سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا
ارتجاع در جهان پست مدرن
سرچشمه تمامی جنگ و جدالهای مذهبی كه در گذر قرنهای متمادی، دریایی از خون را بر زمین جاری ساخته، هوا و هوسها و توهمات بلاهتباری است كه بر پایه تقابلهایی چون «ما و آنها»، «خیر و شر»، «سفید و سیاه» بنا شدهاند. اگر فرهنگ غربی تا حدودی نشان داده كه فرهنگی غنی است به این سبب است كه حتی پیش از دوره روشنگری، كوشیده تا این سادهاندیشیهای خطرناك را از راه ذهن سنجشگرانه و انتقادی « از میان بردارد». البته تردیدی نیست كه همیشه هم در انجام این مهم كامیاب نبوده است. هیتلر كه كتابها را سوختبار آتش میساخت، هنر «منحط» را محكوم و مردود میدانست و مردمانی را كه از نژاد «پست» بودند، سر به نیست میكرد و فاشیسم كه در مدرسه به من آموخته بود تا به آواز بلند بخوانم: «خداوند انگلستان را نفرین كرده است زیرا مردمانش روزی پنج وعده غذا میخورند!» و در مقایسه با مردم مقتصد ایتالیا پست و شكمبارهاند، آری اینها نیز پارههایی از فرهنگ غرب هستند.
اغلب اوقات تنها با در دست داشتن شناختی از ریشههای خود، درك تفاوتهای مردمی كه ریشههای (فكری، عقیدتی، نژادی، تاریخی و ...) دیگری دارند، بسیار دشوار است و قضاوت كردن درباره اینكه چه چیز خوب است و چه چیز بد، آسان نیست. آیا من باید زندگی كردن در شهر لیموجس (Limoges) را مثلا به زندگی در شهر مسكو ترجیح دهم؟ تردیدی نیست كه مسكو شهر زیبایی است اما در لیموجس من زبان مردم را میفهمم. هر فردی با فرهنگی كه در دل آن رشد كرده است و با مسائل پیوندخورده به ریشه خود بهتر آشناست، پیوند خوردن به ریشههای دیگر بهندرت اتفاق میافتد و دیری هم نمیپاید: لارنس در عربستان به شیوه عربها لباس میپوشید اما وقتی به میهن خود انگلستان بازگشت، آن شیوه را كنار گذاشت.
تمدن غرب، اغلب به سبب رشد و گسترش اقتصادی خود، مشتاق شناختن تمدنهای دیگر بوده است. یونانیها اقوام و ملتهایی را كه به زبان آنها سخن نمیگفتند، «بربر» یعنی الكن و لال، مینامیدند گویی كه آنها اصلا نمیتوانند حرف بزنند.
اما همین كه اندیشه یونانیها اندكی بالغتر شد، دانست كه گرچه بربرها از واژگان دیگری بهره میگیرند اما همانی را میگویند كه خودشان میگفتند.
از میانههای سده ۱۹ انسانشناسی فرهنگی به منظور برطرف كردن تصور نادرست غرب از دیگران، به ویژه آن دیگرانی كه به عنوان «وحشی» جوامع بدون تاریخ، یا انسانهای اولیه، نامیده شده بودند آغاز به تلاشی عمیق و گسترده كرد. وظیفه یك انسانشناس فرهنگی این بود كه نشان دهد و اثبات كند مجموعه اعتقادات فراوانی در دنیا وجود دارند كه با باورها و اعتقادات غربی تفاوت دارند، اما باید كاملا جدی گرفته شوند و مورد تحقیر یا سركوب قرار نگیرند و برای اینكه بگوییم یك فرهنگ از فرهنگ دیگری برتر است باید معیارها و شاخصههای درستی وضع كنیم.
یك فرهنگ را میتوان به صورت واقعبینانهای توصیف كرد، مثلا بگوییم چنین و چنان رفتارهایی دارند، به ارواح معتقدند یا به یك هستی الوهی یكتا باور دارند كه تمام عالم طبیعت را زیر سیطره خود دارد، در یك ایل یا طایفه براساس قوانین خاص همان گروه زندگی میكنند، سوراخ كردن بینی و حلقه آویختن از آن را زیبا و دلپسند میدانند (این را میتوان توصیفی از دوره جوانی فرهنگ غرب هم دانست)؛ گوشت خوك را نجس میدانند، خودشان را ختنه میكنند، در ایام جشنهای همگانی برای جشن و شادی سگها را به تیر و نیزه میدوزند یا چنانكه هنوز هم انگلیسیها و آمریكایی درباره فرانسویها میگویند، قورباغهخور هستند.
مسلما انسانشناس آگاه است كه عینیگرایی و واقعبینی هم به یك شاخصههایی محدود میشود یا در واقع محدودیتهایی دارد. معیار قضاوت به ریشهها، تمایلات، رفتارها، امیال یا نظام ارزشهای خود ما بستگی دارد. برای مثال: آیا ما قبول داریم كه بالاتر رفتن معدل زندگی از ۴۰ سال به ۸۰ سال یك ارزش محسوب میشود؟ من كه خودم این طور فكر میكنم اما شمار قابل توجهی از عرفا و صوفیمسلكان به من اثبات خواهند كرد كه در مقایسه آن شكمپرست حریصی كه ۸۰ سال زندگی كرده با قدیس لوئیجی گونزاگا (Saint luigi gonzaga) كه تنها ۲۳ سال زیست، این دومی زندگی پربارتری داشته است.
آیا ما قبول داریم كه توسعه تكنولوژیكی، رشد تجارت و گسترش حمل و نقل پر سرعت با ارزش هستند؟ بسیاری چنین فكر میكنند و بر این اساس تمدن تكنولوژیكی ما را تمدنی ممتاز و برتر مینامند اما در درون خود جهان غرب كسانی هستند كه بیشتر در آرزوی این هستند كه هماهنگ با محیط زیست بكر و آلوده نشده زندگی كنند، اینها حاضرند سفر كردن با هواپیما و ماشینها را كنار بگذارند، از یخچال استفاده نكنند، خودشان برای خودشان زنبیل ببافند و از روستایی تا روستای دیگر را با پای پیاده طی كنند تا دیگر لایه ازن سوراخ نباشد.
بنابراین برای توصیف یك فرهنگ، گفتن اینكه این فرهنگ از آن یك بهتر است، كافی نیست بلكه عاقلانه این است كه از نظامی از ارزشها بهره بگیریم كه احساس نكنیم میتوانیم كنارشان بگذاریم یا نادیدهشان بگیریم. فقط از این منظر است كه میتوانیم مدعی شویم فرهنگ ما برای ما بهتر است.
شاخصه توسعه تكنولوژیكی چقدر مسلم و قطعی است؟ پاكستان بمب اتم دارد اما ایتالیا ندارد. پس آیا ایتالیا تمدن نازلی دارد؟ شرایط زندگی در اسلامآباد پاكستان بهتر از آركور ایتالیاست؟ البته نباید از یاد ببریم كه جهان اسلام مردانی چون ابنسینا (كه در بخارا به دنیا آمده كه چندان دور از افغانستان نیست) و ابن رشد، الكندی، ابن باجه، ابن طفیل یا مورخ بزرگ سده چهاردهم میلادی ابن خلدون كه غربیها او را پدر علوم اجتماعی میدانند را به دنیا تقدیم كرده است. اعراب مسلمان اسپانیا دانشهایی چون جغرافی، نجوم، ریاضیات یا پزشكی را در دورهای كه جهان مسیحیت در خواب غفلت غنوده بود، گسترش دادند.
باید به خاطر داشته باشیم كه اعراب مسلمان اسپانیا در حق مسیحیان و یهودیان تا حدود زیادی تسامح و گذشت داشتند و صلاحالدین ایوبی هنگامی كه اورشلیم را برای دومین بار فتح میكرد نسبت به مسیحیان بسیار مهربانتر و دلرحمتر از آنی بود كه مسیحیان در غلبه مجدد بر اورشلیم با مسلمانان رفتار كردند، اینها البته همه درستند، اما امروزه در عالم اسلامی گروه های مذهبی و بنیادگرایی هستند كه با مسیحیان سر سازش ندارند و به هیچ قیمتی حاضر نیستند آنها را تحمل كنند و بنلادن هم دلش برای نیویورك نمیسوخت. طالبان مجسمه عظیم سنگی بودا را با توسل به حكم شرعی نابود كردند.
تاریخ، شمشیر دو لبهای است. رهبران ترك دشمنان خود را به سلابه میكشیدند اما رهبران ارتدوكس بیزانسی چشمان جانشینان خطرناك خود را از حدقه بیرون میكشیدند و كاتولیكها جوردانو برونو را سوزاندند. برخی از غارتگران اعمال بیرحمانهای مرتكب شدند اما دریانوردان و دزدان دریایی سلطنت بریتانیای كبیر، مستعمرات اسپانیا را در دریای كارائیب به آتش كشیدند. بنلادن و صدام حسین برای تمدن غرب، دشمنان وحشتناكی هستند اما در دل تمدن غرب هم مردانی چون هیتلر و استالین پرورده شدهاند.
نه، واقعیت این است كه مساله شاخصههای قضاوت را نباید در دل تاریخ بجوییم بلكه آن را باید در روزگار خود بیابیم. یكی از جنبههای تحسینبرانگیز فرهنگ غرب (آزادی و تكثرگرایی ارزشهای بسیار مهم و بنیادینی هستند) این است كه هر فردی میتواند شاخصههای مختلفی را به كار بگیرد كه چهبسا در مسائل مختلف نقطه مقابل هم باشند. برای مثال، طول عمر، خوب است و آلودگی جوی، بد اما به راحتی شاهدیم كه چطور صاحبان صنایع بزرگ از زندگی طولانی حرف میزنند اما خودشان تولیدكننده انواع آلودگیها هستند.
فرهنگ غرب ظرفیت آشكار كردن آزادانه تناقضهایمان را گسترش داده است. شاید این تناقضها حل نشوند ولی دستكم شناخته و پذیرفته میشوند: چطور میتوانیم از عهده نوعی جهانی شدن مفید و سازنده (positive) بر بیابیم در حالیكه از خطرات و بیعدالتیهای ناشی از آن اجتناب میكنیم، چگونه میتوانیم به فكر زندگی میلیونها آفریقایی باشیم كه از ایدز میمیرند (و در همان حال به فكر طولانیتر شدن زندگی خودمان هم باشیم) بدون اینكه توجهی داشته باشیم به اقتصاد این جهانی كه خودش موجب میشود مردم از گرسنگی و ایدز بمیرند و ما هم غذای آلوده بخوریم.
اما دقیقاً همین نقادی از شاخصهها كه از جانب غرب تشویق و دنبال شده است، موجب گشته تا بدانیم این مساله تا چه اندازه حساس و حیاتی است. آیا محافظت از اسرار بانكی عادلانه و صحیح است؟ بسیاری بر این عقیدهاند اما اگر این رازداری به تروریستها فرصت بدهد تا پولهای خود را در شهر لندن نگه دارند، آیا آنوقت هم حمایت از حریم خصوصی ارزش سازنده و مثبتی است یا ارزش مبهم و مشكوكی است؟ ما مدام شاخصههای خود را به پرسش میكشیم. جهان غربی تا آنجا به این امر پرداخته است كه اجازه داده شهروندانش توسعه تكنولوژیكی را رها كنند و بودایی شوند یا اساسا آنجا را رها كنند و در جوامعی زندگی كنند كه هیچ نوع ماشینی لاستیكش به آنجا نرسیده و یا حتی نشانی از درشكه هم در آنجا نمیتوان یافت.
غرب در راه مطالعه سنتها و اعمال و رسم و رسوم مختلف، هزینه بسیار و تلاش فراوانی نموده است اما به دیگران این فرصت را نداده تا سنتها و رسم و رسوم غربی را بشناسند مگر در مدارسی كه توسط مهاجران سفیدپوست اداره میشود، یا اینكه به پولداران فرهنگهای دیگر اجازه تحصیل در آكسفورد یا پاریس را بدهند. آنچه بعد اتفاق میافتد این است كه آنها بعد از بازگشتن به سرزمین خود دست به راهاندازی حركتهای بنیادگرایانه میزنند، زیرا با هموطنان خود كه از آن فرصتهای تحصیلی محروم بودهاند، احساس همبستگی میكنند.
یك سازمان بینالمللی موسوم به «ترانس كولتورا» (Transcultura) برای یك «انسانشناسی جایگزین» سالهاست كه مبارزه میكند. اینها متشكل از محققان آفریقایی هستند كه پیش از آن هرگز در غرب نبودهاند كه قرار است فرانسه دور از مركز (Provincial) را توصیف كنند و جامعهای هم در بولوگنا (Bologna) هستند. هر دو طرف شروع كردهاند به مطالعه اصیل و آزادانه یكدیگر كه تا امروز بحثهای جالبی در میانشان درگرفته است. در حال حاضر، سه چینی- یك فیلسوف، یك انسانشناس و یك هنرمند ـ یك سفر ماركوپولویی به صورت برعكس (یعنی از شرق به غرب) آغاز كردهاند. تصور كنید كه از بنیادگرایان اسلامی دعوت شده تا درباره بنیادگرایی مسیحی تحقیق و مطالعه كنند (نه در مورد كاتولیكهای این روزگار بلكه درباره پروتستانهای آمریكایی كه از برخی سران متعصب اسلامی هم كه تلاش میكنند تا هر نوع اشاره به داروین را از كتابهای درسی حذف كنند، بسیار متعصبتر هستند). به عقیده من مطالعه انسانشناسانه بنیادگرایی اقوام دیگر موجب میشود تا درك بهتری از بنیادگرایی خود به دست آید. بگذاریم آنها بیایند و برداشت ما را از جنگ مقدس (holy war) مطالعه و بررسی كنند (من خودم میتوانم متنهای بسیار جالبی را در این زمینه به آنها معرفی كنم كه برخی كاملاً جدید هستند). آنها پس از مطالعه با در نظر داشتن چند دیدگاه انتقادی درباره ایده جنگ مقدس به میهن خود بازمیگردند.
امبر تواكو
منبع : روزنامه تهران امروز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست