دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
وجوه نرم افزاری تولید علم
دكتر عماد افروق در سخنان خود ضمن حیاتی و مهم دانستن بحث اندیشه ورزی در جهان امروز، دور شدن از حال و هوای انقلابی را از معضلات علمی امروز كشور دانستند. درادامه ایشان از زوایه جامعه شناختی علم و علم شناسی فلسفی به ضرورت توجه به وجوه نرم افزاری علم اشاره نمودند. ایشان در سخنان خود با اشاره به مكاتب فكری مختلف در مورد این مسأله به بیان نقاط قدرت دوران شكوفایی تمدن اسلامی، الگوی را برای دنیای امروز ارائه مینماید. ایشان در پایان مبحث آسیب شناسی دانشگاهها و نقش آنها را به مقالهای جداگانه ارجاع میدهند.
به طور قطع بحث اندیشه ورزی و خردورزی علمی از مباحث حیاتی امروز ماست. با پیروزی انقلاب اسلامی، خیلیها در انتظار یك رویش جدید در عرصه علم و فن آوری بودند، اما بنا به دلایلی و با عرض تاسف، هر چه از ابتدای انقلاب بیشتر فاصله میگیریم از آن حال و هوای مبارك و مقدس دورتر میشویم و بعضا در هوایی نفس میكشیم كه از برخی جهات قبل از انقلاب هم نفس نمیكشیدیم. این نكته باید در جای خود آسیب شناسی شود. چرا قبل از انقلاب، حداقل فریاد اعتراض و مخالفتی به گوش میرسید، اما هم اكنون از این فریاد و اعتراض آن گونه كه درخور و شایسته انقلاب و انتظارات طبیعی از آن است خبری نیست؟
امروزه شاهد تبلیغ، اشاعه وتقویت تصویری از علم و فن آوری در كشور هستیم كه در خود غرب هم این تصویر متروك و منسوخ است و این درد را مضاعف میكند. ای كاش كسانی كه در كشور مدعیاند غرب با ملاكهایی كه اینان ارایه میكنند، پیشرفت كرده است، كاملاً غربی میشدند و آن انتقادهایی كه به این ملاك و معیارها در غرب وارد شده است، آنان نیز وارد میكردند.
به نظر بنده بخشی از این آسیب به حكومت دینی برمیگردد. متولیان استنباطات دینی بعضاً قدرت زده، دولت زده، آسوده خاطر و از رسالت تاریخی خود كه قبل از انقلاب ایفا میكردند،غافل شدهاند.
به هر حال، از زوایای مختلفی میتوان وارد بحث جنبش نرم افرازی نظریهپردازی و تولید علم شد. سعی خواهم كرد به طور عمده از زاویه جامعهشناسی علم وعلم شناسی فلسفی نیم نگاهی به ضرورت توجه به وجوه نرم افزاری علم داشته باشم.
در حوزه جامعهشناسی علم و علم شناسی فلسفی یا فلسفه علم رویكردهای مختلف وجود دارد. از اشاره تفصیلی به این رویكردها به منظور جلوگیری از اطاله كلام پرهیز كرده و به این نكته تنبه میدهم كه در حوزه علم شناسی فلسفی، دیدگاهی پوزیتویستی و اثباتگرا و در حوزه جامعهشناسی علم، دیدگاه و رویكردی برونگرا بر سیاستهای آموزشی و پژوهشی كشور حاكم و غالب است.
سخن اصلی من این است كه علیرغم انتقادهایی كه به رویكرد اثبات گرایانه علم شناسی فلسفی و برونگرایانه جامعهشناسی علم دارم، معتقدم كه این رویكرد بسیار ناشیانهتر از غرب در كشور عمل میكند و به كار گرفته میشود.
حداقل در نگاه پوزیتویستی به علم در غرب بحث از مبانی متافیزیكی غیر تجربی به میان میآید. به این معنا كه علم ابتناء بر یك سری مفروضاتی دارد كه هیچ كدام حسی و تجربی نیستند، بلكه عمدتاً فلسفیاند كه یا اثبات آنها را به فلسفه وا میگذاریم یا آنها رامفروض میگیریم. ما در كشور و در سطح سیاستگذاران علمی و فن آوری كشور،همین اندازه توجه و دقت را نیز شاهد نیستیم. به طور قطع با تغییر این پیش فرضهای متافیزیكی، معرفت تجربی نیز میتواند دستخوش تغییر شود.
به طور خاص این پیش فرضها را میتوان به شش پیش فرض تقلیل داد. مشاهده خواهید كرد كه تا چه اندازه این پیش فرضها ناسازگار و پارادوكسیكال هستند. این پیش فرضها عبارتند از:
۱- عالم قاعدهمند (Regular) است. پیش فرضی كه توسط فیلسوفان علم در نحلههای دیگر به نقد كشیده شده است. علاوه بر آن كه اثبات این اصل، تجربی و حسی نیست، عمده تمركز و دلالت آن بر عرصه نمادها و غفلت از ضرورتها (Necessities) است و در حوزه علوم انسانی نادیده انگاشتن معنا در روابط و مناسبات و كنشهای انسانی است.
۲- انسان توانایی شناخت عالم را دارد. ضمن آنكه در كل میتوان با آن موافق بود، اما با توجه به تقلیل گرایی حسی و تجربی روش شناسی پوزیتویسم باید با آن مخالف بود. چگونه میتوان با محدود كردن معرفت بشری به معرفت حسی و تجربی ادعای توانایی شناخت حقیقی و عمیق عالم را برای انسان اثبات كرد. حتی اگر عالم را در سطح محسوسات تقلیل دهیم، معرفت حسی قادر به شناخت تمام ابعاد و پیچیدگیهای آن نخواهد بود. حتی شناخت عالم محسوسات نیز بدون معرفت عقلی – قیاسی امكان پذیر نیست.
۳- علم از جهل ارجح است. ممكن است این گزاره درست باشد كه قطعاً این چنین است؛ اما این پیش فرض گزارهای ارزشی است و بنا به منطق اثبات گرا كه مدعی جدایی واقعیت از ارزش است نباید علی القاعده دست به چنین داوریای زد. دراین منطق با هیچ ملاك علمی نمیتوانید ثابت كنید كه علم از جهل ارجح است و نمیتوان حیطه واقعیت شناسی را به حیطه ارزش شناسی تسری داد؛ بماند كه عملاً این كار را میكنند و در مقام داوری این دیدگاه هویتی ساختاری بین واقعیت و ارزش وجود دارد؛ اما بر پایه ادعای خودشان حق چنین قضاوتی را ندارند.
۴- تمام پدیدههای طبیعی علت طبیعی دارند. آیا شما تمام پدیدههای طبیعی در گذشته و آینده را بررسی كردهاید كه یك چنین نتیجهای میگیرید. ماده اولیه چی؟ اگر آن هم علت طبیعی داشت كه دور حاصل میشود. ممكن است جواب بدهند كه صحت و سقم محتوایی و روشی آن مورد نظر نیست، بلكه تنها به عنوان یك پیش فرض آن را پذیرفتهایم. اما آیا میتوان بنای علم را بر پایه پیش فرضی استوار كرد كه به لحاظ فلسفی و منطقی بطلانش كاملا آشكار است؟
۵- هیچ چیز بدیهی نیست. اگر هیچ چیز بدیهی نیست، مفروضات فوق چه حكمی دارد؟ اگر قرار است معرفت حسی و تجربی یگانه منشأ معرفت و بدیهی نپنداشتن اشیاء باشد، پیش فرضهای فوق كه هیچ كدام مشمول این قاعده نیستند و نه تنها از طریق معرفت حسی و تجربی به دست نیامدهاند، بلكه مبنای معرفت حسی و تجربیاند.
۶-همه چیز از حس و ادارك به دست میآید. اگر همه چیز از حس و ادراك به دست میآید، خود این عبارت چی؟ به علاوه مفروضات پیشین كه ناشی از حس و ادارك نبودند. بنابر این مشاهده میشود كه این گزاره یا پیش فرض با بقیه پیش فرضها ناسازگار است، ضمن آنكه ناقض خود نیز میباشد. به علاوه، كجا اثبات میشود كه موضوعات و موجودات عالم قابل تقلیل به محسوسات است كه از طریق حس و ادارك قابل فهم باشند. گیریم كه قابل تقلیل به محسوسات باشد كجا اثبات شده است كه با حس و ادارك صرف قابل فهم است.
با توجه به ابتناء علم بر مبانی فلسفی و متافیزیكی، طبیعی است كه با تغییر این مبانی تغییراتی در علم و ساز و كارهای آن، اهداف و حتی روشهای آن ایجاد شود. بنابراین جا برای مانور پیش فرضهای متفاوت و احتمالا منطقیتر و معقولتر باز است.
برای مثال جهان بینی الهی و معرفت هماهنگ نسبت به عالم میتواند این مبانی را تغییر دهد و مبانی خود را عرضه بدارد. به عبارت صحیحتر باید این كار را بكند. نباید بدون توجه به این مبانی، با علم، به صورت معرفتی علم و فرا زمانی و فرا مكانی برخورد كرد. اندیشمند مسلمان باید پیش فرضهایش با اندیشمند غیر مسلمان و حس گرا تفاوت داشته باشد. دانشمند حس گرا اصالت را به معرفت حسی داده و مابقی معرفتها اعم از معرفت عقلانی، اشراقی و وحیانی را یا نادیده انگاشته یا فرعی و ثانوی و بی ربط میپندارد. اما یك مسلمان به دنبال معرفت هماهنگ در عالم است. او به دنبال یك هماهنگی در معرفت حسی، معرفت عقلی، معرفت شهودی و اشراقی و معرفت وحیانی بر پایه حكمت صدرایی و وحدت در عین كثرت و كثرت در عین وحدت است.
معرفت هماهنگی كه شماری از منتقدین تجربهگرای غرب هم به آن رسیده اند، به تعبیر پریگژوین باید به دنبال شنود شاعرانه از طبیعت بود. شنود شاعرانه در طبیعت به چه معناست؟ به معنای فقدان تقابل بین دید علمی و دید شاعرانه از جهان است. به معنای اتحاد میان علم و طبیعت و شنود شاعرانه جهان به وسیله علم است. یعنی ذوقیات و زیبایی شناختی را باید در شناخت طبیعت به كار گرفت و شناخت طبیعت را به معرفت حسی تقلیل نداد. یعنی باید بین عقل و قلب هماهنگی ایجاد كرد تا عالم را بهتر ببینیم و بشناسیم.
نگاهی كه انسان مسلمان به طبیعت به اصطلاح بی جان دارد با نگاه انسان غربی مستغرق در آموزههای روشنگری كه از عالم و آدم رمزگشایی و اسطوره زدایی كرده است و اسیر عقلانیت ابزاری شده است، متفاوت است. انسان غربی كه عقلانیت فردی و تجربهگرایی را جانشین خدا، فرهنگ، سنت ، جامعه و متافیزیك كرده است، نگاهش به عالم این است كه این عالم مواد خامی است برای پروژههای او كه هر كاری كه میخواهتد با این طبیعت فاقد اراده و بی روح و بیجان ( به تعبیر او) بكند.اما آیا شما به عنوان یك دیندارو مسلمان از عالم افسون زدایی كردهاید؟ یا بر عكس، برگ برگ عالم با شما حرف میزند. شما با آن نجوا و راز و نیاز میكنید. برگ برگی كه مدام در حال تسبیح خالق هستی و اصل و ارزش غایی است. اما برای انسانی كه افسون زدایی كرده است این راز و نیاز چه معنایی دارد؟ و به دلیل همین افسون زدایی است كه دچار بحران معنا و هویت شده است. نمیداند كیست و چیست و نتیجه آن نیز انواع و اقسام افسردگیها وفروپاشیهای روانی است.
اما آیا انقلاب اسلامی با عنایت به مبانی نظری و معرفتیاش آمده است كه اسیر این نحله شناخت شناسی شود. آمده است تا پوزیتیویسم را بر دانشگاههایش حاكم كند.متأسفانه شاهدیم كه به دلیل غفلت از مبانی متافیزیكی پوزیتویسم،یك اثبات گراییكور بر دانشگاهها حاكم است.
به لحاظ جامعهشناسی علم نیز این رویكرد مختلف تأثیر جامعه روی علم نیست. در این دیدگاه نیز بر وجوه نرم افزاری تأثیرگذرا بر علم در قالب عوامل پس زمینهای و پیش زمینهای تأكید میشود. این وجوه نرم افزاری در قالب عوامل پس زمینهای میتواند شامل ابعاد فرهنگی، ارزشی، جهان بینی وامثال و ذلك باشد؛ لكن تاثیر این عوامل تنها بر حجم ، شكل ، شدت و نحوه استفاده از علم است و به هیچ وجه این عوامل روی محتوای علم و ارزشیابی علم تأثیرگذار نیستند.
در این دیدگاه، علم معرفت عام است و جامعه تنها روی انگیزهها ومحركها اثر میگذارد و به هیچ وجه محصول به دست آمده رنگ و صبغه زمینهای،محیطی، تاریحی و محیطی و فیزیكی مؤثر بر آن را ندارد. به عبارت دیگر در این دیدگاه علم یك محصول فرهنگی و اجتماعی نیست. درست است كه عوامل بیرونی پس زمینهای روی علم اثر میگذارد واگر بخواهیم علم را به همان معنای پوزیتویستی آن به كار گیریم، باید توجه به این زمینههای بیرونی اعم از فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و محیطی داشته باشیم، اما این عوامل تنها نقش زمینهسازی دارند و نباید ملاكهای داوری علم را به شرایط فرهنگی و اجتماعی ظهور و پیدایش آن ارجاع داد. در این جا نیز مشاهده میكنیم در همین حد نیز توجه به عوامل پس زمینهای در توسعه و بسط علم نمیشود كه در نتیجه، در حوزه جامعه شناختی علم نیز ما با حاكمیت یك رویكرد برون گرایانه خام در جامعه شناسی علم مواجهیم.در ایران و دانشگاهها صرفاً نگاه سخت افزاری به علم حاكم و غالب است. حتی اگر نظام آموزشی مترصد تبعیت كامل از رویكرد برونگرا بود میطلبید كه به این زیر ساختهای فرهنگی و اجتماعی وزیست جهانی و دانش علمی توجه داشته باشد. اما بر عكس، علاوه بر بیتوجهی به شرایط بیرونی تأثیرگذار بر علم، عمده توجه خود رامعطوف به عوامل پیش زمینهای، آن هم وجوه سخت افزاری نموده است. یعنی تولید علم را محصور در ساختمانی به نام دانشگاه،ایجاد یك نظام اداری، گزینش استاد و دانشجو ومتونی ترجمهای و عند اللزوم تأسیس آزمایشگاه كرده است.
چون علم عام است به راحتی میتوان از طریق ترجمه به این معرفت عام دست یافت.اما آیا هیچ از خود سئوال كردهایم كه علت در جا زدن ما ومصرفی بودن ما در علم همین نگاه به اصطلاح عام گرایانه و تقلیدی و بیتوجهی به مبانی متافیزكی علم و عوامل پس زمینهای است؟ چرا به رغم همه سرمایهگزاریهای نظام آموزشی عالی هنوز علم از رشد مطلوب ومورد پیش بینی برخوردار نیست؟ آیا بیتوجهی به عوامل پس زمنیهای از جمله دانش عملی و زیست جهان مردم و شرایط فرهنگی، اقتصادی- اجتماعی، محیطی- فیزیكی علت عدم رشد و توسعه علمی در كشور نیست؟
فقدان پیوند بین دانش نظری و دانش عملی معضلی نیست كه به راحتی بتوان ازكنار آن گذشت و بدون توجه به آن گامهای بلندی در جهت رشد دانش نظری و آكادمیك برداشت. به هر حال، حتی اگر قصد آن باشد كه رویكرد اثباتگرا در كشور حاكم شود باید به شرایط محیطی- جغرافیایی خاص ایران توجه كرد. به علاوه،چه در قالب این رویكرد و چه در قالب رویكردهای انتقادی باید به منزلت استاد، انگیزه دانشجو،رتبه اقتصادی- اجتماعی استاد،مشاركت او در نظام سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در سطح كلان و در عرصه تصمیمگیری در سطح دانشگاه، استقلال نسبی وآزادی عمل و رقابت دانشگاهها در فضای غیر متمركز توجه داشت. اما در شرایط حاكمیت رابطه مركز- پیرامونی بر كشور به ویژه نظام آموزشی كه دانشگاهها فاقد استقلال و آزادی عمل و بالمآل انگیزه رقابت هستند و استادان در تصمیمگیریها نقشی ندارند، چه امیدی برای پیشرفت و توسعه علمی در كشور باقی میماند.
نظام متمركز آموزشی با توجه به ساختار رانتی و رابطه قدرت - ثروت زمینهای است برای سیاسی شدن غیر طبیعی دانشگاهها كه آفت نظریهپردازی علمی و تحقیقات است. در این شرایط بیش از آنكه دانشگاه كاركرد فرهنگی داشته باشد وبه خرده نظامهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خط و ربط بدهد عمدتاً از خرده نظام سیاسی خط و ربط میگیرد و به جای آن كه دانشگاه نقش ترموستات را ایفا كند، كانونی برای تولید انرژی توسط فعالان سیاسی و پیروان وهواداران گروههای سیاسی خارجی از دانشگاههاست.
ساختار متمركز نظام آموزشی درچارچوب ساختار رانتی و سیاسی شدن آن، مدیریت دانشگاهها را از توجه به ضوابط مدیریتی مناسب خارج كرده و به شدت سیاسی و جناحی و فرم گرایانه كرده است. عدم شناخت یا شناخت ناكافی نسبت به مباحث مربوط به چیستی علم، جامعهشناسی و تاریخ علم باعث شده است تا كسانی كه ورودی در مباحث مبنایی علم ندارند در مصدر تصمیمگیری مستقر شده و با سیاستهای خام و ناشیانه خود، هر چند با نام علم گرایی،سدراه توسعه و بسط علم شوند.
مقوله توسعه علم و فن آوری از مقولات مربوط به علوم انسانی است و تا آن جا كه اطلاع دارم پس از انقلاب تا كنون افراد مطلع در این حوزهها در مصدر تصمیمگیری نبودهاند و اگر در جایگاهی رد پایی از علوم انسانی دیده میشود، به طور عمده نگرش مهندسی و اثباتگرایانه حاكم بوده است. حاصل آن كه نا آشنایان به ماهیت،جامعهشناسی و علم و تاریخ علم نه تنها درباره علم و فنآوری كه از مقولات علوم انسانی است نظر میدهند، بلكه درباره عالمان انسانی و ساز و كار فعالیتهایشان شاخص تعیین میكنند.
اما منتقدین رویكرد برونگرایانه جامعهشناسی علم معتقدند كه جامعه و ابعاد و اشكال متنوع آن تنها مؤثر بر حجم ، شكل، شدت و نحوه استفاده از علم نیست بلكه محتوای معرفت علمی را نیز تا حدی تحت تأثیر قرار میدهد. در این رویكرد، علم یك محصول فرهنگی و اجتماعی است و این بدان معناست كه زمینههای فرهنگی و اجتماعی تنها نقش زمینه بروز و ظهور علم را فراهم نمیكنند،بلكه علم صبغه این زمینهها را نیز به خود میگیرد و این یك تعبیر از علم بومی است.
با پذیرش این رویكرد، نمیتوان در بیت علم زاییده شرایط دیگر را آورد و جای دیگر استفاده كرد و آیا این نكته به معنای نسبیت گرایی علمی و نفی هر گونه اشتراك بین علوم تولید شده در شرایط فرهنگی و اجتماعی متفاوت است؟! آیا با پذیرش فرهنگی بودن علم به نفی وجوه عام و ضرورتهای نهفته در پس علم پرداختهایم؟ قصد پاسخ تفصیلی به این سؤالها را نداریم، اما دو حالت را با هم مقایسه كنید؛ حالتی كه برخوردی صرفا عام به علم میشود و از سؤالهای نرم افزاری مرتبط با آن اعم از مبانی، مفهوم سازی، چارچوب نظری، اهداف و انتظارات و زمینههای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و غیره غفلت میشود، با حالتی كه علم را با عنایت به عوامل فوق و نیازها و قابلیتهای محیطی و اجتماعی تعریف میكند. در كدام حالت ما شاهد پویندگی و تلاش علمی بیشتر هستیم وكدام حالت ما را از چرخه مصرف گرا بودن علمی خارج میكند و به تولید نزدیك میكند؟ باكدام رویكرد میتوان به تعبیر اثبات گرایان، شكاف بین كشورهای پیشرفته و در حال توسعه را پر كرد؟ حالتی كه كلید مصرف را برای همیشه میزند یا حالتی كه عطف به توجه به وجوه نرم افزاری، كلید جنب و جوش و پویش و فعالیت و تولید را میزند؟ با كدام حالت ما به ارتقاء علمی میرسیم. حالتی كه ارتباط دانش نظری را با دانش عملی قطع كرده و پشتوانه مردمی را از خود سلب میكند و یا حالتی كه بدون نفوذ در زیست جهان مردم، رشد دانش نظری را امكان ناپذیر یا حداقل با مانع مواجه میبیند؟
هیچ تفاوتی كه این دور رویكرد نداشته باشند، حداقل در شتاب انگیزهها، رشد تولیدات علمی و كاربردها و كابریها متفاوت خواهند بود و این حداقل تفاوت بین این دو رویكرد است. بماند كه قضیه تفاوت بین این دو رویكرد جدیتر از این حرفهاست و تفاوتهای ماهوی و محتوایی نیز مورد نظر است كه قبلاًبه آن اشاره شد اما جای تفصیل دارد كه در مقالی دیگر به آن خواهیم پرداخت.
مدعیان رویكرد دوم معتقدند كه حتی اگر در علم ساختارگرا باشید باید بدانید كه یك ساخت در دو زمینه متفاوت دو نتیجه متفاوت میدهد. منتقدین شناخت شناسی پوزیتویسم چه اصحاب تأویل و چه اصحاب رئالیسم انتقادی با توجه به این زمینهها و خلاقیتهای فردی و فرهنگی است كه باب نقد خود را میگشایند و نوید علم جدید و حیات و پویش جدید علمی را میدهند.
اما رویكرد علم شناسی فلسفی و جامعه شناسی علم حاكم بر نظام آموزشی به دلیل بی توجهی به این زمینهها و من نمادین و خلاق پژوهشگران و با گرته برداری مفرط از غرب و فرمالیسم كور در ساز و كارهای فعالیتهای علمی و جلوگیری از آزادی عمل دانشگاهیان در قالبهای دست و پا گیر، عملا رویكردی علم سوز و تحقیقات سوز را هر چند با پوشش و لعاب و برق و كرنای علم گرایی كه بانگش همه را كر كرده است اتخاذ كرده و بر همگان تحمیل كردهاند.
علم با محتوا پیوند خورده است و امكان رشد مییابد. هر گاه كه نگاه قالبی در علم حاكم شد این یعنی سكون و توقف. علم با آزادی رشد میباید. هر گاه، ولو با نام آزادی، اما با نگاه قالبی به علم نگاه شد، علم از رشد میایستد. علم یعنی نوآوری و خلاقیت. همواره باید زمینه ساز این آزادی و نوآوری و خلاقیت و محتواگرایی بود. چگونه میتوان در قالب ساختاری پوسیده و متمركز و با نگاهی فرم گرایانه و قالبی كه قدرت مانور را از دانشگاهها و استادان میگیرد، منتظر رشد علم بود؟ چرا دانشگاههای ما هنوز نتوانستهاند با مردم رابطه برقرار كنند؟ چرا دانشگاههای ما در فرهنگ عمومی یا اصطلاحا زیست جهانی (Life-world) مردم ریشه نداوانیدهاند؟ آیا تاكنون از خود پرسیدهایم كه چرا مردم وقف دانشگاهها نمیكنند؟ برخلاف سنت حسنه وقفهای آموزشی درگذشته، آیا ممكن نیست كه این امر به دلیل احساس بیگانگی باشد؟
در دوران شكوفایی تمدن اسلامی اولاً شاهد معرفی هماهنگتر بودیم ثانیاً پیوند دانش عملی و دانش نظری محكم تر بود. دانشمند ما آن طور كه میزیست خردورزی علمی میكرد و آنچنان كه خرد ورزی علمی میكرد زندگی میكرد. كما اینكه هم اكنون این پیوند درغرب بیشتر از كشور ماست. دانشمند غربی با خردورزی علمی خود كه ریشه در نیازهای جامعه او دارد زندگی میكند اما ما زندگی او را مورد تقلید قرار میدهیم.
پیوند بین دانش عملی و دانش نظری از ضروریات رشد دانش نظری است، ضمن اینكه به نوبه خود میتواند به اصلاح دانش عملی نیز بیانجامد. دانش عملی، دانشی است كه شما مبادرت به یادگیری آن نمیكنید، بلكه جزء ذخیرههای قطعی دانش شماست كه نسل اندر نسل به شما انتقال مییابد. اگر این دانش احساس كند كه كانون نظریه پردازیهای علمی و دانش نظری، بیانه با او، حساسیتها، ارزشها و جهان بینیهای اوست و علاوه بر اینكه رافع نیازهای او نیست، او و گذشته تاریخی او را به مسخره میگیرد، طبیعی است كه در برابر او موضع بگیرد. اتفاقی كه در سالهای اخیر بیشتر شاهد آن هستیم و باید برای آن چارهای اندیشید.
نكته محوری دیگر كه در رویكرد اثبات گرا به فراموشی سپرده میشود، تناسب علم با نیازهای جامعه است. به طور قطع نیازهای متفاوت، علمهای متفاوت میطلبد. نگاه گرته بردارانه به علم به معنای تلویحی، پذیرش نیازهای یكسان است كه با توجه به ماهیت متغیر و متلون نیازهای بشری، به طور قطع نیازهای انسان غربی با نیازهای انسان شرقی در بسیاری از جهات با هم متفاوتاند.
همواره حتی اگر رویكرد تكامل گرایی را بپذیریم شاهد خلط شرط و نتیجه در كشور هستیم. مقایسه كشور با غرب حتی در رویكرد پوزیتیویستی و تكاملگرا به لحاظ منطقی حاوی خلطی بزرگ به نام خلط شرط و نتیجه است.
غرب با پشت سرگذاشتن مراحلی به این سطح توسعه رسیده است اما شما نتیجه فعلی توسعه یافتگی غرب را پیش شرط دستیابی به توسعه در شرق و جهان سوم تعریف میكنید. به هر حال یك معنای فرهنگی و اجتماعی بودن محصولی به نام علم، پاسخگوی نیازهای اجتماعی بودن است.
میدانید كه بعد از رنسانس و حاكمیت تدریجی عقلانیت فردی و تجربی و سوژگی انسان به عنوان فعال ما یشاء مشكلات زیادی بر سر راه انسان غربی سبز شد كه او را واداشت تا به نظریه پردازیها به فهم، تحلیل و ارائه راه حل برای این مشكلات بپردازد. مشكلاتی كه
تقریبا هیچ كدام برای انسان شرقی مطرح نبوده است. اما با نگاه گرته بردارانه به این نظریهها، دو امپریالیسم نظری و تاریخی را پذیرفتهاید. هم پذیرفته اید كه این نظریهها عاماند و جهانی و هم پذیرفته اید كه در تاریخ، معضلات و مشكلات و نیازهای آنها شریك باشید.
بخاطر مالیات زیاد ، دستمزدها برای سالیان طولانی كمتر از میزان واقعی گزارش می شد و سپس شدیدا در طی ۵ سال قبل از بازنشستگی یعنی مدت زمانی كه ملاك محاسبه مستمری بوده افزایش می یافت.
طرح خصوصی سازی در شیلی در سال ۸۱ آغاز شد . در ابتدا همه كارگران شاغل مجبور نبودند به عضویت نظام جدید تأمین اجتماعی در آیند و تمام حق بیمه توسط بیمه شده پرداخت می گردید و برای كارفرمایان حق بیمه ای در نظر گرفته نشده بود. هر كارگر ۱۰ درصد دستمزد خود را به یكی از ۱۵ بیمه موجود می پرداخت . تصمیم گیری در مورد سرمایه گذاری بعهده بیمه ها بود. باید توجه كرد كه این روش مغایر با طرز كار صندوقهای احتیاط میباشد. كنترل دولت در مورد چگونگی سرمایه گذاری ذخایر این صندوقها احتیاط غالبا موجب كاهش سود این صندوقها شده است. علامه بر این ۱۰ درصد ۳تا۴ درصد دستمزد نیز برای هزینه ها ی اجرایی ، بازار یابی و بیمه از كارافتادگی و بیمه بازماندگان به صندوقهای بیمه پرداخت می شد. این بیمه ها با یكدیگر رقابت می نمودند تا بتوانند كارگزاران بیشتری را به عضویت خود درآورند. در مورد چگونگی تخصیص ذخایر نیز این بیمه ها انعطاف پذیری لازم را داشتند. بعد از پرداخت حق بیمه به مدت ۲۰ سال و رسیدن به سن ۶۵ سالگی (مرد) و ۶۰ سالگی (زن) كارگران در صورتی كه اندوخته كافی داشته باشند كه جایگزین ۵ درصد متوسط دستمزد تعدیل شده سالیانه آنها در طی ۱۰ سال گذشته باشد می توانند زودتر از موعد بازنشسته شوند.شروع نظریه پردازی علمی در كشور متاسفانه در برخورد با مسأله نیست. ما مسائل خودمان را فهم میكنیم و درصدد چاره اندیشی آن بر نمیآییم و این مسأله در تمام عرصههای خردورزی و نظریه پردازی اعم از علوم دقیقه و علوم انسانی صادق است. بی خود نیست كه این نظریه پردازی به ویژه در حیطه علوم انسانی نه تنها دافع مشكلات ما نیستند، بلكه دریچه جدیدی از مشكلات را به روی ما میگشایند. یك روز تحت تاثیر مدرنیته و تبعات آن قرار میگیریم و روز دیگر تحت تاثیر پست مدرنیته. نگاهی به متون ترجمهای و حتی كلاسهای درس موید این امر تقلیدی است.
چرا فارغ التحصیلان ما به ویژه درعلوم دقیقه بیشتر به درد جامعه غربی میخورند؟ چون بی ارتباط با جامعه، شرایط زیست – محیطی و قابلیتهای فیزیكی آموزش دیدهاند. اگر از همان ابتدا این ارتباط ملحوظ بود. ما امروز شاهد ارتباط انداموارهای بین نظام آموزشی، ساختار شغلی و نیازهای جامعه بودیم و این ارتباط سكوی پرشی به سوی گامهای بلند علمی بود.
با پذیرش و اشاعه رویكرد اثباتی است كه بتدریج شاهدیم كه داوری و مرجعیت علمی از داخل به خارج میرود و اگر استادی از داخل بخواهد ارتقا پیدا كند باید مرجعی درخارج كشور صلاحیت علمی او را تایید كند. این كاپیتولاسیون علمی ریشه در همین دیدگاه عام گرایانه و اثباتی علم دارد كه حاكی از نوعی وادادگی و بیگانگی است كه علاوه بر توقف در تولید علم و شتاب بخشیدن به نگاه مصرف گرایانه و تعمیق شكاف بین نظام آموزشی و نیازهای اجتماعی، پیامدهای مخربی از جمله وابستگی و تحقیر ملی را نیز در بر دارد. هیچ كس مخالف داوری نیست، اما باید مرجع داوری در داخل تعریف شود. هیچ كس مخالف انتشار مقاله به زبان انگلیسی یا هر زبان دیگری نیست، اما این كار نباید به عنوان داور تلقی شود. طبیعی است كه اصحاب اندیشه تمایل دارند كه آثار خود را منتشر نموده و به زبانهای مختلف، مستقیم و غیر مستقیم ترجمه كنند. باید زمینه برای رشد و اعتلای این انگیزه فراهم شود نه اینكه در قالبهای خشك و صرفاًبه دلیل رسمی شدن و ارتقا پیدا كردن و با نگاهی بخشنامهای و صوری آن را تعریف كرد و این مشكلات به دلیل آن است كه كسانی كه در مصدر و مسند تصمیم گیری نشستهاند اطلاعی درباره علم و فن آوری و مكانیزم وعوامل توسعه آن ندارند. ممكن است كه در رشته خود (in scince&technology) تبحری داشته باشند اما بحث درباره علم و فن آوری (a bout sciense &technology است و نه در علم و فن آوری.
همان گونه كه قبلا اشاره كردم نظر درباره علم و فن آوری، از تخصصهای مهندسان و پزشكان فی نفسه نیست، بلكه جزو تخصصهای تعریف شده علوم انسانی است. كار یك فیلسوف علم، جامعه شناس علم، مورخ علم و سیاستگذار علم است. اگر الگوی این تصمیم گیران در كشور، دانشگاههای معتبر در خارج است، بهتر است در كنار توجه به رشتههای علمی به رشتههای انسانی مرتبط با علم و رویكرد رایج نیز توجه داشته باشند. نباید نگاه گزینشی داشت، اگر اصل بر تقلید وگرته برداری است بهتر است این گرته برداری تمام عیار باشد، هر چند كه امكانش نیست، اما چارچوب نظری شما مدافع گرته برداری است. یا باید چارچوب نظری و تعریف خود از علم و مولفهها و ساز و كارها و ریشهها و مبانی آن را تغییر دهید یا برخوردی گزینشی بكنید. چطور است وقتی كه پای علم به میان میآید، مباحث سخت افزاری آن در غالب توسعه به اصطلاح علمی در دستور كار قرار میگیرد اما نسبت به مباحث نرم افزاری آن در قالب رشتههای انسانی مرتبط با علم و فن آوری كوتاهی میشود.
در همان دانشگاه آكسفورد و كمبریج كه الگوی برخی در كشور است، خوب است سری به بخشهای علم شناسی فلسفی، تاریخ و جامعه شناسی علم آن هم بپردازیم و آن چالشها، مباحث، تئوریها و رویكردهای آن آشنا شویم و این اندازه نسبت به این مباحث جفا نكرده و موضع خصمانه نداشته باشیم و جلوی رشد آنها را در دانشگاهها نگیریم.
همانگونه كه اشاره شد این جفا و موضع گیری خصمانه چیزی نیست جز درك سطحی از ماهیت، تاریخ و جامعه شناسی علم. اما صد افسوس كه این دیدگاه در شرایط كنونی غالب است. رویكردی كه ناشیانه نگرش پوزیتویستی را دنبال میكند و هیچ توجیهی به وجوه نرم افزاری علم چه در رویكرد اثبات گرا و چه در رویكردهای انتقادی ندارد. تمام توجهشان نگاه سخت افزاری متصلب و مستحكم است. طبیعی است تا زمانی كه توجه كافی به این نرم افزارها و عوامل ناپیدا و غیر آشكار اما ضروری و حیاتی علم نشود، علم رشد نمیكند و ما در چرخه عقب ماندگی فرو مانده و روز به روز عقب تر خواهیم رفت.
بی توجهی به مبانی معرفتی، فرهنگی و حتی ایدئولوژیك در بعد فن آوری آشكارتر دنبال میشود. مدام تبلیغ میشود كه تكنولوژی خنثی و بی طرف است و همان نگاه غیر سیستمی و غیر شبكهای كه در مورد علم دنبال میكردند در مورد فن آوری با جرات و جسارت بیشتری دنبال میكنند. برخورد جزءنگر و استاتیك با فنآوری و غفلت از ریشهها، اهداف، مبانی نظری و حتی عوارض و پیامدهای آن، رویكرد و جریان غالب است.
غفلت از فن آوری به مثابه یك اقدام تام جامعهای و فرو كاهیدن آن به ابزار، نگرش ابزار گرایانه را حاكم كرده است كه حتی به پیشرفت ابزار هم نمیانجامد. حاكمیت این نگرش باعث ورود فزاینده ابزار آلات در زمینهای مختلف بدون توجه به فرهنگ استفاده و بی ضرورت استفاده از آن شده است.
در تحقیقی كه یونسكو انجام داده است به این نتیجه رسیده است كه تعداد تراكتورهای ایران با توجه به سطح زیر كشت نسبت به تراكتورهای آمریكا به مراتب بیشتر است اما بهره وری آن یك دوازدهم تراكتورهای موجود در آنجاست. با تاسف نگاه ابزاری صرف به علم، فن آوری و فاصله گیری از تامل در راهها و حتی ابزارهای بدیل، رویكردهای تكنیك زاده را در تمام عرصههای علمی و حتی پزشكی كشور حاكم كرده است.
بیماری كه با اندكی فیزیوتراپی معالجه میشود به محض احساس كمی درد بلافاصله نسخه عكسبرداری (mir) را برای او میپیچند و چه بسا برای ارضای منافع بی حد و حصر مادی خود عمل جراحی روی بیمار انجام میدهند. پزشكان دردمند و دلسوز كشور خوب میدانند منظور بنده از این گفتار چیست و نیاز به عذر خواهی از این جماعت دلسوز نیست. فضا به گونهای است كه اگر منتقدی این رویكردها و جریانات را به نقد كشید بلافاصله او را متهم به تحجر و ضد علم و فن آوری بودن میكنند. اما تمام سخن بنده این است كه باید توجه به تحجر نقابدار كرد و با عنایت به مبانی نظری، اهداف و زمینههای فرهنگی و اجتماعی گامی بلند در جهت رشد و توسعه علم و فنآوری بومی برداشت.
زمانی كه دانشگاهها مستقل شده و آزادی عمل پیدا كردند و رقابت علمی حاكم شد و توجه به وجوه نرم افزاری علم و فن آوری در قالب ایجاد درسها و رشتههای فلسفه و جامعه شناسی علم در دستور كار قرار گرفت، آن وقت است كه افكار و اندیشههای نخبگان فكری به كار میافتد. آن گاه است كه زمینه ظهور و شكل گیری تمدنی دیگر به نام تمدن اسلامی ایرانی فراهم میشود. تمدنی كه دورهای از تاریخ بر پایه معرفتی هماهنگ شكل گرفت و به اذعان بسیاری از مورخان علم از جمله لیندبرگ، سارتون و دیگران، مسلمانان در علم موجود در جا نزدند بلكه به بسط، تعدیل و گسترش آن اقدام كردند.
فرانكلین وان بومر نویسنده كتاب «جریانهای اصلی تفكر غربی» معتقد است كه تمدن جدید غرب مرهون علوم عربی (Arabic sciences) است.در واژهنامههای انگلیسی در جلوی شمارهها و ارقام به اصطلاح انگلیسی عبارت شمارههای عربی قید شده است كه هر چند مثالی ساده و پیش پا افتاده میآید اما میتواند سرنخ مطالعات و تحقیقات بعدی در زمینه نقش مسلمانان در توسعه علم و فن آوری باشد.
به هر حال برون رفت از وضع كنونی و دستیابی به وضع مطلوب با توجه به هویت تاریخی، در گروه شناخت علم و جایگاه عالمان و اوضاع اجتماعی – فرهنگی دوران درخشش تمدن اسلامی به عنوان نقطه ارجاع و الگوی مطلوب است.
درمجموع اگر بخواهیم خیلی مختصر وجوه نرم افزاری علم و فن آوری را به مثابه علم كاربردی بیان كنیم این وجوه را میتوان در بحث علم شناسی فلسفی و در قالب مبانی متافیزیكی علم، فلسفه تعلیم و تربیت كه ناظر به اهداف علم است، چارچوب نظری و نظام مفهومی محقق، به عنوان سوژه تحقیق و حتی انتظارات محقق از تحقیق و خردورزی علمی جستجو كرد.
تغییر و تحولی به تدریج در پارادایمهای علمی حاصل شده است كه نقش عوامل فرهنگی اجتماعی را پر رنگ تر كرده است و جامعه شناسی علم را كه وجه نرم افزاری دیگر تولید علم و فن آوری را رقم میزند به لحاظ محتوایی دستخوش تغییر كرده است. اگر در رویكرد برونگرایانه جامعه شناسی علم تاكید بر هنجارها و عوامل فرهنگی و اقتصادی – اجتماعی تنها به مثابه محركها و پیش برندههای علم بوده است كه تنها بر حجم، شكل، شدت و نحوه استفاده از علم تاثیر گذار است، در رویكرد جدید جامعه شناسی علم كه ملهم از معرفت شناسی جدید علمی است، این تأثیر ابعاد محتوایی را هم شامل میشود.
توجه به ابعاد مختلف نرم افزاری فوق با عنایت به رویكرد غالب و چالشها و كاستیهای آن نگاه و تحولی تازه در حیطه علم شناسی فلسفی، تاریخی واجتماعی را میطلبد. توجه به مبانی متافیزیكی علم اقتضای آن را دارد تا كانونهای فرهنگی منتقد اعم از حوزوی و دانشگاهی ضمن اشراف بر مبانی موجود به نقد و ارزیابی آنها پرداخته و با نگاه فلسفی جامع تر و معرفتی هماهنگ، مبانی جایگزین را تعریف و در اختیار فعالیتها و تحقیقات علمی دانشگاهی قرار دهند.
در زمینه فلسفه تعلیم و تربیت كه مربوط به غایت و جهت علم است، متولیات استنباطات دینی باید غایت دینی علم را استنباط و در اختیار دانشگاهیان قرار دهند.در بعد نقش محقق و سوژه نیز باید با انگیزه شناسی و عوامل مؤثر بر تقویت آن، موانع بر سر راه انگیزه اندیشمندان مسلمان را شناسایی و بر طرف كرد.
در بعد زمینههای فرهنگی و اقتصادی – اجتماعی و محیطی، باید دانش نظری علاوه بر مبانی متافیزیكی و فلسفه تعلیم و تربیت كه میتواند بیانگر وجه نرم افزاری عام علم باشد، با زمینههای فرهنگی – اجتماعی و زیست جهان سازگار و رافع نیازهای اجتماعی باشد.
از ابزارها و نرم افزارهای دیگر رشد علم میتوان به استقلال و آزادی عمل دانشگاهیان و پرهیز از فرم گرایی و اقبال نسبت به محتواگرایی رقابت بین آنها و مشاركت نخبگان دانشگاهی در تصمیم گیریهای كلیدی دانشگاه و جامعه، جایگاه مناسب در سلسله اقتصادی – اجتماعی و احساس تعلق ملی و فرهنگی اشاره كرد.
توجه به زمینههای اجتماعی و فرهنگی چه در قالب رویكرد برون گران و چه درون گرا (به ویژه درون گرا) میطلبد كه این زمینهها و قابلیتها به دقت مورد مطالعه قرار بگیرد و با توجه به سابقه موفق و تاریخی تمدن اسلامی به كنكاشی دقیق در این دوره، معرفت شناسی حاكم، جایگاه اندیشه ورزان و عالمان و شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حاكم بپردازیم.
این كنكاش مهر تاییدی است بر اهمیت تاریخ علم، جامعه شناسی علم و حتی فلسفه علم. البته آسیبهایی نیز در مورد تولید علم از فقدان چار چوب نظری مناسب بر دانشگاهها، تمركز گرایی حاكم، سیاست زدگی غالب، فضای آنومیك حاكم بر دانشگاهها وغیره وجود دارد كه چون تفصیلا در مقالهای جداگانه با عنوان آسیب شناسی دانشگاه به آن پرداختهام، از اطاله كلام پرهیز نموده و خوانندگان محترم را به مطالعه آن دعوت میكنم.
برگزیدهای از متن ویرایش شده سخنرانی در دانشگاه امام صادق علیه السلام – ۱۳۸۲
منبع : خبرگزاری جمهوری اسلامی ـ ایرنا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست