چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
نگاهی به اصلاحگری اسلامی و غربی
یكی از مباحث مهمی كه در چند دهه اخیر میان روشنفكران و نواندیشان از یك طرف و در میان اندیشمندان دینی از طرف دیگر به صورت جدی مطرح بوده، بحث «اصلاحگری» میباشد . آرا و اندیشههای مختلفی در این باره مطرح شده است كه موجب ابهام مفهوم «اصلاح» و اصلاحات گشته است . بنابراین، نوشتار حاضر كوششی است در جهتشفاف سازی مفهوم اصلاحات و مشخص كردن مرزهای اصلاحگری از دیدگاه اسلامی و غربی و نقدی بر اصلاحات غربی از منظر تفكر و گفتمان اصلاحات دینی، به نظر نگارنده، اصلاحگری امام علی علیه السلام و همچنین اصلاحگری امام حسین علیه السلام، دو الگوی اساسی در باب اصلاحگری اسلامی میباشد . از این رو، در این مقاله بیشترین تاكید در مورد اصلاحات اسلامی، بر اصلاحگری آن دو بزرگوار باشد . این مقاله، پس از تعریف اصلاحات و ضرورت آن در تفكر دینی، به اندیشه اصلاحی در غرب و سپس به اصلاحات اسلامی میپردازد و در ادامه، برخی از مهمترین ویژگیها و مؤلفههای اصلاحات اسلامی (علوی - حسینی) و غربی بر میشمارد . مهمترین مؤلفههای اصلاحات غربی، «دین زدایی» ، «سكولاریزم» و «فردگرایی» ، میباشد . در مقابل، در اصلاحات اسلامی، «اهتمام به دین» ، «نفی سكولاریزم و تشكیل حكومت دینی» و «حق محوری» از ویژگیهای اصلی آن میباشد . «اصلاح» و «اصلاحگری» ، از جمله مباحثی است كه دارای سابقه كهنی است . ضرورت اصلاحات و ارزش حیاتی آن، در قرآن و روایات و نیز در اندیشه اندیشمندان با تعابیر گوناگون بیان شده است . رهبران ادیان و پیامبران، خود را مصلح و اصلاحگران جامعه بشری معرفی كردهاند . برخی از آنان نیز در همین راه به شهادت رسیدهاند . موضوع اصلاحطلبی، امروزه در گفتمان سیاسی - اجتماعی بحث مهم و دامنهداری است كه اندیشمندان هر كدام به فراخور حال و دیدگاه خود به آن پرداختهاند . اما در این بین، كسانی بوده و هستند كه به نام اصلاحگری، به «افساد» مشغولند و به بهانه اصلاحات، در جهت تخریب و گمراه ساختن دینداران گام برداشتهاند . این امر موجب شده است كه برنامه اصلاحات همواره در پارهای از ابهامات فرو رفته و آفاتی دامنگیر آنان شود و به گفته استاد مطهری:
«بدیهی است كه جنبشهایی كه داعیه اصلاح داشتهاند، یكسان نبودهاند . برخی داعیه اصلاح داشته و واقعا هم مصلح بودهاند . برخی برعكس، اصلاح را بهانه فساد قرار داده و افساد كردهاند . برخی دیگر در آغاز جنبه اصلاحی داشته و سرانجام از مسیر اصلاحی منحرف شدهاند .» (۲) یكی از مباحث مهمی كه میتواند در بحث اصلاحات رهگشا باشد، تفكیك اصلاحات اسلامی از اصلاحات غربی و اصلاحاتی كه بر خلاف اصول و مبانی دین اسلام میباشد كه در روشن شدن مساله، اهمیتبسزایی دارد . بر همین اساس، در این مقاله سعی شده است مبانی و مؤلفههای اصلاحات اسلامی و اصلاحات غربی ترسیم شود تا هم به تصویری روشن از اصلاحات دینی دستیابیم و هم به قرائتی شفاف از اصلاحات غیر دینی . این امر مهم موجب تمییز مصلحان واصلاحات راستین از اصلاح طلبان و اصلاحات دروغین خواهد شد .
مفهوم و ضرورت اصلاحات
واژه «اصلاح» در زبان فارسی به معنای به سامان آوردن، التیام بخشیدن، نیكو كردن، آراستن و آشتی دادن به كار رفته است . در زبان عربی كلمه «الاصلاحات» رایجبوده و واژه «التعدیلات» نیز به جای اصلاحات استعمال میشود . اصلاح در قرآن، در مقابل «افساد» است و افساد; یعنی خارج شدن از حالت تعادل . همچنان كه راغب اصفهانی میگوید:
«الفساد خروج الشیء عن الاعتدال قلیلا كان او كثیرا و یضاده الصلاح و یستعمل ذلك فی النفس و البدن و الاشیاء الخارجة عن الاستقامة .» (۳) به عنوان نمونه، آیاتی كه این دو واژه را در مقابل هم به كار بردهاند، عبارتند از: «الذین یفسدون فی الارض و لا یصلحون» (۴) ; یعنی: كسانی كه در زمین افساد میكنند و اصلاح نمیكنند . «و الله یعلم المفسد من المصلح» (۵) ; یعنی: خداوند، مفسد را از مصلح میشناسد . «ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدین فی الارض» (۶) ; یعنی: آیا مؤمنان و اصلاح پیشهگان را چون مفسدان در زمین قرار خواهیم داد؟ امام علیعلیه السلام نیز این دو واژه را در مقابل هم به كار برده است . آنجا كه میفرماید: «. . . لا اری اصلاحكم بافساد نفسی .» (۷) ; یعنی: من اصلاح شما را به قصد افساد خود جایز نمیبینم .
اصلاحات، از ضروریترین و مسلمترین تعالیم است كه به صورت تكلیفی و اجتماعی تبیین شده و گستره و قلمرو آن، همه امور را در بر میگیرد . اموری چون مسائل فردی و مسائل میان افراد، مسائل خانوادگی و مسائل اجتماعی و گروهی و در مسائل اجتماعی نیز اصلاحات اسلامی، همه بخشهای جامعه را فرا میگیرد . از محیط زیست و مسائل زندگی مردم و شهرها گرفته تا مسائل فرهنگی، تربیتی، اقتصادی، سیاسی و . . . ، همه در موضوع اصلاحات قرار میگیرند . از نظر انسان دینی، هیچ پدیده یا رویداد یا فرد یا گروهی از قلمرو اصلاحات بیرون نیست و تعهد دینی و مسؤولیتهای خدایی، انسان دینباور را بر میانگیزد تا برای سامان بخشیدن به همه جنبههای حیات انسان بكوشد و برای زدودن هر نابسامانی، ناهنجاری، واپسگرایی و تباهی و فسادی تلاش كند و نقصان و ناتوانی و نادانی را از دامن فرد، خانواده و جامعه بزداید و سراسر اجتماع را به سامانی در خور و شایسته برساند و این سخن والای پیامبر بزرگوار را راهگشای خویش قرار دهد: «اصلح الناسعلیه السلام اصلحهم للناس .» صالحترین انسانها، اصلاح طلبترین آنهاست . (۸) به خاطر اهمیت و ضرورت اصلاحات است كه قرآن كریم، پیامبران را مصلحان میخواند، چنان كه از زبان حضرت شعیبعلیه السلام میفرماید: «ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توكلت و الیه انیب .» (۹) ; یعنی: جز اصلاح تا آخرین حد توانایی منظوری ندارم . مؤفقیتم جز به دستخدا نیست . تنها بر خدا توكل میكنم و تنها به سوی او باز خواهم گشت .
«اصلاحطلبی یك روحیه اسلامی است . هر مسلمانی به حكم این كه مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح طلب و لااقل طرفدار اصلاحطلبی است; زیرا اصلاحطلبی، هم به عنوان یك شان پیامبری در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منكر است كه از اركان تعلیمات اجتماعی اسلام است .» (۱۰)
گفتمان مدرنیته و اندیشه اصلاح
، و «رفرماسیون» ( Reformation) مطرح است . «رفرم» به اقدامی گفته میشود كه بر اساس آن، برخی از جنبههای حیات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی تغییر یابند، بدون این كه دگرگونی اساسی در جامعه صورت پذیرد . مهندسی اجتماعی، یكی از انواع اقدامات اصلاحی است كه معمولا برای جلوگیری از نهضت انقلابی صورت میگیرد . در این مفهوم، انقلاب و رفرم به صورت دو مفهوم جدای از هم در نظر گرفته شدهاند .
«رفرمیسم» نیز به جریانی سیاسی اطلاق میشود كه دگرگونی جامعه را از طریق اصلاحات نه انقلاب، تبلیغ میكند . به عبارت دیگر، میتوان گفت: جریانی سیاسی كه به دنبال تغییرات روبنایی و به شكل تدریجی است، نه اصلاحات بنیادی و زیر ساختی با روشهای انقلابی . در اصلاحات علوم اجتماعی و سیاسی غرب، یكی از مصادیق بارز رفرمیسم، جریان سیاسی درون جنبش كارگری و كمونیستی است كه ضرورت مبارزه طبقاتی، انقلاب سوسیالیستی و دیكتاتوری پرولتاریا را رد میكند و طرفدار همكاری طبقاتی برای رسیدن به جامعه مبتنی بر رفاه عمومی است . واژه «رفرماسیون» ، در فرهنگ و اندیشه غرب، مربوط به اصلاحات دینی میشود و اصطلاحا به جنبش مذهبی در اروپای غربی در قرن شانزدهم كه به عنوان نهضتی برای اصلاح مذهب كاتولیك شروع شد و به نهضت پروتستان انجامید، اطلاق میشود . (۱۱) رفرمیسم یا نهضت اصلاح دینی كه تهدیدی برای «راست دینی» (Orthodoxy) مسیحی تلقی میشد (۱۲) ، در نقد نگرش كاتولیكی ظاهر گشت و در نهایت، در قالب «پروتستانتیزم» توانستبه تاسیس گونهای دیگر از كلیسای مسیحی در غرب منجر شود . طرفداران این جنبش بر آن بودند كه كلیسای كاتولیك با بهرهمندی از باورها و اعتقادات نادرست مردم، به سودجویی پرداخته و از این رو، هدف اولیه خود را اصلاح مذهبی و نیل به «روح واقعی حاكم بر دین مسیحیت» معرفی میكردند . این جنبش گرچه سر آغاز مذهبی داشت، لیكن به سرعت گسترش یافته و در ابعاد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی موجود تاثیرات شگرفی بر جای گذاشت . (۱۳)دكترین امام حسینعلیه السلام در اصلاحات
«اصلاحات» در تفكر غربی، اساسا پدیدهای غیر دینی و غیر الهی است كه قطعا مورد تایید اسلام و مصلحان دینی نیست . اصلاحات غربی تفاوتی بنیادین با اصلاحات حسینی دارد; چراكه در اصلاحات غربی، محور و معیار اصلاحات، فقط مصالح مادی انسانهاست . در حالی كه هدف از اصلاحات دینی و حسینی، اصلاح امور انسانی با معیارهای دینی و الهی است . اصلاحات حسینی بر مدار و محور «دین» و ارزشهای دینی میچرخد . پژوهشگران علوم اجتماعی نهضت عاشورا را واكنشی در برابر ناهنجاریهای جامعه آن عصر میشمارند . گر چه این برداشت در جای خود درست است، ولی تمام نیست; زیرا ناهنجاریهای اجتماعی، عكس العملهای متفاوتی را به دنبال دارند . هر تعریفی از هنجارهای اجتماعی مؤید این معنی است كه تحول یا از میان بردن قواعد مورد پذیرش و احترام جامعهها، ناهنجاری تلقی میشود . در این كه سنتهای دینی و ارزشهای انسانی و آرمانهای مؤسس جامعه اسلامی در آن زمان فراموش شده و از میان رفته بود، هیچ تردیدی نیست . فجایعی كه در روز عاشورا و حتی پیش از آن به وقوع پیوستند، خود بهترین شاهد بر این مدعا هستند . بنابراین، چه رخدادهایی سبب شد كه تنها ۶۱ سال پس از هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله، فرزندان آن حضرت را بدان شیوه زشت و شگفتآور به قتل برسانند و زنان و كودكان ایشان را به اسارت در آورند؟ ! جامعه اسلامی به چه درجهای از انحطاط دینی، اخلاقی و فرهنگی رسیده بود كه در برابر آن حادثه بزرگ دم فرو بست و واكنش شتابانی از خود نشان نداد؟ ! عوامل انحراف چه بودند؟ ! آیا همه جوامع انقلابی با چنین عواملی روبرویند؟ ! آیا ممكن است چنان حادثهای دوباره تكرار شود؟ !
اینها و دهها پرسش دیگر، تحقیق و تحلیلی را طلب میكند كه در گستره این مقال نمیگنجد . تنها میتوان افزود زمینهها و عواملی كه آن نهضت عظیم را ایجاب میكردند، و آن فاجعه غمانگیز را رقم زدند، عبارتند از:
۱ - زمامدار جامعه اسلامی نه تنها شرایط لازم برای تصدی منصب حكومت را نداشت، كه متظاهر به فسق و كجرفتاری بود . البته زمینههای كجروی پیشتر ایجاد شده، ولی تا آن زمان مجال ظهور و بروز نیافته بود .
۲ - ارزشهای معنوی از یاد رفته بودند و نخبگان جامعه كه مدیریت فكری و سیاسی را بر عهده داشتند و الگویی برای مردم به شمار میرفتند، به مفاهیم اخلاقی پایبند نبودند، تودهها نیز به تبع چنان بودند .
۳ - حكومت نیز فاقد قواعد و معیار بود و قانون و ضابطهای را در میان كارگزاران معمول نمیداشت، در نتیجه ظلم و تبعیض به غایت رسیده بود .
۴ - بدعتها و پیرایههای بسیار در دین راه یافته و مذهب، وسیله تخدیر مردم و تامین خواستههای حكام و مفسدان شده بود .
۵ - دنیا مداری و ماده گرایی، جهان برین و حیات آخرین را از یادها زدوده بود .
۶ - رعب و دنیا پرستی همچون بسیاری، متدینان را زبون و زمین گیر كرده و آنها را تسلیم پیشامدها كرده بود، دلیری و رادمردی نیز تنها در اسطورهها به جای مانده بود .
بنابراین، اصول جامعهای كه پیامبرصلی الله علیه وآله تاسیس كرده بود، به راه فنا میرفت و سنتها و ارزشهای محترم، به فراموشی سپرده میشدند . انحطاط دینی، اخلاقی و فرهنگی جامعه، بویژه در نیمه اول دهه چهارم هجری، به اوج خود رسیده بود . از زمان خلیفه سوم، اشرافیگری و بذل و بخششهای بی حد و حصر از بیت المال به اقوام و نزدیكان متعارف شد و مسلط كردن تبعیدیهای عصر نبوی بر مقدرات جامعه اسلامی و در نهایت قدرت بخشیدن به خلافت اموی، خلافت اسلامی را به سلطنت كسری و قیصر مبدل ساخت . بویژه یزید كه تظاهر به نقض سنن و نفی ارزشها را همواره معمول میداشت . (۱۴) حال در چنین موقعیتی، چه كسی باید برای سامان دادن به امور دینی، اجتماعی، سیاسی و . . . جامعه و مسلمانان قیام كند؟ یك فرد اصلاح طلب! و این اصلاح طلب بزرگ، كسی جز امام حسینعلیه السلام نیست كه با الگو پذیری از سیره جدش پیامبر اكرمصلی الله علیه وآله و پدرش امیر المؤمنین علیعلیه السلام نهضتخود را شروع كرد .
مؤلفههای اصلاحات اسلامی (علوی - حسینی) و غربی
۱ - دین زدایی یا اهتمام به دین؟!
یكی از اصول اساسی و مهم اصلاحگری غربی، دینزدایی و ستیز با دین است . گریز غرب از دین نخستبه عنوان گریز از اوهام و خرافات رایج در دین تحریف شده، تلقی گردیده است و در نهایتبه گریزان شدن غرب از اصل و اساس دین و التزامات دینی انجامید . به طور كلی میتوان گفت در مجموع عواملی نظیر تحریفات دینی، تهی بودن نظام دینی كلیسا از معارف ناب عقلانی، بی بهره بودن آن نظام از سیره استوار عملی، فاصله ما بین گفتار و رفتار منادیان دین و داعیان دین محوری، دنیازدگی عالمان دینی، برخورد روشنفكرمآبانه و بنیاد برانداز با اساس دین و ارزشها، طرح و پرداختشبهات دینی بدون ارائه پاسخ لازم و مناسب و علمگرایی را میتوان از عوامل زمینهساز دین ستیزی و ترویج دینگریزی به شمار آورد .
پدیده نوگرایی با فرهنگ فراگیر سكولاریستی خود كه از سده هفدهم به بعد در اروپا آغاز گردید، به تدریج در سطح جهان انتشار یافت و گوشه و كنار جهان را تحتسیطره فرهنگی - سیاسی و بعضا اقتصادی - صنعتی خود در آورد .
مبدا پیدایش و مهد پرورش نوگرایی، بستر زمانی و جایگاه جغرافیایی خاص خود را داشت، اما آثار و ویژگیهای آن از مرز جغرافیایی زادگاه و پرورشگاه خود فراتر رفته است . سخن از نوگرایی در واقع سخن از شیوهها و جلوههایی از زندگی فردی و یا سازمان اجتماعی است كه از اواخر قرن هفدهم به بعد رخ داده است . در هر صورت، در عصر نوگرایی آنچنان ضربه مهلكی بر ساختار و پیكره دین فرود آمد كه در نوع خود در تاریخ دینگرایی بشر، بیسابقه بوده است . برداشتهای لیبرالیستی، تجربه گرایانه، اصلاحطلبانه و فردگرایانه توماس هابز و جان لاك، همچنین قرائتهای ماتریالیستی و جامعهشناسانه فردریك انگلس و كارل ماركس از دین، پدیده دینزدایی و یا حاشیهسازی دین را گسترش داد . از آن گذشته، برخوردهای نادرست اربابان دینی كلیسا، این امر را شدت بخشید . به تدریج اكثریت آحاد مردم در جوامع غربی بر این باور شدند كه این دین و گرایشهای دینی بوده است كه مانع رشد، كمال و ارتقای فكری آنان شده است و میبایست زودتر از این، خود را از شر دین خلاص میكردند تا سریعتر از این به شكوفایی صنعتی خود نایل گردند . در واقع، غرب گناه خودكامگیها، سلطهطلبیها، استعمارگریها و سفاكیهای حاكمان از خدا بی خبر خود را كه طی قرون متمادی غرب را در ظلمت و جهالت رها كرده بودند، به گردن دین و دین مداری انداخت و گویا دیواری كوتاهتر از دیوار دین یافت نمیشد . البته برخورد ناشایست مجامع دینی غرب، نظیر آنچه در مورد تفتیش عقاید و سختگیریهای مسلكی و قشری دانشمندانی چند از مغرب زمین، از جانب كلیسا روا داشته شد، زمینهساز این قبیل برداشتهای نادرست و ناروا از دین گردید . (۱۵)
به طور كلی، در اصلاحطلبی، مفاهیم دینی، تعریفی خاص دارند و جز در محدوده نگاه بشر انگارانه و منطبق با فرد یا میل فردی و جمعی، پذیرفته نخواهند شد . از این رو، در دینیترین برداشتها، گونههای التقاط به آسانی قابل رؤیت است . «قرائتهای مختلف» ، «گرایشهای متنوع» ، «زبان روز» ، و . . . پوششهایی هستند كه التقاط را تسری داده و قبح آن را در منظر عموم كاهش میدهند . كانت در بستر اصلاحطلبی دینی اظهار میدارد:
«اگر عملی كه قانون مسلم وحی فرمان داده، ذاتا هم مجاز باشد، این پرسش پیش میآید كه آیا مقامات برتر و پیشوایان روحانی، میتوانند به استناد معتقدات ادعایی خود، پذیرش آن را شرط داشتن ایمان، به مردم تحمیل كنند؟ حال آن كه به داوری مردم، همیشه احتمال بسیار میرود كه اشتباهاتی در آن زمینه راه یافته باشد .» (۱۶)
در مقابل اصلاحات غربی، در اصلاحات اسلامی، اهتمام به دین و اصلاح ارزشهای دینی، عنصر اصلی و محوری اصلاحات است . امام علیعلیه السلام، احیای ارزشهای دینی و اهتمام به دین را در راس اصلاحات خود قرار داد:
«اللهم انك تعلم انه لم یكن الذی كان منا منافسة فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دینك و نظهر الاصلاح فی بلادك فیامن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك .» (۱۷)
یعنی: پروردگارا! همانا تو میدانی كه نهضت و قیام ما برای به دست آوردن قدرت و حكومت نبود، بلكه همه هدف ما این بود كه نشانههای دین تو را به جامعه برگردانیم و در سرزمینها اصلاح را ظاهر سازیم، تا بندگان ستمدیدهات در امن و امان زندگی كنند و حدود تعطیل شده تو اقامه شود .آن حضرت در خطبهای دیگر میفرماید: «انه لیس علی الامام الا . . . اقامة الحدود علی مستحقیها .» (۱۸) ; یعنی: همانا بر عهده امام نیست مگر . . . بر پا داشتن حدود بر مستحقان آن .
در عصر امام حسینعلیه السلام نیز انحرافات و بدعتهایی در دین رسوخ كرده و چهره واقعی دین را تغییر داده بود . از آنجا كه نظام حاكم، به تعالیم دینی اهتمام نمیورزید، آن حضرت در صدد اصلاح و احیای دین بر آمدند . از سخنان و خطابههای امام حسینعلیه السلام به خوبی میتوان دریافت كه هدف امام از قیام، نه حكومت و ریاست و نه اغراض فردی و امور شخصی، بلكه مبارزه با انحرافات و بدعتها در دین بوده است .
در عصر ایشان وضع اسلام و مسلمانان و حكومتبه حدی بد و غیر قابل پذیرش بود كه وظیفه هر مسلمانی اظهار مخالفت و جلوگیری از انحراف و سقوط بود . در دوره و شرایط سلطه امویان بر مقدرات مسلمانان، آنچه در آستانه نابودی قرار داشت، دین خدا بود . خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله نیز مدافعان و حامیان راستین دین خدا بودند . حمایت از اهل بیت، حمایت از دین بود و حمایت از دین در آن مقطع زمانی، شركت در جهاد ضد ستم و افشاگری علیه كفر پنهان در نقاب اسلام بود .
حسین بن علیعلیه السلام در بحبوحه جنگ شدید، به نماز ایستاد، تا دین خدا را در صحنه جهاد، حیات بخشد . ابو ثمامه صائدی یاد آور وقت نماز شد و امام دعایش كرد و به نماز پرداخت . در آن شرایط، خطاب به اصحابش فرمود: اینك این درهای گشوده بهشت و نهرهای جاری و پیوسته آن و میوهها و قصرهای بهشتی است و اینهم پیامبر خدا و شهیدانی كه در ركاب او به خون غلطیدند و اینك پدر و مادرم نیز چشم به راه شمایند و مشتاق دیدارتان . پس از دین خدا حمایت كنید و از حرم رسول خدا دفاع كنید: «. . فحاموا عن دین الله و ذبوا عن حرم رسول الله .» آنگاه خاندان خود را صدا زد . همه فریاد زنان بیرون ریختند و حسینعلیه السلام فریاد بر آوردند: ای مؤمنان! از دین خدا و حرم پیامبرصلی الله علیه وآله و از امام خودتان و از پسر دختر پیامبرتان حمایت كنید، این امتحان الهی بر شماست .
اقامه نماز توسط امام حسینعلیه السلام و اصحاب با وفایش در آن شدت جنگ و هجوم دشمن، نشانگر اهتمام شدید امامعلیه السلام به دین و ارزشهای دینی است . امام حسینعلیه السلام در یكی از سخنان ارزشمند خود، به خوبی این مؤلفه مهم و اساسی (یعنی اهتمام به دین و ارزشهای دینی) را به تصویر میكشد . ایشان میفرماید:
«همانا این مردم اطاعتشیطان را پذیرفتند و اطاعت پروردگار را رها كردند و در زمین فساد را آشكار كردند و حدود الهی را تعطیل و شرابخوار شدند و به اموال فقرا و مردم زمین گیر تجاوز كردند و من از دیگران به یاری كردن دین خدا و محترم نگاه داشتن احكام دین و جهاد در راه خدا سزاوارترم، تا نام خدا از همه چیز برتر باشد .» (۱۹)
این فرمایش ایشان كه نشانگر زمانشناسی و آسیبشناسی دینی عصرشان است، بیانگر این نكته است كه در آن زمان، حدود و ارزشهای دینی به فراموشی و تعطیل كشانده شده بود و فساد همهجا را گرفته بود . ازاینرو، امام حسینعلیه السلام در صدد اهتمام به دفاع از دین و ارزشهای دینی برآمد .
۲ - سكولاریزم یا تشكیل حكومت دینی؟!
یكی دیگر از مؤلفههای اصلی اصلاحات غربی، سكولاریسم و جداسازی ساحت دین از ساحتسیاست است . اصلاحطلبان غربی تلاش میكنند دین را از دخالت در قلمرو سیاسی - اجتماعی دور نگه دارند و منحصر و محدود در امور شخصی و فردی كنند . به طور كلی، میتوان سكولاریسم یا عرفی شدن را به تفكیك و جداسازی حوزه دین از دنیا، به خصوص سیاست، تعریف كرد:
«عرفی شدن عبارت است از فرآیندی كه در آن، گاهی فعالیتها و نهادهای دینی، اهمیت اجتماعی خویش را از دست میدهند . این مفهوم به ما میگوید كه دین به صورت امری حاشیهای در عمل نظام اجتماعی در آمده و كاركردهای اساسی جامعه عقلانی میشوند . در این حال، كنترل عواملی كه پیش از این به امور ماوراء الطبیعی اختصاص یافته بودند، به نهادهای تازه منتقل میشود .» (۲۰)
سكولاریزم، گرچه به عنوان یك مكتب و مرام، غربی است و در بستر مسیحیت تحریف شده در اروپا شكل گرفت، اما برخی از روشنفكران دینی و اصلاحطلبان سعی میكنند آن را بومی جلوه دهند . دكتر مهدی حائری، از جمله كسانی است كه در كتاب «حكمت و حكومت» به نفی حكومت دینی پرداخته و مینویسد:
«خلافتیك مقام سیاسی - اجتماعی است كه واقعیتی جز انتخاب مردم در بر ندارد، منتها گاهی اتفاق میافتد كه مردم آنقدر رشد و دانایی پیدا كردهاند كه پیامبر یا امام خود را آگاهترین و با تدبیرترین افراد در امور كشورداری و روابط داخلی و خارجی سرزمین خود یافته و او را برای زمامداری سیاسی - نظامی خود انتخاب میكنند، مانند بیعتبا نبی اكرم صلی الله علیه وآله زیر شجره «لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونك تحت الشجره» و مانند انتخاب حضرت علیعلیه السلام در نوبت چهارم خلافت، پس از رحلت نبی اكرمصلی الله علیه وآله و گاهی دیگر در اثر عدم رشد سیاسی و اجتماعی جامعه و یا به علت گردبادهای سیاسی به این گونه انتخاب احسن مؤفقیت پیدا نمیكنند . اكنون واضح است كه آیین كشورداری نه جزئی از اجزای نبوت است و نه در ماهیت امامت (كه همه دانایی است)، مدخلیت دارد .» (۲۱)
در نقد سخنان فوق باید گفت كه شواهد و مدارك مسلم تاریخی نشان از آن دارند كه پیامبر اكرمصلی الله علیه وآله پس از هجرت به مدینه، با دعوت از قبایل اطراف به تسلیم در برابر خداوند و آموزش و ترویج معارف و احكام و مقررات اسلام، به تدریج زمینه تاسیس حكومت اسلامی را فراهم آورد . آن بزرگوار، نظام سیاسی مقتدری تاسیس كرد كه نه تنها از اعراب قبایل گوناگون، انسانهایی والا ساخت، حكومتهای بزرگی چون روم، ایران و مصر را تحت انقیاد خود در آورد .
بیشتر مسلمانان و اندیشمندان اسلامی اذعان میكنند كه زعامت و رهبری امت و حكومت اسلامی از زمان هجرت به عهده پیامبر عظیم الشانصلی الله علیه وآله بوده است . (۲۲) امام علیعلیه السلام نیز در تبیین ضرورت وجود حكومت میفرماید: «انه لابد للناس من امیر بر او فاجر یعمل فی امرته المؤمن .» (۲۳)
یعنی: بهناچار مردم نیازمند حاكمی، خواه نیكوكار و خواه بدكار هستند تا در حكومت او، فرد مؤمن كار خویش را بكند .
این فرمایش امامعلیه السلام در مقام ضرورت وجود حاكم است نه این كه مطلق حاكمیت (دینی و غیر دینی) را تایید كند; چراكه در جای دیگر میفرماید: «ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله فیه .» (۲۴) ; یعنی: ای مردم، سزاوارترین مردم به امارت و خلافت، كسی است كه بدان تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر . پس جامعه اسلامی نیازمند ولایت و زعامتسیاسی است، همچنان كه هر جامعه دیگری برای بر طرف كردن برخی كمبودها و نواقص اجتماعی خویش محتاج آن است . (۲۵)
مهندس بازرگان هم با دموكراتیك خواندن قیام امام حسینعلیه السلام برآن است جنبه الهی بودن نهضتحسینی را (و این كه حضرت در صدد تشكیل حكومت دینی بوده است) كمرنگ جلوه دهد و در نتیجه به نفی حكومت دینی حكم میكند .
در واقع اینان با تحریف حقایق مسلم تاریخی و آیات و روایاتی كه صراحتا تشكیل حكومت دینی را نوعی فرض میدانند، در تلاش هستند با استناد به این گونه روایات، سكولاریسم و جدایی دین از سیاست را نتیجه بگیرند:
«خروج و حركتسید الشهدا از مدینه و مكه به كربلا و به قصد كوفه، بنا بر اصرار و دعوت شفاهی و كتبی انبوه سران و مردم كوفه، برای نجات آنها از ظلم و فساد اموی و عهده دار شدن زمامداری و اداره امور آنان بود . دعوتی بود صد در صد مردمی و دموكراتیك . . . جنگ و شهادت یا قیام و نهضت امام حسینعلیه السلام و اصحاب او، علاوه بر آن كه یك عمل دفاعی صد در صد در حفظ حیثیت اسلام و جان و ناموسشان بود، نشان از این حقیقت میداد كه خلافت و حكومت از دیدگاه امام و اسلام، نه از آن یزید و خلفاست، نه از آن خودشان و نه از آن خدا، بلكه از آن امت و به انتخاب خودشان است .» (۲۶)
بنابراین از دیدگاه اصلاحطلبان غربی، تشكیل حكومت دینی و براندازی حكومت غیر دینی و جائر ضرورتی ندارد . بلكه این فقط مردم هستند كه مجازند تصمیم بگیرند چه نوع حكومتی را برگزینند و در اساس، حكومت دینی را متضمن تناقض و پارادوكسیكال میدانند . (۲۷)
در واقع این افراد گمان میكنند كه تشكیل حكومت دینی و بر پایی قسط و عدالت، چیزی است كه در دهههای اخیر به وجود آمده و شیعیان فكر میكنند كه امام حسینعلیه السلام در صدد اقامه عدل و تشكیل حكومت اسلامی بوده است و به عنوان یك مساله شرعی وارد میدان شده است، در صورتی كه اولین حركت امام حسینعلیه السلام، امتناع از بیعتبا یزید است .حال به فرض این كه مساله تنها بیعتبود (كه اینگونه نیست)، سخنرانیهای سید الشهدا از شبی كه ولید ایشان را به دار الحكومه احضار كرد، تا ظهر عاشورا برای چیست؟ ! ایشان به صراحت میفرماید كه من برای قدرتطلبی و ماجراجویی سلاح بر نداشتم، بلكه قیام كردم تا امت جدم به موازین شریعتباز گردند . حتی اگر بپذیریم كه مشكل سید الشهدا تنها در بیعتبا یزید (و نه مساله حكومت!) بوده است، كافی است در امتناع حضرت از بیعت، آن هم به قیمت وقایع عظیم و بی نظیر عاشورا تامل كنیم تا اهمیت مساله حكومت در نگاه اسلام را در یابیم . آن كدام مساله غیر دینی و بی ربط با دین است كه سید الشهداعلیه السلام خود و خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله را قربانی آن میكند؟ ! معلوم است كه حكومتیزید با اسلام سازگار نبوده و اسلام در باب حكومت و سیاستگزاریهای اجتماعی اعم از فرهنگی، تربیتی، حقوقی و اقتصادی، موضع جدی و غیر قابل سازش داشته است . در غیر این صورت، به جز اسلام، چه چیزی با ارزشتر از حسینعلیه السلام بوده است كه تنها یكی از قربانیان او باشد؟ البته نگاه امام حسینعلیه السلام به حكومت، غیر از نگاه یزید به حكومت است . مساله امام حسینعلیه السلام، مساله نشر معارف و اجرای احكام و تامین حقوق مردم و اصلاح روابط اجتماعی است كه همه امر آخرت است، گر چه مجرای دنیوی دارد . اما مساله یزید، زر و زور و تزویر دنیامداری و خودمحوری و استكبار است كه سراسر، دنیاست، حتی اگر رنگ دین و آخرت به آن بدهد . (۲۸)
اگر برفرض بپذیریم كه انگیزه حركت امام، تشكیل حكومت دینی، بر مبنای دعوت مردم و به اصطلاح دموكراتیكی بود، از آن نظریه تفكیك استنتاج نمیشود; چراكه نهایت چیزی كه از آن استفاده میشود، این كه در صورت عدم دعوت مردم، امام حسینعلیه السلام هم مانند ائمه دیگر دستبه حركت و قیام نمیزد، اما چون دعوت مردمی (كه شرط تحقق حكومت است) در عصر امام حسینعلیه السلام تحقق یافت، حجت الهی بر مردم تمام شد و آن حضرت مانند پیامبرصلی الله علیه وآله و حضرت علیعلیه السلام، دستبه ایجاد زمینه حكومت دینی زد . اما در نهایتبا روگردانی مردم از ایشان، حضرت به فوز شهادت نایل آمد . این ادعا كه خلافت و حكومت از دیدگاه امام حسینعلیه السلام از آن خود و خدا نیست، دلیل آن به هیچ وجه روشن نیست . بلكه بر خلاف روایات دال بر نظریه انتصاب و خصوصا بر خلاف فلسفه سیاسی خود امام حسینعلیه السلام است . ایشان در روایات متعدد، بر انتقال مشروعیتحكومت از طریق وحی و پیامبرصلی الله علیه وآله به ائمه و خودش تاكید میكند: «مجاری الامور و الاحكام علی ایدی العلما بالله الامناء علی حلاله و حرامه .» (۲۹) در این روایت، به جای این كه امام، متولیان امور زمامداری مردم (كه ادعا میشود) و متولیان احكام شریعت را علما و متخصصان در علم فقه (حلال و حرام) معرفی كند، متولی هر دو را; یعنی زمامداری و بیان شریعت را، علما ذكر میكند . این كه علما چه كسانی هستند؟ آیا منحصر به ائمه معصومین یا شامل فقهای عصر غیبت هم میشود، تبیین آن خارج از این بحث است . اما این نكته روشن است كه امام حسینعلیه السلام در این روایت، نه تنها مردم را متولی زمامداری و حكومت ندانسته، بلكه حق حاكمیت را بر عهده علما (قدر متیقن خود ائمه) نهاده است . (۳۰) بنابراین، حركت اصلاحگرایانه امام حسینعلیه السلام دارای ابعاد و اضلاع مختلفی است كه جنبه سیاسی و اجتماعی (تشكیل حكومت دینی) یكی از آنهاست; چرا كه در زمان ایشان، معاویه و پسرش یزید، در عمل سكولاریسم را ترویج میدادند . به عنوان نمونه، وقتی كه معاویه بر حكومت استیلا یافت، بلافاصله به عراق آمده، در سخنرانی خود به مردم اخطار كرد كه من با شما سر نماز و روزه نمیجنگیدم، بلكه میخواستم بر شما حكومت كنم و به مقصود خود رسیدم . (۳۱)
مرحوم علامه طباطبایی در مورد این سخن معاویه میفرماید:
«معاویه با این سخن اشاره میكند كه سیاست را از دیانت جدا خواهد كرد و نسبتبه مقررات دینی ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگه داشتن حكومتخود به كار خواهد بست و البته روشن است كه چنین حكومتی، سلطنت و پادشاهی است نه خلافت و جانشینی پیامبر خدا .» (۳۲)
۳ - فرد گرایی یا حق مداری؟
«فردگرایی» (Individualism) ، یكی دیگر از بنیادهای اصلی اصلاحگری غربی و به تعبیری، از مهمترین شالودههای فكری دنیای جدید و مدرنیسم محسوب میشود . این واژه از نظر لغوی و اخلاقی; یعنی خودخواهی و خود پسندی و از نظر فلسفی; یعنی كسی كه به اصالت فرد در جامعه معتقد باشد و منافع شخصی را به منافع جمع ترجیح دهد . بر اساس این اصل، فرد از جامعه واقعیتر و بر آن مقدم است . از این رو، فرد پیش از ورود به جامعه، دارای حقوقی است كه باید رعایتشود . در نگاه ارزشی، تقدم فرد به این معنی است كه ارزش اخلاقی فرد مقدم و والاتر از جامعه و گروه و جمعی دیگر است . از این رو، ارزش و اخلاق به فردیت گره میخورد و فردگرایی مبنای اخلاقی و حقیقت میشود . فردگرایی در حوزه دین و مذهب، به طور مشخصی در جنبش اصلاح مذهبی (رفرماسیون) و سر انجام در فرقه پروتستانتیزم تجلی كرد . این جنبش با تاكید بر وجدان فردی به عنوان معیار تشخیص خوب و بد و آزادی وجدان و نیز ارتباط بدون واسطه با خداوند و حق تفسیر متون مذهبی، فرد گرایی را به حوزه مذهب گسترش داد . بدین ترتیب، حقایق و ارزشهایی كه توسط كلیسا و نهادهای بیرونی ارائه میشده، دیگر به هیچ وجه قابل اعتماد نبودند . آنچه در این نگاه مورد توجه و تاكید است، صدای وجدان آزاد افراد است كه از آن حتی به صدای خداوند تعبیر میشود . این نیز به تعداد انسانها متعدد خواهد بود . و سرانجام، حقایق و آموزههای عام و كلان مذهبی، در وجدان گسیخته افراد و امیال آنان گم میشوند و به وادی فراموشی ره میسپارند . (۳۳) فردگرایی غربی، آن گونه كه در بستر اومانیسم شكل گرفت و منتهی به سود انگاری مطلق انجامید، هرگز در اسلام پذیرفته نیست; زیرا فردگرایی، ارزش و اخلاق ناصواب است . انسان، مدار و محور اخلاق و ارزشها نیست، بلكه باید بدانها پایبند باشد . اصول و پایههای اخلاقی و قضایای ارزشی، امور عینی و مستقل از ذهنیت و خواست و میل آدمیان است . از همین روست كه مبانی اصیل اخلاقی، مطلق و پالوده از نسبیت هستند . سر عینی بودن و مطلق بودن امهات قضایای اخلاقی آن است كه این قضایا در واقع بیانگر وجود رابطه واقعی میان عمل اخلاقی و كمال نهایی و روحانی آدمیاند . اگر عدالت، خوب و بایستنی است و اگر خیانت و جنایتبد و نبایستنی است، از آن روست كه این امور به واقع موجب كمالاتی روحانی یا خساراتی معنوی در باطن و حقیقت انسان میشوند، نه آن كه به علت كار كرد اجتماعی مثبت، این قضایا، یا گرایش و ترجیح ذهنی طرفداران آنها، مقبول افتادهاند . (۳۴)حق محوری از بنیانهای محكم دین اسلام است . این امر به قدری مورد توجه اسلام است كه هر چیز مهم و اساسی در دین به حقیقت و حقانیت منتسب شده است . خداوند در قرآن كریم دین خود را با واژه «حق» وصف كرده است . «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق» یا ارسال پیامبر اكرمصلی الله علیه وآله را بر پایه حقیقت استوار میداند . «انا ارسلناك بالحق» یا نزول قرآن و محتویات آن را با واژه «حق» تعریف میكند «هو الحق» و «انا ارسلناك بالحق» و نیز معاد و روز واپسین و وعده و وعیدهای داده شده را جز حقیقت نمیداند «ذلك الیوم الحق» و «و اقترب الوعد الحق» . همه این تاكیدات، نشان میدهد كه حق محوری و حقیقتطلبی، آنچنان با مكتب اسلام و دین مبین آمیخته است كه تفكیك آنها ناممكن است . از این رو، عقلانیت معهود اسلام و حكومت دینی نیز جز از این طریق (طریق حق) توجیه ندارد و مؤمنان و دینباوران، باید اندیشه خویش را به دنبال امور عینی و واقعی سوق داده، آنها را مبنای زندگی خود قرار دهند . همانند آنهایی كه در خلقت و آفرینش هستی، تفكر و حقیقتخداوند را جست و جو میكنند . و ضمن معنادار دانستن عالم، تعالیم هستیبخش را سرلوحه امور خویش قرار میدهند . تاكیدات بیشمار قرآن بر اصل حق محوری، مطمئنا حكمتها و راز و رمزهایی دارد كه با تبیین واقعی این اصل پدیدار میشود، اما آنچه به بحث عقلانیت مربوط است، و مجال اندك این مقال، اجازه توضیح آن را میدهد، اشاره به دو امر لازم در مورد اصل حق محوری است . یكی وجود حقایق ثابت، و دیگری امكان دستیابی به آنهاست . تبیین این دو امر لازم، (كه هر دو توسط قلانیتسكولار مورد اشكال قرار گرفته است) میتواند تا اندازهای معنای اصل مذكور را در عقلانیت دینی روشن كند . (۳۵)
قیام نهضتی كه امام حسینعلیه السلام بر پا كرد، نهضتی خدامحورانه و الهی بود نه فردگرایانه و بر اساس مصلحت فردی، این تصور كه قیام حضرتعلیه السلام به دلیل مصالح فردی و انتقامگیری از خاندان بنی امیه است، توهمی باطل و غرض ورزانه است كه منشا آن عدم معرفتبه ساحت قدسی و ملكوتی ائمهعلیه السلام و از جمله امام حسینعلیه السلام است . تمامی حركات و سكنات امام حسینعلیه السلام و از جمله اصلاح گری و نهضت ایشان، هیچ صبغهای جز صبغه الهی نداشت و رضای الهی در همه حال مورد توجه ایشان بود . اهل بیتعلیه السلام در مقابل خواستخدا و تقدیر او كاملا راضی بودند و این را برای خود كمال میدانستند و با پشتوانه رضا، هر مشكل و بلا و مصیبتی را صبورانه و عاشقانه تحمل میكردند . در مسائل اجتماعی نیز هرگز پسند و رضایت مردم را بر رضای الهی ترجیح نمیدادند و آنچه تكلیف بود عمل میكردند . چه مردم راضی باشند یا نه . مهم رضای الهی بود . هرچند به خشم مردم بیانجامد . این نكته در تعالیم قرآن و احادیثبسیار مطرح است . امام حسینعلیه السلام كه برای رضای الهی قدم در این راه گذاشته بود، روحیه كوفیان را چنین ترسیم میكرد كه آنان خواستههای دل خود را برای رضای الهی ترجیح دادهاند: «لا اضع قوم آثروا مرضاة انفسهم علی مرضاة الخالق .» (۳۶) محور اصلاح گری امام حسینعلیه السلام خداوند و رضایت او بود . از این رو، همواره مردم را به سوی حق و حقیقت دعوت میكرد و اگر هم خودش را مطرح مینمود، به خاطر این بود كه امام منصوب از طرف خداوند است و از این طریق مردم را به سوی خدا دعوت میكند تا این كه سنت الهی را احیاكند . «به كتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت میكنم در حالی كه سنت پیامبرصلی الله علیه وآله در جامعه مرده و بدعتها زنده شده است . پس اگر گوش به سخنان من بسپارید و دستور مرا اطاعت كنید، شما را به راه رستگاری هدایت میكنم .» (۳۷) قیام عاشورا چون رنگ خدایی داشت، جاویدان و پیروز شد و به تعبیر حضرت امامقدس سره كه فرمودند: «شكست نبود كشته شدن سید الشهدا، چون قیام لله بود شكست ندارد .» (۳۸) «آگاه بودند كه ما آمدهایم ادای وظیفه خدایی بكنیم، آمدیم اسلام را حفظ كنیم .» (۳۹)
پینوشتها:
۱) محقق و نویسنده .
۲) مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، انتشارات صدرا، ص۱۱ .
۳) راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل كلمه صلح .
۴) شعراء/۱۵۲ .
۵) بقره/۲۲۰ .
۶) ص/۲۸ .
۷) نهج البلاغه، خطبه ۶۸ .
۸) علامه محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۷، ص ۱۱۲; محمد حكیمی، اصلاحات از دیدگاه اسلام، ص ۱۱ .
۹) هود/۸۸ .
۱۰) مرتضی مطهری، پیشین، ص۷ .
۱۱) سید مجید ظهیری، نقدی بر قرائتهای لیبرالیستی از اصلاحات، اندیشه حوزه، شماره۲۸، ص۲۳۲ .
۱۲) ر . ك: ویلیام هوردرن، راهنمای الهیات پروتستان، ترجمه طاطوس میكاییلیان، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، فصل دوم .
۱۳) ر . ك: تیبالمور، رفورم (گفتمان سیاسی غرب و اسلام)، ترجمه و تلخیص علی اصغر افتخاری، كتاب نقد، شماره ۱۶، ص۲۴۳ . در مورد اصول نهضت اصلاح دینی، ر . ك: جی . لسلی دانستن، آیین پروتستان، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی، مؤسسه امام خمینیرحمه الله .
۱۴) محمد جواد صاحبی، احیاگری و اصلاحطلبی در نهضتحسینی، نشر احیاگران، صص۴۱ - ۳۹ .
۱۵) احمد رهنمایی، غربشناسی، مؤسسه امام خمینی، صص ۱۴۹ - ۱۴۴ .
۱۶) فاطمه رجبی، اصلاحطلبی; كند و كاوی در خاستگاه و اهداف، كتاب صبح، صص ۱۷ - ۱۶ .
۱۷) نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱ .
۱۸) نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵ .
۱۹) ر . ك: محمد دشتی، فرهنگ سخنان امام حسینعلیه السلام، انتشارات مشهور، ص ۵۲۱ .
۲۰) برایان ویلسون، دین: این جا، اكنون، ترجمه مجید محمدی، نشر قطره، صص ۲۴ - ۲۳ و دین و فرهنگ، ویراسته میرچا الیاده، هیات مترجمان، زیر نظر بهاء الدین خرم شاهی، طرح نو، ص ۲۹ .
۲۱) مهدی حائری، حكمت و حكومت، انتشارات شادی، لندن، ص ۱۷۲ .
۲۲) جمعی از نویسندگان، زیر نظر محمود فتحعلی، در آمدی بر مبانی اندیشه اسلامی، مؤسسه امام خمینیرحمه الله، ص ۲۱۵ .
۲۳) نهج البلاغه، خطبه ۴۰ .
۲۴) نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳ .
۲۵) احمد واعظی، حكومت دینی، نشر مرصاد، ص ۱۸۸ .
۲۶) مهدی بازرگان، آخرت و خدا; هدف بعثت انبیا، انتشارات رسا، صص ۴۴ - ۴۳ .
۲۷) ر . ك: عبد الكریم سروش، مدارا و مدیریت، ص ۳۵۶ .
۲۸) حسن رحیم پور ازغدی، ولایت فقیه و نقد دیدگاههای مخالف، اندیشه حوزه، شماره ۱۸، صص ۱۶۷ - ۱۶۶ .
۲۹) علامه محمد باقر مجلسی، پیشین، ج ۱۰، ص ۷۹ .
۳۰) محمد حسن قدردان قراملكی، سكولاریسم در اسلام و مسیحیت، بوستان كتاب قم، ص ۲۱۶ .
۳۱) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص ۱۶۰ .
۳۲) علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، ص ۴۴ .
۳۳) عبد الرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژهها، مؤسسه اندیشه دینی معاصر، ص ۴۵۳ .
۳۴) احمد واعظی، جامعه دینی، جامعه مدنی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، صص ۸۵ - ۸۴ .
۳۵) عبدالله جوادی آملی، نسبت دین و دنیا، مؤسسه اسرا، صص ۱۸۳ - ۱۸۲ .
۳۶) خوارزمی، مقتل الحسین، مكتبة مفید، ص ۲۳۹، جواد محدثی، پیامهای عاشورا، ص ۱۳۲ .
۳۷) ر . ك: محمد دشتی، پیشین، صص ۵ - ۴ .
۳۸) امام خمینی، صحیفه نور، ج ۱۵، ص ۵۵ .
نویسنده:ولی الله عباسی
«بدیهی است كه جنبشهایی كه داعیه اصلاح داشتهاند، یكسان نبودهاند . برخی داعیه اصلاح داشته و واقعا هم مصلح بودهاند . برخی برعكس، اصلاح را بهانه فساد قرار داده و افساد كردهاند . برخی دیگر در آغاز جنبه اصلاحی داشته و سرانجام از مسیر اصلاحی منحرف شدهاند .» (۲) یكی از مباحث مهمی كه میتواند در بحث اصلاحات رهگشا باشد، تفكیك اصلاحات اسلامی از اصلاحات غربی و اصلاحاتی كه بر خلاف اصول و مبانی دین اسلام میباشد كه در روشن شدن مساله، اهمیتبسزایی دارد . بر همین اساس، در این مقاله سعی شده است مبانی و مؤلفههای اصلاحات اسلامی و اصلاحات غربی ترسیم شود تا هم به تصویری روشن از اصلاحات دینی دستیابیم و هم به قرائتی شفاف از اصلاحات غیر دینی . این امر مهم موجب تمییز مصلحان واصلاحات راستین از اصلاح طلبان و اصلاحات دروغین خواهد شد .
مفهوم و ضرورت اصلاحات
واژه «اصلاح» در زبان فارسی به معنای به سامان آوردن، التیام بخشیدن، نیكو كردن، آراستن و آشتی دادن به كار رفته است . در زبان عربی كلمه «الاصلاحات» رایجبوده و واژه «التعدیلات» نیز به جای اصلاحات استعمال میشود . اصلاح در قرآن، در مقابل «افساد» است و افساد; یعنی خارج شدن از حالت تعادل . همچنان كه راغب اصفهانی میگوید:
«الفساد خروج الشیء عن الاعتدال قلیلا كان او كثیرا و یضاده الصلاح و یستعمل ذلك فی النفس و البدن و الاشیاء الخارجة عن الاستقامة .» (۳) به عنوان نمونه، آیاتی كه این دو واژه را در مقابل هم به كار بردهاند، عبارتند از: «الذین یفسدون فی الارض و لا یصلحون» (۴) ; یعنی: كسانی كه در زمین افساد میكنند و اصلاح نمیكنند . «و الله یعلم المفسد من المصلح» (۵) ; یعنی: خداوند، مفسد را از مصلح میشناسد . «ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدین فی الارض» (۶) ; یعنی: آیا مؤمنان و اصلاح پیشهگان را چون مفسدان در زمین قرار خواهیم داد؟ امام علیعلیه السلام نیز این دو واژه را در مقابل هم به كار برده است . آنجا كه میفرماید: «. . . لا اری اصلاحكم بافساد نفسی .» (۷) ; یعنی: من اصلاح شما را به قصد افساد خود جایز نمیبینم .
اصلاحات، از ضروریترین و مسلمترین تعالیم است كه به صورت تكلیفی و اجتماعی تبیین شده و گستره و قلمرو آن، همه امور را در بر میگیرد . اموری چون مسائل فردی و مسائل میان افراد، مسائل خانوادگی و مسائل اجتماعی و گروهی و در مسائل اجتماعی نیز اصلاحات اسلامی، همه بخشهای جامعه را فرا میگیرد . از محیط زیست و مسائل زندگی مردم و شهرها گرفته تا مسائل فرهنگی، تربیتی، اقتصادی، سیاسی و . . . ، همه در موضوع اصلاحات قرار میگیرند . از نظر انسان دینی، هیچ پدیده یا رویداد یا فرد یا گروهی از قلمرو اصلاحات بیرون نیست و تعهد دینی و مسؤولیتهای خدایی، انسان دینباور را بر میانگیزد تا برای سامان بخشیدن به همه جنبههای حیات انسان بكوشد و برای زدودن هر نابسامانی، ناهنجاری، واپسگرایی و تباهی و فسادی تلاش كند و نقصان و ناتوانی و نادانی را از دامن فرد، خانواده و جامعه بزداید و سراسر اجتماع را به سامانی در خور و شایسته برساند و این سخن والای پیامبر بزرگوار را راهگشای خویش قرار دهد: «اصلح الناسعلیه السلام اصلحهم للناس .» صالحترین انسانها، اصلاح طلبترین آنهاست . (۸) به خاطر اهمیت و ضرورت اصلاحات است كه قرآن كریم، پیامبران را مصلحان میخواند، چنان كه از زبان حضرت شعیبعلیه السلام میفرماید: «ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توكلت و الیه انیب .» (۹) ; یعنی: جز اصلاح تا آخرین حد توانایی منظوری ندارم . مؤفقیتم جز به دستخدا نیست . تنها بر خدا توكل میكنم و تنها به سوی او باز خواهم گشت .
«اصلاحطلبی یك روحیه اسلامی است . هر مسلمانی به حكم این كه مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح طلب و لااقل طرفدار اصلاحطلبی است; زیرا اصلاحطلبی، هم به عنوان یك شان پیامبری در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منكر است كه از اركان تعلیمات اجتماعی اسلام است .» (۱۰)
گفتمان مدرنیته و اندیشه اصلاح
، و «رفرماسیون» ( Reformation) مطرح است . «رفرم» به اقدامی گفته میشود كه بر اساس آن، برخی از جنبههای حیات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی تغییر یابند، بدون این كه دگرگونی اساسی در جامعه صورت پذیرد . مهندسی اجتماعی، یكی از انواع اقدامات اصلاحی است كه معمولا برای جلوگیری از نهضت انقلابی صورت میگیرد . در این مفهوم، انقلاب و رفرم به صورت دو مفهوم جدای از هم در نظر گرفته شدهاند .
«رفرمیسم» نیز به جریانی سیاسی اطلاق میشود كه دگرگونی جامعه را از طریق اصلاحات نه انقلاب، تبلیغ میكند . به عبارت دیگر، میتوان گفت: جریانی سیاسی كه به دنبال تغییرات روبنایی و به شكل تدریجی است، نه اصلاحات بنیادی و زیر ساختی با روشهای انقلابی . در اصلاحات علوم اجتماعی و سیاسی غرب، یكی از مصادیق بارز رفرمیسم، جریان سیاسی درون جنبش كارگری و كمونیستی است كه ضرورت مبارزه طبقاتی، انقلاب سوسیالیستی و دیكتاتوری پرولتاریا را رد میكند و طرفدار همكاری طبقاتی برای رسیدن به جامعه مبتنی بر رفاه عمومی است . واژه «رفرماسیون» ، در فرهنگ و اندیشه غرب، مربوط به اصلاحات دینی میشود و اصطلاحا به جنبش مذهبی در اروپای غربی در قرن شانزدهم كه به عنوان نهضتی برای اصلاح مذهب كاتولیك شروع شد و به نهضت پروتستان انجامید، اطلاق میشود . (۱۱) رفرمیسم یا نهضت اصلاح دینی كه تهدیدی برای «راست دینی» (Orthodoxy) مسیحی تلقی میشد (۱۲) ، در نقد نگرش كاتولیكی ظاهر گشت و در نهایت، در قالب «پروتستانتیزم» توانستبه تاسیس گونهای دیگر از كلیسای مسیحی در غرب منجر شود . طرفداران این جنبش بر آن بودند كه كلیسای كاتولیك با بهرهمندی از باورها و اعتقادات نادرست مردم، به سودجویی پرداخته و از این رو، هدف اولیه خود را اصلاح مذهبی و نیل به «روح واقعی حاكم بر دین مسیحیت» معرفی میكردند . این جنبش گرچه سر آغاز مذهبی داشت، لیكن به سرعت گسترش یافته و در ابعاد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی موجود تاثیرات شگرفی بر جای گذاشت . (۱۳)دكترین امام حسینعلیه السلام در اصلاحات
«اصلاحات» در تفكر غربی، اساسا پدیدهای غیر دینی و غیر الهی است كه قطعا مورد تایید اسلام و مصلحان دینی نیست . اصلاحات غربی تفاوتی بنیادین با اصلاحات حسینی دارد; چراكه در اصلاحات غربی، محور و معیار اصلاحات، فقط مصالح مادی انسانهاست . در حالی كه هدف از اصلاحات دینی و حسینی، اصلاح امور انسانی با معیارهای دینی و الهی است . اصلاحات حسینی بر مدار و محور «دین» و ارزشهای دینی میچرخد . پژوهشگران علوم اجتماعی نهضت عاشورا را واكنشی در برابر ناهنجاریهای جامعه آن عصر میشمارند . گر چه این برداشت در جای خود درست است، ولی تمام نیست; زیرا ناهنجاریهای اجتماعی، عكس العملهای متفاوتی را به دنبال دارند . هر تعریفی از هنجارهای اجتماعی مؤید این معنی است كه تحول یا از میان بردن قواعد مورد پذیرش و احترام جامعهها، ناهنجاری تلقی میشود . در این كه سنتهای دینی و ارزشهای انسانی و آرمانهای مؤسس جامعه اسلامی در آن زمان فراموش شده و از میان رفته بود، هیچ تردیدی نیست . فجایعی كه در روز عاشورا و حتی پیش از آن به وقوع پیوستند، خود بهترین شاهد بر این مدعا هستند . بنابراین، چه رخدادهایی سبب شد كه تنها ۶۱ سال پس از هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله، فرزندان آن حضرت را بدان شیوه زشت و شگفتآور به قتل برسانند و زنان و كودكان ایشان را به اسارت در آورند؟ ! جامعه اسلامی به چه درجهای از انحطاط دینی، اخلاقی و فرهنگی رسیده بود كه در برابر آن حادثه بزرگ دم فرو بست و واكنش شتابانی از خود نشان نداد؟ ! عوامل انحراف چه بودند؟ ! آیا همه جوامع انقلابی با چنین عواملی روبرویند؟ ! آیا ممكن است چنان حادثهای دوباره تكرار شود؟ !
اینها و دهها پرسش دیگر، تحقیق و تحلیلی را طلب میكند كه در گستره این مقال نمیگنجد . تنها میتوان افزود زمینهها و عواملی كه آن نهضت عظیم را ایجاب میكردند، و آن فاجعه غمانگیز را رقم زدند، عبارتند از:
۱ - زمامدار جامعه اسلامی نه تنها شرایط لازم برای تصدی منصب حكومت را نداشت، كه متظاهر به فسق و كجرفتاری بود . البته زمینههای كجروی پیشتر ایجاد شده، ولی تا آن زمان مجال ظهور و بروز نیافته بود .
۲ - ارزشهای معنوی از یاد رفته بودند و نخبگان جامعه كه مدیریت فكری و سیاسی را بر عهده داشتند و الگویی برای مردم به شمار میرفتند، به مفاهیم اخلاقی پایبند نبودند، تودهها نیز به تبع چنان بودند .
۳ - حكومت نیز فاقد قواعد و معیار بود و قانون و ضابطهای را در میان كارگزاران معمول نمیداشت، در نتیجه ظلم و تبعیض به غایت رسیده بود .
۴ - بدعتها و پیرایههای بسیار در دین راه یافته و مذهب، وسیله تخدیر مردم و تامین خواستههای حكام و مفسدان شده بود .
۵ - دنیا مداری و ماده گرایی، جهان برین و حیات آخرین را از یادها زدوده بود .
۶ - رعب و دنیا پرستی همچون بسیاری، متدینان را زبون و زمین گیر كرده و آنها را تسلیم پیشامدها كرده بود، دلیری و رادمردی نیز تنها در اسطورهها به جای مانده بود .
بنابراین، اصول جامعهای كه پیامبرصلی الله علیه وآله تاسیس كرده بود، به راه فنا میرفت و سنتها و ارزشهای محترم، به فراموشی سپرده میشدند . انحطاط دینی، اخلاقی و فرهنگی جامعه، بویژه در نیمه اول دهه چهارم هجری، به اوج خود رسیده بود . از زمان خلیفه سوم، اشرافیگری و بذل و بخششهای بی حد و حصر از بیت المال به اقوام و نزدیكان متعارف شد و مسلط كردن تبعیدیهای عصر نبوی بر مقدرات جامعه اسلامی و در نهایت قدرت بخشیدن به خلافت اموی، خلافت اسلامی را به سلطنت كسری و قیصر مبدل ساخت . بویژه یزید كه تظاهر به نقض سنن و نفی ارزشها را همواره معمول میداشت . (۱۴) حال در چنین موقعیتی، چه كسی باید برای سامان دادن به امور دینی، اجتماعی، سیاسی و . . . جامعه و مسلمانان قیام كند؟ یك فرد اصلاح طلب! و این اصلاح طلب بزرگ، كسی جز امام حسینعلیه السلام نیست كه با الگو پذیری از سیره جدش پیامبر اكرمصلی الله علیه وآله و پدرش امیر المؤمنین علیعلیه السلام نهضتخود را شروع كرد .
مؤلفههای اصلاحات اسلامی (علوی - حسینی) و غربی
۱ - دین زدایی یا اهتمام به دین؟!
یكی از اصول اساسی و مهم اصلاحگری غربی، دینزدایی و ستیز با دین است . گریز غرب از دین نخستبه عنوان گریز از اوهام و خرافات رایج در دین تحریف شده، تلقی گردیده است و در نهایتبه گریزان شدن غرب از اصل و اساس دین و التزامات دینی انجامید . به طور كلی میتوان گفت در مجموع عواملی نظیر تحریفات دینی، تهی بودن نظام دینی كلیسا از معارف ناب عقلانی، بی بهره بودن آن نظام از سیره استوار عملی، فاصله ما بین گفتار و رفتار منادیان دین و داعیان دین محوری، دنیازدگی عالمان دینی، برخورد روشنفكرمآبانه و بنیاد برانداز با اساس دین و ارزشها، طرح و پرداختشبهات دینی بدون ارائه پاسخ لازم و مناسب و علمگرایی را میتوان از عوامل زمینهساز دین ستیزی و ترویج دینگریزی به شمار آورد .
پدیده نوگرایی با فرهنگ فراگیر سكولاریستی خود كه از سده هفدهم به بعد در اروپا آغاز گردید، به تدریج در سطح جهان انتشار یافت و گوشه و كنار جهان را تحتسیطره فرهنگی - سیاسی و بعضا اقتصادی - صنعتی خود در آورد .
مبدا پیدایش و مهد پرورش نوگرایی، بستر زمانی و جایگاه جغرافیایی خاص خود را داشت، اما آثار و ویژگیهای آن از مرز جغرافیایی زادگاه و پرورشگاه خود فراتر رفته است . سخن از نوگرایی در واقع سخن از شیوهها و جلوههایی از زندگی فردی و یا سازمان اجتماعی است كه از اواخر قرن هفدهم به بعد رخ داده است . در هر صورت، در عصر نوگرایی آنچنان ضربه مهلكی بر ساختار و پیكره دین فرود آمد كه در نوع خود در تاریخ دینگرایی بشر، بیسابقه بوده است . برداشتهای لیبرالیستی، تجربه گرایانه، اصلاحطلبانه و فردگرایانه توماس هابز و جان لاك، همچنین قرائتهای ماتریالیستی و جامعهشناسانه فردریك انگلس و كارل ماركس از دین، پدیده دینزدایی و یا حاشیهسازی دین را گسترش داد . از آن گذشته، برخوردهای نادرست اربابان دینی كلیسا، این امر را شدت بخشید . به تدریج اكثریت آحاد مردم در جوامع غربی بر این باور شدند كه این دین و گرایشهای دینی بوده است كه مانع رشد، كمال و ارتقای فكری آنان شده است و میبایست زودتر از این، خود را از شر دین خلاص میكردند تا سریعتر از این به شكوفایی صنعتی خود نایل گردند . در واقع، غرب گناه خودكامگیها، سلطهطلبیها، استعمارگریها و سفاكیهای حاكمان از خدا بی خبر خود را كه طی قرون متمادی غرب را در ظلمت و جهالت رها كرده بودند، به گردن دین و دین مداری انداخت و گویا دیواری كوتاهتر از دیوار دین یافت نمیشد . البته برخورد ناشایست مجامع دینی غرب، نظیر آنچه در مورد تفتیش عقاید و سختگیریهای مسلكی و قشری دانشمندانی چند از مغرب زمین، از جانب كلیسا روا داشته شد، زمینهساز این قبیل برداشتهای نادرست و ناروا از دین گردید . (۱۵)
به طور كلی، در اصلاحطلبی، مفاهیم دینی، تعریفی خاص دارند و جز در محدوده نگاه بشر انگارانه و منطبق با فرد یا میل فردی و جمعی، پذیرفته نخواهند شد . از این رو، در دینیترین برداشتها، گونههای التقاط به آسانی قابل رؤیت است . «قرائتهای مختلف» ، «گرایشهای متنوع» ، «زبان روز» ، و . . . پوششهایی هستند كه التقاط را تسری داده و قبح آن را در منظر عموم كاهش میدهند . كانت در بستر اصلاحطلبی دینی اظهار میدارد:
«اگر عملی كه قانون مسلم وحی فرمان داده، ذاتا هم مجاز باشد، این پرسش پیش میآید كه آیا مقامات برتر و پیشوایان روحانی، میتوانند به استناد معتقدات ادعایی خود، پذیرش آن را شرط داشتن ایمان، به مردم تحمیل كنند؟ حال آن كه به داوری مردم، همیشه احتمال بسیار میرود كه اشتباهاتی در آن زمینه راه یافته باشد .» (۱۶)
در مقابل اصلاحات غربی، در اصلاحات اسلامی، اهتمام به دین و اصلاح ارزشهای دینی، عنصر اصلی و محوری اصلاحات است . امام علیعلیه السلام، احیای ارزشهای دینی و اهتمام به دین را در راس اصلاحات خود قرار داد:
«اللهم انك تعلم انه لم یكن الذی كان منا منافسة فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دینك و نظهر الاصلاح فی بلادك فیامن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك .» (۱۷)
یعنی: پروردگارا! همانا تو میدانی كه نهضت و قیام ما برای به دست آوردن قدرت و حكومت نبود، بلكه همه هدف ما این بود كه نشانههای دین تو را به جامعه برگردانیم و در سرزمینها اصلاح را ظاهر سازیم، تا بندگان ستمدیدهات در امن و امان زندگی كنند و حدود تعطیل شده تو اقامه شود .آن حضرت در خطبهای دیگر میفرماید: «انه لیس علی الامام الا . . . اقامة الحدود علی مستحقیها .» (۱۸) ; یعنی: همانا بر عهده امام نیست مگر . . . بر پا داشتن حدود بر مستحقان آن .
در عصر امام حسینعلیه السلام نیز انحرافات و بدعتهایی در دین رسوخ كرده و چهره واقعی دین را تغییر داده بود . از آنجا كه نظام حاكم، به تعالیم دینی اهتمام نمیورزید، آن حضرت در صدد اصلاح و احیای دین بر آمدند . از سخنان و خطابههای امام حسینعلیه السلام به خوبی میتوان دریافت كه هدف امام از قیام، نه حكومت و ریاست و نه اغراض فردی و امور شخصی، بلكه مبارزه با انحرافات و بدعتها در دین بوده است .
در عصر ایشان وضع اسلام و مسلمانان و حكومتبه حدی بد و غیر قابل پذیرش بود كه وظیفه هر مسلمانی اظهار مخالفت و جلوگیری از انحراف و سقوط بود . در دوره و شرایط سلطه امویان بر مقدرات مسلمانان، آنچه در آستانه نابودی قرار داشت، دین خدا بود . خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله نیز مدافعان و حامیان راستین دین خدا بودند . حمایت از اهل بیت، حمایت از دین بود و حمایت از دین در آن مقطع زمانی، شركت در جهاد ضد ستم و افشاگری علیه كفر پنهان در نقاب اسلام بود .
حسین بن علیعلیه السلام در بحبوحه جنگ شدید، به نماز ایستاد، تا دین خدا را در صحنه جهاد، حیات بخشد . ابو ثمامه صائدی یاد آور وقت نماز شد و امام دعایش كرد و به نماز پرداخت . در آن شرایط، خطاب به اصحابش فرمود: اینك این درهای گشوده بهشت و نهرهای جاری و پیوسته آن و میوهها و قصرهای بهشتی است و اینهم پیامبر خدا و شهیدانی كه در ركاب او به خون غلطیدند و اینك پدر و مادرم نیز چشم به راه شمایند و مشتاق دیدارتان . پس از دین خدا حمایت كنید و از حرم رسول خدا دفاع كنید: «. . فحاموا عن دین الله و ذبوا عن حرم رسول الله .» آنگاه خاندان خود را صدا زد . همه فریاد زنان بیرون ریختند و حسینعلیه السلام فریاد بر آوردند: ای مؤمنان! از دین خدا و حرم پیامبرصلی الله علیه وآله و از امام خودتان و از پسر دختر پیامبرتان حمایت كنید، این امتحان الهی بر شماست .
اقامه نماز توسط امام حسینعلیه السلام و اصحاب با وفایش در آن شدت جنگ و هجوم دشمن، نشانگر اهتمام شدید امامعلیه السلام به دین و ارزشهای دینی است . امام حسینعلیه السلام در یكی از سخنان ارزشمند خود، به خوبی این مؤلفه مهم و اساسی (یعنی اهتمام به دین و ارزشهای دینی) را به تصویر میكشد . ایشان میفرماید:
«همانا این مردم اطاعتشیطان را پذیرفتند و اطاعت پروردگار را رها كردند و در زمین فساد را آشكار كردند و حدود الهی را تعطیل و شرابخوار شدند و به اموال فقرا و مردم زمین گیر تجاوز كردند و من از دیگران به یاری كردن دین خدا و محترم نگاه داشتن احكام دین و جهاد در راه خدا سزاوارترم، تا نام خدا از همه چیز برتر باشد .» (۱۹)
این فرمایش ایشان كه نشانگر زمانشناسی و آسیبشناسی دینی عصرشان است، بیانگر این نكته است كه در آن زمان، حدود و ارزشهای دینی به فراموشی و تعطیل كشانده شده بود و فساد همهجا را گرفته بود . ازاینرو، امام حسینعلیه السلام در صدد اهتمام به دفاع از دین و ارزشهای دینی برآمد .
۲ - سكولاریزم یا تشكیل حكومت دینی؟!
یكی دیگر از مؤلفههای اصلی اصلاحات غربی، سكولاریسم و جداسازی ساحت دین از ساحتسیاست است . اصلاحطلبان غربی تلاش میكنند دین را از دخالت در قلمرو سیاسی - اجتماعی دور نگه دارند و منحصر و محدود در امور شخصی و فردی كنند . به طور كلی، میتوان سكولاریسم یا عرفی شدن را به تفكیك و جداسازی حوزه دین از دنیا، به خصوص سیاست، تعریف كرد:
«عرفی شدن عبارت است از فرآیندی كه در آن، گاهی فعالیتها و نهادهای دینی، اهمیت اجتماعی خویش را از دست میدهند . این مفهوم به ما میگوید كه دین به صورت امری حاشیهای در عمل نظام اجتماعی در آمده و كاركردهای اساسی جامعه عقلانی میشوند . در این حال، كنترل عواملی كه پیش از این به امور ماوراء الطبیعی اختصاص یافته بودند، به نهادهای تازه منتقل میشود .» (۲۰)
سكولاریزم، گرچه به عنوان یك مكتب و مرام، غربی است و در بستر مسیحیت تحریف شده در اروپا شكل گرفت، اما برخی از روشنفكران دینی و اصلاحطلبان سعی میكنند آن را بومی جلوه دهند . دكتر مهدی حائری، از جمله كسانی است كه در كتاب «حكمت و حكومت» به نفی حكومت دینی پرداخته و مینویسد:
«خلافتیك مقام سیاسی - اجتماعی است كه واقعیتی جز انتخاب مردم در بر ندارد، منتها گاهی اتفاق میافتد كه مردم آنقدر رشد و دانایی پیدا كردهاند كه پیامبر یا امام خود را آگاهترین و با تدبیرترین افراد در امور كشورداری و روابط داخلی و خارجی سرزمین خود یافته و او را برای زمامداری سیاسی - نظامی خود انتخاب میكنند، مانند بیعتبا نبی اكرم صلی الله علیه وآله زیر شجره «لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونك تحت الشجره» و مانند انتخاب حضرت علیعلیه السلام در نوبت چهارم خلافت، پس از رحلت نبی اكرمصلی الله علیه وآله و گاهی دیگر در اثر عدم رشد سیاسی و اجتماعی جامعه و یا به علت گردبادهای سیاسی به این گونه انتخاب احسن مؤفقیت پیدا نمیكنند . اكنون واضح است كه آیین كشورداری نه جزئی از اجزای نبوت است و نه در ماهیت امامت (كه همه دانایی است)، مدخلیت دارد .» (۲۱)
در نقد سخنان فوق باید گفت كه شواهد و مدارك مسلم تاریخی نشان از آن دارند كه پیامبر اكرمصلی الله علیه وآله پس از هجرت به مدینه، با دعوت از قبایل اطراف به تسلیم در برابر خداوند و آموزش و ترویج معارف و احكام و مقررات اسلام، به تدریج زمینه تاسیس حكومت اسلامی را فراهم آورد . آن بزرگوار، نظام سیاسی مقتدری تاسیس كرد كه نه تنها از اعراب قبایل گوناگون، انسانهایی والا ساخت، حكومتهای بزرگی چون روم، ایران و مصر را تحت انقیاد خود در آورد .
بیشتر مسلمانان و اندیشمندان اسلامی اذعان میكنند كه زعامت و رهبری امت و حكومت اسلامی از زمان هجرت به عهده پیامبر عظیم الشانصلی الله علیه وآله بوده است . (۲۲) امام علیعلیه السلام نیز در تبیین ضرورت وجود حكومت میفرماید: «انه لابد للناس من امیر بر او فاجر یعمل فی امرته المؤمن .» (۲۳)
یعنی: بهناچار مردم نیازمند حاكمی، خواه نیكوكار و خواه بدكار هستند تا در حكومت او، فرد مؤمن كار خویش را بكند .
این فرمایش امامعلیه السلام در مقام ضرورت وجود حاكم است نه این كه مطلق حاكمیت (دینی و غیر دینی) را تایید كند; چراكه در جای دیگر میفرماید: «ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله فیه .» (۲۴) ; یعنی: ای مردم، سزاوارترین مردم به امارت و خلافت، كسی است كه بدان تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر . پس جامعه اسلامی نیازمند ولایت و زعامتسیاسی است، همچنان كه هر جامعه دیگری برای بر طرف كردن برخی كمبودها و نواقص اجتماعی خویش محتاج آن است . (۲۵)
مهندس بازرگان هم با دموكراتیك خواندن قیام امام حسینعلیه السلام برآن است جنبه الهی بودن نهضتحسینی را (و این كه حضرت در صدد تشكیل حكومت دینی بوده است) كمرنگ جلوه دهد و در نتیجه به نفی حكومت دینی حكم میكند .
در واقع اینان با تحریف حقایق مسلم تاریخی و آیات و روایاتی كه صراحتا تشكیل حكومت دینی را نوعی فرض میدانند، در تلاش هستند با استناد به این گونه روایات، سكولاریسم و جدایی دین از سیاست را نتیجه بگیرند:
«خروج و حركتسید الشهدا از مدینه و مكه به كربلا و به قصد كوفه، بنا بر اصرار و دعوت شفاهی و كتبی انبوه سران و مردم كوفه، برای نجات آنها از ظلم و فساد اموی و عهده دار شدن زمامداری و اداره امور آنان بود . دعوتی بود صد در صد مردمی و دموكراتیك . . . جنگ و شهادت یا قیام و نهضت امام حسینعلیه السلام و اصحاب او، علاوه بر آن كه یك عمل دفاعی صد در صد در حفظ حیثیت اسلام و جان و ناموسشان بود، نشان از این حقیقت میداد كه خلافت و حكومت از دیدگاه امام و اسلام، نه از آن یزید و خلفاست، نه از آن خودشان و نه از آن خدا، بلكه از آن امت و به انتخاب خودشان است .» (۲۶)
بنابراین از دیدگاه اصلاحطلبان غربی، تشكیل حكومت دینی و براندازی حكومت غیر دینی و جائر ضرورتی ندارد . بلكه این فقط مردم هستند كه مجازند تصمیم بگیرند چه نوع حكومتی را برگزینند و در اساس، حكومت دینی را متضمن تناقض و پارادوكسیكال میدانند . (۲۷)
در واقع این افراد گمان میكنند كه تشكیل حكومت دینی و بر پایی قسط و عدالت، چیزی است كه در دهههای اخیر به وجود آمده و شیعیان فكر میكنند كه امام حسینعلیه السلام در صدد اقامه عدل و تشكیل حكومت اسلامی بوده است و به عنوان یك مساله شرعی وارد میدان شده است، در صورتی كه اولین حركت امام حسینعلیه السلام، امتناع از بیعتبا یزید است .حال به فرض این كه مساله تنها بیعتبود (كه اینگونه نیست)، سخنرانیهای سید الشهدا از شبی كه ولید ایشان را به دار الحكومه احضار كرد، تا ظهر عاشورا برای چیست؟ ! ایشان به صراحت میفرماید كه من برای قدرتطلبی و ماجراجویی سلاح بر نداشتم، بلكه قیام كردم تا امت جدم به موازین شریعتباز گردند . حتی اگر بپذیریم كه مشكل سید الشهدا تنها در بیعتبا یزید (و نه مساله حكومت!) بوده است، كافی است در امتناع حضرت از بیعت، آن هم به قیمت وقایع عظیم و بی نظیر عاشورا تامل كنیم تا اهمیت مساله حكومت در نگاه اسلام را در یابیم . آن كدام مساله غیر دینی و بی ربط با دین است كه سید الشهداعلیه السلام خود و خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله را قربانی آن میكند؟ ! معلوم است كه حكومتیزید با اسلام سازگار نبوده و اسلام در باب حكومت و سیاستگزاریهای اجتماعی اعم از فرهنگی، تربیتی، حقوقی و اقتصادی، موضع جدی و غیر قابل سازش داشته است . در غیر این صورت، به جز اسلام، چه چیزی با ارزشتر از حسینعلیه السلام بوده است كه تنها یكی از قربانیان او باشد؟ البته نگاه امام حسینعلیه السلام به حكومت، غیر از نگاه یزید به حكومت است . مساله امام حسینعلیه السلام، مساله نشر معارف و اجرای احكام و تامین حقوق مردم و اصلاح روابط اجتماعی است كه همه امر آخرت است، گر چه مجرای دنیوی دارد . اما مساله یزید، زر و زور و تزویر دنیامداری و خودمحوری و استكبار است كه سراسر، دنیاست، حتی اگر رنگ دین و آخرت به آن بدهد . (۲۸)
اگر برفرض بپذیریم كه انگیزه حركت امام، تشكیل حكومت دینی، بر مبنای دعوت مردم و به اصطلاح دموكراتیكی بود، از آن نظریه تفكیك استنتاج نمیشود; چراكه نهایت چیزی كه از آن استفاده میشود، این كه در صورت عدم دعوت مردم، امام حسینعلیه السلام هم مانند ائمه دیگر دستبه حركت و قیام نمیزد، اما چون دعوت مردمی (كه شرط تحقق حكومت است) در عصر امام حسینعلیه السلام تحقق یافت، حجت الهی بر مردم تمام شد و آن حضرت مانند پیامبرصلی الله علیه وآله و حضرت علیعلیه السلام، دستبه ایجاد زمینه حكومت دینی زد . اما در نهایتبا روگردانی مردم از ایشان، حضرت به فوز شهادت نایل آمد . این ادعا كه خلافت و حكومت از دیدگاه امام حسینعلیه السلام از آن خود و خدا نیست، دلیل آن به هیچ وجه روشن نیست . بلكه بر خلاف روایات دال بر نظریه انتصاب و خصوصا بر خلاف فلسفه سیاسی خود امام حسینعلیه السلام است . ایشان در روایات متعدد، بر انتقال مشروعیتحكومت از طریق وحی و پیامبرصلی الله علیه وآله به ائمه و خودش تاكید میكند: «مجاری الامور و الاحكام علی ایدی العلما بالله الامناء علی حلاله و حرامه .» (۲۹) در این روایت، به جای این كه امام، متولیان امور زمامداری مردم (كه ادعا میشود) و متولیان احكام شریعت را علما و متخصصان در علم فقه (حلال و حرام) معرفی كند، متولی هر دو را; یعنی زمامداری و بیان شریعت را، علما ذكر میكند . این كه علما چه كسانی هستند؟ آیا منحصر به ائمه معصومین یا شامل فقهای عصر غیبت هم میشود، تبیین آن خارج از این بحث است . اما این نكته روشن است كه امام حسینعلیه السلام در این روایت، نه تنها مردم را متولی زمامداری و حكومت ندانسته، بلكه حق حاكمیت را بر عهده علما (قدر متیقن خود ائمه) نهاده است . (۳۰) بنابراین، حركت اصلاحگرایانه امام حسینعلیه السلام دارای ابعاد و اضلاع مختلفی است كه جنبه سیاسی و اجتماعی (تشكیل حكومت دینی) یكی از آنهاست; چرا كه در زمان ایشان، معاویه و پسرش یزید، در عمل سكولاریسم را ترویج میدادند . به عنوان نمونه، وقتی كه معاویه بر حكومت استیلا یافت، بلافاصله به عراق آمده، در سخنرانی خود به مردم اخطار كرد كه من با شما سر نماز و روزه نمیجنگیدم، بلكه میخواستم بر شما حكومت كنم و به مقصود خود رسیدم . (۳۱)
مرحوم علامه طباطبایی در مورد این سخن معاویه میفرماید:
«معاویه با این سخن اشاره میكند كه سیاست را از دیانت جدا خواهد كرد و نسبتبه مقررات دینی ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگه داشتن حكومتخود به كار خواهد بست و البته روشن است كه چنین حكومتی، سلطنت و پادشاهی است نه خلافت و جانشینی پیامبر خدا .» (۳۲)
۳ - فرد گرایی یا حق مداری؟
«فردگرایی» (Individualism) ، یكی دیگر از بنیادهای اصلی اصلاحگری غربی و به تعبیری، از مهمترین شالودههای فكری دنیای جدید و مدرنیسم محسوب میشود . این واژه از نظر لغوی و اخلاقی; یعنی خودخواهی و خود پسندی و از نظر فلسفی; یعنی كسی كه به اصالت فرد در جامعه معتقد باشد و منافع شخصی را به منافع جمع ترجیح دهد . بر اساس این اصل، فرد از جامعه واقعیتر و بر آن مقدم است . از این رو، فرد پیش از ورود به جامعه، دارای حقوقی است كه باید رعایتشود . در نگاه ارزشی، تقدم فرد به این معنی است كه ارزش اخلاقی فرد مقدم و والاتر از جامعه و گروه و جمعی دیگر است . از این رو، ارزش و اخلاق به فردیت گره میخورد و فردگرایی مبنای اخلاقی و حقیقت میشود . فردگرایی در حوزه دین و مذهب، به طور مشخصی در جنبش اصلاح مذهبی (رفرماسیون) و سر انجام در فرقه پروتستانتیزم تجلی كرد . این جنبش با تاكید بر وجدان فردی به عنوان معیار تشخیص خوب و بد و آزادی وجدان و نیز ارتباط بدون واسطه با خداوند و حق تفسیر متون مذهبی، فرد گرایی را به حوزه مذهب گسترش داد . بدین ترتیب، حقایق و ارزشهایی كه توسط كلیسا و نهادهای بیرونی ارائه میشده، دیگر به هیچ وجه قابل اعتماد نبودند . آنچه در این نگاه مورد توجه و تاكید است، صدای وجدان آزاد افراد است كه از آن حتی به صدای خداوند تعبیر میشود . این نیز به تعداد انسانها متعدد خواهد بود . و سرانجام، حقایق و آموزههای عام و كلان مذهبی، در وجدان گسیخته افراد و امیال آنان گم میشوند و به وادی فراموشی ره میسپارند . (۳۳) فردگرایی غربی، آن گونه كه در بستر اومانیسم شكل گرفت و منتهی به سود انگاری مطلق انجامید، هرگز در اسلام پذیرفته نیست; زیرا فردگرایی، ارزش و اخلاق ناصواب است . انسان، مدار و محور اخلاق و ارزشها نیست، بلكه باید بدانها پایبند باشد . اصول و پایههای اخلاقی و قضایای ارزشی، امور عینی و مستقل از ذهنیت و خواست و میل آدمیان است . از همین روست كه مبانی اصیل اخلاقی، مطلق و پالوده از نسبیت هستند . سر عینی بودن و مطلق بودن امهات قضایای اخلاقی آن است كه این قضایا در واقع بیانگر وجود رابطه واقعی میان عمل اخلاقی و كمال نهایی و روحانی آدمیاند . اگر عدالت، خوب و بایستنی است و اگر خیانت و جنایتبد و نبایستنی است، از آن روست كه این امور به واقع موجب كمالاتی روحانی یا خساراتی معنوی در باطن و حقیقت انسان میشوند، نه آن كه به علت كار كرد اجتماعی مثبت، این قضایا، یا گرایش و ترجیح ذهنی طرفداران آنها، مقبول افتادهاند . (۳۴)حق محوری از بنیانهای محكم دین اسلام است . این امر به قدری مورد توجه اسلام است كه هر چیز مهم و اساسی در دین به حقیقت و حقانیت منتسب شده است . خداوند در قرآن كریم دین خود را با واژه «حق» وصف كرده است . «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق» یا ارسال پیامبر اكرمصلی الله علیه وآله را بر پایه حقیقت استوار میداند . «انا ارسلناك بالحق» یا نزول قرآن و محتویات آن را با واژه «حق» تعریف میكند «هو الحق» و «انا ارسلناك بالحق» و نیز معاد و روز واپسین و وعده و وعیدهای داده شده را جز حقیقت نمیداند «ذلك الیوم الحق» و «و اقترب الوعد الحق» . همه این تاكیدات، نشان میدهد كه حق محوری و حقیقتطلبی، آنچنان با مكتب اسلام و دین مبین آمیخته است كه تفكیك آنها ناممكن است . از این رو، عقلانیت معهود اسلام و حكومت دینی نیز جز از این طریق (طریق حق) توجیه ندارد و مؤمنان و دینباوران، باید اندیشه خویش را به دنبال امور عینی و واقعی سوق داده، آنها را مبنای زندگی خود قرار دهند . همانند آنهایی كه در خلقت و آفرینش هستی، تفكر و حقیقتخداوند را جست و جو میكنند . و ضمن معنادار دانستن عالم، تعالیم هستیبخش را سرلوحه امور خویش قرار میدهند . تاكیدات بیشمار قرآن بر اصل حق محوری، مطمئنا حكمتها و راز و رمزهایی دارد كه با تبیین واقعی این اصل پدیدار میشود، اما آنچه به بحث عقلانیت مربوط است، و مجال اندك این مقال، اجازه توضیح آن را میدهد، اشاره به دو امر لازم در مورد اصل حق محوری است . یكی وجود حقایق ثابت، و دیگری امكان دستیابی به آنهاست . تبیین این دو امر لازم، (كه هر دو توسط قلانیتسكولار مورد اشكال قرار گرفته است) میتواند تا اندازهای معنای اصل مذكور را در عقلانیت دینی روشن كند . (۳۵)
قیام نهضتی كه امام حسینعلیه السلام بر پا كرد، نهضتی خدامحورانه و الهی بود نه فردگرایانه و بر اساس مصلحت فردی، این تصور كه قیام حضرتعلیه السلام به دلیل مصالح فردی و انتقامگیری از خاندان بنی امیه است، توهمی باطل و غرض ورزانه است كه منشا آن عدم معرفتبه ساحت قدسی و ملكوتی ائمهعلیه السلام و از جمله امام حسینعلیه السلام است . تمامی حركات و سكنات امام حسینعلیه السلام و از جمله اصلاح گری و نهضت ایشان، هیچ صبغهای جز صبغه الهی نداشت و رضای الهی در همه حال مورد توجه ایشان بود . اهل بیتعلیه السلام در مقابل خواستخدا و تقدیر او كاملا راضی بودند و این را برای خود كمال میدانستند و با پشتوانه رضا، هر مشكل و بلا و مصیبتی را صبورانه و عاشقانه تحمل میكردند . در مسائل اجتماعی نیز هرگز پسند و رضایت مردم را بر رضای الهی ترجیح نمیدادند و آنچه تكلیف بود عمل میكردند . چه مردم راضی باشند یا نه . مهم رضای الهی بود . هرچند به خشم مردم بیانجامد . این نكته در تعالیم قرآن و احادیثبسیار مطرح است . امام حسینعلیه السلام كه برای رضای الهی قدم در این راه گذاشته بود، روحیه كوفیان را چنین ترسیم میكرد كه آنان خواستههای دل خود را برای رضای الهی ترجیح دادهاند: «لا اضع قوم آثروا مرضاة انفسهم علی مرضاة الخالق .» (۳۶) محور اصلاح گری امام حسینعلیه السلام خداوند و رضایت او بود . از این رو، همواره مردم را به سوی حق و حقیقت دعوت میكرد و اگر هم خودش را مطرح مینمود، به خاطر این بود كه امام منصوب از طرف خداوند است و از این طریق مردم را به سوی خدا دعوت میكند تا این كه سنت الهی را احیاكند . «به كتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت میكنم در حالی كه سنت پیامبرصلی الله علیه وآله در جامعه مرده و بدعتها زنده شده است . پس اگر گوش به سخنان من بسپارید و دستور مرا اطاعت كنید، شما را به راه رستگاری هدایت میكنم .» (۳۷) قیام عاشورا چون رنگ خدایی داشت، جاویدان و پیروز شد و به تعبیر حضرت امامقدس سره كه فرمودند: «شكست نبود كشته شدن سید الشهدا، چون قیام لله بود شكست ندارد .» (۳۸) «آگاه بودند كه ما آمدهایم ادای وظیفه خدایی بكنیم، آمدیم اسلام را حفظ كنیم .» (۳۹)
پینوشتها:
۱) محقق و نویسنده .
۲) مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، انتشارات صدرا، ص۱۱ .
۳) راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل كلمه صلح .
۴) شعراء/۱۵۲ .
۵) بقره/۲۲۰ .
۶) ص/۲۸ .
۷) نهج البلاغه، خطبه ۶۸ .
۸) علامه محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۷، ص ۱۱۲; محمد حكیمی، اصلاحات از دیدگاه اسلام، ص ۱۱ .
۹) هود/۸۸ .
۱۰) مرتضی مطهری، پیشین، ص۷ .
۱۱) سید مجید ظهیری، نقدی بر قرائتهای لیبرالیستی از اصلاحات، اندیشه حوزه، شماره۲۸، ص۲۳۲ .
۱۲) ر . ك: ویلیام هوردرن، راهنمای الهیات پروتستان، ترجمه طاطوس میكاییلیان، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، فصل دوم .
۱۳) ر . ك: تیبالمور، رفورم (گفتمان سیاسی غرب و اسلام)، ترجمه و تلخیص علی اصغر افتخاری، كتاب نقد، شماره ۱۶، ص۲۴۳ . در مورد اصول نهضت اصلاح دینی، ر . ك: جی . لسلی دانستن، آیین پروتستان، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی، مؤسسه امام خمینیرحمه الله .
۱۴) محمد جواد صاحبی، احیاگری و اصلاحطلبی در نهضتحسینی، نشر احیاگران، صص۴۱ - ۳۹ .
۱۵) احمد رهنمایی، غربشناسی، مؤسسه امام خمینی، صص ۱۴۹ - ۱۴۴ .
۱۶) فاطمه رجبی، اصلاحطلبی; كند و كاوی در خاستگاه و اهداف، كتاب صبح، صص ۱۷ - ۱۶ .
۱۷) نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱ .
۱۸) نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵ .
۱۹) ر . ك: محمد دشتی، فرهنگ سخنان امام حسینعلیه السلام، انتشارات مشهور، ص ۵۲۱ .
۲۰) برایان ویلسون، دین: این جا، اكنون، ترجمه مجید محمدی، نشر قطره، صص ۲۴ - ۲۳ و دین و فرهنگ، ویراسته میرچا الیاده، هیات مترجمان، زیر نظر بهاء الدین خرم شاهی، طرح نو، ص ۲۹ .
۲۱) مهدی حائری، حكمت و حكومت، انتشارات شادی، لندن، ص ۱۷۲ .
۲۲) جمعی از نویسندگان، زیر نظر محمود فتحعلی، در آمدی بر مبانی اندیشه اسلامی، مؤسسه امام خمینیرحمه الله، ص ۲۱۵ .
۲۳) نهج البلاغه، خطبه ۴۰ .
۲۴) نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳ .
۲۵) احمد واعظی، حكومت دینی، نشر مرصاد، ص ۱۸۸ .
۲۶) مهدی بازرگان، آخرت و خدا; هدف بعثت انبیا، انتشارات رسا، صص ۴۴ - ۴۳ .
۲۷) ر . ك: عبد الكریم سروش، مدارا و مدیریت، ص ۳۵۶ .
۲۸) حسن رحیم پور ازغدی، ولایت فقیه و نقد دیدگاههای مخالف، اندیشه حوزه، شماره ۱۸، صص ۱۶۷ - ۱۶۶ .
۲۹) علامه محمد باقر مجلسی، پیشین، ج ۱۰، ص ۷۹ .
۳۰) محمد حسن قدردان قراملكی، سكولاریسم در اسلام و مسیحیت، بوستان كتاب قم، ص ۲۱۶ .
۳۱) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص ۱۶۰ .
۳۲) علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، ص ۴۴ .
۳۳) عبد الرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژهها، مؤسسه اندیشه دینی معاصر، ص ۴۵۳ .
۳۴) احمد واعظی، جامعه دینی، جامعه مدنی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، صص ۸۵ - ۸۴ .
۳۵) عبدالله جوادی آملی، نسبت دین و دنیا، مؤسسه اسرا، صص ۱۸۳ - ۱۸۲ .
۳۶) خوارزمی، مقتل الحسین، مكتبة مفید، ص ۲۳۹، جواد محدثی، پیامهای عاشورا، ص ۱۳۲ .
۳۷) ر . ك: محمد دشتی، پیشین، صص ۵ - ۴ .
۳۸) امام خمینی، صحیفه نور، ج ۱۵، ص ۵۵ .
نویسنده:ولی الله عباسی
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست