پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


در جست وجوی سراب


در جست وجوی سراب
تصویر وضعیت و شرایط زنان در جهان و جامعه امروز بشری البته امری به غایت دشوار و نیازمند اتكا به تحقیقات تجربی گسترده و ذهنی آگاه از پیش فرض ها و قضاوت های ارزشی است. مایلم بر این نكته تأكید كنم كه تفكیك قضاوت های ارزشی از امور واقعی یكی از بدیهی ترین اصول مورد قبول اندیشمندان همه حوزه های علم است و از همین روی تفكیك این امور از یكدیگر و عدم اختلاط آنها به جای همدیگر از شرایط اولیه هر اثر علمی می باشد. امری كه به نظر می رسد در مقاله جنس دوم: كار دسته دوم رعایت نشده است. كلیت مقاله در تلاش است تا نشان دهد كه هیچ نوع تغییر در ماهیت اشتغال زنان ایجاد نشده است و عامل اصلی این امر نیز موجودی مستقل و با اراده پولادین به نام جامعه مرد سالاری است كه با توجه به اقتضائات خاص خود زنان را به كارهایی كه مورد نیازش می باشد می گمارد؛ توهم توطئه ای كه همواره در كار است تا مانع تحقق خواست های فردی شده و نظم مبتنی بر مردسالاری را حفظ كند. این نتیجه گیری با ابتنای بر پیش فرض های ناگفته ای كه گاهی اوقات ً متناقض با یكدیگرند، می باشد كه به طور كلی و به صورت اجمالی می توان به روش زیر به شرح آنها پرداخت:
۱-مقاله با اشاره به وجود اختلافات در تاریخ بشر بین دو جنس شروع می شود. یعنی آنچه نگارنده محترم در گام اول فرض می گیرد وجود تنازع و تضاد میان دو جنس است :«در طول تاریخ هیچ گاه عرصه زیست و حیات بشر، خالی از اختلافات ناشی از جنس و جنسیت نبوده است.»
۲- این اختلافات ناشی از حیات و زیست بشر بوده است. البته معنای این فرض دوم نیز كاملاً مبهم است، چرا كه اگر به این معنا باشد كه اختلافات بین زن و مرد نه امری زیست شناختی و بیولوژیكی بلكه ناشی از حیات اجتماعی و زندگی بشر است در آن صورت با یكی از پیش فرض های دیگری كه در پاراگراف بعد آمده است متناقض خواهد بود. آنجا كه وی می گوید: «این تقابل می تواند ناشی از خلقت و یا ناشی از اختلاف در تمایل زن و مرد در عهده داری نقش های خانوادگی و اجتماعی باشد.» كاملاً روشن است كه نگارنده در این جمله كوچكترین اشاره ای به تفاوت های ناشی از زیست نكرده است. اما ابهام جمله زمانی بیشتر می شود كه وی در پاراگراف بعدی می گوید: «عوامل تعیین كننده در نقش و میزان حضور زنان و مردان در عرصه های مختلف را باید در تمایزات جنسی و جنسیتی آنان جستجو كرد» و توضیح می دهد كه اصطلاح جنس به تفاوت های بیولوژیكی زن و مرد دلالت می كند و حال آن كه جنسیت ناظر بر ویژگی های شخصیتی و روانی است كه جامعه آن را تعیین می كند.
۳-اگر چه وی در آغاز مقاله به وجود تضاد میان زن و مرد در سپیده دمان تاریخ اشاره كرده است اما اندكی بعد فرض خود را تغییر می دهد و می گوید: «اختلافات اجتماعی میان زن و مرد را می توان به آغاز تكوین جوامع طبقاتی منسوب نمود.» اینكه جامعه طبقاتی چه زمانی به وجود آمد، چه نقشی در تضاد و اختلاف زن و مرد داشت و چرا باید این اختلاف را به این جوامع نسبت داد امری است كه توضیح داده نشده است.
۴- پیش فرض بعدی به عرصه خانواده مربوط می شود؛ جایی كه به قول نگارنده عهده دار نقش های متقابل خالی از تفاهم و توافق تام و تمام بوده است. یعنی این تضاد هم در سطح كلان جامعه و هم در سطح خود و در نهاد خانواده حضور دارد. سؤالی كه مطرح می شود این است كه با وجود چنین تضادی خانواده چگونه شكل گرفت كه البته با این فرض ها به نظر می رسد پاسخ وی این باشد كه خانواده با استثمار مرد از زن شكل گرفته باشد و توجیهی ایدئولوژیك برای استمرار این نوع استثمار است. اگر چه نگارنده چنین نتیجه گیری را انجام نداده است. اما نتیجه منطقی پیش فرض های وی چیزی جز این امر نخواهد بود كه با این تفكر «مبنای رابطه تابعیت زنان در خانواده گذاشته شده است؛ نهادی كه به درستی از نام لاتینی خدمتكار گرفته شده است، زیرا خانواده به همان سان كه در جوامع پیچیده وجود دارد در واقع چیزی نیست جز نظامی از نقش های مسلط و تحت تسلط. ویژگی اساسی خانواده این است كه بر محور یك زوج زن و شوهر و فرزندانشان در چارچوب یك خانوار واحد ساخته شده است؛ پدر تبارانه است، پدرسالارانه است، یعنی اقتدار در دست رئیس مرد خانوار است، تك همسری است؛ دست كم از جهت تحمیل این قاعده كه همسر تنها باید با شوهرش روابط جنسی داشته باشد، در چارچوب یك چنین نهادی ... زنان جزو متعلقات یا دارایی های شخصی شوهرشان به شمار می آیند» و شاید از همین روی است كه نگارنده محترم در مقاله خود می گوید: «اولین و اصلی ترین كانون تنازع اقتدار و سلطه زنان و مردان، همیشه خانواده بوده است.»
۵- و چون میان خانواده و جامعه نیز همواره نسبت و تناسبی وجود دارد اگر خانواده مرد سالار است ،پس جامعه هم همین گونه می باشد. «بر این مبنا، ویژگی بارز مردسالاری، یعنی ریاست و تسلط تامه یك نفر بر امورات و افراد خانواده در انواع حكومت هایی كه در جوامع مبتنی بر مردسالاری شكل گرفته اند نیز قابل مشاهده است.» و اگر در خانواده با اقتدار و سلطه یك نفر كه به نظر می رسد منظور نویسنده از یك نفر همان مرد خانواده باشد، مقابله می شود و اقتدار او به چالش كشیده می شود همزمان با آن حكومت های استبدادی و دیكتاتوری نیز در جامعه با مقاومت هایی روبه رو می شود.
۶-پیش فرض بعدی نگارنده به مسأله برتری مرد بر زن مربوط می شود كه وی پس از پذیرش این نكته كه مرد بر زن برتری دارد می گوید:«مردان به علت نیروی برتر فیزیكی یا توانایی های فكری خاص، بر زنان مسلط نیستند، بلكه به این علت بر آنها تفوق یافته اند كه پیش از به وجود آمدن كنترل موالید، زنان اسیر ساختمان بیولوژیك خود بودند.» البته اگر این تفاوت مرد و زن یك تفاوت بیولوژیكی نیست پس چه نوع تفاوتی است؟ زیرا نگارنده محترم تأكید دارد كه چون زن اسیر ساختمان بیولوژیكی خود بود مرد توانست بر او تفوق یابد و این گزاره با جمله اول وی در پیش فرض ششم تناقض دارد. تصور برابری بیولوژیك و زیستی زن و مرد تصور مبهم و بدون مصداق عینی است. اما این كه آیا این تفاوت باعث می شود مردان بر زنان برتر محسوب شوند، مسئله ای است كه نیازمند كنكاش و تعمق بیشتری است. اما در هر حال نگارنده مقاله جنس دوم از این تفاوت نتیجه گیری می كند كه زنان به ناچار در محیط خانه ماندگار شده و عرصه سیاسی و اجتماعی برای مردان بدون رقیب ماند و از همین روی آنها ساختارهای اجتماعی و نهادهای قانونی را تعبیه كردند كه مدام در حال استثمار زنان است و این زنان ،هم همسران آنها و هم مادران و هم خواهران آنها را شامل می شود. این نوع نگاه هابزی به انسان كه انسان را موجودی شریر، بدطینت و پست فطرت تلقی می كند، نتیجه ای جز آن نخواهد داشت كه نگارنده محترم بنویسد:«اقتضائات و استراتژی جامعه و مردسالاری است كه صرفاً محل كار زنان را تغییر داده است.» و برای مشاغلی متقاضی كارگری است كه با وضعیت زنان متناسب است.
۷- شاید بتوان به طور كلی آخرین فرض یا در این مورد فرضیه نگارنده را به علل وضعیت اشتغال زنان تقلیل داد. كه نگارنده به دو دسته عوامل روان شناختی و فردی و عوامل اجتماعی و كلان اشاره دارد. هر دو دسته این عوامل دست به دست هم می دهند تا وضعیت اشتغال زنان اسف بار و بدون تغییر نسبت به گذشته باقی بماند.
اگر در گذشته زنان مسئولیت پرورش كودكان را بر عهده داشتند امروزه در مدارس و مهد كودك مشغول انجام این وظیفه هستند. اگر در گذشته آنها به نظافت منزل می پرداختند اكنون در ادارات و مؤسسات بزرگ این وظیفه را انجام می دهند. می گویم وظیفه و نه شغل چون نگارنده محترم بسیار تأكید دارد كه «فلسفه كار زنان همان است كه بوده كار دست دوم، جنس دوم بر مبنای آنچه جامعه مردسالار تعیین می كند.»
گویی این اندیشه دوركیمی كه جامعه موجودی مستقل و فراتر از فرد می باشد و اجبار عینی را بر فرد تحمیل می كند در تمامی ساختار مقاله جنس دوم حضور دارد. جامعه مردسالار زنان را به بردگی می كشد تا مردان همچنان بر آنها تفوق داشته باشند، به آنها شغل های پست می دهند، حقوق مشاغل آنها را نصف و یا خیلی كمتر از مشاغل مردان تعیین می كنند و در این میان زنان به دلایل روانشناختی یا اجتماعی و اقتصادی تن به این بردگی می دهند و حتی گاهی اوقات از آن خشنود نیز هستند.
همان طور كه در ابتدای مقاله اشاره كردم بررسی وضعیت عینی و واقعی زنان تنها از طریق پژوهش های تجربی و با استفاده از ابزارهای علمی ممكن است. اما در این میان این امكان برای هر كسی وجود دارد كه با استفاده از شواهد تجربی به تجزیه و تحلیل وضعیت آنها بپردازد. اما آنچه نگارنده محترم مقاله فوق انجام می دهد مطرح ساختن چندین پیش فرض چالش برانگیز است كه در نهایت تلاش می كند تا با استناد به اعداد و ارقام پراكنده ای از وضعیت اشتغال زنان پیش فرض های خود را اثبات كند. نكته مهم در این میان این است كه اگر نویسنده محترم آمار مربوط به اشتغال مردان و زنان را با هم مقایسه می كردند و میزان بیكاری هر دو جنس بررسی می شد ، نسبت بیكاری زنان نسبت به مردان روشن می شد.
یكی از معضلات اساسی كه به نظر می رسد دامنگیر مطالعات مربوط به وضعیت زنان در جامعه ایران شده است، جنبه سیاسی برجسته این مطالعات و ضعف علمی آنها می باشد. از همین روی جنبش زنان در جامعه ایران به گردهم آوردن حداقل ممكنی از زنانی كه بنا به دلایل مختلف تمام مشكلات ناشی از عوامل فردی و روانی را به جامعه كلان و نهادهای قانونی آن منتسب می كنند، نه تنها نتوانسته است به مشكلات و مسائل واقعی كه زنان جامعه ایران با آن مواجه هستند بپردازد، بلكه همین صبغه سیاسی كار آنها باعث حساسیت برخی نهادهای قدرت شده و در نتیجه حیطه فعالیت آنها محدود گشته است. واضح و مبرهن است كه شعار دادن درباره وضعیت زنان گرهی از مشكلات بسیار زیاد آنها باز نخواهد كرد و انتساب این مشكلات به مردان چیزی جز فرافكنی بچه گانه ای نخواهد بود كه در نهایت باعث انفعال بیش از پیش زنان گشته و دور باطل وضعیت آنها را تشدید خواهد كرد. نگاه هابزی به انسان و به خصوص مرد و تلقی او به عنوان ریشه همه مشكلات، در نهایت یك راه حل پیش روی زنان باقی خواهد گذاشت؛ زندگی در جهان بدون مرد، و از آن جایی كه چنین راه حلی را كمتر كسی می پذیرد به نظر می رسد كه بازنگری در نحوه بررسی مشكلات زنان در جامعه ایران ضرورتی اجتناب ناپذیر است.
سینا كلهر
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید