پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا
بهشت ممکن است منتظر بماند
در لحظات پایانی فیلم «محاکات غزاله علیزاده»، نمایی طولانی از او دیده میشود و صدای همه آنهایی که درباره او اظهارنظر کردهاند روی کلوزآپ چهرهاش به گوش میرسد. پلکهای علیزاده آرامآرام روی هم میافتد و بعد از چند لحظه به آرامی باز میشود. انگار او در خلسهای مدام و دور از این جهان است. انگار هیچ کدام از هیاهو و همهمههای اطراف را نمیشنود و غرق در دنیای خودساختهاش است. همین نمای طولانی و صدایی که به پچپچ تبدیل میشود و بعد اوج میگیرد، موقعیت فیلمساز را نشان میدهد. اینکه پگاه آهنگرانی بیش از آنکه بخواهد گزارشی از زندگی یک نویسنده جوانمرگ شده را تصویر کند، خواهان کشف شیوه زندگی و رفتار «غزاله علیزاده» است. جستوجویی برای پیدا کردن وجوه متفاوت و گاه متناقض نویسندهای که هرکس او را بهگونهای شناخته. «محاکات غزاله علیزاده» به دنبال کشف همه این تناقضهاست. برای همین هم از همان ابتدا ما را با تصاویری روبهرو میکند که چندان از آنها سردرنمیآوریم. اما هر چقدر جلوتر میرویم میتوانیم اطلاعات بیشتری درباره شخصیت اصلی فیلم به دست بیاوریم. نمایی که «غزاله علیزاده» با چشمانی بسته روی تخت، داستانش را برای منشیاش میگوید اولین باری است که در فیلم تصویر او را میبینیم. صحنهای که با زیرنویس «غزاله علیزاده: دوماه قبل از مرگ» کامل میشود و انگار بر افسردگی او تاکید میکند. همان چیزی که بیشتر دوستانش هم از آن حرف میزنند. اما معمای این چشم بستنها و داستان تعریفکردنها وقتی رو میشود که میفهمیم او به تبعیت از چند نویسنده[ظاهرا پروست و مولانا] دست به این کارها میزند و میخواهد با خلسهای ظاهری و اجباری، ارتباطش را با دنیای بیرون قطع کند.
آن هم درست در دورهای که بحرانهای روحیاش به دلیل بیماری تشدید شده و همه این کارها نمایشی برای پنهان کردن ترس از مرگ و تنهایی است. نمایشی برای توجه. کشف معمای شیوه زندگی او در نشان دادن همین تاکیدها و گفتارهای متناقض نهفته است. همینکه او آدم محفلهای شبانه بوده است و خانهاش مثل بازار شام همیشه پر از آدمهای عجیب [مثلا خیاط و آشپز و دوست و... ] بوده، اما پیش دخترش به تنهاییاش اعتراف کرده تنهاست، موقعیت مالیخولیایی او را نشان میدهد. باید اعتراف کنم دیدن «غزاله علیزاده» در بعضی از این صحنهها و با آن گفتار بیروح و بیحس گاهی باعث هراسم شد. اینکه چگونه میشود اینقدر بیحس و مصنوعی «زندگی» کرد و در ظاهر به همه چیز بیتوجه بود، ترسناکتر از مرگ او به نظر میرسد. نمایی که او از پلهای پایین میآید و در فیلم سه بار تکرار میشود، بیتفاوتی و البته تصنع رفتاری او را نشان میدهد. و از این نماها در فیلم کم نیست. «پگاه آهنگرانی» توانسته از این مواد خام اولیه به خوبی استفاده کند و در مدت زمان ۴۰ دقیقه تماشاگرش را آرامآرام با شخصیت اصلیاش آشنا کند. انگار خود او هم به اندازه تماشاگر میخواسته جنبههای متفاوت «علیزاده» را کشف کند و در لذت این کشف شریک بوده. اگرچه نتیجه این واکاوی، غمانگیز و تلخ است و چهره تازه و کمتر شناخته شدهای از «غزاله علیزاده» نشان میدهد.
با این همه، فیلم نمیخواهد مخاطبش به راحتی[یا دست کم تا پایان فیلم] درباره قهرمانش قضاوت کند. به همین دلیل، مدام او را در معرض اتفاقها و خاطرات تازه قرار میدهد. از دلخوری مادر به خاطره خوش دختر میپرد و از خاطرات خوش محمدعلی سپانلو به تلخی گفتار بیضایی و کیمیایی کات میزند. به این ترتیب، فیلم توانسته ضرباهنگ مناسبی برای خودش حفظ کند. اما مهمترین تیزهوشی «پگاه آهنگرانی» دوری او از وجه ادبی «علیزاده» است. اگرچه در فیلم درباره آثار او حرف زده میشود اما بیش از آن، کارگردان تلاش کرده شخصیت را در کلوزآپ ببیند و خارج از «محصول»اش درباره او حرف بزند. برای او حضور او در محافل و زندگی شخصیاش مهمتر از موقعیت ادبی بوده. به خصوص که کتابها و نوشتههای علیزاده، به راحتی دست او را رو میکند و همه اضطراب، تلخی و سکوت هراسناک او را نشان میدهد. «محاکات غزاله علیزاده» البته در جای مناسب آخرین دستنوشتههای نویسنده را هم نشان میدهد. جایی که مخاطب قدری با چهره دوگانه علیزاده آشنا شده و میداند در پس این شوخیها، شلوغیها و خندههای کودکانهای که از آن حرف زده میشود، زن افسرده رمانتیکی وجود دارد که نمیتواند احساساتش را مخفی کند. در جایی از فیلم این دستنوشته او دیده میشود: «... نمیخوابم. تنها و خستهام. برای همین میروم.
دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه تاریک. من غلام خانههای روشنم.» یا بخشی از داستانی که منشی برای او میخواند: «اینقدر زیبایی پیش چشمهایم نابود شده که از اعتبار افتاده. طبیعت زیبا و بناها. انسانهای خیرهکننده، اندیشههای بزرگ و کتابهای سخت...» اگر یکی از این تصاویر یا صداها در همان آغاز فیلم دیده یا شنیده میشد، به راحتی میتوانست تماشاگر را وادار به قضاوت کند و بعد از آن هم همه فرصت نمایش موقعیت چند وجهی از بین میرفت. اما توزیع به موقع اطلاعات کمک کرده تماشاگر درست در لحظهای که باید، متوجه لحن و حالت درونی «علیزاده» شود. هرچقدر «علیزاده» در برابر دوربین سعی میکند «آرام» و «با طمانینه» باشد، شیوه تدوین و انتخاب گفتار فیلم، بر آشفتگی او اضافه میکند و جعلی بودن آن نظم را رو میکند. به همین دلیل فیلم توانسته به خوبی درونیات بانوی نویسنده را نشان دهد. آشفتگیای که باعث میشود تماشاگر در میان این حرفها، جمله بهرام بیضایی را بشنود که او با آن همه شکنندگی چطور میتوانسته گره طناب دارش را سفت کند و به این ترتیب، با همه قطعی بودن موضوع، حتی در خودکشی «غزاله علیزاده» شک کند. همین سرگردانی است که باعث شده فیلم از مدلهای کلیشهای دور شود و با همه گزارشی بودنش بتواند محصول تازهای در برابر مخاطبش قرار دهد.
اگر این اتفاق نمیافتاد تنها برگ برنده «محاکات غزاله علیزاده» همان تصاویر دیده نشده و خامدستانه از علیزاده بود. اما با اثری روبهروییم که میتوان هویت مستقلی برایش قائل شد و تنها به آن تصاویر اکتفا نکرد. با این همه فیلم در لحظاتی مکث فراوانی دارد. گاهی برش نزدن بین نماها، کمک کرده تا واکنش بعضی افراد کامل دیده شود. مثلا در انتهای نمایی که مادر «غزاله علیزاده» از او گلایه میکند، مکث و کات نکردن کمک کرده همه دریغ و افسوس او به چشم بخورد. اما در نماهای جنگل و پیچوخم جاده شمال، این مکث [و گاهی تکرار نماها] باعث شده فیلم در آن لحظات کشدار برسد. به این موضوع میشود حجم بالای موسیقی را هم اضافه کرد. به نظرم فیلمی اینقدر شخصی درباره نویسندهای که بخش عمدهای از زندگیاش در تنهایی گذشته و همه شلوغکاریها تنها برای پرکردن این خلأ بوده، نیاز به سکوتی دارد تا تماشاگر بتواند همه افسردگی او و شکنندگیاش در برابر جهان را حس کند. حداقل در نماهایی که «علیزاده» در برف تنها راه میرود یا در شلوغی خیابان، مسخ شده به نظر میرسد، حذف یا کمرنگ کردن باند صوتی، میتوانست تاثیر بیشتری بگذارد. این شکل افراطی استفاده از موزیک، که البته همه هم با نیتی انتخاب شدهاند، تنها باعث احساساتگرایی میشود. اگرچه باید از این نکته هم نگذشت که استفاده از نوای ویولن سل کمک زیادی به فضای سرد فیلم کرده است. اما در ادامه، دیگر این تاثیر خوب، حس نمیشود. اما با همه اینها فیلم توانسته ایدههایش را به خوبی اجرا کند. از حرکت تصویر سیاه و سفید آغازین تا نماهای رنگی پایانی، به خوبی تصور «غزاله علیزاده» از زندگی نشان داده میشود. زندگیای که انگار روی خوشش را نشان داده و تازه میخواهد شروع شود. اگر چه همراه با آشفتگی است.
یک بار خود «غزاله علیزاده» در کتاب «خانه ادریسیها» این موضوع را گفته بود. جایی که نوشته بود: « بروز آشفتگی در هیچ خانهای ناگهانی نیست، بین شکاف چوبها، تای ملافهها، درز دریچهها و چین پردهها غبار نرمی مینشیند، به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه یابد و اجزای پراکندگی را از کمینگاه آزاد کند. در خانه ادریسیها زندگی به روال همیشه بود تا آن اتفاق افتاد...»
کریم نیکونظر
محاکات غزاله علیزاده
کارگردانی و تدوین: پگاه آهنگرانی
تصویربردار: امیرحسین بیرجندی
ترکیب صدا: پرویز آبنار
تصویربردار بخشهای غزاله علیزاده: جواد کراچی
موسیقی انتخابی: باخ، شوبرت، موتسارت
محاکات غزاله علیزاده
کارگردانی و تدوین: پگاه آهنگرانی
تصویربردار: امیرحسین بیرجندی
ترکیب صدا: پرویز آبنار
تصویربردار بخشهای غزاله علیزاده: جواد کراچی
موسیقی انتخابی: باخ، شوبرت، موتسارت
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست