جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

طلب آب


طلب آب
▪ پرسش:
آیا امام حسین(ع) در روز عاشورا برای آب به دشمن التماس کرد، یا به شکل دیگری مطرح نمود و یا آن قدر عظمت خداوند وجود او را گرفته بود که اصلا تشنگی را از یاد برده بود؟
▪ پاسخ:
به نحو اجمال پاسخ آن است که امام حسین(ع) در برابر لشکر عمرسعد اظهار عطش نمود لکن به آنان التماس نکرد، چرا که اولا با این عمل امام(ع) قصد بر اتمام حجت بر یزیدیان داشت و می دانست که آنان از این کار هم دریغ می ورزند و شخصیت امام حسین(ع) از این بالاتر است که به خاطر امور دنیوی به آنان التماس کرده باشد.
در ثانی، امام حسین(ع) مانند دیگر افراد تشنگی، درد و رنج را احساس می کند ولی به خاطر قوت و شدت در ایمان صبر و تحمل می نماید.
▪ اما تفصیل مطلب:
درباره ابراز عطش و درخواست آب توسط امام حسین(ع) در مقاتل و کتاب های تاریخی آمده است که امام فرمود: «اسقونی شربه من الماء فقد نشفت کبدی من شده الظما». «ای دشمن با جرعه ای سیرابم کنید که جگرم از شدت تشنگی دارد کباب می شود.»
هلال بن نافع گوید: من ایستاده بودم بانگ برآمد که شمربن ذی الجوشن، حسین(ع) را کشت من نزدیک آمدم دیدم که در او رمقی باقی نمانده و در حال جان دادن است و او در چنان حالت طلب آب می کرد. مرحوم محدث قمی می آورد: شمر پیش آمد که امام را بکشد و امام در این حال از دشمن آب طلبید. «و هو فی ذلک یطلب شربه من ماء». در مقتل الحسین(ع) آمده است: چون شمر بر سر امام حسین آمد که او را بکشد امام فرمود: اگر می خواهی مرا بکشی با جرعه ای آب سیرابم کن. شمر گفت: هیهات، هیهات به خدا قسم آب نخواهی چشید تا این که مرگ را جرعه جرعه بچشی.
اما این که امام حسین(ع) در روز عاشورا یک جرعه آب، ملتمسانه از دشمن طلبیده باشد و یا به علت فراگیری عظمت خدا تشنگی را به کلی از یاد برده باشد غیرقابل قبول است زیرا:
اولا شخصیت امام عظیم تر از آن است که بیاید برای به دست آوردن اندکی آب در برابر دشمن اظهار عجز کند و به التماس بیفتد. شخصیت اباعبدالله(ع) آن چنان عظیم الشان است که دوست و دشمن در مقابلش تواضع و کرنش می نمودند. نامه ای که امام حسین(ع) به معاویه نوشت و در آن فرزندش یزید را تحقیر کرد یزید وادار به عکس العمل شد و از پدر خود معاویه خواست که حسین بن علی(ع) را متقابلا توهین و تحقیر نماید. معاویه خطاب به یزید گفت: «والله ما اری فیه موضعا للعیب.» فرزندم چه بنویسم؟ به خدا سوگند هیچ عیب و نقصی در حسین(ع) و شخصیت او نمی بینم.
عمادالدین حسین اصفهانی می نویسد: «حسین(ع) از جهات فضیلت و کمال اخلاقی بر همه کس برتری داشته است زیرا او مکتب تربیتی خاصی گشود و روش اخلاقی و پرورشی و تربیتی او چنان بود که پیغمبر و علی و خلفا و اصحاب همه در اکرام و احترام او تاکید و مبالغه داشتند حتی معاویه نسبت به امام حسین(ع) نهایت احترام را می کرد و اعتراف به مقام و منصب و فضیلت او می نمود. پس چنین کسی که بلندی عظمت او، چشم و دل همگان را گرفته است هرگز تن به ذلت و زبونی نمی دهد و معقول نیست که دست التماس آن هم به خاطر یک جرعه آب به سوی دشمن دراز کند. حتی حضرت ابوالفضل(ع) که مقام امامت معصوم را هم ندارد و به عنوان پرچمدار امام مطرح است، آن چنان کرامت نفسانی دارد که کفی از آب زلال فرات را به لبان تشنه خویش نزدیک می کند و هیچ مانعی برای آشامیدن نیست، اما تشنگی امام حسین(ع) و عطش درون زنان و بچه های اهل خیام، عباس را از آشامیدن آب بازمی دارد و آب را بر روی آب می ریزد و با کام تشنه و جگر سوخته عازم خیمه ها می گردد. آیا باور کردنی است که عباس چنین کند و امام حسین(ع) به خاطر یک جرعه آب به التماس بیفتد؟ هرگز!
و ثانیاً: این چنین نیست که حسین(ع) تشنگی را به کلی از یاد برده باشد. درست است که عظمت خدا، وجود امام را فرا گرفته بود و چون مشعل گداخته در راه وصل به معشوق می افروخت، ولی تشنگی اثرات طبیعی خود را دارد و نمی شود از یاد برد؛ چنان چه شمشیر و نیزه ها و جراحات، اثرات طبیعی خود را به جا می گذارد، اما عظمت خدا که تمام وجود امام حسین(ع) را فرا گرفته است- برخلاف افراد عادی- تحمل می کند. اصولا عظمت کار امام حسین(ع) همین است که با احساس درد و رنج عمیق از پیشامد مصایب و زهر شمشیرها و فشار عطش ها باز هم صبر کند و راضی به رضا و قضای پروردگار گردد.
امام، وظیفه شرعی و الهی دارد که همه چیز را به دشمن بگوید و حجت را به تمام معنا به خصم تمام کند که هیچ گونه عذر و اعتذاری برای آنان باقی نماند و باید جرعه ای آب آن هم در واپسین لحظه های زندگی خود از دشمن بخواهد تا آزمایش عاطفه و احساس و وجدان آنها باشد. امام به خوبی می دانست که این لشکر، لشکر سیاهی و قساوت است و هرگز جواب مثبت به خواسته های انسانی و عاطفی امام نمی دهد اما امام طبق مسئولیت الهی که دارد باید همه چیز را مطرح کند. طرح متارکه جنگ و خونریزی و ایراد خطبه های وعظ آمیز برای یزیدیان از مسایلی بود که امام تا آخر بازگو کرد، ولی هرگز بر آنان اثر نکرد و امام فرجام کار دشمن و سرنوشت خویش را می دانست و در عین حال طبق وظیفه باید عمل می کرد و رسالت الهی و تبلیغی خود را انجام می داد. موقعی که فرزند رضیعش، علی اصغر را در برابر لشکریان دشمن بر روی دست خود بالا برد و عطش شدید آن طفل شش ماهه شیرخوار را به دشمن اظهار کرد که: «اما ترونه کیف یتلظی عطشا». «آیا نمی بینید که این طفل رضیع از فشار تشنگی چگونه مضطرب و بی تاب است»، می دانست که پاسخ دشمن سنگدل چیست اما امام باید حجت را از تمام جهات بر دشمن تمام کند که هیچ نقطه ابهام و ناگفته ای باقی نماند.
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید