سه شنبه, ۲۴ مهر, ۱۴۰۳ / 15 October, 2024
مجله ویستا
مقدمهای در معنای توسعه از منظر شهید سیدمرتضی آوینی
توسعه از جمله مفاهیم چند بعدی است که امروزه در دنیای مدرن اصول و اساس بنیادین نظری و عملی در هر کشوری محسوب میشود. الگوهای مشخص توسعه، انواع توسعه اقتصادی- فرهنگی- اجتماعی- سیاسی و ... تجارب کشورهای پیشرفته صنعتی و کشورهای جهان سوم و ... همگی مفاهیمی آشنا هستند. توسعه مانند هر مفهوم رایج دیگر در هنگام ورود به یک جامعه قبل از آنکه به کسی اجازه فکر کردن و تحقیق و فحص از ماهیت خود را بدهد، ابتدا خود را تحمیل میکند آنگاه همه کسانی که مقهور اینگونه مفاهیم باشند را مجبور میکند که از پشت عینک تجویزی آن به تحلیلاش بپردازند. در کشور ما ایران نیز این امر به خوبی دیده شده است. اما همواره در جوامع زنده و پویا مثل جامعه اسلامی ما افرادی هستند که فارغ از هیاهوهای تمامیت خواه و خارج از اتمسفر تحمیلی این موضوعات نو و حتی به دور از اشتغالات روزمره و رفع مسائل خودی که خود نوعی تحمیل اندیشه و راهکار را به همراه دارند به موضوعاتی حیاتی و اساسی چون توسعه و توسعهیافتگی نگاهی عمیق و از سردرد و دغدغه دینی و ملی مینگرند و اگرچه ممکن است در ظاهر اظهارات آنها پیرامون این موضوعات اندکی با مسلمات پذیرفته شده کلی ما در این فضا متفاوت باشد اما در دراز مدت اثر گذار بوده و انسانهای آگاه و حقیقتجو و کمالگرا حداقل به عنوان یک نظر قابل اعتنا به آن میپردازند.
شهید سید مرتضی آوینی از جمله کسانی است که اندر معنای توسعه و توسعهیافتگی با فرمولهایی که بویژه پس از پایان جنگ تحمیلی در کشور ما مطرح شده و سالهاست که مسلم انگاشته میشوند چند و چون علمی و معرفتی داشته است. به گونهای که با گذشت سالها گویی هم اکنون زنده است و احوال امروز ما را نظاره میکند. در این نوشتار قصد داریم مقدمهای کوتاه از ایشان در مورد معنای توسعه و توسعهیافتگی ارائه کنیم (از کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب) تا زمینهساز مطالعات بعدی خوانندگان محترم و آشنایی هرچه بیشتر جوانان و اندیشمندان کشورمان با نظرات این شهید بزرگوار باشد. چرا ما باید توسعه پیدا کنیم؟ به این پرسش از سر تسامح پاسخهای بسیاری گفته شده است: از جمله برای زدودن فقر و رفع محرومیت- برای رفاه بیشتر و استفاده از نعمتهای خدایی- برای آنکه اصلا خداوند بشر را به همین دلیل خلق کرده است: (آباد کردن کره زمین - ) برای پیشرفت تکنیکی در جهت مقابله با تمدن غرب- برای همپایی با قافله تمدن پیشرفته مغرب زمین- برای دستیابی به خودکفایی در مقابله با امپریالیسم و دشمنان دیگر انقلاب اسلامی- برای تکامل علمی و صنعتی در جهت تولید سلاحهای پیشرفته نظامی و دستیابی به استقلال سیاسی ... و جوابهای دیگر.
اما به راستی این جوابها چه نسبتی با اسلام دارند؟ آیا ما این جوابها را مستقیما از مبانی اسلامی در قرآن و روایات و ... استخراج کردهایم، یا به مجموعه تحلیلهای جمعآوری شده از مسموعات روزانه و تخیلات من در آوردی شبانه با مقالات علمی و صنعتی ترجمه شده از “ساینتیفیک امریکن” “نیوزویک” “نشنال جئوگرافی” و ... یا به گزارش سمینارهای دانشگاهی و غیر دانشگاهی غربی و شرقی و ... اکتفا کردهایم و اصلا به سراغ معارف اسلامی نرفتهایم تا بدانیم که آیا قرآن و روایات این تخیلات و تصورات ما را تائید میکنند یا خیر؟ و بعضی هم اصلا در اصل ضرورت بازگشت به مبانی اسلامی در همه زمینهها شک میکنند و میگویند: “چه احتیاجی هست که نظر قرآن و روایات را بدانیم؟ اینها جزء مسلمات علمی در مراکز دانشگاهی دنیاست. چگونه میتوان در آن شک کرد؟ مگر نه این است که سراسر دنیا بر همین مبانی عمل میکنند؟”، “این مسائل برای فقه اسلام بسیار تازه است. ما باید صبر کنیم ببینیم آقایان فقها در این موارد چه نظر میدهند، تا آن روز هم که نمیتوانیم دست روی دست بگذاریم” بعضی هم که با یک پیشداوری قبلی در میدان آمدهاند، جواب میدهند: “آقا جان! شما دارید به اسلام خیانت میکنید. مردم دنیا به ما میخندند. معلوم است که اسلام با پیشرفت و تمدن و علم مخالف نیست. اگر فرنگیها کافر هستند چه ارتباطی با پیشرفتهای علمی آنها دارد؟ اصلا این نقشه آمریکاست. آنها میخواهند ما را در این بحثها بیندازند تا ما از پیشرفت و تکامل غافل شویم و از قافله تمدن عقب بمانیم...”
اما از همه این حرفها گذشته، آیا ما نباید بر مبنای نظریات اسلام و احکام آن در همه زمینهها عمل کنیم؟ اگر نه، پس آن وجه تمایز ذاتی که انقلاب اسلامی را از سایر انقلابهای غیر الهی جدا میکند در کجاست؟ آیا همین که مسئولین سطوح بالا مسلمان و بعضا از علمای روحانی هستند کفایت میکند و دیگر مهم نیست که این مسئولین بر مبنای اسلام عمل کنند یا نه؟ مسلما اینچنین نیست. پس چیست؟ آیا مظاهر این تمدن کنونی بشر که به نام تمدن غربی معروف است کاملا منطبق بر اسلام است؟ اگر این چنین باشد البته دیگر جایی برای تردید نمیماند، اما شما را به خدا برای رسیدن به همین نظریه هم نباید در متون و معارف اسلامی و مخصوصا در قرآن تحقیق کرد؟
البته مقصود این نیست که در قرآن بگردیم و درست و غلط، آیاتی در تائید علم و هنر و صنعت و تشویق انسان به عمران و آبادی و استفاده از مواهب مادی و تسخیر طبیعت پیدا کنیم و اینها را دال بر اعتقادات خودمان بگیریم. نه! این کار از بیاعتنایی به نظریات اسلام بسیار بدتر و ظالمانهتر است. لفظ “علم” در جهان امروز قرنهاست که به معنای اصطلاح خاصی استعمال میشود که مترادف با معنای علم در قرآن و روایات نیست. چگونه میتوان فیالمثل لفظ علم را در قرآن به معنای علوم تجربی گرفت و ادعا کرد که اسلام علوم امروز را کاملا تائید کرده است؟ یا مثلا عدهای برای توجیه گردشهای علمی و هنری خویش در خارج کشور به قرآن استناد میکنند و آیه “قل سیرو فی الارض” را شاهد می آورند... ! نه! مقصد این است که حقیقتا نظر اسلام را پیدا کنیم. چه در تائید این تمدن جدید بشر باشد و چه در رد آن.
توسعه در فرهنگ امروزی ما شاید از نظر لفظ تازه باشد اما از نظر معنا تازه نیست. این معنا اگر نخستین سوغات غرب برای ما نباشد، از اولین رهاوردهای غربگرایی و غربزدگی در کشور ماست. لفظ ترقی از اولین کلماتی است که فرنگ رفتههای ما از نخستین روزهای آشنایی با غرب برای توصیف آن دیار به کار بردهاند. “ممالک راحتیه”. برای دریافت معنای توسعه باید مفهوم این کلمه را دریافت، چرا که اصولا همین اندیشه ترقی اجتناب ناپذیر بشر است که مبنای توسعه تمدن کنونی بشر در ابعاد مادی و حیوانی وجود او قرار گرفته است. پیش از آنکه به مفهوم کلمه ترقی در تفکر غربی بپردازیم، از آنجا که بسیاری از برادران سادهدل مسلمان ما لفظ توسعه یا ترقی را با معنای رشد و تعالی در قرآن مرادف میگیرند و بر مبنای همین برداشت سادهلوحانه درباره اندیشه ترقی و توسعه در اسلام نظر میدهند، باید به تحقیق در معنای رشد و تکامل و تعالی در قرآن بپردازیم. لفظ رشد و ترکیبات مختلف آن مجموعا نوزده بار در قرآن مجید آمده است و آیه مبارکهای که بیشتر از دیگران مورد استفاده قرار گرفته آیه ۲۵۶ سوره بقره است که رشد را صراحتا در مقابل غی قرار داده است. لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی. راه رشد (سبیل الرشاد) راهی است که انسان را به سوی علت غایی وجود خویش و آن هدف خاصی که از آفرینش بشر مقصود پروردگار متعال بوده است هدایت میکند و آن را راه صلاح ترجمه کردهاند. به این ترتیب این کلمه هرگز به معنای توسعه یا ترقی نیست... خود لفظ توسعه نیز مصدر ثلاثی از ریشه (وس ع) و به معنای ایجاد وسع و فراخی است و با صرف نظر از اینکه این کلمه در قرآن وجود داشته باشد یا نه، خود این لفظ ترجمهای است از یک کلمه فرنگی Development و منظور از توسعه در جهان امروز، صرفا توسعه اقتصادی با معیارها و موازینی خاص است و اگر گاهی سخن از توسعه فرهنگی هم به میان بیاید مقصود آن فرهنگی است که در خدمت توسعه اقتصادی قرار دارد. چنان که وقتی سخن از آموزش نیز گفته میشود هرگز آن آموزش عام که ما از این کلمه ادراک میکنیم مورد نظر نیست بلکه منظور آموزش متد و ابزار توسعه است نه چیز دیگر. ... آیا میتوان معنای توسعه را با مفهوم تکامل و تعالی در اسلام انطباق بخشید؟ خیر. مفهوم تکامل و تعالی در قرآن اصالتا به ابعاد روحانی و معنوی وجود بشر است که بازگشت دارد و این تکامل روحانی نه اینچنین است که ضرورتا با توسعه مادی بشر ملازمه داشته باشد، بلکه برعکس ثروت و استقلال در قناعت است و صحت و اعتدال و پرهیزاز تمتع (به معنای قرآنی آن) و تعالی در از خود گذشتگی و ایثار و سلامت نفس در غلبه بر امیال نفسانی و شهوات نفس اماره بالسوء است. مقصود این نیست که در اسلام روح و جسم و معنا و ماده در تعارض و تضاد ذاتی با یکدیگر قرار گرفتهاند . خیر... منتهای حرکت تکاملی انسان و جهان و تاریخ در قرآن، الله است و این معنا در بسیاری از آیات قرآن مجید با تعبیراتی گوناگون همچون “الی ربک المنتهی”، “الی الله المصیر”، “الیه راجعون” و ... بیان شده است. اصل و ریشه این حرکت در جوهره و معنای عالم است که جریان دارد و ماده و ظاهر عالم نیز در تبعیت از این حرکت معنوی تغییر میکند. بنابراین، تکامل و تعالی در معارف اسلامی به یک حرکت همه جانبه که در آن بعد فرهنگی و معنوی دارای اصالت است برمیگردد و حال آنکه در غرب تکامل به تطور انسان از صورتهای پستترحیوانی به صورتهای تکامل یافته اطلاق میشود. سخن این نیست که آیا اسلام این تطور را میپذیرد و انسان را موجودی از نسل میمونها میداند یا نه، بلکه سوال این بود که آیا معنای توسعه با تکامل و تعالی در فرهنگ و معارف اسلامی انطباق دارد یا خیر. خیر، حرکت به سوی تکامل و تعالی در اسلام لزوما با توسعه مادی و اقتصادی همراه نیست و بلکه بالعکس، تعالی معنوی با قناعت و زهد و مصرف کمتر و ... ملازمه دارد. البته این سخن نه بدین معناست که توسعه اقتصادی مخالف با تکامل باشد. نه! اما ضرورتا این نیست که بشر برای تکامل - به معنای وسیع آن در اسلام- ناچار از توسعه اقتصادی باشد. برای توجیه توسعه به سراغ این نظریه نیز نمیتوان رفت. اگر حکومت اسلامی میخواهد برای رشد و تکامل انسانی برنامهریزی کند، اصالتا باید به ابعاد معنوی و روحانی وجود بشر توجه پیدا کند و در مرحله اول موانعی را که راه تعالی روحانی بشر به سوی خدا را سد کردهاند از سر راه بردارد و از جمله این موانع فقر مادی است. بنابراین، اولا توجه به از بین بردن فقر مادی امری تبعی است نه اصلی و ثانیا هدف از آن دستیابی به عدالت اجتماعی است، نه توسعه. برای روشنتر شدن این مطلب شاید نیاز به توضیح بیشتری باشد. چه تفاوتی میکند که از بین بردن فقر مادی امری اصلی باشد یا تبعی؟ تفاوت در اینجاست که امور اصلی خودشان لزوما و اصالتا به عنوان محور و مبنای عمل مورد توجه قرار میگیرند، حال آنکه امور تبعی فرعی و کفایی هستند. بدین ترتیب وظیفه اصلی حکومت اسلامی اصلا تزکیه و تعلیم اجتماع است، اما چون فقر و فقدان عدالت اجتماعی مانعی عظیم در برابر این هدف اصلی است بالطبع به از بین بردن فقر و سایر موانع می پردازد و به طور موازی در جهت تکامل و تعالی معنوی جامعه برنامهریزی میکند. بنابراین آموزش و فرهنگ در خدمت اعتلای معنوی و فرهنگی است... در یک برنامهریزی وسیع و دراز مدت، اگر مبارزه با فقر مادی به عنوان محور و اصل اتخاذ شود، آنگاه آموزش و فرهنگ نیز به عنوان امور تبعی در خدمت آن قرار خواهد گرفت. اما اگر اعتلای فرهنگی (یعنی تزکیه و تعلیم) محور و اصل قرار بگیرد، آنگاه مبارزه با فقر به عنوان امری تبعی و مانعی بر سر راه تکامل و تعالی معنوی لحاظ خواهد شد. از طرفی دیگر، هدف حکومت اسلامی در مبارزه با فقر دستیابی به عدالت اجتماعی است نه توسعه، آیا مفهوم دستیابی به عدالت اجتماعی با معنای توسعه یکی است؟ آیا توسعه به مفهوم زدودن فقر نیست؟
متاسفانه امروز ما از فرهنگ همان معنا را اختیار کردهایم که در غرب معمول است. در تمدن غرب از آنجا که نگرش ماتریالیستی بر همه وجوه تفکر آن غلبه یافته است فرهنگ فینفسه دارای اصالت و معنا نیست. بلکه آموزش و فرهنگ به مثابه امور تبعی در خدمت وجوه و مظاهر دیگر تمدن قرار گرفتهاند. فیالمثل وقتی سخن از فرهنگ توسعه میگویند مقصود فرهنگی است که به محدوده آموزشهای تخصصی مربوط به توسعه اقتصادی محدود میشود و حال آنکه در نظام اعتقادی اسلام که روح و معنا دارای اصالت است، ناگزیر باید معنای ثابتی برای فرهنگ اعتبار کنیم نه آنکه به تبعیت از غربیها فرهنگ را در خدمت این چیز و آن چیز قرار دهیم. در نزد ما فرهنگ به معنای فرهنگ اسلام است. یعنی آن روح و حقیقت واحد و ثابتی که در مجموعه نظام اعتقادی اسلام وجود دارد و فرهنگ با این مفهوم نمیتواند در خدمت توسعه اقتصادی قرار بگیرد.
این نوشتار مقدمهای بود مختصر و گزیدهای کوتاه در معنای توسعه از منظر شهید آوینی، امیدواریم در مطالب بعد بتوانیم کندوکاوی عمیقتر و وسیعتر در اندیشههای این شهید بزرگوار در این خصوص داشته باشیم.
اسماعیل آجرلو
منبع : روزنامه رسالت
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست