جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


چرا دکارت دیده شد ولی ملاصدرا نه


چرا دکارت دیده شد ولی ملاصدرا نه
دوره صفویه جزو مقاطع درخشان تاریخ کشورمان به‌شمار می‌آید.
در همین دوره است که می‌توان ردپای زندگی ملاصدرا (صدرالمتالهین) فیلسوف بزرگ ایرانی را جست‌وجو کرد.در بین آثار سینمایی و تلویزیونی اگر بخواهیم به دنبال تولیداتی باشیم که بر دوره صفویه تاکید دارند، فقط می‌توان ساخت ۳ فیلم و ۲ سریال را سراغ گرفت.فیلم‌های «خواب‌های طلایی» ساخته معزدیوان در سال ۱۳۳۰، «حسین کرد شبستری» ساخته اسماعیل کوشان به سال ۱۳۴۵ و فیلم سینمایی «نسیم عیار» همچنین مجموعه ۱۲ قسمتی «سرزمین من و نقابداران» که سال ۷۴ از شبکه اول سیما پخش شد و مهم‌تر از همه «روشن‌تر از خاموشی» ساخته حسن فتحی.
اما در این بین تنها اثری که در حد بضاعت خود توانست در فضای پرداختن به شرایط اجتماعی ایران در دوره صفویه به زندگی ملاصدرا بپردازد، «روشن‌تر از خاموشی» است که از تراوشات تحقیقی، ذهن و قلم فتحی به بار نشست.اینکه فتحی در پرداختن به این برهه تاریخی و زندگی ملاصدرا به چه منابع تحقیقی از دوره صفویه و بالاخص ملاصدرای شیرازی دست یافته است و اصلاً چرا به ملاصدرا پرداخته و تاثیر حضور این فیلسوف در تاریخ فلسفه چگونه است، مبحثی است که با نظر به گفت‌وگوهای پیشین کارگردان و نویسنده «روشن‌تر از خاموشی» در زمان پخش این مجموعه تلویزیونی و بعد از آن دنبال می‌کنیم.
● عاشق ملاصدرا هستم
دوره صفویه دوره‌ای است که جایگاه خاصی در تاریخ کشور ما دارد. دوره‌ای است که به‌راحتی نمی‌توانید درباره‌اش قضاوت کنید. نه به‌سادگی می‌توانید از آن تعریف کرده و بگویید که دوره‌ای بود که باعث اعتلا و خیزش مدنیت در این کشور شد و نه می‌توانید آن را دوره‌ای بنامید که باعث رکود و جمود شده است. دوره‌ای است که عناصر متضاد، به شدت در برابر هم صف‌آرایی کرده‌اند. فلسفه در برابر حدیث، تفکر عقلی در برابر تفکر نقلی، اسلام تعقلی در برابر اسلام تعبدی، یا به تعبیر دیگر، معرفت تعقلی در برابر معرفت تعبدی. در حوزه سیاسی و جغرافیایی شاهد تحولاتی هستیم و فتوحاتی صورت می‌گیرد که ایران به شکل ملی که امروزه می‌شناسیم، در این دوره منسجم می‌شود. در این دوره است که نقاشی مینیاتور در اوج خودش است. یعنی ببینید، دوره‌ای نیست که شما بتوانید به‌راحتی حکم خوب یا بد بودن را درباره آن صادر کنید. بسیار دوره پرکشمکش، تراژیک و دراماتیکی بوده است.من آرزوی ساخت این مجموعه را داشتم چون عاشق ملاصدرا هستم.
ملاصدرا و آن تئوری حرکت جوهری‌اش را واقعاً دوست داشتم و البته دوره صفویه را هم همین‌طور. کتاب‌های زیادی درباره این دوره خوانده بودم. یکی از کتاب‌های مهمی که درباره این دوره خواندم، کتاب مرحوم شریعتی با نام «تشیع علوی، تشیع صفوی»، کتاب بسیار قابل تاملی است که به هر حال یک تصویر از معرفت‌شناسی دینی آن دوره و قرائت‌های دینی ارائه می‌دهد که قابل بررسی و خواندن است. به نظرم هر کسی که درباره معرفت‌شناسی دینی و وضعیت مذهبی آن دوره مطالعه و بررسی می‌کند، باید حتماً این کتاب را بخواند.
● ملاصدرا ۲۰۰ سال فراموش شد
ملاصدرا، یک چهره نواندیش دینی در دوره خودش بوده و به زبان امروزی نوعی روشنفکر دینی دوره خودش به حساب می‌آید. چون در برابر مفاهیم دینی سنتی‌ای که عده‌ای اصرار داشتند لباس مذهب به تن این مفاهیم بکنند ایستاد. ابتدا جامه مذهب را از تن این مفاهیم بیرون آورد و نشان داد که اینها اصلا مذهبی نیست. بلکه یکسری برداشت‌هایی درباره آن مفهوم دینی است.
خود مفهوم دینی امری قدسی است اما آن برداشت دینی که دیگر امر قدسی نیست و این یکی از مشکلات عمده در تاریخ تفکر و اندیشه دینی در ایران است که ما در تشخیص امر قدسی گاه دچار اشتباه می‌شویم. به جای آنکه مفهوم را به عنوان امر قدسی مورد بررسی محبانه قرار دهیم برداشتی که عده‌ای ازآن داشته‌اند مورد حمایت قرار می‌گیرد و این باعث می‌شود که شما دیگر نمی‌توانی و در واقع جرات نداری آن برداشت را نقد کنی و اگر بخواهی زمانی آن برداشت را نقد کنی به بهانه اینکه به امر قدسی اهانت کرده‌ای مورد تکفیر قرار می‌گیری و یکی از قربانیان این خلط یعنی خلط میان امر قدسی و برداشت از امر قدسی مرحوم ملاصدرای شیرازی بود.
وی یک قرائت فلسفی و سیستماتیک از اسلام ارائه داد که این قرائت را با شواهد قرآنی حمایت کرد و از این طریق جریان حکمت متعالیه را به راه انداخت. این به نظر من بسیار دردناک است که در تاریخ فلسفه اصحاب فلسفه در غرب دکارت را به عنوان پایه‌گذار اولین سیستم فلسفی معرفی می‌کنند. در حالی که زمانی که ملاصدرای شیرازی در بصره فوت کرد ۱۷ سال گذشت تا دکارت در غرب متولد شد و پیش از دکارت ملاصدرا بود که اولین نظام‌واره سیستماتیک فلسفی را بنیان نهاد اما چرا او دیده شد و ملاصدرای ما دیده نشد؟ به‌خاطر جور و جفایی که خود ما بر خودمان روا داشتیم.
به‌خاطر جور و جفایی که یک جامعه بر فرزندان خودش کرد. روزگار ملاصدرا بر او جور و جفا کرد. او را از خود راند و تبعید کرد. او رفت به «کهک» و از مرکز فعالیت‌های فرهنگی اجتماعی آن زمان دور شد. شما امروزه را در نظر بگیرید. امروز تهران تبدیل شده به مرکز فعالیت‌های فرهنگی و... حالا فکر کن یک نفر را بفرستند و بگویند تو برو در فلان ده و دره بمان و از آنجا خارج نشو. خب این بنده خدا از مرکز فعالیت‌های علمی و فرهنگی دور می‌ماند. تازه امروزه تلفن هست، موبایل هست، اینترنت هست و حتی در یک ده‌کوره هم شما از حال و احوال دیگران باخبرید. اما در آن روزگار که این امکانات نبوده و هر کس که به حاشیه یک منطقه تبعید می‌شد، نه تنها خودش از مرکز فعالیت‌ها دور می‌شد، بلکه تمام کسانی که می‌توانستند در معرض اندیشه‌های او قرار بگیرند، او را فراموش می‌کردند ظاهراً این بلایی بود که سر ملاصدرا آمد؛ در واقع این بلا بر سر جریان تفکر استدلالی، تعقلی و مبتنی بر منطق آمد و تا ۲۰۰ سال بعد ملاصدرا به فراموشی سپرده شد.
● ملاصدرا زندگی تراژیکی داشت
در اواخر عهد قاجاری است که «ملا هادی سبزواری» پیدا شد و رفت اسفار ملاصدرا را خواند و «منظومه» را بر شرح اسفار نگاشت یا بعدها در حوزه علمیه، مرحوم «علامه طباطبایی» پیدا شد که درباره ملاصدرا صحبت کرد و از او دفاع نمود. اما ملاصدرا به عنوان نماینده تفکر منطقی، تفکر عقلایی و تفکر مبتنی بر خرد، در دوره صفویه تودهنی محکمی خورد. او سیلی خورد. و این سیلی خوردن، بازتاب‌های نامبارکی در حوزه‌های معرفتی داشت.
تبعید ملاصدرا در تاریخ برای من به همان اندازه موجب سوگواری است که جلوگیری از رفتن مالک‌اشتر به چادر معاویه. اگر مالک اشتر به چادر معاویه می‌رفت و او را می‌کشت و علی(ع) در این جنگ پیروز می‌گشت، تاریخ عوض می‌شد. این تاسفی است که وقتی به آن نقطه از تاریخ اسلام [صدر اسلام] چشم می‌دوزیم به سراغمان می‌آید و این تاسفی است که وقتی به این نقطه از تاریخ ایران [صفویه] چشم می‌دوزیم، به سراغمان می‌آید واقعاً اگر ملاصدرا در دوره صفویه تودهنی نمی‌خورد، ما از جنبه معرفت‌شناسی تعقلی و استدلالی، امروزه وضعیت بهتری داشتیم قطعاً این امر در سایر حوزه‌های جامعه نیز بازتاب داشت. وقتی در یک جامعه، سنت معرفت‌شناسی تعقلی قوی باشد، افراد آن جامعه هم بر مبنای تفکر عقلایی با یکدیگر ارتباط خواهند داشت و اینها همه پیامدهای سیلی خوردن ملاصدرا است. بنابراین زندگی ملاصدرا یک زندگی تراژیک است.
طبیعی است که برای من جذاب باشد هم دیدگاه‌هایش، هم افکارش، هم زندگی شخصی‌اش، هم نامردمی‌هایی که در حق او شد و او را به بدعت و کفر متهم کردند فقط به جرم اینکه یک قرائت جدید و متفاوت از پیشینیان از دین مبین ارائه داد. من انگیزه‌های بسیاری داشتم که زمانی که پیشنهاد ساخت سریال ملاصدرا به من شد، آن را بپذیرم و با تمام سختی‌ها آن را به انجام برسانم.
● فیلمنامه «روشن‌تر از خاموشی» چگونه قوام یافت
از دوره صفویه ۸ ـ ۷ کتاب بیشتر وجود ندارد که آنها هم اغلب سفرنامه‌هایی هستند که سیاحان شرح سفرهای خودشان را به این مملکت نوشته‌اند از این‌رو قطعاً کار کردن درباره دوره صفویه سخت‌تر است.
در ساخت «ملاصدرا» تا آنجا که توانستم سعی کردم به تخیل مقرون به واقع متوسل شوم. ممکن است بپرسید چگونه برای نمونه من در کنار مراجعه و مطالعه بسیاری کتب که منسوب به ملاصدرا است به هر دشواری‌ای که بود، رفتم و اشعار ملاصدرا را نیز یافتم. خب، ما می‌دانیم که زبان شعر، همیشه زبان بیان خصوصی‌ترین، فردی‌ترین و عاطفی‌ترین حالات یک انسان است؛ خواه فیلسوف، خواه غیرفیلسوف. ملاصدرا در منظومه اشعارش، زبان به شکوه گشوده است؛ زبان به گلایه از جور و جفای زمانه خودش گشوده است؛ از تنهایی‌های خودش گفته؛ از یارانی گفته که او را ترک کرده و کم‌کم اطراف او را خالی کردند؛ خب اینها خیلی به من الهام‌بخش است. خیلی به من تصویر می‌دهد من با اینها توانستم بخش غایب، بخش ناشناخته، پنهان شده و نامعلوم زندگی این آدم را تا حدودی به همراه تخیل واقع به مقرون خودم بازسازی کنم.
رئیس سازمان صداوسیما، دکتر لاریجانی خودش فلسفه خوانده بود و علاقه‌مند بود به ملاصدرا (بنابراین گاهی تعلق خاطرهای شخصی مسوولان کمک می‌کند به انجام این کار... یا از انجام یک کار جلوگیری می‌کند. دکتر لاریجانی دکترای فلسفه داشت) بنابراین طبیعتا علاقه‌مند بود که درباره زندگی فلاسفه کار شود. یکی از فلاسفه‌ای که ایشان به وی علاقه داشت، همین ملاصدرای شیرازی بود. بنابراین در اینجا به یک نقطه مشترک رسیدیم.ایشان و من هر دو به ملاصدرا علاقه‌مند بودیم اما حالا به این نکته می‌رسیم که ایشان به کدام ملاصدرای شیرازی علاقه دارد؟ و من به کدام ملاصدرای شیرازی علاقه دارم؟ خب، من یک فیلمنامه‌ای نوشتم درباره ملاصدرا. ابتدا با آن مخالفت شد، حتی مدتی معوق شد و گفتند که اگر این است، نمی‌خواهیم. بعد از مدتی دوباره شانس با ما یار شد و تصمیم گرفتند که این مجموعه ساخته شود، بنابراین آمدند و شخصی را به‌عنوان حکم قرار دادند.
آقای دکتر عبدالله نصری که زمانی رئیس همین دانشکده صداوسیما بود و سپس رئیس دپارتمان فلسفه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد، قرار شد این فیلمنامه را با تحقیقاتی که انجام داده بودم، هر روز ببرم به دفتر ایشان و با هم درباره‌اش صحبت کنیم. در آن موقع، ایشان مشاور آقای لاریجانی بود. حسن آقای نصری این بود که با دنیای درام آشنا بود و تفاوت داشت با بعضی‌ها که ساختن فیلمی براساس زندگی یک فیلسوف را با موعظه‌کردن درباره یک فیلسوف اشتباه گرفتند و متاسفانه ادراک تاریخی هم نسبت به تطور شخصیتی وی ندارند و گمان می‌کنند از بدو تولد، باید فیلسوفانه حرف بزنند و... در حالی که می‌دانیم فلاسفه هم مانند دیگران دوران کودکی داشته‌اند و بازیگوشی و مسائل خاص خودشان را داشته‌اند و همین‌ها باعث می‌شود شخصیت‌شان باورپذیر شود.
خوشبختانه دکتر نصری با درام آشنایی داشتند و می‌دانستند برای اینکه فیلمنامه به‌گونه‌ای نوشته شود که مردم را پای فیلم بکشاند، باید از تخیل هم در آن استفاده کرد. به‌هرحال ایشان در آن زمان خیلی انعطاف نشان داد و من می‌توانم به جرات بگویم اگر ایشان در آن زمان نبود، ممکن بود این کار ساخته نشود، چون نهایتا نظر وی باید به «سیمافیلم» که تهیه‌کننده این اثر بود، ارائه می‌شد و سرنوشت‌ساز بود. هر روز می‌رفتم دفتر ایشان، یک جاهایی ایشان از من می‌خواست که قسمت‌هایی را جرح و تعدیل کنم. یک جاهایی من از ایشان می‌خواستم که به‌خاطر ذات دراماتیک فیلم، از من نخواهند که چنین کنم و نهایتا در این بده بستان‌ها بود که این سریال ساخته شد.
مریم فلاح
منبع : روزنامه تهران امروز