پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


گاز بده، تفریح نکن!


گاز بده، تفریح نکن!
چند روزی است که برای برگزاری یک سری سمینار به یکی از شهرهای خوزستان، مسجد سلیمان سفر کرده ام. دیروز با جمعی از خانواده و بستگان به گردش در منطقه ای خوش آب و هوا از شهر رفته بودم. هوای عالی، مناظر فوق العاده زیبا و حتی خارق العاده مواردی بودند که دل و ذهن انسان را به سوی خود می کشید و برای لحظاتی احساس می کردیم از مسائل این دنیا آسوده ایم!
در این بین، از آن جمله چیزهایی که واقعا مرا تحت تاثیر قرار می داد و باعث می شد تا نهایت لذت را ببرم، رانندگی کردن در گردنه ها در ارتفاعات بالا، در جاده های میان دشت که انگار تمامی نداشت و در جاده های بین جنگل بود.
کافی است آن صحنه ها را در ذهنتان مجسم کنید. موسیقی ملایم، هوای خنک، عوض کردن مداوم دنده و صدای پر غرور موتور اتومبیل و دنبال کردن خط های جاده در کنار دیدن مناظری که باعث می شد تا برای ورود به آنها در پوست خود نگنجید! همه این زیبایی ها دلایلی بودند که انسان را با دعوت به آرامش و دلپذیری به یاد کردن یکتایی بی مانند و آفریدگار فرا می خواند و در آن ساعت ها مدام با خود آرزو خواهید کرد که ای کاش این لحظه را هرگز پایانی نباشد!
اما هم در آن لحظه و هم حالا که سرگرم نوشتن این مقاله هستم معتقدم که بر خلاف آنکه ما لیاقت بسیاری برای داشتن خوشی ها و لذت ها و شادی ها و مهمتر از آن آرامش را داریم، خودمان آنرا نفی یا حتی کتمان می کنیم! درواقع موقعیت تفریح و شادی و رسیدن به آرامش در همه جا هست اما این ما هستیم که آنها را نادیده می گیریم و به جای تلاش برای رسیدن به آنها، از هیچ تلاشی برای پایمال کردنشان دریغ نمی کنیم.
اجازه بدهید برای آنکه منظورم را بهتر متوجه تان کنم علت اصلی نگارش این مقاله و همچنین نام آنرا برایتان توضیح دهم. داستان نوشتن این مقاله از آنجایی شروع می شود که ما دیروز برای رفتن به یک تفریح دست جمعی آماده می شدیم. عده ای که زودتر آماده شده بودند دائما نق می زدند که چرا دیر آماده شده اید، دیر شد، دیر می رسیم، الان دیگر دیر است. انگار که قرار بود به پرواز خارجی برسیم اما قرار بود ما به دامان طبیعت برویم و ساعت ده صبح با ساعت یک ظهر هیچ تفاوتی نداشت چرا که ما می خواستیم در آنجا باشیم تا از هوا و مناظر و با هم بودن لذت ببریم.
من عادت دارم همیشه با سرعتی متعادل رانندگی کنم و مخالف سبقت های غیر مجاز، عجله کردن و یا لج کردن با سایر رانندگان هستم اما از آنجایی که سایر همراهان فکر می کردند که دیرشان شده است با شتاب و سرعتی بالا مسیر را طی می کردند و گلایه شان به من آن بود که تو خیلی آهسته رانندگی می کنی و جالب آنکه نود تا یکصد کیلومتر سرعت در ساعت برای آنها سرعت پائین بود!
این داستان در زمان برگشت هم بر همین منوال بود و حالا به خاطر آنکه زودتر به خانه برگردیم سرعت ها بسیار بیشتر شده بود! جاده های باریک، مسیر شلوغ و آسفالت های قدیمی و پر از چاله و کندگی و تکان های شدید که همه از تاثیرات رانندگی با سرعت بالا بود به همین خاطر تصمیم گرفتم برخلاف آنکه اتومبیل من پرقدرتر از سایرین بود از سرعت خود تا اندازه درج شده به روی تابلوهای کنار جاده بکاهم و با سرعت قانونی به راه خود ادامه دهم.
در این بین من بقیه سرنشینان همراهم شاهد صحنه های جالبی بودیم. لذت بردن از موسیقی، هوای تازه ای که به صورتمان می خورد، دیدن پرندگان و شنیدین نغمه های دل انگیز آنها، خورشید پشت ابرها، رقص چمنزار، کوه هایی که با گل های زیبا و علف آراسته شده بودند و ...
بله! وجود این آرامش تنها دلیلی بود که سرنشینان اتومبیل من نیمی از مسیر را با خیال آسوده به خواب فرو رفتند و در مورد سرنشینان دیگر احتمالا چیزی جز طی مسافت با ترس از تصادف، پرت شدن از پرتگاه، منحرف شدن از محور جاده و از این قبیل نبوده است.
درواقع آنچه من دیروز به آن پی بردم این است که بسیاری دائما پدال گاز اتومبیل خود را بیشتر می فشارند تا زودتر به مقصد برسند اما هر چه که اصرار و فشار بر آن بیشتر می شود از لذت آنها برای دیدنی ها و شنیدنی ها کم می شود و در آخر هم از کف می رود!؟
این همه عجله برای چیست؟ مگر هدف ما لذت بردن نبوده است؟ مگر قرار نبوده است که این لذت ها به وسیله تفریح و گردش به دست بیاید پس در این بین حکایت سرعت بالا و تبدیل جاده های کوهستانی به جاده های &#۰۳۹;مسابقات رالی کوهستان&#۰۳۹; چیست؟!
حالا که دقیقتر به این موضوع فکر می کنم می بینم که نصف بیشتر زندگی ما به همین ترتیب است. گاز بده و تفریح نکن! عجله، عجله، عجله! درواقع ما انسان ها دائما در حال مبادله زمان حال و لحظه ی پیش رو با گذشته یا آینده هستیم و نعمات و زیبایی های حال را درک نمی کنیم.
شاد نیستم چرا که ماه گذشته کسی را از دست داده ایم، کسی که برای همیشه رفته است، مرده است! از آنچه داریم امروز لذت نمی بریم چرا که شاید فردا نیاز باشد و خودمان نیستیم چرا که قبلا می خواستیم، امروز بهتر باشیم.
داده ها و نعمات و زیبایی های اطراف ما زیاد هستند. فقط ما هستیم که باید با چشم دل به آنها بنگیریم. همه چیز در اختیار ماست و مسئولیت هم تنها متوجه خودمان است. همه چیز مهیا است و خودمان هستیم که آنها را از بین می بریم و یا نادیده می گیریم. موقعیت ها همیشه وجود دارند به شرط آنکه ذهنتان به دنبال موقعیت ها بگردد. زیبایی ها همیشه در زندگی هست، به شرط آنکه جستجوگر زیبایی های زندگی باشید.
ذهن شما به دنبال چیست؟ اگر چیزی به جز تصاویر مخدوش و نامفهوم نمی بینید و دائما در استرس به سر می برید کافی است کمی از فشار پدال گاز زندگی تان بکاهید. آن وقت به نکاتی در زندگی خود خواهید رسید که قبلا هرگز ندیده و تجربه نکرده بودید! نمی خواهم منکر لازمه شتاب در زندگی شوم اما با عجله های بی جا و بی دلیل و فاکتور گرفتن از لحظه حال لذت بردن، به امروز و آینده خود پشت خواهید کرد.
به تابلو ها و نشانه ها توجه کنید. از سمت راست برانید، از سرعت خود بکاهید!؟
نویسنده: توماج فریدونی
منبع: www.Blog.Toomaj.com
علی نامدار