چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

لیلی یک ماجراست


لیلی یک ماجراست
خدا گفت :لیلی یک ماجراست ، ماجرایی آکنده از من .ماجرایی که باید بسازیش .شیطان گفت : تنها یک اتفاق است . بنشین تا بیفتد .آنان که حرف شیطان را باور کردند ،نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیافتاد .مجنون اما بلند شد ، رفت تا لیلی را بسازد خدا گفت : لیلی درد است ، درد زادنی نو ، تولدی به دست خویشتن .شیطان گفت : آسودگی ست . خیالی ست خوش .خدا گفت : لیلی ، رفتن است ، عبور است و ارد شدن .شیطان گفت : ماندن است . فرو ریختن در خود .خدا گفت : لیلی جستجوست . لیلی نرسیدن است و بخشیدن شیطانگفت : خواستن است . گرفتن و تملک .خدا گفت : لیلی سخت است . دیر است و دور از دست .شیطان گفت : ساده است . همین جا و دم دست و دنیا پر شد از لیلی های زود . لیلی های ساده اینجایی .لیلی های نزدیک لحظه ای .خدا گفت : لیلی زندگی است . زیستنی از نوعی دیگر .لیلی جاودانه شد و شیطان دیگر نبود مجنون ، زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد لیلی گریه کرد لیلی گفت : امانتی ات زیادی داغ است . زیاد تند است .خاکستر لیلی هم دارد می سوزد ، امانتی ات را پس می گیری ؟
خدا گفت : خاکسترت را دوست دارم ، خاکسترت را پس می گیرم .لیلی گفت : کاش مادر می شدم ، مجنون بچه اش را بغل می کرد .خدا گفت : مادری بهانه عشق است ، بهانه سوختن ؛ تو بی بهانه عاشقی ، تو بی بهانه می سوزی .لیلی گفت : دلم می خواهد ، ساده ، بی تاب ، بی تب خدا گفت : اما من تب و تابم ، بی من می میری لیلی گفت : پایان قصه ام زیادی غم انگیز است ، مرگ من ، مرگ مجنون ، پایان قصه ام را عوض می کنی ؟ خدا گفت : پایان قصه ات اشک است . اشک دریاست ؛ دریا تشنگی است و من تشنگی ام ، تشنگی و آب . پایانی از این قشنگتر بلدی ؟ لیلی گریه کرد . لیلی تشنه تر شد .خدا خندید .خدا گفت : زمین سردش است . چه کسی می تواند زمین را گرم کند ، لیلی گفت : من .خدا شعله ای به او داد . لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت سینه اش آتش گرفت . خدا لبخند زد . لیلی هم .خدا گفت : شعله را خرج کن . زمین ا م را به آتش بکش لیلی خودش را به آتش کشید . خدا سوختنش را تماشا می کرد . لیلی گر می گرفت .خدا حافظ می کرد .لیلی می ترسید . می ترسید آتش اش تمام شود. لیلی چیزی از خدا خواست . خدا اجابت کرد .
مجنون سر رسید . مجنون هیزم آتش لیلی شد .آتش زبانه کشید . آتش ماند . زمین خدا گرم شد .
خدا گفت : اگر لیلی نبود ، زمین من همیشه سردش بود
منبع : جنوبی ها