یکشنبه, ۲۳ دی, ۱۴۰۳ / 12 January, 2025
مجله ویستا
نگاهی گذرا به لیبرالیسم ونقد اجمالی آن
تـا قـبـل از پـیـروزی انـقـلاب اسـلامـی ایـران در سـال ۱۳۵۷ ه.ش كشور ایران خصوصاً مراكز علمی و دانشگاهی عرصه و جولانگاه تاخت و تاز افـكـار مـادی گـرایـانـه و مـاركـسـیـسـم بـود. هـمه حوادث از منظر ماتریالیسم تاریخی نگریسته می شد و آنچه كه اصالت داشت ماده و ماده گرایی بود. در این برهه از زمان افكار ماركس ولنین بر بخش عظیمی از دنیا حاكم بود و بلوك شرق مروّج این افكار بود. كمتر از یك قرن این افكار بر جامعه بشری حكومت می كرد تا اینكه صـدای خـرد شـدن اسـتـخـوانـهای ماركسیسم به گوش آن پیر فرزانه بنیان گذار نظام مـقـدس جـمـهـوری اسـلامـی ایـران رسـیـد و بعد از مدتی این افكار برای همیشه از صحنه زنـدگـی بـشـریـت رخـت بـربـسـت و بـلوك شـرق و در راءس آن اتـحـاد جـمـاهـیر شوروی مضمحل گشت .
بـعـد از فـروپـاشـی اتـحاد جماهیر شوروی ، اندیشمندان غربی فرصت پیدا كردند تا بـدون هیچ مقاومتی چون عرصه را خالی دیدند شروع به طرح مباحثی نمودند كه در زمان سلطه شوروی سابق و بلوك شرق مجال طرح آنرا كمتر داشتند. از مهمترین این مباحث طرح تـفـكر اومانیستی و از مهمترین محصولات آن لیبرالیسم غربی بود. در این نوشتار سعی شده است به صورت گذرا ضمن معرفی لیبرالیسم از دیدگاه اندیشمندان آن تضاد آن ، با تفكر اسلامی نشان داده شود.
لیبرالیسم
لیـبـرالیـسـم در واقع یك مكتب سیاسی و در بردارنده مجموعه روش و ایده ئولوژی هایی است كه هدف آن بستر سازی برای آزادی بیشتر انسان است . در قرن هفده میلادی جان لاك تئوریسین انگلیسی پایه نظری لیبرالیسم را با توجه به نظریه حقوق طبیعی پایه گذاری كرد.
لیبرالیسم در امپراطوری بریتانیا در بین سال ۱۶۸۸ م تا ۱۸۶۷ م پیشرفت زیادی كرد و ((رسـاله دوم دربـاره حـكـومـت )) نـوشـتـه جـاك لاك اثـر بـسـزائی درتـكـامـل لیـبـرالیـسـم داشـت . جـاك لاك كـتـابـی در سـال ۱۶۸۹م بـا عـنـوان گـفـتـاری درباره حكومت مدنی انتشار داد و از اصالت فرد دفاع نـمـود. مـحـدودیـت قـدرت و تـفكیك قوه مجریه و مقننه را مطرح نمود و حق شورش را رسمیت شناخت .
لیـبـرالیـسـم بـه مـعـنـای آزادی خـواهـی تـرجـمـه شـده اسـت . ایـن واژه از اصـل لاتـیـن Liber اخـذ شـده اسـت بـه معنای آزاد هم خانواده این واژه كلمه Libertinage و Libertin مـی بـاشـد كـه بـه مـعـنای هرزگی ، افسار گسیختگی ، باده گسار و عیاش و كسی كه پابند به مذهب نیست آمده است .
لیـبـرالیـسـم با نظریه رفورمیسم (Reformism) ارتباط نزدیكی دارد. رفورمیسم یا اصـلاح طـلبـی عـبـارت اسـت از تـغییر دادن وضع اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی با روش ملایم و بدون شتاب و هواداران آن اصلاح طلب (Reformist) نامیده می شوند.
ایـن عـنـوان بـرای جـنـبـشـهـایـی به كار می رود كه اندیشه قهر انقلابی را كنار نهاده و خـواسـتـار دگـرگـونـی آرام نـهادهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی هستند. این گـرایـش در كـشـورهـایـی ریشه دار شده است كه نظام پارلمانی و وجود آزادی قانونی ، امكان دستیابی مسالمت آمیز به قدرت سیاسی را فراهم می كند همچنین واژه لیبرالیسم یا واژه تـولرانـس (Tolerances) كـه هـمـان تـسـامـح و تـسـاهـل اسـت و واژه هـای پـلورالیـسم (Pluralism) و آزادی های مدنی (CivilLibertiens) نوعی همبستگی دارد. آزادی مدنی همان آزادی شخصی و اجتماعی است كه در روابط مدنی شخص ، وجود دارد آزادی مدنی درتعریف قانونی خود، همان ((حقوق فرد)) می باشد. جـرمـی بـنـتـام یـك جـنـبـه اجـتماعی بر نظریه لیبرالیسم افزود او كه از پایه گذاران نـظـریـه فـایـده بـاوری (Utititarianism) بـود، نـظـریه خود را تحت عنوان ((بیشترین خوشی برای بیشترین كسان )) قرار داد.
نـظـریـه پـردازان فـایده باوری (اصالت سود، سود انگاری ) در حقوق و سیاست هوادار قوانین فراگیری بودند كه بیشترین امكان انتخاب آزاد و آزادی عملی را برای همه فراهم كند و بر این باور بودند كه گسترش آموزش و پرورش ، آزادی گفتار، حق داشتن نماینده و حق راءی ، شرایط واقعی آزادی سیاسی را فراهم خواهد كرد.
فـایـده بـاوری ، پـایـه نـظـری بـه لیـبـرالیسم داد و آن را در دید طرفدارانش به یك نظریه عملی سیاسی اجتماعی تبدیل ساخت .
اعـلامـیـه جـهـانـی حـقـوق بشركه در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ م (۱۹ آذر ۱۳۲۷ ش ) به تـصـویـب مـجـمـع عـمـومـی سـازمـان مـلل رسـیـد و بـعـضـی از كـشـورهـا اصول آن را پذیرفته اند، ملهم از اعلامیه حقوق بشر فرانسه است كه در دسامبر ۱۷۹۱ م (پس از پیروزی انقلاب فرانسه ) به تصویب مجمع ملی آن كشور رسید.
ایـن اعـلامـیـه از تئوری حقوق طبیعی تاءثیر زیادی پذیرفته است و به آزادیهای فردی (freedom Individual) توجه خاص نموده است .
نـظـریـه فـرد باوری (Individualism) و یا اصالت فرد از اركان مهم تفكر حكومت های لیبرالیستی جهان معاصر است .
جـان لاك زمـانـی كـه نـظـریه قرارداد اجتماعی (contract Social) را مطرح كرد در نظر داشت كه مطابق آن حكومت باید براساس تفاهم میان تك تك افراد جامعه بنا گردد و اگر تـمـام مـردم آگـاهـی كـافـی داشـتـه بـاشـند وجودحكومت را بر وضع طبیعی (Natural of State) ترجیح خواهند داد.براساس این نظریه كه یك نظریه فرد باورانه سیاسی است درآن كامروایی فرد غایت عـمـل اجـتـماعی و زندگی شمرده شده و پایه آن بر این فرض است كه سودانگاری فرد به خودیِ خود به سود كلی جامعه است . درنتیجه این نظریه بر حقِ مالكیت ، همچون شرط لازم آزادی ، تـكـیه می كند و نظارت دولت را هنگامی لازم می شمارد كه مقصوداز آن فراهم كـردن آزادی عـمـل برای فرد باشد. بر طبق این نظریه فرد به خودی خود غایتی است و بـه رغـم فـشـار جـامـعـه بـرای هـمـسـان كـردن افـراد، فـرد بـایـد مستقل و آزاد باشد.
بـر طبق این نظریه رضایت شهروندان (citizens) برای زندگی در سایه قدرت حكومت (Government) مـهـم تـریـن اصـل می باشد. این نظریه درقرن هفدهم و هجدهم در اروپا تكوّن یافت . بـنـا بـه ایـن نـظریه انسان عضوی از یك نظام اخلاقی و تابع ((قانون طبیعی )) است و آدمـیـان طـبیعتاً دارای نهادی انسانی هستند و آنجا كه اقتضای طبیعتشان این است كه با دیگر همنوعان خود در حالت صلح و هماهنگی نسبی به سر برند. زندگی بدون حكومت به هیچ وجـه غـیـرقـابـل تـحـمـل نـیـسـت . بـنـابـرایـن ، اگـر زنـدگـی سـیـاسـی و تـشـكـیـل حـكـومـت مـقـبـول بـاشـد باید منافع فراوانی بر آن مترتب گردد، زیر مردم به سـهولت می توانند بدون حكومت هم زندگی كنند.انسان از آن رو برای ایجاد حكومت اقدام مـی كـنـد كه پاره ای از آسایش ها را از آن انتظاردارد نه از آن جهت كه وجودش لازم باشد. وجـود حـكـمـرانـی مـیـتواند توجیه شود كه رفتار و كارهای او به وسیله نظام اخلاقی كه رعایا در آن سهیمند محدود شود و تنها علت وجودی آن فراهم آوردن آسایش های گوناگون بـاشـد كـه رعـایا می خواهند و دوام حكمرانی وی منوط به دلبستگی و توانائی او برای انجام این وظیفه باشد. بـرخـلاف نـظـریـه حـقـوق طـبیعی در مورد سرشت آدمی ، به نظر توماس هابز (۱۶۲۴ ـ ۱۵۸۸ م ) انـسـان یـك نـوع حـیوان است و موجودی است گرفتار شهوات كور و فقط متوجه خـواسـتـه هـای غـریـزی خـویـشـتـن اسـت و تـنـهـا قـانـون زور را مـی شـنـاسـد و تـنـهـا اعمال خود را به انگیزه لذت جسمانی و حیوانی انجام می دهد و همیشه خودپرست می باشد. به نظر او زندگی بدون حكومت ، زشت و مسكنت بار و كوتاه و ددمنشانه است و آدمیزادگان اسـیـر خـواهـش های خود هستند و رقابتشان برای ارضای این خواهشها، آنان را تشنه قدرت بـار مـی آورد و كـیـنـه توز و بدخواه یكدیگر می كند، در وضع طبیعی (یعنی در حالیكه قـانـون و حـكومتی موجود نباشد) این دشمن طغیان می كند و افراد در برابر یكدیگر قرار مـی گـیـرنـد كـه هـابـز آن را ((جـنـگ همه بر ضد همه )) می نامد، توصیف ((انسان گرگ انـسـان اسـت )) را بـرای هـمـیـن حـالت آورده اسـت . در ایـن حـالت دیـگـر حـق و باطل معنایی ندارد و میان عادل و ظالم فرقی نیست .
از طرف دیگر باید گفت كه ماهیت تئوری ((حقوق طبیعی )) نزدیك به نظریه اومانیسم می باشد. اصـل واژه لاتـیـنـی اومـانـیسم (Homo) به معنای ((انسان )) است مطابق این نظریه انسان مـحـور و مـدار كـائنـات است و تمام برنامه ها و قوانین می بایست به نفع او منتهی شود و گرنه فاقد اعتبار خواهد بود. بدین ترتیب ، اصالت در همه زمینه ها از آن انسان و فهم اوست . نـیـكـولو ماكیاولی (Machiavelli Nicolo) از شهروندان ایتالیا در قرن پانزدهم میلادی شـالوده نـظـریه فوق را در سیاست بنیاد نهاد و رضایت بنده خدا را بر رضایت خدا مقدم داشت .
مـاكـیـاولی اصـل اومـانـیـسم را جایگزین خدامحوری كلیسا كرد و معتقد بود كه هدف سیاست بـایـد جـلب رضـایت خدا باشد، اما هر آنچه بنده خدا را راضی و خشنود كند، خدا را خشنود خـواهـد كـرد، از آرای مـهـم سـیـاسـی وی حذف كلیسا از عرصه اجتماع است ، البته با این توجیه كه شاءن كشیش ها والاتر از آن است كه در امور سیاسی دخالت كنند و اصولاً آنان بـرای سـیـاسـت تـربـیـت نـشـده اند و در صورت ورود به صحنه سیاست موجب وهن كلیسا خواهند بود. ماكیاولی در سال ۱۵۱۵م میلادی كتاب ((شهریار)) را نوشت . او تسلط عاطفه و احساس بر رفـتـار سـیـاسی همه ملتها را وجه مشترك آنان می پنداشت . به عقیده ماكیاولی آدمیان همه سـرشـتـی یـكـسـان دارنـد ولی ایـن یـكـسـانـی سـبـب آن نـیـسـت كـه هـمـگـی از عـقـل بـهـره مـنـدنـد بـلكـه بـه ایـن سبب است كه در همه امور به ویژه در كارهای سیاسی فـرمـانـبـردار هـوسـهـای خـویـشـنـد و ایـن هـوسها نیز چون از خودپرستی برمی خیزد كه سرانجام انسان را به ستیزه و جنگ با همنوعان خود می كشاند. جـان اسـتـوارت مـیل نیز با تكیه بر اندیشه های لیبرالیستی برای موضوع آزادی فرد اهـمـیـت فراوان قائل بود. به نظر او در زمان های گذشته تضاد بین آزادی و اقتدار باعث سـتـیـز، بـیـن مـردم و حـكومت می شد و آزادی به معنای واقعی از آن حكومت بود، اما با ایجاد حكومتهای مبتنی بر دموكراسی و تشكیل پارلمان این موضوع اهمیت خود را از دست داد. او در مـورد نـوع و حـدود قـدرتی كه جامعه می تواند به صورت قانونی نسبت به فرد اعـمال كند دركتاب ((درباره آزادی )) بحث كرده و در مورد محدوده آنچه شخص حق دارد انجام دهـد نـیـز مـطـالبـی را چـنین نگاشته است : ((انسان باید در فكر و احساس خود آزاد باشد هـمـچـنـیـن در عقاید و خواهشها و احساسها، نسبت به هر چیز كه باشد، خواه نسبت به مطالب نـظـری و خـواه عـمـلی و همچنین در موضوعات علمی و اخلاقی باید آزادی مطلق وجود داشته بـاشـد. آزادی بیان و نشر عقاید از آن دسته اعمالی است كه اثرش به دیگران می رسد. ایـن نـوع آزادی هـم مـانـند آزادی فكر كردن مهم است و آزادی بیان از آزادی عقیده جدا شدنی نیست . از دیـگـر حـقوق فرد، آزادی اشتغال است ، یعنی هر كس باید آزاد باشد تا نقشه زندگی خـود را طبق خواست خود طرح كند و هر چه دلش خواست انجام دهد البته به شرطی كه به دیـگـران آسـیبی نرساند و هیچ كس نباید مانعی درسر راه او قرار دهد هر چند مردم تصور كـنـنـد كـه كـارهای آن فرد ابلهانه است یا ناشی از پلیدی سرشت اوست یا به كلی بر خطاست . دیـگـر آنـكه از آزادی هر فرد، آزادی عده ای از افراد كه با هم متحد شده باشند نتیجه می شـود. هـمـه بـایـد آزاد بـاشـنـد كـه بـرای هـر مـنـظـوری بـخـواهـنـد بـا هـم گـروهـی تشكیل دهند به شرط اینكه به دیگران آسیبی نرسانند. جان استوارت میل همچنین درباره آزادی عقیده می گوید: ((نظریات متضاد چنان نیست كه فقط یكی درست و دیگری نادرست باشد بلكه هر كدام در بخشی از حقیقت سهیم است و لازم است كـه عـقـیـده مـخـالف بـخـش دیـگـر حـقـیـقـت را ارائه دهـد كـه عـقـیـده مـورد قبول فقط یك بخش آن را منعكس می كند.)). حقیقت در مسائل مهم و عملی زندگی بیشتر در سازش و تلفیق افراد است و كسانی كه ذهنی خـالی از تـعصب داشته باشند و بتو انند آشتی درستی درمیان این افراد برقرار سازند بسیار اندك هستند.))
هـمـچنین او در بخشی از نظریات خود گفته است : ((هرفرد فقط برای آن بخش از كارهای خـود در مـقـابل اجتماع مسئول است كه به دیگران مربوط می شود ولی در آن بخش كه به خـود او مـربـوط مـی شود آزادیش باید مطلق باشد چون كه انسان ها بر جسم و روح خود حاكمیت مطلق دارند)). بـه رغـم ایـن نـظـریـات كـه در واقـع پـایه های لیبرالیسم غربی است ، در مورد آزادی انـتـخـاب در مـسـائل سـیـاسـی ، نـظـر بـسیار بسته دارد، او می گوید: ((آزادی انتخاب در مـسائل سیاسی نباید بی حد و مرز باشد. حقوق و آزادی های سیاسی را نمی توان برای مـلتی كه افكار روشن ندارد، تضمین كرد و قبایل بدوی را فقط با زور می توان تابع یك نظام حكومتی متمدن ساخت )). او صـریـح تـریـن گـفـتـه هـایـش در مـورد اهـمـیـت سـطـح تكامل فكری را هنگامی بیان كرده كه به موضوع آزادی سیاسی پرداخته است . بـه اعـتـقـاد او در جـوامـع عـقـب مانده ای كه مردم به عنوان افراد نابالغ تلقی می شوند، آزادی بیان نمی تواند حاكم باشد و برای مردمان عقب مانده ، حكومت استبدادی مناسب ترین حكومت است . بـه نـظر او فقط افراد با صلاحیت و نه همه مردم باید به طور مستقیم در اخذ تصمیمات سیاسی شركت كنند. بـه اعـتـقـاد ایـن نـظـریـه پـرداز لیـبـرالیـسـت ، انـتخابات نمایندگی پارلمان خطرات بزرگی نیزدارد، زیرا طبقه كارگر در میان دارندگان حق راءی به تدریج دارای اكثریت خـواهـنـد شـد و ایـن امـر مـشـكـلات بزرگی به همراه خواهد آورد و ممكن است عقاید عامیانه و سـطـحـی بـر جـو عـمـومی انتخابات حاكم شود و كاندیداهای بی استعداد و بی كفایت در انـتـخـابـات پـارلمـانـی مـورد تـوجـه و حـمـایـت مـردم قـرار گـیـرد و ممكن است كارگران درانتخابات پیروز شوند.هـمـچـنـیـن بـه نـظر او حق دادن راءی نه تنها مهم ترین حق سیاسی نیست ، بلكه حتی نظر همگانی مردم ممكن است كوته بینانه و نابخردانه باشد. یـكـی دیـگـر از مـدافـعـان سـرسـخـت لیـبـرالیـسـم ، انـدیـشـمـنـد اتـریـشـی كـارل پـویـر اسـت . پـویـر در اتـریـش مـتولد شد و در دانشگاه وین ، دروس ریاضیات ، فـیزیك وروان شناسی خواند. او در مدت تدریس خود كتاب ((جامعه باز و دشمنان آن )) را نـوشـت . پـوپـر بـعـد از مـدتـی بـه انـگـلسـتان رفت وتبعیت آن كشور را پذیرفت و در سـال ۱۹۶۵ مـیـلادی حكومت انگلستان به او لقب سِر(sir) داد. به نظر او اعتقادات انسانی به هیچ روی نمی تواند معیار صدق و حقیقت باشد و دانش و شناخت بشری ذاتاً خطاپذیر است . در زمـیـنـه علوم تجربی به نظراو اثبات تجربی قانون های كلی ناممكن است و هیچ حكم كلی از نظر منطقی با شناخت موارد جزئی هر قدر هم كه تعداد این موارد زیاد باشد، موجّه نمی شود و همه قوانین علمی فرضیات اثبات نشده یا حدسیات هستند. بـه نـظـر او جـوامـع شامل دو نوع ((جامعه باز)) و ((جامعه بسته )) هستند یونانیون دوران بـاسـتـان نخستین كسانی بودند كه گام های اولیه را برای ایجاد جامعه باز برداشتند. در ایـن نـوع جـامـعـه انـواع مـخـتـلف آزادی ، فوق العاده افزایش پیدا می كند و آزادی فرد برای انتخاب شیوه زندگی و حرفه خود بیشتر می شود و نیز واقعیت ها و ارزش ها از هم جدا می شوند. ایـشـان در مـورد مـشـكلات گذر از جامعه بسته به جامعه باز گفته است : ((گذر از جامعه بـسـتـه بـه جـامـعـه بـاز، شـوكی بود كه ما هنوز از عوارض آن خلاص نشده ایم و شاید هـرگـز هـم خلاص نشویم و این شوك یكی از عواملی بود كه باعث شد بسیاری از رهبران روشـنـفـكـر بـشـریـت بـا جـامـعـه بـاز مـخـالفـت كـنـنـد در حـالی كـه خـودشـان محصول آن جامعه بودند.)) بـه نـظـر او اجـتـمـاع آزاد غـربـی بـهـتـریـن جـامـعـه ای اسـت كـه تـاكـنـون در طول تاریخ بشر به وجود آمده است .
لیبرالیسم از دیدگاه اسلام
آنـچـه در لیـبـرالیـسـم ادعـا مـی شـود آن است كه آزادی دارای ارزش مطلق است در حالیكه قـانـون و آزادی به طور مطلق با هم قابل جمع نیستند یعنی قانون گرایی مطلق و آزادی خـواهـی مـطلق با هم سازگار نبوده و بین آن دو تناقض وجود دارد و گستره آن دو یكدیگر را محدود می كند. بـا پـذیـرش اسـلام امـكـان پذیرفتن لیبرالیسم وجود ندارد. زیرا اگر دین برای هدایت بشر و تاءمین مصالح انسانها آمده است ، دیگر نمی توان پذیرفت كه انسان هر كاری كه اراده كرد، انجام دهد.
بـه عـبـارت دیـگـر، یـا باید خدا محور بود یا انسان محور. تفكراو مانیستی با تفكر خدا محوری سازگاری ندارد. پذیرش هر دو تفكر نوعی شرك و حذف تفكر خدا محوری ، كفر و الحاد است . از هـمـیـن رو پـیـشـنـهـاد تاءسیس یك مذهب ، تحت عنوان ((پروتستانیسم اسلامی آنگونه كه مـاتـیـن لوتـر در مـسـیـحیت انجام داد، این مذهب ادعا شده مطابق با تفكر اومانیستی است و با اسلام اصیل سازگاری ندارد. اومـانـیـسم كه همان انسان مداری است ، ترویج این امر را به عهده دارد كه انسان باید به خود بپردازد و در صدد كسب لذت ها، خوشی ها و راحتی هایش باشد و كاری به دستورات خـدا نـداشـتـه بـاشـد در تـفـكـر اومـانـیـسـتـی ، مـلاك ، انـسـان اسـت ، ایـن تـفـكـر در مـقـابـل فـرهـنـگ اسـلامـی اسـت كـه مـی گـویـد مـحور ((اللّه )) است و باید همه اندیشه ها حـول مـحـور خـداونـد دور بـزنـنـد و تـمام توجهات به سوی او معطوف گردد و سعادت و كـمـال بـایـد در قـرب و ارتباط با او كسب شود چرا كه او منشأ همه زیبایی ها، سعادتها، اصـالتـها و كمالهاست و او حق مطلق است و او بالاترین حق را بر انسان ها دارد و انسان ها باید طوری عمل كنند كه با او ارتباط داشته باشند.
از مهمترین ثمرات تفكر اومانیستی ، لیبرالیسم است ، لیبرالیسم در زبان فارسی به ((اصالت دلخواه )) ترجمه می شود. به عقیده پایه گذاران لیبرالیسم مروت و انصاف مفاهیمی هستند كه بشر از روی ضعف به آنها روی آورده است . انسان مختار است هر كاری كه می خواهد انجام دهد مگر اینكه احساس كند این آزادی موجب بحران اجتماعی می شود. چون آفت آن مـتـوجـه خـود او هـم مـی شود.باید این آزادی محدود گردد. آنچه در فرهنگ لیبرالیستی وجود دارد این است كه ارزش های اخلاقی تابع خواست و سلیقه مردم است و واقعیتی ندارد (پـوزیـتـیـویسم اخلاقی ). اگر مردم امروز چیزی را پسندیدند ارزش پیدا می كند و اگر بـعـد از مـدتـی پـسـنـد آنـها عوض شود و آن را نخواستند ضدارزش می شود. در این طرز تـفـكـر، ارزش هـای اخلاقی واقعیت عقلانی ندارد. و تابع سلیقه ها و آرای مردم است .ملاك راءی مردم است هر چه را كه مردم به آن راءی دادند، خوب است و اگر نظر آنها برگشت ، بد می شود و در ورای خواست مردم چیز واقعی كه ملاك ارزش ها باشد، وجود ندارد.
مـی تـوان گـفـت كـه مـبـنـای نظری لیبرالیسم با جهان بینی اسلام تضاد آشكار دارد. از مـسـلّمـات فـقـه اسـلام ایـن اسـت كـه انـسـان در ارتـبـاط بـا اعـمـال و گـفـتـار خـود آزادی مـطلق ندارد و اگر كلامی موجب هتك حرمت دیگران بشود، جایز نخواهد بود، حتی انسان این اختیار را ندارد كه به سخنان بیهوده بپردازد.
خـداونـد در قـرآن كـریـم مـی فرماید: ((وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثَ لِیُضِّلَ عَنْ سَبیلِ اللّه بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَه ا هُزُواً اُولِئكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ)) تـرجـمه : بعضی از مردم سخنان بیهوده را خریداری می كنند تا مردم را ازروی نادانی از راه خـدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزاء گیرند، برای آنان عذابی خوار كننده است .
واقـعـیت آزادی اندیشه در فرهنگ لیبرالیستی از زبان استاد فقید علامه محمد تقی جعفری چـنـیـن اسـت : ((هـمـه كـسـانـی كـه ادعـای طـرفـداری از ((آزادی اندیشه )) می كنند در حقیقت مـنـظـورشـان آزاد شـدن از فـكـر مـخالف (فكری كه آن را نمی پسندند) و پای بندی به اندیشه ای است كه آن را می پسندند.
از مـنـظـر آیـات قـرآن بـسـیاری از اعمال كه در فرهنگ لیبرالیستی غرب مورد پسند مردم قـرار گـرفـتـه اسـت در فـرهـنـگ اسـلامی جزء شفیع ترین كارها محسوب شده و برای آن مـجـازات سنگین گرفته شده است . در این مورد می توان به احكام زنا، لواط، شرب خمر، قمار و نظایر آن اشاره كرد. خـداونـد مـی فـرمـایـد: ((اَلزَّانـِیـَهُٔ وَ الزَّانـی فـَاجـْلِدُوا كـُلَّ وَاحـِدٍ مـِنـْهـُم ا مـِاءَهَٔ جـَلْدَهٍٔ وَ ل اتَاءْخُذْكُمْ بِهِم ا رَاءْفَهٌٔ فی دِینِ اللّهِ اِنْ كُنْتُمْ تُؤ مِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَومِ الْاخِرِ وَ لْیَشْهَدُ عَذ ابَهُم ا ط ائِفَهًٔ مِنَ الْمُؤ مِنینَ))
ترجمه : هر یك از زن و مرد زناكار را صد تازیانه بزنید و نباید راءفت نسبت به آن دو شـما را اجرای حكم الهی مانع شود اگربه خدا و روز جزا ایمان دارید و باید گروهی از مؤ منان مجازاتشان را مشاهده كنند.
هـمـچـنین در قرآن خوردن بعضی از خوراكی ها و نوشیدنی ها حرام شمرده شده و مرتكب آن مورد تعزیر یا حد قرار می گیرد.
از جمله آن : ((اِنَّم ا حَرَّمَ عَلَیْكُمْ الْمَیْتَهَٔ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ م ا اُهِلَّ بِهِ لِغَیرِاللّه )) ترجمه : خداوند تنها (گوشت ) مردار، خون ، گوشت خوك و آنچه را نام غیر خدا بر هنگام ذبح بر آن گفته شود، حرام كرده است .
هـمـچـنـیـن : ((یـَسـْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِم ا اِثمٌ كَبیرٌ وَ مَنَافِعَ لِلنّاسِ وَ اَثْمُهُم ا اَكْبَرَ مِنْ نَفْعِهِم ا))
ترجمه : درباره شراب و قمار از تو سؤ ال می كنند بگو در آنها گناه و زیان بزرگی اسـت و مـنافعی (از نظر مادی ) برای مردم در بر دارد. (ولی ) گناه آنها از نفعشان بیشتر است .
خـداوند متعال در سوره هود عمل همجنس بازی قوم لوط را تقبیح نموده و برای آن قوم عذاب آسـمـانـی نـازل نـمـوده اسـت . هـمـچـنین برای این عمل در حقوق اسلامی شدیدترین مجازات (قـتـل ) بـرای فـاعـل و مـفـعـول در نـظـر گـرفـتـه شـده اسـت ، در صورتی كه انجام این اعـمـال در تـفـكـر لیـبـرالیـسـتـی آزاد اسـت . در ایـن تـفـكـر حـدود آزادی هـا امـور مـعنوی را شامل نمی شود و مخالفت با امور معنوی آزادی را محدود نمی كند.
اما از دیدگاه اسلام مصالح معنوی بر مصالح مادی تقدم دارد. آنجا كه امیرمؤ منان علی (ع ) مـی فـرمـایـد: ((فـَاِنْ عـَرَضَ بـَل اءٌ فـَقـَدِّمْ م الَكَ دُوْنَ نـَفـْسـِك فـَاِنْ تـَج اوَزَ الْبَل اءُ فَقَدَّم م الَكَ وَ نَفْسَكَ دُوْنَ دِینِكَ))
اگـر بـلائی پیش آمد مالت را مقدم كن و جانت را حفظ كن و اگر دامنه بلا گسترش یافت ، مال و جانت را مقدم كن و دینت را حفظ نما.
درجـامـعـه اسـلامـی اراده هـای فـردی هـمـانـنـد جـوامـع لیـبرال نیست ، بلكه دایره این اراده ها در جامعه اسلامی محدودتر است ، زیرا آنچه كه در جـوامـع لیـبـرال اراده هـا را مـحـدود مـی كـند منافع مادی و شخصی است ، اما در اسلام ابعاد روحـانـی و اخروی نیز مدّ نظر قرار می گیرد. طبق این نظر، شخص حق ندارد حتی درخلوت هـم گـنـاهـی را انـجـام دهـد اگـر چـه ارتـبـاطـی هـم بـا دیـگـران پـیـدا نـكـند. اما در تفكر لیـبـرالیـسـتی دایره اراده وسیع تر است و آزادی فقط یك حد دارد و آن حد این است كه مخلّ آزادی دیـگـران نباشد. درمجموع می توان گفت تفكر لیبرالیستی با تفكر اسلامی مباینت كلی داشته و امكان توافق و تصالح بین این دو تفكر وجود ندارد.
منبع: فصلنامهی دین و سیاست، شماره ۱
بـعـد از فـروپـاشـی اتـحاد جماهیر شوروی ، اندیشمندان غربی فرصت پیدا كردند تا بـدون هیچ مقاومتی چون عرصه را خالی دیدند شروع به طرح مباحثی نمودند كه در زمان سلطه شوروی سابق و بلوك شرق مجال طرح آنرا كمتر داشتند. از مهمترین این مباحث طرح تـفـكر اومانیستی و از مهمترین محصولات آن لیبرالیسم غربی بود. در این نوشتار سعی شده است به صورت گذرا ضمن معرفی لیبرالیسم از دیدگاه اندیشمندان آن تضاد آن ، با تفكر اسلامی نشان داده شود.
لیبرالیسم
لیـبـرالیـسـم در واقع یك مكتب سیاسی و در بردارنده مجموعه روش و ایده ئولوژی هایی است كه هدف آن بستر سازی برای آزادی بیشتر انسان است . در قرن هفده میلادی جان لاك تئوریسین انگلیسی پایه نظری لیبرالیسم را با توجه به نظریه حقوق طبیعی پایه گذاری كرد.
لیبرالیسم در امپراطوری بریتانیا در بین سال ۱۶۸۸ م تا ۱۸۶۷ م پیشرفت زیادی كرد و ((رسـاله دوم دربـاره حـكـومـت )) نـوشـتـه جـاك لاك اثـر بـسـزائی درتـكـامـل لیـبـرالیـسـم داشـت . جـاك لاك كـتـابـی در سـال ۱۶۸۹م بـا عـنـوان گـفـتـاری درباره حكومت مدنی انتشار داد و از اصالت فرد دفاع نـمـود. مـحـدودیـت قـدرت و تـفكیك قوه مجریه و مقننه را مطرح نمود و حق شورش را رسمیت شناخت .
لیـبـرالیـسـم بـه مـعـنـای آزادی خـواهـی تـرجـمـه شـده اسـت . ایـن واژه از اصـل لاتـیـن Liber اخـذ شـده اسـت بـه معنای آزاد هم خانواده این واژه كلمه Libertinage و Libertin مـی بـاشـد كـه بـه مـعـنای هرزگی ، افسار گسیختگی ، باده گسار و عیاش و كسی كه پابند به مذهب نیست آمده است .
لیـبـرالیـسـم با نظریه رفورمیسم (Reformism) ارتباط نزدیكی دارد. رفورمیسم یا اصـلاح طـلبـی عـبـارت اسـت از تـغییر دادن وضع اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی با روش ملایم و بدون شتاب و هواداران آن اصلاح طلب (Reformist) نامیده می شوند.
ایـن عـنـوان بـرای جـنـبـشـهـایـی به كار می رود كه اندیشه قهر انقلابی را كنار نهاده و خـواسـتـار دگـرگـونـی آرام نـهادهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی هستند. این گـرایـش در كـشـورهـایـی ریشه دار شده است كه نظام پارلمانی و وجود آزادی قانونی ، امكان دستیابی مسالمت آمیز به قدرت سیاسی را فراهم می كند همچنین واژه لیبرالیسم یا واژه تـولرانـس (Tolerances) كـه هـمـان تـسـامـح و تـسـاهـل اسـت و واژه هـای پـلورالیـسم (Pluralism) و آزادی های مدنی (CivilLibertiens) نوعی همبستگی دارد. آزادی مدنی همان آزادی شخصی و اجتماعی است كه در روابط مدنی شخص ، وجود دارد آزادی مدنی درتعریف قانونی خود، همان ((حقوق فرد)) می باشد. جـرمـی بـنـتـام یـك جـنـبـه اجـتماعی بر نظریه لیبرالیسم افزود او كه از پایه گذاران نـظـریـه فـایـده بـاوری (Utititarianism) بـود، نـظـریه خود را تحت عنوان ((بیشترین خوشی برای بیشترین كسان )) قرار داد.
نـظـریـه پـردازان فـایده باوری (اصالت سود، سود انگاری ) در حقوق و سیاست هوادار قوانین فراگیری بودند كه بیشترین امكان انتخاب آزاد و آزادی عملی را برای همه فراهم كند و بر این باور بودند كه گسترش آموزش و پرورش ، آزادی گفتار، حق داشتن نماینده و حق راءی ، شرایط واقعی آزادی سیاسی را فراهم خواهد كرد.
فـایـده بـاوری ، پـایـه نـظـری بـه لیـبـرالیسم داد و آن را در دید طرفدارانش به یك نظریه عملی سیاسی اجتماعی تبدیل ساخت .
اعـلامـیـه جـهـانـی حـقـوق بشركه در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ م (۱۹ آذر ۱۳۲۷ ش ) به تـصـویـب مـجـمـع عـمـومـی سـازمـان مـلل رسـیـد و بـعـضـی از كـشـورهـا اصول آن را پذیرفته اند، ملهم از اعلامیه حقوق بشر فرانسه است كه در دسامبر ۱۷۹۱ م (پس از پیروزی انقلاب فرانسه ) به تصویب مجمع ملی آن كشور رسید.
ایـن اعـلامـیـه از تئوری حقوق طبیعی تاءثیر زیادی پذیرفته است و به آزادیهای فردی (freedom Individual) توجه خاص نموده است .
نـظـریـه فـرد باوری (Individualism) و یا اصالت فرد از اركان مهم تفكر حكومت های لیبرالیستی جهان معاصر است .
جـان لاك زمـانـی كـه نـظـریه قرارداد اجتماعی (contract Social) را مطرح كرد در نظر داشت كه مطابق آن حكومت باید براساس تفاهم میان تك تك افراد جامعه بنا گردد و اگر تـمـام مـردم آگـاهـی كـافـی داشـتـه بـاشـند وجودحكومت را بر وضع طبیعی (Natural of State) ترجیح خواهند داد.براساس این نظریه كه یك نظریه فرد باورانه سیاسی است درآن كامروایی فرد غایت عـمـل اجـتـماعی و زندگی شمرده شده و پایه آن بر این فرض است كه سودانگاری فرد به خودیِ خود به سود كلی جامعه است . درنتیجه این نظریه بر حقِ مالكیت ، همچون شرط لازم آزادی ، تـكـیه می كند و نظارت دولت را هنگامی لازم می شمارد كه مقصوداز آن فراهم كـردن آزادی عـمـل برای فرد باشد. بر طبق این نظریه فرد به خودی خود غایتی است و بـه رغـم فـشـار جـامـعـه بـرای هـمـسـان كـردن افـراد، فـرد بـایـد مستقل و آزاد باشد.
بـر طبق این نظریه رضایت شهروندان (citizens) برای زندگی در سایه قدرت حكومت (Government) مـهـم تـریـن اصـل می باشد. این نظریه درقرن هفدهم و هجدهم در اروپا تكوّن یافت . بـنـا بـه ایـن نـظریه انسان عضوی از یك نظام اخلاقی و تابع ((قانون طبیعی )) است و آدمـیـان طـبیعتاً دارای نهادی انسانی هستند و آنجا كه اقتضای طبیعتشان این است كه با دیگر همنوعان خود در حالت صلح و هماهنگی نسبی به سر برند. زندگی بدون حكومت به هیچ وجـه غـیـرقـابـل تـحـمـل نـیـسـت . بـنـابـرایـن ، اگـر زنـدگـی سـیـاسـی و تـشـكـیـل حـكـومـت مـقـبـول بـاشـد باید منافع فراوانی بر آن مترتب گردد، زیر مردم به سـهولت می توانند بدون حكومت هم زندگی كنند.انسان از آن رو برای ایجاد حكومت اقدام مـی كـنـد كه پاره ای از آسایش ها را از آن انتظاردارد نه از آن جهت كه وجودش لازم باشد. وجـود حـكـمـرانـی مـیـتواند توجیه شود كه رفتار و كارهای او به وسیله نظام اخلاقی كه رعایا در آن سهیمند محدود شود و تنها علت وجودی آن فراهم آوردن آسایش های گوناگون بـاشـد كـه رعـایا می خواهند و دوام حكمرانی وی منوط به دلبستگی و توانائی او برای انجام این وظیفه باشد. بـرخـلاف نـظـریـه حـقـوق طـبیعی در مورد سرشت آدمی ، به نظر توماس هابز (۱۶۲۴ ـ ۱۵۸۸ م ) انـسـان یـك نـوع حـیوان است و موجودی است گرفتار شهوات كور و فقط متوجه خـواسـتـه هـای غـریـزی خـویـشـتـن اسـت و تـنـهـا قـانـون زور را مـی شـنـاسـد و تـنـهـا اعمال خود را به انگیزه لذت جسمانی و حیوانی انجام می دهد و همیشه خودپرست می باشد. به نظر او زندگی بدون حكومت ، زشت و مسكنت بار و كوتاه و ددمنشانه است و آدمیزادگان اسـیـر خـواهـش های خود هستند و رقابتشان برای ارضای این خواهشها، آنان را تشنه قدرت بـار مـی آورد و كـیـنـه توز و بدخواه یكدیگر می كند، در وضع طبیعی (یعنی در حالیكه قـانـون و حـكومتی موجود نباشد) این دشمن طغیان می كند و افراد در برابر یكدیگر قرار مـی گـیـرنـد كـه هـابـز آن را ((جـنـگ همه بر ضد همه )) می نامد، توصیف ((انسان گرگ انـسـان اسـت )) را بـرای هـمـیـن حـالت آورده اسـت . در ایـن حـالت دیـگـر حـق و باطل معنایی ندارد و میان عادل و ظالم فرقی نیست .
از طرف دیگر باید گفت كه ماهیت تئوری ((حقوق طبیعی )) نزدیك به نظریه اومانیسم می باشد. اصـل واژه لاتـیـنـی اومـانـیسم (Homo) به معنای ((انسان )) است مطابق این نظریه انسان مـحـور و مـدار كـائنـات است و تمام برنامه ها و قوانین می بایست به نفع او منتهی شود و گرنه فاقد اعتبار خواهد بود. بدین ترتیب ، اصالت در همه زمینه ها از آن انسان و فهم اوست . نـیـكـولو ماكیاولی (Machiavelli Nicolo) از شهروندان ایتالیا در قرن پانزدهم میلادی شـالوده نـظـریه فوق را در سیاست بنیاد نهاد و رضایت بنده خدا را بر رضایت خدا مقدم داشت .
مـاكـیـاولی اصـل اومـانـیـسم را جایگزین خدامحوری كلیسا كرد و معتقد بود كه هدف سیاست بـایـد جـلب رضـایت خدا باشد، اما هر آنچه بنده خدا را راضی و خشنود كند، خدا را خشنود خـواهـد كـرد، از آرای مـهـم سـیـاسـی وی حذف كلیسا از عرصه اجتماع است ، البته با این توجیه كه شاءن كشیش ها والاتر از آن است كه در امور سیاسی دخالت كنند و اصولاً آنان بـرای سـیـاسـت تـربـیـت نـشـده اند و در صورت ورود به صحنه سیاست موجب وهن كلیسا خواهند بود. ماكیاولی در سال ۱۵۱۵م میلادی كتاب ((شهریار)) را نوشت . او تسلط عاطفه و احساس بر رفـتـار سـیـاسی همه ملتها را وجه مشترك آنان می پنداشت . به عقیده ماكیاولی آدمیان همه سـرشـتـی یـكـسـان دارنـد ولی ایـن یـكـسـانـی سـبـب آن نـیـسـت كـه هـمـگـی از عـقـل بـهـره مـنـدنـد بـلكـه بـه ایـن سبب است كه در همه امور به ویژه در كارهای سیاسی فـرمـانـبـردار هـوسـهـای خـویـشـنـد و ایـن هـوسها نیز چون از خودپرستی برمی خیزد كه سرانجام انسان را به ستیزه و جنگ با همنوعان خود می كشاند. جـان اسـتـوارت مـیل نیز با تكیه بر اندیشه های لیبرالیستی برای موضوع آزادی فرد اهـمـیـت فراوان قائل بود. به نظر او در زمان های گذشته تضاد بین آزادی و اقتدار باعث سـتـیـز، بـیـن مـردم و حـكومت می شد و آزادی به معنای واقعی از آن حكومت بود، اما با ایجاد حكومتهای مبتنی بر دموكراسی و تشكیل پارلمان این موضوع اهمیت خود را از دست داد. او در مـورد نـوع و حـدود قـدرتی كه جامعه می تواند به صورت قانونی نسبت به فرد اعـمال كند دركتاب ((درباره آزادی )) بحث كرده و در مورد محدوده آنچه شخص حق دارد انجام دهـد نـیـز مـطـالبـی را چـنین نگاشته است : ((انسان باید در فكر و احساس خود آزاد باشد هـمـچـنـیـن در عقاید و خواهشها و احساسها، نسبت به هر چیز كه باشد، خواه نسبت به مطالب نـظـری و خـواه عـمـلی و همچنین در موضوعات علمی و اخلاقی باید آزادی مطلق وجود داشته بـاشـد. آزادی بیان و نشر عقاید از آن دسته اعمالی است كه اثرش به دیگران می رسد. ایـن نـوع آزادی هـم مـانـند آزادی فكر كردن مهم است و آزادی بیان از آزادی عقیده جدا شدنی نیست . از دیـگـر حـقوق فرد، آزادی اشتغال است ، یعنی هر كس باید آزاد باشد تا نقشه زندگی خـود را طبق خواست خود طرح كند و هر چه دلش خواست انجام دهد البته به شرطی كه به دیـگـران آسـیبی نرساند و هیچ كس نباید مانعی درسر راه او قرار دهد هر چند مردم تصور كـنـنـد كـه كـارهای آن فرد ابلهانه است یا ناشی از پلیدی سرشت اوست یا به كلی بر خطاست . دیـگـر آنـكه از آزادی هر فرد، آزادی عده ای از افراد كه با هم متحد شده باشند نتیجه می شـود. هـمـه بـایـد آزاد بـاشـنـد كـه بـرای هـر مـنـظـوری بـخـواهـنـد بـا هـم گـروهـی تشكیل دهند به شرط اینكه به دیگران آسیبی نرسانند. جان استوارت میل همچنین درباره آزادی عقیده می گوید: ((نظریات متضاد چنان نیست كه فقط یكی درست و دیگری نادرست باشد بلكه هر كدام در بخشی از حقیقت سهیم است و لازم است كـه عـقـیـده مـخـالف بـخـش دیـگـر حـقـیـقـت را ارائه دهـد كـه عـقـیـده مـورد قبول فقط یك بخش آن را منعكس می كند.)). حقیقت در مسائل مهم و عملی زندگی بیشتر در سازش و تلفیق افراد است و كسانی كه ذهنی خـالی از تـعصب داشته باشند و بتو انند آشتی درستی درمیان این افراد برقرار سازند بسیار اندك هستند.))
هـمـچنین او در بخشی از نظریات خود گفته است : ((هرفرد فقط برای آن بخش از كارهای خـود در مـقـابل اجتماع مسئول است كه به دیگران مربوط می شود ولی در آن بخش كه به خـود او مـربـوط مـی شود آزادیش باید مطلق باشد چون كه انسان ها بر جسم و روح خود حاكمیت مطلق دارند)). بـه رغـم ایـن نـظـریـات كـه در واقـع پـایه های لیبرالیسم غربی است ، در مورد آزادی انـتـخـاب در مـسـائل سـیـاسـی ، نـظـر بـسیار بسته دارد، او می گوید: ((آزادی انتخاب در مـسائل سیاسی نباید بی حد و مرز باشد. حقوق و آزادی های سیاسی را نمی توان برای مـلتی كه افكار روشن ندارد، تضمین كرد و قبایل بدوی را فقط با زور می توان تابع یك نظام حكومتی متمدن ساخت )). او صـریـح تـریـن گـفـتـه هـایـش در مـورد اهـمـیـت سـطـح تكامل فكری را هنگامی بیان كرده كه به موضوع آزادی سیاسی پرداخته است . بـه اعـتـقـاد او در جـوامـع عـقـب مانده ای كه مردم به عنوان افراد نابالغ تلقی می شوند، آزادی بیان نمی تواند حاكم باشد و برای مردمان عقب مانده ، حكومت استبدادی مناسب ترین حكومت است . بـه نـظر او فقط افراد با صلاحیت و نه همه مردم باید به طور مستقیم در اخذ تصمیمات سیاسی شركت كنند. بـه اعـتـقـاد ایـن نـظـریـه پـرداز لیـبـرالیـسـت ، انـتخابات نمایندگی پارلمان خطرات بزرگی نیزدارد، زیرا طبقه كارگر در میان دارندگان حق راءی به تدریج دارای اكثریت خـواهـنـد شـد و ایـن امـر مـشـكـلات بزرگی به همراه خواهد آورد و ممكن است عقاید عامیانه و سـطـحـی بـر جـو عـمـومی انتخابات حاكم شود و كاندیداهای بی استعداد و بی كفایت در انـتـخـابـات پـارلمـانـی مـورد تـوجـه و حـمـایـت مـردم قـرار گـیـرد و ممكن است كارگران درانتخابات پیروز شوند.هـمـچـنـیـن بـه نـظر او حق دادن راءی نه تنها مهم ترین حق سیاسی نیست ، بلكه حتی نظر همگانی مردم ممكن است كوته بینانه و نابخردانه باشد. یـكـی دیـگـر از مـدافـعـان سـرسـخـت لیـبـرالیـسـم ، انـدیـشـمـنـد اتـریـشـی كـارل پـویـر اسـت . پـویـر در اتـریـش مـتولد شد و در دانشگاه وین ، دروس ریاضیات ، فـیزیك وروان شناسی خواند. او در مدت تدریس خود كتاب ((جامعه باز و دشمنان آن )) را نـوشـت . پـوپـر بـعـد از مـدتـی بـه انـگـلسـتان رفت وتبعیت آن كشور را پذیرفت و در سـال ۱۹۶۵ مـیـلادی حكومت انگلستان به او لقب سِر(sir) داد. به نظر او اعتقادات انسانی به هیچ روی نمی تواند معیار صدق و حقیقت باشد و دانش و شناخت بشری ذاتاً خطاپذیر است . در زمـیـنـه علوم تجربی به نظراو اثبات تجربی قانون های كلی ناممكن است و هیچ حكم كلی از نظر منطقی با شناخت موارد جزئی هر قدر هم كه تعداد این موارد زیاد باشد، موجّه نمی شود و همه قوانین علمی فرضیات اثبات نشده یا حدسیات هستند. بـه نـظـر او جـوامـع شامل دو نوع ((جامعه باز)) و ((جامعه بسته )) هستند یونانیون دوران بـاسـتـان نخستین كسانی بودند كه گام های اولیه را برای ایجاد جامعه باز برداشتند. در ایـن نـوع جـامـعـه انـواع مـخـتـلف آزادی ، فوق العاده افزایش پیدا می كند و آزادی فرد برای انتخاب شیوه زندگی و حرفه خود بیشتر می شود و نیز واقعیت ها و ارزش ها از هم جدا می شوند. ایـشـان در مـورد مـشـكلات گذر از جامعه بسته به جامعه باز گفته است : ((گذر از جامعه بـسـتـه بـه جـامـعـه بـاز، شـوكی بود كه ما هنوز از عوارض آن خلاص نشده ایم و شاید هـرگـز هـم خلاص نشویم و این شوك یكی از عواملی بود كه باعث شد بسیاری از رهبران روشـنـفـكـر بـشـریـت بـا جـامـعـه بـاز مـخـالفـت كـنـنـد در حـالی كـه خـودشـان محصول آن جامعه بودند.)) بـه نـظـر او اجـتـمـاع آزاد غـربـی بـهـتـریـن جـامـعـه ای اسـت كـه تـاكـنـون در طول تاریخ بشر به وجود آمده است .
لیبرالیسم از دیدگاه اسلام
آنـچـه در لیـبـرالیـسـم ادعـا مـی شـود آن است كه آزادی دارای ارزش مطلق است در حالیكه قـانـون و آزادی به طور مطلق با هم قابل جمع نیستند یعنی قانون گرایی مطلق و آزادی خـواهـی مـطلق با هم سازگار نبوده و بین آن دو تناقض وجود دارد و گستره آن دو یكدیگر را محدود می كند. بـا پـذیـرش اسـلام امـكـان پذیرفتن لیبرالیسم وجود ندارد. زیرا اگر دین برای هدایت بشر و تاءمین مصالح انسانها آمده است ، دیگر نمی توان پذیرفت كه انسان هر كاری كه اراده كرد، انجام دهد.
بـه عـبـارت دیـگـر، یـا باید خدا محور بود یا انسان محور. تفكراو مانیستی با تفكر خدا محوری سازگاری ندارد. پذیرش هر دو تفكر نوعی شرك و حذف تفكر خدا محوری ، كفر و الحاد است . از هـمـیـن رو پـیـشـنـهـاد تاءسیس یك مذهب ، تحت عنوان ((پروتستانیسم اسلامی آنگونه كه مـاتـیـن لوتـر در مـسـیـحیت انجام داد، این مذهب ادعا شده مطابق با تفكر اومانیستی است و با اسلام اصیل سازگاری ندارد. اومـانـیـسم كه همان انسان مداری است ، ترویج این امر را به عهده دارد كه انسان باید به خود بپردازد و در صدد كسب لذت ها، خوشی ها و راحتی هایش باشد و كاری به دستورات خـدا نـداشـتـه بـاشـد در تـفـكـر اومـانـیـسـتـی ، مـلاك ، انـسـان اسـت ، ایـن تـفـكـر در مـقـابـل فـرهـنـگ اسـلامـی اسـت كـه مـی گـویـد مـحور ((اللّه )) است و باید همه اندیشه ها حـول مـحـور خـداونـد دور بـزنـنـد و تـمام توجهات به سوی او معطوف گردد و سعادت و كـمـال بـایـد در قـرب و ارتباط با او كسب شود چرا كه او منشأ همه زیبایی ها، سعادتها، اصـالتـها و كمالهاست و او حق مطلق است و او بالاترین حق را بر انسان ها دارد و انسان ها باید طوری عمل كنند كه با او ارتباط داشته باشند.
از مهمترین ثمرات تفكر اومانیستی ، لیبرالیسم است ، لیبرالیسم در زبان فارسی به ((اصالت دلخواه )) ترجمه می شود. به عقیده پایه گذاران لیبرالیسم مروت و انصاف مفاهیمی هستند كه بشر از روی ضعف به آنها روی آورده است . انسان مختار است هر كاری كه می خواهد انجام دهد مگر اینكه احساس كند این آزادی موجب بحران اجتماعی می شود. چون آفت آن مـتـوجـه خـود او هـم مـی شود.باید این آزادی محدود گردد. آنچه در فرهنگ لیبرالیستی وجود دارد این است كه ارزش های اخلاقی تابع خواست و سلیقه مردم است و واقعیتی ندارد (پـوزیـتـیـویسم اخلاقی ). اگر مردم امروز چیزی را پسندیدند ارزش پیدا می كند و اگر بـعـد از مـدتـی پـسـنـد آنـها عوض شود و آن را نخواستند ضدارزش می شود. در این طرز تـفـكـر، ارزش هـای اخلاقی واقعیت عقلانی ندارد. و تابع سلیقه ها و آرای مردم است .ملاك راءی مردم است هر چه را كه مردم به آن راءی دادند، خوب است و اگر نظر آنها برگشت ، بد می شود و در ورای خواست مردم چیز واقعی كه ملاك ارزش ها باشد، وجود ندارد.
مـی تـوان گـفـت كـه مـبـنـای نظری لیبرالیسم با جهان بینی اسلام تضاد آشكار دارد. از مـسـلّمـات فـقـه اسـلام ایـن اسـت كـه انـسـان در ارتـبـاط بـا اعـمـال و گـفـتـار خـود آزادی مـطلق ندارد و اگر كلامی موجب هتك حرمت دیگران بشود، جایز نخواهد بود، حتی انسان این اختیار را ندارد كه به سخنان بیهوده بپردازد.
خـداونـد در قـرآن كـریـم مـی فرماید: ((وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثَ لِیُضِّلَ عَنْ سَبیلِ اللّه بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَه ا هُزُواً اُولِئكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ)) تـرجـمه : بعضی از مردم سخنان بیهوده را خریداری می كنند تا مردم را ازروی نادانی از راه خـدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزاء گیرند، برای آنان عذابی خوار كننده است .
واقـعـیت آزادی اندیشه در فرهنگ لیبرالیستی از زبان استاد فقید علامه محمد تقی جعفری چـنـیـن اسـت : ((هـمـه كـسـانـی كـه ادعـای طـرفـداری از ((آزادی اندیشه )) می كنند در حقیقت مـنـظـورشـان آزاد شـدن از فـكـر مـخالف (فكری كه آن را نمی پسندند) و پای بندی به اندیشه ای است كه آن را می پسندند.
از مـنـظـر آیـات قـرآن بـسـیاری از اعمال كه در فرهنگ لیبرالیستی غرب مورد پسند مردم قـرار گـرفـتـه اسـت در فـرهـنـگ اسـلامی جزء شفیع ترین كارها محسوب شده و برای آن مـجـازات سنگین گرفته شده است . در این مورد می توان به احكام زنا، لواط، شرب خمر، قمار و نظایر آن اشاره كرد. خـداونـد مـی فـرمـایـد: ((اَلزَّانـِیـَهُٔ وَ الزَّانـی فـَاجـْلِدُوا كـُلَّ وَاحـِدٍ مـِنـْهـُم ا مـِاءَهَٔ جـَلْدَهٍٔ وَ ل اتَاءْخُذْكُمْ بِهِم ا رَاءْفَهٌٔ فی دِینِ اللّهِ اِنْ كُنْتُمْ تُؤ مِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَومِ الْاخِرِ وَ لْیَشْهَدُ عَذ ابَهُم ا ط ائِفَهًٔ مِنَ الْمُؤ مِنینَ))
ترجمه : هر یك از زن و مرد زناكار را صد تازیانه بزنید و نباید راءفت نسبت به آن دو شـما را اجرای حكم الهی مانع شود اگربه خدا و روز جزا ایمان دارید و باید گروهی از مؤ منان مجازاتشان را مشاهده كنند.
هـمـچـنین در قرآن خوردن بعضی از خوراكی ها و نوشیدنی ها حرام شمرده شده و مرتكب آن مورد تعزیر یا حد قرار می گیرد.
از جمله آن : ((اِنَّم ا حَرَّمَ عَلَیْكُمْ الْمَیْتَهَٔ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ م ا اُهِلَّ بِهِ لِغَیرِاللّه )) ترجمه : خداوند تنها (گوشت ) مردار، خون ، گوشت خوك و آنچه را نام غیر خدا بر هنگام ذبح بر آن گفته شود، حرام كرده است .
هـمـچـنـیـن : ((یـَسـْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِم ا اِثمٌ كَبیرٌ وَ مَنَافِعَ لِلنّاسِ وَ اَثْمُهُم ا اَكْبَرَ مِنْ نَفْعِهِم ا))
ترجمه : درباره شراب و قمار از تو سؤ ال می كنند بگو در آنها گناه و زیان بزرگی اسـت و مـنافعی (از نظر مادی ) برای مردم در بر دارد. (ولی ) گناه آنها از نفعشان بیشتر است .
خـداوند متعال در سوره هود عمل همجنس بازی قوم لوط را تقبیح نموده و برای آن قوم عذاب آسـمـانـی نـازل نـمـوده اسـت . هـمـچـنین برای این عمل در حقوق اسلامی شدیدترین مجازات (قـتـل ) بـرای فـاعـل و مـفـعـول در نـظـر گـرفـتـه شـده اسـت ، در صورتی كه انجام این اعـمـال در تـفـكـر لیـبـرالیـسـتـی آزاد اسـت . در ایـن تـفـكـر حـدود آزادی هـا امـور مـعنوی را شامل نمی شود و مخالفت با امور معنوی آزادی را محدود نمی كند.
اما از دیدگاه اسلام مصالح معنوی بر مصالح مادی تقدم دارد. آنجا كه امیرمؤ منان علی (ع ) مـی فـرمـایـد: ((فـَاِنْ عـَرَضَ بـَل اءٌ فـَقـَدِّمْ م الَكَ دُوْنَ نـَفـْسـِك فـَاِنْ تـَج اوَزَ الْبَل اءُ فَقَدَّم م الَكَ وَ نَفْسَكَ دُوْنَ دِینِكَ))
اگـر بـلائی پیش آمد مالت را مقدم كن و جانت را حفظ كن و اگر دامنه بلا گسترش یافت ، مال و جانت را مقدم كن و دینت را حفظ نما.
درجـامـعـه اسـلامـی اراده هـای فـردی هـمـانـنـد جـوامـع لیـبرال نیست ، بلكه دایره این اراده ها در جامعه اسلامی محدودتر است ، زیرا آنچه كه در جـوامـع لیـبـرال اراده هـا را مـحـدود مـی كـند منافع مادی و شخصی است ، اما در اسلام ابعاد روحـانـی و اخروی نیز مدّ نظر قرار می گیرد. طبق این نظر، شخص حق ندارد حتی درخلوت هـم گـنـاهـی را انـجـام دهـد اگـر چـه ارتـبـاطـی هـم بـا دیـگـران پـیـدا نـكـند. اما در تفكر لیـبـرالیـسـتی دایره اراده وسیع تر است و آزادی فقط یك حد دارد و آن حد این است كه مخلّ آزادی دیـگـران نباشد. درمجموع می توان گفت تفكر لیبرالیستی با تفكر اسلامی مباینت كلی داشته و امكان توافق و تصالح بین این دو تفكر وجود ندارد.
منبع: فصلنامهی دین و سیاست، شماره ۱
منبع : خبرگزاری ایسنا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست