سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا
از حقیقت در سنت تا خیال در پستمدرنیسم
مقالهای که در پیش رو دارید برای یک جمعی مدتی پیش قرائت شد. شاید چندان دقیق نباشد اما به علت کمبود وقت بدون تغییری اساسی در این وبلاگ بازنویسی شده است. امیدوارم مطالب این وبلاگ را از لطف نقد محروم نفرمایید.
سقراط خود را ناجی آتنیان میدانست که در معبد دلفی پیام سروش را شنیده است. ” داناترین مردمان کیست؟ “ وی روش جدل کلامی و دیالکتیک را برگزید و آنرا سنجهای قرار داد تا پاسخ این معما بر او گشوده شود. او هیچ ئانستهای از دیگران را برنتابید و درنهایت خود را داناترین خواند چرا که میداند نادان است. با این کار زمینهای فراهم کرد و اندیشهای را القاء نمود که دانایی امری فراتر از انسان است و وظیفهی انسان اعتراف به نادانی خویش است.
شاگرد و مرید وی افلاطون تحت تأثیر استاد عالم ایدوس یا مثل را مطرح کرد و جایگاه ماورایی دانایی را تئوریزه کرد. ارسطو ماورایی دانستن دانایی برای اشیاء و جهان را بصورت ذاتانگاری برای اشیاء و جهان درآورد و آفرینشگر مفهوم متافیزیک شد. در واقع خردمندان یونان جدل کلامی و خرد مثلی را جای خدایان خود نشاندند و اوصاف آنها را بر آن سوار نمودند. و فیلسوفان کاهنان و حاکمان این مکتب شدند. در این دوره از تاریخ یونان مکتبهای فراانسانی و اندیشههای اتوپیایی نگر زیادی برخاست.
قرنها لازم بود تا کسانی مانند کانت با نگاه پدیداری خود به جهان نه ذاتانگاری ، باخ با نگاه نسبینگرانهی خود به معرفت ، مارکس با با مؤثر دانستن طبقهی اجتماعی در نوع اندیشه ، نیچه با نسبی دانستن تفکر و درهم تنیده بودن آن واقعیتها ، فروید با روانکاوی و بیان ضمیر ناخودآگاه و اندیشه در سطح فردی ، یونگ با دانستن جایگاه ناخودآگاه اجتماعی- تاریخی اندیشه و دیگران دانایی را از سطح حقیقی بودن و ماورایی دانستن آن به سطح واقعیت و انسانی بودن آن آوردند.
دیگر دانایی امری ازلی- ابدی نبود که در عالم مثل جای داشته باشد و برای همیشه ثابت باقی بماند. نیچه با پیام ” خدا مرد “ خود از دست رفتن امر مطلق و حقیقت را بیان کرد. او با این پیام به نفی خدا نپرداخت تا خود امر مطلقی را بیان کند بلکه جایگاه نسبی بودن اندیشه را در انسان نشان داد. درنظر نیجه خاستگاه فکر از واقعیتها بود نه اینکه فکر و جهان دوگانهای را تشکیل دهند. آغاز واقعی نگری به جهان از دوران رنسانس و هیومانیستی از قرنها قبل از دوران روشنگری است که در فلسفهی فیلسوفان این دوران تجلی یافت. اصولاً نگاه دوآلیستی و دوگانهپنداری ذهن و عین یا سوبژکتیو و ابژکتیو دکارتی اندیشمندان دوران مدرن را همواره به این چالش میکشید که این واقعیتها یا عالم عینی است که سرنوشت جهان را رقم میزند و یا ذهن اصل و منشأ هر چیز است. رئالیسم و ایدئالیسم موضع گیریهایی در برابر این پرسش بود و کسانی مانند مارکس اقتصاد و عالم عینی را زیر بناء گرفتند و کسانی دیگر مانند ماکس وبر فرهنگ را عامل اصلی تغییر جهان پنداشتند.
نقطهی اتصال در این دوگانه انسان بود که بر مبنای وی و با پندارهی درون و برون تقسیمبندی دوگانه صورت گرفت. تغییر نگرش بشر از عالم حقیقی ، کیهان محور و علیا به جهانی انسان محور و عالم سفلی مرحلهی مهمی در سیر زندگی بشریت بود. پیش از آن جهان رازواره و ناگشودنی به نظر میرسید چرا که حقیقت عالم ذاتی پنداشته میشد که در عالم مثل ، عالم غیب و افلاکی و برتر از جهان خاکی جای داشت. جهان به عین و ذهن تقسسیم شد که در واقع دو روی یک سکه بودند. عالم پر از رمز و رازی نبود که قابل شناختن نباشد.هچ.م انسان مدرن و تسلط بر طبیعت نتیجهی این دیدگاه بود. انسان از آسمان بریده بود. زمین رازوار و پر مخاطره ، جایی در آن نیافته بود. لاجرم برخود تکیه کرد و تکیه بر خویش او را از عالم حقیقت به جهانی واقعی افکند چرا که نیازهایش دیگر نه از آسمان که از زمین باید یرآورده میشد. این ناشی از عوض شدن اصل انسانیت انسان و خواستههایش نبود بلکه شرایط جهان و زندگی نگرش وی را عوض کرد.
در دورانی که سنت و سنتی زیستن غلبه داشت انسان به آن حد از تکثر و حق انتخاب نرسیده بود که بتواند از ذات انگاری برای اشیاء ، عالم مثل و جهان ماورایی دست بکشد چرا که معنای زندگی و توانایی زیستن فردی و جمعی خویش را از دست میدهد. مثلاً او در برابر این سؤال که چرا آب موجب تر یا خیس شدن اشیاء میشود ناچار است که بگوید ذات آب مقتضای چنین حالتی است و ذات آب را امری اصیل و استعلایی فرض کند و خود را از احساس نادانی که نافی قدرت و معنای زندگانی است نجات بخشد. چرا که به این حد از تکثر نرسیده است تا از ساختمان شیمیایی آب و فیزیولوژی بدن انسان آگاهی داشته باشد. چنین فضایی آفرینشگر حقیقت و امر مطلق است.
جهان واقعی و دوگانهی مدرن از یک طرف عقلانیت مدرن و انتقادی را وسیلهای برای کشف جهان و تغییر آن قرار میدهد و از طرف دیگر تجربه و حس وسیلهای برای شناخت و. تسلط برجهان است. انسانی که از عالم ثابتات و ذاتیات رها شده پا به درون جهان واقعیات میگذارد. واقعیاتی که با واقعیات دیگر توجیه و شناخته میشوند. هیچ معمایی انسان را به تسلیم و افکندن پاسخ به استعلاء نمیکشاند. ذاتی وجود ندارد که غیر قابل دسترس باشد. جهان را باید شناخت و این شناخت آفرینشگر زندگی است چرا که به انسان قدرت و معنا میبخشد. هجوم به طبیعت برای تسلط و بهره برداری آغاز شد چرا که بشر دشمنی بزرگتر از طبیعت و در عین حال منبع عظیمتری جز آن نداشت و حق هم با او بود چرا که تا آن تاریخ مهمترین عامل نابودی بشریت و تمدنها بلایای طبیعی بود. سیل ، زلزله ، آتشفشان ، خشکسالی ، بیماریها همه و همه خشم طبیعت و عامل نابودی انسانهایند. اشک ماداران بیش از اینکه بخاطر کشتار جنگها ریخته شود ناشی از مرگ فرزندانشان به علت بیماریها بود. و در ضمن دست آنها نیز از چاره کوتاه بود. این نگرش و تلاش که بر مبنای خود انسان و برای رفاه این جهانی و واقعی بشریت بود بر تکثر و توانایی انتخاب و تعیین سرنوشت انسان افزود. انسانها که تا قبل مجبور بودند تودهای بودن و نظام قبیلگی جامعهی خود را بپذیرند تا به سلامت مانند ، روز به روز به سمت فردیت بیشتر حرکت کردند و هویت شخصیتری یافتند.
کمکم انسان نسبت به این تقسیم بندی دوگانه مشکوک شد و رئالیسم و ایدئالیسم مرزهای دقیق و صلب خود را از دست دادند. انسان محوری بر سیاق اومانیسم نیز به چالش و نقد کشیده شد. و ” من “ دیگر با آن مرزهای مشخص شناخته نشد. بشریت دیگر نه آسمان داشت نه زمین و نه در این بین خود را تکیهگاه مناسبی یافت. ناگهان عالم واقع که بیچون و چرایش میپنداشت رنگ باخت و جهان سراسر بازی و تفسیر شد که مهمترین عنصر آن خیال بود. اما در هر صورت زندگی جریان دارد و باز این نه از عوض شدن اساس انسان که از تغییر نگرش وی به جهان و زندگی خویشتن است و بیشتر از اینکه از سامان اندیشهها باشد از نظام اشیاء میباشد اصولاً اگر بتوان در فضایی تخیلی مرزی بین اشیاء و اندیشهها قائل شد. عقلانیت از عالم واقعی و ادعای تواناییهای خود دست کشیده ، در فضای تخیل رنگ باخت و کشف راز شد.
کانت که مهمترین نمایندهی دوران مدرن است با نگاه پدیدار شناسانهی خود به عالم اساس شکاکیت نوین و عدم قطعیت در شناخت را پایهگذاری کرد هر چند که خود به صدور احکامی جزمی پرداخت و در فضایی واقعی میخواست به فلسفه روشنی همانند روشنی علم بخشد. هرمنوتیک و چشمانداز نگری ، بازیهای زبانی ، شکسته شدن پارادایمها ، بیاعتمادی به فراروایتها پایهها و زمینههای فکری انتقاد از عقلانیت مدرن را که مبتنی بر تجربه ، واقعی و سکولار بود فراهم کرد. اما تخیل در فضای پست مدرن چگونه شکل گرفت و چگونه نگرشی ایجاد میکند؟
دربرابر نیازهای جدید انسان و جامعه به تحرک واداشته میشوند و جنبشهای جدیدی بوجود میآید. در این مرحله خلاقیت برنامهریزیهایی فراتر از سطح عموم زمانه صورت میگیرد. پس از آن مرحلهی نهادی شدن است که به گسترش و ساختارسازی و نهادینه کردن ایدهها و برنامهها پرداخته میشود و دوباره در برابر مشکلات جدید خود سسیسم ونیازهایی که از بیرون بر آن تحمیل میشود واکنشهای جدیدی ایجاد میشود.
بشر در دوران مدرن به دنبال رفاه ، رهایی ، تسلط بر طبیعت و رهایی از بلایای طبیعی و کسب و تملک داراییهای این جهانی بود. پس از مدتی این نگرش بصورت گفتمان غالب درآمد و خود ابزاری برای استیلای قدرت ، از خود بیگانگی انسان و سلطهی بر وی شد. درعین حال انسان به آن حد از تکثر و حق انتخاب دست یافت که برای فراشد و دستیابی به حق انتخاب و آزادی بیشتر که آفرینشگر زندگی است احتیاج به فضا و ابزار بازتر و گستردهتری داشتتا از محدودیتهایی که برایش ایجاد شده بود بکاهد.
استیلای قدرت خود را در زبان و سطح دالها نیز نشان داد که همان خردورزی مدرن و زبان ایدئولوژیک و فراروایتها بود. زبانی که در برهه رهاییبخش بود خود بصورت ابزار سلطه درآمد. نیاز به زبان جدید برای رهایی از قدرت که بصورت کلامی خردگرا و خشک متجلی شده بود و نیز زبانی که فضای بازتری در پیش روی نهد بشر را بسوی عالمی پست مدرن و اگر اساساً بشود گفت خردورزی پست مدرن سوق داد که در آن تخیل کلام را نرم و انعطاف پذیر میکند و مرزهای صلب و زمخت آن را درمینوردد. در عالم خیال فضای باز و نامحدودی در سر راه انسان قرار میگیرد که در آن از محدودیتها و استیلای عقلانیت جزمی رهایی مییابد و خلاقیتها و تواناییهای منحصر به فرد هر کس زمینهی بروز مییابد.
این خیال متفاوت از ایدهی افلاطونی و نیز ایدئالیسم دوران مدرن است چرا که نه دیگر به عنوان امری ذاتی به آن نگریسته میشود و نه دیگر تقسیمبندی دوگانهی ذهن و عین و نیز رئالیسم و ایدئالیسم مفهوم و بقای خود را حفظ کرده است.
لیوتار برای رهایی از استیلای قدرتی که در کلام متجلی شده است و نیز برای اینکه خود در این دام نیافتد حرف خود را چون پیامی در بطری میداند که در دریا سرگردان است. هرکس خواست آنرا میگیرد و در تلاطم و موج خاص خویش به آن مینگرد و در دنیای خاص و خیالانگیزی خویش به آن جان دوباره میدهد. دیالکتیک و جدلی که به منظور غلبه بر حریف است جای خود را به نجوایی همدلانه و طنز میدهد. به علت همین عنصر خیال و رهاییبخشی آن ادبیات ، رمان و شعر جایگاه رفیعی در فضای پست مدرن مییابد. همچنین جادو ، مناسک و مسالک و عنصرهای سنت نه به عنوان حقیقت یا واقعیت بلکه در یک بازی و در یک فضای وهمی دوباره ارزشمند میشوند.
چیزی که در این میان نباید فراموش کنیم بلوک معرفتی بودن و یک جریان بشری و همه جانبه بودن سه تقسیمبندی سنت ، مدرنیسم و پست مدرنیسم است و تغییر بینش و روش زندگی بشریت در گذار از هر مرحله را در پی دارد. البته اساس مفهوم بشریت ثابت است. بنابراین برای شناخت هر مرحله از زندگی بشری باید همهی عناصر دخیل در آنها را شناخت. خیال وقتی تواند معنا یابد و مغایر زندگی نبوده بلکه خود زندگیبخش باشد که مدرنیزاسیون و تکنولوژی به آن مرحله از پیشرفت برسد که به اتوماسیون و عصر فراصنعتی شده ، گسترش وسایل ارتباطی و خلق فضای مجازی ، افزایش ارتباطات و شکسته شدن مرزها به افزایش توانایی بشر در زندگی و انتخاب و تکثر منجر شود. با تکثر و انتخاب بیشتر هویتها شخصیتر و چندگانهتر شده که هرکدام وجهی از وجوه افراد را در برمیگیرد.
تکثر این توانایی را به افراد بخشید که هر کس از منظر خود به جهان بنگرد و کلام و جهان خویش را داشته باشد و سلطه دید و کلامی بر وی القاء نکند. و چون انسان موجودی منفعل نیست هر فردی خود به بازآفرینی منظر بپردازد و معنای جدیدی به آن بدهد. برای رسیدن به فردیت بیشتر و منظر خاص خود باید عنصر خیال بیش از پیش تقویت شده ، در زمینهای قرار گیرد که توان امکان بروز داشته باشد.
انسان در قطعههاست و هر زمان جایگاهی فقط به اندازهی یک خانهی پازل را میتواند اشغال کند. بنابراین انسان نمیتواند بر کل اشراف داشته باشد و احکامی شخصی صادر میکند. عنصر خیال به برقراری نسبت انسان با کل کمک میکند و هر چه این قطعات کوچکتر شود جایگاه کوچکتری در کل پازل خواهند داشت. پس اهمیت خیال و خلاقیت بیشتر میشود.
خیال به تکثر هر چه بیشتر که میتواند به ارتقاء حیات و زندگیبخشی منجر شود کمک میکند. رفتار و زندگی مانند بازیهای زبانی میشود که قواعدی درونی بر حسب معنای زندگی و موقعیت هر شخص دارند. در این فضا آنقدر میتواند بر تکثر ، امکانات و حق انتخاب افزوده شود که هر کس میتواند به دنبال تخیلات و آرزوهای خویش که یگانه و مال اویند برود و از فضاهایی که بر او تحمیل میشود رهایی یابد.
شاید درک عنصر خیال و اهمیت آن در دنیای پستمدرن برای ما که در فضایی مدرن و یا حتی سنتی زندگی میکنیم مشکل باشد. اما باید توجه داشت درک عنصر واقعی بجای حقیقی نیز به همین اندازه برای انسان سنتی ثقیل باشد. داستایوفسکی در برادران کارامازوف از زبان آنها میگوید اگر خدا نباشد هر کاری مجاز است. در واقع او بدون امر حقیقی و مطلق وجود اخلاق را درک نمیکرد. اما در فضای واقعی نیز اخلاق وجود دارد چرا که زندگی جریان دارد و خود زندگی ارزش آفرین است.
البته قرار گرفتن در فضایی با اندیشههای ناسازگار با آن فضا میتواند خطرناک باشد و تغییر باید پروسهای سیستماتیک را طی کند. در یک جامعهی سنتی با ابزارهای سنتی ، شکستن ناگهانی امور حقیقی و به زیر سؤال بردن آنها میتواند خطرناک باشد. چرا که زندگی را بیمعنا کرده ، انسان را در معرض نیستی قرار میدهد و انسانی که در معرض نیستی قرار گرفته دیگران را نیز میخواهد به نیستی بکشاند. همچنین رواج عنصر خیال بدون در نظر گرفتن زمینههای بروز آن میتواند خطرآفرین باشد چرا که تکثر لازم برای رسیدن به آن مهیا نشده ، خود میتواند ابزاری در دست سلطه باشد که اسارتهای جدیدتری بیافریند. در جامعهای که آزادیهایی که جهان مدرن با تلاش و با واقعی نگری خود بدست آورده هنوز وجود ندارد خیال معنایی جز سستی نخواهد داشت.
منبع : فلسفه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست