یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا


نگاهی به پایان مرگ تدریجی یک رویا


نگاهی به پایان مرگ تدریجی یک رویا
اگر پایان یافتن اسطوره و کار برجسته کیانوش عیاری در عرصه تصویر مستحق سوگواری و افسوس بود بی انصافی است که با به پایان رسیدن مرگ تدریجی یک رویا سکوت کنیم و این تمام شدن و نهایت را به سوگ ننشینیم.
فریدون جیرانی با نگاه متفاوت و منحصر به فروش در عرصه سینما جایگاه خاص و مشخص شده ای را برای خود و کارهایش رقم زده است و به عبارتی صاحب ژانر و گونه، در سینمای ایران می باشد.
مطمئنا سریال پراز جذابیت مرگ تدریجی یک رویا را دیده اید؟
جیرانی این بار با نگاه متفاوت و منحصر به فردش در تلویزیون و امر سریال سازی نیز حضور توانایی خودش را ثابت کرد، هر چند که سریال دچار اغراق آمیزی ها و غلوهای آشنای سینمای جیرانی بود، اما در عین حال با بدعت ها و جذابیت های بصری اش، توانست سایه بر نقص ها و سوال های مجهول داستان بیندازد و اثر را به یکی از برجسته های در حال حاضر تلویزیون بدل کند.
او با ساختار مرگ تدریجی یک رویا تا حدودی از فضا و ژانر خشونت، جنایت و روان کاوی که مضامین اصلی و همیشگی فیلم های قبلی اش بوده، تا حدوی فاصله گرفته است.
هر چند که باز هم حضور و وجود جیرانی در پشت صحنه و به عنوان کارگردان کاملا واضح و مشخص است.اما نکته قابل تامل و سوال برانگیز مخصوصا قسمت های پایانی سریال، منفعل بودن و بی حس بودن کاراکتر مارال عظیمی بوده که عجیب و غیر قابل باور بود.
مارال بعد از مرگ ساناز و بی پول شدنش بی هیچ توجهی به شرایط و اتفاق های در حال وقوع با تصمیمی بی منطق و بدون توجیه، مصرانه وبه طور لجوجانه ای هم چنان سعی در مسافرت و رفتن به خارج را داشت، با این که به تصویر کشیدن چنین شخصیتی بی منطق و غیر اصولی، که هیچ درک مناسبی از اطراف و اتفاقات پیرامونش ندارد با دختری مستقل، تحصیل کرده، نویسنده و روشنفکر، دچار تضاد و دو گانگی می باشد.
برجسته ترین و البته تنها صحنه ای که احساسات منفعل کاراکتر مارال به شکل منطقی و قابل باوری از حس های عادی و معمولی یک انسان می رسد، صحنه پایانی این سریال بود که به گونه ای منجر به دیدن و فراموشی گذشته در او می شود، تا جایی که مخاطب در هیچ کجای سریال فریاد و یا گریه مارال را ندیده است.
مگر به ندرت و خیلی خونسردانه ، او در برابر مرگ مادر و خواهرش نیز سکوت و سردی چهره اش را حفظ می کند، البته که این نوع به تصویر کشیدن کاراکتر مارال باعث شد بیننده صحنه پایانی و عمق فاجعه اتفاق افتاده را بهتر و بیشتر درک کند (این نیز سیاست و شگردی است، دیگر)
البته یکی از نکات برجسته قسمت پایانی سریال، این بود که جیرانی، به هیچ وجه قصد در کش دادن و ماجرا سازی های بی خود و در حاشیه نداشت، او بدون درگیری و کاملا منطقی پایانی رک و راست و حقیقی را به تصویر کشید و با نمادهایی به طور دوست داشتنی به مخاطبی که در طول مدتی بیننده اش بوده فهماند که این رویا راهی درست است که تلفات زیادی در تاریکی داشته است، اما همیشه روزنه امیدی می باشد و به تعبیری دیگر مرگ هرگز شامل امید نمی شود.
او به طور هوشمندانه ای پایانی خوش را به تصویر کشید.
هنگامی که حامد یزدان پناه برای دیدن هستی (کودک منفعل و بی حس و حال مارال) می رود، به نوعی فضا و نور صورتی و صدای اسباب بازی موجود؛ امید زندگی در آینده را نوید می دهد.
فراموشی و نسیان مارال نیز به گونه ای حاکی از پاک شدن تمام خاطرات بد و افکار اشتباه او می باشد که با به خاطر آوردن گیتی (زنی متدین و عاشق همسر و زندگی) خاله اش، سمت و سویی معنادار پیدا می کند.
تا جایی که وقتی حامد نام دو رمان مارال را یادآوری می کند او فقط، صرفا گیتی را به خاطر می آورد زمانی که در شرایطی کاملا مستعد و به دور از اشتباه توسط او بر اساس اعتقادات قلبی و واقعی اش نوشته شده است و اما رمان رویا که تحت تاثیر جو و تلقین های اطرافیان و آریان نوشته شده به کلی از یادش رفته است به طور کلی جیران در مدتی کوتاه با دیالوگ های گزیده، همه چیز را در مورد افکار آینده و زندگی روشن حامد و مارال گفته و به تصویر کشیده است و به گونه ای با ستایش کردن و توصیف شخصیت گیتی توسط مارال به افکار و اعتقادهای روشن و با ارزش مارال اشاره کرد و بازگشت او به زندگی و افکار واقعی اش را برای مخاطب به عنوان پایانی محتوم و زیبا به تصویر می کشد.
شخصیت و کاراکتر آراس نیز که یکی از دلخوشی های اصلی قسمت های اخیر سریال بوده است، در نهایت عاقبت و سرنوشت خوشایندی داشت (او در نامه اش به حامد امید دیداری نزدیک را می دهد) که به نوعی امیدوارانه ترین پایان برای کاراکتر آراس، مشرقی همیشگی آثار جیرانی، بوده است.
شخصیت آراس به نوعی طراحی و به تصویر کشیده شده بود که انگار، این کاراکتر فقط و صرفا برای پولاد کیمیایی پسر مسعود کیمیایی نوشته و خلق شده است، (نمونه ای آشکار و بارز از آثار کیمیایی) کار بدیع و جالب دیگر این سریال تیتراژ اولیه و پایانی آن بوده است که به نوعی، اولین سریال در تاریخ تلویزیون بوده است که برای تیتراژ ابتدایی اش وقت گذاشته، و در هر قسمت با ابتدایی متفاوت شروع می شده است اما کار با ارزش و قدرشناسانه جیرانی در قسمت پایانی رنگ و بویی زیبا و دلپسند داشت که به معنای واقعی قابل تحسین بود، او با نشان دادن تصاویر متعدد و متفاوت از بازیگران و ذکر نامشان به گونه ای در خور و مقتدرانه از تمامی عوامل قدردانی کرد (اما باز هم پشت صحنه هم چنان در پشت صحنه باقی ماند) جای کار داشت که به صورتی تصویری از تدوینگر و فیلم بردار این سریال نیز یاد می شد.البته که شاید این اتفاق در جمعه هفته آینده همراه با پشت صحنه، نقد و تکرار آخرین قسمت به درخواست بینندگان رخ خواهد داد، تلویزیون و صدا و سیمای محترم به این راحتی دست از یک پدیده و سریال برجسته ای که شاید دیگر تکرار نشود بر نمی دارند.)
● اما چند نکته:
۱) مرگ ساناز یکی از تاثیرگذارترین و دلخراش ترین صحنه های سریال بود (شخصیت بدی که مرگش جماعتی را متاثر کرد)
۲) سرنوشت گمشده آفاق هم چنان مجهول ماند.
۳) بازی آفرینی در نقش مهری (خواهر حامد یزدان پناه) فوق العاده بود، بازیگران نقش یکی از بازیگران موفق در عرصه تئاتر است.
۴) کودک نقش هستی می توانست کوچک تر باشد و یا کمی حرف بزند تا بیننده بتواند با احساسش ارتباط برقرار کند.
۵) لاله اسکندری ثابت کرد که می تواند شخصیت انسان منفی را به خوبی نرگس پاک و صداقت بازی کند.
۶) دانیال حکیمی با سکوت و صدای تاثیر گذارش درخشید.
۷)شخصیت دو گانه هلن جای کار و معرفی، بیشتری داشت و مطمئنا پتانسیل ماجراسازی و خلق موقعیت نیز در او موجود بود.
۸) تدوین چند تصویری و موفق این سریال یکی از بدعت های جیرانی در دنیای تصویری بوده است.
۹)به طور کلی جیرانی در اولین تجربه خودش در امر سریال سازی و تلویزیون خوب و جذاب عمل کرده است.
(امیدواریم جیرانی را باز هم در تلویزیون داشته باشیم)
منبع : روزنامه خراسان