سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


می خواهم عاشق بمانم


می خواهم عاشق بمانم
● درباره زندگی و آثارخولیو ایگلیسیاس
"سال‌ها قبل زمان برایم هیچ اهمیتی نداشت اما حالا زندگی‌ام بسیار عوض شده، حالا دیگر ساعت‌ها، دقیقه‌ها و ثانیه‌ها را می‌شمارم و در آن‌ها تامل می‌كنم، می‌خواهم ازهمه این لحظات بهره‌مند باشم. من فراموش كرده بودم كه باید به سهم هر لحظه زندگی كرد."
دكترخولیو پوگا- Dr. Julio Iglesias Pugaاز جراحان معروف اسپانیا- و همسرش كارول در ۲۳ سپتامبر۱۹۴۳ در خیابان Altamiro شهر مادرید صاحب اولین فرزند خود شدند سه سال پس از تولد خولیو، خانواده به خیابان Benito Gutierrez نقل مكان كرد خولیو تا زمان ازدواجش در سال ۱۹۷۱ در آن‌جا ماند.
خولیو پس از گذراندن دوران مدرسه وارد كالج Colegio Mayor de San Pablo شد و در رشته حقوق مشغول تحصیل شد خولیو از همان كودكی مثل امروزش در تلالو و درخشش بود او عاشق فوتبال بود و همیشه آرزو داشت كه به صورت حرفه‌ای آن را دنبال كند_ خولیو دوازه بان تیم رئال مادرید بود_ اما نیمه شب سپتامبر ۱۹۶۳ همه رویاهای او را به باد داد. آن شب خولیو به اتفاق تعدادی از دوستان نزدیكش ، سوار بر ماشین به طرف خانه می‌راندند كه تصادفی وحشتناك روی داد آن‌ها به شدت زخمی شدند سیستم عصبی خولیو آسیب دیده بود و این باعث شد كه در ۲۰ سالگی فلج شود. به نظر می‌رسید كه دیگر هیچ امیدی وجود ندارد او یك سال و نیم در بیمارستان ماند و به این ترتیب برای همیشه از فوتبال جدا شد.
اما زندگی مسیر تازه ای برای او شروع كرده بود خولیو روزهای كسالت آور بیمارستان را با گوش كردن به رادیو سپری می‌كرد تا این‌كه تصمیم گرفت برای هر آهنگی كه از رادیو می شنید شعری بگوید شعرهای عاشقانه و محزون، شعرهایش بیشتر حاوی نگرشی دردمندانه به زندگی مردان است. ایلدیو Eladio Magdaleno پرستار جوانی كه در بیمارستان از او مراقبت می‌كرد هدیه‌ای بسیار بزرگی به خولیو داد یك گیتار، وقتی برای اولین بار خولیو گیتار را در دستش گرفت هرگز تصور نمی‌كرد كه روزی ركوردار فروش بیشترین ترانه در جهان خواهد بود با بیش از ۲۰۰ میلیون كپی كه نامش در كتاب گینس ثبت شده است.
در آن روزهای سخت گیتار زدن برای او راهی بود كه خاطرات خوشایند رئال مادرید و زمین فوتبال را فراموش کند خاطراتی كه روی تخت بیمارستان عذابش می‌داد او كم كم شروع به نواختن كرد و نت‌های موسیقی را یاد گرفت هر روز بیشتر و بیشتر سعی می‌كرد و رفته رفته شعرهایش را هم به نوای گیتار می‌آمیخت. پس از رهایی از بیمارستان تصمیم گرفت تا به تحصیلاتش ادامه دهد وی هم‌چنین برای یادگیری زبان انگلیسی وارد دانشگاه كمبریچ در لندن شد چند هفته پس از آن در سال ۱۹۶۸ اولین ترانه خود را به نام " Air Port Pub" اجرا كرد كه با استقبال مردم مواجه شد در حالی كه "تامی جونز" و "بیتلزها" نیز آن‌جا بودند وی سپس با دختری به نام Gwendolyne Bollore آشنا شد كه بعدها در موفقیت‌های او تاثیر بسزایی داشت خولیو ترانه Gwendolyne را برای او سرود.
تلاش‌های خولیو برای یافتن یك تهیه كننده سرانجام به بار نشست و توانست اولین ترانه خود را در استودیو مادرید ضبط كند وقتی تهیه كننده از او پرسید: "چرا برنامه‌ها را خودت اجرا نمی‌كنی" او با تعجب پرسید: من كه خواننده نیستم.
۱۷ جولای ۱۹۶۸ خولیو جایزه فستیوال de Benidorm برای ترانه "زندگی هم‌چنان جاریست La vida sigue igual" را تصاحب كرد یك سال بعد علاوه بر حضور در دو فستیوال Brassow Golden و San Remo اولین تور دور اسپانیا را نیز برگزار كرد پس از آن او در مقابل بیش از صد هزار نفر در سانتیاگو شیلی به همراه استینگ و دایانا روز Diana Ross آواز خواند وی همان سال وارد عرصه سینما نیز شد. و خیلی زود به پیاده روی معروف هالیوود راه پیدا كرد.
خولیو ۲۰ ژانویه ۱۹۷۱ با Isabel Preysler Arrastria (متولد ۲۵ فبیریه ۱۹۵۱) جامعه شناس و ژورنالیست مشهور اسپانیایی ازدواج كرد حاصل این ازدواج سه فرزند به نام‌های "ماریا"Chabeli" Mara Isabel"( ۳ سپتامبر ۱۹۷۱) ، "خولیو Julio José (۲۵ فیبریه ۱۹۷۳)" و"انریكو میگوئل Enrique Miguel (۸ می ۱۹۷۵) بود خولیو و ایزابل سال ۱۹۷۸از هم جدا شدند و یك سال بعد عقد ازدواجشان را باطل كردند. خولیو بعدها با میراندا ازدواج كرد كه حاصل این ازدواج نیز دو پسر و دو دختر دوقلو به نام‌های ویكتوریا و كریستینا است.
● نشان‌ها و عناوین
۱۹۸۳ دریافت دیپلم افتخار به خاطر داشتن ركورد در ضبط بیشترین ترانه، ثبت نامش در كتاب ركورداران گینس و همچنین تهیه ترانه‌هایی به زبان‌های مختلف دنیا(اسپانیایی، انگلیسی، ژاپنی، ایتالیایی، آلمانی، فرانسه و پرتقالی ...)
۱۹۸۴ به عنوان بهترین هنرمند اسمش در پیاده روی مشهور هالیوود نقش بست
۱۹۸۸ برنده جایزه گرامی به عنوان بهترین خواننده لاتین برای آلبوم "یك مرد تنها Un hombre solo"
۱۹۹۲ به عنوان سفیری از Galicia در دانشگاه Spaniard فلوریدا معرفی شد
۱۹۹۵ اولین خارجی بود كه در كشور چین موفق به دریافت جایزه فروش طلایی شد .
۱۹۹۷ به عنوان بهترین خواننده لاتین جایزه برتر موسیقی بین المللی موناكو را به خود اختصاص داد.
خولیو ایگلیساس هرگز نمی‌خواهد شب ۸ سپتامبر ۱۹۹۷ را فراموش كند شبی كه موفق به دریافت جایزه بزرگ ASCAP Pied Piper در آمریكا شد جایزه‌ای معتبر و ارزشمند كه او با پشت سر گذاشتن هنرمندان بزرگی چون فرانك سیناترا، Barbara Streisand و Ella Fitzgerald موفق به دریافت آن شده بود علاوه بر این شهردار میامی یك روز را به نام روز خولیو نام نهاد . و عنوان شهروند افتخاری به او اعطا كرد
● آلبوم‌ها
۱۹۸۴ ۱۱۰۰ Bel Air Place
۱۹۸۵ لیبرا LIBRA
۱۹۸۶ در كنسرت In Concert
۱۹۸۷ خولیو julio
۱۹۸۸ بی وقفه Non Stop
۱۹۸۸ لحظه ها Moments
۱۹۸۸ هی hey
۱۹۸۸از كودكی تا زن كامل From A Child To A Woman
۱۹۹۰ شب پرستاره Starry Night
۱۹۹۴ مجنون Crazy
۱۹۹۶ تانگو Tango
۱۹۹۸ زندگی من My Life
۲۰۰۰ شب مهتابی Noche De Cuatro Lunas
۲۰۰۴ ترانه های عاشقانه
● مصاحبه
خولیو هنوز هم از درد عشق می‌نالد الكساندر لیوتكوف Alexandra Lioutikoff نائب رئیس انجمن نویسندگان و ناشران آمریكای لاتین می گوید:"خولیو برای ما حكم یك پرچم است نوعی ضمانت برای آمریكای لاتین". خولیو خواننده محبوب اسپانیایی كه نام خود و خانواده‌اش را در جهان پرآوازه كرده است پس از انتشار آخرین آلبومش به نام "طلاق" كه سال ۲۰۰۱ وارد بازار شد اینك در خانه‌ای در پانتا كانا punta cana واقع در سواحل كارائیب (جمهوری دومینیكن) روزهای آرامی را پشت سر می‌گذارد "وقتی ۳۵ سال تمام روی صحنه هستید و برای طرفداران مشتاقتان ترانه‌های جدید می‌سرایید طبیعی است كه آن‌ها هرگز شما را فراموش نكنند"
او هر روز صبح از خواب بیدار می‌شود و روزی یك و نیم ساعت پیاده روی می‌كند و ورزش‌های سبك انجام می‌دهد ، "هر روز مغزم را تمرین می‌دهم تا این كه احساس پیری نكنم" این روزها او شستمین سال تولدش را جشن می‌گیرد" هیچكس، فقط خانواده‌ام ، همسرم هیچ هدیه‌ای برای روز تولدم نگرفته بود او به بچه هایمان اشاره كرد و گفت: این‌ها همه هدایای ما هستند"
این مصاحبه گلچینی از صحبت‌های خولیو در چندین مصاحبه مختلف است.
_ از آلبوم جدید شروع كنیم چرا اسمش را "طلاق" گذاشتید؟
در واقع "طلاق" اسم یكی از ترانه‌های این آلبوم است فكر می‌كنم كه كمی سنگین باشد اما نسبت به ترانه‌های دیگر این آلبوم از آن بیش‌تر خوشم می‌آید كمی ساده، كمی متفاوت، كمی تازه و كمی غیر عادی.
_ما در مورد طلاق تحقیق كردیم و دیدیم كه مثلا در بلاروس میزان طلاق ۶۸ درصد است پس نتیجه گرفتیم كه آلبوم شما آنجا خوب می‌فروشد، در آمریكا طلاق را ۴۹ درصد یافتیم و فكر كردیم آن‌جا هم خوب می‌فروشد اما در اسپانیا میزان طلاق خیلی كم است حول و حوش ۱۷ درصد، یعنی اینكه آلبوم جدید شما ممكن است در زادگاهتان مورد استقبال قرار نگیرد.
خوب اسپانیایی‌ها نیازی به طلاق ندارند(می خندد)، قبلا طلاق گرفتن در اسپانیا كار دشواری بود اما اخیرا قوانینی وضع شده كه شرایط را برای طلاق آسان كرده‌است هر چند كه من فكر می‌كنم بدون در نظر گرفتن این شرایط باز هم آلبوم جدیدم فروش خوبی داشته باشد.
_ خولیو می‌خواست سفیر شود علم حقوق خوانده بود اما به رئال مادرید رفت و فوتبالیست شد البته می‌دانم كه شما فوتبالیست خوبی بودید.
نه ، اینطور نبوده ، من فقط در یك تیم بزرگ بازی می‌كردم رئال تیم بزرگی است البته تا ۲۰ سال قبل!!!
_ و یك تصادف باعث شد كه مسیر زندگیتان به كلی عوض شود؟
۲۰ سالم بود كه تصادف كردم سیستم عصبی بدنم صدمه دیده بود و پاهایم فلج شده بودند مدتی در بیمارستان بستری شدم این مدت یك و نیم سال طول كشید. رادیویی در اطاقم بود كه بیشتر وقتم را با شنیدن موسیقی پر می‌كردم تااین‌كه شروع كردم به شعر گفتن، با صدای موسیقی رادیو شعرهای حزن انگیز می‌گفتم پرستاری كه مسئول مراقبت از من بود یك گیتار به من هدیه داد و من شروع به نواختن كردم این كار بازوانم مرا قوی می‌كرد چیزی شبیه "فیزوتراپی"، من هر روز تمرین می‌كردم تا این‌كه یك خواننده شدم یك خواننده بد!!
_ یك خواننده بد؟
بله ، من شروع به یاد گرفتن كردم همه چیز را می‌شود در زندگی یاد گرفت، این سرگرمی‌های كوچك را جدی گرفتم آنقدر جدی كه حرفه من شد حرفه‌ای كه عاشقش شدم.
_ و خیلی‌ها هم عاشق موسیقی شما هستند.
نه، نه
_ خیلی شكسته نفسی می‌كنید، این تواضع شما را می‌رساند، حالا از پسرتان انریكو بگویید خواننده موفقی كه مثل شما محبوب و محجوب است.
خوب این در ژنتیك ما است پدرم هم همین طور بود(می خندد)، وقتی در مورد پسرانم حرف می‌زنم یا باید چیزی نگویم یا باید از هر دویشان بگویم خولیو(پسر اولم) به من می‌گوید:"پدر تو ما را نمی‌شناسی".انریكو، شخصیت خارق العاده‌ای دارد محكم و مستقل، با اینكه من همیشه در سفر بوده ام اما آن‌ها كودكی خوبی داشته اند خوب رشد كرده اند و تحصیلات عالیه دارند خیلی به آن‌ها افتخار می‌كنم.
_ پدرتان چه تاثیری در شما داشته است.
پدرم یك دكتر جراح و بهترین الگوی من بود. بردباریش زبانزد بود روزهایی را یادم می‌آورم كه تروریست‌ها او را دزدیده بودند خیلی سخت گذشت او خیلی زود به خانه بازگشت او همیشه برایم بزرگ بود. یك الگوی كامل برای همه زندگیم.
_ در آستانه شروع یك زندگی جدید هستید چه احساسی از این شروع دارید.
برای من، خواندن یك مشغله ابدی است، تنها چیزی كه باعث می‌شود به خاطر از دست دادن لحظات افسوس نخورم، لذتی كه از خواندن برده‌ام هرگز از خوردن و خوابیدن نبرده‌ام، احساس رهایی، احساس فارغ بودن از هر قید و بندی بسیار لذت بخش است اما حالا گذر زمان را حس می‌کنم نمی‌دانم توان آن را دارم یا نه، مجبورم به این چیزها فكر كنم چون زمان برای من خیلی كم است زندگی شما را در مسیر تازه‌ای قرار می‌دهد و شما دیگر نمی توانید به عبور لحظه‌ها بی تفاوت باشید.
_چه قسمت از زندگیتان را از دست رفته می‌پندارید؟
قطعه‌ای از شعر جورج لوئیس Jorge lvis یادم هست كه مضمونش این است:" شرمسارم كه هرگز خورشید را قبل از طلوعش ندیدم"، من و زمان به هم پیوسته‌ایم نمی‌توانم هرزش دهم می‌خواهم بیش‌تر بهره مند شوم، كارهای زیادی كرده ام كه نتایج آن را خواهم دید می‌توانم لحظات لذت بخشی داشته باشم، می‌توانم عاشق باشم، من می‌خوانم برای این‌كه می‌خواهم عاشق بمانم.
منابع:
http://launch.yahoo.com/ar-۲۵۱۴۸۳-bio--Julio-Iglesias
http://www.juliomusic.com/Biography.htm
http://www.juliomusic.com/
http://www.julioiglesiasfanclub.com/
ترجمه: لعیا ملک‌پور
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید