پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا
تحلیل هنری کیسینجر از: تغییرنظام روابط بین الملل

- عراق دیگر فقط مشكل آمریكا نیست. نظرات درباره تصمیمات قبلی هرچه كه باشد، در حال حاضر اگر اسلامگرایان تندرو این جنگ را ببرند، عواقب آن دامنگیر همه كشورهایی می شود كه جمعیت مسلمان دارند. در مناطقی مثل جنوب شرق آسیا و حتی هند این پیروزی، پیروزی جهادی ها بر دنیای برتر از نظر تكنولوژی به حساب می آید؛ دنیایی كه آنها علیه آن اعلام جنگ كرده اند. در عراق به تازگی انتخابات برگزار شده است. بعد از این انتخابات باید با هم پیمانان بنشینیم و بررسی كنیم كه چه طور وضعیت سیاسی عراق با ثبات می شود. به رسمیت شناخته شدن از سوی جهان بخش مهمی از این ثبات است.
* اما به نظر می رسد كه آمریكا خوش بینی خود را از دست داده؛ اكثریت شهروندان آمریكایی بر این باورند كه مداخله نظامی در عراق یك اشتباه بوده است. آیا این جنگ در داخل آمریكا شكست خورده است؟
- من تجربه هایی از این نوع را در جنگ ویتنام داشته ام. از همین منظر است كه اكنون به جنگ عراق نگاه می كنم. دولت نیكسون كه من مشاور امنیت ملی آن بودم میراث دار جنگی شد كه خودش شروع نكرده بود. اعضای برجسته این دولت كه جنگ را شروع كرده بودند بعدها به جنبش صلح پیوستند. آرزوی اصلی ما این بود كه جنگ پایان یابد و می خواستیم آن را طوری به پایان ببریم كه ثبات جهانی تهدید نشود. همچنین نمی خواستیم به نقشی كه آمریكا در دفاع از هم پیمانانش ایفا می كرد آسیبی وارد شود.
* چه طور می توان به هر دوی این اهداف در عراق رسید؟
- البته نمی توان همه جنبه های وضعیت عراق را با ویتنام مقایسه كرد. اما برای پایان دادن به جنگ عراق باید در آمریكا و با دیگر كشورهای دخیل در این ماجرا دیالوگی صحیح برقرار كرد. در حال حاضر تعیین جدول زمانی برای عقب كشیدن نیروها از عراق كاری بی معنی است. آیا می توانیم عراق را به خاطر وضعیت داخلی سیاست خودمان نابود كنیم؟ همه باید حداكثر تلاششان را برای به پایان بردن این جنگ به شیوه ای مسئولانه به كار ببرند، به شیوه ای كه ما و بقیه دنیا بتوانیم با آن كنار بیاییم.
* شما از اروپایی ها انتقاد می كنید چون به اندازه كافی درباره عراق كمك نكردند. حالا آنها چه باید بكنند؟
- به محض آن كه انتخابات در عراق به سامان رسید و دولت جدید در آلمان مستقر شد باید در این باره گفت وگو كنیم. به آمریكا نگاه كنید، نومحافظه كاران بی اعتمادی زیادی به اروپا پیدا كرده اند. در گذشته چنین وضعیت هایی با گفت وگو حل می شد. اما انتخابات سال ۲۰۰۲ آلمان مشكل را پیچیده تر كرد. صدر اعظم شرودر موضوع عراق و لحنی ضد آمریكایی را به محور تبلیغات خود تبدیل كرد، در نتیجه سیاست خارجی آلمان انعطاف خود را در ارتباط با آمریكا از دست داد.
* اما فرانسه بیشتر از آلمان خشم آمریكا را برانگیخت.
- از نظر من این بیشتر یك دعوای شخصی میان رهبران دو كشور بود كه هرگونه سازش را رد می كردند. ما در واشنگتن قانع شده بودیم كه بعد از مذاكرات شورای امنیت، فرانسه راضی می شود. همان طور كه در جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ چنین شد. البته این بار شاید با شرایطی فوق العاده تر. اما وقتی آلمان مخالفت كرد فرانسه هم مجبور شد میان تنها گذاشتن همسایگان یا موافقت با جنگ عراق یكی را انتخاب كند. تنها گذاشتن آلمان در این موضع گیری به معنای واگذاری رهبری جنبش مخالفت با یك جانبه گرایی آمریكا به آلمان بود. نمی خواهم از كسی انتقاد كنم، فقط رفتار آلمان، فرانسه و آمریكا را كه به بروز این بحران منجر شد تحلیل می كنم.
* علل ریشه ای تر این اختلافات چه بود؟
- هسته و مركز اروپا به شدت تغییر كرده است. بالاخره مفهوم دولت- ملت در اروپا ریشه دارد. دولت، فدا شدن شهروندانش را راهی مشروع برای دستیابی به هدف سیاست خارجی جهانی می داند. در دوران بعد از جنگ جهانی دوم هنوز رهبرانی در اروپا بودند كه نماینده كشورهای ضعیف به حساب می آمدند اما نوعی سیاست خارجی جهانی داشتند. امروزه اما سیاستمدارانی هستند كه نماینده كشورهای قدرتمند به حساب می آیند اما شهروندانشان آماده فدا كردن خودشان برای حكومت و دولت نیستند. اروپا اجازه می دهد كه مفهوم كلاسیك دولت- ملت فدا شود بدون این كه جامعه ای سازمان یافته و لجستیك شبیه ایالات متحده اروپا جای آن را بگیرد. اما آمریكا هنوز یك دولت- ملت سنتی است.
* در اروپا مكتب فكری وجود دارد كه این قاره كهن را وزنه تعادلی در برابر آمریكا می بیند.
- بله چنین جریانی وجود دارد. مطالب زیادی در همین اشپیگل خوانده ام با این مضمون كه سیاست خارجی آلمان می خواهد چشم در چشم با آمریكا روبه رو شود. این كار در بعضی شرایط شاید لازم باشد اما رویارویی با آمریكا نباید عاملی تعیین كننده در سیاست خارجی آلمان باشد.
* در سال ۱۹۸۹ بوش پدر گفت كه آلمان «شریكی در رهبری» است.
- برای نسل من رابطه با اروپا محور سیاست خارجی آمریكاست. حتی در دوران من در دولت اختلاف نظر جدی در این مورد وجود داشت. اما همه این ها بحث های درون یك خانواده است. می دانیم پذیرش جدایی دو آلمان در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ چه تصمیم دردناكی بوده به همین دلیل آمریكا به راحتی از اتحاد دو آلمان استقبال كرد. نسلی كه این تجربیات را ندیده است چنین دیدگاهی نسبت به وقایع ندارد.
* بسیاری در آلمان فكر می كنند كه هرج و مرج در عراق دلیل روشنی است كه ثابت می كند این جنگ اشتباه بود.
- آلمان خود را از مرحله نظامی جنگ به دور نگاه داشت. بعد از ۱۱ سپتامبر تصور این كه رژیم صدام همان طور دست نخورده باقی بماند دشوار بود. سازمان ملل چندین مورد تخطی این كشور از توافقنامه آتش بس سال ۱۹۹۱ را تأیید كرده بود. صدام نفت داشت و بزرگترین ارتش منطقه را هم در اختیار داشت. این نگرانی هم وجود داشت كه او سلاح كشتار جمعی در اختیار داشته باشد. تصمیم بر انجام كاری علیه عراق بر اساس دلایل خوبی اتخاذ شده بود. این كه امروز هم بتوان از آن دلایل دفاع كرد یا نه موضوع دیگری است. اما من از همان ابتدا بر این باور بودم كه تصور این كه اشغال عراق به اندازه اشغال آلمان یا ژاپن آسان و بدون مشكل است، تصور غلطی است.* آیا دموكراسی در عراق و خاورمیانه راه حل این مشكل است؟
- مفهوم غربی دموكراسی بر این نظر استوار است كه بازنده انتخابات این فرصت را دارد كه دفعه بعد برنده شود. اما در مورد یك كشور متفرق از نظر قومی و مذهبی كه اقلیت های آن به طور مسالمت آمیز كنار هم زندگی نمی كنند، این توازن ضروری از طریق دموكراسی تضمین نمی شود. وقتی هر گروه قومی خود را مسلح می كند. تعجبی ندارد كه ارتش یك دولت جدید از سوی گروهی از این گروه های قومی، یك گروه شبه نظامی ایدئولوژیك تلقی شود.
* شما برجسته ترین حامی مكتب فكری واقع گرایانه خوانده می شوید، مكتبی كه اهمیت زیادی برای ثبات در روابط بین الملل قائل است. شما همچنین نسبت به تغییراتی چون آنچه نومحافظه كاران برای خاورمیانه در ذهن دارند بدبین هستید. آیا سیاستمدارانی شبیه شما دچار عقب گرد شده اند؟
- برای من واقع گرایی در سیاست خارجی به معنی بررسی محتاطانه همه جنبه های یك موضوع پیش از تصمیم گیری است. این تنها راهی است كه به وسیله آن می توان از یك نقطه به نقطه ای دیگر حركت كرد. واقع گرایان به اندازه آنچه دیگران فكر می كنند تمركزی بر قدرت ندارند. واقع گرایی از مجموعه ای از ارزش ها تشكیل شده، چون تصمیمات دشوار سیاست خارجی اغلب با اختلاف رأیی اندك اتخاذ می شود. بدون داشتن دركی درست ازدرست و غلط ،انسان درگیر تصمیمات دشوار و عملگرایانه می شود.
* برای كدامیك از دولتمردان احترام بیشتری قائل هستید؟
- من برای چارلز دوگل احترام زیادی قائل هستم. بیسمارك هم ارزش زیادی دارد، اما این ارزش مشروط است. او اتحاد آلمان را ممكن كرد، كاری كه هیچ یك از پیشینیانش نتوانستند. البته او برای جانشینانش وظیفه ای به جا گذاشت كه فراتر از توانایی شان بود. برای بیسمارك سیاست خارجی، توازن قدرت بود. آنها كه بعد از او آمدند. از خویشتن داری او برخوردار نبودند.
* به رهبران امروز بازگردیم. سیاست خارجی آمریكا در چند ماه گذشته تغییرات زیادی كرده است. كره شمالی كه یكی از «محورهای شرارت» است قرار است میلیاردها دلار كمك غذایی و كشاورزی دریافت كند تا در مقابل به برنامه هسته ای نظامی اش ادامه ندهد. درباره ایران هم علی رغم همه عقب گردها، دولت بوش اكنون به دیپلماسی روآورده است. آیا این تغییر جهت نتیجه متقاعد شدن است یا یك ضرورت صرف؟
- آن طور كه من می بینم دولت(آمریكا) به این اندازه ای كه در رسانه ها آمده تحت فشار نیست. از سوی دیگر سیاست آمریكا نتیجه استدلال عملگرایانه است نه فلسفی. هیچ كس در واشنگتن نگفته است، حالا ما چند جانبه گرایی را ترجیح می دهیم. در مورد كره شمالی من خوش بین هستم. كره شمالی مشكل فقط آمریكا نیست. گسترش سلاح های كشتار جمعی همه را تحت تأثیر قرار می دهد.
نه ژاپن و چین و نه روسیه نمی خواهند شاهد یك قدرت اتمی دیگر در آسیا باشند. تلاش های مشترك این كشورها نتیجه می دهد.
تصمیمات اصلی و اولیه گرفته شده و فقط چند مورد از جزییات باقی مانده است.
* درباره ایران هم همین قدر خوش بین هستید؟
- این تصمیم مهم باید در واشنگتن اتخاذ شود. موضوع این است كه چه كسی دست بالا را خواهد داشت، آنها كه به تغییر رژیم اعتقاد دارند یا آنها كه طرفدار مذاكره هستند. اما یك نكته مهم را باید بگویم و آن این كه من در زمان وجود دو ابرقدرت در دنیا در جریان تصمیم گیری ها بوده ام. در آن زمان باید اطمینان حاصل می شد كه دو طرف پیش از شروع جنگ اتمی از یك میزان بازدارندگی برخوردار باشند. از آن مهم تر این كه تصور كنید دو طرف چه فرآیند پیچیده ای را طی می كردند تا رفتار احتمالی طرف مقابل را حدس بزنند. نظام كلی روابط بین الملل در حال تغییر است. هنگام صحبت كردن درباره موضوع ایران باید این موضوع را در ذهن داشت. كشورهای دموكراتیك باید پیامدهای گسترش سلاح های هسته ای را در نظر داشته باشند.
* شورای امنیت در چه مرحله ای باید برخورد با برنامه هسته ای ایران را شروع كند؟
- باید از یك رویارویی دیگر در شورای امنیت اجتناب كنیم و تا وقتی دقیقاً ندانیم چه می خواهیم و قادر به تحقق چه چیز هستیم نباید وارد شورای امنیت شویم. ایران مهمتر از كره شمالی است، چون كشور مهمتری است و گزینه های بیشتری درباره آن وجود دارد.
این توافق نیازی به برگزاری نشست وزرای خارجه كشورها ندارد. باید ببینیم چه ابزار فشار و چه مشوق هایی در اختیار داریم. هیچ كس به دنبال یك بحران دیگر در این منطقه نیست.
* در خاورمیانه همه چیز همیشه حول منافع استراتژیك و نفت می چرخد. شما زمانی نوشتید، دسترسی به منابع طبیعی می تواند برای بسیاری از كشورها موضوع مرگ و زندگی باشد. این كنایه تاریخ است اگر نفت به معادل مدرن ابزار استعمار قرن ۱۹ تبدیل شود. آیا بازی بزرگ جدید آغاز شده است؟
- بله تا حدی آغاز شده است. امروزه دسترسی به انرژی علاوه بر جنبه اقتصادی یك مشكل سیاسی هم هست. تا وقتی منابع محدود و تقاضا رو به رشد است كشورهای مصرف كننده پیش از آن كه رقابت به تنش های جدی منجر شود باید به توافق برسند.
* آیا یك سر این درگیری عطش چین به انرژی نیست؟
- در مقایسه با دیگر كشورها، چین سیاست خارجی قابل دركی دارد. چین قصد دارد خود را از نظر اقتصادی بالاتر بكشد. جهانی شدن باعث به وجود آمدن كشورهای صنعتی بیشتری می شود. به این ترتیب رقابت بر سر منابع بیشتر می شود.
* در آمریكا اردوگاه سیاسی وجود دارد كه می خواهد با چین به بی رحمی رفتار با شوروی مقابله كنند. آیا این فكر خوبی است؟
- چالش اینجاست كه چین كشوری است با جمعیت زیاد كه به طور سیستماتیك روی توسعه اقتصادی كار می كند و قصد دارد میزان رشد خود را به میزان غیرقابل مقایسه ای برساند. این به آن معنی است كه مركز ثقل سیاست جهانی از اطلس به اقیانوس آرام در حال حركت است. اما نمی توان به این چالش با رویارویی نظامی یا ایدئولوژیك جواب داد.
* چین از سقوط شوروی یاد گرفت كه باید بدون تسلیم كردن دكترین كمونیستی خود از نظر اقتصادی به توسعه و ثبات برسد.
- چین یك كشور تك حزبی است و آن حزب هم خود را كمونیست می داند. اما این سیستم بر اساس برنامه ریزی مركزی استوار نیست. این به آن معنی است كه چینی ها می توانند خود را به گونه ای توسعه دهند كه در شوروی ممكن نبود. نظام شوروی همواره حتی در دوران اصلاحات، استالینی بود. دیر یا زود چین وارد مرحله ای می شود كه در آن طبقات جدید اجتماعی باید وارد نظام سیاسی شوند. تضمینی وجود ندارد كه این روند به آرامی طی شود.
* در آمریكا بعضی امیدوارند كه بتوانند بر رشد و ظهور چین نظارت داشته باشند و آن را كنترل كنند.
- من اغلب گفته ام نصیحت چین درباره این كه چطور رفتار كند، اشتباه است. چین هزاران سال قدمت دارد و حتی پیش از آمریكا وجود داشته است. ممكن است خود چین از شتاب روند رشد خود بكاهد. اما تا وقتی این امپراطوری فرو نریخته عامل مهمی در سیاست جهانی است.
* فكر می كنید جهان امروز صلح و آرامش بیشتری دارد یا در روزهای جنگ سرد؟
- اكنون رفته رفته توضیح جنگ سرد شروع شده است. در بحران های آن زمان جان میلیون ها نفر در خطر بود. ما باید ابرقدرت دیگر را به انتقام تهدید می كردیم تا آن را از اقدامی علیه خودمان باز داریم. آن روزها روزهای خوبی نبود. ما شانس آوردیم چون شوروی ضعیف تر از آنی بود كه فكر می كردیم. امروزه ما در دنیایی زندگی می كنیم كه خیلی چیزهای آن در حال تغییر است. این وضعیت وحشت ایجاد می كند. اما اكنون زمان فرصت هاست. من به دولتمردان امروز توصیه می كنم نگذارند افكارشان تحت الشعاع وحشت قرار گیرد.
منبع: اشپیگل - ترجمه: نیلوفر قدیری
منبع : روزنامه همشهری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست