دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا
تاریخ هنر اسلامی
طرح تاریخ هنر اسلامی و شرح اوضاع حاكم بر آن مشكلتر از بررسی و مطالعهتاریخ علم یا سیاست اسلامی است كه غلبه حضور و احوالات و ظهور آن در كلمات ونقوش و الحان اقتضای تعمق و تذكری بیش از مطالعه علم یا سیاست،كه اغلب تفكرحصولی و تدبیر و یا وجود سنت رسمی وجه غالب آن است،دارد.علی الخصوص كه دربادی نظر و ظاهرا برخی هنرهای رایج در تمدن اسلامی در بعد از قرآن و ماثوراتحضرت نبی(ص)و ائمه اطهار تكوین و گسترش یافتهاند (۱) .اگر فلسفه و دانش یونانی بانهضت ترجمه و با تدابیر بسیار به تمدن اسلامی روی میآورد و جبهه مخالف علومشرعی را در این تمدن به وجود میآورد،هنر بیگانه نیز با تایید خلفای اموی و عباسیبه كمك معماران و نقاشان و شاعران موجی را در تمدن اسلامی ایجاد نمود.با اینتفاوت كه تعارض آن با عالم اسلام به جهت پذیرش فرهنگ كفر آمیز فرعونیو آخر الزمانی اموی-عباسی كمتر جلوه میكرد و تنها گروهی محدود از متفكراناسلامی نحلهها و صوری از آن را نظرا و گاه عملا تحریم كردند-از جمله صور ونحلههایی از شعر و موسیقی باطل و نقاشی و پیكر تراشی جاهلی كه صریحا پیامبر(ص) آن را طرد كرده بود-اما بیشتر صور هنری ملل و نحل مشترك آن عصر به نحوی از انحاءبا پذیرش صورت اسلامی در ساختمان فرهنگ سنتی اسلام شركت كردند،و گاهی نیزاسلام را در حكم ماده صورت خویش در آوردند و در حقیقت«صورت»همان صورتشرك و كفر بود.این آثار بخشی از هنرها و علوم فلسفی و غریبه و فنون و اخلاق وسیاست نظری و عملی بیگانه از جهان اسلامی را تشكیل دادند در حالی كه ربطی به اصلذات اسلام نداشتند و با آن متباین بودند.به هر تقدیر با گسترش دیانت اسلامی در فتوحاتی كه بیشتر در عصر اموی اتفاق افتاد،بسیاری از هنرها چون سایر شئون فرهنگی ملل و نحل مختلف در قلمرو ولایات اسلامیقرار گرفتند و از آنجا كه بسیاری از آنها به صورت آثاری مادی و تجربی بودند نظیرمعماری،نقاشیها و پیكرهها و صنایع مستظرفه(تجملی و ضروری)، بسیار سریعتر واردجامعه اسلامی شدند به طوری كه بسیاری از این آثار در دوره امویان در تمدن اسلامیرواج یافت (۲) .علاوه بر آن قبل از فتوحات اسلامی اندكی از این آثار به مكه و دیگرولایات شبه جزیره به جهت راه ارتباطی میان شرق و غرب وارد شده بود،از باب نمونهوجود نقاشیها و پیكرهها در خانه كعبه و دیگر نقاط شبه جزیره بود كه چون بت پرستیدهمیشدند (۳) .و مقامی در حد نقاشی و پیكره در ادیان اساطیری داشتند كه با ظهور اسلامهمه منسوخ گشتند.بعضی از هنرها نیز در نزد عرب جاهلی ریشه محكمی داشت نظیرشعر،كه صورت یا روح و معنی آن مورد تعرض قرآن قرار گرفت. همه این هنرهاهنگامی كه با روح اسلامی مواجه شدند احساس بیگانگی را در وجود متفكران اسلامیبرانگیختند.پس از فتوحات صدر اسلام،هنگامی كه جامعه دینی آرامش درونی و بیرونیمییافت در محیط شهری به تدریجبه جای توجه به سرچشمه فیاض روح اسلامی،هنربیگانهای كه محیطی كما بیش یونانی-رومی داشت-كه اندكی با نفوذ مسیحیت تغییرصورت داده بود-در حكم ماده هنر اسلامی قرار گرفت (۴) .ذوق اسلامی در مواجه باكلیسای عظیم بیزانس كه از عنصر نور و تاریكی و ایكونها بهره میگرفت وجهه همتش رامصروف تجربیات جدید هنری با بهره گیری از عناصر معماری بیزانس و ایران نمود و درقلمرو شعر،موسیقی،نقاشی و صنایع مستظرفه از مواد بیزانسی و ایرانی نیز فراتر رفت وبه خاور دور نیز متوجه گردید.بدینسان تفكر و تاریخ هنری جهان قبل از اسلام به مثابهماده برای صورت نوعی عالم اسلام درآمد.صورت نوعی هنر اسلامی ذیل مظهریتاسم الله اكبر از یكسو از وحی و كلمات قدسی و نگاه معنوی پیامبرانه به عالم متاثر میشدو از سوی دیگر از تركیب ابداعی و حضور تخیلی در ساحت قصص (۵) بهرهمند میشد.
فصل دوم: شمهای از تفكر و تاریخ هنری جهان قبل از اسلام
ماده هنر اسلامی
امپراتوری روم در سالهای ۳۹۵ و ۴۱۰ پس از انشقاق و سقوط امپراتوری روم غربیمنحصر به روم شرقی یعنی امپراتوری بیزانس گردید و وارث هنر بخش شرقی یعنی وجهیونانی مآب هنر رومی شد و سپس با تصرفات و تحولاتی هنر خاص مسیحی بیزانسرا ایجاد كرد.این هنر در عصر یوستینیانوس به اوج خود رسید.از میان بناهای این عصر وبزرگترین جلوههای هنری بیزانس كلیسای معروف«ایاصوفیه»(به یونانی Hagia Sophia به معنی حكمت مقدس)را میتوان نام برد كه یكی از برجستهترین یادگارهای فنمعماری است(این كلیسا پس از فتح قسطنطنیه از سوی مسلمانان عثمانی به مسجد تبدیلشد) (۶) .این كلیسا و كلیساهای نظیر آن در حقیقت جامع همه هنرهای مسیحی درامپراتوری بیزانس بود. اما مسیحیت در قلمرویی به حكومت رسیده بود كه یكی از بزرگترین هنرهای جهانیعنی هنر یونانی-رومی در آن به ظهور رسیده بود.هنر مسیحی در حقیقتبر ویرانههایاین هنر نسجیافت و بخشی از آن را در حكم ماده برای صورت نوعیه و كل مطلق خویشاخذ كرده و شیوهای جدید از معماری و نقاشی و شعر و موسیقی و صنایع را بنا نهاد كهبالذات متباین با هنر یونانی-رومی بود (۷) .از نظر متفكران مسیحی صور خیالی آثار هنریچون ودیعه و موهبتی الهی تلقی میشدند،و از این منظر ابداع هنری و تفكر شعری باپیدایی وجود متعالی مسیح به كمال و تمامیت میرسید و در حقیقت در اینجا آثار هنریجلوه تذكری بودند برای تجسم لاهوت در ناسوت و خدا در وجود مسیح. نگاهی چنین به هنر آن را به مقام تقدس در جامعه مسیحی میرساند و از اینجاست كهبسیاری از آثار هنری یعنی شمایلها و ایكونها را در مقام و مرتبه و به منزله تصویر منقوشكلمات انجیل و تورات تلقی كردند و شایسته پرستش و تقدیس دانستند. مدتی نیز نهضتیدر زمان لئون سوم با فرمان مشهور Edit بر ضد این تلقی پدید آمد كه به نام نهضتشمایل شكنی Iconoclasme معروف شد و پس از چندی به شكست انجامید. به هر تقدیر جریانی از هنر مسیحی در شرق بر اساس تلقیات فوق تكوین یافت و دربیزانس شكفته شد.شاعران به محاكات ساحات وجودی مسیح(ع)(یعنی یكی از اقانیمثلاثه)،مریم،حواریون و قدیسین و دیگر مضامین دینی پرداختند و سرودههایشان راحاصل الهامات غیبی دانستند كه فرشتگان در آسمانها آنها را میسرایند،و نقاشان درنقاشیها تصاویر مقدسین را در كنار دیگر تصاویر چنان پرداختند كه دیگر واقع نمایی رابالتمام از دست داده بود.هیچگونه پرسپكتیو طبیعی در آنها اعمال نمیكردند و رنگها راچون سمبلها و رموزی برای جلوهگری حقایق به كار میگرفتند.معماران بیزانس بناهاییبا شكوه و جلال ایجاد كردند و آنها را با تصاویر و موزائیكهایی زیبا آراستند تا فضاییمعنوی را القاء نمایند. اینان معماری یونانی-رومی را طرد كردند و بر زمینه صلیبی شكلبا هندسه مقدس و معنوی، كلیساهای بزرگی را بنا كردند و گاه با تغییراتی در معابد یونانی-رومی، كلیساهای جدیدی را ایجاد كردند كه تا حدودی از سنت اصیل مسیحی دور بود.
یكی از نمونههای این ابداع كلیسای یحیی تعمید دهنده است كه قبلا معبد ژوپیتر بوده، و با آمدن اسلام به فلسطین و سوریه(شام)با بنایی نو صورت مسجد جامع دمشق را گرفتو برخی از عناصر و حالات قدیم مسیحی خود را تا حدودی حفظ كرد.
هنر زرتشتی-ایرانی
دومین هنری كه اسلام در فتوحات خود با آن مواجه شد،هنر زرتشتی-ایرانی بود. این هنر در حقیقت هنری تالیفی از هنرهای مختلف بود.«خرابههای كاخ شاهی»درشوش و«تالار صد ستون كاخ تخت جمشید»نشان میدهد كه طرح معماری«كاخ صدستون»از مصر، «كتیبه كمانداران»شوش از آشور و ساختمان كاخ تخت جمشید بر فرازسكوهای وسیع و تزئین آن با كندهكاری،از آسیای صغیر گرفته شده است.و این نوعیكامل از هنر اختلاطی است.
توین بی فیلسوف و مورخ معاصر انگلیسی در فلسفه تاریخ خویش بحثی راتحت عنوان سنكرتیسم طرح كرده است.به عقیده او،سنكرتیسم(اختلاط و تالیفصوری فرهنگها)از علائم دوران پایانی و انحطاط فرهنگها و تمدنهاست.آنگاه كهفرهنگها روح خود را از دست داده،مورد تهاجم صور مختلف فرهنگی قرار میگیرند،این عصر فرا میرسد.
در حقیقت در تمامی دوران تالیف و اختلاط كه دوره بحران است،حقیقت فرهنگهانیروی حیاتی خویش را از دست میدهند.(به تعبیر علم الاسماء تاریخی،اسمی كه اینفرهنگها مظهر آنند متزلزل و در بحران است)و بدین ترتیب تهاجم فرهنگی به پایانمیرسد و عصر تدافع و تحجر فرهنگی فرا میرسد،و این عبارت است از عصر مسخفرهنگها كه به آن اشاره رفت. در این دوران،اختلاط و التقاط سراغ فرهنگی كه ضعیف شده،میآید.بالنتیجهتركیب فرهنگها به وقوع میپیوندد.فرهنگهایی كه باطنشان را از دست دادهاند،نمیتواننددر برابر فرهنگهای دیگر مقاومت كنند.از اینرو دچار اختلاط و التقاط فرهنگیمیشوند. نمیتوان گفت چنین فرهنگ و تمدنی از صورت نوعی كدام تاریخ و فرهنگ تبعیت میكند، زیرا هیچ كدام از صورتها رسوخ در فرهنگ اختلاطی ندارد.یعنی فرهنگصورت اصیل خود را از دست داده،ولی وجهی و صورتی متزلزل در آن میتواند قویتراز صورتهای متزلزل دیگر باشد.به عبارت دیگر این عصر،عصر ظاهر پرستی و تظاهرفرهنگی است.در اینجا تفكر اصیل فراموش و عمل بیفكر و ذكر اصیل انگاشته میشود. از جمله فرهنگها و تمدنهایی كه چنین علائمی دارند،تمدن و فرهنگ زرتشتی-ایرانی از عصر سلوكی تا ظهور اسلام است.در این فرهنگ اختلاطی گرچه فرهنگ دینیو اساطیری نسبتبه فرهنگ یونانی غلبه دارد اما این به معنی نسبت عموم و خصوصمطلق نیست،بلكه تداخل(نسبت عموم و خصوص من وجه)دو فرهنگ اساطیری ومتافیزیكی در میان است،تا آنجا كه ایران این عصر را چون بسیاری از مناطق متمدن،یونانی مآب مینامند.این اوضاع مقارن با دوره انتشار فرهنگ یونانی و تمامیت تفكرنظری یونانی و پیدایش و غلبه تفكر اختلاطی اسكندرانی است (۸) .البته آغاز فرهنگ وهنر اختلاطی ایران به عصر هخامنشی برمیگردد.آثار معماری باقیمانده از این عصر،نشانگر این است كه ایران محل برخورد فرهنگها و تمدنها و از آنجا هنر ایرانی مستجمعجمیع هنرهای مختلف اساطیری آن عصر بوده است.اما هنوز یونانیت عصر متافیزیكسراغ ایرانیان نیامده بود. همان حقیقتی كه در دوران ما قبل یونانی شرق برای هندی و چینی و ژاپنی و كرهایمتجلی شده بود،در ایران و مصر و بین النهرین به وجهی دیگر از افق اساطیری به روی بشرگشوده میشود.صورتهای هندسی منقوش با بیان رمزی و سمبلیك كه حكایت از«تفكرتنزیهی»ایران اساطیری دارد بیانگر تفاوت عرضی این تجلیات و انكشافات حقیقتاست،و این از ممیزات اساسی هنر ایران و وجوه تفاوت آن با هنر شرق آسیاست كه بر«تفكر تشبیهی»مبتنی است،و از این جهتبه تفكر تنزیهیتر بین النهرین بیش از پیشنزدیك میشود.اما این بدان معنی نیست كه هنر ایران از تشبیهی كه به صورتهای تجسمیبرسد تهی باشد.صورت اهریمن و اهورامزدا یكی در صورت حیوانی زشت و كریه ودیگری در حالتی زیبا بیانگر تشبیهی است كه مضامین اصلی هنرهای اساطیری ایران ازآغاز تا عصر هخامنشی را-و بعد از آن تا عصر ساسانی با تغییراتی-به وجود آوردهاست. علاوه بر موارد فوق در این هنر سیطره عالم فوق طبیعت صورتها و چهرههای طبیعیرا نیز تحویل به صور مثالی و خیالی كرده است،تا آنجا كه با چهرههای عادی كاملامتفاوت میشوند.حتی حیوانات و نباتات كه به واقعیت نزدیكترند حالتی غیر طبیعیبه خود میگیرند و بسیاری از مرغها و حیوانات به صور فوق طبیعی در میآیند و واسطهزمین و آسمان میشوند.اساسا نقوش حیوانی در هنر اساطیری جهات زمین را در خودنشان نمیدهند و در حجاریها تصویرهای انسانی در یك آرامش و سكون و ثباتخارق العادهای بسر میبرند.همه قیافهها شبیه به همند و ترسیم شخص بخصوصی نیستند. در هنر معماری به كار رفته در تخت جمشید اختلاط و تالیفی از هنر«ایونیك»و هنر«دوریك»ما قبل یونانی و سوابق تمدن مادها مشاهده میشود.این سابقه بیشتر درسر ستونهای تخت جمشید به وضوح دیده میشود.نقوش داریوش و سایر فرمانروایان نیزتالیفی از نقوش آشوری،یونانی و لیدیایی است كه از طرفی به نقوش باستانیتر ایرانمربوط میشود.تركیب و تغییرات در نشانه اهورا مزدا نیز یكی دیگر از نشانههای اختلاطفرهنگی دوره ماقبل یونانی مآبی است. هجوم اسكندر،كه طالب وحدت و اختلاط فرهنگ ایران و یونان بود،آغاز اختلاطفرهنگ و هنر دینی و اساطیری ایران با فرهنگ و هنر متافیزیك یونان است.آثار اینهجوم در هنر عهد سلوكی به وضوح مشاهده میشود.بسیاری از حجاریها و مجسمههایاین عصر به سبك یونانی گرایش پیدا كردند.پس از سلوكیان،شاهان اشكانی كه خود را«دوستدار یونان»میخواندند به تاثیراتهنر یونانی در ایران به نظر خصمانه نگاه نمیكردند.نقوش این عصر تحت تاثیر هنریونانی به نسبت زیاد به طبیعت نزدیك میشود و بیشتر محاكات طبیعت و عالم واقع وهمچون هنر رومی روایت زندگی شاهانه میشود.البته این بدان معنی نیست كه هنراساطیری قدیم یكسره به تابعیت و در حكم ماده هنر یونانی در میآید،بلكه در بسیاریموارد وجه اساطیری بر هنر ایران غلبه دارد-بر خلاف هنر رومی كه وجه یونانی بر وجه اساطیری آن غلبه یافته.زیرا هیچگاه هنر یونانی كه تجلی حقیقت در تفكر متافیزیكیونانی و حضور خاص روح طاغوتی غرب در ساحت هنر است، توانستبر اذهان وعقول شاهان و مغان زرتشتی سیطره پیدا كند،بر خلاف رومیان كه دنبالهرو تجارب عملیو همدل و همسخن با یونانیان محسوب میشوند (۹) .
با توجه به مراتب فوق نفوذ هنر یونانی در سطح و ظاهر هنر ایرانی-زرتشتی رخمینماید نه در عمق،و غالبا ناخود آگاه،فی المثل وقتی كه اروس (Eros) رب النوع عشقیونان در كنار سایر خدایان یونان دركنار شاه و ملكه ایران نقش میشود به وضوحمیتوان این تاثیر سطحی را دریافت (۱۰) .به هر حال هنر ایرانی نیز چون هنر بیزانس غالباصورت دینی پیدا میكند،و بر اساس خدا شناسی،جهان شناسی و انسان شناسیزرتشتی به ظهور میآید.توجه به اشكال چهارگوش كه دو قطرش مركزی میسازدجلوهای از جهان شناسی ادیان ایرانی و زرتشتی است كه آتشكدهها بر اساس آنساخته میشود.این شكل در حكم نقشی از جهان اوستایی است (۱۱) كه دررساله بن دهش تفصیلا بیان شده است (۱۲) .مركز این جهان«خؤرنه»استیعنیمحل آفرینش فرشتگان و مكان جاویدانان كه دین زرتشت در آنجا ظهورمیكند،سرزمین ایران نیز در این ناحیه وجود دارد.خؤرنه با«فره»هم معنی و هم ریشه است. در شمایل نگاری ایرانی«فره ایزدی»با توجه با انسانشناسی زرتشتی اهمیتی خاصپیدا میكند،این فره شمایلهای فرمانروایان و مغان ایران قدیم را چون هاله در بر میگیرد. وجود فره در نقاشیها و نقوش بر جسته ایرانی صورت دینی را در هنر ایرانی غالب كردهاست علی الخصوص با معانی خاص آن،كه حالتی معنوی و روحانی به شئون مختلفجامعه از جمله سیاست و هنر ایرانی میدهد (۱۳) .
حضور فره در معماری چهار تاق پارتی و ساسانی نیز مشاهده میشود،یعنی گنبدیبر چهار پایه كه در معابد زرتشتی روی آتشگاهها را میپوشانده است.موزائیكها وظروف ایرانی نیز در این عصر از صورتهای خیالی دینی و اساطیری تهی نبود به این معنیكه بسیاری از مضامین اوستایی و قصص دینی ایران را در بر دارند.نظیر«باغ بهشت»یا«پردیس»كه به فارسی باستان«پئیری-دئهزه» (pairi-Daoza) تعبیر شده است. بنابر تفكر اوستایی در عصر دینی و اساطیری ایران،شاعران و متفكران ایرانی امكانهر علم و صنعتی را با این فره و خؤره میدانستند،با این ودیعه آسمانی است كه هنرمند باسیر در ساحتخیال از عالم جسمانی كنده میشود.تصویر معراج انسان كه از نقوشدوره ساسانی است،نقشی است از عروج آدمی به آسمان.در حقیقت هنر زرتشتی هموارهدر مقام بیان این عروج بوده است (۱۴) .
یكی از مهمترین مضامین هنر ایرانی-زرتشتی،تنازع و تعارض اهورا مزدا و اهریمناست كه در عقاید اوستایی و اساطیری ایرانیان اهمیتبسزایی دارد.از اینجا ایرانیانقدیم همواره با تاریكی و ظلمت در ستیز بودهاند و بالطبع توجه به نور اساس هنر آنان راتشكیل میدهد.اساسا در تفكر زرتشتی جهان جسمانی تمثل عالم روحانی یا نور است (۱۵) و به یك اعتبار،از آنجا كه اهریمن به جهان جسمانی نزدیك است،مبدا ظلمت،واهورا مزدا كه به عالم روحانی قریب است،مبدا نور محسوب میشود. اتصال دو عالم جسمانی و روحانی به واسطه عالمی برزخی و بینابینی است كهمتفكران ایرانی آن را نیز به تصویر در میآورند.این مرتبه همان عالم خیال و مثال استكه در حقیقت عالم و ساحتشاعرانه بشر به آن تعلق پیدا میكند و از آن فره و خوره نازل،و مایه تعالی انسان میشود.البته گاه دورهای فرا میرسد كه فره به كسی تعلق نمیگیرد وهمچنان كه در بعضی از متون زرتشتی آمده،بعد از«گشتاسب»به كسی از جمله هنرمندانتعلق نگرفته است.از این رو خیال هنرمند در ساحت ظلمانی وجود سیر میكند تا ساحتنورانی.به عبارتی،هنرمند اسیر تسویلات اهریمنی است تا الهامات اهورایی.
گفتیم كه اساس تفسیر عالم و آدم و مبدا عالم و آدم در تفكر زرتشتی نور و ظلمتاست.این تلقی در هنر«مانوی»كه اختلاطی از هنر مسیحی و بودایی و تفكر ثنویزرتشتی است،به اوج میرسد (۱۶) .هنر مانی در نقاشی به كمال رسیده و كتاب مصوری به نامارتنگ یا ارژنگ معجزه دین وی به شمار میرفته است.بنابر تلقی مانویان، هر چه كه زیبا وجمیل استباید شایسته پرستش باشد.آنان بنابر تفكر ثنوی،زیبایی و جمال را از آنروح میدانستند و از ساحت نورانی وجود،و در مقابل،زرشتی و قبح را از آن تنمیدانستند و از ساحت ظلمانی وجود.مانی هنر نقاشی را چون وسیلهای برای عروج روحانسان میدانسته و معتقد بوده:«وظیفه این هنر آن بوده است كه توجه را به عوالم بالاترجلب نماید:عشق و ستایش را به سوی فرزندان نور متوجه سازد و نسبتبه زادههایتاریكی ایجاد نفرت نماید».تذهیب كاریهای كتابهای مذهبی نزد مانویان رواجبسیار داشته و در حقیقت صحنهای از نمایش آزاد كردن نور و روشنایی به شمار میرفته است.در این راه مانویان برای نمایش روشنایی در آثار خود از فلزات گرانبها بهره جوییمیكردند» (۱۷) .
استمرار هنر و تفكر مانوی با وجود جاذبههای صوری به نحوی ویرانی حیات دینیحقیقی را در بر داشته است و پیروان این آیین در تمدن اسلامی و مسیحی و زرتشتی بانهان روشی در صدد تخریب مبانی این ادیان بودهاند،آنان كه اباحیت و ثنویتخاصی رابسط میدادند،با شدیدترین مواجهات روبرو بودهاند.اغلب جماعت زندیقان درتمدنهای سهگانه دینی از اینان تكوین یافتهاند.برخی نویسندگان احتمال دادهاند كهمخالفتهای مسلمانان با نقاشی و صورتگری به جهت تقدیس تصویر نزد این فرقه بودهاست.
فقدان پرسپكتیو طبیعی و غیر طبیعی از ممیزات همه نقاشیهای ماقبل رنسانسی است (۱۸) .
بنابر این،نقاشی مانوی نیز بر سطوح دو بعدی بدون عمق شكل میگیرد.به این ترتیب كهدر نقاشیهای این دوره تنها یك نقطه نظر وجود ندارد تا همه خطوط بر اساس آن نظامگیرند،بلكه نقاط متعددی روی سطح وجود دارد.در این تصاویر عمق با لایه لایه وچند سطحی كردن از طریق ایجاد سطوح نقوش نمایش داده میشود.چنین فضایی با كل وصورت نوعی فرهنگ مطابق است (۱۹) و غالبا تمثلی از جهان ملكوتی به شمار میآید. اینكل و صورت نوعی متعالی سبب گردیده كه اشیاء از منظری غیر طبیعی یا ما وراء طبیعیمشاهده شوند.انسان در این حالت احساس مادی و بیروح نسبتبه اشیاء و طبیعت نداردبلكه جان و نفس را صورت و حقیقت آن تلقی میكند.در این منظر همه عالم به وجهیروحانی جلوهگر میشود و هنرمند از نظم اقلیدسی-عقلی نر پرسپكتیوی كه در عالمیونانی و جدید سیطره داشته فارغ میشود و عالم واقع جاندار و پر رمز و راز میگردد.پسبا این منظر نقاش خود را متوجه عالمی فوق طبیعت میكند و از اینجا تابع پرسپكتیونمیشود.
ممیزات فوق نه تنها ممیز هنر ایرانی استبلكه هنر هندی،چینی،مصری،یونانیما قبل كلاسیك،بین النهرینی و كلا همه هنرهای اساطیری و دینی قدیم نیز چنین ممیزاتیرا واجدند كه هر كدام كما بیش در ساختمان هنر اسلامی در حكم ماده شركت داشتند.
هنر عرب جاهلی
فرهنگ و هنر عرب جاهلی تالیفی بود از فرهنگ باستانی سبایی،یمنی،حمیری وغیره كه در آستانه ظهور اسلام با صورت نازلی از فرهنگهای ایرانی و یونانی وبین النهرین آمیخته بود.اصلیترین فرهنگ عصر جاهلی در حجاز یافت میشد در حالی كهساحل نشینان و همسایگان ایرانی و بیزانسی از موطن اصلی خود بیگانه شده بودند.
به عقیده جرجی زیدان همین قوم عرب بیش از هر قومی در عالم خیال فرو میرفت.
اینان در عصر بعثتبیش از دیگران به تصورات شاعرانه علاقمند بودند.و این خود ازآثار شاعرانه آنان پدیدار است.در واقع هنر عرب تنها در همین آثار جلوه میكند، زیرااین قوم در آن عصر هنوز به مرحله تجمل در معابد و قصور و ابنیه و صنایع نرسیده بود تااین ساحتخیال را در آنها به نمایش بگذارد چونان اقوام متمدن كه نه تنها در شعر بلكه دردیگر آثار هنری نیز با تفكر حضوری هنری و صورت خیالی،فرادهش تاریخی خویشرا به ظهور رسانده بودند.شاید انحصار هنر عرب در شعر موجب شكوفایی آن بیش ازبسط و جلوه شعر در سایر اقوام شده باشد،تا آنجا كه در طی دو قرن شاعران عرب بیش از همه اقوام شعر سرودهاند. نخستین قصیده سرایان نامی عرب«امروء القیس»و جدش«مهلل»اند كه از سخنورانقرن پنجم پیش از میلاد محسوب میشوند.میگویند مهلل اولین قصیده عربی را سرود،امروء القیس آن را طولانی ساخت و در شعر تفنن پدید آورد و باب شعر را گشود و آن راتوصیف كرد و در اثر شعر به گریه درآمد.او اولین كسی است كه ستوران را به آهو ومانند آن تشبیه نمود و شاید به واسطه مسافرت به شهرهای روم و شنیدن اشعار رومی ویونانی این فكر برای او پیش آمد كه شعر عرب را متنوع سازد.البته زبان عربی به جهتحالتخاص خود امكان شاعری را به نهایت و به این امر مدد میرساند.در این زمان اشعارعرب به دو قسم منقسم میشد:قسم اول اشعاری بود كه در آن دردها و رنجها و خوشیها وسوگها وصف میشدند و قسم دوم اشعاری كه در آن حوادث و وقایع ذكر میگردید وبخشی از اشعار قسم دوم به صورت تمثیلی بیان شده بود (۲۰) .به هر حال وجود زبان شعری،و غلبه حضور و تفكر انضمامی و به سر بردن در بیابان كهبا سكنی گزیدن در ساحتخیال مناسبت دارد،موجب شد عرب فطرتا شاعر باشد و حتیدزدان و دیوانگان عرب شعر بگویند.زنان شاعر نیز در عرب بسیار بودند،كودكان نیزشعر میسرودند و هر كس به سن جوانی میرسید و شعر نمیگفت و قریحه خود را نشاننمیداد او را معیوب و ناقص میدانستند.شاعر در میان عرب پناه شرف و ناموس و راویآثار و اخبار و حافظه تاریخی قوم تلقی میشد و چه بسا كه عرب جاهلی شاعر را برپهلوان ترجیح میداد و همین كه در قبیلهای شاعری پیدا میشد قبایل دیگر به مباركباد آنقبیله میرفتند و قبیله شاعر را تبریك میگفتند و سپس مجالس مهمانی برگزار میكردند،چه معتقد بودند كه شاعر از شرف و ناموس قبیله دفاع میكند و نام و آثار آنها را جاویدانمیدارد.درواقع آنچه از اخبار و آداب و علوم و اخلاق زمان جاهلیتباقی مانده همانابه وسیله اشعار است.گروهی از نویسندگان نظیر جاحظ، ابن قتیبه با استفاده از این اشعاركتبی نظیر كتاب حیوان و كتاب نبات را نوشتند.عربها به قدری شعر و شاعری را احتراممیگذاردند كه هفت قصیده از اشعار قدیم خود را با آب طلا روی پارچه مصری نگاشتهو در پردههای كعبه آویختند و این همان است كه آن را«معلقات سبعه»گفتهاند. حساسیتشاعرانه عرب تاثیر شعر را در آنان به نهایت رسانده بود.بنابر این چه بسا كهیك فرد را شعری به جنگ بر میانگیخته یا از جنگ باز میداشته است.از آن رو عربها ازهجو شاعران بیم داشتند و به مدح آنان فخر میكردند.حتی عمر نیز تحت همین تاثیر بودو هرگاه كه به حكمیت میان دو شاعر گرفتار میشد از مداخله در آرای آنان امتناع وكسانی را مثل حسان بن ثابتبرای حل و فصل قضیه مامور میكرد.وی موقعی با سه هزاردرهم زبان«حطیهٔ»شاعر را خریداری كرد كه بر ضد مسلمانان چیزی نگوید.به هر حالعربها به قدری از هجو شاعر بیم داشتند كه از وی برای عدم تعرض عهد و پیمانمیستاندند.گاه هم زبان شاعر را با تسمه میبستند،چنانكه قبیله بنی تیم پس از اسیر كردن«عبد یغوث ابن وقاص»چنان كردند.عربها میكوشیدند كه شاعران آنها را مدح گویند،چه هر كس كه مدح میشد قدر و منزلتش بالا میرفت و اگر دخترانی در خانه داشت پس ازمدح شاعر به شوهر میرفتند،چنانكه دختران«ملحق»پس از مدیحه گفتن«اعشی»از ویدر سوق عكاظ فوری به شوهر رفتند.زیرا قصیده اعشی كه در مدح«ملحق»گفته شده بودباعثشهرت وی گشته خواستگاران دنبال دخترانش آمدند.موقع دیگر شخصی مقداریروسری سیاه خریده و در فروش آن درمانده بود«مسكین دارمی»از شعرای مشهورعرب اشعاری در وصف زن زیبایی سرود كه روسری سیاه بر سر داشته است و همین اشعار دارمی سبب شد كه زنان عرب روسری سیاه تاجر را خریدند و كسب او به وسیلهشعر شاعر از كسادی رهایی یافت. اما آنچه كه تاثیر شعر را بیش از حساسیتشعری و خیال عرب میكرد عبارت بود ازاعتقادی كه در تمام ادوار اساطیری و دینی اساس تفكر هنری و عرفانی و علمی بوده،وآن این است كه در باطن هر كدام از این مواقف برای انسان الهامی یا وحیی وجود دارد،واساسا تفكر و معرفتحاصل آن موهبت و ودیعه آسمانی است،چنانكه یونانیان هممعارف را ناشی از«موز»ها یعنی فرشتگان هنر میدانستند،حتی«عقل»را نیز زمینینمیدانستند (۲۱) .از اینجا بنا به اعتقاد عرب عصر جاهلی،نوعی ویژگی ماوراء طبیعی با نامشاعر ملازم بود.اینان معتقد بودند كه موجودی نامرئی و نیرومند كه همان«جن»باشدبه وی الهام میبخشد و یا حتی در دوران او حلول كرده است. از این رو به اعتقاد آنان هرشاعر،جنی خاص خود داشت.سخنان شاعر،خاصه هجاهای او از قدرتی خباثت آمیزبرخوردار بود و به همین جهت همچنانكه پیش از این گفتیم، قبائل،شاعران اسیر رادهانبند میزدند تا شاید از قدرت زیان آور سخنانشان رهایی یابند (۲۲) .
مضامین شعر نیز با حساسیتشعری عرب تطبیق میكرد،و آن عبارت بود از عشقشدید به افتخار و شرف كه برجستهترین خصیصه اعراب بوده است و همین خصیصه درسراسر اشعاری كه در دست داریم محسوس است.در این اشعار،شاعران به مفاخر خود،به كثرت افراد و فرزندان خود،به شجاعت و آزادگی خود،به حمایتی كه از مردمانمیكنند،به كمكی كه به نیازمندان روا میدارند،میبالند.شاعران دزدهایی را كه برایسخاوت و بخشندگی دزد میشوند میستایند.در قصاید و اشعار غنایی عشق و معشوق وخمریات نیز غالب مضامین را تشكیل میدهد. خطابه در میان عرب وضعی شبیه به شعر داشت اما نفوذ آن كمتر بود.خطبهها غالبانیازمند رجز خوانی و حماسه بودند تا تاثیر لازم را در مردم دلیر بگذارند و آنها را بهجنگ وادارند،از این رو حالت طبیعی و زندگی بر اساس«عصبیت»پیدایی خطبهسراییرا برای ایجاد حساسیت و ابراز مباهات و تنفر اقتضا میكرد و البته گاه نیز برای اظهارادب و فضل از خطابه استفاده میشد. خطیبان در جامعه خود لباس خاصی میپوشیدند وبا حركات عصا و نیزه افكار خود را مجسم میساختند.این خطیبان غالبا شاعر نیز بودند وقبیلهای كه شاعرش زیاد بود خطیبش هم زیاد بود.از نكات جالب اینكه این شاعران وخطیبان علیرغم فصاحت و بلاغت و زیبایی بیان،خواندن و نوشتن نمیدانستند. امری كه موجب میشد خطبا در میان اعراب رشد كنند،مسئله اعزام هیئتها بود و همیناعزامها بود كه پس از اسلام موجب برتری موقتخطبا بر شاعران شد.زیرا در ایامجاهلیت وجود شاعر برای حفظ و نجات تبار و دفاع از شرافت و ناموس قبیله ضرور بودو در اسلام اعزام مامورین و هیئتهای مختلف كه از لوازم اوضاع سیاسی-اجتماعی عصربود وجود خطیب را ایجاب میكرد تا به آن وسیله جمعیتهایی تشكل یابد و خصم رامجاب و قانع كنند.قبل از اسلام نیز اعزام هیئتخیلی شیوع داشت. اعراب مانند ایرانیان،رومیان،هندیان و چینیان عدهای خطیب به سوی امپراتوران ایران و بیزانس و اتباع آنانگسیل میداشتند.علیرغم فقدان دولت واحد و قوی در جزیرهٔ العرب،ایرانیان به سببعلاقهای كه به خطبههای اعراب داشتند،آنها را پذیرا میشدند.
عرضه شعر یا خطبه نیز به محافلی دارد،در میان اعراب نیز چنین محافلی وجودداشت. این محفلهای ادبی را به اصطلاح آن روز«نادی»میگفتند.مثلا قبیله قریش محفلمخصوصی داشت كه به نادی قریش مشهور بود و دیگر«دار الندوه»كه محفلی درمجاورت كعبه بوده است و هرگاه و بیگاه كه افراد از كار روزانه فارغ میشدند به آنمحافل میرفتند و در آنجا با سخنوری و شعر خوانی به گفتگو میپرداختند.علاوه بر اینباشگاههای دائمی،بازارهایی دایر بود كه به مناسبت فصل تشكیل میشد.مشهورترینبازار عرب بازار عكاظ بود.تمام بزرگان عرب بلا استثناء به بازار عكاظ میآمدند ومجلس مناظره و مباحثه و سخنوری و مشاعره تشكیل میدادند و بهترین اشعار را انتخابو آن را با آب طلا نوشته،در عكاظ یا در كعبه میآویختند و معلقات سبعه نیز از آن اشعار میباشد.
با توجه به مراتب فوق،هنر عرب جاهلی در شعر تمامیت پیدا كرده بود و بر خلافسایر اقوام كه ساحتخیال آنان در ابنیه و قصور و معابد و منازل و نقاشی و مجسمه وموسیقی جلوهگر شده،در هنر این قوم شعر چنین مقامی را پیدا كرده است (۲۳) .
پینوشتها:
۱) به بیان بوركهارت در كتاب هنر اسلامی(ص ۲۲)و بسیاری از مورخین و مستشرقین، هنر اسلامی باواسطه از قرآن كریم یا احادیث نبوی سرچشمه نگرفته و ظاهرا پایه دینی ندارند،در حالی كه عمیقاصبغه اسلامی به خود گرفتهاند.از نظر وحدت تنها هنر بودایی میتواند با آن رقابت كند.این رقابتعلی رغم وجود موضوعات مشخص(بودا، نیلوفر آبی و ماندالا)در هنر بودایی است،در حالی كههنر اسلامی فاقد موضوعات خاص مقدس است.
۲) در حالی كه آثار فرهنگ یونانی،ایرانی و غیره به صورت مكتوب به تعداد نگشتشمار ترجمهشده بود،بسیاری از قصور و مساجد كه در حقیقت مستجمع جمیع هنرهای آن عصر بود متاثر ازسبك یونانی-بیزانسی و ایرانی ساخته شده بود و معماران آن نیز خود زردشتی ایرانی و مسیحییونانی بودند.در عصر ورود معارف و صنایع جدید به ایران نیز صنعت اسلحه سازی و هنرهای غربیسریعتر از فلسفه و علوم(تقریبا دویستسال قبل از آن)وارد ایران شد،چنانكه محبوبی اردكانینویسنده كتاب آشنایی با مظاهر تمدن غربی در ایران مینویسد:«در زمینه هنر و نقاشی نخستین هنرمند ایرانی كه صورت فرنگی را در عجم تقلید كرد و شایع ساخت«مولانا محمد سبزواری»فرزند شیخ كمال،نقاش معروف شاه تهماسب و شاه اسماعیل دوم بود.از این رو نقاشی نخستین هنراروپایی است كه در ایران تقلید شده است،از میان مظاهر علم و هنر جدید،بیش از همه قابل انتقالو تقلید بود و قضا را شاه عباس هم خیلی مایل بود كه صورت فرمانروایان اروپا و افراد آنان را ببیندو بشناسد و خود این امر به پیشرفت نقاشی به رسم فرنگی یعنی نقاشی با سایه روشن و استفاده ازعلم مناظر و مرایا كمك كرد.سفرای خارجی تابلوهای متعددی به عنوان هدیه برای شاهمیآوردند،اكنون اثری از این آثار محفوظ نمانده است.با توسعه روابط ایران و اروپا چندین نقاشاروپایی نیز به ایران آمدند و در دستگاه پادشاهان صفوی به كار مشغول شدند و اعتبار یافتند.ازآنهاست«فیلیپ آنجل»و«جان لوكاست هلست»كه در سال ۱۰۳۵ به ایران آمدند و در نزد پادشاهمحبوبیتی پیدا كردند.دیگر«جوست لامپ»كه تابلوهای نفیسی برای خاندانهای اشراف ایرانینقاشی كرده است.خود شاه عباس دوم هم به نقاشی علاقه داشت و از اروپائیان تعلیم میگرفت و هماو بود كه برای نخستین بار چند جوان ایرانی را به اروپا فرستاد تا نقاشی جدید را فرا گیرند.از آن جمله است«محمد زمان»پسر حاجی یوسف كه شرح حال و آثار او در كتب اروپایی ذكر شده وانعكاس یافته است.»(نقل از صفحات ۴۰ و ۴۱ و نیز تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران،حسین محبوبی اردكانی،دانشگاه تهران،۱۳۵۴،جلد اول،ص ص ۲۳۲-۲۳۵).به هر حال چنانكهتمدن اسلامی ابتدا با صنایع و هنرهای بیگانه آشنا شده و درس صنعت و هنر آموخته،ناشی ازسهولت تغییر ماهیت آن بوده است.روح دینی به سرعت در آنها تغییر ایجاد میكرده است كه البتهاین امر مدتها طول كشیده تا هنری با روح دینی در عالم اسلامی تكوین یابد با این وجود بخشی ازصنایع و هنرها روح ممسوخ دنیوی خود را حفظ كردند و مجددا سر برآوردند.
۳) در زمان فتح مكه وجود ۳۶۰ بت(به صورت پیكره)و نقاشیهایی كه دیوارهای درونی كعبه راتزئین میكرد نشانه حضور هنر شرك بود كه به سفارش سران كافر كعبه و به دست هنرمندان بیزانسساخته شده بود.
۴) ماده هنر اسلامی از یكسو به جهان هند و بودایی یا هند و چین و از سویی به جهان اساطیری ایران ومصر و بین النهرین و از جهتی به تفكر حكمی یونانی-اسكندرانی پیوند میخورد.
۵) قصص معادل muthos در فرهنگ ما قبل یونانی است.قصص با اساطیر و اساطیر الاولین مرادفنیست.اساطیر از ریشه historia به یونانی است.قصص كه در قرن پنجم قبل از میلاد با ظهور فلسفهیونانی چونان وهم و خیال (fiction) دروغین پنداشته شد(فرهنگ اساطیر یونان و رم،پیرگریمال،ترجمه احمد بهمنش،تهران،امیر كبیر، ۱۳۶۷،ص چهار)حكایتی است قدسی و مینوی.
روایت قصص حادثهای است كه در زمان اولین،زمان شگرف بدایت همه چیز،رخ داده است. بهبیانی قصص حكایت میكند كه چگونه به بركت كارهای نمایان و برجسته موجودات مافوق طبیعی،واقعیتی،چه كل واقعیتیا فقط جزیی از واقعیت جزیرهای،نوع نباتی خاص، سلوكی و كرداریانسانی یا مؤسسهای پا به عرصه وجود نهاده است.بنابر این قصص همه متضمن ابداع و یا خلقتاستیعنی میگوید چگونه چیزی پدید آمده،موجود شده،و هستی خود را آغاز كرده است.
قصص از آنچه كه واقعا رخ داده و حقیقت دارد نشات گرفته است.مبادی قصص موجودات مافوقطبیعیاند.به تعبیر هیدگر این مبادی بنیاد میبخشند و طرح میافكنند و موجودیت قدسیبه موجودات میبخشند.درباره قصص هنر اسلامی رك به فصول آتی.
۶) چون تركان مسلمان بر پایتختبیزانس دستیافتند،خود را با شاهكاری از هنر معماری یعنیكلیسای جامع ایاصوفیه روبرو دیدند كه گنبدی آسمانگونه داشت. ظمتساختمانی این مكانمقدس نه تنها بر همه آثار معماری اسلامی برتری داشت-البته در سرزمین مسلمانان هند ساختمانیبا گنبدی بسیار بزرگتر پدیدار شد-بلكه فضای بیكران آن كه با اشراق و كیفیت كشف و شهوداسلام با وجود تفاوتی كه در مراسم و آداب دینی وجود داشت،شكوهمند مینمود.بیدرنگ اینمكان به دستسلطان محمد فاتح به مسجد تبدیل شد،بیآنكه در ظاهر آن دگرگونی ایجاد كند.مدتها گذشت تا زمانی كه موزائیكهای بالای سر در را كه مریم عذرا و نیز كروبیان را در پیرامونگنبد نشان میداد با كتیبهای قرآنی پوشانیدند.آیهای بس مناسب در آن نگاشتند كه همانا سوره نور باشد.شاید چنین احساس میشد كه این مكان مقدس كه تاریخ بنای آن به پیش از اسلام میرسیدكما بیش تجسمی از این آیه باشد. در حقیقت هم مضمون این آیه با این كلیسا نسبتی دارد،از آن رو كهحكمت و دانش كه پدیدهای است كلی با نام این كلیسا كه Sohia است دارای یك معنی و نیز فتححاصل هم امری الهی است.هنر اسلامی(زبان و بیان)،بوركهارت،ص ۱۵۱.معماران بزرگعثمانی سر انجام بر ماده این بنا ابداع صورتی نو نمودند،سنان معمار بزرگ ترك طرحی نو برایمساجد اسلامی در افكند تا فضایی مناسب با روح اسلام ابداع گردد.مسجد جامع سلطان سلیم كمالاین تجربه هنری بود.
۷) برای تفصیل مطلب رك به كتاب حكمت معنوی و ساحت هنر.
۸) بارزترین نمونه فرهنگهای اختلاطی،فرهنگ اختلاطی اسكندرانی است كه جامع همه فرهنگهایموجود در عصر خویش بود.در میان صورتهای مختلف فرهنگی صورت نوعی فرهنگ یونانی وجهغالب این فرهنگ است.
۹) از اینرو لازم است پس از پرداختن به وجوه یونانی هنر ایران قدیم به وجوه اساطیری و دینی آنبپردازیم.
۱۰) تاریخ هنرهای مصور،حسنعلی وزیری،تهران،هیرمند،ج ۱،۱۴۶.
۱۱) در اساطیر بودایی و تبتی این نقش به صورت«ماندالا»است.این ماندالاها انواع گوناگون دارند.
اغلب به صورت تصویریاند با چندین دایره متحدالمركز،در میان آنها مربعی است كه چهار دروازهدارد.هر دروازه به یكی از چهار جهت فضا گشوده شده است و در اصل دروازهها چهار مثلثاندبا مركزی كه هر كدام با تصویری مزین میشوند.سادهترین آنها«یانتر»است كه از دایرهای تشكیلیافته و در داخل چهارگوشی قرار گرفته است.این مربع چهار در دارد و هر یك به یكی از چهارجهت فضا باز است و در میان مربع سلسله مثلثهای وارونه قرا رگفته.نقطه مركزی در ماندالاها بهمثابه مركز عالم وجود و مبدا آفرینش است و مثلثها،دایرهها و مربعها همه تعینات وجودند.
۱۲) بتهای ذهنی و خاطره ازلی،داریوش شایگان،امیر كبیر،۱۳۵۵،ص ۱۹۴.
۱۳) «خؤرنه»و«فره»و«خواریش»در فرهنگ اوستایی مقامی خاص دارد و اساس جهانشناسیو انسانشناسی زرتشتی است.این لفظ به اوستایی«خورنه» xvaranah و فارسی قدیم«هورنه» hvarnah و پهلوی«خوره» xvarreh مبدل گردیده است.همین لغتبه صورت«فره» farrah در فارسی قدیم یاد شده و در فارسی«فر»و«فره»گردیده است.در آغاز به معنی چیز به دست آمده،چیزی خواسته،چیز مطلوب و در اعصار متاخر«خؤره»به معنی خواسته(دارایی)و نیز به معنینیكبختی و سعادت و لطف و تفضل به كار رفته است.در اوستا دو گونه خوره یاد شده است:خورهیا فره ایرانی و كیانی كه اولی ثروت و شكوه و خرد و دانش میبخشد و دومی موجب پادشاهی وكامیابی سران و بزرگان كشور میشود كه بعد از روزگار پادشاهی گشتاسب به كسی تعلق نگرفت تاسوشیانت،كه از فره ایزدی برخوردار است.شیخ اشراق سهروردی در حكمهٔ الاشراق،ص ۳۷۲-۳۷۱ از قول زردشت نقل كند:«فره نوری است كه از ذات خداوندی ساطع و به آن مردم بریكدیگر ریاستیابند و به معنویت آن هر یك بر عملی و صناعتی متمكن گردد».و نیز در رسالهپرتونامه میآورد: «هر پادشاهی حكمتبداند و بر نیایش و تقدیس نور الانوار مداومت كند،چنانكهگفتیم او را فره كیانی بدهند و فرنورانی بخشند و بارق الهی او را كسوت هیبت و بهاء بپوشاند ورئیس طبیعی عالم شود،و او را از عالم اعلی نصرت رسد و خواب الهام او به كمال رسد.»
۱۴) ارض ملكوت،هانری كربن،ترجمه ضیاء الدین دهشیری،مركز ایرانی مطالعه فرهنگها،۱۳۵۸،ص ۲۸.
۱۵) یعنی عالم جسمانی ظهور و جلوه و تمثل عالم روحانی است و تنزل آن به مرتبه پائین.این نظر درهمه ادیان و در هنرهای دینی و اساطیری كه در اطوار مختلف جلوهگر و ابداع شده است وجوددارد.
۱۶) برای كسب اطلاعات بیشتر به كتابهای مانی و دین او اثر تقیزاده و ملل و نحل شهرستانی،تاریخادبیات ایران تالیف همایی،ایران در زمان ساسانیان نوشته كریستین سن و دایرهٔ المعارف فارسی مصاحب رجوع كنید.
۱۷) نقاشی ایرانی از كهنترین روزگار تا دوران صفویان،فرهنگ و هنر،۱۳۵۵،اكبر تجویدی،ص ۴۱.
۱۸) هنرمند تصویرگر با توسل به خط و رنگ عالمی را كه متعلق هنر اوستبیان میكند.با وجودنحلهها و سبكهای مختلف نقاشی دو طریقه كلی را از جهت ابداع و محاكات عالم(نه مضامین و عوالم)میتوان دید.در طریقه اول در پرده نقاشی یك نقطه وجهه نظر و دید بیننده وجود دارد وخطوط اصلی پرده نقاشی به سوی آن نقطه متوجه است و در طریقه دوم نقاط متعددی وجود دارد.
در این مورد دوم گاه صورتی هیولایی وجود نقاط متعدد را نیز فاقد مبنای هرگونه شكل هندسیمیكند.این دو طریقه به پرسپكتیو یا فقدان پرسپكتیو در پرده نقاشی تعبیر میشود.در هنر اساطیریو دینی شرق و نیز هنر مدرن غرب از پرسپكتیو دوری گزیدهاند.اما در نقاشی یونان و روم وبه ویژه پس از عصر رنسانس تا پیدایی نحلههای مدرن و پست مدرن از پرسپكتیو تعبیتشده است.
و همین شیوه است كه پس از عصر رنسانس بر اساس علم مناظر و مرایای جدید مبنای هر قسمتصویرگری میشود و به آن پرسپكتیو خطی (linear ersective) میگویند.این روش ابتدا از سوینقاشان ایتالیایی و هلندی در قرن پانزده ابداع میشود و تحول اساسی در فضای نقاشی غرب بهپیدایی میآید.
همانطوری كه اشاره شد در پرسپكتیو یا وجهه نظر خطی هنرمند نقطهای در مركز نگاه بیننده فرضمیكند،همه خطوط به این نقطه میرسند(رجوع شود به كتاب art through the ages اثر arnerIelen ویرایش هفتم صفحه ۸ كه تصویر شام آخر را با رسم خطوط و نقطه نظر مبدا و مركز نشانمیدهد).دوری و نزدیكی اشیاء نسبتبه این نقطه سنجیده میشود و اشیایی كه از آن دورترندكوچكتر،و اشیایی كه نزدیكترند بزرگتر تصویر میگردند. این طریقه در حقیقت اختصاص بههنرمندان رنسانس دارد و هنرمندان رومی و یونانی وجهی دیگر از آن را به كار میگرفتند كه بداناشاره خواهد رفت.
به هر حال وجود دو طریقه در ابداع فضا و صورتهای نقاشی و كلا صورتتگری،به نحوی جلوهگرروح زمانه و عالمی است كه هنرمندان در آن سكنی گزیدهاند.این طرق با توسل به رموز و مظاهریخاص Symbolism عالم خویش را نمایش میدهد.تعالی و تدانی سمبولها نیز تابع معنایی است كههنرمند بدان تعلق پیدا میكند.گاه معنی چیزی جز همین جهان جسمانی بیش نیست،چنانكه دریونان و روم و دوره جدید اصل و اساس همین جهان است. پس در اینجا سمبول به نحوی مطابقعالم جسمانی است و اگر عالم جسمانی چیزی جز ماده و حركت،یا جز نقطه(اتم هندسی)كهحركت آن خط را ایجاد میكند و از آنجا فضای هندسی محسوس پدید میآید،نباشد،فضایپرسپكتیوی در نقاشی امری متعارف و طبیعی میگردد.
این فضای مكانیكی-هندسی از دو منبع علمی سرچشمه میگیرد:اول فضای هندسی اقلیدسی وعلم مناظر و مرایایی جدید كه ذكر گردید.دوم فضای هندسی مكانیكی و علم مناظر و مرایاییونانی-اسكندرانی و رومی.دومی را میتوان مبنای پرسپكتیو طبیعی دانست، و اولی را میتوانهمان پرسپكتیو خطی تصنعی یا اعتباری نامید.در پرسپكتیو طبیعی،طبیعت را آنچنانكه یونانیانادراك كرده بودند میتوان مشاهده كرد،علی الخصوص در آثار عصر كلاسیك هنر و علوم یونانی.
بر اساس علم مناظر و مرایای اقلیدسی،فضا و مكان چنان است كه هر بخش آن از نظر ما هوی بابخش دیگر متفاوت است.اشیاء هر یك مكان طبیعی خود را دارند و در جایگاه اصلی خود هویتواقعی خود را آشكار میكنند.حركتبه سوی این جایگاه به حركت طبیعی و خلاف آن به حركتقسری تعبیر میشود.فیزیك ارسطویی نیز بر پایه این اصول تكوین یافته است.در مقابل ایننظرگاه علم مناظر و مرایای خطی كه مبنای پرسپكتیو تصنعی است،فضایی را در نظر میگیرد كهپیوسته و متحد و برای همه اشیاء یگانه است،بدین معنی كه اگر دوربین عكاسی را به یك سمتمتوجه سازیم،در آن جهت عكس از یك صحنه برداریم،در آن عكس همه خطوط به سمتواحدی گرایش دارند،این تصاویر در همه جهات مشابه خواهند بود و تغییرات آنها تابع دید ناظرمیگردد-از جمله دوری و نزدیكی مكانی نسبتبه ناظر.در این طریقه از نگاه پرسپكتیوی بهجهان نیز هنگامی كه نقاش صحنهای را تصویر میكند با توسل به یك سلسله تدابیر مقدماتی از قبیلتعیین خط افق و نقطه دید اصلی و سطح محدود كننده مقابل و خطوط فرار دیگر،ترتیبی اتخاذمیشود كه پرده نقاشی فضایی بسان دوربین عكاسی با یك نقطه نظر ابداع كند و این با نگاهمكانیكی و تكنیكی جدید انسان به جهان مناسبت تام پیدا میكند.
كدامیك از دو نظرگاه فضای واقعی را نشان میدهد؟فضای هندسی مكانیكی یا فضای هندسیاقلیدسی(اولی تابع حس باصره بیننده است و دومی تابع ماهیت و طبیعت اشیاء)؟
پاسخ این است:هر دو،زیرا این دو تابع امری ورای خود و فوق علم انتزاعی(این علم از حسبر میخیزد.به همین دلیل است كه فلاسفه ارسطویی مذهب گفتهاند من فقد حسا فقد علما)بشریاندو از تلقی معنوی و تاریخی آدمی كه به اقتضای انكشاف حقیقت و ظهور و تجلی تاریخی آن درادوار تاریخی نشات میگیرند.پس هر بار چنانكه انسان طبیعتیا ماوراء طبیعتبرایش افق تجلیحقیقت میگردد و محسوسی كه آئینه نامحسوس میشود،طریقه ابداع و نمایش عالم متفاوتمیگردد و اگر این حقایق متجلی،اسماء الحسنی الهی باشد با غیر حجاب ظلمانی طاغوتی چنانكهدر مباحث آتی خواهد آمد، بیان هنری و طرق ابداع آن پر راز و رمز و غیر پرسپكتیوی خواهدبود.زیرا اساسا محسوس از جمله خط و رنگ و طرح صرفا سمبولهاییاند از عالم بالا نه عالممحسوس. به عبارتی هنر جلوهگاه عالم طولی میشود نه عالم عرضی(نسبتخلق به حق نسبتطولی است و نسبتخلق به خلق نسبت عرضی.چنانكه فی المثل ولایت پدر و رهبران سیاسی، رابطهای عرضی است اما ولایت الهی،رابطهی طولی است).
اساسا همانطوری كه یونانیان و متفكران دوره جدید عالم طبیعت را وصف یا تبیین كردهاند،نقاشان وصورتگران نیز به واسطه صورتهای خیالی خویش به ابداع آن پرداختهاند.و از آنجا تخیل ابداعییونانی و جدید به اقتضای روح زمانه در هنر هنرمندان ظاهر شده است.اگر به تعبیر هیدگر در عصرما قبل متافیزیك حكمای یونان طبیعت(فوزیس hysis ) را چون شكفتگی و مراحل رشد اشیاء وامور از آغاز تا پایان زندگی تلقی میكردند،هنرمندان نیز به نحوی دیگر به این دریافت میرسیدند.
اما درباره عالم طبیعی كه هنرمندان عصر اسلامی به ابداع آن میپرداختند و از قواعد پرسپكتیویونانی یا جدید تبعیت نمیكرد.برخی از مستشرقین تحقیقات مفصلی از نظرگاه تاریخی و حكمینمودهاند،و نویسندگان ایرانی نیز با تاسی از آنان قتبسیار به كار بردهاند.بعضی نیز از نظرگاهمعنوی عالم طبیعت هنرمندان عصر اسلامی را عالم ملكوت و مثال تلقی كردهاند،بدین معنی كهاز نظر آنان طبیعت از افق ملكوت برای این هنرمندان منكشف شده است كه تفصیل آن در فصلنقاشی اسلامی خواهد آمد.در اینجا اجمالا بگوییم كه اساسا فضای نقاشی عصر اسلامی با ملاكهایزیبایی شناسی و زمینه فكری و فلسفی و هنری و جهانشناسی نقاشانی كه این مینیاتورها را بوجودآوردهاند كاملا با زمینه فلسفی مفسران غربی معاصر آنها متفاوت ست.فلسفه دكارت كه در واقعزمینه اصلی تفكر جدید اروپایی است واقعیت را در فلسفه و علوم غربی و نیز در دید كلی غربیان بهدو قلمروی متمایز تقسیم كرد:«عالم فكر و اندیشه»و«عالم بعد و فضا»كه صرفا با جهان مادیمنطبق شده بود.هرگاه امروزه صحبت از فضا میشود،چه فضای مستقیم فیزیك نیوتونی مطرحباشد چه فضای منحنی فیزیك نسبیت،مقصود صرفا همان عالم زمان و مكان مادی فانی است كه باواقعیتیكی دانسته میشود.امروزه در غرب دیگر تصوری از فضا و مكان غیر مادی وغیر جسمانی باقی وجود ندارد و اگر نیز سخنی از چنین فضایی پیش آید آن را نتیجه توهم بشریدانسته و برای آن جنبه وجودی قائل نیستند.دیگر تصور فلسفه اروپائی از واقعیت جایی برایفضای واقعی لكن غیر مادی باقی نگذاشته است.ولی هنر تمدنهای دینی رستبا چنین فضاییسر و كار دارد.(عالم خیال و مفهوم فضا در مینیاتور ایرانی، ص۱۶-۱۷).
گفتیم كه در دوره جدید یعنی در عصر كلاسیك و باروك هنرمندان عالم را از منظر جسمانی وفیزیكی ابداع و محاكات میكردند،اما پس از طی تجربیاتی بر مبنای مناظر و مرایای رنسانسیسر انجام نظریه فیزیكی و نوری این جهانی از وضع قدیم خود به وضعی جدید وارد شد.در ایناوضاع هنر غربی كه به عصر هنر مدرن وارد میشود،پرسپكتیو خطی را رها میكند و صورتهایكاو و كوژ بر هنر تصویرگری غلبه پیدا میكند و افق دید انسانی تابع ساحات نفسانی و وهمی اومیگردد،در حالی كه در گذشته تابع ساحت جسمانی و حسی به معنی تكنیكی و مكانیكی لفظ بودكه در آن طبیعت«بیجان»تلقی میشد.در هنر پست مدرن،هنر آزاد از هر قید و بندی محسوبگردید،لذا هنرمند بیمحابا جهان هیولایی خویش را بیرحمانه بر پرده خیال نفسانی خویش كشید.برخی از ظاهر پرستان و سادهاندیشان این را با روحانیت هنر سنتی یكی انگاشتهاند و چونصورتگری مدرن فاقد هرگونه پرسپكتیو تصنعی و طبیعی استبه زعم آنان جهان صورتگران باجهانی كه در قرون وسطی و عالم اسلامی جلوه كرده بود پیوند میخورد.
۱۹) از نظرگاه اشپنگلری كه شئون فرهنگی و تمدنی در كل ارگانیك عالم كبیر و صغیر همبستگی پیدامیكند در اینجا نیز به نحوی میتوان از وحدت و هماهنگی فضاهای بسته خانه و شهرهای قدیمایران و ساحتبینش تخیلی قوم ایرانی،میان فضاهای چند سطحی در نقاشی و اصل تاویل درمعارف دینی شیعه،میان تناسبات معماری و ردیفهای موسیقی ایرانی،سخن گفت.
۲۰) در اصطلاح یونانی،اشعار نوع اول را لیریك از Lyre (عود)«بزمی»و اشعار نوع دوم را اپیك Eic «رزمی»و شاخه فرعی را Drama تمثیلی مینامند.
۲۱) تئودور رایزمان در كتاب مسائل تاریخ فلسفه عقل اساطیری ما قبل متافیزیك و فلسفی را«عقللاهوتی»میخواند كه با متافیزیك یونانی«ناسوتی»میشود و با غلبه تفكر دینی در قرون وسطیدوباره«لاهوتی»میگردد.در دوره جدید عقل مجددا به زمین باز میگردد و در آن سكنی میگزیندتا نحوی دیگر از تفكر ناسوتی را تجربه كند.برای تفصیل مطلب رجوع شود به مبحث«پیداییو ابداع اثر هنری».
۲۲) تاریخ ادبیات عرب،ج.م.عبد الجلیل،ترجمه آ.آذرنوش،تهران امیر كبیر،۱۳۶۳، ص ۳۸-۳۹.
۲۳) پس از فتوحات اسلامی نیز عربان امی بدوی نسبتبه آثار هنری سرزمینهای فتح شده بیگانه ماندهو به آنها اعتنایی نداشتند و جز توجه به غنیمتهای لذت بخش و غرور آفرین هرگز به گرد اندیشهپرداختن به هنر تجسمی و ساختن اشیاء هنری نگشتند.
فصل دوم: شمهای از تفكر و تاریخ هنری جهان قبل از اسلام
ماده هنر اسلامی
امپراتوری روم در سالهای ۳۹۵ و ۴۱۰ پس از انشقاق و سقوط امپراتوری روم غربیمنحصر به روم شرقی یعنی امپراتوری بیزانس گردید و وارث هنر بخش شرقی یعنی وجهیونانی مآب هنر رومی شد و سپس با تصرفات و تحولاتی هنر خاص مسیحی بیزانسرا ایجاد كرد.این هنر در عصر یوستینیانوس به اوج خود رسید.از میان بناهای این عصر وبزرگترین جلوههای هنری بیزانس كلیسای معروف«ایاصوفیه»(به یونانی Hagia Sophia به معنی حكمت مقدس)را میتوان نام برد كه یكی از برجستهترین یادگارهای فنمعماری است(این كلیسا پس از فتح قسطنطنیه از سوی مسلمانان عثمانی به مسجد تبدیلشد) (۶) .این كلیسا و كلیساهای نظیر آن در حقیقت جامع همه هنرهای مسیحی درامپراتوری بیزانس بود. اما مسیحیت در قلمرویی به حكومت رسیده بود كه یكی از بزرگترین هنرهای جهانیعنی هنر یونانی-رومی در آن به ظهور رسیده بود.هنر مسیحی در حقیقتبر ویرانههایاین هنر نسجیافت و بخشی از آن را در حكم ماده برای صورت نوعیه و كل مطلق خویشاخذ كرده و شیوهای جدید از معماری و نقاشی و شعر و موسیقی و صنایع را بنا نهاد كهبالذات متباین با هنر یونانی-رومی بود (۷) .از نظر متفكران مسیحی صور خیالی آثار هنریچون ودیعه و موهبتی الهی تلقی میشدند،و از این منظر ابداع هنری و تفكر شعری باپیدایی وجود متعالی مسیح به كمال و تمامیت میرسید و در حقیقت در اینجا آثار هنریجلوه تذكری بودند برای تجسم لاهوت در ناسوت و خدا در وجود مسیح. نگاهی چنین به هنر آن را به مقام تقدس در جامعه مسیحی میرساند و از اینجاست كهبسیاری از آثار هنری یعنی شمایلها و ایكونها را در مقام و مرتبه و به منزله تصویر منقوشكلمات انجیل و تورات تلقی كردند و شایسته پرستش و تقدیس دانستند. مدتی نیز نهضتیدر زمان لئون سوم با فرمان مشهور Edit بر ضد این تلقی پدید آمد كه به نام نهضتشمایل شكنی Iconoclasme معروف شد و پس از چندی به شكست انجامید. به هر تقدیر جریانی از هنر مسیحی در شرق بر اساس تلقیات فوق تكوین یافت و دربیزانس شكفته شد.شاعران به محاكات ساحات وجودی مسیح(ع)(یعنی یكی از اقانیمثلاثه)،مریم،حواریون و قدیسین و دیگر مضامین دینی پرداختند و سرودههایشان راحاصل الهامات غیبی دانستند كه فرشتگان در آسمانها آنها را میسرایند،و نقاشان درنقاشیها تصاویر مقدسین را در كنار دیگر تصاویر چنان پرداختند كه دیگر واقع نمایی رابالتمام از دست داده بود.هیچگونه پرسپكتیو طبیعی در آنها اعمال نمیكردند و رنگها راچون سمبلها و رموزی برای جلوهگری حقایق به كار میگرفتند.معماران بیزانس بناهاییبا شكوه و جلال ایجاد كردند و آنها را با تصاویر و موزائیكهایی زیبا آراستند تا فضاییمعنوی را القاء نمایند. اینان معماری یونانی-رومی را طرد كردند و بر زمینه صلیبی شكلبا هندسه مقدس و معنوی، كلیساهای بزرگی را بنا كردند و گاه با تغییراتی در معابد یونانی-رومی، كلیساهای جدیدی را ایجاد كردند كه تا حدودی از سنت اصیل مسیحی دور بود.
یكی از نمونههای این ابداع كلیسای یحیی تعمید دهنده است كه قبلا معبد ژوپیتر بوده، و با آمدن اسلام به فلسطین و سوریه(شام)با بنایی نو صورت مسجد جامع دمشق را گرفتو برخی از عناصر و حالات قدیم مسیحی خود را تا حدودی حفظ كرد.
هنر زرتشتی-ایرانی
دومین هنری كه اسلام در فتوحات خود با آن مواجه شد،هنر زرتشتی-ایرانی بود. این هنر در حقیقت هنری تالیفی از هنرهای مختلف بود.«خرابههای كاخ شاهی»درشوش و«تالار صد ستون كاخ تخت جمشید»نشان میدهد كه طرح معماری«كاخ صدستون»از مصر، «كتیبه كمانداران»شوش از آشور و ساختمان كاخ تخت جمشید بر فرازسكوهای وسیع و تزئین آن با كندهكاری،از آسیای صغیر گرفته شده است.و این نوعیكامل از هنر اختلاطی است.
توین بی فیلسوف و مورخ معاصر انگلیسی در فلسفه تاریخ خویش بحثی راتحت عنوان سنكرتیسم طرح كرده است.به عقیده او،سنكرتیسم(اختلاط و تالیفصوری فرهنگها)از علائم دوران پایانی و انحطاط فرهنگها و تمدنهاست.آنگاه كهفرهنگها روح خود را از دست داده،مورد تهاجم صور مختلف فرهنگی قرار میگیرند،این عصر فرا میرسد.
در حقیقت در تمامی دوران تالیف و اختلاط كه دوره بحران است،حقیقت فرهنگهانیروی حیاتی خویش را از دست میدهند.(به تعبیر علم الاسماء تاریخی،اسمی كه اینفرهنگها مظهر آنند متزلزل و در بحران است)و بدین ترتیب تهاجم فرهنگی به پایانمیرسد و عصر تدافع و تحجر فرهنگی فرا میرسد،و این عبارت است از عصر مسخفرهنگها كه به آن اشاره رفت. در این دوران،اختلاط و التقاط سراغ فرهنگی كه ضعیف شده،میآید.بالنتیجهتركیب فرهنگها به وقوع میپیوندد.فرهنگهایی كه باطنشان را از دست دادهاند،نمیتواننددر برابر فرهنگهای دیگر مقاومت كنند.از اینرو دچار اختلاط و التقاط فرهنگیمیشوند. نمیتوان گفت چنین فرهنگ و تمدنی از صورت نوعی كدام تاریخ و فرهنگ تبعیت میكند، زیرا هیچ كدام از صورتها رسوخ در فرهنگ اختلاطی ندارد.یعنی فرهنگصورت اصیل خود را از دست داده،ولی وجهی و صورتی متزلزل در آن میتواند قویتراز صورتهای متزلزل دیگر باشد.به عبارت دیگر این عصر،عصر ظاهر پرستی و تظاهرفرهنگی است.در اینجا تفكر اصیل فراموش و عمل بیفكر و ذكر اصیل انگاشته میشود. از جمله فرهنگها و تمدنهایی كه چنین علائمی دارند،تمدن و فرهنگ زرتشتی-ایرانی از عصر سلوكی تا ظهور اسلام است.در این فرهنگ اختلاطی گرچه فرهنگ دینیو اساطیری نسبتبه فرهنگ یونانی غلبه دارد اما این به معنی نسبت عموم و خصوصمطلق نیست،بلكه تداخل(نسبت عموم و خصوص من وجه)دو فرهنگ اساطیری ومتافیزیكی در میان است،تا آنجا كه ایران این عصر را چون بسیاری از مناطق متمدن،یونانی مآب مینامند.این اوضاع مقارن با دوره انتشار فرهنگ یونانی و تمامیت تفكرنظری یونانی و پیدایش و غلبه تفكر اختلاطی اسكندرانی است (۸) .البته آغاز فرهنگ وهنر اختلاطی ایران به عصر هخامنشی برمیگردد.آثار معماری باقیمانده از این عصر،نشانگر این است كه ایران محل برخورد فرهنگها و تمدنها و از آنجا هنر ایرانی مستجمعجمیع هنرهای مختلف اساطیری آن عصر بوده است.اما هنوز یونانیت عصر متافیزیكسراغ ایرانیان نیامده بود. همان حقیقتی كه در دوران ما قبل یونانی شرق برای هندی و چینی و ژاپنی و كرهایمتجلی شده بود،در ایران و مصر و بین النهرین به وجهی دیگر از افق اساطیری به روی بشرگشوده میشود.صورتهای هندسی منقوش با بیان رمزی و سمبلیك كه حكایت از«تفكرتنزیهی»ایران اساطیری دارد بیانگر تفاوت عرضی این تجلیات و انكشافات حقیقتاست،و این از ممیزات اساسی هنر ایران و وجوه تفاوت آن با هنر شرق آسیاست كه بر«تفكر تشبیهی»مبتنی است،و از این جهتبه تفكر تنزیهیتر بین النهرین بیش از پیشنزدیك میشود.اما این بدان معنی نیست كه هنر ایران از تشبیهی كه به صورتهای تجسمیبرسد تهی باشد.صورت اهریمن و اهورامزدا یكی در صورت حیوانی زشت و كریه ودیگری در حالتی زیبا بیانگر تشبیهی است كه مضامین اصلی هنرهای اساطیری ایران ازآغاز تا عصر هخامنشی را-و بعد از آن تا عصر ساسانی با تغییراتی-به وجود آوردهاست. علاوه بر موارد فوق در این هنر سیطره عالم فوق طبیعت صورتها و چهرههای طبیعیرا نیز تحویل به صور مثالی و خیالی كرده است،تا آنجا كه با چهرههای عادی كاملامتفاوت میشوند.حتی حیوانات و نباتات كه به واقعیت نزدیكترند حالتی غیر طبیعیبه خود میگیرند و بسیاری از مرغها و حیوانات به صور فوق طبیعی در میآیند و واسطهزمین و آسمان میشوند.اساسا نقوش حیوانی در هنر اساطیری جهات زمین را در خودنشان نمیدهند و در حجاریها تصویرهای انسانی در یك آرامش و سكون و ثباتخارق العادهای بسر میبرند.همه قیافهها شبیه به همند و ترسیم شخص بخصوصی نیستند. در هنر معماری به كار رفته در تخت جمشید اختلاط و تالیفی از هنر«ایونیك»و هنر«دوریك»ما قبل یونانی و سوابق تمدن مادها مشاهده میشود.این سابقه بیشتر درسر ستونهای تخت جمشید به وضوح دیده میشود.نقوش داریوش و سایر فرمانروایان نیزتالیفی از نقوش آشوری،یونانی و لیدیایی است كه از طرفی به نقوش باستانیتر ایرانمربوط میشود.تركیب و تغییرات در نشانه اهورا مزدا نیز یكی دیگر از نشانههای اختلاطفرهنگی دوره ماقبل یونانی مآبی است. هجوم اسكندر،كه طالب وحدت و اختلاط فرهنگ ایران و یونان بود،آغاز اختلاطفرهنگ و هنر دینی و اساطیری ایران با فرهنگ و هنر متافیزیك یونان است.آثار اینهجوم در هنر عهد سلوكی به وضوح مشاهده میشود.بسیاری از حجاریها و مجسمههایاین عصر به سبك یونانی گرایش پیدا كردند.پس از سلوكیان،شاهان اشكانی كه خود را«دوستدار یونان»میخواندند به تاثیراتهنر یونانی در ایران به نظر خصمانه نگاه نمیكردند.نقوش این عصر تحت تاثیر هنریونانی به نسبت زیاد به طبیعت نزدیك میشود و بیشتر محاكات طبیعت و عالم واقع وهمچون هنر رومی روایت زندگی شاهانه میشود.البته این بدان معنی نیست كه هنراساطیری قدیم یكسره به تابعیت و در حكم ماده هنر یونانی در میآید،بلكه در بسیاریموارد وجه اساطیری بر هنر ایران غلبه دارد-بر خلاف هنر رومی كه وجه یونانی بر وجه اساطیری آن غلبه یافته.زیرا هیچگاه هنر یونانی كه تجلی حقیقت در تفكر متافیزیكیونانی و حضور خاص روح طاغوتی غرب در ساحت هنر است، توانستبر اذهان وعقول شاهان و مغان زرتشتی سیطره پیدا كند،بر خلاف رومیان كه دنبالهرو تجارب عملیو همدل و همسخن با یونانیان محسوب میشوند (۹) .
با توجه به مراتب فوق نفوذ هنر یونانی در سطح و ظاهر هنر ایرانی-زرتشتی رخمینماید نه در عمق،و غالبا ناخود آگاه،فی المثل وقتی كه اروس (Eros) رب النوع عشقیونان در كنار سایر خدایان یونان دركنار شاه و ملكه ایران نقش میشود به وضوحمیتوان این تاثیر سطحی را دریافت (۱۰) .به هر حال هنر ایرانی نیز چون هنر بیزانس غالباصورت دینی پیدا میكند،و بر اساس خدا شناسی،جهان شناسی و انسان شناسیزرتشتی به ظهور میآید.توجه به اشكال چهارگوش كه دو قطرش مركزی میسازدجلوهای از جهان شناسی ادیان ایرانی و زرتشتی است كه آتشكدهها بر اساس آنساخته میشود.این شكل در حكم نقشی از جهان اوستایی است (۱۱) كه دررساله بن دهش تفصیلا بیان شده است (۱۲) .مركز این جهان«خؤرنه»استیعنیمحل آفرینش فرشتگان و مكان جاویدانان كه دین زرتشت در آنجا ظهورمیكند،سرزمین ایران نیز در این ناحیه وجود دارد.خؤرنه با«فره»هم معنی و هم ریشه است. در شمایل نگاری ایرانی«فره ایزدی»با توجه با انسانشناسی زرتشتی اهمیتی خاصپیدا میكند،این فره شمایلهای فرمانروایان و مغان ایران قدیم را چون هاله در بر میگیرد. وجود فره در نقاشیها و نقوش بر جسته ایرانی صورت دینی را در هنر ایرانی غالب كردهاست علی الخصوص با معانی خاص آن،كه حالتی معنوی و روحانی به شئون مختلفجامعه از جمله سیاست و هنر ایرانی میدهد (۱۳) .
حضور فره در معماری چهار تاق پارتی و ساسانی نیز مشاهده میشود،یعنی گنبدیبر چهار پایه كه در معابد زرتشتی روی آتشگاهها را میپوشانده است.موزائیكها وظروف ایرانی نیز در این عصر از صورتهای خیالی دینی و اساطیری تهی نبود به این معنیكه بسیاری از مضامین اوستایی و قصص دینی ایران را در بر دارند.نظیر«باغ بهشت»یا«پردیس»كه به فارسی باستان«پئیری-دئهزه» (pairi-Daoza) تعبیر شده است. بنابر تفكر اوستایی در عصر دینی و اساطیری ایران،شاعران و متفكران ایرانی امكانهر علم و صنعتی را با این فره و خؤره میدانستند،با این ودیعه آسمانی است كه هنرمند باسیر در ساحتخیال از عالم جسمانی كنده میشود.تصویر معراج انسان كه از نقوشدوره ساسانی است،نقشی است از عروج آدمی به آسمان.در حقیقت هنر زرتشتی هموارهدر مقام بیان این عروج بوده است (۱۴) .
یكی از مهمترین مضامین هنر ایرانی-زرتشتی،تنازع و تعارض اهورا مزدا و اهریمناست كه در عقاید اوستایی و اساطیری ایرانیان اهمیتبسزایی دارد.از اینجا ایرانیانقدیم همواره با تاریكی و ظلمت در ستیز بودهاند و بالطبع توجه به نور اساس هنر آنان راتشكیل میدهد.اساسا در تفكر زرتشتی جهان جسمانی تمثل عالم روحانی یا نور است (۱۵) و به یك اعتبار،از آنجا كه اهریمن به جهان جسمانی نزدیك است،مبدا ظلمت،واهورا مزدا كه به عالم روحانی قریب است،مبدا نور محسوب میشود. اتصال دو عالم جسمانی و روحانی به واسطه عالمی برزخی و بینابینی است كهمتفكران ایرانی آن را نیز به تصویر در میآورند.این مرتبه همان عالم خیال و مثال استكه در حقیقت عالم و ساحتشاعرانه بشر به آن تعلق پیدا میكند و از آن فره و خوره نازل،و مایه تعالی انسان میشود.البته گاه دورهای فرا میرسد كه فره به كسی تعلق نمیگیرد وهمچنان كه در بعضی از متون زرتشتی آمده،بعد از«گشتاسب»به كسی از جمله هنرمندانتعلق نگرفته است.از این رو خیال هنرمند در ساحت ظلمانی وجود سیر میكند تا ساحتنورانی.به عبارتی،هنرمند اسیر تسویلات اهریمنی است تا الهامات اهورایی.
گفتیم كه اساس تفسیر عالم و آدم و مبدا عالم و آدم در تفكر زرتشتی نور و ظلمتاست.این تلقی در هنر«مانوی»كه اختلاطی از هنر مسیحی و بودایی و تفكر ثنویزرتشتی است،به اوج میرسد (۱۶) .هنر مانی در نقاشی به كمال رسیده و كتاب مصوری به نامارتنگ یا ارژنگ معجزه دین وی به شمار میرفته است.بنابر تلقی مانویان، هر چه كه زیبا وجمیل استباید شایسته پرستش باشد.آنان بنابر تفكر ثنوی،زیبایی و جمال را از آنروح میدانستند و از ساحت نورانی وجود،و در مقابل،زرشتی و قبح را از آن تنمیدانستند و از ساحت ظلمانی وجود.مانی هنر نقاشی را چون وسیلهای برای عروج روحانسان میدانسته و معتقد بوده:«وظیفه این هنر آن بوده است كه توجه را به عوالم بالاترجلب نماید:عشق و ستایش را به سوی فرزندان نور متوجه سازد و نسبتبه زادههایتاریكی ایجاد نفرت نماید».تذهیب كاریهای كتابهای مذهبی نزد مانویان رواجبسیار داشته و در حقیقت صحنهای از نمایش آزاد كردن نور و روشنایی به شمار میرفته است.در این راه مانویان برای نمایش روشنایی در آثار خود از فلزات گرانبها بهره جوییمیكردند» (۱۷) .
استمرار هنر و تفكر مانوی با وجود جاذبههای صوری به نحوی ویرانی حیات دینیحقیقی را در بر داشته است و پیروان این آیین در تمدن اسلامی و مسیحی و زرتشتی بانهان روشی در صدد تخریب مبانی این ادیان بودهاند،آنان كه اباحیت و ثنویتخاصی رابسط میدادند،با شدیدترین مواجهات روبرو بودهاند.اغلب جماعت زندیقان درتمدنهای سهگانه دینی از اینان تكوین یافتهاند.برخی نویسندگان احتمال دادهاند كهمخالفتهای مسلمانان با نقاشی و صورتگری به جهت تقدیس تصویر نزد این فرقه بودهاست.
فقدان پرسپكتیو طبیعی و غیر طبیعی از ممیزات همه نقاشیهای ماقبل رنسانسی است (۱۸) .
بنابر این،نقاشی مانوی نیز بر سطوح دو بعدی بدون عمق شكل میگیرد.به این ترتیب كهدر نقاشیهای این دوره تنها یك نقطه نظر وجود ندارد تا همه خطوط بر اساس آن نظامگیرند،بلكه نقاط متعددی روی سطح وجود دارد.در این تصاویر عمق با لایه لایه وچند سطحی كردن از طریق ایجاد سطوح نقوش نمایش داده میشود.چنین فضایی با كل وصورت نوعی فرهنگ مطابق است (۱۹) و غالبا تمثلی از جهان ملكوتی به شمار میآید. اینكل و صورت نوعی متعالی سبب گردیده كه اشیاء از منظری غیر طبیعی یا ما وراء طبیعیمشاهده شوند.انسان در این حالت احساس مادی و بیروح نسبتبه اشیاء و طبیعت نداردبلكه جان و نفس را صورت و حقیقت آن تلقی میكند.در این منظر همه عالم به وجهیروحانی جلوهگر میشود و هنرمند از نظم اقلیدسی-عقلی نر پرسپكتیوی كه در عالمیونانی و جدید سیطره داشته فارغ میشود و عالم واقع جاندار و پر رمز و راز میگردد.پسبا این منظر نقاش خود را متوجه عالمی فوق طبیعت میكند و از اینجا تابع پرسپكتیونمیشود.
ممیزات فوق نه تنها ممیز هنر ایرانی استبلكه هنر هندی،چینی،مصری،یونانیما قبل كلاسیك،بین النهرینی و كلا همه هنرهای اساطیری و دینی قدیم نیز چنین ممیزاتیرا واجدند كه هر كدام كما بیش در ساختمان هنر اسلامی در حكم ماده شركت داشتند.
هنر عرب جاهلی
فرهنگ و هنر عرب جاهلی تالیفی بود از فرهنگ باستانی سبایی،یمنی،حمیری وغیره كه در آستانه ظهور اسلام با صورت نازلی از فرهنگهای ایرانی و یونانی وبین النهرین آمیخته بود.اصلیترین فرهنگ عصر جاهلی در حجاز یافت میشد در حالی كهساحل نشینان و همسایگان ایرانی و بیزانسی از موطن اصلی خود بیگانه شده بودند.
به عقیده جرجی زیدان همین قوم عرب بیش از هر قومی در عالم خیال فرو میرفت.
اینان در عصر بعثتبیش از دیگران به تصورات شاعرانه علاقمند بودند.و این خود ازآثار شاعرانه آنان پدیدار است.در واقع هنر عرب تنها در همین آثار جلوه میكند، زیرااین قوم در آن عصر هنوز به مرحله تجمل در معابد و قصور و ابنیه و صنایع نرسیده بود تااین ساحتخیال را در آنها به نمایش بگذارد چونان اقوام متمدن كه نه تنها در شعر بلكه دردیگر آثار هنری نیز با تفكر حضوری هنری و صورت خیالی،فرادهش تاریخی خویشرا به ظهور رسانده بودند.شاید انحصار هنر عرب در شعر موجب شكوفایی آن بیش ازبسط و جلوه شعر در سایر اقوام شده باشد،تا آنجا كه در طی دو قرن شاعران عرب بیش از همه اقوام شعر سرودهاند. نخستین قصیده سرایان نامی عرب«امروء القیس»و جدش«مهلل»اند كه از سخنورانقرن پنجم پیش از میلاد محسوب میشوند.میگویند مهلل اولین قصیده عربی را سرود،امروء القیس آن را طولانی ساخت و در شعر تفنن پدید آورد و باب شعر را گشود و آن راتوصیف كرد و در اثر شعر به گریه درآمد.او اولین كسی است كه ستوران را به آهو ومانند آن تشبیه نمود و شاید به واسطه مسافرت به شهرهای روم و شنیدن اشعار رومی ویونانی این فكر برای او پیش آمد كه شعر عرب را متنوع سازد.البته زبان عربی به جهتحالتخاص خود امكان شاعری را به نهایت و به این امر مدد میرساند.در این زمان اشعارعرب به دو قسم منقسم میشد:قسم اول اشعاری بود كه در آن دردها و رنجها و خوشیها وسوگها وصف میشدند و قسم دوم اشعاری كه در آن حوادث و وقایع ذكر میگردید وبخشی از اشعار قسم دوم به صورت تمثیلی بیان شده بود (۲۰) .به هر حال وجود زبان شعری،و غلبه حضور و تفكر انضمامی و به سر بردن در بیابان كهبا سكنی گزیدن در ساحتخیال مناسبت دارد،موجب شد عرب فطرتا شاعر باشد و حتیدزدان و دیوانگان عرب شعر بگویند.زنان شاعر نیز در عرب بسیار بودند،كودكان نیزشعر میسرودند و هر كس به سن جوانی میرسید و شعر نمیگفت و قریحه خود را نشاننمیداد او را معیوب و ناقص میدانستند.شاعر در میان عرب پناه شرف و ناموس و راویآثار و اخبار و حافظه تاریخی قوم تلقی میشد و چه بسا كه عرب جاهلی شاعر را برپهلوان ترجیح میداد و همین كه در قبیلهای شاعری پیدا میشد قبایل دیگر به مباركباد آنقبیله میرفتند و قبیله شاعر را تبریك میگفتند و سپس مجالس مهمانی برگزار میكردند،چه معتقد بودند كه شاعر از شرف و ناموس قبیله دفاع میكند و نام و آثار آنها را جاویدانمیدارد.درواقع آنچه از اخبار و آداب و علوم و اخلاق زمان جاهلیتباقی مانده همانابه وسیله اشعار است.گروهی از نویسندگان نظیر جاحظ، ابن قتیبه با استفاده از این اشعاركتبی نظیر كتاب حیوان و كتاب نبات را نوشتند.عربها به قدری شعر و شاعری را احتراممیگذاردند كه هفت قصیده از اشعار قدیم خود را با آب طلا روی پارچه مصری نگاشتهو در پردههای كعبه آویختند و این همان است كه آن را«معلقات سبعه»گفتهاند. حساسیتشاعرانه عرب تاثیر شعر را در آنان به نهایت رسانده بود.بنابر این چه بسا كهیك فرد را شعری به جنگ بر میانگیخته یا از جنگ باز میداشته است.از آن رو عربها ازهجو شاعران بیم داشتند و به مدح آنان فخر میكردند.حتی عمر نیز تحت همین تاثیر بودو هرگاه كه به حكمیت میان دو شاعر گرفتار میشد از مداخله در آرای آنان امتناع وكسانی را مثل حسان بن ثابتبرای حل و فصل قضیه مامور میكرد.وی موقعی با سه هزاردرهم زبان«حطیهٔ»شاعر را خریداری كرد كه بر ضد مسلمانان چیزی نگوید.به هر حالعربها به قدری از هجو شاعر بیم داشتند كه از وی برای عدم تعرض عهد و پیمانمیستاندند.گاه هم زبان شاعر را با تسمه میبستند،چنانكه قبیله بنی تیم پس از اسیر كردن«عبد یغوث ابن وقاص»چنان كردند.عربها میكوشیدند كه شاعران آنها را مدح گویند،چه هر كس كه مدح میشد قدر و منزلتش بالا میرفت و اگر دخترانی در خانه داشت پس ازمدح شاعر به شوهر میرفتند،چنانكه دختران«ملحق»پس از مدیحه گفتن«اعشی»از ویدر سوق عكاظ فوری به شوهر رفتند.زیرا قصیده اعشی كه در مدح«ملحق»گفته شده بودباعثشهرت وی گشته خواستگاران دنبال دخترانش آمدند.موقع دیگر شخصی مقداریروسری سیاه خریده و در فروش آن درمانده بود«مسكین دارمی»از شعرای مشهورعرب اشعاری در وصف زن زیبایی سرود كه روسری سیاه بر سر داشته است و همین اشعار دارمی سبب شد كه زنان عرب روسری سیاه تاجر را خریدند و كسب او به وسیلهشعر شاعر از كسادی رهایی یافت. اما آنچه كه تاثیر شعر را بیش از حساسیتشعری و خیال عرب میكرد عبارت بود ازاعتقادی كه در تمام ادوار اساطیری و دینی اساس تفكر هنری و عرفانی و علمی بوده،وآن این است كه در باطن هر كدام از این مواقف برای انسان الهامی یا وحیی وجود دارد،واساسا تفكر و معرفتحاصل آن موهبت و ودیعه آسمانی است،چنانكه یونانیان هممعارف را ناشی از«موز»ها یعنی فرشتگان هنر میدانستند،حتی«عقل»را نیز زمینینمیدانستند (۲۱) .از اینجا بنا به اعتقاد عرب عصر جاهلی،نوعی ویژگی ماوراء طبیعی با نامشاعر ملازم بود.اینان معتقد بودند كه موجودی نامرئی و نیرومند كه همان«جن»باشدبه وی الهام میبخشد و یا حتی در دوران او حلول كرده است. از این رو به اعتقاد آنان هرشاعر،جنی خاص خود داشت.سخنان شاعر،خاصه هجاهای او از قدرتی خباثت آمیزبرخوردار بود و به همین جهت همچنانكه پیش از این گفتیم، قبائل،شاعران اسیر رادهانبند میزدند تا شاید از قدرت زیان آور سخنانشان رهایی یابند (۲۲) .
مضامین شعر نیز با حساسیتشعری عرب تطبیق میكرد،و آن عبارت بود از عشقشدید به افتخار و شرف كه برجستهترین خصیصه اعراب بوده است و همین خصیصه درسراسر اشعاری كه در دست داریم محسوس است.در این اشعار،شاعران به مفاخر خود،به كثرت افراد و فرزندان خود،به شجاعت و آزادگی خود،به حمایتی كه از مردمانمیكنند،به كمكی كه به نیازمندان روا میدارند،میبالند.شاعران دزدهایی را كه برایسخاوت و بخشندگی دزد میشوند میستایند.در قصاید و اشعار غنایی عشق و معشوق وخمریات نیز غالب مضامین را تشكیل میدهد. خطابه در میان عرب وضعی شبیه به شعر داشت اما نفوذ آن كمتر بود.خطبهها غالبانیازمند رجز خوانی و حماسه بودند تا تاثیر لازم را در مردم دلیر بگذارند و آنها را بهجنگ وادارند،از این رو حالت طبیعی و زندگی بر اساس«عصبیت»پیدایی خطبهسراییرا برای ایجاد حساسیت و ابراز مباهات و تنفر اقتضا میكرد و البته گاه نیز برای اظهارادب و فضل از خطابه استفاده میشد. خطیبان در جامعه خود لباس خاصی میپوشیدند وبا حركات عصا و نیزه افكار خود را مجسم میساختند.این خطیبان غالبا شاعر نیز بودند وقبیلهای كه شاعرش زیاد بود خطیبش هم زیاد بود.از نكات جالب اینكه این شاعران وخطیبان علیرغم فصاحت و بلاغت و زیبایی بیان،خواندن و نوشتن نمیدانستند. امری كه موجب میشد خطبا در میان اعراب رشد كنند،مسئله اعزام هیئتها بود و همیناعزامها بود كه پس از اسلام موجب برتری موقتخطبا بر شاعران شد.زیرا در ایامجاهلیت وجود شاعر برای حفظ و نجات تبار و دفاع از شرافت و ناموس قبیله ضرور بودو در اسلام اعزام مامورین و هیئتهای مختلف كه از لوازم اوضاع سیاسی-اجتماعی عصربود وجود خطیب را ایجاب میكرد تا به آن وسیله جمعیتهایی تشكل یابد و خصم رامجاب و قانع كنند.قبل از اسلام نیز اعزام هیئتخیلی شیوع داشت. اعراب مانند ایرانیان،رومیان،هندیان و چینیان عدهای خطیب به سوی امپراتوران ایران و بیزانس و اتباع آنانگسیل میداشتند.علیرغم فقدان دولت واحد و قوی در جزیرهٔ العرب،ایرانیان به سببعلاقهای كه به خطبههای اعراب داشتند،آنها را پذیرا میشدند.
عرضه شعر یا خطبه نیز به محافلی دارد،در میان اعراب نیز چنین محافلی وجودداشت. این محفلهای ادبی را به اصطلاح آن روز«نادی»میگفتند.مثلا قبیله قریش محفلمخصوصی داشت كه به نادی قریش مشهور بود و دیگر«دار الندوه»كه محفلی درمجاورت كعبه بوده است و هرگاه و بیگاه كه افراد از كار روزانه فارغ میشدند به آنمحافل میرفتند و در آنجا با سخنوری و شعر خوانی به گفتگو میپرداختند.علاوه بر اینباشگاههای دائمی،بازارهایی دایر بود كه به مناسبت فصل تشكیل میشد.مشهورترینبازار عرب بازار عكاظ بود.تمام بزرگان عرب بلا استثناء به بازار عكاظ میآمدند ومجلس مناظره و مباحثه و سخنوری و مشاعره تشكیل میدادند و بهترین اشعار را انتخابو آن را با آب طلا نوشته،در عكاظ یا در كعبه میآویختند و معلقات سبعه نیز از آن اشعار میباشد.
با توجه به مراتب فوق،هنر عرب جاهلی در شعر تمامیت پیدا كرده بود و بر خلافسایر اقوام كه ساحتخیال آنان در ابنیه و قصور و معابد و منازل و نقاشی و مجسمه وموسیقی جلوهگر شده،در هنر این قوم شعر چنین مقامی را پیدا كرده است (۲۳) .
پینوشتها:
۱) به بیان بوركهارت در كتاب هنر اسلامی(ص ۲۲)و بسیاری از مورخین و مستشرقین، هنر اسلامی باواسطه از قرآن كریم یا احادیث نبوی سرچشمه نگرفته و ظاهرا پایه دینی ندارند،در حالی كه عمیقاصبغه اسلامی به خود گرفتهاند.از نظر وحدت تنها هنر بودایی میتواند با آن رقابت كند.این رقابتعلی رغم وجود موضوعات مشخص(بودا، نیلوفر آبی و ماندالا)در هنر بودایی است،در حالی كههنر اسلامی فاقد موضوعات خاص مقدس است.
۲) در حالی كه آثار فرهنگ یونانی،ایرانی و غیره به صورت مكتوب به تعداد نگشتشمار ترجمهشده بود،بسیاری از قصور و مساجد كه در حقیقت مستجمع جمیع هنرهای آن عصر بود متاثر ازسبك یونانی-بیزانسی و ایرانی ساخته شده بود و معماران آن نیز خود زردشتی ایرانی و مسیحییونانی بودند.در عصر ورود معارف و صنایع جدید به ایران نیز صنعت اسلحه سازی و هنرهای غربیسریعتر از فلسفه و علوم(تقریبا دویستسال قبل از آن)وارد ایران شد،چنانكه محبوبی اردكانینویسنده كتاب آشنایی با مظاهر تمدن غربی در ایران مینویسد:«در زمینه هنر و نقاشی نخستین هنرمند ایرانی كه صورت فرنگی را در عجم تقلید كرد و شایع ساخت«مولانا محمد سبزواری»فرزند شیخ كمال،نقاش معروف شاه تهماسب و شاه اسماعیل دوم بود.از این رو نقاشی نخستین هنراروپایی است كه در ایران تقلید شده است،از میان مظاهر علم و هنر جدید،بیش از همه قابل انتقالو تقلید بود و قضا را شاه عباس هم خیلی مایل بود كه صورت فرمانروایان اروپا و افراد آنان را ببیندو بشناسد و خود این امر به پیشرفت نقاشی به رسم فرنگی یعنی نقاشی با سایه روشن و استفاده ازعلم مناظر و مرایا كمك كرد.سفرای خارجی تابلوهای متعددی به عنوان هدیه برای شاهمیآوردند،اكنون اثری از این آثار محفوظ نمانده است.با توسعه روابط ایران و اروپا چندین نقاشاروپایی نیز به ایران آمدند و در دستگاه پادشاهان صفوی به كار مشغول شدند و اعتبار یافتند.ازآنهاست«فیلیپ آنجل»و«جان لوكاست هلست»كه در سال ۱۰۳۵ به ایران آمدند و در نزد پادشاهمحبوبیتی پیدا كردند.دیگر«جوست لامپ»كه تابلوهای نفیسی برای خاندانهای اشراف ایرانینقاشی كرده است.خود شاه عباس دوم هم به نقاشی علاقه داشت و از اروپائیان تعلیم میگرفت و هماو بود كه برای نخستین بار چند جوان ایرانی را به اروپا فرستاد تا نقاشی جدید را فرا گیرند.از آن جمله است«محمد زمان»پسر حاجی یوسف كه شرح حال و آثار او در كتب اروپایی ذكر شده وانعكاس یافته است.»(نقل از صفحات ۴۰ و ۴۱ و نیز تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران،حسین محبوبی اردكانی،دانشگاه تهران،۱۳۵۴،جلد اول،ص ص ۲۳۲-۲۳۵).به هر حال چنانكهتمدن اسلامی ابتدا با صنایع و هنرهای بیگانه آشنا شده و درس صنعت و هنر آموخته،ناشی ازسهولت تغییر ماهیت آن بوده است.روح دینی به سرعت در آنها تغییر ایجاد میكرده است كه البتهاین امر مدتها طول كشیده تا هنری با روح دینی در عالم اسلامی تكوین یابد با این وجود بخشی ازصنایع و هنرها روح ممسوخ دنیوی خود را حفظ كردند و مجددا سر برآوردند.
۳) در زمان فتح مكه وجود ۳۶۰ بت(به صورت پیكره)و نقاشیهایی كه دیوارهای درونی كعبه راتزئین میكرد نشانه حضور هنر شرك بود كه به سفارش سران كافر كعبه و به دست هنرمندان بیزانسساخته شده بود.
۴) ماده هنر اسلامی از یكسو به جهان هند و بودایی یا هند و چین و از سویی به جهان اساطیری ایران ومصر و بین النهرین و از جهتی به تفكر حكمی یونانی-اسكندرانی پیوند میخورد.
۵) قصص معادل muthos در فرهنگ ما قبل یونانی است.قصص با اساطیر و اساطیر الاولین مرادفنیست.اساطیر از ریشه historia به یونانی است.قصص كه در قرن پنجم قبل از میلاد با ظهور فلسفهیونانی چونان وهم و خیال (fiction) دروغین پنداشته شد(فرهنگ اساطیر یونان و رم،پیرگریمال،ترجمه احمد بهمنش،تهران،امیر كبیر، ۱۳۶۷،ص چهار)حكایتی است قدسی و مینوی.
روایت قصص حادثهای است كه در زمان اولین،زمان شگرف بدایت همه چیز،رخ داده است. بهبیانی قصص حكایت میكند كه چگونه به بركت كارهای نمایان و برجسته موجودات مافوق طبیعی،واقعیتی،چه كل واقعیتیا فقط جزیی از واقعیت جزیرهای،نوع نباتی خاص، سلوكی و كرداریانسانی یا مؤسسهای پا به عرصه وجود نهاده است.بنابر این قصص همه متضمن ابداع و یا خلقتاستیعنی میگوید چگونه چیزی پدید آمده،موجود شده،و هستی خود را آغاز كرده است.
قصص از آنچه كه واقعا رخ داده و حقیقت دارد نشات گرفته است.مبادی قصص موجودات مافوقطبیعیاند.به تعبیر هیدگر این مبادی بنیاد میبخشند و طرح میافكنند و موجودیت قدسیبه موجودات میبخشند.درباره قصص هنر اسلامی رك به فصول آتی.
۶) چون تركان مسلمان بر پایتختبیزانس دستیافتند،خود را با شاهكاری از هنر معماری یعنیكلیسای جامع ایاصوفیه روبرو دیدند كه گنبدی آسمانگونه داشت. ظمتساختمانی این مكانمقدس نه تنها بر همه آثار معماری اسلامی برتری داشت-البته در سرزمین مسلمانان هند ساختمانیبا گنبدی بسیار بزرگتر پدیدار شد-بلكه فضای بیكران آن كه با اشراق و كیفیت كشف و شهوداسلام با وجود تفاوتی كه در مراسم و آداب دینی وجود داشت،شكوهمند مینمود.بیدرنگ اینمكان به دستسلطان محمد فاتح به مسجد تبدیل شد،بیآنكه در ظاهر آن دگرگونی ایجاد كند.مدتها گذشت تا زمانی كه موزائیكهای بالای سر در را كه مریم عذرا و نیز كروبیان را در پیرامونگنبد نشان میداد با كتیبهای قرآنی پوشانیدند.آیهای بس مناسب در آن نگاشتند كه همانا سوره نور باشد.شاید چنین احساس میشد كه این مكان مقدس كه تاریخ بنای آن به پیش از اسلام میرسیدكما بیش تجسمی از این آیه باشد. در حقیقت هم مضمون این آیه با این كلیسا نسبتی دارد،از آن رو كهحكمت و دانش كه پدیدهای است كلی با نام این كلیسا كه Sohia است دارای یك معنی و نیز فتححاصل هم امری الهی است.هنر اسلامی(زبان و بیان)،بوركهارت،ص ۱۵۱.معماران بزرگعثمانی سر انجام بر ماده این بنا ابداع صورتی نو نمودند،سنان معمار بزرگ ترك طرحی نو برایمساجد اسلامی در افكند تا فضایی مناسب با روح اسلام ابداع گردد.مسجد جامع سلطان سلیم كمالاین تجربه هنری بود.
۷) برای تفصیل مطلب رك به كتاب حكمت معنوی و ساحت هنر.
۸) بارزترین نمونه فرهنگهای اختلاطی،فرهنگ اختلاطی اسكندرانی است كه جامع همه فرهنگهایموجود در عصر خویش بود.در میان صورتهای مختلف فرهنگی صورت نوعی فرهنگ یونانی وجهغالب این فرهنگ است.
۹) از اینرو لازم است پس از پرداختن به وجوه یونانی هنر ایران قدیم به وجوه اساطیری و دینی آنبپردازیم.
۱۰) تاریخ هنرهای مصور،حسنعلی وزیری،تهران،هیرمند،ج ۱،۱۴۶.
۱۱) در اساطیر بودایی و تبتی این نقش به صورت«ماندالا»است.این ماندالاها انواع گوناگون دارند.
اغلب به صورت تصویریاند با چندین دایره متحدالمركز،در میان آنها مربعی است كه چهار دروازهدارد.هر دروازه به یكی از چهار جهت فضا گشوده شده است و در اصل دروازهها چهار مثلثاندبا مركزی كه هر كدام با تصویری مزین میشوند.سادهترین آنها«یانتر»است كه از دایرهای تشكیلیافته و در داخل چهارگوشی قرار گرفته است.این مربع چهار در دارد و هر یك به یكی از چهارجهت فضا باز است و در میان مربع سلسله مثلثهای وارونه قرا رگفته.نقطه مركزی در ماندالاها بهمثابه مركز عالم وجود و مبدا آفرینش است و مثلثها،دایرهها و مربعها همه تعینات وجودند.
۱۲) بتهای ذهنی و خاطره ازلی،داریوش شایگان،امیر كبیر،۱۳۵۵،ص ۱۹۴.
۱۳) «خؤرنه»و«فره»و«خواریش»در فرهنگ اوستایی مقامی خاص دارد و اساس جهانشناسیو انسانشناسی زرتشتی است.این لفظ به اوستایی«خورنه» xvaranah و فارسی قدیم«هورنه» hvarnah و پهلوی«خوره» xvarreh مبدل گردیده است.همین لغتبه صورت«فره» farrah در فارسی قدیم یاد شده و در فارسی«فر»و«فره»گردیده است.در آغاز به معنی چیز به دست آمده،چیزی خواسته،چیز مطلوب و در اعصار متاخر«خؤره»به معنی خواسته(دارایی)و نیز به معنینیكبختی و سعادت و لطف و تفضل به كار رفته است.در اوستا دو گونه خوره یاد شده است:خورهیا فره ایرانی و كیانی كه اولی ثروت و شكوه و خرد و دانش میبخشد و دومی موجب پادشاهی وكامیابی سران و بزرگان كشور میشود كه بعد از روزگار پادشاهی گشتاسب به كسی تعلق نگرفت تاسوشیانت،كه از فره ایزدی برخوردار است.شیخ اشراق سهروردی در حكمهٔ الاشراق،ص ۳۷۲-۳۷۱ از قول زردشت نقل كند:«فره نوری است كه از ذات خداوندی ساطع و به آن مردم بریكدیگر ریاستیابند و به معنویت آن هر یك بر عملی و صناعتی متمكن گردد».و نیز در رسالهپرتونامه میآورد: «هر پادشاهی حكمتبداند و بر نیایش و تقدیس نور الانوار مداومت كند،چنانكهگفتیم او را فره كیانی بدهند و فرنورانی بخشند و بارق الهی او را كسوت هیبت و بهاء بپوشاند ورئیس طبیعی عالم شود،و او را از عالم اعلی نصرت رسد و خواب الهام او به كمال رسد.»
۱۴) ارض ملكوت،هانری كربن،ترجمه ضیاء الدین دهشیری،مركز ایرانی مطالعه فرهنگها،۱۳۵۸،ص ۲۸.
۱۵) یعنی عالم جسمانی ظهور و جلوه و تمثل عالم روحانی است و تنزل آن به مرتبه پائین.این نظر درهمه ادیان و در هنرهای دینی و اساطیری كه در اطوار مختلف جلوهگر و ابداع شده است وجوددارد.
۱۶) برای كسب اطلاعات بیشتر به كتابهای مانی و دین او اثر تقیزاده و ملل و نحل شهرستانی،تاریخادبیات ایران تالیف همایی،ایران در زمان ساسانیان نوشته كریستین سن و دایرهٔ المعارف فارسی مصاحب رجوع كنید.
۱۷) نقاشی ایرانی از كهنترین روزگار تا دوران صفویان،فرهنگ و هنر،۱۳۵۵،اكبر تجویدی،ص ۴۱.
۱۸) هنرمند تصویرگر با توسل به خط و رنگ عالمی را كه متعلق هنر اوستبیان میكند.با وجودنحلهها و سبكهای مختلف نقاشی دو طریقه كلی را از جهت ابداع و محاكات عالم(نه مضامین و عوالم)میتوان دید.در طریقه اول در پرده نقاشی یك نقطه وجهه نظر و دید بیننده وجود دارد وخطوط اصلی پرده نقاشی به سوی آن نقطه متوجه است و در طریقه دوم نقاط متعددی وجود دارد.
در این مورد دوم گاه صورتی هیولایی وجود نقاط متعدد را نیز فاقد مبنای هرگونه شكل هندسیمیكند.این دو طریقه به پرسپكتیو یا فقدان پرسپكتیو در پرده نقاشی تعبیر میشود.در هنر اساطیریو دینی شرق و نیز هنر مدرن غرب از پرسپكتیو دوری گزیدهاند.اما در نقاشی یونان و روم وبه ویژه پس از عصر رنسانس تا پیدایی نحلههای مدرن و پست مدرن از پرسپكتیو تعبیتشده است.
و همین شیوه است كه پس از عصر رنسانس بر اساس علم مناظر و مرایای جدید مبنای هر قسمتصویرگری میشود و به آن پرسپكتیو خطی (linear ersective) میگویند.این روش ابتدا از سوینقاشان ایتالیایی و هلندی در قرن پانزده ابداع میشود و تحول اساسی در فضای نقاشی غرب بهپیدایی میآید.
همانطوری كه اشاره شد در پرسپكتیو یا وجهه نظر خطی هنرمند نقطهای در مركز نگاه بیننده فرضمیكند،همه خطوط به این نقطه میرسند(رجوع شود به كتاب art through the ages اثر arnerIelen ویرایش هفتم صفحه ۸ كه تصویر شام آخر را با رسم خطوط و نقطه نظر مبدا و مركز نشانمیدهد).دوری و نزدیكی اشیاء نسبتبه این نقطه سنجیده میشود و اشیایی كه از آن دورترندكوچكتر،و اشیایی كه نزدیكترند بزرگتر تصویر میگردند. این طریقه در حقیقت اختصاص بههنرمندان رنسانس دارد و هنرمندان رومی و یونانی وجهی دیگر از آن را به كار میگرفتند كه بداناشاره خواهد رفت.
به هر حال وجود دو طریقه در ابداع فضا و صورتهای نقاشی و كلا صورتتگری،به نحوی جلوهگرروح زمانه و عالمی است كه هنرمندان در آن سكنی گزیدهاند.این طرق با توسل به رموز و مظاهریخاص Symbolism عالم خویش را نمایش میدهد.تعالی و تدانی سمبولها نیز تابع معنایی است كههنرمند بدان تعلق پیدا میكند.گاه معنی چیزی جز همین جهان جسمانی بیش نیست،چنانكه دریونان و روم و دوره جدید اصل و اساس همین جهان است. پس در اینجا سمبول به نحوی مطابقعالم جسمانی است و اگر عالم جسمانی چیزی جز ماده و حركت،یا جز نقطه(اتم هندسی)كهحركت آن خط را ایجاد میكند و از آنجا فضای هندسی محسوس پدید میآید،نباشد،فضایپرسپكتیوی در نقاشی امری متعارف و طبیعی میگردد.
این فضای مكانیكی-هندسی از دو منبع علمی سرچشمه میگیرد:اول فضای هندسی اقلیدسی وعلم مناظر و مرایایی جدید كه ذكر گردید.دوم فضای هندسی مكانیكی و علم مناظر و مرایاییونانی-اسكندرانی و رومی.دومی را میتوان مبنای پرسپكتیو طبیعی دانست، و اولی را میتوانهمان پرسپكتیو خطی تصنعی یا اعتباری نامید.در پرسپكتیو طبیعی،طبیعت را آنچنانكه یونانیانادراك كرده بودند میتوان مشاهده كرد،علی الخصوص در آثار عصر كلاسیك هنر و علوم یونانی.
بر اساس علم مناظر و مرایای اقلیدسی،فضا و مكان چنان است كه هر بخش آن از نظر ما هوی بابخش دیگر متفاوت است.اشیاء هر یك مكان طبیعی خود را دارند و در جایگاه اصلی خود هویتواقعی خود را آشكار میكنند.حركتبه سوی این جایگاه به حركت طبیعی و خلاف آن به حركتقسری تعبیر میشود.فیزیك ارسطویی نیز بر پایه این اصول تكوین یافته است.در مقابل ایننظرگاه علم مناظر و مرایای خطی كه مبنای پرسپكتیو تصنعی است،فضایی را در نظر میگیرد كهپیوسته و متحد و برای همه اشیاء یگانه است،بدین معنی كه اگر دوربین عكاسی را به یك سمتمتوجه سازیم،در آن جهت عكس از یك صحنه برداریم،در آن عكس همه خطوط به سمتواحدی گرایش دارند،این تصاویر در همه جهات مشابه خواهند بود و تغییرات آنها تابع دید ناظرمیگردد-از جمله دوری و نزدیكی مكانی نسبتبه ناظر.در این طریقه از نگاه پرسپكتیوی بهجهان نیز هنگامی كه نقاش صحنهای را تصویر میكند با توسل به یك سلسله تدابیر مقدماتی از قبیلتعیین خط افق و نقطه دید اصلی و سطح محدود كننده مقابل و خطوط فرار دیگر،ترتیبی اتخاذمیشود كه پرده نقاشی فضایی بسان دوربین عكاسی با یك نقطه نظر ابداع كند و این با نگاهمكانیكی و تكنیكی جدید انسان به جهان مناسبت تام پیدا میكند.
كدامیك از دو نظرگاه فضای واقعی را نشان میدهد؟فضای هندسی مكانیكی یا فضای هندسیاقلیدسی(اولی تابع حس باصره بیننده است و دومی تابع ماهیت و طبیعت اشیاء)؟
پاسخ این است:هر دو،زیرا این دو تابع امری ورای خود و فوق علم انتزاعی(این علم از حسبر میخیزد.به همین دلیل است كه فلاسفه ارسطویی مذهب گفتهاند من فقد حسا فقد علما)بشریاندو از تلقی معنوی و تاریخی آدمی كه به اقتضای انكشاف حقیقت و ظهور و تجلی تاریخی آن درادوار تاریخی نشات میگیرند.پس هر بار چنانكه انسان طبیعتیا ماوراء طبیعتبرایش افق تجلیحقیقت میگردد و محسوسی كه آئینه نامحسوس میشود،طریقه ابداع و نمایش عالم متفاوتمیگردد و اگر این حقایق متجلی،اسماء الحسنی الهی باشد با غیر حجاب ظلمانی طاغوتی چنانكهدر مباحث آتی خواهد آمد، بیان هنری و طرق ابداع آن پر راز و رمز و غیر پرسپكتیوی خواهدبود.زیرا اساسا محسوس از جمله خط و رنگ و طرح صرفا سمبولهاییاند از عالم بالا نه عالممحسوس. به عبارتی هنر جلوهگاه عالم طولی میشود نه عالم عرضی(نسبتخلق به حق نسبتطولی است و نسبتخلق به خلق نسبت عرضی.چنانكه فی المثل ولایت پدر و رهبران سیاسی، رابطهای عرضی است اما ولایت الهی،رابطهی طولی است).
اساسا همانطوری كه یونانیان و متفكران دوره جدید عالم طبیعت را وصف یا تبیین كردهاند،نقاشان وصورتگران نیز به واسطه صورتهای خیالی خویش به ابداع آن پرداختهاند.و از آنجا تخیل ابداعییونانی و جدید به اقتضای روح زمانه در هنر هنرمندان ظاهر شده است.اگر به تعبیر هیدگر در عصرما قبل متافیزیك حكمای یونان طبیعت(فوزیس hysis ) را چون شكفتگی و مراحل رشد اشیاء وامور از آغاز تا پایان زندگی تلقی میكردند،هنرمندان نیز به نحوی دیگر به این دریافت میرسیدند.
اما درباره عالم طبیعی كه هنرمندان عصر اسلامی به ابداع آن میپرداختند و از قواعد پرسپكتیویونانی یا جدید تبعیت نمیكرد.برخی از مستشرقین تحقیقات مفصلی از نظرگاه تاریخی و حكمینمودهاند،و نویسندگان ایرانی نیز با تاسی از آنان قتبسیار به كار بردهاند.بعضی نیز از نظرگاهمعنوی عالم طبیعت هنرمندان عصر اسلامی را عالم ملكوت و مثال تلقی كردهاند،بدین معنی كهاز نظر آنان طبیعت از افق ملكوت برای این هنرمندان منكشف شده است كه تفصیل آن در فصلنقاشی اسلامی خواهد آمد.در اینجا اجمالا بگوییم كه اساسا فضای نقاشی عصر اسلامی با ملاكهایزیبایی شناسی و زمینه فكری و فلسفی و هنری و جهانشناسی نقاشانی كه این مینیاتورها را بوجودآوردهاند كاملا با زمینه فلسفی مفسران غربی معاصر آنها متفاوت ست.فلسفه دكارت كه در واقعزمینه اصلی تفكر جدید اروپایی است واقعیت را در فلسفه و علوم غربی و نیز در دید كلی غربیان بهدو قلمروی متمایز تقسیم كرد:«عالم فكر و اندیشه»و«عالم بعد و فضا»كه صرفا با جهان مادیمنطبق شده بود.هرگاه امروزه صحبت از فضا میشود،چه فضای مستقیم فیزیك نیوتونی مطرحباشد چه فضای منحنی فیزیك نسبیت،مقصود صرفا همان عالم زمان و مكان مادی فانی است كه باواقعیتیكی دانسته میشود.امروزه در غرب دیگر تصوری از فضا و مكان غیر مادی وغیر جسمانی باقی وجود ندارد و اگر نیز سخنی از چنین فضایی پیش آید آن را نتیجه توهم بشریدانسته و برای آن جنبه وجودی قائل نیستند.دیگر تصور فلسفه اروپائی از واقعیت جایی برایفضای واقعی لكن غیر مادی باقی نگذاشته است.ولی هنر تمدنهای دینی رستبا چنین فضاییسر و كار دارد.(عالم خیال و مفهوم فضا در مینیاتور ایرانی، ص۱۶-۱۷).
گفتیم كه در دوره جدید یعنی در عصر كلاسیك و باروك هنرمندان عالم را از منظر جسمانی وفیزیكی ابداع و محاكات میكردند،اما پس از طی تجربیاتی بر مبنای مناظر و مرایای رنسانسیسر انجام نظریه فیزیكی و نوری این جهانی از وضع قدیم خود به وضعی جدید وارد شد.در ایناوضاع هنر غربی كه به عصر هنر مدرن وارد میشود،پرسپكتیو خطی را رها میكند و صورتهایكاو و كوژ بر هنر تصویرگری غلبه پیدا میكند و افق دید انسانی تابع ساحات نفسانی و وهمی اومیگردد،در حالی كه در گذشته تابع ساحت جسمانی و حسی به معنی تكنیكی و مكانیكی لفظ بودكه در آن طبیعت«بیجان»تلقی میشد.در هنر پست مدرن،هنر آزاد از هر قید و بندی محسوبگردید،لذا هنرمند بیمحابا جهان هیولایی خویش را بیرحمانه بر پرده خیال نفسانی خویش كشید.برخی از ظاهر پرستان و سادهاندیشان این را با روحانیت هنر سنتی یكی انگاشتهاند و چونصورتگری مدرن فاقد هرگونه پرسپكتیو تصنعی و طبیعی استبه زعم آنان جهان صورتگران باجهانی كه در قرون وسطی و عالم اسلامی جلوه كرده بود پیوند میخورد.
۱۹) از نظرگاه اشپنگلری كه شئون فرهنگی و تمدنی در كل ارگانیك عالم كبیر و صغیر همبستگی پیدامیكند در اینجا نیز به نحوی میتوان از وحدت و هماهنگی فضاهای بسته خانه و شهرهای قدیمایران و ساحتبینش تخیلی قوم ایرانی،میان فضاهای چند سطحی در نقاشی و اصل تاویل درمعارف دینی شیعه،میان تناسبات معماری و ردیفهای موسیقی ایرانی،سخن گفت.
۲۰) در اصطلاح یونانی،اشعار نوع اول را لیریك از Lyre (عود)«بزمی»و اشعار نوع دوم را اپیك Eic «رزمی»و شاخه فرعی را Drama تمثیلی مینامند.
۲۱) تئودور رایزمان در كتاب مسائل تاریخ فلسفه عقل اساطیری ما قبل متافیزیك و فلسفی را«عقللاهوتی»میخواند كه با متافیزیك یونانی«ناسوتی»میشود و با غلبه تفكر دینی در قرون وسطیدوباره«لاهوتی»میگردد.در دوره جدید عقل مجددا به زمین باز میگردد و در آن سكنی میگزیندتا نحوی دیگر از تفكر ناسوتی را تجربه كند.برای تفصیل مطلب رجوع شود به مبحث«پیداییو ابداع اثر هنری».
۲۲) تاریخ ادبیات عرب،ج.م.عبد الجلیل،ترجمه آ.آذرنوش،تهران امیر كبیر،۱۳۶۳، ص ۳۸-۳۹.
۲۳) پس از فتوحات اسلامی نیز عربان امی بدوی نسبتبه آثار هنری سرزمینهای فتح شده بیگانه ماندهو به آنها اعتنایی نداشتند و جز توجه به غنیمتهای لذت بخش و غرور آفرین هرگز به گرد اندیشهپرداختن به هنر تجسمی و ساختن اشیاء هنری نگشتند.
منبع : بنياد انديشه اسلامي
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست