چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

نگاهی به اصلاح‏گری اسلامی و غربی


یكی از مباحث مهمی كه در چند دهه اخیر میان روشنفكران و نواندیشان از یك طرف و در میان اندیشمندان دینی از طرف دیگر به صورت جدی مطرح بوده، بحث «اصلاح‏گری‏» می‏باشد . آرا و اندیشه‏های مختلفی در این باره مطرح شده است كه موجب ابهام مفهوم «اصلاح‏» و اصلاحات گشته است . بنابراین، نوشتار حاضر كوششی است در جهت‏شفاف سازی مفهوم اصلاحات و مشخص كردن مرزهای اصلاح‏گری از دیدگاه اسلامی و غربی و نقدی بر اصلاحات غربی از منظر تفكر و گفتمان اصلاحات دینی، به نظر نگارنده، اصلاح‏گری امام علی علیه السلام و همچنین اصلاح‏گری امام حسین علیه السلام، دو الگوی اساسی در باب اصلاح‏گری اسلامی می‏باشد . از این رو، در این مقاله بیشترین تاكید در مورد اصلاحات اسلامی، بر اصلاح‏گری آن دو بزرگوار باشد . این مقاله، پس از تعریف اصلاحات و ضرورت آن در تفكر دینی، به اندیشه اصلاحی در غرب و سپس به اصلاحات اسلامی می‏پردازد و در ادامه، برخی از مهمترین ویژگیها و مؤلفه‏های اصلاحات اسلامی (علوی - حسینی) و غربی بر می‏شمارد . مهمترین مؤلفه‏های اصلاحات غربی، «دین زدایی‏» ، «سكولاریزم‏» و «فردگرایی‏» ، می‏باشد . در مقابل، در اصلاحات اسلامی، «اهتمام به دین‏» ، «نفی سكولاریزم و تشكیل حكومت دینی‏» و «حق محوری‏» از ویژگیهای اصلی آن می‏باشد . «اصلاح‏» و «اصلاح‏گری‏» ، از جمله مباحثی است كه دارای سابقه كهنی است . ضرورت اصلاحات و ارزش حیاتی آن، در قرآن و روایات و نیز در اندیشه اندیشمندان با تعابیر گوناگون بیان شده است . رهبران ادیان و پیامبران، خود را مصلح و اصلاح‏گران جامعه بشری معرفی كرده‏اند . برخی از آنان نیز در همین راه به شهادت رسیده‏اند . موضوع اصلاح‏طلبی، امروزه در گفتمان سیاسی - اجتماعی بحث مهم و دامنه‏داری است كه اندیشمندان هر كدام به فراخور حال و دیدگاه خود به آن پرداخته‏اند . اما در این بین، كسانی بوده و هستند كه به نام اصلاح‏گری، به «افساد» مشغولند و به بهانه اصلاحات، در جهت تخریب و گمراه ساختن دین‏داران گام برداشته‏اند . این امر موجب شده است كه برنامه اصلاحات همواره در پاره‏ای از ابهامات فرو رفته و آفاتی دامن‏گیر آنان شود و به گفته استاد مطهری:
«بدیهی است كه جنبش‏هایی كه داعیه اصلاح داشته‏اند، یكسان نبوده‏اند . برخی داعیه اصلاح داشته و واقعا هم مصلح بوده‏اند . برخی برعكس، اصلاح را بهانه فساد قرار داده و افساد كرده‏اند . برخی دیگر در آغاز جنبه اصلاحی داشته و سرانجام از مسیر اصلاحی منحرف شده‏اند .» (۲) یكی از مباحث مهمی كه می‏تواند در بحث اصلاحات رهگشا باشد، تفكیك اصلاحات اسلامی از اصلاحات غربی و اصلاحاتی كه بر خلاف اصول و مبانی دین اسلام می‏باشد كه در روشن شدن مساله، اهمیت‏بسزایی دارد . بر همین اساس، در این مقاله سعی شده است مبانی و مؤلفه‏های اصلاحات اسلامی و اصلاحات غربی ترسیم شود تا هم به تصویری روشن از اصلاحات دینی دست‏یابیم و هم به قرائتی شفاف از اصلاحات غیر دینی . این امر مهم موجب تمییز مصلحان واصلاحات راستین از اصلاح طلبان و اصلاحات دروغین خواهد شد .
مفهوم و ضرورت اصلاحات
واژه «اصلاح‏» در زبان فارسی به معنای به سامان آوردن، التیام بخشیدن، نیكو كردن، آراستن و آشتی دادن به كار رفته است . در زبان عربی كلمه «الاصلاحات‏» رایج‏بوده و واژه «التعدیلات‏» نیز به جای اصلاحات استعمال می‏شود . اصلاح در قرآن، در مقابل «افساد» است و افساد; یعنی خارج شدن از حالت تعادل . همچنان كه راغب اصفهانی می‏گوید:
«الفساد خروج الشی‏ء عن الاعتدال قلیلا كان او كثیرا و یضاده الصلاح و یستعمل ذلك فی النفس و البدن و الاشیاء الخارجة عن الاستقامة .» (۳) به عنوان نمونه، آیاتی كه این دو واژه را در مقابل هم به كار برده‏اند، عبارتند از: «الذین یفسدون فی الارض و لا یصلحون‏» (۴) ; یعنی: كسانی كه در زمین افساد می‏كنند و اصلاح نمی‏كنند . «و الله یعلم المفسد من المصلح‏» (۵) ; یعنی: خداوند، مفسد را از مصلح می‏شناسد . «ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدین فی الارض‏» (۶) ; یعنی: آیا مؤمنان و اصلاح پیشه‏گان را چون مفسدان در زمین قرار خواهیم داد؟ امام علی‏علیه السلام نیز این دو واژه را در مقابل هم به كار برده است . آنجا كه می‏فرماید: «. . . لا اری اصلاحكم بافساد نفسی .» (۷) ; یعنی: من اصلاح شما را به قصد افساد خود جایز نمی‏بینم .
اصلاحات، از ضروری‏ترین و مسلم‏ترین تعالیم است كه به صورت تكلیفی و اجتماعی تبیین شده و گستره و قلمرو آن، همه امور را در بر می‏گیرد . اموری چون مسائل فردی و مسائل میان افراد، مسائل خانوادگی و مسائل اجتماعی و گروهی و در مسائل اجتماعی نیز اصلاحات اسلامی، همه بخشهای جامعه را فرا می‏گیرد . از محیط زیست و مسائل زندگی مردم و شهرها گرفته تا مسائل فرهنگی، تربیتی، اقتصادی، سیاسی و . . . ، همه در موضوع اصلاحات قرار می‏گیرند . از نظر انسان دینی، هیچ پدیده یا رویداد یا فرد یا گروهی از قلمرو اصلاحات بیرون نیست و تعهد دینی و مسؤولیت‏های خدایی، انسان دین‏باور را بر می‏انگیزد تا برای سامان بخشیدن به همه جنبه‏های حیات انسان بكوشد و برای زدودن هر نابسامانی، ناهنجاری، واپس‏گرایی و تباهی و فسادی تلاش كند و نقصان و ناتوانی و نادانی را از دامن فرد، خانواده و جامعه بزداید و سراسر اجتماع را به سامانی در خور و شایسته برساند و این سخن والای پیامبر بزرگوار را راهگشای خویش قرار دهد: «اصلح الناس‏علیه السلام اصلحهم للناس .» صالحترین انسانها، اصلاح طلب‏ترین آنهاست . (۸) به خاطر اهمیت و ضرورت اصلاحات است كه قرآن كریم، پیامبران را مصلحان می‏خواند، چنان كه از زبان حضرت شعیب‏علیه السلام می‏فرماید: «ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توكلت و الیه انیب .» (۹) ; یعنی: جز اصلاح تا آخرین حد توانایی منظوری ندارم . مؤفقیتم جز به دست‏خدا نیست . تنها بر خدا توكل می‏كنم و تنها به سوی او باز خواهم گشت .
«اصلاح‏طلبی یك روحیه اسلامی است . هر مسلمانی به حكم این كه مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح طلب و لااقل طرفدار اصلاح‏طلبی است; زیرا اصلاح‏طلبی، هم به عنوان یك شان پیامبری در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منكر است كه از اركان تعلیمات اجتماعی اسلام است .» (۱۰)
گفتمان مدرنیته و اندیشه اصلاح
، و «رفرماسیون‏» ( Reformation) مطرح است . «رفرم‏» به اقدامی گفته می‏شود كه بر اساس آن، برخی از جنبه‏های حیات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی تغییر یابند، بدون این كه دگرگونی اساسی در جامعه صورت پذیرد . مهندسی اجتماعی، یكی از انواع اقدامات اصلاحی است كه معمولا برای جلوگیری از نهضت انقلابی صورت می‏گیرد . در این مفهوم، انقلاب و رفرم به صورت دو مفهوم جدای از هم در نظر گرفته شده‏اند .
«رفرمیسم‏» نیز به جریانی سیاسی اطلاق می‏شود كه دگرگونی جامعه را از طریق اصلاحات نه انقلاب، تبلیغ می‏كند . به عبارت دیگر، می‏توان گفت: جریانی سیاسی كه به دنبال تغییرات روبنایی و به شكل تدریجی است، نه اصلاحات بنیادی و زیر ساختی با روشهای انقلابی . در اصلاحات علوم اجتماعی و سیاسی غرب، یكی از مصادیق بارز رفرمیسم، جریان سیاسی درون جنبش كارگری و كمونیستی است كه ضرورت مبارزه طبقاتی، انقلاب سوسیالیستی و دیكتاتوری پرولتاریا را رد می‏كند و طرفدار همكاری طبقاتی برای رسیدن به جامعه مبتنی بر رفاه عمومی است . واژه «رفرماسیون‏» ، در فرهنگ و اندیشه غرب، مربوط به اصلاحات دینی می‏شود و اصطلاحا به جنبش مذهبی در اروپای غربی در قرن شانزدهم كه به عنوان نهضتی برای اصلاح مذهب كاتولیك شروع شد و به نهضت پروتستان انجامید، اطلاق می‏شود . (۱۱) رفرمیسم یا نهضت اصلاح دینی كه تهدیدی برای «راست دینی‏» (Orthodoxy) مسیحی تلقی می‏شد (۱۲) ، در نقد نگرش كاتولیكی ظاهر گشت و در نهایت، در قالب «پروتستانتیزم‏» توانست‏به تاسیس گونه‏ای دیگر از كلیسای مسیحی در غرب منجر شود . طرفداران این جنبش بر آن بودند كه كلیسای كاتولیك با بهره‏مندی از باورها و اعتقادات نادرست مردم، به سودجویی پرداخته و از این رو، هدف اولیه خود را اصلاح مذهبی و نیل به «روح واقعی حاكم بر دین مسیحیت‏» معرفی می‏كردند . این جنبش گرچه سر آغاز مذهبی داشت، لیكن به سرعت گسترش یافته و در ابعاد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی موجود تاثیرات شگرفی بر جای گذاشت . (۱۳)دكترین امام حسین‏علیه السلام در اصلاحات
«اصلاحات‏» در تفكر غربی، اساسا پدیده‏ای غیر دینی و غیر الهی است كه قطعا مورد تایید اسلام و مصلحان دینی نیست . اصلاحات غربی تفاوتی بنیادین با اصلاحات حسینی دارد; چراكه در اصلاحات غربی، محور و معیار اصلاحات، فقط مصالح مادی انسانهاست . در حالی كه هدف از اصلاحات دینی و حسینی، اصلاح امور انسانی با معیارهای دینی و الهی است . اصلاحات حسینی بر مدار و محور «دین‏» و ارزشهای دینی می‏چرخد . پژوهشگران علوم اجتماعی نهضت عاشورا را واكنشی در برابر ناهنجاریهای جامعه آن عصر می‏شمارند . گر چه این برداشت در جای خود درست است، ولی تمام نیست; زیرا ناهنجاریهای اجتماعی، عكس العملهای متفاوتی را به دنبال دارند . هر تعریفی از هنجارهای اجتماعی مؤید این معنی است كه تحول یا از میان بردن قواعد مورد پذیرش و احترام جامعه‏ها، ناهنجاری تلقی می‏شود . در این كه سنتهای دینی و ارزشهای انسانی و آرمانهای مؤسس جامعه اسلامی در آن زمان فراموش شده و از میان رفته بود، هیچ تردیدی نیست . فجایعی كه در روز عاشورا و حتی پیش از آن به وقوع پیوستند، خود بهترین شاهد بر این مدعا هستند . بنابراین، چه رخدادهایی سبب شد كه تنها ۶۱ سال پس از هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله، فرزندان آن حضرت را بدان شیوه زشت و شگفت‏آور به قتل برسانند و زنان و كودكان ایشان را به اسارت در آورند؟ ! جامعه اسلامی به چه درجه‏ای از انحطاط دینی، اخلاقی و فرهنگی رسیده بود كه در برابر آن حادثه بزرگ دم فرو بست و واكنش شتابانی از خود نشان نداد؟ ! عوامل انحراف چه بودند؟ ! آیا همه جوامع انقلابی با چنین عواملی روبرویند؟ ! آیا ممكن است چنان حادثه‏ای دوباره تكرار شود؟ !
اینها و دهها پرسش دیگر، تحقیق و تحلیلی را طلب می‏كند كه در گستره این مقال نمی‏گنجد . تنها می‏توان افزود زمینه‏ها و عواملی كه آن نهضت عظیم را ایجاب می‏كردند، و آن فاجعه غم‏انگیز را رقم زدند، عبارتند از:
۱ - زمامدار جامعه اسلامی نه تنها شرایط لازم برای تصدی منصب حكومت را نداشت، كه متظاهر به فسق و كجرفتاری بود . البته زمینه‏های كجروی پیشتر ایجاد شده، ولی تا آن زمان مجال ظهور و بروز نیافته بود .
۲ - ارزشهای معنوی از یاد رفته بودند و نخبگان جامعه كه مدیریت فكری و سیاسی را بر عهده داشتند و الگویی برای مردم به شمار می‏رفتند، به مفاهیم اخلاقی پایبند نبودند، توده‏ها نیز به تبع چنان بودند .
۳ - حكومت نیز فاقد قواعد و معیار بود و قانون و ضابطه‏ای را در میان كارگزاران معمول نمی‏داشت، در نتیجه ظلم و تبعیض به غایت رسیده بود .
۴ - بدعتها و پیرایه‏های بسیار در دین راه یافته و مذهب، وسیله تخدیر مردم و تامین خواسته‏های حكام و مفسدان شده بود .
۵ - دنیا مداری و ماده گرایی، جهان برین و حیات آخرین را از یادها زدوده بود .
۶ - رعب و دنیا پرستی همچون بسیاری، متدینان را زبون و زمین گیر كرده و آنها را تسلیم پیشامدها كرده بود، دلیری و رادمردی نیز تنها در اسطوره‏ها به جای مانده بود .
بنابراین، اصول جامعه‏ای كه پیامبرصلی الله علیه وآله تاسیس كرده بود، به راه فنا می‏رفت و سنتها و ارزشهای محترم، به فراموشی سپرده می‏شدند . انحطاط دینی، اخلاقی و فرهنگی جامعه، بویژه در نیمه اول دهه چهارم هجری، به اوج خود رسیده بود . از زمان خلیفه سوم، اشرافی‏گری و بذل و بخششهای بی حد و حصر از بیت المال به اقوام و نزدیكان متعارف شد و مسلط كردن تبعیدیهای عصر نبوی بر مقدرات جامعه اسلامی و در نهایت قدرت بخشیدن به خلافت اموی، خلافت اسلامی را به سلطنت كسری و قیصر مبدل ساخت . بویژه یزید كه تظاهر به نقض سنن و نفی ارزشها را همواره معمول می‏داشت . (۱۴) حال در چنین موقعیتی، چه كسی باید برای سامان دادن به امور دینی، اجتماعی، سیاسی و . . . جامعه و مسلمانان قیام كند؟ یك فرد اصلاح طلب! و این اصلاح طلب بزرگ، كسی جز امام حسین‏علیه السلام نیست كه با الگو پذیری از سیره جدش پیامبر اكرم‏صلی الله علیه وآله و پدرش امیر المؤمنین علی‏علیه السلام نهضت‏خود را شروع كرد .
مؤلفه‏های اصلاحات اسلامی (علوی - حسینی) و غربی
۱ - دین زدایی یا اهتمام به دین؟!
یكی از اصول اساسی و مهم اصلاح‏گری غربی، دین‏زدایی و ستیز با دین است . گریز غرب از دین نخست‏به عنوان گریز از اوهام و خرافات رایج در دین تحریف شده، تلقی گردیده است و در نهایت‏به گریزان شدن غرب از اصل و اساس دین و التزامات دینی انجامید . به طور كلی می‏توان گفت در مجموع عواملی نظیر تحریفات دینی، تهی بودن نظام دینی كلیسا از معارف ناب عقلانی، بی بهره بودن آن نظام از سیره استوار عملی، فاصله ما بین گفتار و رفتار منادیان دین و داعیان دین محوری، دنیازدگی عالمان دینی، برخورد روشنفكرمآبانه و بنیاد برانداز با اساس دین و ارزشها، طرح و پرداخت‏شبهات دینی بدون ارائه پاسخ لازم و مناسب و علم‏گرایی را می‏توان از عوامل زمینه‏ساز دین ستیزی و ترویج دین‏گریزی به شمار آورد .
پدیده نوگرایی با فرهنگ فراگیر سكولاریستی خود كه از سده هفدهم به بعد در اروپا آغاز گردید، به تدریج در سطح جهان انتشار یافت و گوشه و كنار جهان را تحت‏سیطره فرهنگی - سیاسی و بعضا اقتصادی - صنعتی خود در آورد .
مبدا پیدایش و مهد پرورش نوگرایی، بستر زمانی و جایگاه جغرافیایی خاص خود را داشت، اما آثار و ویژگیهای آن از مرز جغرافیایی زادگاه و پرورشگاه خود فراتر رفته است . سخن از نوگرایی در واقع سخن از شیوه‏ها و جلوه‏هایی از زندگی فردی و یا سازمان اجتماعی است كه از اواخر قرن هفدهم به بعد رخ داده است . در هر صورت، در عصر نوگرایی آنچنان ضربه مهلكی بر ساختار و پیكره دین فرود آمد كه در نوع خود در تاریخ دین‏گرایی بشر، بی‏سابقه بوده است . برداشتهای لیبرالیستی، تجربه گرایانه، اصلاح‏طلبانه و فردگرایانه توماس هابز و جان لاك، همچنین قرائتهای ماتریالیستی و جامعه‏شناسانه فردریك انگلس و كارل ماركس از دین، پدیده دین‏زدایی و یا حاشیه‏سازی دین را گسترش داد . از آن گذشته، برخوردهای نادرست اربابان دینی كلیسا، این امر را شدت بخشید . به تدریج اكثریت آحاد مردم در جوامع غربی بر این باور شدند كه این دین و گرایشهای دینی بوده است كه مانع رشد، كمال و ارتقای فكری آنان شده است و می‏بایست زودتر از این، خود را از شر دین خلاص می‏كردند تا سریعتر از این به شكوفایی صنعتی خود نایل گردند . در واقع، غرب گناه خودكامگیها، سلطه‏طلبیها، استعمارگریها و سفاكیهای حاكمان از خدا بی خبر خود را كه طی قرون متمادی غرب را در ظلمت و جهالت رها كرده بودند، به گردن دین و دین مداری انداخت و گویا دیواری كوتاهتر از دیوار دین یافت نمی‏شد . البته برخورد ناشایست مجامع دینی غرب، نظیر آنچه در مورد تفتیش عقاید و سخت‏گیریهای مسلكی و قشری دانشمندانی چند از مغرب زمین، از جانب كلیسا روا داشته شد، زمینه‏ساز این قبیل برداشتهای نادرست و ناروا از دین گردید . (۱۵)
به طور كلی، در اصلاح‏طلبی، مفاهیم دینی، تعریفی خاص دارند و جز در محدوده نگاه بشر انگارانه و منطبق با فرد یا میل فردی و جمعی، پذیرفته نخواهند شد . از این رو، در دینی‏ترین برداشتها، گونه‏های التقاط به آسانی قابل رؤیت است . «قرائتهای مختلف‏» ، «گرایشهای متنوع‏» ، «زبان روز» ، و . . . پوششهایی هستند كه التقاط را تسری داده و قبح آن را در منظر عموم كاهش می‏دهند . كانت در بستر اصلاح‏طلبی دینی اظهار می‏دارد:
«اگر عملی كه قانون مسلم وحی فرمان داده، ذاتا هم مجاز باشد، این پرسش پیش می‏آید كه آیا مقامات برتر و پیشوایان روحانی، می‏توانند به استناد معتقدات ادعایی خود، پذیرش آن را شرط داشتن ایمان، به مردم تحمیل كنند؟ حال آن كه به داوری مردم، همیشه احتمال بسیار می‏رود كه اشتباهاتی در آن زمینه راه یافته باشد .» (۱۶)
در مقابل اصلاحات غربی، در اصلاحات اسلامی، اهتمام به دین و اصلاح ارزشهای دینی، عنصر اصلی و محوری اصلاحات است . امام علی‏علیه السلام، احیای ارزشهای دینی و اهتمام به دین را در راس اصلاحات خود قرار داد:
«اللهم انك تعلم انه لم یكن الذی كان منا منافسة فی سلطان و لا التماس شی‏ء من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دینك و نظهر الاصلاح فی بلادك فیامن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك .» (۱۷)
یعنی: پروردگارا! همانا تو می‏دانی كه نهضت و قیام ما برای به دست آوردن قدرت و حكومت نبود، بلكه همه هدف ما این بود كه نشانه‏های دین تو را به جامعه برگردانیم و در سرزمینها اصلاح را ظاهر سازیم، تا بندگان ستم‏دیده‏ات در امن و امان زندگی كنند و حدود تعطیل شده تو اقامه شود .آن حضرت در خطبه‏ای دیگر می‏فرماید: «انه لیس علی الامام الا . . . اقامة الحدود علی مستحقیها .» (۱۸) ; یعنی: همانا بر عهده امام نیست مگر . . . بر پا داشتن حدود بر مستحقان آن .
در عصر امام حسین‏علیه السلام نیز انحرافات و بدعتهایی در دین رسوخ كرده و چهره واقعی دین را تغییر داده بود . از آنجا كه نظام حاكم، به تعالیم دینی اهتمام نمی‏ورزید، آن حضرت در صدد اصلاح و احیای دین بر آمدند . از سخنان و خطابه‏های امام حسین‏علیه السلام به خوبی می‏توان دریافت كه هدف امام از قیام، نه حكومت و ریاست و نه اغراض فردی و امور شخصی، بلكه مبارزه با انحرافات و بدعتها در دین بوده است .
در عصر ایشان وضع اسلام و مسلمانان و حكومت‏به حدی بد و غیر قابل پذیرش بود كه وظیفه هر مسلمانی اظهار مخالفت و جلوگیری از انحراف و سقوط بود . در دوره و شرایط سلطه امویان بر مقدرات مسلمانان، آنچه در آستانه نابودی قرار داشت، دین خدا بود . خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله نیز مدافعان و حامیان راستین دین خدا بودند . حمایت از اهل بیت، حمایت از دین بود و حمایت از دین در آن مقطع زمانی، شركت در جهاد ضد ستم و افشاگری علیه كفر پنهان در نقاب اسلام بود .
حسین بن علی‏علیه السلام در بحبوحه جنگ شدید، به نماز ایستاد، تا دین خدا را در صحنه جهاد، حیات بخشد . ابو ثمامه صائدی یاد آور وقت نماز شد و امام دعایش كرد و به نماز پرداخت . در آن شرایط، خطاب به اصحابش فرمود: اینك این درهای گشوده بهشت و نهرهای جاری و پیوسته آن و میوه‏ها و قصرهای بهشتی است و این‏هم پیامبر خدا و شهیدانی كه در ركاب او به خون غلطیدند و اینك پدر و مادرم نیز چشم به راه شمایند و مشتاق دیدارتان . پس از دین خدا حمایت كنید و از حرم رسول خدا دفاع كنید: «. . فحاموا عن دین الله و ذبوا عن حرم رسول الله .» آنگاه خاندان خود را صدا زد . همه فریاد زنان بیرون ریختند و حسین‏علیه السلام فریاد بر آوردند: ای مؤمنان! از دین خدا و حرم پیامبرصلی الله علیه وآله و از امام خودتان و از پسر دختر پیامبرتان حمایت كنید، این امتحان الهی بر شماست .
اقامه نماز توسط امام حسین‏علیه السلام و اصحاب با وفایش در آن شدت جنگ و هجوم دشمن، نشانگر اهتمام شدید امام‏علیه السلام به دین و ارزشهای دینی است . امام حسین‏علیه السلام در یكی از سخنان ارزشمند خود، به خوبی این مؤلفه مهم و اساسی (یعنی اهتمام به دین و ارزشهای دینی) را به تصویر می‏كشد . ایشان می‏فرماید:
«همانا این مردم اطاعت‏شیطان را پذیرفتند و اطاعت پروردگار را رها كردند و در زمین فساد را آشكار كردند و حدود الهی را تعطیل و شراب‏خوار شدند و به اموال فقرا و مردم زمین گیر تجاوز كردند و من از دیگران به یاری كردن دین خدا و محترم نگاه داشتن احكام دین و جهاد در راه خدا سزاوارترم، تا نام خدا از همه چیز برتر باشد .» (۱۹)
این فرمایش ایشان كه نشانگر زمان‏شناسی و آسیب‏شناسی دینی عصرشان است، بیانگر این نكته است كه در آن زمان، حدود و ارزشهای دینی به فراموشی و تعطیل كشانده شده بود و فساد همه‏جا را گرفته بود . ازاین‏رو، امام حسین‏علیه السلام در صدد اهتمام به دفاع از دین و ارزشهای دینی برآمد .
۲ - سكولاریزم یا تشكیل حكومت دینی؟!
یكی دیگر از مؤلفه‏های اصلی اصلاحات غربی، سكولاریسم و جداسازی ساحت دین از ساحت‏سیاست است . اصلاح‏طلبان غربی تلاش می‏كنند دین را از دخالت در قلمرو سیاسی - اجتماعی دور نگه دارند و منحصر و محدود در امور شخصی و فردی كنند . به طور كلی، می‏توان سكولاریسم یا عرفی شدن را به تفكیك و جداسازی حوزه دین از دنیا، به خصوص سیاست، تعریف كرد:
«عرفی شدن عبارت است از فرآیندی كه در آن، گاهی فعالیتها و نهادهای دینی، اهمیت اجتماعی خویش را از دست می‏دهند . این مفهوم به ما می‏گوید كه دین به صورت امری حاشیه‏ای در عمل نظام اجتماعی در آمده و كاركردهای اساسی جامعه عقلانی می‏شوند . در این حال، كنترل عواملی كه پیش از این به امور ماوراء الطبیعی اختصاص یافته بودند، به نهادهای تازه منتقل می‏شود .» (۲۰)
سكولاریزم، گرچه به عنوان یك مكتب و مرام، غربی است و در بستر مسیحیت تحریف شده در اروپا شكل گرفت، اما برخی از روشنفكران دینی و اصلاح‏طلبان سعی می‏كنند آن را بومی جلوه دهند . دكتر مهدی حائری، از جمله كسانی است كه در كتاب «حكمت و حكومت‏» به نفی حكومت دینی پرداخته و می‏نویسد:
«خلافت‏یك مقام سیاسی - اجتماعی است كه واقعیتی جز انتخاب مردم در بر ندارد، منتها گاهی اتفاق می‏افتد كه مردم آن‏قدر رشد و دانایی پیدا كرده‏اند كه پیامبر یا امام خود را آگاهترین و با تدبیرترین افراد در امور كشورداری و روابط داخلی و خارجی سرزمین خود یافته و او را برای زمامداری سیاسی - نظامی خود انتخاب می‏كنند، مانند بیعت‏با نبی اكرم صلی الله علیه وآله زیر شجره «لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونك تحت الشجره‏» و مانند انتخاب حضرت علی‏علیه السلام در نوبت چهارم خلافت، پس از رحلت نبی اكرم‏صلی الله علیه وآله و گاهی دیگر در اثر عدم رشد سیاسی و اجتماعی جامعه و یا به علت گردبادهای سیاسی به این گونه انتخاب احسن مؤفقیت پیدا نمی‏كنند . اكنون واضح است كه آیین كشورداری نه جزئی از اجزای نبوت است و نه در ماهیت امامت (كه همه دانایی است)، مدخلیت دارد .» (۲۱)
در نقد سخنان فوق باید گفت كه شواهد و مدارك مسلم تاریخی نشان از آن دارند كه پیامبر اكرم‏صلی الله علیه وآله پس از هجرت به مدینه، با دعوت از قبایل اطراف به تسلیم در برابر خداوند و آموزش و ترویج معارف و احكام و مقررات اسلام، به تدریج زمینه تاسیس حكومت اسلامی را فراهم آورد . آن بزرگوار، نظام سیاسی مقتدری تاسیس كرد كه نه تنها از اعراب قبایل گوناگون، انسانهایی والا ساخت، حكومتهای بزرگی چون روم، ایران و مصر را تحت انقیاد خود در آورد .
بیشتر مسلمانان و اندیشمندان اسلامی اذعان می‏كنند كه زعامت و رهبری امت و حكومت اسلامی از زمان هجرت به عهده پیامبر عظیم الشان‏صلی الله علیه وآله بوده است . (۲۲) امام علی‏علیه السلام نیز در تبیین ضرورت وجود حكومت می‏فرماید: «انه لابد للناس من امیر بر او فاجر یعمل فی امرته المؤمن .» (۲۳)
یعنی: به‏ناچار مردم نیازمند حاكمی، خواه نیكوكار و خواه بدكار هستند تا در حكومت او، فرد مؤمن كار خویش را بكند .
این فرمایش امام‏علیه السلام در مقام ضرورت وجود حاكم است نه این كه مطلق حاكمیت (دینی و غیر دینی) را تایید كند; چراكه در جای دیگر می‏فرماید: «ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله فیه .» (۲۴) ; یعنی: ای مردم، سزاوارترین مردم به امارت و خلافت، كسی است كه بدان تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر . پس جامعه اسلامی نیازمند ولایت و زعامت‏سیاسی است، همچنان كه هر جامعه دیگری برای بر طرف كردن برخی كمبودها و نواقص اجتماعی خویش محتاج آن است . (۲۵)
مهندس بازرگان هم با دموكراتیك خواندن قیام امام حسین‏علیه السلام برآن است جنبه الهی بودن نهضت‏حسینی را (و این كه حضرت در صدد تشكیل حكومت دینی بوده است) كمرنگ جلوه دهد و در نتیجه به نفی حكومت دینی حكم می‏كند .
در واقع اینان با تحریف حقایق مسلم تاریخی و آیات و روایاتی كه صراحتا تشكیل حكومت دینی را نوعی فرض می‏دانند، در تلاش هستند با استناد به این گونه روایات، سكولاریسم و جدایی دین از سیاست را نتیجه بگیرند:
«خروج و حركت‏سید الشهدا از مدینه و مكه به كربلا و به قصد كوفه، بنا بر اصرار و دعوت شفاهی و كتبی انبوه سران و مردم كوفه، برای نجات آنها از ظلم و فساد اموی و عهده دار شدن زمامداری و اداره امور آنان بود . دعوتی بود صد در صد مردمی و دموكراتیك . . . جنگ و شهادت یا قیام و نهضت امام حسین‏علیه السلام و اصحاب او، علاوه بر آن كه یك عمل دفاعی صد در صد در حفظ حیثیت اسلام و جان و ناموسشان بود، نشان از این حقیقت می‏داد كه خلافت و حكومت از دیدگاه امام و اسلام، نه از آن یزید و خلفاست، نه از آن خودشان و نه از آن خدا، بلكه از آن امت و به انتخاب خودشان است .» (۲۶)
بنابراین از دیدگاه اصلاح‏طلبان غربی، تشكیل حكومت دینی و براندازی حكومت غیر دینی و جائر ضرورتی ندارد . بلكه این فقط مردم هستند كه مجازند تصمیم بگیرند چه نوع حكومتی را برگزینند و در اساس، حكومت دینی را متضمن تناقض و پارادوكسیكال می‏دانند . (۲۷)
در واقع این افراد گمان می‏كنند كه تشكیل حكومت دینی و بر پایی قسط و عدالت، چیزی است كه در دهه‏های اخیر به وجود آمده و شیعیان فكر می‏كنند كه امام حسین‏علیه السلام در صدد اقامه عدل و تشكیل حكومت اسلامی بوده است و به عنوان یك مساله شرعی وارد میدان شده است، در صورتی كه اولین حركت امام حسین‏علیه السلام، امتناع از بیعت‏با یزید است .حال به فرض این كه مساله تنها بیعت‏بود (كه این‏گونه نیست)، سخنرانیهای سید الشهدا از شبی كه ولید ایشان را به دار الحكومه احضار كرد، تا ظهر عاشورا برای چیست؟ ! ایشان به صراحت می‏فرماید كه من برای قدرت‏طلبی و ماجراجویی سلاح بر نداشتم، بلكه قیام كردم تا امت جدم به موازین شریعت‏باز گردند . حتی اگر بپذیریم كه مشكل سید الشهدا تنها در بیعت‏با یزید (و نه مساله حكومت!) بوده است، كافی است در امتناع حضرت از بیعت، آن هم به قیمت وقایع عظیم و بی نظیر عاشورا تامل كنیم تا اهمیت مساله حكومت در نگاه اسلام را در یابیم . آن كدام مساله غیر دینی و بی ربط با دین است كه سید الشهداعلیه السلام خود و خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله را قربانی آن می‏كند؟ ! معلوم است كه حكومت‏یزید با اسلام سازگار نبوده و اسلام در باب حكومت و سیاست‏گزاریهای اجتماعی اعم از فرهنگی، تربیتی، حقوقی و اقتصادی، موضع جدی و غیر قابل سازش داشته است . در غیر این صورت، به جز اسلام، چه چیزی با ارزش‏تر از حسین‏علیه السلام بوده است كه تنها یكی از قربانیان او باشد؟ البته نگاه امام حسین‏علیه السلام به حكومت، غیر از نگاه یزید به حكومت است . مساله امام حسین‏علیه السلام، مساله نشر معارف و اجرای احكام و تامین حقوق مردم و اصلاح روابط اجتماعی است كه همه امر آخرت است، گر چه مجرای دنیوی دارد . اما مساله یزید، زر و زور و تزویر دنیامداری و خودمحوری و استكبار است كه سراسر، دنیاست، حتی اگر رنگ دین و آخرت به آن بدهد . (۲۸)
اگر برفرض بپذیریم كه انگیزه حركت امام، تشكیل حكومت دینی، بر مبنای دعوت مردم و به اصطلاح دموكراتیكی بود، از آن نظریه تفكیك استنتاج نمی‏شود; چراكه نهایت چیزی كه از آن استفاده می‏شود، این كه در صورت عدم دعوت مردم، امام حسین‏علیه السلام هم مانند ائمه دیگر دست‏به حركت و قیام نمی‏زد، اما چون دعوت مردمی (كه شرط تحقق حكومت است) در عصر امام حسین‏علیه السلام تحقق یافت، حجت الهی بر مردم تمام شد و آن حضرت مانند پیامبرصلی الله علیه وآله و حضرت علی‏علیه السلام، دست‏به ایجاد زمینه حكومت دینی زد . اما در نهایت‏با روگردانی مردم از ایشان، حضرت به فوز شهادت نایل آمد . این ادعا كه خلافت و حكومت از دیدگاه امام حسین‏علیه السلام از آن خود و خدا نیست، دلیل آن به هیچ وجه روشن نیست . بلكه بر خلاف روایات دال بر نظریه انتصاب و خصوصا بر خلاف فلسفه سیاسی خود امام حسین‏علیه السلام است . ایشان در روایات متعدد، بر انتقال مشروعیت‏حكومت از طریق وحی و پیامبرصلی الله علیه وآله به ائمه و خودش تاكید می‏كند: «مجاری الامور و الاحكام علی ایدی العلما بالله الامناء علی حلاله و حرامه .» (۲۹) در این روایت، به جای این كه امام، متولیان امور زمامداری مردم (كه ادعا می‏شود) و متولیان احكام شریعت را علما و متخصصان در علم فقه (حلال و حرام) معرفی كند، متولی هر دو را; یعنی زمامداری و بیان شریعت را، علما ذكر می‏كند . این كه علما چه كسانی هستند؟ آیا منحصر به ائمه معصومین یا شامل فقهای عصر غیبت هم می‏شود، تبیین آن خارج از این بحث است . اما این نكته روشن است كه امام حسین‏علیه السلام در این روایت، نه تنها مردم را متولی زمامداری و حكومت ندانسته، بلكه حق حاكمیت را بر عهده علما (قدر متیقن خود ائمه) نهاده است . (۳۰) بنابراین، حركت اصلاح‏گرایانه امام حسین‏علیه السلام دارای ابعاد و اضلاع مختلفی است كه جنبه سیاسی و اجتماعی (تشكیل حكومت دینی) یكی از آنهاست; چرا كه در زمان ایشان، معاویه و پسرش یزید، در عمل سكولاریسم را ترویج می‏دادند . به عنوان نمونه، وقتی كه معاویه بر حكومت استیلا یافت، بلافاصله به عراق آمده، در سخنرانی خود به مردم اخطار كرد كه من با شما سر نماز و روزه نمی‏جنگیدم، بلكه می‏خواستم بر شما حكومت كنم و به مقصود خود رسیدم . (۳۱)
مرحوم علامه طباطبایی در مورد این سخن معاویه می‏فرماید:
«معاویه با این سخن اشاره می‏كند كه سیاست را از دیانت جدا خواهد كرد و نسبت‏به مقررات دینی ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگه داشتن حكومت‏خود به كار خواهد بست و البته روشن است كه چنین حكومتی، سلطنت و پادشاهی است نه خلافت و جانشینی پیامبر خدا .» (۳۲)
۳ - فرد گرایی یا حق مداری؟
«فردگرایی‏» (Individualism) ، یكی دیگر از بنیادهای اصلی اصلاح‏گری غربی و به تعبیری، از مهم‏ترین شالوده‏های فكری دنیای جدید و مدرنیسم محسوب می‏شود . این واژه از نظر لغوی و اخلاقی; یعنی خودخواهی و خود پسندی و از نظر فلسفی; یعنی كسی كه به اصالت فرد در جامعه معتقد باشد و منافع شخصی را به منافع جمع ترجیح دهد . بر اساس این اصل، فرد از جامعه واقعی‏تر و بر آن مقدم است . از این رو، فرد پیش از ورود به جامعه، دارای حقوقی است كه باید رعایت‏شود . در نگاه ارزشی، تقدم فرد به این معنی است كه ارزش اخلاقی فرد مقدم و والاتر از جامعه و گروه و جمعی دیگر است . از این رو، ارزش و اخلاق به فردیت گره می‏خورد و فردگرایی مبنای اخلاقی و حقیقت می‏شود . فردگرایی در حوزه دین و مذهب، به طور مشخصی در جنبش اصلاح مذهبی (رفرماسیون) و سر انجام در فرقه پروتستانتیزم تجلی كرد . این جنبش با تاكید بر وجدان فردی به عنوان معیار تشخیص خوب و بد و آزادی وجدان و نیز ارتباط بدون واسطه با خداوند و حق تفسیر متون مذهبی، فرد گرایی را به حوزه مذهب گسترش داد . بدین ترتیب، حقایق و ارزشهایی كه توسط كلیسا و نهادهای بیرونی ارائه می‏شده، دیگر به هیچ وجه قابل اعتماد نبودند . آنچه در این نگاه مورد توجه و تاكید است، صدای وجدان آزاد افراد است كه از آن حتی به صدای خداوند تعبیر می‏شود . این نیز به تعداد انسانها متعدد خواهد بود . و سرانجام، حقایق و آموزه‏های عام و كلان مذهبی، در وجدان گسیخته افراد و امیال آنان گم می‏شوند و به وادی فراموشی ره می‏سپارند . (۳۳) فردگرایی غربی، آن گونه كه در بستر اومانیسم شكل گرفت و منتهی به سود انگاری مطلق انجامید، هرگز در اسلام پذیرفته نیست; زیرا فردگرایی، ارزش و اخلاق ناصواب است . انسان، مدار و محور اخلاق و ارزشها نیست، بلكه باید بدانها پای‏بند باشد . اصول و پایه‏های اخلاقی و قضایای ارزشی، امور عینی و مستقل از ذهنیت و خواست و میل آدمیان است . از همین روست كه مبانی اصیل اخلاقی، مطلق و پالوده از نسبیت هستند . سر عینی بودن و مطلق بودن امهات قضایای اخلاقی آن است كه این قضایا در واقع بیان‏گر وجود رابطه واقعی میان عمل اخلاقی و كمال نهایی و روحانی آدمی‏اند . اگر عدالت، خوب و بایستنی است و اگر خیانت و جنایت‏بد و نبایستنی است، از آن روست كه این امور به واقع موجب كمالاتی روحانی یا خساراتی معنوی در باطن و حقیقت انسان می‏شوند، نه آن كه به علت كار كرد اجتماعی مثبت، این قضایا، یا گرایش و ترجیح ذهنی طرفداران آنها، مقبول افتاده‏اند . (۳۴)حق محوری از بنیانهای محكم دین اسلام است . این امر به قدری مورد توجه اسلام است كه هر چیز مهم و اساسی در دین به حقیقت و حقانیت منتسب شده است . خداوند در قرآن كریم دین خود را با واژه «حق‏» وصف كرده است . «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق‏» یا ارسال پیامبر اكرم‏صلی الله علیه وآله را بر پایه حقیقت استوار می‏داند . «انا ارسلناك بالحق‏» یا نزول قرآن و محتویات آن را با واژه «حق‏» تعریف می‏كند «هو الحق‏» و «انا ارسلناك بالحق‏» و نیز معاد و روز واپسین و وعده و وعیدهای داده شده را جز حقیقت نمی‏داند «ذلك الیوم الحق‏» و «و اقترب الوعد الحق‏» . همه این تاكیدات، نشان می‏دهد كه حق محوری و حقیقت‏طلبی، آنچنان با مكتب اسلام و دین مبین آمیخته است كه تفكیك آنها ناممكن است . از این رو، عقلانیت معهود اسلام و حكومت دینی نیز جز از این طریق (طریق حق) توجیه ندارد و مؤمنان و دین‏باوران، باید اندیشه خویش را به دنبال امور عینی و واقعی سوق داده، آنها را مبنای زندگی خود قرار دهند . همانند آنهایی كه در خلقت و آفرینش هستی، تفكر و حقیقت‏خداوند را جست و جو می‏كنند . و ضمن معنادار دانستن عالم، تعالیم هستی‏بخش را سرلوحه امور خویش قرار می‏دهند . تاكیدات بی‏شمار قرآن بر اصل حق محوری، مطمئنا حكمتها و راز و رمزهایی دارد كه با تبیین واقعی این اصل پدیدار می‏شود، اما آنچه به بحث عقلانیت مربوط است، و مجال اندك این مقال، اجازه توضیح آن را می‏دهد، اشاره به دو امر لازم در مورد اصل حق محوری است . یكی وجود حقایق ثابت، و دیگری امكان دست‏یابی به آنهاست . تبیین این دو امر لازم، (كه هر دو توسط قلانیت‏سكولار مورد اشكال قرار گرفته است) می‏تواند تا اندازه‏ای معنای اصل مذكور را در عقلانیت دینی روشن كند . (۳۵)
قیام نهضتی كه امام حسین‏علیه السلام بر پا كرد، نهضتی خدامحورانه و الهی بود نه فردگرایانه و بر اساس مصلحت فردی، این تصور كه قیام حضرت‏علیه السلام به دلیل مصالح فردی و انتقام‏گیری از خاندان بنی امیه است، توهمی باطل و غرض ورزانه است كه منشا آن عدم معرفت‏به ساحت قدسی و ملكوتی ائمه‏علیه السلام و از جمله امام حسین‏علیه السلام است . تمامی حركات و سكنات امام حسین‏علیه السلام و از جمله اصلاح گری و نهضت ایشان، هیچ صبغه‏ای جز صبغه الهی نداشت و رضای الهی در همه حال مورد توجه ایشان بود . اهل بیت‏علیه السلام در مقابل خواست‏خدا و تقدیر او كاملا راضی بودند و این را برای خود كمال می‏دانستند و با پشتوانه رضا، هر مشكل و بلا و مصیبتی را صبورانه و عاشقانه تحمل می‏كردند . در مسائل اجتماعی نیز هرگز پسند و رضایت مردم را بر رضای الهی ترجیح نمی‏دادند و آنچه تكلیف بود عمل می‏كردند . چه مردم راضی باشند یا نه . مهم رضای الهی بود . هرچند به خشم مردم بیانجامد . این نكته در تعالیم قرآن و احادیث‏بسیار مطرح است . امام حسین‏علیه السلام كه برای رضای الهی قدم در این راه گذاشته بود، روحیه كوفیان را چنین ترسیم می‏كرد كه آنان خواسته‏های دل خود را برای رضای الهی ترجیح داده‏اند: «لا اضع قوم آثروا مرضاة انفسهم علی مرضاة الخالق .» (۳۶) محور اصلاح گری امام حسین‏علیه السلام خداوند و رضایت او بود . از این رو، همواره مردم را به سوی حق و حقیقت دعوت می‏كرد و اگر هم خودش را مطرح می‏نمود، به خاطر این بود كه امام منصوب از طرف خداوند است و از این طریق مردم را به سوی خدا دعوت می‏كند تا این كه سنت الهی را احیاكند . «به كتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت می‏كنم در حالی كه سنت پیامبرصلی الله علیه وآله در جامعه مرده و بدعتها زنده شده است . پس اگر گوش به سخنان من بسپارید و دستور مرا اطاعت كنید، شما را به راه رستگاری هدایت می‏كنم .» (۳۷) قیام عاشورا چون رنگ خدایی داشت، جاویدان و پیروز شد و به تعبیر حضرت امام‏قدس سره كه فرمودند: «شكست نبود كشته شدن سید الشهدا، چون قیام لله بود شكست ندارد .» (۳۸) «آگاه بودند كه ما آمده‏ایم ادای وظیفه خدایی بكنیم، آمدیم اسلام را حفظ كنیم .» (۳۹)
پی‏نوشت‏ها:

۱) محقق و نویسنده .
۲) مرتضی مطهری، نهضت‏های اسلامی در صد ساله اخیر، انتشارات صدرا، ص‏۱۱ .
۳) راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل كلمه صلح .
۴) شعراء/۱۵۲ .
۵) بقره/۲۲۰ .
۶) ص/۲۸ .
۷) نهج البلاغه، خطبه ۶۸ .
۸) علامه محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج‏۷۷، ص ۱۱۲; محمد حكیمی، اصلاحات از دیدگاه اسلام، ص ۱۱ .
۹) هود/۸۸ .
۱۰) مرتضی مطهری، پیشین، ص‏۷ .
۱۱) سید مجید ظهیری، نقدی بر قرائتهای لیبرالیستی از اصلاحات، اندیشه حوزه، شماره‏۲۸، ص‏۲۳۲ .
۱۲) ر . ك: ویلیام هوردرن، راهنمای الهیات پروتستان، ترجمه طاطوس میكاییلیان، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، فصل دوم .
۱۳) ر . ك: تی‏بالمور، رفورم (گفتمان سیاسی غرب و اسلام)، ترجمه و تلخیص علی اصغر افتخاری، كتاب نقد، شماره ۱۶، ص‏۲۴۳ . در مورد اصول نهضت اصلاح دینی، ر . ك: جی . لسلی دانستن، آیین پروتستان، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی، مؤسسه امام خمینی‏رحمه الله .
۱۴) محمد جواد صاحبی، احیاگری و اصلاح‏طلبی در نهضت‏حسینی، نشر احیاگران، صص‏۴۱ - ۳۹ .
۱۵) احمد رهنمایی، غرب‏شناسی، مؤسسه امام خمینی، صص ۱۴۹ - ۱۴۴ .
۱۶) فاطمه رجبی، اصلاح‏طلبی; كند و كاوی در خاستگاه و اهداف، كتاب صبح، صص ۱۷ - ۱۶ .
۱۷) نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱ .
۱۸) نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵ .
۱۹) ر . ك: محمد دشتی، فرهنگ سخنان امام حسین‏علیه السلام، انتشارات مشهور، ص ۵۲۱ .
۲۰) برایان ویلسون، دین: این جا، اكنون، ترجمه مجید محمدی، نشر قطره، صص ۲۴ - ۲۳ و دین و فرهنگ، ویراسته میرچا الیاده، هیات مترجمان، زیر نظر بهاء الدین خرم شاهی، طرح نو، ص ۲۹ .
۲۱) مهدی حائری، حكمت و حكومت، انتشارات شادی، لندن، ص ۱۷۲ .
۲۲) جمعی از نویسندگان، زیر نظر محمود فتحعلی، در آمدی بر مبانی اندیشه اسلامی، مؤسسه امام خمینی‏رحمه الله، ص ۲۱۵ .
۲۳) نهج البلاغه، خطبه ۴۰ .
۲۴) نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳ .
۲۵) احمد واعظی، حكومت دینی، نشر مرصاد، ص ۱۸۸ .
۲۶) مهدی بازرگان، آخرت و خدا; هدف بعثت انبیا، انتشارات رسا، صص ۴۴ - ۴۳ .
۲۷) ر . ك: عبد الكریم سروش، مدارا و مدیریت، ص ۳۵۶ .
۲۸) حسن رحیم پور ازغدی، ولایت فقیه و نقد دیدگاه‏های مخالف، اندیشه حوزه، شماره ۱۸، صص ۱۶۷ - ۱۶۶ .
۲۹) علامه محمد باقر مجلسی، پیشین، ج ۱۰، ص ۷۹ .
۳۰) محمد حسن قدردان قراملكی، سكولاریسم در اسلام و مسیحیت، بوستان كتاب قم، ص ۲۱۶ .
۳۱) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج‏۴، ص ۱۶۰ .
۳۲) علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، ص ۴۴ .
۳۳) عبد الرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژه‏ها، مؤسسه اندیشه دینی معاصر، ص ۴۵۳ .
۳۴) احمد واعظی، جامعه دینی، جامعه مدنی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، صص ۸۵ - ۸۴ .
۳۵) عبدالله جوادی آملی، نسبت دین و دنیا، مؤسسه اسرا، صص ۱۸۳ - ۱۸۲ .
۳۶) خوارزمی، مقتل الحسین، مكتبة مفید، ص ۲۳۹، جواد محدثی، پیام‏های عاشورا، ص ۱۳۲ .
۳۷) ر . ك: محمد دشتی، پیشین، صص ۵ - ۴ .
۳۸) امام خمینی، صحیفه نور، ج ۱۵، ص ۵۵ .
نویسنده:ولی الله عباسی
منبع : خبرگزاری فارس