جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


وقتی که تنها باشی


وقتی که تنها باشی
● گزارشی از پشت صحنه مجموعه تلویزیونی «زیر تیغ» به كارگردانی محمدرضا هنرمند
در تردید آسمان بین باریدن و نباریدن و در واپسی یك روز بهاری با عجله و بعد از مدتی قرار و مدار گذاشتن و نگذاشتن به سایه یك مسجد كوچك در كوچه پس كوچه های حوالی جایی به نام زندان قصر پیشین كه اینك می خواهد هزاران شكل و هزاران نام داشته باشد، در كنار تیمی حرفه ای و مصمم در پروژه تلویزیونی زیر تیغ قرار گرفتم. پروژه ای كه چندماهی است شروع شده و اینك به صحنه های اصلی خود رسیده. این بار نیز محمدرضا هنرمند اكیپی حرفه ای را برای كار خود بعد از سال ها كه از كار كاكتوس۳ گذشته انتخاب كرده و خود را به پایان زیر تیغ نزدیك می كند، تا خود را از دغدغه آنچه بر ذهن او می گذرد رها سازد. آنچه در ذهن هنرمند و تیم او می گذرد شاید همان باشد كه سال ها است به گفتار مختلف گفته شده است اما این بار آنها شاید به دنبال تعریفی دوباره هستند؛ حدیث نفس انسان.
● برداشت اول:
به گمانم منشی صحنه باشد! وایت بردی كه كلاكت نامیده شده را جلوی دوربین می برد. كارگردان در تردید قبول صحنه، بازیگر پشت به دوربین می كند و تا ابتدای كوچه می رود، گویی پشت به جهان كرده است. كات. كارگردان بازی را پذیرفته، یا نه، پذیرفته تصویر را نپذیرفته. بازیگر به جای اولش برمی گردد. منشی صحنه دوباره به جلوی دوربین می رود و من فكر می كنم كه من به چندمین بار تكرار رسیده ام. بازیگر اول كه جوان تر می زند در فضایی بین كوچه تنگ رو به مسجد و پشت به دوربین شروع می كند:
-اوس محمود (مكث می كند) محمود آقا...؟
كات. به جمعیت كوچه اضافه شده. زنی كه داشته به خرید می رفته، با سبدی خالی از پشت پشت مردم سرك می كشد. وایت برد كنار می رود.
- اوس محمود، چرا با این عجله، اوس محمود؟
اوس محمود به بازیگر جوان نگاه می كند و گویی به دنبال جوابی است معلوم. جوان منتظر سئوال نمی ماند.
- معلومه، پس چی. اعتراف كرده، ولی...
و ادامه می دهد:
- اعتراف كرده اوس جعفر روكشته.
كات. این بور نوری كه نور كوچه را عوض كرده مناسب نیست. وقت خوبی است برای تمرین دیالوگ ها.
جوان تمركز می كند. من مانده ام او دیالوگ را زمزمه می كند یا چیزی كه شبیه كنكاشی است با خودش. كلاكت دوباره از روبه روی لنز رد می شود. بازیگری كه اوس محمود است نیم نگاهی به زمین دارد و زیرچشمی به بازیگر جوان. جوان مردد است كه محمود به او پاسخ می دهد یا نه. محمود مكثی طولانی می كند بین نگاه به زمین و رفتن و دوباره پشت به دوربین می كند و می رود. می رود بی آنكه بداند جمعیت پشت سر او و پشت دوربین كی به او خواهند گفت تمام شده. آن قدر می رود تا كوچه تمام می شود. زاویه دوربین عوض می شود. كودكی كه كلوچه ای را با عشق گشوده نمی داند چرا و او نیز مثل بقیه پشت دوربینی ها آهسته صحبت می كند و من بی گمان می دانم كه نمی داند چرا باید در سكوت به كلوچه اش گاز بزند.
● برداشت دوم:
در واپسی آسمان بین ابر و باران، پس از جست وجوی كمی در میان چند كوچه پس كوچه قدیمی توانستم به لوكیشن محل ضبط آخرین ساخته محمدرضا هنرمند برسم. نشانی سرراست نبود اما مسجدی كه برای نشانی به ما داده بودند ما را راحت تر به مقصد رساند. یك مسجد كوچك در میانه كوچه ای با مناره های فیروزه ای رنگ نه چندان بلند. نشانی دیگری هم داشت شلوغی كوچه. شلوغی به خصوصی كه در سكوت برقرار شده بود. یكی داشت از میانه پنجره رو به كوچه شان كه لابد تا حالا كمتر باز شده بود به رفتار شاید عجیب! تیم ضبط نگاه می كرد و یكی انگاری تصادفی قبل از رفتن به خرید روزانه به آنجا رسیده بود.
نمی دانم بعدها چه خواهد گذشت و یا خواهد گذشت اما بی گمان آن مسجد هزاران حرمت را به كوچه داده است كه گویی اعضای تیم ضبط نیز دچار آن شده اند. كاش من، به ضبط مسجد هم رسیده بودم! خیلی منتظر ماندم تا ضبط آن روز تمام شد و توانستم خلوتی برای رسیدن به جزئیات كار با اعضای گروه پیدا كنم. محمدرضا هنرمند كه گویی هزاران سودا دارد در میانه «زیرتیغ» حاضر به گفت وگو نشد و بعدها هم به سئوالات مكتوبم پاسخ نداد اما من «زیر تیغ» را رها نكردم. اسلامی تهیه كننده پروژه زیر تیغ كه برای شبكه اول تلویزیون كلید خورده است مرا در جریان این امر گذاشت.
قصه و داستان آنچه می گذشت را شاید می بایست از زبان هنرمند می شنیدم ولی در عین حال اسلامی معتقد بود: «قصه ای بسیار سخت دارد.» این را بعد از صحبت هایمان از میان چند جمله ای نوشته محلوجیان «نویسنده اثر» بیشتر درك كردم: قصه ای از میان دلواپسی انسان بین تنهایی و پنجره هایی برای دیدن. تهیه كننده زیر تیغ گفت: «پروژه حدود شش ماه است كه شروع شده، پیش بینی ما برای پایان كار ضبط و اتمام پروژه تیرماه امسال خواهد بود و احتمالاً پیش بینی پخش آن در فصل زمستان.» از اسلامی پیرامون مناسبت های خاصی كه در تلویزیون باب شده پرسیدم و او پاسخ داد: «كار برای مناسبت خاصی پیش بینی نشده و امیدواریم در زمان خوبی پخش شود.»
اسلامی در مورد بازیگران و دست اندركاران پروژه ادامه داد: «در این سریال بازیگرانی نظیر پرویز پرستویی، فاطمه معتمدآریا، آتیلا پسیانی، سیاوش طهمورث، هوشنگ توكلی، كوروش تهامی، الهام حمیدی، كاظم بلوچی، نگار جواهریان و فریبا جدیكار به ایفای نقش پرداخته اند. مدیریت فیلمبرداری برعهده مهدی مجدوزیری و نویسنده مجموعه نیز سیدعلی اكبر محلوجیان است.» وی ارزیابی خودش را از كار اینچنین بیان می كند: «تا زمانی كه پروژه به مرحله مونتاژ نرسیده، پیش بینی عجولانه است.»
هنرمند بعد از كاكتوس۳ اولین سریالی است كه برای تلویزیون كلید زده است آن هم با حال و هوایی متفاوت. اسلامی معتقد است: «ما هم فكرش را نمی كردیم اما هنرمند بعد از خواندن متن رضایت خود را اعلام و از كار بسیار استقبال كرد.» اسلامی كه تهیه كننده پروژه هایی چون رعنا به كارگردانی داود میرباقری بوده از حواشی كار رضایت دارد و همت اهالی محل را بسیار خوب برای ادامه كار بیان می كند. استاد محمود سریال را قبل از آنكه لوكیشن را ترك كند گوشه ای می یابم و می پرسم: «آقای پرستویی چرا محمدرضا هنرمند؟»
و او متواضعانه پاسخ داد: «با اعتمادی كه به محمدرضا هنرمند داشتم كار را پذیرفتم. به اعتقاد من او كسی است كه توانایی كار را دارد.» پرستویی اصرار زیادی در لو ندادن داستان و نقش داشت و من اصرار زیادتر به یافتن اینكه اوس محمود كیست؟ «هنوز هیچ كدام از عوامل راجع به كار صحبت نكرده اند، من نیز ترجیح می دهم صحبتی نكنم، هر كدام به سهم خودمان سعی داریم و تلاش می كنیم تا كار را خوب انجام دهیم، با توجه به اعتقادی كه به محمدرضا هنرمند دارم فكر می كنم كه كار خوبی خواهد شد، فعلاً هم نمی توانم بگویم نقشم را درست بازی كرده ام، زمانی می شود ارزیابی كرد كه دیده بشود.
الان در دل كار هستیم و حدس زدن مشكل. با اعتمادی كه به كارگردان داریم فعلاً كار می كنیم امیدواریم از هر حیث كار خوبی برای بیننده ها باشد.» از او راجع به كار در یك سریال و اینكه مدت ها گذشته تا دوباره او را بیننده ها در یك سریال ببینند می پرسم و او: «سریال های زیادی به من پیشنهاد شده ولی من قبول نكرده ام، به طور كلی كار در سریال ها را به نوعی دوست ندارم منتها از آنجایی كه دلم برای مخاطب تلویزیون هم می تپد احساس می كنم هرازگاهی اگر كاری خوب، جاندار و كاری باشد كه بتواند با بیننده ارتباط پیدا كند، البته با كارگردان خوب و اكیپ خوب كار را می پذیرم.
برخلاف ذهنیت هایی كه بسیاری راجع به من دارند، نیاز مالی و یا بحران سینما باعث نشده من بازی در این سریال را قبول كنم و یا این ذهنیت كه ممكن است بگویند باز هم پرستویی، فاطمه معتمدآریا و محمدرضا هنرمند دور هم جمع شده اند تا دوباره یك كار طنز انجام دهند، این گونه نیست، كار كاملاً جدی است و شاید هم جدی بودنش وجه تشابهش با «خاك سرخ» باشد.» او صحنه را ترك می كند و من در این فكر كه آیا این بار نیز بیننده ها منتظر دیدن او در قالب تلویزیون خواهند بود؟
● برداشت آخر:
سادگی بعضی سوژه ها خیلی ها را از آن دور می كند و خیلی ها را به آن نزدیك اما به گمان من مشكل ترین سوژه ها همین ها هستند. همین سادگی های دم دستی خودمان. همین رفت وآمدها. همین رفتن ها و نیامدن ها همین چشم انتظاری های كوچك و دلگیری های كوچك تر. همین ها كه همه روزها و شب های ما را با خود برده اند و همین ها است كه وقتی رنگ تصویر به خود می گیرند مردم نیز روزها و شب هایشان را به یاد آن تصاویر و آدم ها می گذرانند. چقدر همه ما تصویر به یاد داریم. حكایت غریبی است گاهی دلتنگیم بی آنكه بدانیم و گاهی می دانیم كه دلتنگیم و غریب تر آنكه می خواهیم دلتنگی هایمان را ببینیم.
همان دلتنگی هایی كه گاهی وقت ها از دوروبری های خودمان هم پنهانش می كنیم اما دوست داریم در كنار همان ها آنها را ببینیم با آدم های دیگر و این بار این آدم های دیگر كه در همین نزدیكی ما بودند و هستند با اسامی دیگر در «زیر تیغ» دور هم آمده اند و می خواهند حكایت ما را از زبان خودشان برایمان بگویند و به ما شاید نهیب بزنند كه دور نیست روزی كه ما نیز قصه ای بشویم برای دیگران كه آنها نیز در زمان آینده دار دیگری ما را ببینند. آی آدم ها، آی آدم ها.
مهرزاد ارشادی فر
منبع : روزنامه شرق