یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تحقیقی در اندیشه امام خمینی(ره)


تحقیقی در اندیشه امام خمینی(ره)
مفهوم انسان، هرچند یك امر تعبیری است، اما اساس هر فلسفه سیاسی و اجتماعی قابل اعتنایی است. بنابراین، تحلیل مفهوم انسان دراندیشه امام خمینی(ره) شاید نقطه عزیمت مناسبی برای درك و توضیح دیدگاههای اجتماعی- سیاسی و حقوقی این فقیه- فیلسوف معاصر و بنیانگذار بوده باشد. دو واژه انسان و اسلام یا اسلامیت و انسانیت در اندیشه امام (ره) اغلب كنارهم و به صورت عطف یكی بر دیگری به كار رفته است.
تعابیری هم عرض چون «حفظ جهات انسانیت و جهات اسلامیت یا ... حفظ این جهات انسانی و اسلامی» در بیانات امام (ره) فراوان دیده می شود. امام (ره) در جایی با ایجاد پیوند میان این دو مفهوم می افزاید؛ «باید با نظم و ترتیب و انسانیت و اسلامیت رفتار كنید و به دنیا بفهمانید كه شما ملت مسلم به حقایق اسلام آگاهید و به دستورات اسلام پایبند هستید». امام (ره) از یك سو بر درك اسلامی از مفهوم انسان نظر دارد و از سوی دیگر مقصد اصلی اسلام را انسانیت معرفی می كند. «انسان كامل» در اندیشه امام (ره) همان انسان اسلام كامل است كه الگوی كاملش پیامبر اسلام(ص)، علی (ع) و امام عصر(عج) است.
یك انسان كامل، یك انسان اسلامی است. در عین حال،هدف اصلی اسلام همان انسان سازی است؛«و قرآن كریم كه در رأس همه مكاتب و تمام كتب است، آمده است كه انسان را بسازد، انسان بالقوه را انسان بالفعل كند. تمام دعوت انبیا هم در همین جهت تعریف و تبیین می شود.» به نظر امام(ره)، بشر غیر از انسان و انسانیت انسان است و شاید بتوان گفت انسانیت بیشتر ناظر به بعد فرا مادی و فرا طبیعی انسان است.
«اسلام برای بشر آمده است، نه برای مسلمین و نه برای ایران». اما، آنان كه از حقوق بشر سخن می گویند، «اینها فقط این حیوان یك سر و دو گوش را می بینند.» سر دو راهی واقع شده ایم، یك راه، راه انسانیت است كه این صراط است، صراط مستقیم یك سرش به طبیعت است، یك طرفش به الوهیت. راه مستقیم از علق شروع می شود، منتها بعضی از آنها طبیعی است و آنجایی كه مهم است آنجایی است كه ارادی است. یك سرش طبیعت است و یك طرفش مقام الوهیت و انسان از طبیعت شروع می كند تا این كه برسد به آنجایی كه در وهم من و تو نمی آید. آشكار است كه این نوع از تحلیل درباره انسان، البته تحلیل سه وجهی‎/سه سطحی است؛
الف) از یك سوی به طرح آرمانی از انسانیت می پردازد؛آرمانی كه غایت قصوای انسان بما هو انسان است. و،
ب) از سوی دیگر شرایط امكان و محدودیتهای وجودی و فطری انسان را توضیح می دهد؛ انسان به مثابه یك نوع، با همه ویژگی های نوعی اش.
ج) و به عنوان گام سوم، تلاش در توضیح موانع و موجبات تاریخی، سیاسی و اجتماعی انسان جهت گذر از مشكلات، شكوفایی فطرت و نزدیك شدن به آرمان انسانیت. از میان اضلاع این مثلث انسان شناختی، آنچه اكنون مورد توجه ما دراین مختصر است، ارزیابی اجمالی مطلب دوم از دیدگاه امام خمینی (ره) است. در زیر به عناصر تحلیلی این امر می پردازیم.
● فطرت انسان:
الف) ذات نورانی فطرت
امام خمینی (ره) تعریف بسیار مثبت و خوش بینانه ای از فطرت انسان دارد؛«فطرت انسانی كه یك فطرت نورانی است به حسب خلقت». «فطرت انسانی چون معدن طلا و نقره خالص است». «و تفصیل این اجمال آن كه چون فطرت انسانی به دست قدرت جمال و جلال حق - جل و علا - تخمیر شده، و از عالم طهارت و قدس نازل شده است، در اول فطرت خلقت نورانی و صیقلی است». در نظر امام(ره)، «انسان از اول این طور نیست كه فاسد به دنیا آمده باشد از اول با فطرت خوب به دنیا آمده، با فطرت الهی به دنیا آمده، «كل مولود یولد علی الفطره » كه همان فطرت انسانیت، فطرت صراط مستقیم، فطرت اسلام، فطرت توحید است، این تربیت هاست كه یا همین فطرت را شكوفا می كنند و یا جلوی شكوفایی فطرت را می گیرند».
این اشارات تنها بدین معنی است كه فطرت آدمی، از ذات خود میل به شرارت ندارد، بلكه برعكس، تمایل ذاتی به خیر نشان می دهد.
«فطرت انسان، فطرت سعید است». اما هرگز بدین معنی نیست كه فطرت آدمی - آن گونه كه در فلسفه های لیبرال تصور می شود- فطرتی خود بنیاد است و در مقابل محركهای شرارت زای بیرون و درون انسان تاب و توان مقاومت دارد. به عبارت دیگر، فطرت آدمی بنا به خلقت نورانی خود میل كلی به خیر دارد. اما فعلیت خیر و یا، بالعكس،تغییر میل از خیر به شر برحسب تربیت، تكرار و عادت، امری است كه آن را باید در سیمای عمومی نظامهای تعلیم و تربیت و بنا براین، نوع و جهت نظامهای سیاسی باید جست وجو كرد. شاید درست به همین دلیل است كه امام خمینی (ره) بر اولویت امر سیاسی در تربیت و تعلیم انسان تأكید دارد.
ب) فطرت دلیل جویی
با این حال، این طور نیست كه فطرت انسانی در برابر تعلیم و تربیت( اعم از مدرسه و رسانه و... ) كه خود منبعث از سیاست كلی نظامهای سیاسی است كاملاً منفعل بوده باشد. اگر امام (ره) برچنین برداشتی می رفت آنگاه می باید راه هرگونه رهایی از نظامهای آموزش و پرورش، رسانه های دیداری و شنیداری و تبعاً نظامهای سیاسی نامطلوب را برای همیشه مسدود می دید و امید تدارك نظریه ای در باب انقلاب فرهنگی ‎/ اجتماعی و در نتیجه، سیاسی را نمی داشت بلكه امام (ره) فطرت انسانی را، حداقل در قلمروهای خاصی، حساس، فعال و تعیین كننده می داند. به گونه ای كه هر سخن و عملی را به آسانی نمی پذیرد و در صورت عدم تلائم با فطرت پس می زند. بدین سان، می توان تصور كرد فطرت آدمی منطق و ساختار منطقی از پیش تعیین شده و به اصطلاح پیشا - اجتماعی دارد.
این ساخت فطری پیشین (a priori ) بی آن كه تابع صرف ساختارها و محركهای تربیتی، اجتماعی و سیاسی بوده باشد، تعاملی فعال با آنها دارد و درصورت تغایر امر بیرونی با فطرت پیشینی، لا جرم استنكاف نموده و امر بیرونی را از هر جنس و رنگی باشند- اعم از فلسفی، دینی، سیاسی و... - پس می زند.
به همین دلیل است كه در اندیشه امام (ره) نه تنها تبلیغات و رسانه ها و نظامها نباید اموری متنافر با فطرت انسان را به فطرت انسان عرضه كنند، بلكه حتی بیان و عرضه امور موافق با فطرت - مثل دیانت اسلام- با ابزارها و شیوه های مغایر با فطرت انسانی نیز آب در هاون كوبیدن است. امام (ره) در راستای این دیدگاه به تأكید می گوید؛ «كسی كه یك مطلبی را همین طوری قبول كند، این اصل از فطرت اسلامی، از فطرت انسانی خارج است. فطرت انسانی برای هر مطلبی كه واضح نیست، دلیل طلب می كند.» سخن امام (ره) منحصر در قول و تبلیغ نیست بلكه حیطه عمل را هم شامل می شود. به نظر او عمل صالح نیز عملی است كه با فطرت انسان سازگاراست.
«اعمال صالحه آنهایی است كه سازش داشته باشد با نفس انسان، نفس انسان سعادتمند خلق شده است، یعنی استعداد سعادت در آن هست و فطرت انسان فطرت سعید است». روشن است كه این برداشت از معیار عمل صالح پیامدهای سیاسی - اجتماعی مهمی دارد. زیرا، اگرهیچ عیاری مطمئن تر از سازگاری یا ناسازگاری سیاستگذاری های عمومی، در هر سطحی از جامعه و جهان، با فطرت اولیه انسانی به مثابه ملاك صلاح و درستی هر عمل نیست؛ واگر بپذیریم سازگاری یا ناسازگاری با فطرت امری قابل پرسش و آزمون تجربی است؛ در این صورت مبنای مهمی برای اتخاذ فطرت عمومی انسانها به مثابه معیار نقد و داوری سیاستها و كاركردها بویژه در حوزه عمومی در سطح ملی و جهانی فراهم شده است.
ج) كمال جویی
كمال جویی نیز جزوی از فطرت انسان است و البته تعین مصادیق آن به نوع میزان آگاهی هر فرد از مفهوم كمال بستگی دارد. و بدین سان،شاید بتوان بخش عمده ای از مسائل انسانها و مصائب اجتماعی را تابعی از فهم های متفاوت انسانها و یا به تعبیر امام(ره) ، ناشی از «حجابهایی [باشد] كه در ما هست... . و عذابهایی كه به ما می شود برای حجابهایی است كه در ما هست». به نظر امام(ره) ، «در فطرت انسان این است كه هیچ وقت بس ندارد. فطرت این طوری است؛ این فطرت انسان است، فطرت خداخواهی است، این یكی از فطرتهایی است كه هر كس هرچه بیابد، آن گم شده خودش را نیافته، آن گم شده یك چیز دیگری است و لهذا آن كه دنبال قدرت می رود، قدرت مطلق می خواهد، قدرت مطلق خداست».
امام خمینی(ره) در نامه ای به یكی از رهبران سیاسی- ایدئولوژیك جهان معاصر به روشنی اشاره می كند كه؛ «انسان در فطرت خود هر كمالی را به طور مطلق می خواهد و شما خوب می دانید كه انسان می خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی كه ناقص است، دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد... .
پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است... . اصولاً اشتیاق به زندگی[بقاء] ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است». دراین عبارت از امام (ره)، دو مطلب مهم لحاظ شده است؛ نخست آنكه، امام (ره) میل فطری انسان به قدرت را امری بدیهی و مفروض تلقی كرده است؛ ثانیاً،از این امر فطری و مفروض، استدلالی عقلی در جهت اثبات خدا و معاد تدارك شده است.
هرچند غرض اولیه امام (ره) همین مطلب دوم، یعنی استدلال در راستای اثبات وجود خدا و جهان آخرت است، اما این نكته هرگز به معنای ندیدن بخش نخست مطلب نیست. سخن از قدرت طلبی فطری و متزاید انسان، همچنین به این معنا نیز هست كه انسان همواره در پی قدرت است. ولی سمت و سوی قدرت ممكن است نیل به خدا و اخلاق الهیاتی باشد و البته ممكن است چنین هم نباشد.
در صورت تحقق فرض دوم، آیا آن گونه كه مكتب واقع گرایی سیاسی مدرن می اندیشد، ممكن است زیاده خواهی در قدرت را با قدرتی هم وزن آن تعدیل و مهار كرد؟یا آنكه زندگی انسانی در گردونه ای بی پایان از كشمكشها و كژتابی ها قرار می گیرد؟ امام (ره) درجای دیگری تأكید می كند كه كمال جویی و مطلق خواهی، آنگاه كه از مسیر الهیاتی خود جدا شده و در زمین هموار نیازها و خواهشهای غیر اخلاقی قرار می گیرد، به فزون خواهی در اموال و قدرت تبدیل می شود، ودر كوره رقابتها و انحصار طلبی آدمیان، جامعه و جهان را به جهنمی از بهانه ها و منازعات بی پایان می كشاند.
این اتخاذ دیدگاه نسبت به ذات انسان، البته چشم انداز تحلیلی معینی در باب زندگی انسان می گشاید و آن این كه فطرت آدمی در صورت گسست از بنیاد الهیاتی ‎/ اخلاقی خود قادر به تنظیم زندگی مسالمت آمیز و توأم با صلح پایدار در جهان نیست.به سخن دیگر، ذات انسانی به گونه ای است كه بدون فرض نوعی مابعد الطبیعه‎/متافیزیك قادر به تأسیس اخلاق و زندگی اخلاقی ‎/ اجتماعی نیست. زیرا، اگر بپذیریم كه فطرت حبّ حیات‎/بقاء ومیل به كمال قدرت در انسان سرشته است، لاجرم باید این دو راهی تحلیلی را برای چنین انسانی تصور كرد:
۱) سوق دادن این گرایش فطری آدمی به سمت امر اخلاقی كه با نوعی متافیزیك و به تعبیر امام (ره) «الهیات و توحید»تلازم دارد.
۲ ) رها شدن این گرایش ذاتی در جاده تعلقات مادی پایان ناپذیر كه سرانجامی جز تزلزل در فرد و اجتماع ندارد. لیكن، انسان از آن حیث كه وجود مدنی دارد و به این دلیل كه تأسیس مدینه وتحقق اجتماع بی فرض نظم و نظم بدون قانون و قانون بدون اخلاق و اخلاق بدون مابعد الطبیعه ممكن نیست، ناگزیر فرض خداوند و اعتقاد به مابعد الطبیعه شرط ناگزیر آرامش در فرد و قرار در اجتماع است.
به تعبیر امام(ره) ، «آنی كه انسان[و جامعه] را از تزلزل بیرون می آورد آن ذكر خداست، یاد خداست كه تزلزل ریخته می شوند، اطمینان پیدا می شود». در ادامه به برخی نتایج انسان شناسی امام (ره) در باب حقوق انسان اشاره می كنیم.
۳) برخی نتایج اشاره كردیم كه انسان در اندیشه امام (ره) وجودی مدنی دارد و برای حفظ و توسعه حیات و بقاء و قدرتش نیازمند تشكیل و عضویت در اجتماع ‎/اجتماعات است. با وجود فطرت نورانی و كشش عمومی به خیرات، اخلاق و نوع دوستی، گرایشهای دیگری هم دارد كه در صورت گسست از اخلاق و الهیات منبع تولیدات فكری‎/رفتاری مخرب حیات نیز تواند بود. درست به همین دلیل است كه امام (ره) از چیزی به نام «ملكه » و ضرورت «مراعات عمل» در پیوند با اخلاق دیانتی سخن می گوید.
و از همین جا است كه، بر خلاف اندیشه های جدید غرب ، حقوق و تكالیف انسان در اندیشه امام (ره) با مفهوم ما بعد الطبیعه، دیانت و توحید گره می خورد. به نظر امام(ره)، مراقبت در عمل برای انسان از آن رو اهمیت دارد كه هر عملی آن گاه كه در چرخه تكرار قرار گیرد مولد ملكه ای در نفس انسانی می شود. بنا براین، هرعمل اخلاقی مقدمه ای بر ملكه اخلاقی در نفس انسانی شده و، برعكس،هر عمل غیر اخلاقی نیز مقدمه ای بر ملكه رذیلت می گردد. «ما هر كاری كه انجام بدهیم، چه كار خوب و چه كار بد، همان را خواهیم دید... خود عملی كه انجام می دهیم در آنجا متحقق می شود ملكات انسان، یكی هست كه ملكه خوب دارد و یكی هست كه ملكه زشت دارد ... .
در نفس انسان ملكه است، ملكه خیانت، طبیعتش طبیعت خائن است... ، همه چیز در انسان به طور استعداد هست یعنی تحقق باز ندارد، اما قابل است. قابل است كه ملكات صالحه پیدا كند و قابل است كه ملكات رذیله، اگر سعی كرد در آن طرف ملكات رذیله كم كم اینها تحقق پیدا می كنند و باطن ذات انسان یك موجود رذل می شود». استدلال فوق بدین معنا است كه«باطن ذات انسان محفوف است به چیزهایی كه تمام هدایتها و انحرافات از آن سرچشمه گیرد».
اما امام (ره) همچنین عقیده دارد كه بسط ملكات مولد رفتار نیك تنها از اخلاقیات مبتنی بر توحید و دیانت ناشی می شود زیرا در غیاب چنین مبنایی، انسان حتی اگر از مفهوم طبع پسندی چون «عدالت» هم سخن بگوید، البته آن را در منافع مادی و خواست نفسانی خود تحلیل می برد و بدین سان مفاهیم بزرگ جهانی ابزار دست قدرت طلبان می شود.
امام (ره) از همین زاویه است كه بر تلاشهای مبتنی بر شعار حقوق بشر توسط قدرتهای استعماری جهان مشكوك است؛ «آنها با اسم صلح دوستی، جنگ افروز اول جهانند، آنها با اسم حقوق بشر، بالاترین كسانی هستند كه حقوق بشر را پایمال می كنند آنها در عین ادعای خیرخواهی، آنچه را برای دیگران می خواهند جز شر نیست، برای خودشان هر چه هست می خواهند و دیگران را پایمال می كنند».
امام (ره) با تعمیم این وضعیت بر اكثر جوامع و انسان ها، می گوید ؛ «این برای همان است كه باطن ذات انسان تهذیب نشده كه عدل را برای عدل بخواهد، نه برای خود. و ما اگر عدل هم بخواهیم، برای خودمان می خواهیم خودمان را نباید بازی بدهیم. ما هر چی می خواهیم برای خودمان می خواهیم. ما عدل را برای عدلش دوست نداریم، اگر این عدل برای ما جاری بشود و خلاف ما باشد دشمن با آن عدل هستیم. اگر یك ظلمی به نفع ما باشد دوست آن ظلم هستیم. همه اینها ریشه اش در خود انسان است.»
به نظر امام (ره)، ریشه شكل گیری این نوع از ملكات در انسان همان عدم توجه در رعایت اعمال است كه به تدریج موجب ظهور چنین كشش های قدرتمند و مخرب فرد و جامعه می شود. زیرا، «كسی كه حب نفس و خودخواهی ملكه و شاكله نفس اوست... ، غایت مقصد و نهایت مطلوب او رسیدن به ملایمات نفسانیه است و محرك و داعی او در اعمال همین غایت است». امام (ره) با استناد به روایتی از امام باقر (ع) می نویسد؛ «مراعات عمل سخت تر است از عمل». و این بدین مفهوم است كه حتی عمل نیك و اخلاقی نیز ممكن است در گردونه ای قرار بگیرد كه پیش درآمدی بر نتایج سوء و غیر اخلاقی بوده و بدان منتهی گردد.
چنین می نماید كه امام خمینی(ره) به اعتبار تحلیلی كه از فطرت انسانی دارد، چنین می اندیشد كه مراعات عمل و پرهیز از شرایط امكان ظهور «مفسدات» برای بسیاری از انسانها و جوامع دشوار است.
بنابراین، از یك سوی لازم است كه همواره كاستی های اخلاقی ناشی از تعارضات منافع انسانی‎/انسانها درجامعه فاضله جبران شود و از سوی دیگر جوامع و انسانهای فاضله باید آمادگی دفاعی لازم را در برابر هجومهای احتمالی افراد و جوامع غیر فاضله كسب كنند.
اندیشه امام (ره) در این باره بر یك تحلیل دو سویه استوار است؛ اولاً،«نوع انسان در دنیا با معاونت و معاضدت بعضی با بعضی زندگانی راحت می تواند بكند، زندگانی انفرادی برای هیچ كس میسر نیست، مگر آنكه از جامعه بشریت خارج شده به حیوانات وحشی ملحق گردد و زندگانی اجتماعی چرخ بزرگش بر اعتماد مردم به یكدیگر می چرخد، كه اگر خدای نخواسته اعتماد از بنی الانسان برداشته شود، ممكن نیست بتوانند با راحتی زندگانی كنند و پایه بزرگ اعتماد بر امانت و ترك خیانت گذاشته شده است».
بنابراین، زندگی اخلاقی هر انسان و جامعه ای لزوماً بر زندگی اخلاقی دیگری‎/دیگران و اعتماد متقابل بر امانت و ترك خیانت استوار است.
ثانیاً،«انسان تا در عالم ماده و طبیعت واقع است، به واسطه تضاد و تصادمی كه در این عالم است و به واسطه قوه قبول و انفعال و تأثری كه در طبیعت او است، دائماً در نضج و تحلیل است كه اگر بدل ما یتحلل به او نرسد، به زودی مفسدات داخلی او را فانی و نابود می كنند و همین طور تا در عالم دنیا و تصادم واقع است، از برای او دشمنها و مفسداتی هست كه اگر از آنها جلوگیری نشود، انسان را به زودی زائل و فانی كنند. …و همین طور كه از برای شخص و فرد حیوان و انسان، مفسدات و موذیات خارجی و داخلی هست، از برای نظام عائله انسانی و نظام جمعیت و مدینه فاضله انسانیه، مفسدات و مخلاتی است كه اگر ذب و دفع از آنها نشود به زودی نظام عائله و نظام مدینه فاضله به هم می خورد و به اسرع اوقات، عالم مدنیت رو به زوال و اضمحلال می گذارد... .
از این جهت، عنایت ازلیه الهیه و رحمت كامله رحمانیه اقتضا نمود كه در حیوان مطلقاً و در انسان بالخصوص، این قوه شریفه غضبیه را قرار دهد كه حیوان و انسان - بما هو حیوان - دفع موذیات خارجی و داخلی فردی خود كند و انسان، بالخصوص، دفع و رفع مفسدات و مخلات نظام عایله و نظام جامعه و مدینه فاضله نماید.» تحلیل بالا نشان می دهد امام (ره) با توجه به تفسیری الهیاتی كه از فطرت، اخلاق و حقوق انسانی دارد، جامعه اخلاقی و فاضله را جامعه ای فارغ از جنگ و تهاجم تلقی كرده و قوه غضبیه در فطرت انسان را ، صرفاً، ابزاری برای دفاع از چنین جامعه اخلاقی - و نه هجوم به دیگر انسانها - تعریف می كند. در این برداشت عمومی از ذات انسان، انسانها گرگ یكدیگر نیستند، بلكه این تنها انسانها‎/جوامع غیر اخلاقی است كه گرگ یكدیگر و نیز مزاحم انسان و جامعه فاضله هستند.
امام (ره) چنین تفسیری از ماهیت انسان اخلاقی ‎/فطری را به دیانت اسلام نیز، به مثابه اكمل ادیان فطری، سرایت می دهد و می گوید؛«اسلام را به این زودی نمی شود شناخت، اسلام را با دو تا جنگ نمی شود (شناخت)، اسلام جنگ نیست، جنگ به اسلام مربوط نیست. مكتب اسلام... را من و ما نمی شناسیم، چنانچه انسان را نمی شناسیم. این كه می شناسیم همین موجود طبیعی است، این انسانیت نیست».
داوود فیرحی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید