دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

اوباما و ایران


اوباما و ایران
با پایان دوران زمامداری بازهای جمهوریخواه انتظار می‌رود که دموکرات‌ها با رویکردی نو نسبت به مسائل بین‌المللی به رفع چالش‌های پیش روی ایالات‌متحده در عرصه بین‌الملل برآیند. اما اینکه تا چه میزان تغییر دولت‌ها موجبات تغییر در سیاست خارجی کشورها را فراهم می‌کند، مسئله‌ای است که باید با ژرف اندیشی به آن نگریست. این مهم به ویژه در مورد ایالات‌متحده به عنوان هژمون بین‌المللی از اهمیت بیشتری برخوردار است. با مطالعه اسناد و متون جهت‌دهنده به سیاست خارجی ایالات‌متحده در می‌یابیم که اهدافی چون حقوق بشر، آزادی، دموکراسی و مقابله با تهدیدات علیه امنیت ملی مانند گسترش جنگ‌افزارهای کشتارجمعی و تروریسم و در نهایت تداوم جایگاه بلامنازع هژمونی و رهبری بین‌المللی آمریکا از اولویت‌های سیاستگذاری خارجی آمریکا می‌باشد. این اهداف و ارزش‌ها مورد اجماع و اتفاق نظر رهبران بلندپایه و سیاستمداران، گروه‌ها و احزابی است که سودای فعالیت و مبارزات سیاسی در «ینگه دنیا» را در سر دارند. از این رو نباید انتظار داشت که با تغییر دولت‌ها، سیاست‌ها و خط‌مشی‌های کلی، سیاست خارجی تغییر کند و تنها می‌توان تغییر در اولویت‌ها را مشاهده کرد. این مسئله را هنری کیسینجر مشاور امنیت ملی نیکسون رئیس‌جمهور پیشین آمریکا به هدایت کشتی غول‌پیکر باری در اقیانوسی تشبیه کرده که نمی‌تواند همچون قایق موتوری به راحتی تغییر مسیر دهد.
در طول تاریخ سیاست خارجی ایالات‌متحده نمونه‌های بی‌شماری را می‌توان یافت که در آن نامزدهای ریاست‌جمهوری، پس از روی کار آمدن و روبه‌رو شدن با واقعیات و ضرورت‌های بین‌المللی، دگرگونی بنیادی در روابط خارجی خود اعمال نموده و شعارهای انتخاباتی خود را رها کردند. وودرو ویلسون دموکرات رئیس‌جمهور پیشین در دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۹۱۶، بی‌طرفی در قبال جنگ جهانی اول را شعار انتخاباتی خود قرار داده بود و طرفدارانش نیز با این شعار که «او ما را از جنگ در امان خواهد داشت» از وی حمایت کردند، ولی با به قدرت رسیدن، چاره‌ای جز تن دادن به جنگ نداشت. فرانکلین روزولت جمهوریخواه نیز در بحبوحه جنگ جهانی دوم در نطق انتخاباتی مدعی بود که «من از جنگ متنفرم و این مطلب را دوباره و دوباره و دوباره نیز خواهم گفت که قرار نیست فرزندان شما به هیچ جنگ خارجی فرستاده شوند.» ولی تهدید فاشیسم علیه دنیای سرمایه‌داری، گسترده‌تر از آن بود که وی بخواهد همچنان بر عقاید خود پافشاری نماید. پس از جنگ سرد نیز جورج بوش پسر نیز در سال ۲۰۰۰ تداوم استراتژی «بازدارندگی» در سیاست خارجی را شعار انتخاباتی خود قرار داد، ولی پس از به قدرت رسیدن و روبه‌رو شدن با رویداد ۱۱ سپتامبر، آتش جنگی را بر افروخت که هنوز پس از پایان دوران زمامداری‌اش، دودش همچنان چشم همگان را کور کرده و چالش‌های گسترده‌ای را برای ایالات‌متحده و جهان به بار آورده است.
باراک اوباما نیز چه در مقاله‌ای با عنوان «احیای رهبری آمریکا» در مجله فارن افرز مورخه جولای و آگوست ۲۰۰۷ و چه در مبارزات انتخاباتی، مواردی را به‌عنوان اولویت‌های سیاست خارجی خویش عنوان کرده که مهم‌ترین آنها را چنین می‌توان بر شمرد: رهبری آمریکا بر مبنای چندجانبه‌گرایی و ایجاد و تقویت پیمان‌های ضروری در مبارزه با تهدیدات جمعی، برخورد با تهدیدات نوین امنیتی مانند القاعده و دستیابی آن به تسلیحات کشتار جمعی با رویکردی نوین، خروج نیروها از عراق و یافتن راه‌حل غیرنظامی برای آن، یافتن راه‌حلی برای صلحی پایدار مبتنی بر تاسیس دو دولت در روند صلح اعراب و اسرائیل، استفاده از دیپلماسی در افزایش هزینه‌های دستیابی ایران به تسلیحات هسته‌ای و گفت‌وگوی مستقیم و بدون پیش‌شرط با ایران، همکاری با روسیه در جلوگیری از ظهور جنگ سرد جدید و تقویت پیمان‌های منع جامع آزمایش‌های هسته‌ای و منع گسترش تسلیحات هسته‌ای، تقویت و گسترش دموکراسی در نقاط مختلف جهان و احیای اعتبار جهانی آمریکا. اما اینکه اوباما تا چه میزان وعده «دگرگونی»‌ای که در پیکارهای انتخاباتی از آن دم زده را به اجرا خواهد گذارد و به «ماجراجویی»‌های دوران بوش در سیاست خارجی پایان خواهد داد، بستگی به شرایط حاکم بر نظام بین‌المللی و منافع حیاتی ایالات‌متحده دارد. از زمان وقوع انقلاب اسلامی، رابطه ایالات‌متحده و متحد منطقه‌ای‌اش، ایران، ۱۸۰ درجه تغییر کرد و رابطه خصمانه‌ای بین این دو کشور حاکم شد. ایالات‌متحده از همان آغاز، اتهاماتی همچون صدور انقلاب، حمایت از تروریسم، مخالفت با روند صلح خاورمیانه، دستیابی به سلاح‌های کشتار جمعی و نقض حقوق بشر و آزادی‌های مدنی وارد کرده و به طرق مختلفی مانند توقیف دارایی‌های ایران در بانک‌های آمریکایی، کمک‌های پنهان و آشکار به عراق در طول جنگ، اعمال فشارها و تحریم‌های اقتصادی، تجاری، سیاسی و... درصدد مقابله با ایران برآمد.
چنین مواضعی به‌ویژه با روی کار آمدن دولت محافظه‌کار جورج بوش و وقوع ۱۱ سپتامبر شدت و حدت بیشتری یافت، تا جایی‌که ایران در محور شرارت قرار گرفت و دولت آمریکا هوای تغییر رژیم ایران از طریق نظامی را در سر داشت. به دلیل نفوذ ایران و حضور ایالات‌متحده در منطقه و به‌نوعی همسایگی با یکدیگر، ایالات‌متحده به‌خاطر گرفتار شدن در بحران‌های عراق و افغانستان، چاره‌ای جز روی آوردن به ایران ندارد. افزون بر مسائل منطقه‌ای، ایالات‌متحده در مسئله پرونده هسته‌ای نیز به دلیل اکراه از نشستن با ایران بر سر میز مذاکره و در عوض پیروی از اصل «نیابت»، به‌رغم تصویب قطعنامه‌های پی‌در پی شورای امنیت و تحمیل تحریم بر ایران، نتوانست به نتیجه مطلوب خود یعنی انصراف ایران از غنی‌سازی اورانیوم دست یابد. از این رو، اوباما وعده داده آمریکا با حضور بی‌قید و شرط بر سر میز مذاکره، می‌تواند با ابزار دیپلماسی و چانه‌زنی و افزایش هزینه‌های ایران، این کشور را از دستیابی به تسلیحات هسته‌ای باز دارد. هرچند که مدعی شده که گزینه نظامی را کنار نمی‌نهد.
از این رو در واقع دیدگاه‌های یکسانی میان جمهوریخواهان و دموکرات‌ها در قبال ایران حاکم است و تنها ابزار برخورد فرق نموده است. با دقت در نماد قدرت ایالات‌متحده، «عقابی» که در یک پنجه تیر و در پنجه دیگر شاخه زیتون دارد، می‌توان ابزارهای سیاست خارجی آن را دریافت. از این رو با در نظر گرفتن سیاست‌های حزبی دموکرات‌ها که بر گرفته از استراتژی‌های کلان سیاست خارجی ایالات‌متحده است، پیش‌بینی می‌شود دموکرات‌ها از دو جهت بر ایران اعمال فشار نمایند. الف – اعمال و تداوم تحریم‌های شدیدتر اقتصادی و تجاری و... بین‌المللی علیه ایران مانند دهه ۱۹۹۰، چه در چارچوب شورای امنیت،‌ که از مشروعیت و قانونی بودن بیشتری برخوردار بوده و آمریکا نیز بیشترین تلاش خود را در همین زمینه متمرکز می‌کند، و چه به صورت فردی. در این راستا ایالات‌متحده خواهد کوشید تا با تهدیدآمیز خواندن فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای ایران، ‌شرکای بزرگ اقتصادی آن را از همکاری با ایران باز بدارد. ب– با توجه به اینکه دموکرات‌ها توجه بیشتری نسبت به جمهوریخواهان به مسائل داخل کشورها در رعایت موازین حقوق بشری و آزادی‌های مدنی دارند و نقض آن را تهدیدی علیه منافع خویش در گستره بین‌المللی می‌دانند، انتظار می‌رود که اوباما و هادیان سیاستگذاری خارجی آمریکا، بکوشند از طرق مختلف به ویژه نهادهای حقوق بشری و غیردولتی در سطح بین‌الملل، ایران را تحت فشار قرار دهند و همچنین با استفاده از دیپلماسی عمومی به صورت تقویت شبکه‌های تلویزیونی و ماهواره‌ای، گسستی را میان مردم و حکومت ایران به‌وجود آورند.
آنگاه ایران علاوه بر انزوای بین‌المللی، با از دست دادن پشتوانه مردمی، در مسائل مختلف بین‌المللی و از جمله مسائل هسته‌ای از مواضع قبلی خویش عقب‌نشینی نماید. از این رو ایران باید با پرهیز از هر گونه پیش‌قضاوت و اقدام عجولانه در مورد موضع‌گیری‌های رئیس‌جمهور منتخب آمریکا و دقت داشتن به این نکته که او با ما نیست، در دو زمینه تلاش‌های خود را متمرکز نماید. در عرصه بین‌المللی می‌بایست از هر گونه ماجراجویی و سیاست‌های غیرعقلایی که طبیعتا نه تنها ثمری در بر ندارد که منجر به از دست دادن وجهه بین‌المللی می‌شود، پرهیز کرد. در واقع چنین رفتارهایی تنها تقویت موضع آمریکا و دادن بهانه‌ای به دست آن و همچنین افزایش هزینه‌های ایران را در پی خواهد داشت. در این صورت نه تنها ایران نمی‌تواند در مسائل مختلف بین‌المللی به‌ویژه حق مسلم خویش در دستیابی به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای دست یابد که باید همچون لیبی با دست خویش کلید توقف فعالیت‌های هسته‌ای را بفشارد. در واقع در سایه اجرای سیاست خارجی توسعه‌گرا می‌توان به اهداف مندرج چشم‌انداز ۲۰ ساله جامه عمل پوشانده و نقش و جایگاه ارزنده‌ای در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی کسب نمود.
یاسر میری
منبع : روزنامه کارگزاران