سه شنبه, ۲۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 11 February, 2025
مجله ویستا
چگونه فلسفه اسلامی، اسلام را جهانی کرد؟
![چگونه فلسفه اسلامی، اسلام را جهانی کرد؟](/mag/i/2/ddx44.jpg)
به طور کلی، جهانیشدن به معنای توسعهی جهانی مقولههای مادی و معنوی است که منجر به بازسازی تولیدات جدید در قلمروهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شده است و معنای متفاوتی را در این حوزهها به وجود آورده است. این تغییر، به صورت اساسی، تحت تأثیر عوضشدن مفهوم زمان و مکان، اینجا و آنجا است. تصویرکردن جهان به عنوان یک کل واقعی و همچنین به عنوان یک ذهنیت فلسفی در اندیشههای فلاسفه در سطح بسیار گستردهای دیده میشود. گاهی این جهان بسیار فراتر از تعاملات عینی و هستی جهانعینی در کرهی زمین است، بلکه با نگاهی هایدگری «بر آنچه هست در تمامیت آن... که به کیهان، به طبیعت محدود نیست» اطلاق میشود.» در این نگاه حتی «تاریخ به جهان تعلق دارد» (هگل، ۱۳:۱۳۷۵). در این نگاه تصویرهای متفاوتی از جهان ترسیم میشود. در نگاه هایدگری، ضمن وجود معنای سنتی از جهان، «جهانی علمی» وجود دارد که لامحاله و نوعاً خود را در آن مییابیم (هال، ۱۶۸:۱۳۷۵). این در واقع همان جهانی است که در گفتمان جدید جهانیشدن از آن سخن میرود و رولند رابرتسون (۱۹۹۲) تلاش میکند حس ارتباطی را که فرد در این جهان عملی در خود مییابد و از هر روز گذشتهی تاریخی بودنِ جمعیتری را در جهان عملی احساس میکند و بر این احساس آگاهی دارد منعکس کند. غربیان سه جهانیشدن را از هم متمایز میکنند:
الف) جهانیشدن اولیه (Proto-Globalization)
مرحلهی اول، «مرحلهی ابتدایی جهانیشدن» است که قبل از ظهور مدرنیسم و تحولات صنعتی اتفاق افتاده است. به اعتقادِ کوهن و کِنِدی (۲۰۰۰) دورهی ابتدایی و یا اولیهی جهانیشدن مربوط به دورهی ظهور امپراطوریهای بزرگ با سیطرهی جهانی و همچنین ظهور ادیان بزرگ الهی مثل مسیحیت و اسلام است. مشخصهی این دوره اثرگذاری امپراطوریهای بزرگ بر مناطق تحت سیطرهی خود و مناطق مستعمرهی آنها است. مورّخان دورهی ما قبل جهان مدرن نشان دادهاند که چگونه امپراطوریهای بزرگ در دورهی تمدنهای باستان موفق شدند که بخشهایی از جهان را اراده کنند و تحت سیطرهی خود قرار دهند و نوعی یکسان سازی را در حوزههای حکومتی به وجود آورند (نیدهام (Needham) ، ۱۹۶۹، مکنیل (Mc Neill) ، رابرتس (Roberts) ، ۱۹۹۲ و کوون (Cowen) ، ۲۰۰۱). اگر چه ارادهی سیاسی امپراطوریهای بزرگ، مثل ایران، چین، روم و یونان، موفق شدند نوعی یکسانسازی منطقهای را به وجود آورند و در واقع مفهوم تأثیرات فرا ملّی و فرامنطقهای در آن زمان معنا پیدا کرد، اما این اثرگذاری بسیار کُند و زمانبَر بوده است و به طور عمده تکیه بر «ارتباطات طبیعی» و «ارتباطات چهره به چهره» داشته است؛ در حالی که جهانیشدن با مفهوم امروزین آن، به معنای چیره شدن بر عامل زمان و مکان و در واقع از بین بردن فاصله و زمان است. از طرفی حوزهی اثرگذاری امپراطوریهای بزرگ محدود به نخبگان سیاسی و اقتصادی و علمی و فرهنگی در دورهی باستان میشده است، ولی مخاطب جهانیشدن در عصر ارتباطات جمعیتهای بزرگ است. بر خلاف کوهن و کِنِدی (۲۰۰۰)، چنین به نظر میرسد که ظهور ادیان بزرگ همراه با اندیشهها و نظریههای فلسفی جهانگرا منشأ شکلگیری یک «جهانگرایی ذهنی» Subjective Globalism شد که بستر ظهور «جهانیشدنهای عینی» را به عنوان یک «تعامل هم زمان Simultaneous Interaction » فراهم آورد. به عبارتی، جهانیشدن به عنوان یک تحول ارتباطی عینی، حاصل یک جهانگرایی پیشینی ذهنی بود که ورود به این دوره را امکانپذیر و تعامل با آن را «اجتماعی» کرد.
ب) جهانیشدن مدرن
مرحله و فاز دوم اثرگذاری و حضور جهانی پدیدههای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، به تحولات ابزاری و فکری دورهی مدرنیته Modernization Era - که با انقلاب صنعتی و تحولات موسوم به «روشنگری Enlightement » آغاز شده است- باز میگردد. در این دوره، اندیشهی انتقادی مارکس دربارهی توسعهی جهانی نظام سرمایهداری مدرن و یا دیدگاههای سنت سیمون در خصوص ریشه پیدا کردن مدرنیته در جهان، اندیشهی جهانیشدن مدرنیته را مطرح کرد (هلد و مکگرو، ۱: ۲۰۰۲) به لحاظ عینی، به طور حتم اختراع ماشین، هم در صنعت کارخانهای و هم در صنعت ارتباطات، نقش تعیین کنندهای در تحولات جهانی داشته است و هنجارها و کنشهای اجتماعی بسیاری را در کل جهان به وجود آورده که «انتزاع فرامکانی و فرازمانی Transcendence Perception » را امکانپذیر کرده است. تغییر نظام زندگی اجتماعی، تقسیم کار اجتماعی، تخصصیشدن مشاغل و به وجود آمدن نظام مدرسهای واحد، به طور نسبی نمونههای مهم و جدی «یکسانسازی» در سطح جهان به حساب میآیند. در این دوره، چرخه اثرگذاری در جهان، متکی بر صنعت مکانیکی و الکترونیکی بوده است، ولی در عین حال، سرعت تعاملات بینالمللی در سطح جهانی به کندی صورت میگرفته است. انقلاب صنعتی، طی دو قرن بعد از تولد خود در سواحل اروپای غربی، توانست به بیشتر نقاط جهان گسترش پیدا کند. در بریتانیا که نقطهی آغازین انقلاب صنعتی بود، حتی در نیمهی دوم قرن نوزدهم، نیمی از تولید ناخالص ملی از بخش کشاورزی و غیر صنعتی تأمین میشد. از طرفی، توسعهی غرب صنعتی و مدرن در این دوره همراه بود با جنگ و روندهای استعماری، ولی در دورهی جدید جهانیشدن، که فاز سوم آن است، قدرت شکل پنهانتری پیدا کرده است (کستلز Castells ، ۱۹۹۹).
ج) جهانیشدن ارتباطات
دورهی سوم جهانیشدن، که در واقع همهی تئوریها و مباحث معاصر جهانیشدن ناظر بر آن است، معلول ظهور «صنعت جهانی ارتباطات Global Communication Industry » است و به عنوان یک روند ارتباطی هم زمان و ظهور «فضای واحد ارتباطی Communicational Single Space » شده است، پدیدهای نو محسوب میشود و از سه خصیصهی «فرا ملّی بودن Transnationalization »، «فراگیر بودن Pervasiveness » و «پیوستگی Connectivity » برخوردار است. در واقع، این خصیصهها ظرفیتهای جهان جدید را معرفی میکنند. برخلاف جهان قبل از ظهور صنعت هم زمان ارتباطات، که «چسبیده به مکان» بود، فضای جدید اساساً «فراملّی» و «فراجغرافی» و به تعبیر دقیقتر «بی مکان Spaceless » است. لذا همهی تولیدات، ضمن برخورداری از خصیصههای ملی و بومی، در یک فضای «فراملی» بروز پیدا میکند. لذا روندهای «فراملی شدن» در سطحی به مراتب گستردهتر از گذشته در حال جریان است. روندهای جدید برای یک بار در فضای مجازی ارائه میشود و قابلیت دسترسی «فراگیر» را بر اساس «خاصگرایی Particularism » و «عامگرایی Universalism » (رابر تسون، a ۱۹۹۲) جدید به وجود آورده است. به تعبیر دیوید هلد (۱۱:۲۰۰۰)، جهان جدید یک «جهان وصل شده» و عصر جدید یک «عصر اتصال Ther Age of Connexity » است که به راحتی شاخصهای ارتباطی و انفجار ارتباطی را منعکس میکند.
● نسبت مدرنیته و جهانیشدن
در پاسخ به این سؤال که: آیا جهانیشدن یک مدرنیتهی بزرگ شده Enlargement of Modernity (گیدنز، ۱۹۹۹)، مدرنیتهی متأخر Late Modernity (رابر تسون، ۱۹۹۲) و مدرنیتهی جایگرین و یا مدرنیتههای چندگانه Alternative or Multiple Modernities (دیرلیک Dirlik ، ۲۰۰۳) است ، دیدگاههای متفاوتی شکل گرفته است. ابتدا باید دید که منظور از مدرنیته چیست تا تمایز و یا رابطهی مفهومی جهانیشدن با آن تحلیل شود.
مدرنیته یا دورهی نوسازی، دورهی تغییر «ایدهها» و «ارزشها» تلقی شده است که پیوند نزدیکی با دورهی روشنگری اروپا دارد و به عنوان مجموعهای از اندیشهها، نهادها، تکنولوژیها، اعمال و سیاستهای اروپایی که منجر به ورود به ساختار جدید اجتماعی و اقتصادی و سیاسی شده تعریف گردیده است (مراجعه شود به ترنر، ۱۹۹۰، گیدنز، ۱۹۸۹، ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱). در اینکه تاریخ آغاز مدرنیته چه زمانی بوده است اتفاق نظر قطعی وجود ندارد و به قول بومن Bauman (۱۹۹۱) همین که وارد بحث تاریخی مدرنیته میشویم، اصل مفاهیم مدرنیته گرفتار یک ابهام جدی میشود. تاملینسون، با مراجعه با آراء والرشتاین، آغاز مدرنیته دوره را به ظهور نظام سرمایهداری در مقابل فئودالیته در قرن پانزدهم برگردانده است، که این نگاه در تعارض با ارجاع مدرنیته به دورهی روشنگری و پیدایش یکبارهی دموکراسی سیاسی و یا رویدادهای قرن هفدهم مثل جنگ داخلی انگلستان و یا انقلاب فرانسه و آمریکا در قرن هجدهم و یا اساساً انقلاب صنعتی است که قرن هجدهم را به قرن نوزدهم متصل کرد (تاملینسون، ۱۹۹۹). به هر صورت، باید گفت که مدرنیته جز و مفاهیمی مثل فرهنگ است که، به قول نیچه ، محدود کردن آن در قالب زمان و حتی جغرافیای خاص موجب بیمعنا شدن مفهوم آن میشود. به نظر میرسد مدرنیته، انتزاعی کلّی است از یک تحول در فکر و اندیشه و نهادهای اجتماعی که منجر به نظام جدیدی در زندگی انسان شده است که البته قطعات و اجزای این نظام طی قرن هفدهم تا نوزدهم شکل گرفته و برآیند تجربههای متعالی پراکنده در جهان است. این تجربه در فرآیندهای تکمیلی خود در فاصلهی قرن هفدهم تا نوزدهم، به نوعی چسبیده به جغرافیای غرب است.
شاید بتوان گفت بسیاری از دیدگاههایی که به تحلیل مدرنیته پرداختهاند، این دوره را در یک فرآیند توسعهای مورد مطالعه قرار دادهاند. به عنوان مثال بیرچ Birch و همکاران او (۲۹:۲۰۰۱) دورهی روشنگری اروپا را مبنای مدرنیته فرض کردهاند ولی به وجود آمدن این دوره را حاصل چهار توسعه میدانند:
۱) جایگرینی نسبی ارزشهای انسانی مثل آزادی، برابری، فردگرایی به جای «دین کلیسایی»،
۲) ظهور قوت گرفتن نهضت علمی و روشهای علمی،
۳) اعتقاد به عقل و عقلانیت و تأثیرات مدنی فرهنگ و تکنولوژی،
۴) اعتقاد به «پیشرفت».
این مجموعه اعتقادها و ارزشها در واقع منشأ ظهور نهادها و اشکال مختلف نظامهای دموکراسی، نهادهای آموزشی و احزاب و نهضتهای سیاسی و دولت- ملتها در سراسر جهان شد. با روشن شدن اجمالی مفهوم مدرنیته، میتوان به سؤال ارتباط بین مدرنیته و جهانیشدن پرداخت. آیا جهانیشدن واقعاً معرف ورود به دورهی جدید است و تفاوت ساختاری با دورهی مدرنیته دارد یا خیر؟ در این خصوص دیدگاههای متفاوتی مطرح شده است که از آن میان، نظریهی منوئل کستلز (۱۹۹۷)، ارائه میگردد!
منوئل کستلز (۱۹۹۷) تفاوت دورهی مدرنیته و دورهی بعد از آنرا که جهانیشدن باشد، را در تحول تکنولوژیک میداند. کستلز در کتاب ارزشمند خود « جامعهی شبکهای Network Society » بر این باور تأکید میکند که تحولات ناشی از انقلاب صنعتی که منجر به دورهی مدرنیته شد با ماهیت انقلاب اطلاعاتی و ارتباطاتی که منجر به دورهی جهانیشدن شد تفاوت دارد. انقلاب صنعتی طی دو قرن بعد از ظهور خود در سواحل اروپای غربی با روندی بسیار آهسته به بیشتر نقاط جهان گسترش یافت. اما این گسترش در بسیاری از مناطق جهان شکل سلطهی استعماری داشت. بر خلاف آن،تکنولوژیهای اطلاعاتی ارتباطات با سرعت برق و در کمتر از دو دهه- در فاصلهی بین نیمهی دههی ۱۹۷۰ تا نیمهی دههی -۱۹۹۰ به سراسر جهان گسترش پیدا کرد. به نظر میرسد ماهیت اطلاعرسانی و اثرگذاری روی مخاطبان در جامعهی شبکهای جدید با ماهیت اثرگذاری در دورهی توسعهی انقلاب صنعتی و نظام سیاسی و اجتماعی مدرن غرب متفاوت است. بر این اساس، از نظر کستلز تفاوت عمدهی دورهی مدرنیته با دورهی جهانیشدن، سرعت اثرگذاری جهانی و شکل استعماری داشتن نفوذ دولتهای غرب در جهان دورهی مدرنیته و پسا استعماری شدن روند توسعهی غرب در دورهی جهانی شدن است.
● مفهوم جهانیشدن
همان طور که واترز Waters (۱۹۹۵) بیان کرده است لفظ جهانی (Global) از ۴۰۰ سال پیش تاکنون مورد استفادهی محققان با دیدگاههای متفاوت بوده است. اگر چه لفظ جهانیشدن (Globalization) از حدود ۱۹۶۰ مورد استفاده قرار گرفته است و فرهنگ لغات و بستر در سال ۱۹۶۱ اولین لغتنامهای بود که لفظ جهانیشدن را تعریف کرد، اما مفهوم جهانیشدن از نیمهی دههی ۱۹۹۰ به عنوان یک بحث علمی جدی مورد توجه و مطالعهی محققان قرار گرفت (رابرتسون Robertson ، ۸:۱۹۹۲).
به عنوان تذکر باید توجه داشت که اساساً جهانیشدن یک «مفهوم مطلق Absolute Concept » و نامحدود نیست، بلکه فرآیندی است که دارای مفاهیم نسبی بیشماری است. نسبی بودن مفهوم جهانیشدن ریشه در تنوع روندهای جهانیشدن دارد. این نکته یک معنای مهم دیگر را بیان میکند و آن «تکثّر روندهای جهانیشدن Plurality of Globalization Process » است. با این نگاه، جهان معاصر مواجه با « یک جهانیشدن واحد A Single Globalization » نیست، بلکه مواجه با «جهانی شدنهای بیشمار Unlimited Globalization » (برگر و هانتینگتون Berger and Huntington ، ۲۰۰۲) است. بعضی از این روندها از وسعت و شدّت و شمول بیشتری برخوردارند و بعضی از این روندها از وسعت و شدّت و شمول بیشتری برخوردارند و بعضی قلمروهای کوچکتری را در سطح جهان شامل میشوند و از قدرت و عمق کمتری برخوردارند. وقتی یک مفهوم بیش از اندازه توسعه پیدا میکند و دیدگاههای متفاوت و در مواردی متناقض در کنار آن شکل میگیرد، ناگزیر، باید در نگاه مفهومی به آن، از مفاهیم سلبی آغاز کرد.
● چرا اسلام و مدرنیته، جهانی شدنهای اول و دوم را شکل داد؟
همان طور که گذشت، درخصوص جهانیشدن، نگرشهای متفاوت و بعضعاً متضادی وجود دارد. اگر نقش اقتصاد را در جهانیشدن قدری جدیتر ببینیم و گفتمان اقتصادی را در این خصوص نسبت به سایر گفتمانهای (فرهنگی و اجتماعی) مزیت بدهیم، به این نتیجه میرسیم که: «هرگاه ظرفیت تجاری یک تمدن، بلامنازع گردد، جهانی شدن اتفاق میافتد». ما بر این مبنا، روند تحولات تاریخ اسلام را مرور میکنیم تا آشکار سازیم چگونه تمدن اسلامی از اوج به زوال افتاد و قدرت جهانی شونده خود را به غرب، تسلیم نموده و خود در سراشیبی کامل سقوط، قرار گرفت.
الف) زنگ جهانیشدن اول (ورود عمر به اورشلیم)
پیروزی سریع لشکریان اسلام، یکباره (ظرف کمتر از ۷۰ سال)، سرزمین تقریباً واحدی - به لحاظ تجاری- از مرزهای اروپا تا مرزهای چین را در برگرفت. این وضعیت سریعاً تحول گسترده تجارت را پدید آورد.
از سال ۶۳۸ م که ورود عمر خلیفه دوم اسلامی به اورشلیم است، تقریباً یک نزاع عمیق میان اسلام و امپراطوریهای روم شرقی و غربی پدید آمد.
آیا به راستی حمله و هجوم مسلمانان برای پیشروی در جهان رومی، ریشه ایدئولوژیک و اعتقادی داشت. بعید است که تماماً با رویکرد ایدئولوژیک قابل تفسیر باشد. واقعیت آن است که شرق اسلامی در یک تحول اقتصادی - تجاری عمیق قرار گرفته و بسیار مایل بود که غرب را نیز در این گرونه قرار دهد. به عبارت دیگر بلامنازع بودن ظرفیت تجاری جهان اسلام از یک طرف و فقر و تهیدستی تجاری جهان غرب یا به عبارت دیگر اختلاف سطح پتانسیل تجاری، ریشه و عامل منازعاتی گردید که ما آن را در غالب جنگهای فرسانیده صلیبی و تقابلات دو طرف مشاهده میکنیم.
در تمام طول قرنهای جنگهای صلیبی، مسلمین تدریجاً سطح تجاری خود را با غرب افزایش دادند. در واقع میتوان گفت که انگیزه مسلمانان در آن جنگها بیشتر اقتصادی، امّا انگیزه رومیها (تحت تحریکهای متواتر پاپها) بیشتر ایدئولوژیک بوده است با این همه، در جریان همان سالها، مخصوصاً قرون وسطی، سطح تبادل تکنولوژی، فلسفه و تجارت به درجهای رسید که نهایتاً با پایان یافتن دوره جنگهای صلیبی و سقوط قسطنطنیه، توان تجاری غرب به سطح متوازنی با شرق (اسلامی) رسید. به عبارت دیگر باید گفت که سال ۱۴۴۴ م (سال سقوط امپراطوری روم شرقی)، سال آغاز انحطاط تمدن اسلامی و آغاز اوجگیری تمدن غرب مسیحی است. از همین مقطع، غرب، نسبت خود را اندک اندک ارتقاء بخشید و نهایتاً در قرن ۲۰ به برتری کامل نسبت به تمدن اسلامی و انقیاد این کشورها، دست یازید.
ب) زنگ جهانی شدن دوم (جهانیشدن مدرن)
۱۲-۵- چنین به نظر میرسد که گذشته تکرار شده است. به دنبال بروز روند گذشته و اختلاف سطح تکنولوژی، تفکر فلسفی و تجارت جهان غرب و جهان اسلام، باید گفت که در تمدن اسلامی از اواخر قرن یازدهم شروع به افول میکند و در واقع سال ۱۴۴۴ میلادی، (که البته ظاهراً در جریان فتح قسطنطنیه پیروز به نظر میرسد) نازلترین سطح توان خود میرسد. از سوی دیگر تمدن غرب حرکت خیزنده خود را در جهت جهانی کردن تمدن خود میآغازد. (در نمودار پیوست، سیر تاریخی تعاملات و تقابلات تمدن اسلامی با تمدن مسیحی (سیر تاریخی جهانی شدن اوّل) تا پایان دوران جهانی شوندگی تمدن اسلامی، تشریح گردیده است).
منبع : بانک مقالات جهانی شدن
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست