چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
عصر رسانه ها ؛ عصر روشنگری یا بردگی
تحولات مهم تكنولوژیك در دوران معاصر و پرتاب ماهواره های اطلاعاتی «گپس»، «تی.آر.دبلیو» و ... از یك طرف، گسترش روزافزون استفاده از فضای جهانی وب و در نتیجه فراهم شدن امكان انتقال بسیار سریع اطلاعات و از سوی دیگر، دنیایی را به وجود آورده است كه «آلوین تافلر» آن را «موج سوم» می نامد. در دنیای تافلر، انفجار اطلاعات باعث تغییر و تحول شگرفی در وسایل ارتباط و انتقال اطلاعات شده است، به طوری كه جهان امروز آن قدر كوچك به نظر می آید كه در آن انسان می تواند در حالی كه در منزل نشسته است، حوادث در حال وقوع در جای دیگر جهان را ببیند.
شكل گیری فضای مجازی، تحت تأثیر «صنعت همزمان ارتباطات» و ظهور «فضای شبكه ای فرامحلی»، جهان دومی را به وجود آورده كه همه ظرفیتهای جهان اول را با قابلیتهای منعطف و قابل دسترس، در خود تكرار نموده و واقعیت جدیدی را به ظهور رسانده كه امروز از آن به «واقعیت مجازی» تعبیر می شود و فردا واقعیت و مجاز به یك امر واحد یعنی «واقعیت واقعیت» تبدیل می شود. چنین نظریه ای را تئوریسین های پست مدرن فرهنگی از جمله ژان بودریا، كنت جرجن، نورمن دنزین، زیگموند باومن و ... مطرح می كنند و درصددند با تحلیلهای خود عصر رسانه ها را عصر محو شدن مرزهای میان واقعیت و توهم قلمداد كنند.
آنان برآنند كه ما اینك در جهان فرا واقعیت زندگی می كنیم؛ جهانی كه در آن تصاویر، واقعی تر از خود واقعیت به نظر می رسند.
در دنیای مدرن و پسامدرن كه عصر رسانه نیز نامیده می شود، جوامع غربی برای اعمال سلطه بر شهروندان خود و نیز سایر كشورها جنبه های نرم افزاری و تشویقی (و یا تنبیهی البته به صور ناملموس) را بر جنبه های سخت افزارانه ترجیح می دهند. اگر در گذشته این امكان وجود داشت كه از طریق روشهای سخت افزاری مخالفان نظام را با خود همراه ساخت و یا بدون اینكه افكار عمومی آگاه و یا جریحه دار شود، آنها را از بین برد، در دنیای مدرن و پسامدرن كه به دوره روشنگری نیز معروف شده است، مبارزه سخت افزاری جایگاهی ندارد؛ زیرا در دنیای جدید، فرد به منزله افكار عمومی جهانی است و مبارزه آشكار با افكار عمومی معنایی جز خودكشی ندارد. به عبارتی، بشر در دنیای كنونی از غل و زنجیر فیزیكی رها شده است، اما این زنجیر جای خود را به پایبندیهای ذهنی داده است.
استدلال مقاله حاضر بر این است كه دموكراسی و آزادی بیان شكل گرفته و در غرب، اكنون به تظاهری از آزادی بیش نمی ماند، اما درپس شیوه های عملیات روانی (عمدتاً با بهره گیری از رسانه) وجهی بشر دوستانه به خود گرفته است. امروزه، افكار عمومی به خمیری تبدیل شده اند كه صاحبان رسانه قادرند به راحتی آن را مطابق سیاستهای مورد نظر خود شكل دهند.
فرایند تأثیرگذاری رسانه ها و به كارگیری آنها در جهت تأمین خواسته های صاحبانشان، نگرشهای متفاوتی را درباره نقش و تأثیر رسانه ها بر افكار عمومی به وجود آورده است. در مهمترین نگرش موجود - نظریه ارتباط گلوله ای - پیام دهنده می تواند گلوله جادویی خود را به سوی بیننده، شنونده و یا خواننده شلیك كند و همان گونه كه یك مدار الكتریكی می تواند الكترونها را به فیلامنت داخل لامپ ببرد و آن را روشن سازد، او نیز با این گلوله جادویی، اندیشه پیام گیران را روشن كند.
سرژچاكوتین در اثر معروفش تحت عنوان «تبلیغات سیاسی وسیله ای برای تجاوز به خلق» این تأثیرگذاری را چنین توضیح می دهد: «با استفاده از وسایل ارتباطی می توان از طریق تكرار نمادها یا شعارها، توده های وسیع انسانها را شرطی ساخت؛ عاداتی تازه در آنان پدید آورد و آنها را در جهت مطلوب به حركت درآورد.
رسانه ها اینك به نحو چشمگیری زندگی روزمره انسانها را تغییر داده و زمان زیادی را در اعمال اجتماعی انسانها اشغال كرده اند. این رسانه ها در فرایند رشد فزاینده خود از فرهنگ چاپی به سمت فرهنگ الكترونیكی، هر چه بیشتر خود را با واقعیت شبیه ساخته و از سوی دیگر در فرایندهای ملی درگیر شده اند. آنها از طریق كمك به ساختن هویت و نیز فرایند معنایابی، بخش اعظم زندگی روزمره انسانها را به خود جلب كرده اند.
این استیلای رسانه ها در عصر ما به طور چشمگیری امكان نظارت و كنترل را نیز افزایش داده است. انقلاب در فناوری اطلاعات و نظام رسانه ها موجب شده است حركات و كنشهای افراد، ساده تر مورد كنترل و نظارت قرار گیرند و یا به قولی در این عصر نظارت همه جانبه و دقیق همه جا را فرا گرفته است.
آدورنو و هوركهایمر دو تن از محققان مكتب فرانكفورت، با مشاهده عملكردهای رژیم های نازیستی و سلطه های ملموسشان بر افكار و همچنین روان مردم و سپس در مهاجرت به آمریكا و مشاهده انواع غیر ملموستر الزامها و اجبارهای اجتماعی كه از جهت عملكرد، معادل ارعاب و خشونت نازیها بود، اذعان می كند كه عصر روشنگری به جای افزایش آزادیهای انسانی، آنها را در نوع جدیدی از بربریت غرق كرده است.
آنها در ادامه نظراتشان، تلاش می كنند نشان دهند كه جامعه سرمایه داری كنونی غرب با درونی كردن ابزارهای سلطه به كمك نهادهای میانجی (نظیر مدرسه و كلیسا) آن هم از طریق اثرگذاریهای روانی به بازتولید و تحكیم روابط سلطه اقدام كرده است. از این پس، عصر روشنگری كه در نهایت به تسلط عقلانیت ابزاری بر سایر جنبه های رهایی بخش عقل منجر شد، فرایند اندیشیدن به نوعی به سطح تولید صرف صنعتی كاهش یافت و این مسأله باعث شد افراد به لحاظ شخصیتی به گونه ای بار بیایند كه به صورتی غیرارادی و خودكار و بر مبنای الگوهای محسوس تطبیق پذیری و سازگاری عمل نمایند.
بنابراین، روشنگری داعیه های رهایی بخش عقل را به مرور به تابع بودن تقلیل داده و باعث شده فردیت فرد تابع نوعی استیلای اجتماعی شود.
به اعتقاد این دو اندیشمند، اثر كلی صنعت فرهنگ، اثر ضد روشنگری است كه در آن روشنگری - همان سلطه فنی تكنیكی پیشرفته - به وسیله ای برای ممانعت از هشیاری تبدیل می شود. روشنگری مانع از رشد افراد خودمختار و مستقلی می شود كه هشیارانه برای خود تصمیم می گیرند و قضاوت می كنند... روشنگری همچنین مانع از تلاشهای انسان برای رهایی است، انسان برای این آزادی تا حدی كه نیروهای مثبت این عصر اجازه می دهد، كاملاً آمادگی دارد.»
كنت جرجن متفكر پست مدرن با بررسی مفهوم «خود» معتقد است كه در فرهنگ غربی سه دوره متمایز فرهنگ رمانتیك، فرهنگ مدرن و فرهنگ پست مدرن وجود دارد كه مفهوم خود در فرهنگ رمانتیك سعی داشت به صورت كارگزاری مستقل از نهادهایی اعم از كلیسا مطرح شود و پس از آن در دوره مدرن نیز مفهوم «خود» با دیدی روانشناسانه به صورت ویژگی ذاتی شخصیت فرد درآمد، اما در دوره پست مدرنیسم، «خود» شامل تصاویر و ظهور خصوصیات غیر ذاتی است كه به طور معناداری، تمایل به ایجاد ثبات در «خود» را از بین می برد و به همین دلیل باعث از هم گسیختگی دانش و فرهنگ در این دوره می شود.
وی معتقد است جامعه و فرهنگ پست مدرن، تحت سیطره تصاویر متعدد و گوناگون و در عین حال فاقد انسجامی است كه كم كم خود یعنی عنصر تصمیم گیر را از میان برده و سلطه بی چون و چرایی را به جای آن حاكم می سازد.
نورمن دنزین و داگلاس كلنر نیز معتقدند رسانه های جمعی نظیر تلویزیون، اندیشه ها و كنشهای افراد را همانند مناسك و اسطوره های سنتی نظم می بخشند و افراد را در یك بافت اجتماعی كه شامل ارزشها هنجارها و نقشهای اجتماعی است قرار داده و آنها را یكپارچه می سازند. در اقتصاد و فرهنگ پست مدرن، افراد هویت خود بویژه هویت نژادی، قومی، طبقاتی و جسمی را از طریق تصاویر وسایل ارتباط جمعی، به دست می آورند.
ژان بوردیار از متفكران مهم پست مدرن نیز معتقد است هم اكنون وارد عصر «وانموده ها» شده ایم، عصری كه ارزش مصرفی كالاها و الزامهای تولیدی با مدل و رمزها و تمثالها و جلوه ها و فراواقعیتی به نام «وانموده» جایگزین شده اند. ما اینك در جامعه ای زندگی می كنیم كه به مدد رسانه ها، جامعه مصرفی در صورتهای خیالی گرفتار آمده است و هیچ نسبتی با واقعیتهای خارجی ندارد.
در این مرحله، جهان تلویزیونی برای مثال جایگزین جهان واقعی می شود.
در جهان تلویزیونی و یا بهتر بگوییم مجازی، گرایش غالب این است كه از هر چیز یك صورت خیالی ساخته شود كه نام این واقعیت را واقعیت مجازی و یا واقعیت اغراق آمیز می گذارد.
در این عصر، تبلیغات با تهاجم هر چه بیشتر خود، با ساختن فضاهایی نظیر هالیوود، همه چیز را تسخیر كرده است و فضای عمومی در این میان ناپدید شده و همزمان با آن محدوده خصوصی نیز بسیار كم رنگ شده و همه فرایندهای زندگانی، از عمومی ترین آن گرفته تا جنبه های خصوصی، به عنوان خوراك مجازی برای رسانه ها درمی آیند.
امروزه رسانه ها توانسته اند درك ما را از فضا و زمان بر مبنای واقعیت خود بازسازی نمایند و واقعیت صحنه تلویزیونی را كه هیچ مناسبتی با جهان خارج ندارد به ما عرضه كنند، به گونه ای كه زندگی ما اینك در هاله ای از صحنه های تلویزیونی تحلیل رفته است و به قول مارشال مك لوهان، رسانه كه خود پیام است، به نوعی به واقعیت پیوسته است، چون رسانه اینك توانسته است به گونه ای عمل كند كه تمیز بین نمایش و واقعیت ناممكن شود. در اینجاست كه مرز میان اطلاعات و سرگرمیها در تلویزیون درهم ریخته و تصویر، جانشین واقعیات می شود، حتی اخبار جدی سیاسی نیز ماهیتی سرگرم كننده به خود گرفته است و ماجراهای واقعی جنگ و قحطی و نزاعهای منطقه ای، به نمایشهای ملودراماتیك تبدیل شده اند.
محافل سیاسی، نظامی و امنیتی آمریكا در طی چند جنگ گذشته كوشیدند واقعیات جنگ را وارونه و غیر واقعی جلوه دهند. این مسأله از نقش آفرینی تأثیرگذار رسانه ها در زمینه سازی و توجیه مداخله نظامی و همچنین پوشش رویدادها و صحنه های جنگ حكایت می كند. گسترش رابطه جنگ و رسانه تا آنجا پیش رفته است كه ژان بوردیار، فیلسوف فرانسوی، در زمینه جنگ در خلیج فارس همه چیز را به دیده تردید می نگرد و آنها را نمودی از تجسم می خواند و این سؤال را در اذهان برمی انگیزد كه جنگ خلیج فارس یا جنگ رسانه؟!
به بیان بودریا، جنگ خلیج فارس رخ نداده است و واقعیت ندارد، چون هیچ تفاوت بنیادینی میان این جنگ و یك جنگ استودیویی وجود ندارد. در واقع، رسانه ها در این جنگ به صورت زیر لایه هایی پنهان از تلاش برای نشان دادن چیزهایی درآمدند كه پایه و اساس اطلاعات آنها تغییر كرده و روی دیگری یافته بودند، به گونه ای كه اتفاقی مثل جنگ خلیج فارس برای اكثریت خاموش كشورهای اروپایی و آمریكایی، چیزی جز یك برنامه تلویزیونی نیست، برنامه ای كه مثل تمام برنامه ها و سریالهای دیگر، علاقه مندان خاص خودش را دارد و از تكنیكهای خاصی سود می برد. برای هیچ كدام از بینندگان برنامه جنگ خلیج فارس مهم نیست كه آیا واقعاً هواپیماهایی كه بی درنگ، میلیونها تن بمب بر سر عراقی ها ریختند، واقعیت دارند یا نه! بینندگان به دنبال هیجان هستند و این هیجان می تواند در یك جنگ استودیویی تولید شده باشد و نیز ممكن است در خلیج فارس با هواپیماهای واقعی، بمبهای واقعی و قربانیان واقعی تولید شده باشد و شاید بتوان گفت این همان تحولی است كه مك لوهان نیز پیش بینی كرده و گفته بود جنگهایی كه در آینده رخ خواهند داد، به وسیله تسلیحات جنگی و در میدانهای نبرد نخواهند بود، بلكه این جنگها به دلیل تصوراتی رخ خواهند داد كه رسانه های جمعی به مردم القا می كنند. از آغاز فضاسازی هدفمند رسانه های غربی درباره برنامه هسته ای صلح آمیز ایران، احتمال حمله نظامی آمریكا به ایران نیز همواره به عنوان یكی از گزینه های مطرح در فضای رسانه های غربی برای ارعاب و اعمال فشار به ایران برای توقف برنامه هسته ای مورد توجه بوده است. این رسانه ها در مقاطع مختلف برای پیشبرد این رویكرد تبلیغی، سناریوهای مختلفی را تدوین و از استراتژیها و تكنیكهای جنگ روانی متنوع و پیچیده ای برای تحقق آن بهره می گیرند.
ما در دوران پست مدرن با گام نهادن در عصر فراواقعیت، شرایط تازه ای را پیش روی خود می بینیم كه در آن واقعیت و خیال و بین آنچه كه هست و آنچه باید باشد، نمی توانیم فرق بگذاریم. با این تفاصیل، مرز میان واقعیت و خیال رنگ باخته و واقعیت دیگر معنایی پیش روی خود ندیده و ضرورتی برای توجیه نیز نمی بیند. در این صورت است كه اشیا و اطلاعات قبلاً از دستگاه كنترلی نظام آكنده از قدرتی خاص، انتخاب و مونتاژ شده اند كه با دیدی خاص، واقعیت را پیش آزموده و پرسشهایی را مطرح كرده كه از قبل به آنها پاسخ داده است.
در این حالت، رسانه ها بر دنیایی از وانماییهایی خیالی كه برای انسانها به ارمغان آورده اند، ضمن سلب روحیه انتقاد از مخاطب، امكان پاسخگویی از او را نیز می گیرند و هرگونه تمایز و سلسله مراتب فرو ریخته و در نهایت نظام سرمایه داری متأخر، در قالبهای جدید، به شبیه سازیهای متعدد از واقعیت اقدام می كند و با این كار مخاطبان را دائماً به معرض جامعه پذیری مجدد قرار داده و با قدرت نهفته در ورای این مسائل، با تلقینات مستمر و مداوم خود، سلطه خویش را تثبیت می بخشد، چون فضاهای فراواقعی كه توسط فناوریهای اطلاعاتی پدید می آیند، تعادل روانی انسانها را مختل كرده و آنها را در نوعی حالت بلاتكلیفی و بلاتصمیمی دائمی قرار می دهند و این باعث می شود كه كانونهای قدرت، بویژه نظام سلطه كه بخش عمده ای از رسانه های جهانی را در اختیار دارد، به سادگی بتوانند سلطه خود بر جهان را تحمیل نمایند.
رضا جنیدی
منبع : روزنامه قدس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست