جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


جنگ مدی نبرد داریوش اول پادشاه هخامنشی با یونانیان


جنگ مدی نبرد داریوش اول پادشاه هخامنشی با یونانیان
پیروزی کوروش کبیر به کرزوس سبب ورود ایران به آسیای صغیر و هم مرز شدن ایرانیان با «دولت شهر»های یونان شد. یونانیان از همان ابتدا از ورود این میهمان ناخوانده ناخشنود بودند. چرا که لیدیه قدرتی متوسط و غیرخطرناک بود، حال آنکه امپراتوری ایران یک امپراتوری جوان بانفوس و قدرت رزم بسیار زیاد بود. کوچ نشینان یونانی سرانجام در ۴۹۹ ق.م علیه پارس ها شوریدند و در این کار خود از یونانیان اروپا نیز کمک خواستند. اسپارت ها از کمک به یونانیان مهاجر خودداری کردند، اما آتن ۲۵ کشتی نیرو به کمک آنها فرستاد.
(تاریخ جهانی، تألیف ش. دولاندلن - جلد اول ص ۱۱۱) یونانیان به کمک مردم «ایونی»، شهرهای منطقه را گرفتند و در همان سال سارد را آتش زدند. برای داریوش بزرگ که در آن زمان بزرگترین امپراتوری تاریخ را در اختیار داشت و ماوراءالنهر، شمال شرق آفریقا، مدیترانه شرقی، آسیای صغیر، منطقه حاصلخیز هلال خضیب و بین النهرین را در اختیار داشت، اقدام یونانی ها بسیار گستاخانه جلوه کرد و با نیروهای مستقر در منطقه، یونانیان را به عقب راند و ظرف ۴ سال کل منطقه را مطیع خود کرد و شهرهای ایونی را به آتش کشید. در ۴۹۲ ق.م در منطقه آسیای صغیر دیگر دشمنی برای عرض اندام نمانده بود. اما داریوش هنوز راحت نبود. یونانی ها از نظر جنگی مردمی ورزیده بودند و سال ها مزدوری، از آنها سربازان حرفه ای و قدرتمند ساخته بود. داریوش می دانست در نبردهای اخیر تنها با آتن طرف بوده، حال آنکه قدرت اصلی در اختیار اسپارت بوده است. شاید بتوان مردان جنگی اسپارت را حرفه ای ترین رزم آوران تاریخ قدیم دانست. بنابراین اگر داریوش می خواست مانند سلف بزرگ خود کوروش خیال خود را از جانب غرب راحت کند، باید آتن و اسپارت را از بین می برد. نخستین جنگ مدی : در ۴۹۲ ق.م نیروی دریایی ایران به فرماندهی داماد داریوش به سمت یونان حرکت کرد، اما گرفتار توفان شدیدی شد و بسیاری از کشتی های ایران غرق شدند. داریوش که نقشه خود را شکست خورده دید، سفرایی را به آتن و اسپارت فرستاد، اما یونانیان آنها را کشتند.( تاریخ جهانی، تألیف ش. دولاندلن - جلد اول ص ۱۱۲) اکنون به نظر می رسید جنگ اجتناب ناپذیر است.
در ۴۹۰ ق.م نیروهای ایران با ۶۰۰ کشتی که اغلب متعلق به فینیقیان بود به همراه ۱۰۰ هزار سرباز راه یونان را در اروپا در پیش گرفتند (البته رقم ۱۰۰ هزار سرباز ممکن است اغراق آمیز به نظر برسد.) فرماندهی ایرانیان با «آرتافرن» و فرماندهی آتنی ها با «اریستید» و «همیتوکل» بود. ایرانی ها در جلگه ماراتن پیاده شدند و پس از ۹ روز، درگیر نبرد با یونانیان شدند و علی رغم درهم کوبیدن مرکز و قلب یونانیان به دلیل شکست از جناحین، مجبور به عقب نشینی به کشتی ها شدند. روایت سرپرسر سایکین نیز از نبردهای اول ایران و یونان چنین است: «فرماندهان سپاه ایران عوض آنکه (پس از پیروزی های اولیه در خاک یونان) آتن را منظور نظر اصلی قرار دهند، اوقات خود را صرف امور جزئی رساندند و دشمن اصلی را غضبناک و متحد ساختند.» در ۴۹۰ ق.م سپاه ایران در ماراتن در ۲۰ مایلی شمال شرقی آتن متحد شد و با رایزنی یک یونانی به نام هیپ پیاس برای مبارزه با یونانیان آماده شدند. ابتدا قرار بود ارگ قلعه به دست طرفداران هیپ پیاس بیفتد، اما طرفداران وی نتوانستند ارگ را بگیرند و چند روز بعد جناحین دو سپاه به یکدیگر یورش برده و ۴۰ هزار ایرانی و ۱۰ هزار یونانی در هم آویختند. یونانیان به سرعت دریافتند که می توان با استفاده از نیروی تجربه و وطن پرستی ایرانیان را در ماراتن شکست داد. «حمله در زیر دره و دانا با کمال سرعت وقوع یافت و فاصله بین دو اردو که درست یک میل بود، ظرف ۸ دقیقه پیموده شد (البته این ادعا محل تردید است، چرا که پیاده نظام سنگین اسلحه یونان نمی توانست با این سرعت حرکت کند)، ایرانیان از اینکه جماعتی از یونانیان بدون تقویت سواران به آنها حمله کرده اند، تعجب کردند و این واقعه را ضعیف شمردند، لیکن قبل از آنکه به خود آیند، یونانیان به ایشان رسیده بودند.
پارسیان و طایفه سکاها که در قلب (سپاه) بودند، خوب مقاومت و بعد غلبه کردند، اما آتنی ها در جناحین غالب شدند و سپس از آن به قلب روی آوردند.» ( تاریخ ایران - سرپرسی سایکس - جلد اول - ص ۲۵۶) پیرنیا نیز در کتاب تاریخ ایران باستان خود می گوید: «یونانیها که می دانستند ایرانیان تیراندازان ماهری هستند و اگر از دور جنگ کنند، طاقت تیر آنها را ندارند، خود را بی پروا به سپاه ایران زدند و جنگ تن به تن را آغاز کردند. سپاه آتنی سنگین اسلحه بود، یعنی اسلحه دفاعی (جوشن، خود و نیزه بلند) داشت، در صورتی که سپاه ایران فاقد تجهیزات بود و سپرهایشان نیز استحکام سپر یونانیان را نداشت.» در هر حال نتیجه جنگ عقب نشینی موقت از خاک یونان بود. اگرچه داریوش این شکست را مهم نشمرد و بلافاصله در کار تدارک سپاه بسیار بزرگی شد. جنگهای دوم مدی : داریوش برای فتح یونان نیازمند سپاهی سنگین اسلحه بود و اکنون تاریخ، دوباره تکرار شده بود. همانگونه که هوخشتر پادشاه ماد در دو قرن قبل پی برد نابود کردن سپاههای منظم و حرفه ای آشور تنها با سپاهیان آموزش دیده مشابه آن امکانپذیر است. جمع آوری سپاه جدید ۳ سال به طول انجامید، در همین زمان داریوش فوت کرد. (۴۸۵ ق. م) به این ترتیب خشایارشا وارث ارتشی بزرگ و آماده شد. او پس از خواباندن شورش مصر آماده هجوم به یونان شد. از گزافه گویی یونانیها که بگذریم (برخی مورخان قدیم، سپاه وی را ۸۰۰ هزار تا ۵ میلیون نفر! تخمین زده اند، حال آنکه گویی از جمعیت دنیای قدیم بی اطلاع بوده اند) باید اذعان داشت سپاه جمع آوری شده توسط خشایارشا تا آن تاریخ نظیر نداشته است. اکنون نبرد دوم ایران و یونان در راه بود. توضیحاتی درباره جنگ ماراتن یونانیان جنگ ماراتن را نقطه عطفی در تاریخ خود می دانند. تمدن غرب نیز برای این نبرد ارزشی بیش از اندازه قائل است تا جایی که معروف ترین ورزش المپیک با نام دوی ماراتن مبدل به سمبل مسابقات جهانی المپیک شده است.
اما اطلاعات ما از این نبرد تا چه اندازه با واقعیات مطابق است؟ چند ماه قبل در روزنامه ایران مقاله ای از یک فرمانده ستاد ارتش به چاپ رسید که نشان می داد روایت مورخان از این نبرد چندان مورد تأیید نیست. این کارشناس نظامی از قول مورخان آلمانی نقل کرده است ترکیب نیروهای یونانی به ویژه آن که سنگین اسلحه بوده اند، به آنها اجازه نمی داد در دشت کم عرض ماراتن به ایرانیان حمله برند. وی از هانس ولبروک مورخ آلمانی نقل می کند که نوشته های یک افسر ستاد ارتش آلمان را خوانده که به هنگام بررسی دشت مارتن تأکید کرده است «در این دشت حتی یک تیپ (حدود ۵ تا ۸ هزار سرباز) نمی تواند به تمرین بپردازد چه برسد به آنکه شاهد نبرد دهها هزار سرباز باشد.» این تحقیق کوچک همچنین از قول تاریخ نویس دیگری آورده است: «فرمانده سپاه ایران متوجه شد میدان عمل و باریک بودن عرض میدان مانع از کاربرد سواره نظام می شود، بنابراین دستور عقب نشینی به سربازان خود (و بازگشت به کشتی) را می دهد که هرودوت صدور فرمان عقب نشینی را به منزله شکست سپاهیان ایرانی تلقی می کند. در یک کلام می توان گفت، روایات جنگهای ایران و یونان به دلیل یکجانبه گرایی مورخان یونان (آن هم با ارائه ارقام حیرت آور از تلفات نیروهای درگیر) چندان مورد استناد نیست. ناپلئون نیز در یادداشتهای سالهای آخر عمر خود در جزیره سنت هلن می گوید: «درباره جزئیات پیروزی پرهیاهوی یونانیان نباید فراموش کرد که اینها گفته های یونانیان است و آنان مردم لافزن و گزافه گو بوده اند و هیچ تاریخ ایرانی ای تاکنون نوشته نشده که از روی آن بتوانیم پس از استماع سخنان دو طرف به یک داوری صحیح برسیم.» گفته ناپلئون بسیار تأمل برانگیز است، چرا که وی به عنوان یک نابغه نظامی با شک و تردید به جنگهای ایران باستان و یونان می نگرد و در جای دیگر نیز آنها را غیر قابل باور می داند.
منبع : یاد یار