دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
انتقام با معادله برنده ــ برنده
امریكا كه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دكترینهای سیاست خارجی خود ضعیف و شكستخورده بهنظر میرسید و مهمترین متحد نفتی و نظامی خود را از دست داده بود به یك چرخش در سیاست خارجی خود دست زد. در این زمان ایالاتمتحده حضور مستقیم نظامی را برای محافظت از منافع نفتیاش ترجیح داد. رفتارهای امریكا در روند جنگ عراق با ایران بهقدری فرصتطلبانه بود. هرچندكه امریكا در برخی از فرصتها برای نزدیكشدن به ایران تمایل نشان داد، اما همه این قبض و بسطها تحت یك تحلیل اساسی قرار میگرفت كه در آن دنیا به رنگ نفت بود. مقاله حاضر، موضعگیریهای ناعادلانه امریكا در كشاكش جنگ هشتساله ایران و عراق را مورد بررسی قرار داده و تاحدودزیادی پرده از چهره پرفریب امریكا برداشته است.
جنگ ایران و عراق یكی از بزرگترین فجایع انسانی در تاریخ معاصر خاورمیانه است. در این جنگ، شاید قریب به یكمیلیون انسان كشته شد، خیل بیشماری مجروح و میلیونها نفر آواره شدند. منابعی كه در این جنگ به هدر رفت فراتر از میزان هزینه یك دهه جهان سوم در حوزه بهداشت عمومی است.
در بیستودوم سپتامبر ۱۹۸۰ (سیام شهریور ۱۳۵۹) با تهاجم گسترده لشگریان عراق به ایران، جنگ آغاز شد. پیش از این تاریخ، هریك از این كشورها دست به اقدامات تخریبی علیه یكدیگر زده و منازعات بزرگ مرزی را تجربه كرده بودند. عراق امیدوار بود كه در گیرودار دگرگونیهای شدید ناشی از انقلاب در ایران، بتواند علیه همسایهاش كه در عرصه بینالمللی منزوی شده بود، به یك پیروزی برقآسا دست یابد. اما برخلاف موفقیتهای اولیه عراق، ایرانیها با تجدید سازمان و بهرهگیری از برتری جمعیتی، توانستند تا اواسط سال ۱۹۸۲ متجاوزین را عقب برانند. در ژوئن ۱۹۸۲، ایرانیها در موضع تهاجمی قرار گرفتند اما عراق با تفوق حائز اهمیتی كه در سلاحهای سنگین داشت، مانع از پیشرفت سرنوشتساز ایران شد. نهایتا در بیستم آگوست ۱۹۸۸ آتش سلاحها خاموش شد.
در سالهای جنگ فرانسه به یكی از عمدهترین منابع تامینكننده جنگافزارهای پیشرفته عراق تبدیل شده بود، ازاینرو بیش از هرچیز سعی میكرد منافع مالی خود را در این كشور حفظ كند. اتحاد جماهیر شوروی كه بزرگترین تامینكننده تسلیحات عراق بود، سعی میكرد همزمان در هر دو كشور به موقعیت مناسبی دست یابد. دست كم ده كشور به دو طرف درگیر در جنگ سلاح میفروختند. بااینحال فهرست كشورهای دخیل در این رفتار زشت و مذموم، بدون حضور ایالاتمتحده امریكا ناقص است. هدف امریكا نهتنها سودجویی از معاملات تسلیحاتی، بلكه بسیار مهمتر از آن، اعمال گسترده كنترل و نظارت بر منابع نفتی منطقه بود. پیش از اشاره به سیاست امریكا در دوران جنگ ایران و عراق، بجا است مروری بر تاریخچه امریكا و نفت داشته باشیم.
● گوشهای بیپرده از تاریخ
بیشترین ذخایر مسلم نفتی جهان در منطقه محدود خلیجفارس واقع شده است (كشورهای عرب به اشتباه آن را «خلیج عربی» مینامند و برخی كه میخواهند از جنبه سیاسی بیطرفی را حفظ كنند، این منطقه را صرفا «خلیج» مینامند)
كمتر از چهاردرصد از نفت مصرفی امریكا از منطقه خلیج[فارس] تامین میشود. اما طبق مباحث رسمی، اروپای غربی و ژاپن شدیدا متكی به نفت خلیج[فارس] هستند؛ ازاینرو اگر این منطقه به دست نیروی دشمن بیفتد، آنگاه متحدین امریكا به زانو در خواهند آمد و امنیت امریكا بهگونهای اساسی و جبرانناپذیر در معرض تهدید قرار خواهد گرفت. بااینوجود، اگر تاریخچه سیاستهای امریكا در منطقه خلیج[فارس] مورد بررسی قرار گیرد، بهنظر میرسد محافظت از منافع نفتی اروپای غربی و ژاپن، هیچگاه در زمره مهمترین اهداف امریكا نبوده است.
در سال ۱۹۷۲، دولت نیكسون از افزایش قیمت نفت حمایت میكرد. براساس تحقیقات وی. اچ. اوپنهایم (V. H. Oppenheim) «شواهد حاكی از آن است كه ملاحظات عمدهای كه در پس گرایشات بیحدِوحصر دولت امریكا نسبت به افزایش قیمت نفت وجود داشت، بر این باور بود كه افزایش قیمت نفت برای امریكا در برابر رقبای صنعتیاش (همچون اروپای غربی و ژاپن) و دولتهای كلیدی خاورمیانه (مثل عربستان سعودی و ایران)، یكسری فواید اقتصادی به همراه خواهد داشت.» هنری كیسینجر تصدیق میكند دولت امریكا بر این باور بود كه «افزایش قیمت انرژی عمدتا بر اروپا و ژاپن تاثیرگذار خواهد بود و احتمالا موجب بهبود موقعیت امریكا در این رقابت خواهد شد.»
در بحبوحه افزایش نگرانیها نسبت به احتمال وقوع یك تحریم نفتی، كشورهای صنعتی غرب برای تصمیمگیری درخصوص اتخاذ یك راهكار مقتضی، جلساتی را تشكیل دادند. امریكا بهمنظور ابراز نگرانی از وضعیت پیشآمده برای متحدانش، پیشنهاد شراكت در ذخایر را داد. البته مبنای این پیشنهاد براساس میزان واردات دریایی هر كشور، و نه براساس میزان نیازمندی به انرژی، بود. ازآنجاكه امریكا نسبت به سایر كشورها كمتر به واردات متكی بود، در صورت بروز تحریم، ذخایر انرژی امریكا بهمراتب كمتر از «متحدانش» آسیب میدید.
با پایان اكتبر ۱۹۷۳، بلافاصله جنگ خاورمیانه آغاز شد اما پیش از تحریم نفتی اعراب، مقامات شركت نفتی امریكا طی نامهای به نیكسون هشدار دادند كه «موقعیت كلی امریكا در خاورمیانه در معرض آسیب قرار دارد؛ چراكه وجود منافع بسیار وسیع برای اروپا، ژاپن و شاید روسیه موجب غصب جایگاه امریكا در منطقه از سوی آنها خواهد شد كه این به ضرر اقتصاد و امنیت ایالاتمتحده خواهد بود.» جالبآنكه از سوی این مقامات تهدید ناشی از سوی روسیه تنها بهعنوان یك احتمال اما تهدید ناشی از سوی متحدان امریكا، بهصورت قطعی گوشزد میشد.
در اواخر سال ۱۹۷۳ تا سال ۱۹۷۴، كشورهای عرب تولیدكننده نفت، با قطع تولیداتشان، بهخاطر حمایتهای امریكا و هلند از اسرائیل، بر ضد این دو كشور تحریم نفتی اعمال كردند. مردم امریكا هنوز خاطره صفهای طولانی مقابل پمپ بنزینها، جیرهبندیها و بحرانهای آن زمان را بهخاطر دارند. بااینحال به تعبیر كیسینجر، در حقیقت «تحریم اعراب، حركتی نمادین برای نشاندادن یك ضربه عملی محدود بود.» شركتهای بینالمللی نفتی كه انحصار كامل توزیع و بازار سوخت را در اختیار داشتند، نفتهایشان را ذخیره كرده بودند. ازاینرو كمبود سوخت ارسالی از عربستان سعودی به امریكا از منابع دیگر تامین شد. بهطوركلی، شركتهای نفتی برای كاهش مشكلات، كمبودها را تقسیم كردند و امریكا بهعنوان كشوری كه بیشترین حمایت را از اسرائیل میكرد، از همه كمتر دچار مشكل شد. از ژانویه سال ۱۹۷۴ تا ماه مارس، مصرف نفت در امریكا در مقایسه با كاهش پانزدهدرصدی آن در فرانسه و آلمان، تنها پنجدرصد كاهش یافته بود.
بااینوجود، حتی این آمار و ارقام بهنوعی بزرگنمایی در وخامت اوضاع محسوب میشد؛ چراكه درحقیقت «هیچگاه در بازارهای اروپا واقعا كمبود مواد سوختی وجود نداشت. میزان مصرف بهراحتی در برابر افزایش قیمت واكنش نشان میداد... حدفاصل ماه اكتبر۱۹۷۳ و آوریل ۱۹۷۴ ذخایر فراوردههای نفتی در كشورهای جامعه اروپا هیچگاه به كمتر از معادل هشتاد روز مصرف كاهش نیافت و در ایتالیا ذخایر نفتی در حقیقت به میزان بیستوسهدرصد افزایش یافت.» در ژاپن حدود دومیلیون بشكه نفت مازاد بر احتیاج دولت وجود داشت و این درحالی بود كه دیوانسالاری، صنعت نفت و مصرفكنندگان صنعت نفت در تلاش بودند از این بحران به نفع خودشان بهرهبرداری كنند.در پی تحریم، متحدان امریكا تلاش كردند بدون مراجعه به شركتهای عمده بینالمللی نفت، خریدهای نفتی خود را از طریق مذاكره دو جانبه با كشورهای تولیدكننده انجام دهند. اما واشنگتن با این تلاشها مخالفت كرد. خلاصهاینكه در نظر سیاستگذاران امریكا، رفاه متحدان امریكا هیچگاه عاملی كلیدی و مهم محسوب نمیشد. بههمینسبب، رفاه طبقه متوسط امریكا نیز از اهمیت چندانی برخوردار نبود. یكی از مقامات سابق وزارت دفاع تخمین زده است كه مخارج نظامی مربوط به منطقه خلیج[فارس] در سال ۱۹۸۵ بهتنهایی هزینهای معادل چهلوهفتمیلیارد دلار به مالیاتدهندگان امریكایی تحمیل كرده است؛ جانلٍمُن(John Lehman) وزیر سابق دریانوردی این رقم را سالانه معادل چهلمیلیارد دلار برآورد كرده است. باید دید در مقابل، چه چیزی ارزش این ارقام را دارد؟
تحمیل این هزینهها ضرورتا برای بقای غرب نبوده است. بنا به اظهارات سرلشگر ادوارد بی اتكسون (Edward B. Atkeson) ــ تحلیلگر سازمان سیا ــ نهایتا اگر تمامی نفت خلیج[فارس] قطع میشد، صرفا با حذف سوخت مصرفی اتومبیلها در غرب (كه در امریكا ده درصد از كل مصرف نفت را به خود اختصاص میدهد) میزان نیازهای نفتی غرب به سطحی تقلیل مییافت كه به سهولت از طریق منابع نفتی كشورهای غیرحاشیه خلیج[فارس] قابل جبران بود. اتكسون نتیجه میگیرد حتی در دوران جنگ نیز كشورهای غربی به نفت خلیج[فارس] نیاز نداشتند؛ كماآنكه در جنگی طولانی با مقیاس جهانی، با اطمینان میتوان گفت حوزههای نفتی در مواجهه با حملات موشكی مدت زیادی دوام نخواهند آورد.
بااینحال، وجود مسلم میلیاردها دلار كه سرمایهگذاری خوبی برای شركتهای نفتی محسوب میشود، بیانگر این بود كه آنها نیستند كه هزینههای این خطرپذیری را میپردازند. مطمئنا، شركتهای چندملیتی دیگر بهطورمستقیم بخش عظیمی از نفت خام خلیج[فارس] را در تصاحب خود نداشتند. اما قراردادهای بیع متقابل ویژهای با تولیدكنندگان نفت داشتند كه از آن طریق آنها از حوزههایی كه سابقا در تملك خود داشتند، با تخفیف و قیمت مناسبی نفت خریداری میكردند. بهعنوانمثال بنا به اظهارات فرانك چرچ (Frank Church) ــ سناتور سابق امریكا ــ شركتهای امریكایی «بهرغماینكه اموالشان در معرض ملیشدن قرار گرفته است، با عربستان سعودی “تبانی” كردهاند.» [این نشان میدهد كه] رژیمهای تندرو به اندازه محافظهكاران خواستار فروش نفت هستند، اما هرنوع تغییر حكومت در یكی از كشورهای حاشیه خلیج[فارس] ممكن است به ازدسترفتن موقعیت ممتاز شركتهای نفتی منجر شود.
امنیت داخلی رژیمهایی چون عربستان سعودی شدیدا به كمكهای خارجی، بهویژه امریكا، متكی است. بسیاری از عربستانیها معتقدند كه كشورشان در مقابل برآوردهشدن این نیاز خود توسط ایالاتمتحده، از طریق مازاد تولید نفت امریكا را راضی نگه داشته تا بتواند منافع كشورشان را در بلندمدت حفظ كند. فروش نفت بیش از میزانی كه بتوان سود حاصله را به شكلی مولد و ثمربخش سرمایهگذاری كرد، به لحاظ اقتصادی امری غیرعاقلانه است، بهویژه اگر این حقیقت را مورد توجه قرار دهیم كه حفظ نفت در چاهها باعث افزایش ارزش آن میشود. حكومتهای دموكراتتر و ملیگراتر حاشیه خلیج[فارس] احتمالا تمایلی به قربانیكردن منافع خود ندارند؛ همچنین اینگونه دولتها تمایل كمتری به سازگاری با حضور نظامی امریكا در منطقه و یا پذیرش وكالت امریكا برای حفظ وضع موجود در منطقه خواهند داشت.
ازاینرو، با گذشت بیش از چهل سال و با تغییرات بسیاری كه در شرایط رخ داده است، امریكا سیاست ثابتی را در منطقه خلیج[فارس] در پیش گرفته است كه میتوان آن را چنین توصیف كرد: حمایت از محافظهكارترین نیروهای موجود داخلی به منظور پیشگیری از بهقدرترسیدن جنبشهای تندرو و مردمی بدون توجه به هزینههای انسانی آن و بدون توجه به اینكه اهمیت این دستدرازیها و دخالتها به چه میزان است. البته امریكا همواره در دستیابی به اهدافش موفق نبوده است؛ بهعنوانمثال، در سال ۱۹۷۹ با سرنگونی رژیم شاه در ایران، امریكا یكی از مهمترین تكیهگاههایش را از دست داد. در طول این مدت چارچوب اصلی سیاست امریكا تغییر نكرده است، چنانكه جهتگیری ایالاتمتحده در قبال جنگ میان ایران و عراق را نیز میتوان بهخوبی در این چارچوب ترسیم كرد.
● جنگ ایران و عراق
در سال ۱۹۸۰، امریكا با هیچیك از طرفین درگیر در جنگ روابط دیپلماتیك نداشت و در این جنگ اعلام بیطرفی كرد. یكی از مقامات وزارتخارجه در سال ۱۹۸۳ توضیح میدهد: «تازمانیكه كشتوكشتار ایران و عراق تاثیری بر متحدین ما در منطقه نداشته باشد و یا موازنه قدرت را تغییر ندهد، هیچ اهمیتی به این موضوع نمیدهیم.» بااینحال، در اصل امریكا نسبت به این جنگ بیتفاوت نبود اما با طولانیشدن آن، فرصتهای مناسب و مثبتی را برای خود فراهم دید.
نیاز به پول و تسلیحات، بغداد را تاحدزیادی به كشورهای حاشیه خلیج[فارس] و مصر وابسته كرد. این مساله موجب تعدیل در سیاستهای عراق و ترمیم در روابط میان این كشور با قاهره و سایر دولتهای عربی گردید. این جنگ باعث شد ایران كه در گذشته تمامی سلاحهایش را از امریكا تامین میكرد، در تامین تجهیزات و قطعات یدكی شدیدا به امریكا نیازمند شود. جابجاییهای متناوب مواضع دو كشور در طول جنگ، به امریكا امكان بیشتری برای انجام عملیات مخفی در ایران و عراق میداد و اغتشاش در منطقه خلیج[فارس] میتوانست سایر دولتهای منطقه را در برابر فشار امریكا برای انجام عملیات نظامی آمادهتر كند.
هنگامیكه جنگ آغاز شد، اتحاد جماهیر شوروی كشتیهای جنگیاش را كه در راه عراق بودند، بازگرداند و به مدت یكسالونیم كه عراق در موضع تهاجمی قرار داشت، مسكو سلاح در اختیار عراق قرار نمیداد. در ماه مارس۱۹۸۱، پسازآنكه برنامههایی از رسانههای اتحاد جماهیر شوروی پخش گردید مبنیبرآنكه به جنگ خاتمه داده شود و نیروهای عراق از خاك ایران خارج شوند، صدامحسین حزب كمونیست عراق را سركوب كرد. در همان ماه، الكساندر هیگ (Alexander Haig) به كمیته روابط خارجی سنا گفت كه بهبود روابط با بغداد امكانپذیر است و خاطرنشان كرد عراق از «رفتارِ امپریالیسم شوروی در منطقه خاورمیانه» نگران میباشد. سپس امریكا فروش پنج فروند هواپیمای بوئینگ را تصویب كرد و قائممقام معاون وزیرخارجه را برای مذاكره به بغداد فرستاد. امریكا عراق را از فهرست معروف دولتهای حامی تروریسم بینالمللی حذف كرد (درحالیكه ابونضال تروریست همچنان در این كشور پایگاه داشت) و یك اعتبار تضمینی به مبلغ چهارصدمیلیون دلار برای صادرات به عراق گشود. در نوامبر ۱۹۸۴، روابط دیپلماتیك میان امریكا و عراق كه از سال ۱۹۶۷ قطع شده بود، از سر گرفته شد.● تهدید شوروی و نیروهای واكنش سریع
همزمان با وقوع جنگ كه موجب ارتقاء موقعیت امریكا در عراق شده بود، روابط نظامی امریكا با سایر دولتهای حاشیه خلیجفارس روبهگسترش بود.
واشنگتن با آگاهی از تهدید شوروی، تمایلش را برای برقراری اتحادهای نظامی در خلیج[فارس] و توسعه نیروها برای بهكارگیری در آنجا بهنحویخاص توجیه میكرد. در ژانویه ۱۹۸۰، كارتر ــ رئیسجمهور وقت امریكا ــ با اعلام «دكترین كارتر» ابراز داشت كه امریكا به هنگام ضرورت و برای پیشگیری از استیلای «یك قدرت خارجی» بر منطقه خلیجفارس، خواستار بهكارگیری نیروی نظامی خواهد شد. بااینوجود، همانطوركه مایكل كلیر (Michael Klare) اشاره كرده است، نگرانی اصلی امریكا پنج روز بعد، یعنی هنگامیكه هارولد براون (Harold Brown) وزیر دفاع مواضع نظامیاش را بیان كرد، آشكار شد. براون خاطرنشان كرد بزرگترین تهدید نه توسعهطلبی اتحاد جماهیر شوروی، بلكه خروش غیرقابل كنترل جهان سوم است. او هشدار داد: «در جهانی آكنده از جنگ و خشونت، نمیتوانیم بدون ساز و برگ نظامی به خارج از مرزهایمان برویم. شیوه خاص توسعه اقتصاد ما، مبین آن است كه ما برای رفاه مادی نباید به واردات، صادرات و درآمدهای اندك حاصل از سرمایهگذاری خارجی متكی باشیم.» براون مشخصا در توجیه «توسل به هر نوع اقدام مقتضی، از جمله بهكارگیری نیروی نظامی، حفاظت از جریان نفت خاورمیانه بهعنوان بخش روشنی از منافع حیاتی امریكا» را مطرح كرد.
براون صراحتا اعلام نكرد كه امریكا در پاسخ به تهدیدات داخلی همچون انقلاب، اقدام به دخالت نظامی خواهد كرد اما پس از ترك مناصب رسمی آنچه را میتوانست و یا نمیتوانست آزادانه بیان كرد: «موضوع حساس این است كه آیا امریكا باید برای حفاظت از حوزههای نفتی در برابر تهدیدات داخلی یا منطقهای برنامهای داشته باشد. به احتمال زیاد، هر نوع تعهد و الزام از این نوع، به جای اطمینان خاطر بیشتر موجب نگرانی تولیدكنندگان نفت خواهد شد.»
حساسیت خلیج[فارس] نسبت به دخالت آشكار امریكا برای «دفاع» از حوزههای نفتی خاورمیانه، دو علت داشت: نخستاینكه شیخنشینهای این منطقه مایل نبودند به آنها به دیده نیروی وابسته به امریكا و مخالف مردم خودشان نگاه شود، دوماینكه دولتهای حاشیه خلیجفارس بهواسطه تكرار سخنانی در امریكا مبنی بر تصاحب حوزههای نفتی در صورت وقوع تحریم نفتی دیگر، عصبی شده بودند. حتی درباره عملیبودن امكان تصرف حوزههای نفتی، از سوی كنگره تحقیقی صورت گرفته بود؛ و بهرغماینكه نتیجه تحقیق این بود كه احتمال موفقیت چنین عملیاتی از نظر نظامی خیلی كم است، صرف این مساله كه موضوع مذكور درخور تحلیل تشخیص داده شده، نتوانست اعتماد قبلی را به پایتخت دولتهای حاشیه خلیج[فارس] بازگرداند.
با فرض این حساسیت، براون توصیه كرد امریكا باید برنامهها و قابلیتهایش را برای مداخله ــ بر ضد كودتاها و تهدیدات ــ آماده كند اما باید از بیان آشكار سیاستهایش در این مورد خودداری ورزد.
دولت كارتر دست به تشكیل نیروهای واكنش سریع (RDF) زد، تا بدینوسیله قدرت نظامی امریكا را متوجه منطقه خلیج[فارس] نماید. این طرح اساسا در سال ۱۹۷۷ پیشنهاد شده بود اما تا پس از حمله شوروی به افغانستان هیچگونه پیشرفتی نداشت. به تعبیر مشاور امنیت ملی كارتر، هدف اصلی از تشكیل نیروی واكنش سریع «كمك به یك دولت دوست بود كه در معرض حملات مخرب قرار داشت.» بااینوجود برای توجیه حضور نیروهای واكنش سریع، باید تهدیدات شوروی بزرگنمایی میشد. بنابراین كارتر با لحنی مكاشفهآمیز از اهمیت راهبردی تهاجم به افغانستان سخن گفت؛ گرچه كارشناسان نظامی امریكا بر این نكته واقف بودند كه «پیشروی در خاك افغانستان از هر طریقی جز ایران یا خلیج[فارس]، فوایدی را ــ ولو اندك ــ برای شوروی دربرخواهد داشت.»
در سال ۱۹۸۰، ارتش با فرض تهاجمی همهجانبه از سوی شوروی به ایران، مانوری نظامی با عنوان Gallant Knight را به اجرا درآورد. ارتش به این نتیجه رسید كه برای مهار غول شوروی به سیصدوبیستوپنجهزار نیروی نظامی نیاز دارد. بنا به اظهارات یكی از دستیاران نظامی سابق، سناتور سامنان (Sum Nunn)، ارتش با انتخاب حسابگرانه این سناریو، درصدد تضمین نیروهای عظیم مورد نیاز خود بود. گرچه یك نیروی واكنش سریع در این حد و اندازه برای نبرد با آشوبگران جهان سوم بهنحوی بیسابقه و غیرضروری بزرگ بهنظر میرسید، اما پنتاگون بر این نكته واقف بود كه ارتشهای جهان سومی در نیمه دهه ۱۹۸۰، دیگر آن «بربرهای چاقو بهدست» سابق نیستند. امریكا دیگر نمیتوانست همچون گذشته «صرفا با نشاندادن پرچم كشورش ثبات یك منطقه را تامین كند.»
هنگامیكه ریگان به ریاستجمهوری رسید، او نكتهای را تحت عنوان «متمم ریگان» به «دكترین كارتر» افزود و در یك كنفرانس خبری اعلام كرد كه «ما اجازه نخواهیم داد» عربستان سعودی «به ایرانی دیگر تبدیل شود.» این متمم مبین سیاستی جدید نبود بلكه صرفا آنچه را كه همواره بهعنوان سیاست امریكا اجرا میشد، صراحتا آشكار كرد.
در دوران حكومت ریگان، سازمان سیا پنهانی به این نتیجه رسیده بود كه امكان حمله شوروی به ایران «بعید»است؛ و این جای تعجب نداشت؛ چراكه مسلم بود ارتش سرخ در برابر افغانیهایی كه جمعیتشان نصف جمعیت ایران بود و از نظر تجهیزات در حد بسیار پایینی قرار داشتند، دوران بسیار سختی را سپری میكرد. بااینوجود، بعیدبودن امكان حمله شوروی، باعث كندی روند تشكیل نیروهای واكنش سریع نشد.
در سال ۱۹۸۲، اسناد سری مشاوره دفاعی پنتاگون حاكی از آن بود كه ممكن است اتحاد جماهیر شوروی «از طرق دیگری غیر از تهاجم آشكار» دست به توسعه و گسترش نیروهایش به سمت منطقه خلیج[فارس] بزند. در این سند آمده است: «اگر روشن شود كه امنیت دسترسی به منابع نفتی خلیجفارس در خطر است، باید بهگونهای آماده باشیم كه تحت هر شرایطی بتوانیم نیروهایمان را مستقیما به منطقه اعزام كنیم...» استدلال بسیاری از اعضای مجلس سنا بر این بود كه در این اسناد بیشازحد بر مقابله با اتحاد جماهیر شوروی تاكید شده است، درحالیكه تمركز اصلی باید بر «بازدارندگی و اگر لازم شد نبرد و مقابله با جنگهای منطقهای یا شورشیان چپگرا و ملیگرایی باشد كه امكان دسترسی امریكا و متحدانش را به ذخایر نفتی منطقه در معرض خطر قرار دادهاند.»
برنامه رسمی این بود كه نیروهای واكنش سریع هنگامی اعزام شوند كه دولتی برای دفع حملات شوروی از این نیروها درخواست كمك كرده باشد. اما مطابق اظهارات مندرج در تحقیق صورتگرفته از سوی كتابخانه كنگره، در اسناد مشاورهای مطلبی كه بگوید این نیروها باید بدون انتظار دریافت درخواست نیز توان مداخله قهرآمیز داشته باشند، نیامده است. سناتورها تاور (Tower) و كوهن (Cohen) گفتند كه ترجیح میدهند بر استفاده از نیروهای آبی ــ خاكی (Marines)تاكید كنند كه میتوانند بهسرعت از طریق ساحل بر ضد مخالفان نظامی وارد عمل شوند. دولت خاطرنشان كرد تمامی طرح و برنامههای نیروهای واكنش سریع دربردارنده یك گزینه «مداخله قهرآمیز» است كه به اتكای نیروهای آبیخاكی صورت خواهد گرفت. اظهارات فرمانده یگان نیروهای مذكور در ماه مارس ۱۹۸۲ مبنیبراینكه «باید بتوانیم درها را خودمان بگشاییم»، شاهدی بر این مدعا است. خلاصهاینكه، [برداشت رایج در میان مقامات امریكایی این بود كه] این اقوام [اعراب] دیگر «بربرهای چاقو بهدست» نیستند.بهمنظور پشتیبانی از نیروهای واكنش سریع، به شبكهای از پایگاههای نظامی در سراسر جهان ــ و نه صرفا در خاورمیانه ــ نیاز بود. یك افسر ارشد سابق وزارت دفاع میگوید: «برای تمامی اهداف و مقاصد، درحالحاضر آبهای خلیج[فارس]، از تنگه مالاكا [میان كشور مالزی و جزیره سوماترا] تا آتلانتیك شمالی گسترش یافته است. بااینوجود، پایگاههای نزدیكتر به خلیج[فارس] از اهمیت خاصی برخوردار بودند و برنامهریزان پنتاگون تاكید داشتند: هرچه حضور در خاك یك كشور محكم و مستدلتر باشد، اداره آن نیز آسانتر خواهد بود.» دولتهای حاشیه خلیجفارس از داشتن چنین رابطه آشكاری با امریكا اكراه داشتند اما جنگ ایران و عراق فضا را برای غلبه بر این اكراه و بیمیلی آنان مهیا كرد. در سال ۱۹۸۵، هنگامیكه پیشرویهای ایران در جنگ، برای اعراب به نظر تهدیدآمیز میرسید، عمان ــ بنا به گزارش نیویوركتایمز ــ «به پایگاهی برای عملیاتهای اطلاعاتی غرب، مانورهای نظامی و نیز تداركات لجستیكی به منظور هرگونه دفاع از كشورهای تولیدكننده نفت در منطقه تبدیل شد.» چندماه بعد، یك گزارش سری از امریكا كه به بیرون درز كرده بود، نشان میداد عربستان سعودی موافقت كرده است به هنگام وقوع بحران، دولت امریكا مجاز خواهد بود از پایگاههایی در خاك عربستان استفاده كند. بهاینترتیب بهتدریج درها برای نفوذ امریكا گشودهتر میشد.
● دو خطمشی متفاوت در قبال تهران
سیاستهای امریكا در قبال ایران پیچیدهتر بود، چراكه در آنِ واحد دو خطمشی را پی میگرفت. ازیكسو، مقامات امریكایی برخوردار از «یك نیروی آماده» جهت اجرای برنامهای مخفی برای تضعیف و آسیبزدن به حكومت تهران بودند؛ و ازسویدیگر، واشنگتن در تلاش بود با همین دولت رابطه برقرار كند.
اقدامات امریكا در پیگیری خطمشی اول، آشكارا نشان داد كه مخالفت واشنگتن با حكومت [آیتالله] خمینی هیچ ارتباطی به موضوع دموكراسی در این كشور ندارد؛ زیرا گروههایی كه امریكا بر ضد [آیتالله] خمینی از آنها پشتیبانی میكرد، اغلب طرفداران دیكتاتور پیشین (شاه) بودند.
با آغاز سال ۱۹۸۲، سازمان سیا به گروهی بهنام سازمان آزادیبخش ایران ــ به رهبری علی امینی كه در پاریس مستقر بود ــ ماهیانه مبلغ صدهزار دلار اختصاص داد. علی امینی، كسی بود كه پس از كودتای ۱۹۵۳ ــ كه با حمایت سازمان سیا صورت گرفت ــ موظف شد نفت ایران را دوباره تحت كنترل و نظارت خارجیها درآورد. همچنین امریكا از دو گروه شبهنظامی مستقر در تركیه حمایت میكرد. ژنرال بهرام آریانا ــ فرمانده ارتش شاه ــ كه با بختیار، آخرین نخستوزیر شاه، از روابط نزدیكی برخوردار بود، هدایت یكی از این گروهها را برعهده داشت.
در سال ۱۹۸۰، در دوران حكومت كارتر، امریكا با هزینهای بالغ بر ماهیانه بیست تا سیهزار دلار، اقدام به تاسیس یك ایستگاه رادیویی سری در خاك مصر نمود و از آنجا به پخش و ارسال برنامه به ایران پرداخت. هدف این برنامهها فراخوان برای سرنگونی حكومت [آیتالله] خمینی و تاكید بر حمایت از بختیار بود. سایر برنامههای این رادیو ماهیت ضدشوروی داشت.
همزمان با این فعالیتها، امریكا خطمشی دوم را نیز پیگیری میكرد: امریكا در تلاش بود با روحانیون ایرانی بر اساس منافع مشتركشان با امریكا در نبرد با نیروهای چپ، رابطه برقرار كند. آنگونهكه ریگان در نوامبر ۱۹۸۶ اعلام كرد، هدف امریكا پس از افشای رسوایی ایران ــ كُنترا (Iran – Contra)، «یافتن راهی جهت بازگرداندن ایران به نقطهای بود كه زمانی بدان تعلق داشت؛ یعنی خانواده ملل دموكراتیك». بهاعتقاد منصور فرهنگ، این موضوع نیرنگ خوبی بود، چراكه ایران پیش از ۱۹۷۹ را بهندرت میتوان كشوری دموكراتیك دانست.
طبق نظر كمیسیون تاور (Tower)، «در سال ۱۹۸۳، امریكا تلاش كرد تا از طریق جلب توجه حكومت تهران به تهدیدی درونی از سوی حزب كمونیست توده و كادرهای طرفدار شوروی در این كشور كه در سطحی وسیع درصدد نفوذ به دولت بودند، به این كشور كمك كند. با استفاده از این اطلاعات، حكومت [آیتالله] خمینی دست به اقدامات عملی زد كه تقریبا پایگاههای طرفداران شوروی در ایران را از بین برد. این اقدامات آن میزان از توجهی را كه از مقامات امریكایی انتظار میرفت، به خود جلب كرد. یكی از معاونین وزرای دولت كارتر گفت: «بهنظر میرسد چپگراها در آنجا [ایران] سرشان را از دست دادند.» امریكا همچنین «مجموعهای آمیخته از اطلاعات واقعی و تقلبی» را در مورد تهدیدات شوروی نسبت به مرزهای ایران، در اختیار ایرانیها قرار داد. مقامات دولت ریگان مدعی بودند ایالاتمتحده در ایران، تلاشهایش را بر برقراری رابطه با میانهروها متمركز كردهاست.
● ناوگان جنگی امریكا
فرصت برای بروز یك چرخش، بهزودی فراهم شد. كویت با نگرانی بیشازپیش شاهد پیروزیهای ایران در جبهههای جنگ بود. حال، ایران نیز به كشتیهایی كه به سمت بندرهای كویت در حركت بودند حمله میكرد و كویت نیز برای حفاظت از خود به سمت امریكا كشیده شد. در سپتامبر ۱۹۸۶، (پیش از افشای رسوایی) كویت با نزدیكشدن به واشنگتن و مسكو به آنها پیشنهاد كرد كشتیهای كویتی با پرچم آنها تردد كنند؛ بهاینمعنیكه این دو كشور با برافراشتن پرچمهای خودشان بر فراز كشتیهای كویتی و منضمكردن این كشتیها به ناوگان تجاری خود، از آنها حفاظت كنند. واكنش اولیه امریكا نوعی ابراز عدم تمایل بود. اما هنگامیكه امریكا متوجه شد در مارس ۱۹۸۷ اتحاد جماهیر شوروی پیشنهاد كرده است یازده فروند از نفتكشهای كویت را تحت حمایت خود بگیرد، فورا پیشنهاد كرد همان یازده فروند را تحت حمایت خود قرار دهد تا بهاینترتیب مانع از نفوذ شوروی در خلیج[فارس] شده و برای امریكا فرصت ابراز حمایت از عراق را فراهم كند.
كویت با رد پیشنهاد شوروی، به درخواست امریكا پاسخ مثبت داد. اما با بهخدمتگرفتن سه ناو روسی، راهی را برای ایجاد موازنه میان امریكا و شوروی بازگذاشت. كویتیها از فساد شورویها، كمتر از ناجیان امریكایی خود میترسیدند. مایكل اچ آرماكوست (Michael H. Armacost) ــ معاون امور سیاسی ــ پیشنهاد كرد كه اگر در حفاظت از نفت خلیج[فارس]، به شوروی نقش بیشتری واگذار شود، كشورهای حاشیه خلیج[فارس] باید تحت فشار قرار گیرند تا تسهیلاتی را در اختیار شوروی قرار ندهند. البته امریكا معتقد بود كه تنها یك ابرقدرت حق دارد تسهیلات موجود در منطقه را در اختیار خود داشته باشد و این ابرقدرت، خود امریكا بود. ازاینرو هنگامیكه در دسامبر۱۹۸۰ اتحاد جماهیر شوروی پیشنهاد كرد خلیج[فارس] را منطقه بیطرف اعلام كنند تا هیچ ائتلاف، پایگاه و دخالتی در منطقه وجود نداشته باشد و هرگونه مانعی از سر راه تجارت آزاد و خطوط دریایی برداشته شود، واشنگتن نسبت به این پیشنهاد ابراز بیعلاقگی كرد. تا آگوست ۱۹۸۷، یك فروند هواپیمای ترابری، یك فروند ناو هواپیمابر، شش رزمناو، سه ناوشكن، هفت ناو محافظ [پاسناو] و شمار بسیاری از كشتیهای كمكی نیروی دریایی امریكا وارد خلیج[فارس] شده و یا در نزدیكیهای آن استقرار یافتند. در تحقیق انجامشده از سوی كنگره، این اقدام بهعنوان «بزرگترین رزمایش ناوگان جنگی امریكا از زمان اوج خود در جنگ ویتنام تاكنون» لقب گرفت.دولت ریگان ادعا میكرد هدف از تحتحمایتقراردادن كشتیهای كویتی صرفا حفاظت از تداوم تجارت نفت است. امریكا هشدار داد: «هرگونه اخلال جدی در عرضه نفت خلیج[فارس] باعث افزایش سرسامآور قیمت نفت برای همه میشود.» و بهاینترتیب خاطرنشان میكرد كه چگونه حوادث سالهای ۷۴ــ۱۹۷۳ و ۷۹ــ۱۹۷۸ نشان دادند «یك اخلال كوچك... یعنی كمتر از پنجدرصد... میتواند باعث افزایش ناگهانی در افزایش بهای نفت شود.»
درواقع، با تمامی این اوصاف، نفت ــ و بهای نفت ــ هرگز با تهدید مواجه نشد. از دهه ۱۹۸۰، بازارهای جهانی با اشباع محصول نفت مواجه بودند، درحالیكه عمده ظرفیت تولید كشورهای تولیدكننده غیرحاشیه خلیج[فارس] نیز به كار گرفته نشده بود. با وجود خسارتهای وحشتناك انسانی جنگ ایران و عراق، در طی دوران جنگ بهای نفت عملا تا پنجاهدرصد كاهش یافت. تا پایان سال ۱۹۸۷، دو سوم كل تولیدات نفت خلیج[فارس] توسط لوله منتقل میشد. تحقیق صورتگرفته از سوی كنگره نشان میداد كه در صورت وقوع تقریبا محال حادثهای مثل بستهشدن خلیج[فارس]، تاثیر آن بر عرضه نفت و بهای آن در كمترین میزان خواهد بود. بهاینترتیب، بههیچوجه تنگه هرمز «شاهرگ» حیاتی اقتصاد غرب محسوب نمیشد.
كمتر از دو درصد كشتیهایی كه از تنگه هرمز عبور میكردند، مورد حمله قرار گرفتند. حتی این رقم نیز گمراهكننده است؛ چراكه بسیاری از این حملات، خسارات و تلفات بسیار كمی برجای گذاشت.
حمله به كشتیها تاحدزیادی پس از آن انجام گرفت كه ناوگان امریكا در منطقه حضور یافت. بین سالهای ۱۹۸۱ تا آوریل ۱۹۸۷، هنگامیكه امریكا اعلام كرد از تردد كشتیها در منطقه محافظت خواهد كرد، طبق تحقیقات كنگره «كشتیرانی در این زمان، نسبت به زمانیكه تجهیزات نظامی ناوگان امریكا افزایش نیافته بود، امنیت كمتری داشت.»
اگر امریكا واقعا نگران ناوبری آزاد در منطقه بود، باید كمی به پیشنهاد اتحاد جماهیر شوروی مبنی بر خروج ناوگان امریكا و سایر كشورها از خلیج[فارس] و جایگزینشدن نیروهای سازمان ملل متحد، توجه میكرد. اما واشنگتن علاقهای به این كار نداشت. برخی ــ همچون نشریه نیویورك تایمز ــ خاطرنشان میكردند درواقع این امریكا است كه میتواند خلیج[فارس] را به روی صادرات ایران ببندد، اما مجله تایمز میافزود: «البته عملیكردن چنین تصمیمی غیرممكن است مگراینكه دولتهای عربی منطقه از امریكا چنین درخواستی بكنند.» بهاینترتیب حملونقل دریایی در منطقه از آزادی بیشتر برخوردار بود.
درواقع عراق بود كه جنگ نفتكشها را بهویژه در سال ۱۹۸۱ در خلیج[فارس] شروع كرد و تا سال ۱۹۸۴، بدوناینكه پاسخ مشابهی از سوی ایرانیها دریافت كند، به حملات خود در دریا ادامه میداد. دو ماه پسازآنكه عراق در مارس ۱۹۸۴، بر میزان و وسعت حملات خود افزود، سرانجام ایران نیز به این حملات پاسخ داد. بااینوجود حملات عراق تا پس از اعلام حمایت امریكا از كشتیها، بهمراتب بیشتر از ایران بود. امریكا تردد كشتیها را در منطقه تحت حمایت خود قرار داد و در آوریل ۱۹۸۸، دامنه این حمایت شامل هر كشتی بیطرف دیگری میشد كه ممكن بود مورد حمله ایران قرار بگیرند. این اقدام در عمل به این معنی بود كه عراق میتواند با مصونیت كامل كشتیهای ایرانی را مورد حمله قرار دهد؛ چراكه ناوگان امریكا مانع از مقابلهبهمثل ایران میشد.
واشنگتن با اشاره به این نكته كه عراق فقط كشتیهای ایرانی را مورد حمله قرار میدهد درحالیكه ایران كشتیهای بیطرف، بهویژه كشتیهای كویتی، را هدف حمله خود قرار میدهد، دست به توجیه سیاستهای خود میزد. این مساله از دو جهت، نوعی استدلال بهظاهر مشروع اما مبهم به حساب میآمد: نخستآنكه كویت گرچه در ظاهر كشوری بیطرف بود اما رفتاری بسیار جانبدارانه در پیش گرفته بود. از جمله اقدامات بسیاری كه كویت انجام میداد، گشودن بنادر این كشور به روی محمولههای جنگی بود كه از طریق مسیر زمینی به عراق تحویل داده میشد.
دوم، عراق نیز كشتیهای بیطرف، حتی كشتیهای عربستان سعودی، را به هنگام حركت بهسوی ایران مورد حمله قرار میداد. عراق، آبهایی را كه تعلق آنها به حوزه استحفاظی ایران مسلم بود، بهعنوان «منطقه ممنوعه جنگی» اعلام كرد. اما طبق نظر یك كارشناس حقوق بینالملل «روش عراق در عمل به قانون، تاحدبسیارزیادی به شیوههای آلمان در جنگ جهانی دوم شباهت داشت» و «هرگونهكه تحلیل كنیم، منطقه ممنوعه مورد نظر عراق نمیتوانست قابل قبول باشد.» درواقع «باید بهخاطر نقض حقوق بینالملل، حملات هر دو طرف به كشتیهای تجاری، محكوم میشد.» ازاینرو، جانبداری امریكا از عراق در جنگ نفتكشها هیچگونه توجیه حقوقی نداشت.
بااینحال پذیرش ناوگان امریكا بهعنوان نیروی «حافظ صلح»، هنوز چندان منطقی و قابل فهم نبود. گری سیك (Gary Sick)، یك مقام سابق شورای امنیت ملی امریكا در مسائل ایران، تصریح كرد كه واحدهای دریایی امریكا «آرایش نظامی تهاجمی و تحریكآمیزی را در پرتنشترین بخش خلیجفارس به خود گرفتهاند.» همچنین اظهار داشت: «گشتزنیهای تهاجمی ما در منطقه بیشتر نشانگر آغاز جنگ است تا پایانبخشیدن به آن. بسیاری مواقع بهگونهای عمل كردهایم كه گویا هدف ما تحریك ایران برای درگیرشدن در جنگ با ما است.» براساس گزارشی از كنگره، مقامات تمامی كشورهای حاشیه خلیج[فارس]، «نسبت به شیوه تحریكآمیز نیروهای امریكایی در منطقه» شدیدا انتقاد داشتند. هنگامیكه در آوریل ۱۹۸۸، امریكا با دستاویز قراردادن برخورد یك كشتی امریكایی با مین، بزرگترین نبرد دریایی ناوگان امریكا پس از جنگ جهانی دوم را به راه انداخت، روزنامه الاتحاد كه معمولا دیدگاههای دولت امارات متحده عربی را منعكس میكند، با انتقاد از حملات امریكا خاطرنشان كرد كه امریكاییها با این اقدام خود «بر روی آتش تنش در خلیج[فارس] بنزین میریزند.»
موضع تهاجمی امریكا در منطقه در تقابل آشكار با موضع اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت. شوروی نیز كشتیهای در حال تردد در خلیج[فارس]، بهویژه كشتیهایی را كه به مقصد كویت برای عراق تسلیحات حمل میكردند، اسكورت میكرد. در ماه می ۱۹۸۸، یك كشتی تجاری متعلق به شوروی مورد حمله قرار گرفت و دو هفته بعد یكی از كشتیهای شوروی كه در اجاره كویت بود، بهعنوان اولین قربانی برخورد با مین از سال ۱۹۸۴ تا این لحظه، ثبت شد. اینها حقایقی است كه همه از آن مطلع نیستند؛ چراكه پاسخ شوروی به این حملات فوقالعاده ملایم بود.سیاست شوروی در خلیج[فارس] موضوع تحقیقی شد كه به سفارش ارتش امریكا توسط فرانسیس فوكویاما (Francis Fukuyama)، روشنفكر مشهور موسسه رند (RAND)، مورد بررسی قرار گرفت. فوكویاما نتیجه گرفت تا زمانیكه خلیجفارس برای شوروی منطقهای بااهمیت و حیاتی باشد، «تفكرات جدید» گورباچف در سیاست خارجی این كشور صرفا نوعی لفاظی خواهند بود؛ چراكه مسكو سیاستهای خود را در برابر امریكا در قالب بازی «حاصل جمع صفر» (كه سیاستی كاملا رقابتی است) پیگیری خواهد كرد. اما اطلاعات دیگری كه از این تحقیق بهدست آمدهاند، نتایج نسبتا متفاوتی را نشان میدهند. فوكویاما متذكر میشود كه «بله، این یك واقعیت است؛ چراكه شوروی با دولت امریكا مواجه شده بود و لذا خود شوروی با شدت بیشتری درگیر بازی حاصل جمع صفر بود... . تشخیص اینكه شوروی در صورت مواجهه با امریكا ــ كه نسبت به شوروی همكاری بیشتری از خود نشان میداد ــ چه سیاستی را در پیش میگرفت، قابل برآورد و شناسایی نبود.» بااینوجود، درصورت وقوع چنین مواجههای، فوكویاما شوروی را مقصر میدانست؛ چراكه گورباچف در سایر حوزههای سیاسی در مقابل سرسختیهای امریكا بهنوعی از خود نرمش نشان داده و همراهی كرده بود، لذا در منطقه خلیج[فارس] نیز میتوانست این همراهی را نشان دهد.
فوكویاما اذعان میكند شوروی با خودداری از تعقیب مشی دیگر كشورها، سیاستهای غیرتهاجمیتری در پیش گرفت؛ از جمله به تلاش برای پیشیگرفتن از واشنگتن در اعمال نفوذ بر كویت میتوان اشاره كرد. به گفته فوكویاما، واحدهای دریایی شوروی در خلیجفارس، برخلاف امریكا، آرایش نظامی تهاجمی به خود نگرفتند. (درواقع فوكویاما خاطرنشان میكند كه از اوایل دهه ۱۹۷۰، برخلاف امریكا، مسكو توسعه قابلیتها و توانایی بهرخكشیدن قدرت خود را كاهش داده است.) شوروی در تلاش بود همچون امریكا در سیاستهای خود در خلیجفارس، به جای ابزارهای عمدتا نظامی از ابزارهای اقتصادی و سیاسی بهره گیرد و هنگامیكه منافع خاص خود را در روابطش با ایران پیگیری میكرد، درواقع به اقدامات كاخ سفید واكنش نشان میداد.
خلاصهاینكه اگر سیاستهای شوروی در خلیج[فارس] بهخاطر ناكارآمدی «تفكرات جدید» قابل انتقاد باشد، آنگاه در مقایسه با سیاستهای امریكا بازتابی از یك رویكرد عصر حجری خواهد بود.
صفآراییها و استقرار تحریكآمیز ناوگان دریایی امریكا در خلیج[فارس] عوارض سنگینی را بر غیرنظامیان بیگناه تحمیل كرد. در نوامبر ۱۹۸۷، شبهنگام یك ناوچه امریكایی، قایقی را كه تصور میشد از قایقهای تندروی ایران است به رگبار بست، كه البته درواقع یك قایق ماهیگیری متعلق به اماراتمتحده عربی بود. در این واقعه یك نفر كشته و سهنفر زخمی شدند. مهمترین حادثه، سرنگونی هواپیمای خطوط هوایی ایران توسط ناو هواپیمابر وینسنز (Vincennes)بود كه طی آن تمامی دویستونود سرنشین آن كشته شدند. فرمانده ناو دیگر امریكا در خلیج[فارس] خاطرنشان كرد درحالیكه «رفتار نیروهای نظامی ایران در ماه پیش از وقوع حادثه، رفتاری بالقوه غیرتهدیدآمیز بود،» اقدام ناو وینسنز «بهنظر یكپارچه تهاجمی میرسید» كه باعث شده بود برخی از اعضای نیروی دریایی از این ناو با عنوان «رزمناو روبو» (Robo Cruiser) یاد كنند.
این تنشها در خلیج[فارس] همچنان تداوم پیدا كرد تا یكی از اهداف مهم امریكا محقق شود: آنها دولتهای حاشیه خلیج[فارس] را ترغیب میكردند تا همكاری نظامی خود را با امریكا افزایش دهند. همانطوركه در بالا اشاره شد، امریكا از جنگ ایران و عراق بهمثابه اهرمی برای بهچنگآوردن حقوق و امتیازات اساسی بیشتر در منطقه استفاده میكرد. عملیات حمایت و اسكورت كشتیها موجب بهبود بیشازپیش موقعیت امریكا در منطقه شد. برطبق یكی از گزارشات آسوشیتدپرس (Associated Press)، ژنرال مسئول RDF ادعا میكرد كه «امریكا در پی مسئولیتها و تعهدات قانونی وسیع خود در خلیجفارس، نزد كشورهای عرب از اعتبار چشمگیری برخوردار شد.» او اظهار داشت كه این تعهدات و مسئولیتها باعث شد تا امریكا بتواند روابط دیپلماتیك و نظامی بهتری با كشورهای حاشیه خلیج[فارس] ایجاد كند.
● بیتفاوتی و دیپلماسی
استقرار و آرایش تهاجمی ناوگان امریكا در خلیج[فارس]، هیچ نوع مخالفتی را از سوی نیویوركتایمز در پی نداشت. هیات تحریریه این نشریه اذعان میكردند كه «اتخاذ موضع بیطرفی از سوی واشنگتن ظریفترین نوع پردهپوشی دیپلماتیك بود»؛ چرا كه درواقع «گرایش امریكا به سمت عراق بود.» اما در پس این جانبداری «دلیل خوبی» نهفته بود؛ یعنی این جانبداری یك استراتژی ازپیشطراحیشده برای دستیابی به صلح بود. مجله تایمز معترف بود كه دولت دچار سردرگمی شده بود اما حالا دولت اقدام به بسط و توسعه «سیاستی منسجم و منطقی» برای مهار ایران كرده بود. بهاینترتیب امریكا حق خطرپذیری در منطقه خلیج[فارس] را برای خود محفوظ نگهداشته بود. و هنگامیكه این خطرپذیریها منجر به سرنگونی هواپیمای مسافربری ایران شد، هیات تحریریه این نشریه خلبان ایرانی را مقصر دانست و اگر هم اینگونه نبود، باز هم مطمئنا این تهران بود كه بهواسطه عدم پذیرش خاتمه جنگ، مقصر شناخته میشد.
این موضوع دیدگاه مشترك همه در مورد جنگ بود كه بهطورگستردهای از سوی واشنگتن ترویج میشد، بهاینمعناكه ایران تنها مانع در راه تحقق صلح است. بااینحال بررسی دیپلماسی دوران جنگ نشان میدهد كه این اتهام تنها منحصر به ایران نمیشد.هنگامیكه عراق در بیستودوم سپتامبر ۱۹۸۰ به ایران حمله كرد، شورای امنیت سازمان ملل با تاخیری چهار روزه تشكیل جلسه داد. در بیستوهشتم سپتامبر، این شورا قطعنامه ۴۷۹ را به تصویب رساند كه خواستار پایانبخشیدن به جنگ بود. بااینحال نكته مهم آن بود كه قطعنامه، تهاجم عراق را محكوم نكرد (حتی ذكری از آن به میان نیاورد) و نیز خواستار بازگشت به مرزهای شناختهشده بینالمللی نشد. رالف كینگ (Ralph King) كه پاسخ سازمان ملل را با دقت بسیار مورد بررسی قرار داده است، نتیجه میگیرد: «شورای امنیت كموبیش از روی عمد از اقدامات عراق در سپتامبر ۱۹۸۰ چشمپوشی كرده است.» علت این اقدام شورا آن بود كه دركل دید منفی نسبت به ایران وجود داشت و توجه كافی به این نكته نشده بود كه گرفتاریهای ایران، مانع از این میشود كه این كشور به یاری شورا بشتابد. نماینده امریكا در سازمان ملل خاطرنشان كرد: ایران كه خود در جریان گروگانگیری از سفارت امریكا در تهران قطعنامههای شورای امنیت را نقض كرده است، نمیتواند از پاسخ ملالتبار سازمان ملل شكایت كند.
ازآنجاكه ایران قطعنامه ۴۷۹ را یكجانبه میدانست ــ و بهواقع اینگونه نیز بود ــ از پذیرش آن سر باز زد. هنگامیكه كشور نروژ درخواست كرد نیروهای عراقی تحت نظارت بینالمللی از خاك ایران خارج شوند، عراق دقیقا اینطور پاسخ داد كه این مساله باعث نقض قطعنامه ۴۷۹ خواهد شد. ایران اعلام كرد تا زمانیكه نیروهای عراقی در خاك این كشور باشند، از شركت در هر نوع مذاكرهای خودداری خواهد كرد. در این حین، مقامات وزارتخارجه امریكا پیشنهاد كردند كه «امریكا و شوروی با برگزاری جلسه مشتركی در جهت حلوفصل مساله جنگ تلاش كنند»، اما برژینسكی استدلال میكرد كه «این مساله باعث مشروعیتبخشی به جایگاه شوروی در خلیجفارس شده و در نهایت موجب بهخطرافتادن منافع حیاتی ما خواهد شد.» امریكا هیچگونه ابتكاری برای عرضه نداشت. در ماه اكتبر، شورای امنیت چند جلسه دیگر برگزار كرد و پس از آن بهرغم كشتارهای وسیعی كه در جنگ صورت میگرفت، تا ژولای ۱۹۸۲ هیچگونه جلسه رسمی دیگر در مورد جنگ برگزار نشد.
بهمنظور میانجیگری میان طرفین، تلاشهایی از سوی طرف سوم صورت گرفت. اولین تلاش از طرف اولاف پالمه (Olof Palme) به نمایندگی از جانب سازمان ملل بود. پالمه پیشنهاد كرد بهعنوان اولین گام دو طرف آبراهِ مورد اختلاف شطالعرب [اروندرود] را لایروبی كنند. بااینحال عراق تنها در صورتی با این اقدام موافقت كرد كه تمامی هزینههای آن را متقبل شود (و بهاینترتیب به ادعای خود مبنی بر مالكیت بر تمامی رودخانه مشروعیت ببخشد) كه در نهایت هیچ توافقی حاصل نشد. سپس كمیته وزرای كشورهای غیرمتعهد پیشنهاد كرد همزمان با عقبنشینی دوطرف و غیرنظامیكردن مناطق مرزی میان دو كشور، آتشبس برقرار شود. ایران این پیشنهاد را پذیرفت و عراق نیز برای مدتی این پیشنهاد را قبول كرد. اما عراق با امید دستیابی به پیروزیهای بیشتر در جنگ، بهزودی تغییر عقیده داد. در هیچیك از این مراحل، از خارج هیچگونه فشاری بر عراق وارد نشد تا این كشور را وادار به تمكین كند.
در اوایل سال ۱۹۸۲، تلاش دیگری برای میانجیگری از سوی دولت الجزایر آغاز شد. الجزایر در سال ۱۹۷۵ كمك كرده بود كه دولتهای ایران و عراق بر سر مسائل مرزی به توافق برسند؛ همچنین در جریان آزادسازی گروگانهای سفارت امریكا در تهران در نقش یك واسطه ظاهر شده بود. بااینحال در سوم ماه می ۱۹۸۲ هواپیمای حامل وزیر امورخارجه الجزایر و تیم كارشناسان همراه وی در فضای ایران توسط یك جنگنده عراقی سرنگون شد. پنجسال بعد، از قول یك خلبان اسیر عراقی نقل شد كه این حمله عمدی بوده و هدف از انجام آن متهمكردن ایران به انجام این عمل بوده است. جدای از صحت و سقم چنین اظهاراتی، این سرنگونی باعث حذف مجربترین واسطهها از این عرصه شد.
با پایان ماه می ۱۹۸۲، ایران تقریبا تمامی سرزمینهای اشغالشده خود را بازپسگرفت و عراق بهدنبال راه فراری برای خروج از جنگ بود. سازمان كنفرانس اسلامی و شورای همكاری خلیج[فارس] تلاش كردند برای حلوفصل جنگ، میانجیگری كنند.
عراق پیشنهاد كرد باقیمانده نیروهایش از خاك ایران عقبنشینی كنند تا آتشبس برقرار شود. در تهران بحث بر سر قبول پیشنهاد و یا تداوم جنگ، مشاجرات سختی را در پی داشت. روحانیون مبارز در طول دوران جنگ پی به افزایش قدرت خود برده بودند؛ هرچند شاه در اثر مخالفتهای طیف وسیعی از نیروهای سیاسی از كشور اخراج شده بود، جهاد علیه عراق باعث شده بود تا روحانیت بتواند مردم را برای جنگ بسیج كند. به نظر ایران صدامحسین به روزهای آخر حكومتش نزدیك شده بود. ازاینرو [آیتالله] خمینی تصمیم به ادامه جنگ گرفت و اعلام كرد ایران دست از جنگ نخواهد كشید تازمانیكه حكومت صدامحسین سرنگون شود، عراق بهعنوان كشور مقصر و آغازكننده جنگ شناخته شود و غرامتهای جنگ به ایران پرداخت شود.
بهاینترتیب ازاینپس ظاهرا عمده مسئولیتهای ادامه جنگ متوجه ایران بود. اما نكته مهم اینجا بود كه در این زمان هیچ كشور صنعتی از گفتوگوهای صلح قاطعانه پشتیبانی نكرد. در درون هیات حاكمه امریكا، الكساندر هیگ (Alexander Haig)، وزیر امورخارجه، پیشنهاد داد تا برخی از انواع كنفرانسهای بینالمللی در مورد صلح برگزار شود؛ البته قرار بود این كنفرانسها بدون مشاركت امریكا و شوروی برگزار شوند. تاآنجاكه هیگ بهخاطر دارد، این پیشنهاد «نتوانست توجه كاخ سفید را به خود جلب كند.» هیگ خاطرنشان میكند كه «در آن زمان جنگ در مرحله بحرانی خود قرار داشت. ایران در اقدامی تهاجمی موفق به بازپسگیری تقریبا تمامی اراضی ازدسترفته خود شده بود و این احتمال میرفت كه اقدامی ابتكاری كه بهخوبی برنامهریزی شده باشد، به دشمنیهای میان طرفین خاتمه دهد.»
در این زمان، دستیابی به موقعیتی برتر نسبت به شوروی همچنان برای امریكا موضوعی حیاتی محسوب میشد. در بخشی از یك سند پیشنویس شورای امنیت كه موضوعی اختلافبرانگیز محسوب نمیشد، خواسته شده بود كه اهداف بلندمدت امریكا در این قالب مطرح شود: «پایانبخشیدن زودهنگام به جنگ ایران و عراق بدون میانجیگری و مداخله شوروی... .»
ایران همچنان به اهداف نهایی خود در جنگ متعهد بود، چنانكه حتی قول الیور نورث ــ از قرار معلوم بدون برخورداری از اختیارات قانونی ــ به مقامات ایرانی مبنیبرآنكه ریگان خواستار پایانیافتن جنگ به نفع ایران است و رژیم صدامحسین رفتنی است، چیزی از این تعهد نكاسته بود.در اواخر سال ۱۹۸۶، با افشای ماجرای ایران ــ كنترا و آشكارشدن شواهدی مبنی بر بازی دوجانبه واشنگتن كه باعث شگفتی كشورهای عربی شده بود، امریكا ناگزیر شد تا به منظور حفظ نفوذ خود در میان این دولتها بهصورتهمهجانبه از عراق حمایت كند. در ماه می ۱۹۸۷، ریچارد مورفی (Richard Murphy)، معاون وزیر امورخارجه امریكا، طی دیداری با صدامحسین به او قول داد كه امریكا در سازمان ملل تلاش خواهد كرد طی حكمی ایران را به تحریم نظامی محكوم كند. بهاینترتیب، قطعنامهای تدوین شد كه از طرفین میخواست به آتشبس و عقبنشینی نیروهای خود تن دهند و هریك از طرفین كه از این قانون سرپیچی میكرد ــ به احتمال زیاد ایران ــ گرفتار تحریم میشد. امریكا پیشنویس چنین قطعنامهای را تهیه كرد، اما اعضای غیردائم شورای امنیت جزئیات آن را بهگونهای تغییر دادند كه در آن تشكیل كمیسیونی بیطرف جهت بررسی در مورد علل اصلی آغاز جنگ بررسی شود ــ همانطوركه ایران بارها بر این موضوع اصرار كرده بود ــ و تحریمهایی كه به موجب این قانون لازمالاجرا میشد، از آن حذف گردید. در بیستم ژولای ۱۹۸۷، این سند بازنویسیشد و به اتفاق آرا بهعنوان قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت به تصویب رسید.
عراق بلافاصله قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت، اما ایران اعلام كرد تنها در صورتی حاضر به پذیرش آتشبس و عقبنشینی نیروهایش از خاك عراق خواهد بود كه نخست كمیسیونی بیطرف تشكیل شود. امریكا و عراق متفقا با ردّ موضعگیری ایران تاكید كردند كه ایران حق انتخاب یك ماده از مفاد قطعنامه و تحمیل آن بهعنوان اولینگام برای پذیرش آن را ندارد.
سپس دبیركل سازمان ملل به منظور عملیساختن مصالحه و پیشرفت در امور، به تهران و بغداد سفر كرد. طبق متنی از گزارش خصوصی او به شورای امنیت كه به بیرون درز كرد، ایران با یك «ترك مخاصمه غیرعلنی» موافقت كرد. امریكا به جای بهرهبرداری سریع از موضعگیری ایران بهعنوان اولین گام برای مصالحه، از زبان گری سیك (Gary Sick) اعلام كرد «با یكدندگی بر تحریم اقتصادی ایران اصرار داریم و درهمانحال در برابر تلاشهای دبیركل سازمان ملل خاویر پرز دكوئیار (Javier Perez de Cuellar) برای انجام مصالحه بهمنظور آتشبس مقاومت خواهیم كرد.» سیك در اینجا میپرسد: «آیا با انجام مصالحه در اوایل سال ۱۹۸۸، جنگ به پایان میرسید؟ پاسخ این پرسش هیچگاه روشن نخواهد شد؛ چراكه اولا امریكا به دانستن پیشنهاد و خواست ایران علاقهای نداشت. موقعیت امریكا و حساسیتها در مورد درك همدردیهایی كه نسبت به ایران ابراز میشد، بهگونهای مستقیما یادآور افتضاح ماجرای ایران ــ كنترا بود. حتی ممكن بود باعث شود جنگ بیجهت ششماه دیگر نیز به درازا كشیده شود.»
سرانجام در ژولای ۱۹۸۸ آیتالله خمینی تصمیم گرفت به جنگ پایان دهد. در هیجدهم ژولای، ایران پذیرش كامل قطعنامه ۵۹۸ را اعلام كرد. اما در این زمان عراق وضعیت زمینی جنگ را كاملا عوض كرده بود و تقریبا تمامی اراضی خود را مجددا بهدست آورده بود، بنابراین صدامحسین از پذیرش آتشبس خودداری كرد. بغداد به عملیاتهای تهاجمی خود ادامه داد و از سلاحهای شیمیایی بر ضد ایران و مردم كرد عراق استفاده كرد. سرانجام ششم آگوست عراق تحت فشارهای بینالمللی با پذیرش آتشبس موافقت كرد و دو هفته بعد این پذیرش عملی شد.
در جنگ ایران و عراق، پایانیافتن جنگ در اسرع وقت ضرورتی انسانی بود. بااینوجود امریكا بهجایآنكه دوایر اداری خود را در اختیار تلاشهای میانجیگرانه و دیپلماسی قرار دهد، در تلاش برای رویارویی با شوروی و خالیكردن زیر پای چپیها بود. در این جنگ، امریكا اطلاعات نظامی ــ راست و دروغ ــ در اختیار طرفین درگیر قرار میداد، گروههای شبهنظامی تبعیدی را تغذیه مالی میكرد، در پی دستیابی به پایگاههای نظامی بود و ناوگان دریایی امریكا را روانه خلیجفارس میكرد... . تمامی این اقدامات درحالی صورت میگرفت كه این ایرانیها و عراقیها بودند كه در جنگ كشته میشدند.
سه ماه پس از پایان جنگ ایران و عراق، سث كراپسی (Seth Cropsy)، قائممقام فرمانده نیروی دریایی امریكا، اظهار امیدواری كرد عملیات امریكا در جنگ خلیج[فارس] باعث شود تا «بیزاری ملی از مداخله نیروهای نظامی امریكا در منازعات جهان سوم، آنهم به هنگامیكه مسائل مهمی در معرض خطر باشند از بین برود.» كسانیكه مخالف مداخلهگرایی امریكا هستند، خود را در این امیدواری شریك نمیدانند، نهاینكه معتقد باشند مسائل مهمی در معرض خطر نیستند. اما این مسائل، نه خطر تهاجم شوروی بود و نه این تهدید كه ممكن است اقتصاد كشورهای غربی از نفت منطقه بینصیب شوند. برای واشنگتن موضوع مهم این بود كه آیا قادر است در منطقهای كه از ارزشی بسیار استراتژیك برای پنتاگون و ارزش اقتصادی برای شركتهای نفتی برخوردار است، وضعیت موجود را حفظ كند. اما برای كسانیكه خارج از دایره قدرت بودند، موضوع مهم این بود كه چگونه میتوان صلح، عدالت، خودمختاری در خلیج[فارس] و سایر نقاط را گسترش داد و كاری كرد كه این موضوعات دستاویزی برای دیپلماسی قایقهای توپدار نشود.
پینوشت
[i]ــ مقاله حاضر ترجمهای از منبع زیر میباشد:
Stephan R. Shalom, “The United States and the Iran – Iraq War”, in: Z – magazine, Feb. ۱۹۹۰.
استفن آر. شالوم
ترجمه: علی گلمحمدی
منبع : ماهنامه زمانه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست