سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
مجله ویستا
نامه هایی برای تساهل
●اعلامیه استقلال امریکا و تحول تاریخی مفهوم حقوق بشر
نخستین مهاجران به امریکا همراه خود برخی از عقاید سیاسی را از اروپا به این سوی پهنه اقیانوس اطلس آوردند که در ساختار حکومت جدید به کار میرفت. هرچند، تجربیات این مهاجران در سرزمین جدید که در ابتدا اغلب افرادی از طبقه مرفه و ماجراجویانی در پی طلا و نقره بودند سبب شد، عقایدی متفاوت با آنچه در سرزمین مادریشان رایج بود را، بنا نهند. آنها مهاجرانی شیفته تملک زمین اصلاحگرانی به دنبال تحقق آرزوی فرو خورده تحقق جامعه مطلوب؛ گروههای مذهبییی در پی پناهگاهی برای گریز از پیگرد و آزار و شرکتهای تجاری یی در پی کسب ثروت بودند.
آیا برخورد با وضعیت جدید متاثر از «مهاجرت» موجب شد که آنها به باز تولید مفاهیم از پیش طراحی و بسته بندی شده بپردازند؟آیا جغرافیای جدید و سرزمین متفاوت و تقریبا بکر، آنها را به این سو، سوق داد؟
«به جایی چون ویرجینیا
قصد دارند که پناه آورند،
و آنگاه که بدین جا رسیدند
هر فردی سهم خود را خواهد داشت،
دستمزد روزانه برای کارگر
و برای رضایت خاطر بیشترش خانه یی وباغی خواهد داشت،
افزون بر آنکه مزید خاطر اوست
هر کس را مقامی خواهد بود
و از درآمد کلی محروم نخواهد ماند،
چنانچه به او دوازده پوند و ده شیلینگ پرداخت خواهد شد.»
سرودی که «ویرجینیا» را سرزمین فرصتهای بیهمتا معرفی میکند.
زمین به یک «برابر ساز بزرگ» تبدیل شده بود. بنا به قوانین انگلیسی که در مهاجرنشینها نیز از آنها پیروی میشد، مردانی که صاحب زمین بودند، «حق رای» و «کسب مقام» داشتند، اما در سراسر مهاجر نشینهای امریکا زمین برای اغوای مهاجران تازه مقیم، به کار میرفت و دیگر زمین فقط متعلق به خانوادههای اشرافی و ثروتمند نبود، بنابر این دایره حق رای نیز بسیار گسترده شد.
گرچه مهاجر نشینها از روابط خود با انگلستان اساسا راضی بودند، اما بذرهای استقلال در خاک امریکا کاشته شده بود. فاصله جغرافیایی و عاطفی بین مهاجر نشینها و سرزمین مادری، آنها را در ایجاد روحیه خود اتکایی و استقلال طلبی یاری میکرد. در اواسط قرن هجدهم مهاجرنشینها برای احقاق حق خود برای اداره امور جامعه بدون دخالت از خارجی، درگیر مبارزه یی بی امان بودند. با گذشت زمان کم تر چیزی آنها را به یاد پیوندشان با انگلستان میانداخت.
صرفنظر از فرمانداران سلطنتی که تنها کارگزاران حکومت بریتانیا بودند که در امور مهاجرنشینها دخالت داشتند، کسانی مسوولیت اجرای «قوانین ناوبری» را بر عهده داشتند، اما مهاجرنشینها آموخته بودند که با اکثر قوانین تحمیلی چگونه سر کنند و قوانین پر دردسر را چگونه دور بزنند.
فاصله طبیعی بین انگلستان و مهاجرنشین هایش، فرمانروایی بر آنها را دشوار میساخت. انگلستان برای کسب خبر از مهاجرنشینها به پست متکی بود، اما خدمات، پستی کند و نامطمئن بود و یک نامه نگاری ساده، ماهها و حتی سالها به طول میانجامید.
اما همین که نخستین گلولههای جنگ استقلال مبادله شد، در دلها و ذهنها نیز انقلابی صورت گرفت. مهاجرنشینان بطور فزایندهیی متقاعد میشدند که گسستن از انگلستان تنها راه گریز از مالیاتهای کمرشکن و تهدیدهای پارلمان است. هر روز سرمقالههای روزنامهها، نشریات و بروشورها، انگلیسیها را به باد حمله میگرفتند و خواستار استقلال میشدند.
●عقل سلیم
اما در این میان جزوهیی پنجاه صفحهیی تحت عنوان «عقل سلیم» در ۱۰ ژانویه ۱۷۷۶ انتشار یافت که مهاجرنشینان را به گسستن از انگلستان و تشکیل یک ملت مستقل ترغیب کرد. نویسنده این جزوه فردی تازه وارد از انگلستان به نام «توماس پین » بود. پین، نخستین انقلابی بین المللی بود . در ربع آخر قرن هجدهم ابتدا در امریکا و سرانجام دربریتانیا و فرانسه، در برابر حکومت شاهان و اشراف قد علم کرد و برای جایگزینی شان با نهادهای دموکراتیک به نبرد پرداخت.
اما «عقل سلیم» چه وجه مشخصهیی داشت که آن را با دیگر رسالههای سیاسی که مبتنی برعقاید انقلابی بود، متمایز میکرد؟
خیلی ساده ولی پر اهمیت: عقل سلیم برای «آدمهای عادی» نوشته شده بود. تنها ظرف شش ماه صد و پنجاه هزار نسخه فروش رفت و نسخههای آن دست به دست گشت .بطوری که بیش از یک میلیون امریکایی از مجموع دو میلیون نفر آن را خواندند.
این جزوه، فراتر از انتقاد از حکومت آن زمان بریتانیا بود. چراکه مهاجرنشینها را به «اقدام» نیز تشویق میکرد. پین استدلال میکرد که مهاجر نشینهای امریکایی الزام اخلاقی دارد که به ملت مستقلی تبدیل شود که در آن قدرت فرمانروایی در دست شهروندان و نمایندگان منتخب آنها باشد:
«حجت قرار دادن نظم عمومی اشیا و تمام نمونههای اعصار پیشین، برای پذیرش اینکه قاره میتواند برای مدت طولانی تابع هر قدرت خارجی باقی بماند مشمئزکننده است حکومتی که از آن خودمان باشد حق طبیعی ماست: و وقتی انسان در مورد ناپایداری امور انسانی بطور جدی تامل میکند، متقاعد میشود که به مراتب خردمندانه تر و اطمینان بخش تر است، وقتی در توانمان است، قانون اساسی خودمان را به روشی آرام و سنجیده به وجود آوریم، تا چنین امر مهمی را به زمان و شانس واگذاریم.»
نشانه حقیقی توانایی «پین» آنجاست که نه تنها نخبگان متمول که همواره بر زندگی سیاسی ملت تسلط داشته اند، بلکه طیف فوق العاده وسیعی را نیز از مخاطبانی، عمدتا از میان «ردههای میانه حال» و «صنعتگر» جامعه مستعمره نشین بخوانید طبقه متوسط با خود همراه میکند. محاسبه این بخش از جامعه، کاملا عمدی است . اینها همان مردان و نه زنان هستند که قشر اصلی رای دهندگان در انتخابات مجالس ایالتی و کنگره را تشکیل میدهند و حمایت مالی، سیاسی و عملی آنان برای مبارزه در راه استقلال، حیاتی است. بنا براین باید آنان را به سمت خود کشاند، چون جز در این حالت که اینان نفع فردی خویش را با منافع عمومی یکی بدانند، فکر استقلال یا حکومت جمهوری میسر نیست.در اینجا «پین» به سبک دیگر «مکبران انقلاب ها» به سراغ احساسات مخاطبین اش میرود:
«تو که به بشریت عشق میورزی! تو که جرات میکنی در برابر نه استبداد، که مستبد بایستی! پا پیش بگذار! تمام نقاط دنیای کهن را ظلم فراگرفته است آزادی در سراسر گیتی مورد دستبرد قرار گرفته است آوارگان را با آغوش باز پذیرا شوید و بموقع جای امنی برای بشریت فراهم آورید.»
●اعلامیه استقلال
بالاخره در ژوئن ۱۷۷۶، پس از پیشنهاد «ریچارد هنری لی»، کشتکار نامدار و نماینده ویرجینیا، در کنگره، کمیتهیی را مامور تهیه سندی برای تشریح آزادی و توجیه دلایل گزینش گسستن از انگلستان کرد. توماس جفرسن، حقوقدان جوانی از ویرجینیا، برای تهیه پیش نویس اولیه برگزیده شد.اما هدف این اعلامیه چه بود؟جفرسن میگفت:
«هدف این سند این بود که درک مشترکی از موضوع را در برابر بشریت قرار دهد، به صورتی چنان روشن و قاطع که مورد پذیرش آنها واقع شود»بند اول اعلامیه درصدد تبیین همین مساله بود.
در چهارم ژوییه ۱۷۷۶، نمایندگان دومین کنگره مهاجر نشینها اعلامیه استقلال را امضا کردند و بر حق خود مبنی بر استقلال و آزادی پای فشردند.
اعلامیه استقلال امریکا که بیشتر آن، کار «جفرسن» بود تنها اعلام تولد کشوری نوین نبود بلکه به نظر میرسد در مقام تبیین مفاهیم بنیادین حقوق بشر بود.
● سرچشمههای فلسفی اعلامیه:
واضح است که اعلامیه در فضای فلسفه سیاسی عصر روشنگری تدوین شده بود اما نفوذ رساله یی ویژه بیش از همه بر آن جلوه میکرد : «رساله دوم در باره دولت» جان لاک.لاک: پاسخی به هابس
لاک تصورات و نظرات حقوق سنتی انگلستان را گرفته و آنها را به حقوق طبیعی تمام نوع بشر بسط داد. لاک شکل حکومتی سلطنت مطلقه یا جمهوری دیکتاتوری از نوع «کرمول» را که هر دو مورد پشتیبانی هابس بود وضعیتی بدتر از وضعیت طبیعی میداند که در آن همه علیه هم در پیکارند چرا که به نظرلاک در وضعیت طبیعی لااقل هر فرد حق خود را خود تعیین میکند، اما تحت قهر حکومت مطلقه هیچ حقی برخوردار نیست.
بر خلاف هابس که انسان را به مثابه فرد در مقابل قدرت قهار طبیعت تنها گذاشته بود، تا او را وادار سازد که از طریق واگذاری همه حقوق فردی خود به قدرت دولتی، از موهبت نظم برای همزیست، امنیت و آرامش و رفاه که به زعم هابس فقط قدرت حکومتی میتوانست آن را تعیین کند برخوردار شود.
در مجموع میتوان گفت هر چند لاک و هابس هر دو انسان را بیش از هر چیز یک فرد میدانستند و در این مورد اشتراک نظر داشتند اما فردیت انسان در اندیشه لاک از وزن و اعتبار بسیار سنگین تری برخوردار است.
اما لاک برای حرکت جامعه از وضعیت طبیعی به جامعه سیاسی چه پیشنهادی میدهد؟
همانطور که گفته شد، لاک تاکید میکند که هر حکومتی نیز قادر نیست از عهده این امر مهم بر آید و حکومتهای مطلقه و خود کامه در نظر لاک از وضعیت طبیعی بدترند. او میگفت :
«اگر قرار باشد هرکس به آنچه که حاکم مطلق انجام میدهد تسلیم باشد، حال کاملا یکسان است که هدایت این حاکم مطلق را خرد، خطا یا شعور و اشتیاق مفرط بر عهده داشته باشد. میتوان گفت که حال و روز انسانها در وضعیت طبیعی بسیار بهتر از آن است تا اینکه ناچار گردند مطیع اراده ناعادلانه دیگری باشند. »
اما عناصر « تحمل ناپذیری» و «ناپایداری» است که سر انجام انسانها را وامی دارد تا بر وضعیت طبیعی نقطه پایانی نهند و به مثابه موجوداتی صاحب خرد و تصمیمی خردمندانه، به قراردادی متقابل تن دهند و دست به تاسیس «اجتماعی سیاسی» بزنند:
...«زمانی که رشته طولانی شود استفاده و زور رسانیها ادامه یافته و به دنبال همان حکومت استبدادی مطلق است، این حق مردم است، وظیفه آنها است تا چنین دولتی را بر کنار کرده و حفاظهای نوینی را برای امنیت آینده خود اتخاذ کنند...»
«لاک»، وظیفه چنین اجتماعی را پیش از هر چیز پاسداری از حقوق فردی بویژه حق زندگی، آزادی و مالکیت میداند. این ایده به تمامه در اعلامیه بازتاب یافت:
...«ما به این حقایق آشکار معتقدیم که تمامی انسانها برابر آفریده شدند، و اینکه خالق به آنها حقوق غیر قابل انتقالی را اهدا کرده و اینکه در میان این حقوق، حیات، آزادی و در پی خوشبختی رفتن، است...»
...«و جهت تضمین این حقوق حیات آزادی در پی خوشبختی رفتن دولتهایی در میان انسانها بر قرار شده که قدرت آنها از رضایت افراد تحت اداره آنها ناشی میشود، اینکه هر گاه هر شکلی از دولت، مخرب این وضعیت شود، این حق مردم است که دولت را تغییر یا منحل سازند و دولتی جدید تشکیل دهند، که بنیادهای آن بر این اصول باشد و قدرتهای خود را چنان تشکیل دهد که به نظر آنها بر امنیت و خوشبختی آنها اثر میگذارد.»
شاید بتوان به زبان امروزین حقوق بشر حق حیات و بخصوص حق تعیین سرنوشت را از برجستهترین حقوق آمده در مضمون اعلامیه دانست.همانگونه که «لاک»، به واقع برای فرد در قبال تعارضات دولتی، حق مقاومت قایل بود و معتقد بود که هر جا قوههای دولتی اعم از قانونگذاری یا مجریه تجاوزی به حقوق فرد مرتکب شوند و فرد نتواند از طریق گزینش یا برکناری این نهادها از آن تجاوزات ممانعت به عمل آورد، از حق مقاومت در مقابل دولت برخوردار است. به نظر او در چنین حالتی این افراد با مردم نیستند که دست به شورش زده اند بلکه این دولت و نهادهای دولتی هستند که از طریق تعرضات مداوم به حقوق مردم تلاطم را به جامعه تحمیل کرده اند. اما لاک در این حق مقاومت مردم، عنصر انقلابی نمی بیند، چرا که هدف از مقاومت چیزی جز بازگشت به وضعیت قانونی گذشته نیست که در آن نظام سیاسی پاسدار حقوق افراد بود، این مفهوم که در سایر انقلابات اروپایی نیز عملی شد کمتر آنارشیک به چشم میخورد:
...«در هر مورد از این ستمگریها، ما با کمال خضوع و خشوع، استغاؤه کردیم که از ما رفع ظلم شود ولی استدعای مکرر ما با مظالم مکرر او جواب داده میشد. یک شاهزاده که صفات او درست همانند صفات یک ستمکار نابکار است .به هیچ وجه قابلیت آن را ندارد که بر یک ملت آزاد فرمانروا باشد.
ما حتی از برادران انگلیسی خود نیز استمداد کردیم و گهگاهی به آنها گوشزد میکردیم که چگونه دستگاه قانونگذاری آنها سعی دارد حکومت ظالمانه خود را بر ما توسعه دهد، ما به آنها خاطر نشان کردیم که چگونه ناگزیر به جلای وطن و سکونت در این سرزمین شدهایم. از علو همت و عدالت خواهی آنها استمداد کرده و از علایق مشترک خود برای رفع مظالم و بیدادگریها که ناگزیر به قطع رابطه فی ما بین ما خواهد شد، آنها را متذکر ساختیم ولی مثل اینکه آنها به ندای عدالت و قرابت و همبستگی دو ملت توجهی نداشته باشند، به التماس و استدعای ما بی اعتنا ماندند لذا ما ناگزیریم که انتزاع خود را اعلام و با آنها مانند سایر مردم رفتار کنیم یعنی در جنگ، دشمن و در صلح ،دوست باشیم...»
●اندیشه جدایی دین از دولت:
آنچه در اعلامیه به شکل محسوسی به چشم میخورد این است که نویسندگان این اعلامیه به هیچ وجه در پی مشروعیت سازی مفاهیم موجود با عنصر« دین» نیستند و تنها ماخذ و منبع مشروعیت به نظر میرسد «حقوق طبیعی» باشد. حقوقی که در میان ملل باستانی پایهریزی شد، در قرون وسطی توسط الهیون و حقوقدانان کلیسایی کمی آب و رنگ مذهبی گرفت. در قرون هفده و هجده به وسیله امثال هابس، لاک و روسو طوری ارایه شد که اکنون به صورت امری بدیهی در آمده است.
...«و در میان قدرتهای زمین، موقعیتی مجزا و برابر که قوانین طبیعت و خداوند طبیعت به آنها داده، تقبل کنند...»
اگر سری به اثر «نامهیی برای تساهل» ائرلاک بیاندازیم او را در پایان خواهان جدایی کامل میان دین و دولت، در خدمت حقوق و آزادیهای شهروندی مییابیم. او مخالفت خود را با دین دولتی و کلیسای دولتی صریحا اعلام میکند و پیامدهای ناگوار آن را به عنوان نمونهیی از نابردباری مذهبی در کشور خود یعنی انگلستان خاطر نشان میکند و برای لاک استقلال و حق رای مردم است که استقلال و حق حاکمیت دولت را فراهم میکند و ترکیب استقلال رای مردم و حق حاکمیت دولتی آن را به تنها نهاد مشروعی مبدل میسازد که نمیتواند و نباید «مشروعیت» دیگری را در کنار خود تحمل کند.
به نظر میرسد در همین راستاست که قسمت پایانی اعلامیه میگوید: «از این رو ما نمایندگان ایالات متحده امریکا، در کنگره عمومی، گرد هم آمده، به داور عالی جهان برای درست اندیشی آمال خود روی آورده و به نام حاکمیت مردم خوب این مستعمرات، رسما اعلام میداریم که این مستعمرات متحد، حق آزادی و استقلال داشته و دارند.»
جان لاک در سال۱۶۶۸ به همراه «لرد شفتنری» و چند تن دیگر، به نگارش قانون اساسی برای ایالت کارولینای شمالی که در آن زمان مستعمره انگلستان بوده همت گماشت. این اثر بعدها بزرگترین تکانه فکری را برای آبای نگارنده قانون اساسی امریکا فراهم ساخت. تاؤیر اندیشههای لاک در تکوین تاریخ سیاسی امریکا بسیار ژرف تر از خود انگلستان بود. این کشور بر خلاف انگلستان، به راه مشروطه سلطنتی نرفت بلکه عنصر مشروطهخواهان را وارد مناسبات جمهوریت قاره جدید ساخت. البته این مفاهیم همه باید در بستر زمانی خود بحث شوند. شاید نظریات ارایه شده در اعلامیه به ظاهر اموری بدیهی به نظر برسند اما این نظریات در قرن ۱۸ نظریاتی پیشرو بودند. چنانکه یک تاریخدان توضیح میدهد: «در سال ۱۷۷۶، اینکه همه انسانها برابر آفریده شدهاند. اینکه حکومتها اقتدار خود را از رضایت مردم کسب میکنند. یا اینکه علت وجودی حکومتهای خوب، حفاظت از حقوق خدادادی است، اموری بدیهی نبودند.»
البته با این وجود هنوز مرزهای سیاه و سفید مرد یا زن بودن مالک یا مالک نبودن بر قرار بود و اینها حقوقی بودند که کم کم و به مرور مطالبه شدند و به نتیجه رسیدند. مثلا تنها در سال ۱۹۲۰ بود که با تصویب اصلاحیه ۱۹ در قانون اساسی امریکا به زنان حق رای داده شد یا قوانین مرز سفید پوست و سیاهپوست میشناخت یا اینکه مثلا در «قانون آزادیهای مردم مریلند» اعلام داشت: «همه ساکنان این ایالت که مسیحی هستند به استثنای بردگان باید از همان حقوق، آزادیها، مصونیتها، امتیازات و معافیتهای گمرکی برخوردار باشند که شهروندان انگلیسی...»
آیا این مساله تامل برانگیز نیست؟ به نظر میرسد ناچاریم حقوق بشر را در بستری بشدت تاریخی، واشناسی کنیم. ناچاریم انسان قرن هجدهم را مستحق حقوق انسانی کمتری بدانیم. چرا که اگر قرار باشد مبنا و سرچشمه عدالت و برابری انسان را چیزی جز «توافقات جمعی» ندانیم، بنابراین انسان قرن هجدهم، بخش اعظمی از آن چرا که ما اکنون بی عدالتی میدانیم را عین عدالت میدانسته است.
همین عامل بود که باعث میشد مثلا لاک که در میان ما به آزاد اندیشی شهره است آنجا که سخن از بردباری مذهبی میکند، براحتی تساهل را نسبت به دو گروه اجتماعی «کاتولیکها» و «آتئیست ها» روا نداشته است.
بنابراین این گزاره نمی تواند صحیح باشد که، حقوق بشر حاصل تجربه زیست اجتماعی بشر با بستر نسبی ادیان، حقوق فطری و پاره یی اخلاقیات مشترک انسانی است؟
امین رضا کوهستانی
دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق بشر
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست