پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا
درنگی در چیستی و هویت زندگی
![درنگی در چیستی و هویت زندگی](/mag/i/2/dj3ov.jpg)
در گفتگویی که پیش روی دارید، استاد محترم آیتالله علی عابدی شاهرودی، از منظر معناداری به زندگی نگریسته است و چه جای شگفت که در عین وفاداری به ذهنیتها و عینیتها، غایتی در خور و متناسب با شئون و اندامهای غیرلفظی زندگی را برای اندیشه بر نهاده است.
در گفتگویی که پیش روی دارید، زندگی در چارچوبی فراتر از قوارههای شناخته شده خویش مورد بررسی قرار میگیرد و به مثابه امری معنادار پیش چشم قرار میگیرد. چه، در ذیل معنا و معناداری است که زندگی از قوارههای شناخته شده و عاری و محسوسو بیشتر نازل و دو به استهلاک خارجی میشود و رو به استعلاء میگیرد. توجه به ایننکته ضروری است که <معنا> صرفا یک حس یا یک تلقی و نحوه نیست بلکه مدخلی است که در واقع فارق زندگی از گونههای غیرقابل تعریف آن است. بدین سان، معنا، معنادارکننده زندگی است و نه فقط آن بلکه دریچههایی دیگر را نیز به روی زندگی میگشاید که از روزن آنها زندگی با بروزی نو و قابل اعتنا جلوه میکند، چرا که به دنبالمعنا و معناداری، مساله هدفداری، حکمت و ژرفا نیز میآید.
□□□
چیستی زندگی اولین پرسش از زندگی و معنای آن است.
تعریف بر حسب شناختی است که ما از هر چیزی داریم، از این رو تعریف تابعی ازچگونگی و شناسایی ما از یک چیز است. تعریف، تابع تصمیم ما نیست. تابع دانایی قوه شناخت است. درباره پرسش از زندگی و تعریف آن به اندازه شناسایی که از زندگی داریم یا خواهیم داشت، میتوانیم تعریف کنیم. همچنین، چون در شناخت دیدگاههای بسیاری ممکن است وجود داشته باشد، حتی نسبت به یک موجود، بدینجهت، تعریف تابع دیدگاههایی استکه به حسب قوه شناخت از چیز، حقیقت و واقع داریم. دیدگاهها هم مثل شناخت تابع تصمیم و ذهنیت ما نیستند. دیدگاهها تابع امکانات برای شناخت و تابع مقدار رابطه ما با واقع هستند یابا حقیقت در امر اخلاقی.
● زندگی نامه استاد عابدی شاهرودی
آیتالله علی عابدی شاهرودی در سال ۱۳۲۸ در شاهرود متولد شد. مقدمات حوزوی را در زادگاه خویش آموخت. سپس در مشهد از محضر عالمان آن دیار بهره برد. دوره عالی فقه و اصول را در حوزه قم با بهرهگیری از محضر آیات عظام: میرزاهاشم آملی، شیخ مرتضی حائری یزدی و میرزا کاظم تبریزی به پایان برد و موفق شد علامه سیدمحمدحسین طباطبایی و برخی از شاگردان ارشد ایشان را درککند.
استاد عابدی شاهرودی پس از تکمیل مدارج علمی، فلسفی و فقهی به تدریس روی آورد و سالیانی چند است که در حوزه علمیه قم و برخی مراکز دانشگاهی به تحقیق وتدریس علوم معقول و منقول مشغول است.ایشان آثار علمی فراوانی را به قلم آوردهاند که از آن جمله است:مقدمه عربی بر مفاتیح الغیب ملاصدرا، مقدمه فارسی بر ترجمه مفاتیحالغیب ملاصدرا، مقدمه عربی بر شرح اصول کافی ملاصدرا، خلق جدید و حرکت جوهری طبع شده در سیر فلسفه و عرفان در ایران، الحاوی در شرح و تفسیر اساتید و احادیث اصول کافی، نقد و شرح نظریه ترتب، عاقل و معقول با تتمهای مشتمل بر معاد جسمانی، مدخل اصول فقه، تحقیق دوره اصول فقه از منظر منطق اکتشاف و نقد عقل براساس مبادی عامهآیات و احادیث، نظریه اکتشافی اجتهاد، طرح واژه فلسفه اسلامی، تفسیر سوره تکاثر، حرکت ترکیبی جوهر و نقد تئوری نسبیت اینشتین، نقد شناختشناسی، منطق اکتشاف انتقادی، نقد عقل نظری، نقد عقل عملی، متافیزیک اخلاق، تعلیقات بر مصباحالانس فناری، تعلیقات بر تمهیدالقواعد ابن ترکه، تعلیقات بر اسفار، مدخلی بر عرفان نظری و عرفان سلوکی، مدخل تفسیر، مسلک تجمیع در شرح و تحقیق اسناد و احادیث، سنجش قواعد علم داریه.
اینکه زندگی چیست؟ یکی از عمدهترین پرسشهاست. برای زیستشناس زندگیتعریفی دارد که در محیط زیستشناسی درست است تا اندازهای که او در این زمینه آگاهیدارد. زندگی برای انسانشناس که از زاویهای دیگر به زندگی نگاه میکند، تعریفی دیگر وجود دارد. برای فیلسوف نیز تعریفی دیگر دارد. زیرا هر کدام به زندگی از موقعیتی مینگرند. هرموقعیت در جای خود اگر ناظر به واقع و حقیقت و کاشف از آن باشد، درست است. در واقع دیدگاههای مختلف اگر درست باشند، بخشهای مختلفی از تعریف را ارائه میدهند که ترکیباین بخشها بر طبق یک ضابطه میتواند تعریف جامعتری را نتیجه بدهد. خب، از دیدگاه اخلاقی، زندگی معنی والاتری دارد و در واقع زندگی راستین زندگیای است براساس قانون که بر اخلاق و ایدهآلهای اخلاق بنا شده باشد، و در راستای اخلاقی جهت داده شده باشد. دیگرموقعیتها برای زندگی به مثابه مقدمهای بر زندگی انسان بر طبق ایدهآل اخلاقاند و چوناخلاق و دین در هستی ناب خود هر کدام در معنی ناب خود به دیگری باز میگردد، پس اخلاق بیانگر جنبه درونی است از حیث عقل اذهان و دین بیانگر جنبه فراگیر است (درون و بیرون) از حیث عقل جهان و مبدا عقل جهان که خداست.
از این جهت، تعریف ایدهآل برای زندگی تعریفی است که در بردارنده چیستی اخلاق و چیستی دین، یکجا باشد. و چون بدون خدا تصور درستی نمیتوان نه از اخلاق و نه از دین داشت؛ بنابراین زندگی راستین در دو کلمه خلاصه میشود: نسبت به خدا پرستش، نسبت بهخلق خدا خدمت.
▪ چه رابطهای میان زندگی و ذهن وجود دارد؟
از تعریفی که ارائه شد نسبت زندگی و ذهن معلوم میشود، ذهن بیانگر آگاهی ما از زندگی است و سختیها و خوشیها و آرمانها و امیدها و ناامیدیها. اگر ذهن آگاه نباشد و اندیشه وجود نداشته باشد، ما نسبت به زندگی درکی نخواهیم داشت. یعنی شناخت و آگاهی ما در همه زمینهها، چه زیستشناسی، چه انسانشناسی و چه جامعهشناختی و چه اخلاق و دین، از آن حیث است که ما آگاه هستیم. یعنی وجودی هستیم دارای ذهن و قوه اندیشه. اماحقیقت زندگی فراتر از ذهن و همه اذهان است. این در واقع، اصل مطلب است.
▪ زندگی و روح چه نسبتی با همدیگر دارند؟
روح، نهادی است برای قوههایی که انسان دارای آن است. از آن قوهها، قوه ذهن است و این نهاد در واقع بخش درونی زندگی است. همان چیزی که در فلسفه غرب بخش سابجکتیو میگویند. روح البته خود موجودی عینی است اما نسبت به آن سوی خود، از آنرو که آن سو در روح سامان میگیرد درونی و سابجکتیو است و اگر میباید یک تعریف ایدهآل را متحقق بسازیم باید که نهاد آماده و پرداختهای داشته باشیم. در واقع آن نهاد روح است. اگر در این نهاد نابسامانی و پریشانی و ناسلامتی پدید بیاید، زندگی از حیث درونی دچار سختی خواهدشد و امکان برقراری تعریف و محتوای تعریف در روح از میان خواهد رفت. در واقع روح، نهاد درونی زندگی است.
▪ زندگی و زمان دارای چه اصول و روابطی میباشند؟
زندگی از حیث اینکه بشر در مقطع کنونی جهان به زمان ویژهای محصور است، بدین معنا که درنگ انسان از طبیعت یعنی درنگ انسان از آن حیث که روح است در بدن و طبیعت موقت است. در این درنگ موقت، انواعی از زندگی برای بشر هست. از آن زندگی که از زاویه زیستشناختی فراهم میشود، تا مراتب و انواع دیگر زندگی. بخشی از حقیقت زندگی در این مقطع زمانی مورد تجربه انسان قرار میگیرد. اما چون ماهیت زندگی زمانمند نیست، با سپری شدن این مدت از حیث زیستی، زندگی سپری شده است، اما از حیث واقعی سپری نشده است وگرنه زندگی اخلاقی و دینی بیهوده میباشد.
زندگی اخلاقی و دینی جنبه جاوید حیات حقیقی انسان است. این زندگی زمانمند شده، هم میتواند نتیجهای از آن زندگی باشد و هم مقدمهای بر آن زندگی. یعنی این مدتی که انسان در دنیا توقف دارد، وقتی است برای تحصیل حقیقت زندگی. آن زمانی که مدت سپری شد، با آن حقیقت، زندگی انسان باید همراه باشد. از این رو در کتاب خدا آمده است: <و انالدار الآخره لهی الحیوان ان کانوا یعلمون>. زندگی فرجامین و جاویدان آن زندگی است، اگر میدانستند.
▪ نسبت زندگی و زمین را چگونه تحلیل میکنید؟
پاسخ این سوال به اجمال روشن شد. زمین در واقع جنبه مکانی زندگی است. چنانچه مدت درنگ در زمین جزء زمانی زندگی است. زمین، هم میتواند مقدمه زندگی باشد، هم نتیجه زندگی و هم فرصتی برای زندگی. این زمینی که ما در آن قرار داده شدیم، با فضایی که در اختیار ما قرار گرفته و آنچه که در فضاست و پیرامون ما، فرصتی است برای ما، برای تجربهزندگی درست یا خدای نکرده نادرست و تحصیل زندگی ابدی. هم فرصت است، هم مقدمه، هم نتیجه. یعنی انسان میتواند زندگی حقیقی را متحقق سازد. اما چون زندگی خیلی زمانمند ومکانمند نیست، با انتقال از این مقطع زمانی / مکانی نابود نمیشود.
▪ زندگی و حقیقت را چگونه میتوان مورد ارزیابی قرار داد؟
اگر مقصود از حقیقت، حقیقت اخلاقی باشد، تمام چیستی زندگی به حقیقت بر میگردد:زندگی به معنیایدهآل. اما زندگی به معنی زیست و به معنیآگاهی و اینها، هم شروط زندگیایدهآل حقیقی هستند و هم نتایج آن زندگی میتوانند باشند و هم موجبات فرصت برایحقیقت. اگر زندگی بدون آن ایدهآل باشد، فاقد حقیقت است. البته مقصود از حقیقت هم نمیتواند چیزی جز ایدهآلهای اخلاقی و دینی باشد. چون اگر زندگی از این نهاد تهی باشد، بهیک زندگی زیستی در زمان و مکان فرو کاسته شده و محدود میشود که حقیقت زندگی نیست، مثل یک ماشین است که مدتی کار میکند و بعد از پایان انرژی خاموش میشود.
▪ زندگی و ابدیت چه نسبتی با همدیگر دارند؟
چنانچه در پاسخهای گذشته دانسته شد، حقیقت زندگی نه زمانمند است نه مکانمند.بلکه با ابدیت پیوند ناگسستنی دارد. یعنی زندگی اگر حاصل شود، ابدیت هم حاصل میشود چون ابدیت در زمان ومکان نیست، گرچه همراه آن دو است. یعنی یک انسان به تمام معناانسان، درست است که در زمان و مکان زندگی میکند، اما انسانیت و کمالات انسانی نه تاریخاست که بتوان با ساعت و لحظه اندازه گرفت، نه مکانی است که بتوان با متر و چیزهایی درفضا اندازهگیری کرد. حقیقت زندگیکه مقصود نهایی است با ابدیت یکی است. از این رو، کتاب خداوند، فرجام زندگی ایدهآل را که پسندیده خداست، با جاودانگی همیشه مقرون کرده است.به عنوان مثال آیه: <هم فیها خالدون> و از این قبیل. چون زندگی راستین بدون ابدیت تصورندارد و اگر ابدیت نباشد، زمانمند و مکانمند و مشروط به زمان و مکان میشود و اگر مشروط شود، از ابدیت و حقیقت - هر دو - فرو میافتد.
▪ درباره زندگی و زبان چگونه میاندیشید؟ آیا میتوان گفت: زندگی مقولهای زبانیاست؟
زبان یک ساختار شگرف در آفرینش الهی است و نهادی است برای داد و ستد داناییو آگاهی و ارتباط بشریت با یکدیگر. این نهاد، یکی از عناصر زندگی است، اگر درست به کارگرفته شود. از این رو در کتاب خدا آمده است: <اقرا باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان منعلق اقرا و ربک الاکرم الذی علم بالقلم، علم الانسان ما یعلم> و در سوره الرحمن نیز آمدهاست: <خلقالانسان علمه البیان> این دانشی که از آن به زبان یا به بیان تعبیر میشود، ازعناصر زندگی است. بدون زبان (گفتار و نوشتار و داد و ستد آگاهانه بشری) حتیزندگی زمانمند و مکانمند برای بشر به عنوان یک موجود امکانپذیر نیست. و اگر تحت انضباط و در راستای حقیقت قرار بگیرد، هم شرط تحصیل زندگیحقیقی است و هم نتیجه زندگی حقیقی است و هم وسیله و هم نهاد ابقاء نتایج زندگی حقیقتی برای نسلهای آینده است.یعنی تلاشهای گذشته بشر، از طریق نهاد زبان در محیط بشری به نوعی استوار و ماندگارخواهد شد.
▪ زندگی و اجتماع دارای چه تعاملی میباشند؟
اجتماع یک بعد اصلی از همه تعاریف زندگی است، بخصوص که ناظر بر زندگی بهمعنی حقیقی است. چون در اجتماع و با اجتماع است که قوانین اخلاق، میدانی برای بروز پیدامیکند و یک جامعه درست هر چند آرمانی نباشد - پدید میآید - در جامعه به حسبکمالاتی که در این جامعه است و بر حسب مدنیتی که در این جامعه است و هم چون تابعی از این امور زندگی حقیقی محقق شده است، گرچه زندگی به معنی حقیقی مشروط به زمان ومکان است، اما میتواند همراه زمان و مکان باشد. جامعه ایدهآل، در واقع معیار یک زندگیبشری کامل در روی زمین است که دیگر زندگیها باید به این معیار سنجیده شود. این نیز درکتاب خداوند آمده است: <ان الارض یرثها عبادی الصالحون>؛ یعنی فرجام جامعه به یکجامعه شایسته که زندگی حقیقی در آن محقق است، خواهد انجامید. فرمان خدای هستی بهزندگی چنین: است <و لقد کتبنا فی الزبور ان الارض یرثها عبادی الصالحون> یعنی قوه عقلیه نیز به این نتیجه رسیده است که فرجام زندگی به سوی جامعه شایسته است، زیرا خداوند نظام جهان را به گونهای ترتیب داده که به سوی ایدهآل در حرکت است، گرچه تکتک افراد بشر یا بسیاری از آنها نخواهند، اما نظام هستی و زندگی تحت مشیت الهی به این فرجام حرکت میکند تا اینکه خداوند در آن موعدی که مقرر کرده است، چنین جامعهای را از طریق نمایندگان خود محقق سازد.
▪ زندگی و سیاست دارای چه روابط و نسبتهایی میتوانند باشند؟
در علوم عقلی و فلسفی و درگفتار همگانی بشر، زندگی بشر از حیث اجرای قوانین اخلاق به سه قسم تقسیم شده است: زندگی فردی تحت قانون تهذیب اخلاق. زندگی خانوادگی تحت قانون تدبیر منزل. زندگی اجتماعی تحت قانون سیاست مدن. بدون تدبیر خانواده وبدون تدبیر جامعه که مدن بیانگر جوامع بشری است، امکان تحقق زندگی در جامعه و در خانواده و در فرد که واحد نخستین خانواده در جمع است، تحققپذیر نخواهد بود.سیاست که به معنای عقلی و فلسفی و دینی تدبیر جامعه انسانی است، از شروط اصلی تحقق حقیقت زندگی در زمین در جامعه بشری است. یعنی نمیتوانیم به حقیقت زندگی بیندیشیم، بدون اینکه به تدبیر به این زندگی و اراده و تنظیم و اصلاح و سپس تکمیلاش اندیشیده باشیم.
▪ زندگی و اقتصاد چه تاثیری بر همدیگر میگذارند؟
اقتصاد نیز در پوشش تدبیر مدن یا سیاست مدن قرار میگیرد. یعنی بخشی از سیاستمدن به اقتصاد بر میگردد. این نیز از شرایط زندگی است و مانند دیگر امور، میتواند از نتایج باشد. یعنی اگر زندگی با شرایط و عناصر در یک مقطعی پدید آمد، به هر مقداری که تحقق یابد، همچون تابعی از آن زندگی اقتصادی متناسب آن زندگی پدید خواهد آمد. به دیگر سخن: اقتصاد از شعب جامعه و به قول قدما: تدبیر مدن است. از این رو، اگر اقتصاد دچار مشکل یادچار پریشانی باشد، یکی از شروط تحقق زندگی دچار پریشانی و مشکل شده است.
▪ در این راستا زندگی و عدالت را به چه صورت باید توضیح داد؟
عدالت، اصلیترین چیز در زندگی است. یعنی زندگی چونان حقیقت، بدون عدالت نه تصورپذیر است، نه تحققپذیر. بدون عدالت زندگی نه پدید میآید و نه میپاید و نه میشاید. شایسته هم نیست. چون عدالت، زندگی و زندگی انسانی را به خدا نزدیک میکند. قرآن میگوید: <اعدلوا هو اقرب للتقوی> و تقوا به خدا میرسد: <و لکن ینال التقویمنکم>، تقوا به خدا میرسد. این آیه در بحث قربانی است که در یهود رایج بوده است کهمیگوید: از این امور به خدا چیزی نمیرسد، اما تقوا و نیکی به خدا خواهد رسید؛ یعنی تقوا به بارگاه خدایی راه پیدا میکند.
▪ چه تفاوتی میان زندگی قدیم و جدید وجود دارد؟
جواب این است که تفاوت زندگی قدیم و جدید به حسب تفاوت بشریت قدیم و جدیداست. اگر میخواهیم زندگی قدیم و جدید را از هم بازشناسیم، انسانهای قدیم و جدید را بایداز یکدیگر بازشناسیم و یک معیار شرطی میتوانیم برای این بازشناسی ارائه دهیم تا بر طبقآن جامعهشناسی شود. آن معیار این است: اگر بشریت در راستای ایدهآل اخلاقی و دین و عقلقرار داشته باشد، دارای زندگی ایدهآل است و اگر در راستای خلاف این قرار داشته باشد، ازآن زندگی سقوط کرده است. این بستر شناخت عینی ما از جوامع است.
باید دید جوامع گذشته بیشتر در جهت این ایدهآل بودهاند یا جوامع کنونی. در جوامعکنونی چه چیزی ذهن جامعه را به خود مشغول داشته و دارد و در گذشته چه چیزی مشغولمیداشته است. چه چیزی ذهن و روح را مشغول میدارد یا در گذشته میداشته است؛ معیارتشخیص کنونی زندگی از زندگی گذشته است. بله برحسب امکانات زیستی، بشر پیشرفتکرده است و این مساوی پیشرفت زندگی حقیقتی نیست، بلکه به یک معنا بشریت را از زیبایی حقیقی به زیبایی گذرا و سطحی منصرف کرده است.
▪ زندگی و هنر آیا میتوانند مرتبط باشند؟
هنر به معنی قوه پردازشگر بر طبق الگوهایی است که عقل در هر زمینهای ارائه میکند: چه در زمینه حسی و چه در زمینه عقلی. این قدرت پردازشگر موسوم است به هنر. هنر داخل در تدبیر منزل و تدبیر مدن است و به این معناست. این نیز از شرایط زندگی است. اما هنر به معنی دیگر بسته به وضعیتهای گذرای بشری است، چون چیزی که میتواند به زندگی مربوط باشد، از نهادهای ثابت طبیعت انسانی ناشی میشود. برای مثال قوه هنر وقتی در ساخت تاسیسات مورد نیاز بشر اعمال میشود، به صورت قوه معماری و مهندسی آشکار میشود و وقتی در تنظیم شهر و شهرستان آشکار میشود، به صورت قوه اداره شهر در میآید. وقتی درتعلیم و تعلم بروز میکند، به صورت قوه پرورش دهنده و تعلیمدهنده جامعه را تحت پوشش قرار میدهد. مقصود از هنر، این معنا و نهادهای ثابت جامعه است.
▪ زندگی در میان فلسفه شرق و غرب به چه صورت مطرح شده و به چه صورتقابل بازیافت است؟
این سوال بسیار عمیق است چرا که تفاوت این زندگی بر میگردد به تفاوت فلسفهشرق و تمایز ایدهآلها در این دو در گذشته و حال. البته درغرب این ایدهآلها دچار دگرگونی و سپس فروپاشی شد تا به پست مدرنیته انتقال یافت که داستان درازی دارد. اما در شرق (شرقاسلامی) با همه افت وخیزها، هرگز فروپاشی پدید نیامد. مقصود از افت و خیز، جریانهای بهوجود آمده است اعم از مطلوب و غیرمطلوب. برای ردیابی این تفاوتها حتما باید فلسفههایعملی شرق و غرب در گذشته و حال مورد بررسی قرار گیرد، به صورت جامع. اینکه قسمتی را گزینش، برجسته و تخریب کنیم، نتیجه نمیدهد.
عکسش هم که در غرب اتفاق افتاد، نتیجهبخش نیست، بلکه آفتزاست و اینگونه کارکردها به مصلحت جامعه بشری نیست که اگر به افراط برسد، به نژادپرستی و طایفهگرایی، منجر خواهد شد و چون دین اسلام از هر نوعتبعیض و طایفهگری، نژادپرستی و داوری به غیرعدالت و انصاف جلوگیری کرده است، مامجاز نیستیم چنین روشهای مقطعی و آفتزا را تعقیب کنیم. <ولایجر منکم شنان قوم الا انتعدلوا.> ناخشنود بودن از گروهی سبب نشود که شما نسبت به آن گروه عدالت نورزید و به بیانصافی رفتار کنید.
▪ و آخرین سخن؟
هر یک از این منظرها، بخشی از این حقیقت عجیب را نشان میدهد و به قول عرفا: زندگی یک ترکیب جمعی است. درست مثل انسان. یعنی اگر انسان بخواهد از یک نجار، نانوا و بقال بپرسد زندگی چیست، خواهد دید زندگی برای آنها معنای خاصی دارد.
کریم فیضی
منبع : روزنامه اطلاعات
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست