سه شنبه, ۲۴ مهر, ۱۴۰۳ / 15 October, 2024
مجله ویستا

عاشورا از نگاه مولوی


عاشورا از نگاه مولوی
حماسه معراج خونین عاشقانه سالار شهیدان، حضرت ابی‌عبدالله امام حسین علیه‌السلام سلاله پاک رسول اکرم خاتم النبیین حضرت محمد مصطفی صلوات‌الله علیه در آثار مولانا در سیاق ( context ) و چارچوب ( framework ) توحید و «سیر محبی» به سوی توحید ربوبی، معنی و مفهوم پیدا می‌کند. حضرت حق جل جلاله رب حسین است و «سلطان عشق خونین»، مربوب حضرت محبوب است.
مثنوی مولانا، کتاب «توحید» است و سیر عاشقانه به سوی حضرت هوالاول والاخر و الظاهر و الباطن. (۳ حدید) و کتاب دیوان کبیر کلیات شمس تبریزی مولانا «عشق نامه» اوست; «یا انیس من لا انیس له»; «یا من لا یرغب الا الیه»; «یا خیر المرغوبین» (دعای جوشن کبیر).
مولانا در این دو کار بزرگ خود، به حماسه امام حسین (ع) از دید عرفانی پرداخته است. در این وجیزه به روایت مولانا از امام حسین (ع) در چهار غزل کلیات شمس و یک حکایت از مثنوی پرداخته می‌شود.
کلید واژه‌های فهم مقام منیع و بی‌نظیر سیدالشهدا حضرت امام حسین علیه السلام در مثنوی و دیوان شمس عبارتند از: عشق عاشقی شهید شهادت فدایی بلا مرگ پارسا فنا قا خسرو دین خسرو غیب وصل دوست پیشتازان و طلایه‌دار سلوک زندان عاشورا کربلا یزید / فراق شمر عزا تقابل کاراکترها و صفات و خصایل.
در آثار مولانا، عموما شهید و حسین مترادف یکدیگرند و حتی می‌توان گفت که واژه گلگون شهید و مقام عظمای شهادت به اصطلاح فنی انصراف دارد بر شخصیت جامع و یگانه امام حسین که انسان کامل است.
از نگاه مولانا، حضرت سیدالشهدا (ع) از سوز و شوق دل الهی‌اش، هر لحظه طلب استعلای وجودی می‌کند و حضرت محبوب، آواز قبول وصال سر می‌دهد; «دل» فی حد ذاته عرش پروردگار است و او نیز همچون حسین در پی سفر و معراج به مبدا اعلی است. در غزل ۲۳۰ کلیات شمس، امام حسین (ع) سنگ محک و معیار است که دل که جایگاهی است رفیع و همه اعمال و احوال و مقامات وجودی آدمی به آن بستگی دارد، به حسین تشبیه می‌شود، نه آن‌که حسین به دل تشبیه شود. از نظر عرفا در نظام هستی خلاصه موجودات «آدمی» است و خلاصه آدمی «دل» است.(نک: شیخ صفی‌الدین اردبیلی صفوه الصفا ص۴۴۳) و تنها بیت دوم این غزل، کافی است برای بیان نهایت سرسپردگی و شیفتگی مولانا به امام حسین (ع). در مقابل چنین مرتبه متعالی، یزید و سمبل کامل جدایی و دوری از حضرت حق جل جلاله است.
شهیدان قافله کربلا، سمبل اعلای شهیدان تاریخند که مقامات سلوک خونین عاشقانه خود را در دشت پر بلای امتحان خونین الهی در کربلا، سرافرازانه گذراندند. آنان به ظاهر مرده‌اند، اما در واقع به زندگی اعلای طیبه در عالم غیب که برتر است از عالم ظاهر استعلا یافته‌اند. مولانا در اینجا شهیدان کربلا را نمونه متعالی آیه شریفه قرآن در باب شهدا برمی‌شمارد; و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل‌الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون (۱۶۹ آل عمران).
کاروان شریف اسرای کربلا از نظر دشمن که محجوب و بعید است از سلطان وجود اسیرند، اما بر خلاف این کوردلان آنان «شاه مقام قرب دوست»ند; ‌مقامی که بین آنان و حضرت محبوب، هیچ مانعی نیست.
از نظر عرفا، بهشت دو نوع است: عام و خاص. بهشت عام، بهشت اکل و شرب و مناکحه است که از برای بندگان عام است، اما بهشت خاص، مقام لقا و وصال و مشاهده حضرت حق تعالی است که بهشت بند گان خاص است. (شیخ صفی‌الدین اردبیلی صفوه الصفا ص ۴۳۷ ۴۳۸). مولانا، امام حسین و شهیدان کربلا را مقیمان بهشت وصال حضرت دوست که بهشت بندگان خاص است، معرفی می‌کند که قفس دنیا را شکسته‌و پرواز ابدی کرده‌اند به کوی دوست. توانگر شکوفه وصال سیدالشهدا، شهره آفاق شده و او خورشید فروزان و به ثمر نشسته محفل واصلان محبوب است. امام حسین (ع) به این مقام والا رسیده است، چون ریشه درخت وجود مبارکش، توانگر شده است از ذات اقدس الهی.
ز سوز شوق دل همی زند عللا
که بو در رسدش از جناب وصل صلا
دلست همچو حسین و فراق همچو یزید
شهید گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا
شهید گشته بظاهر حیات گشته
به غیب اسیر در نظر خصم و خسروی بلا
میان جنت و فردوس وصل دوست مقیم
رهیده از تک زندان جوع و رخص و غلا
اگر نه بیخ درختش درون غیب ملیست
چرا شکوفه وصلش شکفته است ملا
خموش باش و ز سوی ضمیر ناطق باش
که نفس ناطق کلی بگویدت افلا
کلیات شمس تبریزی: غزل ۲۳۰
در غزل ۲۱۰۲ کلیات شمس مولوی، اشاره کوتاه اما پر مغز می‌نماید به اصل منیع «فنا در توحید فعل» و می‌گوید رمز نبودن، فرق ماندن و رفتن برای حسین آن است که او چون به مقام فنای توحید فعل رسیده است، اراده و فعلش مستهلک در توحید است. او تسلیم اراده و تدبیر الهی است. (نک: صفوی سید سلمان تهران ۱۳۸۶).
حسین و شهدا با دوری جستن از آرزوها و امیال نفسانی با ساحت عشق آشنا شدند. او فدایی معشوق است و خون خود را در این معاشقه بر آستانه محبوب می‌ریزد، چرا که برای او مسئله بودن یا نبودن نیست، بلکه مسئله فنای عاشقانه است. (نک: شکسپیر هملت). حسین و عاشقان حسینی صفت در پی بلا و سختی‌ها و مشکلات وجودی‌اند در برابر عوام و واماندگان که فراری از تدبیر الهی‌اند.
مولانا در این غزل نیز با روش مطالعه مقارنه‌ای، کوشش می‌کند فهم بهتری از حسین و عاشقان حسینی و «واماندگان» راه حماسی کربلا نشان دهد.
چیست با عشق آشنا بودن
به جز از کام دل جدا بودن
خون شدن خون خود فرو خوردن
با سگان بر در وفا بودن
او فدائیست هیچ فرقی نیست
پیش او مرگ و نقل یا بودن
رو مسلمان سپر سلامت باش
جهد میکن به پارسا بودن
کین شهیدان ز مرگ نشکیبند
عاشقانند بر فنا بودن
از بلا و قضا گریزی تو
ترس ایشان ز بی بلا بودن
شیشه می گیر و روز عاشورا
تو نتانی به کربلا بودن
کلیات: غزل ۲۱۰۲
اما طولانی‌ترین و مشهورترین غزل مولانا در باب عظمت و علو مقام حسین و شهیدان کربلا، غزل ۲۷۰۷ کلیات شمس است. مطلع غزل شهیدان الهی و بلاجویان معاشقه کربلایی است و پایان آن به زیبایی ارجاع است به انسان کامل و خورشید موعود که شاهد است و ناظر و اصل نزول انوار الهی است در عالم ممکنات.
در این غزل، شهیدان و عاشقان مترادفند. شهیدان به یاری تجرد وجودی و معرفت که مقدمه عاشقی است و «بال‌های عاشقی» از مرغان هوایی نیز بهتر پرواز در ساحت حضرت دوست می‌کنند. «یحبهم و یحبونه» (۵۴ مائده). آنها شاهان عالم غیبند و به کمک عشق باب‌های عوالم پنهان را گشوده‌اند. یکی از رمزهای توفیق آنها در پرواز عاشقانه رهایی از انواع خود است. آنها ار آن جهت که فانی و باقی در: عقل عقل» شده‌اند در ناکجاآبادند. (نک صفوی سید لندن ۲۰۰۷).
از بیت پنجم غزل رابطه شهیدان واصل را با سالکان بیان می‌کند. رهایی شهیدان اثر وجودی در رهایی دیگر سالکان نهاده است. آنها با شکستن در زندان تو در توی طبیعت و نفس خود، باب مخزن اسرار الهی را گشوده‌اند. اول نفی است و سپس اثبات.«لا اله الا الله». «لا اله الا هو»(۲۵۵ بقره) «لا اله اله انت». شهیدان که واصل به محبوب شده‌اند و حسین که سید و سالار آنهاست، نوای فقیران و درویشان کوی دوستند.
شهیدان حسینی مقیم دریای وجود بیکران حضرت واجب الوجوداند که این عالم تجلیات اسما و صفات اوست. هوالله الخالق الباری المصور له الاسماءالحسنی یسبح له ما فی السوات والارض و هو العزیز الحکیم. (۲۴ حشر) « الله لا اله الا هو». «لا اله الا انت» که در روز الست آشنایش بودند.«الست بربکم؟ قالوا بلی». (۱۷۳ اعراف) در بیت هشتم مولانا اشاره به یکی از اصول عرفان نظری می‌کند که می‌گوید انواع دنیاهای عالم ناسوت هیچ اندر هیچ است و توخالی و گذرا و میراست. سپس مبتنی بر آن آدمیان را به عرفان عملی دعوت می‌کند. آن‌گاه گویی پیام امام حسین (ع) را می‌دهد که ای مدعیان اگر از قبیله مایید و کربلایید، اهل صفا باش و دل را منور به نور خدا بگردان.
کجایید ای شهیدان خدایی
بلا جویان دشت کربلایی
کجائید ای سبک روحان عاشق
پرنده‌تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را در گشایی
کجائید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وامداران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بی نوایی
در آن بحرید کین عالم کف اوست
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت‌های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کین نقش سخن شد
بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق
که اصل اصل هر ضیایی
مولوی در داستان شیعیان حلب در دفتر ششم مثنوی ابیات ۷۷۷ ۸۰۵ به بیان عظمت معنوی و بلندی تبار و صفات برجسته امام حسین و آسیب‌شناسی برخی از عزاداران حسینی می‌پردازد و بیان می‌کند که غصه قصه حسین برای هر که به راستی پیرو خداوند و رسول خدا باشد، بس عظیم است، زیرا هر که حضرت محمد را دوست دارد، باید امام حسین را نیز دوست داشته باشدو هر که حسین منی و انا من حسینی; قدر عشق گوش عشق گوشوار. همچنان که آدمی گوش را دوست دارد، گوشواره را نیز دوست دارد; ‌گوش کنایه از حضرت محمد(ص) و گوشواره کنایه از امام حسین (ع) است.
عزاداری و تعظیم شعایر روح پاک سید الشهدا از نظر مومن از صد طوفان نوح نیز مشهورترست. مولوی در دو بیت ۷۹۱ و ۷۹۲ با تاکید بر لفظ مومن وکیفیت نسبت آن با حسین تولای حسین (ع) و تبری جستن از دشمنان امام حسین (ع) را از نشانه‌های ایمان و مومنی معرفی می‌کند; گویی، مولانا به این پاره زیارت عاشورا نظر داشته است: یا ابا عبدالله لقد عظمت الرزیه و جلت و عظمت المصیبه بک علینا و جمیع اهل الاسلام. یا ابا عبدالله به درستی بزرگ است سوگت و سترگ است و عظیم است مصیبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام. از حسین به نام روح سلطانی و شاهنشاه یاد می شود که با توجه به بقیه اشعار مولانا و سیاق گفتمان سوم دفتر ششم که داستان مذکور، بخشی از آن است، مقصود سلطان عشق است. (نک: صفوی سید سلمان ۱۳۸۶) و همچنین حسین «خسرو دین» خوانده می‌شود. هیچ‌یک از صحابه و خلفا را مولوی به این لقب نخوانده است. امام حسین (ع) نمونه اعلای عاشق صادق واصل است. او خسرو دین است و شاهنشاه عاشقان است که از قفس دنیا رها شده و استعلا یافته است به عالم غیب.
سپس مولانا می‌گوید: ای عزاداران بر خود بگریید که فرسنگ‌ها از ارزش‌های حسینی دورید. شما بر حسین مگریید، در حالی که باید بر قلب و ایمان خرابت نوحه کنی که وابسته به مزخرفات این دنیای دنی‌شده‌اید. سپس پاسخ مدعیان دروغ دینداری را می‌دهد و می‌گوید: دینداری نشانه دارد; از جمله نشانه‌های آن «توکل» «جانبازی» «بی نیازی» «فرخی معنوی» و «بخشندگی» است که در شما یافت نمی‌شود. اگر حسینی هستید و از شراب عشق الهی نوشیده‌اید، چرا آثار در اعمال و رفتارتان دیده نمی‌شود؟
روز عاشورا نمی‌دانی که هست
ماتم جانی که از قرنی به است
پیش مومن کی بود این غصه خوار
قدر عشق گوش عشق گوشوار
پیش مومن ماتم آن پاک روح
شهره‌تر باشد ز صد طوفان نوح
ب۷۹۰ ۷۹۳ دفتر ششم مثنوی
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
ز آنکه بد مرگی است این خواب گران
روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه چه درانیم و چو خاییم دست
چونکه ایشان خسرو دین بوده‌اند
وقت شادی شد چو بشکستند بند
سوی شادروان دولت تاختند
کنده و زنجیر را انداختند
روز ملک است و گش و شاهنشهی
گر تو یک ذره از ایشان آگهی
ورنه ای آگه برو بر خود گری
ز آنکه در انکار نقل و محشری
بر دل و دین خرابت نوحه کن
که نمی‌بیند جز این خاک کهن
ور همی بیند چرا نبود دلیر
پشتدار و جان سپار و چشم سیر
در رخت کو از می دین فرخی
گر بدیدی بحر کو کف سخی
آنکه جو دید آب را نکند دریغ
خاصه آن کاو دید آن دریا و میغ
مثنوی دفتر ششم ب ۷۹۵ ۸۰۵
مولانا در غزل ۴۳۶ کلیات شمس فروزانفر برابر با غزل ۱۸۱ کلیات شمس استاد دکتر توفیق سبحانی، برخی دیگر از نشانه‌های عاشقان راستین را بیان می‌کند که عبارتند از: جوشش ابدی اشک شوق و فراق و وصال مراقبه استشمام بوی جام الهی وفا و یاری طالب لطف الهی زهد و تقوی و استقامت; اللهم الرزقنا.
گفتا که کیست بر در؟ گفتم: کمین غلامت
گفتا: چه کار داری؟ گفتم: مها سلامت
گفتا که: چند رانی؟ گفتم: که تا بخوانی
گفتا که: چند جوشی؟ گفتم که: تا قیامت
دعوی عشق کردم سوگندها بخوردم
کز عشق یاوه کردم من ملکت و شهامت
گفتا: برای دعوی قاضی گواه خواهد
گفتم: گواه اشکم زردی رخ علامت
گفتا: گواه جرحست تر دامنست چشمت
گفتم: به فر عدلت عدلند و بی غرامت
گفتا: که بود همره؟ گفتم خیالت ای شه
گفتا: که خواندت اینجا؟ گفتم که: بوی جامت
گفتا: چه عزم داری؟ گفتم وفا و یاری
گفتا زمن چه خواهی؟ گفتم که لطف عامت
گفتا: کجاست خوشتر؟ گفتم: که قصر قیصر
گفتا: چه دیدی آنجا؟ گفتم: که صد کرامت
گفتا: چرا خالیست؟ گفتم: ز بیم رهزن
گفتا: که کیست رهزن؟ گفتم: که این ملامت
گفتا: کجاست ایمن؟ گفتم که زهد و تقوی
گفتا: که زهد چه بود؟ گفتم: رو سلامت
گفتا: کجاست ایمن؟ گفتم: به کوی عشقت
گفتا: که چونی آنجا؟ گفتم: در استقامت
خامش که گر بگویم من نکته‌های او را
از خویشتن برآیی نی در بود نه بامت
● جمع‌بندی:
از دیدگاه مولانا شهیدان عاشقند. امام حسین (ع) سید و سالار و شاه شهیدا ن است . شهیدان پابرنفس اماره گذاشته‌اند و از خودخواهی و امیای دنیوی جدا و در حضرت حق فانی شده و در حضرت محبوب به مقام بقا رسیده‌اند.
کلید واژه‌های صدر مقاله، بیانگر جغرافیای فکری هندسه معرفتی و کهکشان وجودی امام حسین نزد مولانا جلال الدین بلخی خراسانی است; فاعتبروا یا اولی الابصار.
به باطن همچو عقل کل به ظاهر همچو تنگ گل دمی الهام امر قل دمی تشریف اعطینا (کلیات ۵۴)
ابتر بود عدویش و آن منصبش بماند در دیده کی بماند گر در فتد در و خس(کلیات۱۲۱۱ )
سید سلمان صفوی
منابع:
۱. قرآن مجید
۲. زیارت عاشورا
۳. مولانا جلال الدین کلیات شمس تبریزی ویراسته فروزانفر بدیع‌الزمان تهران ۱۳۸۴.
۴. مولانا جلال الدین دیوان کبیر کلیات شمس تبریزی نسخه قونیه سبحانی توفیق تهران ۱۳۸۶.
۵ . مولانا جلال الدین مثنوی نیکلسون.
۶. صفوی سیدسلمان تشیع معنوی مولوی تهران ۱۳۸۵.
۷. صفوی سیدسلمان ساختار کلی دفتر ششم مثنوی مولوی کنفرانس بین‌المللی مولوی تهران ۱۳۸۶.
۸. صفوی سیدسلمان ساختار کلی دفتر سوم مثنوی مولوی کنفرانس بین‌اللملی استانبول ۱۳۸۶.
۹. ابن بزاز اردبیلی صفوه الصفا در احوال شیخ صفی‌الدین اردبیلی تصحیح طباطبائی مجد غلامرضا تهران ۱۳۷۶.
منبع : روزنامه حیات نو