جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


هنر نزد ایرانیان است و بس!


هنر نزد ایرانیان است و بس!
هزار بار این جمله را شنیده ایم که: «هنر نزد ایرانیان است و بس». هزار بار گفته ایم که هنرمندیم و هنر دوست و هنر پرور و هزار بار فخر فروشی کرده ایم و بر خود بالیده ایم و گفته ایم که «هنر نزد ماست» و با افتخار، کلمه ای بر افتخاراتمان افزوده ایم که: «و بس!»
«و بس!» انگار همه چیز را به حد اعلای آن خلق کرده ایم و حالا به تماشای پایان هنرمندی مان نشسته ایم و «وای که چقدر هنرمندیم!» چقدر قدر هنر را می دانیم و آن را ارج می نهیم!
سالنهای سینمایمان روز به روز خالی تر از پیش می شوند و دیگ هنر هفتم ما چند سالی است ته گرفته است. تئاترمان که سالهای سال است در چند سالن کوچک و چند جشن و جشنواره فرمایشی و سفارشی محدود شده و هنوز به جوانی نرسیده، نفسهای آخر را می کشد و جای خالی معماری و هنر ساخت ایرانی را به راحتی می توانیم در لابه لای غولهای آپارتمانی شهرها ببینیم.
نقاشی و خط و موسیقی و ... آه که جای همه شما چقدر در خانه های ما خالی است. جای شاهنامه و حافظ را هم سالهاست به تلویزیون و برنامه های پرمحتوای !این جادوگر در همه جا حاضر داده ایم.
همه هنرها را بوسیده ایم و روی تاقچه گذاشته ایم که دیگر حتی تاقچه ای هم برای به یادگار گذاشتن چیزی در خانه هامان نداریم !و حالا... حالا ما که هنر نزدمان است و... بس!... نشسته ایم و در تلویزیونمان درباره صفهای طولانی اتوبوس و فرهنگ رعایت نوبت و کمک به همنوع و این و آن چیز برنامه می سازیم و خودمان بر رفتار نداشته خودمان حسرت می خوریم و باز فریاد می زنیم: «هنر نزد ایرانیان است و بس!»
ما که حافظ و فردوسی و خیام و رودکی و مولانا را پشتوانه داریم و میراث سخن سهروردی و ملاصدرا و حکمت بوعلی سینا را پشت سر و هنر را به سرانجام «بس!» رسانده ایم و به آن مفتخریم، حالا هیچ اثری از هنر در خانه هامان نمی بینیم.
ما که، هنر نزد ماست «و بس»، در از دست دادن هنرمندان، حتی یک برنامه و ویژه بر نامه برای آنان نداریم و در عوض می توانیم چندین و چند ساعت از برنامه های رسانه ملی مان را به خداحافظی فلان وزنه بردار از صحنه رقابت اختصاص دهیم!
ده روز از درگذشت خسرو شکیبایی- هنرمند ایرانی- گذشت. همو که سالهای سال هنرآفرینی کرد... همو که سال پیش دعای افطار ماه رمضان ها را می خواند... همو که عشق را بر پرده سینما بازی کرد و به مبارزه با جنگلی ها رفت... همان هنرمندی که شعر خواند و یادمان آورد ما ملت شعر و شعوریم... همان هنرمندی که اسرای عراقی و سربازان ایرانی را به سلامت به اردوگاه آورد؛ همو که هنرمندانه خانه سبز ایرانی را سبزی بخشید و باز همو که فرهنگ شکرگزاری افطار را هر روز از سی روز ماه مبارک رمضان برایمان تکرار کرد.
باز می گوییم که «هنر نزد ایرانیان است و بس!» و رسانه ملی مان که تنها به چند خبر کوتاه از درگذشت هنرمندی اکتفا می کند و در عوض اخبار ویژه مهمترین ساعتهایش را با آب و تاب و در حجمی گسترده و وسیع به خداحافظی ورزشکاری از المپیک اختصاص می دهد و روزهای بعد هم این خبر را در میان مردم تحلیل می کند.
«هنر نزد ایرانیان است و بس!»
هنرکده ها و سینماها ورشکست شده اند و ورزشگاه ها ساخته می شوند. تئاترمان حتی چهار دیواری کوچکی برای اجرای نمایش کوچکی با ۵۰ نفر تماشاگر ندارد و ورزشگاه های ۷۰ هزار نفری مثل غولهایی بزرگ در هر شهر و شهرستان از جا بلند می شوند. هنرمندان و شاعران و فرهنگ نویسان مان از شدت فقر و بیماری و تنهایی، در مرگ و فراموشی تدریجی غوطه ورند و تیمهای ملی مدام در ییلاق و قشلاقهای اروپایی اردو می زنند و جوانان هفده ساله فوتبالیست مان درآمدهای میلیونی و حتی میلیاردی دارند!
«و بس!»
داریم مردم ورزشکاری می شویم. دست مریزاد بر ما که هنر را تمام کرده ایم و با عبور از واژه «بس»، حالا می خواهیم یکه تاز ورزش باشیم!
باز هم صفحات روزنامه ها را ورق می زنم و شبکه های تلویزیونی را عوض می کنم؛
- حسین رضازاده خداحافظی کرد...
- نظر شما درباره خداحافظی حسین...
- وزنه سنگین از پای المپیک باز شد
- هرکول انصراف داد...
باز، زمزمه می کنم: «هنر نزد ایرانیان است و بس!»
آقای شکیبایی، آسوده بخواب، شاید کسی هم به سراغ شما بیاید!
«هنر نزد...»!
مهدی نصیری
منبع : روزنامه قدس