دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
به چه زبانی با مرگ سخن میگوییم
وقتی کسی میمیرد، تنهایی و غمی به دنبال از دست دادن او نصیب بازماندگان میشود. تنهایی و غمی که تا مدتها بعد از مرگ آن عزیز، در وجود انسان خانه کرده و روح و روان را به هم میریزد. این اندیشه که چرا به دنبال مرگ، غم و اندوه ناشی از جدایی او تا مدتها گریبان انسان را میگیرد، قدمتی به طول تاریخ دارد و تحتتاثیر آن اندیشهها و مناسک خاصی گرداگرد موضوع مرگ در فرهنگها و جوامع گوناگون شکل گرفته و گسترده شده است.
شاید از این روست که بسیاری از فیلسوفان از مرگ به عنوان مساله زندگان یاد میکنند. <نوربرت الیاس> با درک همین گفته چنین به تامل در موضوع مرگ پرداخته و مینویسد: <مردگان هیچ مسالهای ندارند. از میان تمام موجوداتی که روی زمین میمیرند، فقط انسان است که مردن برای او مساله است. آدمیان با حیوانات شریک تولد و بیماری و جوانی، میانسالی و مرگند. اما از میان تمامی موجودات زنده تنها آنها هستند که میدانند خواهند مرد. فقط آنها میتوانند پایان خود را پیشبینی کنند و میدانند که این پایان در هر زمان میتواند فرا رسد. فقط آنها هستند که باید احتیاطهای خاصی را در مقام فرد و گروه لحاظ نمایند تا از خود در برابر خطر نابودی محافظت کنند.
این احتیاط در برابر مرگ به عقیده بسیاری از متفکران باعث شکلگیری اندیشه دیگری در انسان شده که همین عده از آن به عنوان <خواهش زیستن> تعبیر کرده و آن را در برابر <خواهش مرگ> نهادهاند. دامنه پرسشها و موضوعاتی که به دنبال این خواهش زیستن و نیز مرگ در ذهن بشر به وجود آمده و به شیوههای مختلف به دنبال پاسخ دادن به آنها بر آمده، آنقدر گسترده و وسیع هستند که پرداختن به همه آنها به سادگی امکانپذیر نیست. فیلسوفان، جامعهشناسان، علمای دینی و حتی انسانهای معمولی بارها و بارها در اینباره اظهار نظر کرده و هر یک به فراخور حال پاسخی برای آن یافتهاند.
متاثر از این گستردگی تعاریف و پرسشهاست که میتوان از مرگ و موضوع آن به عنوان یکی از مهمترین موضوعات ذهنی بشر یاد کرد. موضوعی که برخی فیلسوفان از آن بهعنوان بحثی جدی در حوزه فلسفه یاد کرده و به بررسی تاثیرات آن بر زندگی زندگان پرداختهاند. < دومونتین> در خصوص اهمیت بررسی نقش فلسفه درباره این مفهوم چنین گفته است: <فلسفه به ما فرمان میدهد که مرگ را همواره پیش چشم خود داشته باشیم و پیش از زمانش به آن بنگریم و بیندیشیم و قواعدی را به ما یاد میدهد که این اندیشه ما را نیازارد، معذالک، اگر ما دانسته باشیم که چگونه زندگی کنیم، شایسته نیست که به ما مردن را بیاموزند.
● مرگ و زندگی روزمره
بررسی در حوزه فلسفه یا دین و الاهیات در خصوص مرگ و تاثیرات آن روی انسان و اندیشه بشری یک نکته است و تاثیرات این موضوع بر جریان زندگی مردم عادی نکتهای دیگر. مرگ هر انسان زندگی عادی یک خانواده را تا مدتها دچار اختلال کرده و غم و ناراحتی ناشی از فقدان آن عزیز رفته بر زندگی نزدیکان او سایه میافکند. طرز مواجهه نیز با گریهها و خاطرات آن انسان رفته به همان نکتهای تبدیل میشود که ما از آن با واژه عزاداری یاد میکنیم.
عزاداری به گفته <محمد کریم زاده> جامعهشناس مرحلهای است که در آن مرحله بازماندگان، مناسک فقدان عزیز خود را به انجام میرسانند.
وی میگوید: <اگر به مناسک مورد نظر در فرهنگ خودمان نگاه کنیم، این مرحله از زمان فوت تا تشییع جنازه و مراسم ختم متاثر از دریافتهای دینی با آداب و آیینهای خاصی صورت میگیرد. طلب آمرزش برای فرد متوفی به معنی باوری است که در آن به پیوند مرگ با جهانی دیگر اعتقاد داریم و این اتفاقا اندیشه زیبایی است. مردم ما متاثر از همین نگاه به مرگ آیینهای عزا را با تفاوتی در اشکال آن در نقاط مختلف کشور اجرا میکنند. از زاویهای دیگر میتوان همین آداب گوناگون را به عنوان بخشی از نظام اجتماعی شکل گرفته حولوحوش مفهوم مرگ به شمار آورد.
یکی از این آدابها تلاش برای پیوند بازماندگان فرد متوفی با زندگی عادی است. با مرگ یک عزیز نظم زندگی تا مدتها از روال خود خارج میشود. کریمزاده در اینباره میگوید: < نظام اجتماعی در چنین مواقعی با استفاده از سنتهایی که نسل به نسل آموختهاند به کمک خانواده بازمانده میپردازند و سعی میکنند به آنها آرامش دهند. تلاش برای ایجاد آرامش را در چنین مواقعی میتوان گونهای تلاش برای فراموشی داغ و یا نزدیکتر کردن این فراموشی بهشمار آورد. مثلا در پیوند با همین موضوع در بین افراد عام تعابیر جالبی شکل میگیرد، مثلا شاید شنیده باشید که برخی در این مواقع میگویند مرده کار خود را میکند و زنده کار خود. استفاده از چنین تعبیری تلاش برای قرار دادن بستگان غمدیده در آستانه فراموشی است. این فراموشی نه به معنای فراموش کردن یاد و خاطرات دیگری که در واقع تلاشی برای باز گرداندن آرامش به خانواده است.
● مرگ مجازی
انسانها هر چند در زندگی واقعی خود ناتوان از برخورد با مرگ هستند ولی هنگامی که از دریچه ادبیات یا سینما با مرگ دیگران مواجه میشوند، احساسی ناشی از غم به خود راه نمیدهند. قهرمان یک فیلم ممکن است در یکی از پلانها چندین و چند نفر را به ضرب گلوله یا شمشیر خود از پای درآورد چرا ما با دیدن این صحنهها به هیچ عنوان متاثر نمیشویم؟ آیا نمایش مرگ روی پرده نقرهای یا در صفحات کتابها با آن اتفاقی که در زندگی روزمره رخ میدهد تفاوت دارد؟ آیا به همان اندازه که ضد قهرمان فیلم در نقشی تبهکارانه روی یک گروه شلیک میکند و ما با حرص و ولع تمام به آن تصاویر خیره میشویم، این قدرت نیز در وجودمان هست که تنها لحظاتی به چنین صحنهای در زندگی واقعی نگاه کنیم. به نظر میرسد که هیچکدام از ما قادر نیستیم که به این پرسش پاسخی مثبت دهیم. شاید توجیه غیرواقعی بودن آن تصاویر در سینما و یا ادبیات توجیهی قابل قبول باشد، اما به هیچ عنوان چنین توجیهی قادر به تفسیر درست این تناقض نیست.
اگر مرگ بحثی هستیشناسی است و در زندگی ما تاثیر میگذارد و ما را متاثر میکند، یا به فکرمان فرو میبرد و سایه آن یک عمر همراه ماست، چگونه در سینما این همه قابل تحمل میشود؟ تصویر مجازی ارائه شده کافی است تا انسان، این مخلوق پیچیده با آرامش خاطری بیشتر به آن خیره شود. حتی وقتی در یک فیلم به علت وجود خشونت بسیار بالا توصیه میشود که زیر ۱۶ سال به فیلم نگاه نکنند، بسیاری از ۱۶ سالهها بیتوجه به چنین هشداری حاضر میشوند تا به تمامی تصاویر خیره شوند. تصاویری که زندگی روزمره ما در عالم واقع بههیچ عنوان قادر به تحمل و هضم آنها نیست.
دکتر رضا نیکزاد، روانشناس این تناقض در نگرش ما به مرگ در سینما و ادبیات و زندگی واقعی را چنین توضیح میدهد: <ما با آگاهی از غیرواقعی بودن صحنه مرگ در ادبیات یا سینما با آن رو به رو میشویم.
در چنین حالتی پذیرش یا عدمپذیرش واقعیت در میان نیست. واقعیتی که با دست میتوان آن را لمس کرد. این درست، اما ساده سازی مرگ خود به یک معنای دیگر میتواند به سادهسازی خشونت اعمال شده در صحنههای مردن انسانها منجر شود. این سادهسازی به نوعی تاثیر خود را بر جوامع امروز نیز گذاشته است. مثلا همین الان میزان تاثر ما نسبت به مرگ یک عزیز را نمیتوان با آیینهای مثلا صد سال پیش مقایسه کرد.
با مراجعه به فرهنگهایی که درباره باورهای شفاهی فرهنگ عامه نوشته شده میتوان فهمید که چگونه با مرگ یک عزیز در برخی اقوام کسانی تا ۷ سال رخت عزا بر تن میکردند. این در حالی است که در جوامع امروزی به خاطر ساخت پیچیده و شهرنشینی این امکان دیگر وجود ندارد. علاوه بر تاثیر پیچیدگیهای زندگی کنونی روی مواجهه ما با مرگ عزیزان میتوان به نقش سینما و تلویزیون و حتی ادبیات هم بر این سادهسازی تاکید کرد.
ایوب جمشیدی
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست