پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تحقق عدالت در بستر کنش ارتباطی


تحقق عدالت در بستر کنش ارتباطی
مفهوم عدالت یکی از کهن ترین مقوله ها در اندیشه بشر و یکی از پایدارترین دغدغه های بشری است. در دوره های گوناگون تاریخ و در حوزه های متفاوت، عدالت به شیوه های مختلف مورد توجه قرار گرفته است. عدالت از جمله مفاهیم بنیادی و موضوعات محوری فلسفه سیاسی است که نه تنها در نظر، بلکه درعمل توجه بسیاری را برانگیخته است. به بیان دیگر استقرار عدالت در جهان، نهایت آرزوی بشر در طول تاریخ بوده است. جست وجوی ماهیت عدالت که به تدریج در چارچوب های نظریه هایی گسترش یافت، فرآیند پرفراز و نشیبی را گذرانده تا به دوره کنونی رسیده است.
● نگاهی تاریخی به مفهوم عدالت
در قرن نوزدهم پس از معرفی دولت درمقام منبع عدالت، هگل تئوری عدالت بر محور جامعه را ارائه کرد که بر مبنای آن مهمترین بخش ماهیت عدالت را توزیع عادلانه ثروت و دارایی های جامعه تشکیل می دهد. این دکترین با محول کردن توزیع ثروت به سمت دولت کشیده است و امکان عادلانه بودن را به روش های گوناگون تفسیرمی کند: تقسیم برابر، توزیع براساس میزان نیازمندی افراد و تقسیم بر اساس میزان کار و تولید از مهمترین تعبیرهای عدالت جامعه محور بود که با نظریه مارکس، «از هر کس به اندازه توانش و به هرکس براساس نیازش» جان گرفت.
مارکس با تحلیلش از رابطه کار و سرمایه در زمینه اثبات ناتوانی دولت سرمایه داری از برقراری عدالت تلاش کرد; زیرا بر اساس نظریه ارزش کار، استثمار ناعادلانه مازاد تولید به وسیله سرمایه در جهت مخالف آرمان برابری اقتصادی که در تمامی شاخه های سوسیالیسم و مارکسیسم به چشم می خورد، حرکت می کرد.
در قرن بیستم در بیشتر نظریه های عدالت، با دو ویژگی حفظ تقدم فرد بر جامعه و آزادی بر برابری، تعریف های فراوانی درباره ناعادلانه بودن رفتار انسان و ماهیت عدالت عرضه شده اند. راولز، با بازسازی فلسفه سیاسی درنیمه دوم قرن بیستم، نظریه عدالت خود را در سنت فلسفی کانت و بر مبنای قرارداد وتوافقی عقلانی مطرح کرد، با این ویژگی که سعی داشت با وارد کردن اصل انصاف در حکم اندیشه اساسی مفهوم عدالت، ایرادها وانتقادهای وارده بر نظریه قراردادگرایی کلاسیک را رفع کند. راولز برای داشتن نظریه ای جهان شمول در پی قراردادن فرضی انسانها در وضعیت اولیه و پشت پرده جهل نسبت به شان وضعیت اجتماعی و شغلشان، کوشید با دو اصل برابری و تفاوت، عدالت را توضیح دهد. برای او برابری درآزادی، درحکم اصل نخست ،بر اصل دوم مقدم بود، چرا که هم تفاوت و نابرابری در توزیع درآمد و ثروت را تا اندازه ای که کاهش آن موجب وخیم تر شدن وضع تهیدست ها نشود، توجیه می کرد و هم به توزیع برابر فرصت ها مربوط بود. همین تقدم، موضوعی مناسب برای انتقادهای وارده بر نظریه راولز از سوی گرایش های سوسیالیستی شده است. به طور مثال عده ای معتقدند نظریه عدالت راولز با تقدم آزادی سبب شده که بدون توجه به نیازها، همه افراد برابر فرض شوند و جدایی ساختگی بین آزادی و نیاز به وجود آید و پنداشته شود که نیاز نمی تواند از همان تقدم آزادی برخوردار باشد. انتقاد دیگر گرایش های سوسیالیستی، مسئله توزیع است.آنها معتقدند راولز بر توزیع درآمد متمرکز بود و به توزیع ثروت و نابرابری های طبقاتی کمتر توجه داشت.
با وجود این انتقادها، تلقی راولز ازعدالت در حکم یکی از فضیلت های بی شمار نهادهای اجتماعی، فضیلت را بار دیگر وارد مبحث عدالت می کند. البته مفهوم فضیلت مورد نظر او از رویکرد سنتی به فضیلت که در عصر کلاسیک مطرح بود فاصله گرفته و او نهادهای اجتماعی و ساختارها را موضوع عدالت دانسته است. او معتقد بود که درصورت عادلانه بودن ساختار، انجام هرگونه توزیعی به وسیله آن عادلانه خواهد بود.
هایک نیز مانند راولز با تاثیر از کانت، دیدگاه فلسفی خود را درباره عدالت بر توافق همگانی مبتنی ساخت، ولی برخلاف راولز، به جای دولت رفاه، نظریه عدالت خود را در یک دولت حداقل تضمین کرد. او با ابداع اصطلاح نظم خودجوش به آموزه دست نامرئی و دیدگاه اقتصاد کلاسیک آدام اسمیت از دولت حداقل رجوع کرد. بدین ترتیب، بیشترین انتقادها را به عدالت برنامه ریزی شده و دولت سوسیالیستی وارد کرد.
به نظر هایک، عدالت توزیعی سوسیالیسم از یک سو به علت در نظر گرفتن کل وضعیت اجتماعی و صرف نظر کردن از کارهای فرد در تقابل با آزادی و تقدم فرد بر جامعه است، و از سوی دیگر به دلیل ناآگاهی حکومت در زمینه اصلاح فرآیندهای بازار، انتظار رفع نیازها به وسیله دولت بیهوده خواهد بود. هایک، مالکیت خصوصی را عادلانه می دانست و برقراری عدالت را به عهده نظم خودجوش گذاشته بود و هرگونه تجاوز به حق مالکیت را بی عدالتی می پنداشت.
رابرت نوزیک نیز با اعتقاد به ناکارآمدی نظریه عدالت توزیعی راولز در جوامع آزاد، نظریه عدالت به منزله استحقاق را معرفی کرد که به اعتقاد ویلیام تی. بلوم، اصلاح شعار عدالت خواهانه مارکس به سبک لیبرال بود:«از هر کس به اندازه ای که خود برای انجام دادن بر می گزیند و به هر کس به اندازه ای که خود او برای خود می سازد.»
نوزیک به دواصل عدالت در تملک و عدالت در انتقال، را که ناظر به جریانی تاریخی، روی های و فرآیندی هستند، اجزای نظریه خود می دانست. به نظر او هیچ کس نسبت به دارایی ای ذی حق نیست مگر به اعمال مکرر اصل عدالت در تملک و اصل عدالت در انتقال. بدین ترتیب، توضیح عادلانه بودن به وسیله بررسی چگونگی پدید آمدن مالکیت برای صاحب مال و انتقال مالکیت، نظریه عدالت به منزله استحقاق رابرت نوزیک را نظری های ساخت که در مقابل نظریه وضع نهایی راولز قرار گرفت.
● عدالت از دیدگاه هابرماس
هابرماس شرایط رسیدن به جامعه متعادل را فضای گفت وگو بین افراد جامعه می داند. وی می گوید برای رسیدن به این شرایط نیازمند حوزه عمومی هستیم. به زعم هابرماس، اجرای حقوق برابر، باید برای هر دو جنس، زن و مرد یکسان باشد و باید آن چنان گسترش یابد که تمام گروه های اجتماعی را در برگیرد. در واقع وی به ایده سوسیالیسم اشاره می کند که عدالت نمی تواند به اجرا درآید مگر آن که حقوق اجتماعی و فرهنگی تضمین شود وهمه افراد فرصت برابری برای استفاده آزادی و حقوق سیاسی را داشته باشند. در مرکز چنین ایده ای این باور وجود دارد که تمامی انسان ها برابرند و حق دارند که با برخورد و احترامی یکسان رو به رو شوند.
هابرماس عدالت را به عنوان کنش ارتباطی میان افراد تعریف می کند و معتقد است که معیارهای حداقلی از عدالت می تواند از مفاهیم کنش ارتباطی و عقلانیت ارتباطی او منشا بگیرد. وی می کوشد نظریه کنش ارتباطی خود را به صورت بستری درآورد که در ساختن طرحی به مراحل توسعه ای - منطقی هم کنش های جمعی و کنش های فردی مورد استفاده قرار گیرد. عدالت از نظر هابرماس بر حول دو محور می چرخد: کنش ارتباطی و حوزه عمومی.
● کنش ارتباطی
هابرماس انواع کنش اجتماعی را به دو نوع تقسیم می کند: ۱- کنش معقول و هدفدار و ۲- کنش ارتباطی. وی کنش معقول و هدفدار را نیز به دو نوع تقسیم می کند: ۱- کنش های مستقیم، ۲-کنش های استراتژیک.
تاکید هابرماس بر کنش ارتباطی و مبنای تمام نظریه های او همین نوع ارتباط است که ارتباط تحریف نشده و بدون اجبار است. درکنش ارتباطی کنش افراد درگیر نه از طریق حسابگری های خودخواهانه موفقیت، بلکه از طریق کنش های تفاهم آمیز هماهنگ می شود. افراد دخیل در کنش ارتباطی اساسا در بند موفقیت های شخصی شان نیستند بلکه هدف هایشان را در شرایطی تعقیب می کنند که بتوانند برنامه هایشان را برمبنای تعریف های از موقعیت مشترک و در ارتباط با دیگران هماهنگ سازند.
از سوی دیگر به نظر هابرماس انسانها از دو طریق کار و زبان بر محیط وکارهایشان تاثیر می گذارند. کار همان کنش عقلانی هدفمند که متضمن کنش ابزاری و گزینش عقلانی یا هر دو است که به تسلط و توانایی اعمال اراده بر طبیعت می انجامد و زبان انباشته از مفاهیم و نمادهاست که امکان فراگیری دانش و استفاده از خرد جمعی را به انسانها داده است و به انعطاف پذیری و مهارت در کنش های ارتباطی انجامیده است و ساختارهای آگاهی افراد را شکل می دهد.
هابرماس، کنش ارتباطی بین افراد را به عنوان عدالتی که افراد بتوانند در جامعه سازماندهی اجتماعی و اداره عمومی متکامل تری به وجود بیاورند. وی سعی نموده است که با معرفی خرد ارتباطی به عنوان ماوای حکم اخلاقی مشکل توضیح در کارکرد مجرب و خرد ناب و خرد عملی محض را پشت سر بگذارند. او ارتباط گفتاری را محل گفت وگو و بروز خرد غیرنابی می داند و به نظر او افراد در جریان گفت وگو به دنبال نظر و ابراز نظر و اصلاح نظر و توافق در مورد بهترین و درست ترین به نظر می رسند. خردورزی در تامل درونی و فردی جریان نمی یابد بلکه در بحث و نقد و گفت وگو فعلیت پیدا می کند. هابرماس می گوید برای اینکه چند نفر بتوانند به گفت وگو بپردازند و در آن به تفاهم و توافق برسند لازم است که این قواعد به رسمیت شناخته شود:
۱ـ هر شخص توانا به سخن گفتن و انجام کنش مجاز به شرکت در گفتمان است.
۲)
الف) هر کس مجاز است هر گزاره و حکمی را مورد سوال قرار دهد.
ب) هر کس مجاز است هر گزاره و حکمی را که می خواهد در گفتمان طرح کند.
ج) هرکس مجاز است گرایش ها و امیال و نیاز هایشان را بیان نماید.
۳) هیچ گوینده ای را نمی توان به زور چه درونی و چه بیرونی از اعمال حقوق بیان شده در بندهای ۱و۲ بازداشت. به نظرهابرماس اخلاق گفتمانی رویکرد عقلایی اخلاقی مبنای عملی - اجتماعی می بخشد. این درک به جای خرد مخرب ناب عملی محض خرد ارتباطی و خرد بیناذهنی برآمده از ارتباط ذهنی را مبنای رویکرد اخلاقی انسان بر می شمرد. بحث این است که کارکرد عقل در گفت وگو و ارتباط زبانی مادیت پیدا می کند و انسان را به اتخاذ رویه عقلانی نسبت به هنجارهای اخلاقی می کشاند و این اخلاق از نظر هابرماس برخلاف درک کانت در محدوده صورگرایی محض باقی می ماند.
هابرماس معتقد است که فرایند توسعه اخلاقی را نمی توان تا فرایند توسعه تولید و صنعت تنزل داد. به نظر وی نیاز به وجود نظم در میان دولت ها و ملل مختلف و جوامع سیاسی مستقل به اندازه تاثیر بر روند اخلاقی انسانها حائز اهمیت است. وی می گوید چیزی به نام حقائق اخلاقی ثابت و دائمی وجود ندارد، ولی با این وجود معتقد است که هدف نظریه اجتماعی باید تحقق زندگی خوب و ایده آل باشد.
● حوزه عمومی
حوزه عمومی در مقابل حوزه خصوصی قرار دارد. حوزه عمومی که سیاست در آن شکل می گیرد و عرصه آزادی است و حوزه خصوصی با اعمال خشونت و تبعیض بر بندگان به رفاه نیازهای خود می پردازد. مفهوم عرصه عمومی یکی دیگر از اجزا نظام فکری هابرماس است. این مفهوم با جایگاهی مرتبط است که هابرماس برای عقلانیت ارتباطی به عنوان حوزه تعامل و تفاهم قایل است. منظور هابرماس از عرصه عمومی فضای اجتماعی است که در آن افکار عمومی شکل می گیرد. افراد در حوزه عمومی می توانند به طور آزاد و اختیاری مشارکت کنند. وقتی که افراد به طور آزادانه و از طریق انجمن ها، اجتماعات و نشر آزاد نظریات با یکدیگر به گفت وگو می پردازند و به صورت پیکره عمومی عمل می کنند. عرصه عمومی طی سده های اخیر از عوامل اصلی شکل گیری دموکراسی است.
عدالت از نظرهابرماس یعنی اینکه افراد بتوانند با یکدیگر به بحث وگفت وگو بپردازند; اما در سرمایه داری متاخر به دلیل انفعال سیاسی و سیاست زدایی توده ها دچار ضعف و زوال شده است. در واقع از نظر هابرماس برای رسیدن به عدالت به حوزه عمومی نیازمندیم حوزه ای که افراد آزادانه به گفت وگو بپر دازند. بعد از اینکه ما از حوزه عمومی توصیفی کرده ایم می توانیم به این نتیجه برسیم که هرچه حقوق و امکانات مساوی برای کسانی که درگیر بحث هستند بیشتر دسترس باشد هر چه افراد از نظر درونی به استدلال برتر و منطقی تر گرایشی بیشتری داشته باشند و آزادانه وعقلانی تر صحبت کنند به شرایط مطلوب سخن گفتن نزدیک می شویم که این همان وضعیت ایده آل کلامی است و افراد با استفاده از این گفت وگو و ازطریق عقلانیت ارتباطی بر سر صدق و کذب مفاهیم اخلاقی و هنجار های اجتماعی به تفاهم برسند.
هابرماس همچون فلاسفه پیشین خود ارسطو و کانت به دنبال آن است که گفتمان علم اخلاق خود را بر امری عام تر از هنجارهای فرهنگی موجود استوار سازد. وی این کار را با پایه گذاری گفتمان علنی اخلاق بر فهمی اساسا تجربی از پراکسیس و نیز شرایط گفتمان به انجام برساند. حاصل این مبناگروی آن است که گفتمان اخلاق هابرماس، تا بدانچه که شرایط ضروری و دموکراتیک گفتار اجتماعی ایده آل را نشان می دهد. گفتمان علم اخلاق که موضوع آن مصالح، ارزش ها و هویت هاست و نیز گفتمان اخلاقی که راجع است به عدالت، انصاف و برابری در حیطه منافع عمومی.
تلقی دستوری از تامل دموکراتیک که هابرماس مطرح می کند، مذاکرات و تعاملات پراگماتیک را با گفتمان علم اخلاق و گفتمان اخلاقی به نحوی تالیف می کند که توجیه کننده این فرض باشد که نتایج صحیح رویه ای آنهایی هستند که شهروندان آزاد و برابر بتوانند به نحو معقولی درباره آنها به توافق دست یابند.
از زمان تکوین نظریه کنش ارتباطی دراندیشه هابرماس، توسعه اجتماعی در پیدایی شرایط و اوضاعی دیده می شود که هر عنصری از جامعه در امور اجتماعی به صورت برابر مشارکت کند، یعنی پیدایی موقعیتی که ارتباط در آن تحریف نشده است. هابرماس وضعیت مطلوب گفت و شنود را طرح وعنوان کرد. وضعیت گفت وشنود والد و مولود برابری و عدالت است، لذا فراهم آمدن آن، امکان انتقاد از نابرابریها و تبعیض های موجود ناشی از توزیع عادلانه قدرت در اجتماع را به وجود آورد. پیدایی وضعیت مطلوب گفت وشنود جامعه را به توسعه اجتماعی نزدیک می سازد وهمچنین در جامعه ای که استقرار عدالت، نابرابری های اجتماعی دست کم تعدیل یابد تعریف ارتباطات رو به کاستی می گذارد. همین کنش متقابل بین وضعیت مطلوب گفت وشنود و پیشرفت اجتماعی است که امکانات مشارکت اکثریت در اداره عمومی و کاستن از میزان نابرابری های عمده را تضمین می کند.
از نظر هابرماس والاترین وبرترین کنش ها عبارتند از فراگیری که با انجام هر چه بهتر و بیشتر می تواند ساختارهای آگاهی را تکامل بخشد و هم با به کاربستن خرد وعدالت موجبات سازماندهی اجتماعی و اداره عمومی متکامل تری را به وجود آورد. هرچه درجه استفاده از خرد و عدالت در روانه های توسعه اجتماعی بالاتر و سنجیده تر باشد، وجود نابرابری ها در اجتماع کمتر می شود.
برای رسیدن به عدالت از نظر هابرماس، کنش ارتباطی لازم است. همان طوری که می دانیم پیشرفت جوامع و رسیدن به یک مقوله توسعه اجتماعی از سیستم های ارتباطی است. عدالت در جوامع، گذشته از آن که تمام افراد به نیازهای خودشان دسترسی پیدا می کنند به حوزه عمومی، بحث گفت وگوهای که افراد از طریق کنش ارتباطی که نظریه اصلی هابرماس است دست پیدا می کنند. هابرماس می گوید که افراد وقتی در جامعه با یکدیگر بحث و گفت وگو می کنند و یک گفت و شنود آرمانی انجام می دهند می توانند به اهداف و ارزش ها و نیازهای خود برسند و حتی نگرش ها و باورهای خودشان را در یک حوزه عمومی می توانند به یک وحدت کلامی و آرمانی دست پیدا کنند. وحدت کلامی در جامعه به یک پیشرفت تبدیل می شود. پیشرفت از نظر او همان مفاهمه و گفت وگو بین افراد جامعه می باشد و او می گوید ما برای نوسازی جامعه فقط به عقلانیت ابزاری نیازمند نیستیم، بلکه ما برای رسیدن به نوسازی به عقلانیت فرهنگی نیازمندیم که این نوع عقلانیت مشتمل بر مدارس، آموزش و تربیت وغیره می باشد.
نویسنده : سیدحسین امامی
منابع در دفتر روزنامه موجود است
منبع : روزنامه مردم سالاری