با آن مهربانان به ستیزه برخاست هر چه آنان عشق و ایثار ورزید، جز بیوفایی و کینه ندیدند، همه از دنیا رفتند در حالی که جز گرسنگی توشهای نداشتند و جز سختی پیش رویشان نبود. سراپا تاریکی و پشیمانی.» (۶۸)
ب) هشدار انبیاء و اولیاء علیه السلام
امام علی علیه السلام بر عوامل آگاهی و هوشیاری انسان نسبتبه دنیا و آخرت تاکید کرده و میفرمایند:
«اگر چشم بینا داشته باشید، حقیقت پیش چشم شماست و اگر گوش شنوا داشته باشید، از هر سو ندای هدایتبلند است، اگر طالب هدایتید، از هر طرف عوامل هدایت در کارند. سخن بیپرده میگویم که عوامل عبرت و آگاهی از هر سو، بیپرده با شما سخن میگویند. شما را از ناشایستگی و فساد باز میدارند. و بدانید که پیام الهی را پس از فرشتگان، جز از زبان انسان نخواهید شنید!» (۶۹)
و اینک موضع انبیاء و اولیا در قبال دنیا و آخرت؛ و چه سرمشقی بهتر و روشنتر از اینها! علی علیه السلام در این باره میفرمایند:
«راه و رسم پیامبر اسلام بهترین الگو و سرمشق شماست، ببین چگونه آن حضرت از دنیا کناره گرفت و بدیها و زشتیها ی آن را شناخت. سفره دنیا را از بزم او برچیده در بزم دیگران گستردند. از پستان دنیا شیر نخورد و با زیورهای آن خود را نیاراست.
و اگر خواستید در مرحله دوم موسی کلیم الله را در نظر بگیرید. آن جا که میگفت:
«پروردگارا هر خیری به من برسانی نیازمندم.» قصص/۲۴ به خدا سوگند خواسته موسی در آن لحظه جز یک تکه نان نبود تا بخورد. زیرا که او از سبزههای زمین تغذیه میکرد تا آن جا که بر اثر لاغری سبزی گیاه از پوستشکمش پیدا بود.
و اگر میخواهید سومین نفر حضرت داوود را در نظر بگیرید؛ صاحب مزامیر و آواز خوان بهشتیان کسی که از لیف خرما زنبیل میبافت و به اطرافیانش میگفت، کدامتان این را میفروشد تا از بهای آن نان جوی تهیه کنیم.
و اگر میخواهید از عیسی بن مریم بگویم که سر بر سنگ مینهاد و پوشش پشمین داشت و نان خشک میخورد. نان خورشش گرسنگی بود و چراغش ماه و پناهگاهش در زمستان شرق و غرب زمین، میوه و گل او علف چهار پایان بود، نه دل به همسری داده بود و نه اندیشه فرزندی داشت، ثروتی نداشت که سرگرمش کند و آز و طمعی نداشت تا به ذلتبیفتد پاهایش سواری او و دو دستش خدمتکارانش بودند.
باز هم راه و رسم زندگی پیامبر اسلام را بنگرید که بهترین سرمشق است و محبوبترین بنده خدا کسی است که به راهی رود که پیامبر رفته است.
پیامبر اسلام همیشه از دنیا به ناگواری بهره برده و گوشه چشمی به دنبال آن نداشت لاغرترین پهلو و گرسنهترین شکم را داشت... بر خاک غذا میخورد، چون بر دکان مینشست، پایافزار خود را خود وصله میزد و جامهاش را با دستخود میدوخت، بر الاغ برهنه سوار میشد.
از این جا میتوان فهمید که نباید به دنیا دل داد... و گرنه خطر بدبختی در پیش است. چون محمد راهنمای دنیای دیگر و مژده رسان بهشت و ترساننده از دوزخ بود. وه چه بزرگ است این کرم و احسان خداوند که چنین راهنمایی فرا راه ما قرار داده است. پیشتازی که باید از او پیروی کرد و پیشوایی که باید راه او را برگزید.
به خدا سوگند من خود این پیراهن پشمین را آن قدر وصله زدم که از پینه کننده آن شرمسارم. یکی به من گفت آن را دور نمیاندازی؟ گفتم: دستبردار! صبحگاهان کسانی سرافرازند که شب را راه رفته باشند.» (۷۰)
بدین سان، این بزرگواران با گفتار و کردارشان به ما هشدار میدهند که گرفتار دنیا نشده و به مرگ و دنیای پس از مرگ بیندیشیم.
ج) بصیرت باطن
امام علی علیه السلام، در تحلیل انحراف بنیامیه میفرمایند که:
«بنی امیه با نور حکمت درون خود را روشن نساختند و برای دستیافتن به روشنائیهای معرفت، نکوشیدند، بلکه زندگی را همچون چهارپایان به سر برده و مانند صخرههای سخت، از تعلیم و تربیتبهره نبردند.» (۷۱)
پس برای آن که چنین نپندارند که غفلت در این دنیا یک امر عادی است و اندیشیدن به جهان دیگر و دستیافتن به حکمت و معرفت دشوار و غیر ممکن است میفرمایند:
«رازهای پنهان بر اهل بصیرت چهره میگشاید و راه حق حتی برای گمراهان نیز روشن است. جهان پس از مرگ بیپرده رو در روی انسان است و همه نشانههای خود را برای هوشیاران و جویندگان حق آشکار نموده است.» (۷۲)
ابنسینا میگوید:
«عارفان و اهل معنی در همین دنیا و در پوششهای جسمانی خویش چنانند که گویی جان از تنشان جدا شده و به عالم بالا رفتهاند.» (۷۳)
آری این تجربه به تواتر رسیده است که انسان در همین حیات دنیوی میتواند وارد عالم معنی شده و از حیات اخروی آگاه گردد.
علی علیه السلام هم در مواردی از امکان چنین اطلاعی از غیب و عالم پس از مرگ خبر داده است. در موردی میفرمایند:
«دوستان خداوند، کسانی هستند که بر خلاف مردم دنیا که ظاهر را میبینند، آنان باطن دنیا را میبینند و برخلاف مردم که به دنیای زودگذر میپردازند، آنان به جهانی باقی پس از مرگ میپردازند.» (۷۴)
● مرگ، معنا و سامان زندگی
امام علی علیه السلام میفرماید:
«اما والله انی لیمنعنی من اللعب ذکر الموت و انه لیمنعه من قول الحق نسیان الآخرة؛ (۷۵) به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از لاغ بازمیدارد، و فراموشی آخرت، او را نگذارد که سخن حق بر زبان آرد.»
الف) زندگی زیباست ولی هدف نیست
زندگی دوست داشتنی، زندگی زیباست! هر زندهای بطور غریزی، برای استمرار زندگی (بقا) تلاش میکند. و در مسیر این تلاشها است که نیازهای زندگی را برآورده به حیات خود استمرار و دوام بخشند. هیچ زندهای، در هیچ لحظهای زندگی را کافی ندانسته و از آن سیر نمیگردد.
چنان که مولا علی علیه السلام فرموده است:
«انسان از همه چیز سیر و خسته میگردد، جز زندگی، زیرا که در مرگ لذت و آسایشی نیست! زندگی همانند دانش و فرزانگی است که دل با او میتپد و دیده به یاری او میبیند و گوش در سایه او میشنود! زندگی، هر عطشی را فرو نشانده، و پایه توانگری و سلامت است.» (۷۶)
آری اگر زندگی نباشد، توانی نیست و لذتی وجود ندارد. این حیات و شعله فروزان آن است که اساس همه گونه تلاش، لذت و توان میباشد.
زندگی را دوست میداریم، با تمامی وجودمان و در قلمرو ناخودآگاهی و خودآگاهیمان، در شادی و غم، در سلامت و بیماری، آری حتی در بستر بیماریهای سخت و طولانی هم زندگی را دوست میداریم.
اما در نهایتباید توجه داشتبرای هر انسان اندیشمندی لازم است که توجه به این نکته ظریف داشته باشد که: زندگی زیبا و دوست داشتنی است، اما هدف نیست.
ب) نقش مرگ در فهم زندگی
معروف است میگویند که هر چیز را با ضد آن میتوان شناخت. یکی از مصداقهای این گفته همین مساله زندگی و مرگ است: ما عمق زندگی را تنها در سایه توجه به مرگ میفهمیم. اگر زندگی دائمی بود، کمتر کسی به چیز دیگری غیر از خود زندگی توجه میکرد. برای اینکه هر چه از این زندگی بگذرد و هر چه بیشتر با کامیابی همراه باشد به همان اندازه بیشتر دلچسب و فریبنده خواهد بود. همین انسان نسبتبه طول عمرش وابستگیش به زندگی بیشتر میگردد. و پیران بیش از جوانان دلبسته زندگی هستند به قول صائب:
ریشه بید کهنسال از جوان افزونتر است
بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را (۷۷)
به قول برزویه طبیب، زندگی دنیا و لذتهای آن مانند آب شور است که هر چه بیش خورده شود تشنگی غالبتر گردد و آدمی در کسب آن مانند کرم پیله است که هر چه بیش تند، بند سختتر گردد و رهایی دشوارتر. (۷۸) این نکته ظریف را علی علیه السلام در نامهای به معاویه تذکر میدهد:
«... دنیا انسان را چنان به خود سرگرم میکند که نمیتواند به چیزهای دیگر توجه کند دنیا زدگان هر چه از دنیا کامیابتر گردند به همان نسبتبر دلبستگی و آزمندیشان افزوده میشود و هرگز به داشتهها دلخوش نکرده به دنبال چیزهایی خواهد بود که هنوز به دست نیاورده است.» (۷۹)
در این میان آنچه انسان را از دنیا زدگی باز داشته و او را به مسائلی بالاتر از زندگی جانوری متوجه میسازد همین مرگ است و ناپایداری حیات دنیوی. و لذا علی علیه السلام در پایان این نامه و به دنبال تذکر آن نکته ظریف میافزاید که:
«اما سرانجام کار جز آن نیست که از هر چه دلبستهای دل برداری. و همه رشتهها را پنبه کنی!»
انسان تنها در سایه توجه به مرگ است که در ارزیابی دنیا تجدید نظر میکند و در نتیجه میتواند خود را از دنیازدگی نجات بخشد. چون دنیا با توجه به مرگ ارج و منزلتخود را از دست میدهد.
ج) مرگاندیشی عامل تعادل و سامان زندگی
این مرگاندیشی که از مکتب علی میآموزیم هرگز انسان را به پوچگرایی و ترک دنیا نمیکشند. هدف از مرگاندیشی این نیست که انسان از دنیا و لذتهای آن به هیچ وجه بهرهمند نشود. برای این که چنان که بارها یادآور شدیم پیدایش انسان در این دنیا اقتضا میکند که انسان با این دنیا پیوند داشته باشد، زندگی دنیا را براساس سعادت اخروی خود تنظیم کند و این جهان را مزرعه جهان دیگر قرار دهد. وگرنه در مکتب علی انسان میتواند هم دنیا را داشته باشد هم آخرت را.
بنابراین منظور اصلی از مرگاندیشی چیزی جز تعدیل زندگی دنیوی و سامان بخشیدن آن نیست. ما نباید دنیا را جانشین آخرت سازیم یا با فکر آخرت حیات دنیوی را نادیده بگیریم بلکه باید این دو را در ارتباط با یکدیگر در نظر گرفته دنیا را تا آنجا که به سعادت آخرت آسیب نزند داشته باشیم. علی علیه السلام میفرمایند:
«آن کس که از دنیا به مقدار کم قناعت کند زمینه ایمنی خود را فراهم آورده است. و آن کس در بهرهمندی از دنیا افراط کند به نابودی خود کوشیده است.» (۸۰)
علی علیه السلام در نامهای به محمد بن ابیبکر، هنگامی که او را به حکومت مصر برگزید در مورد اعتدال در زندگی چنین نوشت:
«ای بندگان خدا به هوش باشید. دنیا و آخرت، هر دو را بردند. با اهل دنیا زندگی دنیوی را بسر بردند اما در بیبهرگی از آخرت به سرنوشت آنها دچار نشدند. در بهترین خانههای دنیا ساکن شده، از بهترین خوراکیها خوردند، در لذائذ اهل دنیا شریک شده و سهم خود را از دنیا فراموش نکردند. و سرانجام از این جهان با زاد و توشه فراوان و تجارتی پر سود به جهان باقی رفتند. لذت پارسایی را در همین دنیا چشیدند. و یقین کردند که فردای قیامت در نزد خدایند. به هر چه درخواست کنند میرسند و به هر لذتی که آرزو کنند دست مییابند.» (۸۱)
به عبارت دیگر منظور از مرگاندیشی، چیزی جز این نیست که انسان با زندگی متعادل و تنظیم شده دنیوی خود، در عین برخورداری از حیات دنیوی و لذایذ آن به حیات معنوی و اخروی خود نیز بیندیشد و توشه بردارد. علی علیه السلام پس از یک بیان نسبتا مفصل و رسا در بیاعتباری دنیا و غفلت انسان و بیتوجهی او به این همه عوامل عبرت آموزی؛ نقش مرگ را در حیات دنیوی انسان، چنین مطرح میکنند:
«هوشیارانه، مرگ را که اساس کامجوئی شما را فرو میپاشد و اسباب تلخکامی شما را فراهم میآورد و آرزوهای شما را بر باد میدهد، هنگام قصد کار خلاف فراموش نکنید و از خداوند برای انجام واجبات و سپاس نعمتهایش یاری جوئید.» (۸۲)
در بیان فوق علی علیه السلام برای تنظیم حیات دنیوی به گونهای که انسان بتواند شکرگزار بوده و واجبات و محرمات را رعایت کند، دو عامل مؤثر میداند:
الف) مرگاندیشی.
ب) یاد خدا و استعانت از او.
نویسنده: سید یحیی - یثربی
پینوشتها:
۱) نهجالبلاغه، (صبحی صالح) خطبه ۱۴۹/۱.
۲) نهجالبلاغه، خ ۱۰۶، بند ۵.
۳) همان، خ ۱۵۶، بند ۴.
۴) همان، خ ۲۲۱، بند ۳۴.
۵) همان، خ ۱۰۹، بند ۱۸.
۶) نهجالبلاغه، خ ۲۲۱، بند ۱۶.
۷) همان، خ ۱۱۲.
۸) همان، خ ۲۳۰، بند ۲.
۹) همان، خ ۸۳، بند ۸- ۷.
۱۰) آمدی، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و دررالکلم، تصحیح سید جلال الدین محدث ارموی، چاپ دانشگاه تهران، ج ۲، ص ۵۹۸.
۱۱) همان، خ ۲۰.
۱۲) همان خ ۸۷.
۱۳) همان، خ ۱۰۹، بند ۵.
۱۴) ابنسینا، الهیات نجات، مقاله ۲، فصل ۳۷.
۱۵) نهج البلاغه، خ ۱۳۳.
۱۶) نهج البلاغه، خ ۲۳۰، بند۲.
۱۷) دکتر عبدالخالق، احمد، قلق الموت، سلسله انتشارات عالم المعرفة، کویت، مارس ۱۹۸۷، ص ۲۱۴.
۱۸) همان، ص ۶.
۱۹) نهج البلاغة، حکمت ۳۳۴.
۲۰) همان، خ ۲۳۰، بند ۲.
۲۱) نهج البلاغه، خ ۱۲۳، بند ۱.
۲۲) ابن سینا، مجموعه رسائل، «رسالة فی دفع الغم من الموت».
۲۳) آمدی، پیشین، ج ۶، ص ۴۴۰.
۲۴) نهجالبلاغه، نامه ۳۱، بند ۹.
۲۵) همان، حکمت۱۵۰.
۲۶) نهجالبلاغه، خ ۱۵۵.
۲۷) همان خ ۱۲۳، بند ۱.
۲۸) آمدی، پیشین، ج ۶، ص ۱۵۱.
۲۹) همان، ج ۳، ص ۳۳۴.
۳۰) نهجالبلاغه، حکمت ۱۵۰.
۳۱) همان، خ۱۸۹.
۳۲) نهجالبلاغه، خ ۱۱۴.
۳۳) همان، خ ۱۵۱.
۳۴) نهجالبلاغه، خ ۵، بند ۲.
۳۵) حافظ، دیوان.
۳۶) نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۱، بند ۳.
۳۷) غررالحکم و دررالکلم، ج ۲، ص ۳۲۰.
۳۸ نهجالبلاغه، خ ۱۶۵، بند ۷.
۳۹) آمدی، پیشین، ج ۲، ص ۵۷۰.
۴۰) همان، خ ۱۸۰، بند ۲.
۴۱) اعتصامی، پروین، دیوان.
۴۲) نهجالبلاغه، حکمت ۲۰۳.
۴۳) همان، نامه ۶۹، بند ۳.
۴۴) آمدی، پیشین، ج ۵، ص ۳۳۰ و ۳۶۵.
۴۵) نهجالبلاغه، نامه ۶۹.
۴۶) همان، نامه ۶۲.
۴۷) همان، خ ۲۰۳.
۴۸) نهجالبلاغه، خ ۱۱۳، بند ۱.
۴۹) حافظ، دیوان.
۵۰) نهجالبلاغه، خ ۱۱۳، بند ۱.
۵۱) همان، حکمت ۱۳۲.
۵۲) نهجالبلاغه، خ ۱۴۵.
۵۳) نهجالبلاغه، خ ۱۳۲، بند ۳.
۵۴) نهجالبلاغه، نامه ۳۱، بند ۷۸.
۵۵) همان، خ ۸۶، بند ۱۳.
۵۶) نهجالبلاغه، نامه ۳۱.
۵۷) همان، خ، ۱۳۳.
۵۸) همان، خ ۱۱۳.
۵۹) همان، نامه ۳۱، بند ۸۴.
۶۰) همان.
۶۱) مولوی، کلیات دیوان.
۶۲) نهجالبلاغه، خ ۱۳۲.
۶۳) همان، نامه ۲۲.
۶۴) همان، نامه ۶۶.
۶۵) همان، نامه ۲۲.
۶۶) همان، خ ۱۰۹، بند ۶.
۶۷) همان، خ ۹۹، بند۲.
۶۸) همان، خ ۱۱۱، ۴.
۶۹) همان، خ ۲۰.
۷۰) نهج البلاغه، خ ۱۶۰، بند۴- ۵.
۷۱) همان.
۷۲) همان.
۷۳) ابنسینا، الاشارات و التبیهات، نمط نهم.
۷۴) نهج البلاغه، حکمت ۴۳۲.
۷۵) همان، خ ۸۴.
۷۶) همان، خ ۱۳۳، بند۵.
۷۷) صائب، دیوان.
۷۸) برزویه طبیب، کلیله و دمنه، باب برزویه.
۷۹) نهج البلاغه، نامه ۴۹.
۸۰) نهجالبلاغه، خ ۱۱۱، بند ۳.
۸۱) همان، نامه ۲۷.
۸۲) همان، خ ۹۹.
پینوشتها:
۱) نهجالبلاغه، (صبحی صالح) خطبه ۱۴۹/۱.
۲) نهجالبلاغه، خ ۱۰۶، بند ۵.
۳) همان، خ ۱۵۶، بند ۴.
۴) همان، خ ۲۲۱، بند ۳۴.
۵) همان، خ ۱۰۹، بند ۱۸.
۶) نهجالبلاغه، خ ۲۲۱، بند ۱۶.
۷) همان، خ ۱۱۲.
۸) همان، خ ۲۳۰، بند ۲.
۹) همان، خ ۸۳، بند ۸- ۷.
۱۰) آمدی، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و دررالکلم، تصحیح سید جلال الدین محدث ارموی، چاپ دانشگاه تهران، ج ۲، ص ۵۹۸.
۱۱) همان، خ ۲۰.
۱۲) همان خ ۸۷.
۱۳) همان، خ ۱۰۹، بند ۵.
۱۴) ابنسینا، الهیات نجات، مقاله ۲، فصل ۳۷.
۱۵) نهج البلاغه، خ ۱۳۳.
۱۶) نهج البلاغه، خ ۲۳۰، بند۲.
۱۷) دکتر عبدالخالق، احمد، قلق الموت، سلسله انتشارات عالم المعرفة، کویت، مارس ۱۹۸۷، ص ۲۱۴.
۱۸) همان، ص ۶.
۱۹) نهج البلاغة، حکمت ۳۳۴.
۲۰) همان، خ ۲۳۰، بند ۲.
۲۱) نهج البلاغه، خ ۱۲۳، بند ۱.
۲۲) ابن سینا، مجموعه رسائل، «رسالة فی دفع الغم من الموت».
۲۳) آمدی، پیشین، ج ۶، ص ۴۴۰.
۲۴) نهجالبلاغه، نامه ۳۱، بند ۹.
۲۵) همان، حکمت۱۵۰.
۲۶) نهجالبلاغه، خ ۱۵۵.
۲۷) همان خ ۱۲۳، بند ۱.
۲۸) آمدی، پیشین، ج ۶، ص ۱۵۱.
۲۹) همان، ج ۳، ص ۳۳۴.
۳۰) نهجالبلاغه، حکمت ۱۵۰.
۳۱) همان، خ۱۸۹.
۳۲) نهجالبلاغه، خ ۱۱۴.
۳۳) همان، خ ۱۵۱.
۳۴) نهجالبلاغه، خ ۵، بند ۲.
۳۵) حافظ، دیوان.
۳۶) نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۱، بند ۳.
۳۷) غررالحکم و دررالکلم، ج ۲، ص ۳۲۰.
۳۸ نهجالبلاغه، خ ۱۶۵، بند ۷.
۳۹) آمدی، پیشین، ج ۲، ص ۵۷۰.
۴۰) همان، خ ۱۸۰، بند ۲.
۴۱) اعتصامی، پروین، دیوان.
۴۲) نهجالبلاغه، حکمت ۲۰۳.
۴۳) همان، نامه ۶۹، بند ۳.
۴۴) آمدی، پیشین، ج ۵، ص ۳۳۰ و ۳۶۵.
۴۵) نهجالبلاغه، نامه ۶۹.
۴۶) همان، نامه ۶۲.
۴۷) همان، خ ۲۰۳.
۴۸) نهجالبلاغه، خ ۱۱۳، بند ۱.
۴۹) حافظ، دیوان.
۵۰) نهجالبلاغه، خ ۱۱۳، بند ۱.
۵۱) همان، حکمت ۱۳۲.
۵۲) نهجالبلاغه، خ ۱۴۵.
۵۳) نهجالبلاغه، خ ۱۳۲، بند ۳.
۵۴) نهجالبلاغه، نامه ۳۱، بند ۷۸.
۵۵) همان، خ ۸۶، بند ۱۳.
۵۶) نهجالبلاغه، نامه ۳۱.
۵۷) همان، خ، ۱۳۳.
۵۸) همان، خ ۱۱۳.
۵۹) همان، نامه ۳۱، بند ۸۴.
۶۰) همان.
۶۱) مولوی، کلیات دیوان.
۶۲) نهجالبلاغه، خ ۱۳۲.
۶۳) همان، نامه ۲۲.
۶۴) همان، نامه ۶۶.
۶۵) همان، نامه ۲۲.
۶۶) همان، خ ۱۰۹، بند ۶.
۶۷) همان، خ ۹۹، بند۲.
۶۸) همان، خ ۱۱۱، ۴.
۶۹) همان، خ ۲۰.
۷۰) نهج البلاغه، خ ۱۶۰، بند۴- ۵.
۷۱) همان.
۷۲) همان.
۷۳) ابنسینا، الاشارات و التبیهات، نمط نهم.
۷۴) نهج البلاغه، حکمت ۴۳۲.
۷۵) همان، خ ۸۴.
۷۶) همان، خ ۱۳۳، بند۵.
۷۷) صائب، دیوان.
۷۸) برزویه طبیب، کلیله و دمنه، باب برزویه.
۷۹) نهج البلاغه، نامه ۴۹.
۸۰) نهجالبلاغه، خ ۱۱۱، بند ۳.
۸۱) همان، نامه ۲۷.
۸۲) همان، خ ۹۹.
منبع : باشگاه اندیشه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست