دوشنبه, ۲۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 17 June, 2024
مجله ویستا


یک پیکر معیوب علیه هفت پیکر


یک پیکر معیوب علیه هفت پیکر
«این سند به تو حق گرفتن حتی یک قطره خون را هم نمی دهد. کلمات سند به طور وضوح این است؛ یک پوند گوشت؛ پس طبق سند خود یک پوند گوشت خود را بگیر.» شکسپیر/ تاجر ونیزی
هر متن مکتوب، افتادگی ها، شکاف ها، حفره ها و لغزش هایی دارد که با کشف شان می توان به درون متن رخنه و ساخت بنیادینی را که متن بر پایه اش شکل گرفته متلاشی کرد. اتصال ادبیات مدرن با ادبیات کلاسیک و سنت های ادبی پیش از خود، درست از راه همین حفره ها و شکاف های راه برنده به سمت ویرانی استراتژی های برسازنده روایت های کلاسیک صورت می گیرد. این اتصال اگر در نقطه یی غیر از این حفره ها و شکاف ها برقرار شود، اتصالی خواهد بود که به جای بحرانی کردن روایت کلاسیک، روایت مدرن را بحرانی می کند و حاصل آن تنها تداوم سنت های ادبی گذشته و منطق های معنادهنده به آنها در ادبیات مدرن خواهد بود.
دلیل اینکه برخی رمان ها و قصه های معاصر ایرانی به رغم ظاهر مدرن نمایشان، همچنان به سنت های ادبی دوران پیش از ظهور رمان نزدیک ترند، گم کردن یا بی اعتنا ماندن به آن نقطه های اصلی اتصال، یعنی آن شکاف ها است. هدایت، در بوف کور این شکاف ها را یافته بود و از راه آنها انسجام وحدت های برسازنده ادبیات کلاسیک را متزلزل کرد. اتصال بوف کور به گذشته ادبی و تاریخی، اتصالی است منفی و در راستای گسست از همان گذشته یی که راوی بوف کور از راه سوراخ هواخور رف به آن متصل می شود. ندیدن این اتصال، به تقلیل بوف کور به تصویرهایی منجر می شود که صرفاً ریشه هایی روانشناسانه دارند. این اشکال بسیاری از نقدهایی است که با رویکردی روانشناسانه بر بوف کور نوشته شده است. حاصل برخی از این نقدها فرو کاستن بوف کور به یک سری رمزهای روانشناسانه و رمززدایی از بوف کور به کمک گشودن این رمزها است. چنین رویکردی، بوف کور را با جدا کردنش از زمینه های اجتماعی، فرهنگی و تاریخی شکل گیری آن به متنی خنثی و محفوظ میان رساله های دانشگاهی تبدیل می کند و مثله شدن سطرهای بوف کور در لابه لای این قبیل رساله ها به عاملی برای ضمانت این خنثی بودن بدل می شود. چرا که از این طریق نقطه های اتصال این رمان به زمینه های دیرین فرهنگی کور می شود.
هدایت، خودش با ارجاع پنهان بخشی از رمان که راوی از سوراخ هواخور رف بیرون را نگاه می کند و زن اثیری را می بیند، به قسمتی مشابه در هفت پیکر نظامی، یکی از سرنخ های این اتصال را به دست می دهد. در هفت پیکر، شاهدخت گنبد سپید، داستانی را برای شاه بهرام نقل می کند که از نظر مضمونی بی شباهت به بوف کور نیست. در این داستان، مردی که در باغش را به رویش بسته اند به شیوه دزدها وارد باغ خودش می شود و از دو زن که صاحب باغ را دزد می پندارند کتک می خورد. زن ها بعد از آنکه خواجه را می شناسند به جبران زخمی که به او زده اند، او را به اتاقی می برند که بر دیوارش روزنی است. خواجه چشم بر روزن می گذارد و چشمه یی می بیند که دخترانی در کنارش بازی می کنند. از میان این دختران، خواجه دل به دختری چنگی می بندد و دختر را احضار می کند اما هر بار در آستانه وصل، اتفاقی می افتد که وصل را عقب می اندازد.
خواجه به وصل نمی رسد مگر زمانی که این وصل را قانونی کند. ناتوانی در وصل یکی از مضمون های اصلی ادبیات کلاسیک است که در بوف کور هم تکرار می شود با این تفاوت که بوف کور منطق های معنادهنده به این ناتوانی در ادبیات کلاسیک را زیر سوال می برد. بوف کور با ساخت و فرم تکه تکه اش، به وحدتی که تمام تمثیل های ادبیات کهن درنهایت به آن ختم می شوند حمله می کند. شکل معیوب بوف کور، ریشه در گسست آن از ساخت های نظام کهن دارد. داستان های پراکنده نظامی در هفت پیکر اگر همان طور که مایکل بری در تفسیر خود بر هفت پیکر به آن اشاره کرده قرار است درنهایت با قرار گرفتن شاه بهرام در مرکز هفت گنبد- که در هر کدام شاهدختی نشسته- به نوعی وحدت و کمال ختم شوند، در عوض هدایت در بوف کور این وحدت سازمان دهنده به روایت را از متن بیرون می کشد و زیر پای متن منسجم کلاسیک را خالی می کند و حفره یی در آن به جا می گذارد. در بوف کور توهم وحدت در یکسان شدن شخصیت ها است اما این وحدت در واقعیت مدام دوشقه می شود. بوف کور با بر هم زدن تقارن های زیبایی شناسانه ادبیات کلاسیک، انسجام و تقارن را به آشفتگی بدل می کند.معیوب بودن نثر بوف کور- که خیلی ها به عنوان ایراد مطرحش کرده اند- یک ضرورت زیبایی شناسانه برای آشفته کردن زیبایی شناسی کلاسیک است. فرم و زبان رمان، مشروعیت خود را نه از نمره بیست گرفتن در کلاس های آیین نگارش که از هماهنگی این فرم و زبان با مکانیسم های درونی خود رمان، به دست می آورد. در بوف کور تمام سرهای رابطه معیوب است.منطق نثر بوف کور را همین معیوب بودن تعیین می کند نه کتاب آیین نگارش و دستور زبان مسلط که پوشاننده ساخت معیوب و مسلط است نه افشاکننده آن.
مشکل بوف کور نه مشکل نثر، که مشکل حضور وجهی دیگر از منطق معنادهنده به ادبیات کهن در لایه های پنهان تر آن است.هدایت، هنگام دوشقه کردن وجهی از جهان بینی کهن، همزمان تن به وجهی دیگر از همان جهان بینی می دهد. وجهی که مبتنی بر جدایی خیر و شر با مرزبندی قاطع است.هدایت نمی تواند این مرز را مبهم کند و به همین دلیل تکه هایی از بوف کور همچنان در هاله یی از گذشته باقی می ماند. این هاله، بوف کور را در میانه گسست، منحرف می کند و آن را دوباره به جهان بینی کلاسیک وصل می کند.به همین دلیل در جدایی قاطع اثیری و لکاته، شخصیت های رمان فدای تمثیل پردازی به شیوه ادبیات کلاسیک می شوند.
علی شروقی
منبع : روزنامه اعتماد