دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


مظلومیت فرهنگ مهجوری میراث تاریخی


مظلومیت فرهنگ مهجوری میراث تاریخی
برخی پدیده ها، هر چند ساده و پیش پا افتاده بنماید، چون نیک بنگری نشانه یک مفهوم بسیط و فراگیر است؛ حتی می تواند برآیند پیچیدگی های مسائل گوناگون و تنیده در هم باشد. برای نمونه، تصویر یا منظره انباشتن شاخه های تیرآهن در کنار یک برج تاریخی شهر مراغه، برای آنان که می بینند و می گذرند، شاید هیچ معنایی نداشته باشد و انگیزه ای برای تفکر پدید نیاورد، اما برای آنها که با دیده بصیرت می بینند و می اندیشند، هم تلخ و غم انگیز است، هم حاکی از بی اعتنایی آشکار و عریانی است که ریشه در ناآگاهی و بی دانشی دارد؛ بی اعتنایی به خود و دیگران؛ بی اعتنایی به حقوق خود و دیگران؛ یعنی حقوق فردی و اجتماعی که تعبیر تازه آن حقوق شهروندی است. همچنین این گونه تصویرها و منظره ها از بی اعتنایی به هویت خود و دیگران که بخشی از هویت ملی است و بی اعتنایی به ریشه ها، ارزش ها و اصالت های فرهنگی، هنری و تاریخی که شأن و شخصیت و هویت ما را می سازد و در واقع پشتوانه آن است، حکایت دارد.
آری، تفاوت بسیار است میان دیدن و نگاه کردن؛ از این رو، چون ژرف بنگری، اندوهی تلخ بر دل و جانت می نشیند و در شگفت می مانی که این بی اعتنایی و نادیده گرفتن ارزش ها ـ اگر بی اعتنایی بتواند بیانگر این معنا باشد ـ از کجا آب می خورد و چگونه است که انسان می نگرد، اما نمی تواند این همه ارزش و اصالت فرهنگی و تاریخی را ببیند و درک کند؟ به گفته یک اندیشمند، سرچشمه بسیاری از آسیب ها و خسارت های فرد و جامعه ناآگاهی و بی دانشی است و این نظریه کلی در تبیین انگیزه های تعرض آشکار به آثار فرهنگی و تاریخی که می تواند نشانه و نماد هویت یک شهر و مردمان آن باشد، مصداق دارد.
این تعرض و تهاجم و این تدارک آشکار برای تخریب که ظاهر آن تدارک برای «ساختن» است، شاید نشانه خودخواهی محض باشد، اما در واقع حاکی از خودخواهی کسی است که سود و زیان حقیقی خود را نمی داند؛ مانند آن کس که بر سر شاخ بن می برد یا تیشه به ریشه خود می زند.
● ثروت ملی
آثار فرهنگی و تاریخی، ثروت ملی است. ما ثروت های ملی بسیار داریم؛ کوه و دشت و جنگل، گونه های گیاهی و جانوری، معادن و منابع زیرزمینی (معدن های طلا، اورانیوم، نفت، نیکل، آهن و...) و حتی کویر و بیابان. آری، کویرهای سرزمین ما هم ثروت های ملی هستند؛ کویرهایی که ۳۰ نوع ماده معدنی پرارزش (فلز، شبه فلز، املاح و...) از آنها به دست می آید. نوشته های عالمانه دکتر کردوانی، استاد دانشگاه و پژوهنده و کاوشکر کویر را بخوانید تا دریابید در این وادی سوزان بی آب و علف چه ثروتی نهفته است... نیروهای جوان و نوجوانان ما هم ثروت های ملی هستند؛ همچنین نیروهای کارآمد، ماهر و متخصص و نخبگان و فرهیختگان باتجربه...
اما آثار فرهنگی و تاریخی، به مثابه ثروت ملی، با هر ثروت دیگر تفاوت دارند؛ زیرا، افزون بر ارزش های مادی غیرقابل تصور، هویت فردی و تاریخی ما را می سازند، نشانه های هویت ما هستند و مختصات شناسنامه ما و کشور ما به شمار می آیند، با آنها می توانیم سربلند باشیم و به عنوان یک ملت متمدن کهن به جهانیان فخر بفروشیم. اگر این آثار از دست برود و فراموش شود، دیگر چیزی جای آنها را پر نمی کند.
در مصر سنگ نوشته ای است که نشان می دهد کانال سوئز را ایرانیان در دوران فرمانروایی داریوش حفر کرده اند. این نشانه تاریخی ابعاد و مفاهیم گوناگونی دربردارد. افق قلمرو گسترده فرمانروایی ایرانیان را در دوران باستان نشان می دهد. نشان دهنده اقتدار، عظمت و اعتلای علمی و فرهنگی پدران ما در آن روزگار است. آیا چیزی می تواند جایگزین ارزش این اثر تاریخی شود؟
● اثر تاریخی در مجموعه پدیده های شهری
ببینیم یک اثر تاریخی در مجموعه پدیده های شهری چه معنا و مفهومی دارد.
شهر را در اصطلاح علمی و تخصصی یک موجودیت مدنی می شناسند و بر این مبنا، شهرسازی همانا فن و فلسفه بنای شهرهاست. این موجودیت مدنی بار مدنی هم دارد، زیرا برآیند پدیده ها، رویدادها، طرح ریزی ها و قوانین و مقررات گوناگون و دگرگون شونده است.
بدیهی است که شهر به مثابه یک مجموعه تابع نیروها و انگیزه های تأثیرگذار همواره و در طول دوران ها، روبه دگرگونی دارد؛ البته، برخی بیشتر و برخی کمتر که این نیز تابع شرایط زمانی، اقتصادی، زیست محیطی و حتی دگرگونی های جغرافیایی است. بر این سیاق، شهروندان هم تغییر می کنند، چنانکه حتی در طول عمر یک نسل، اندیشه ها، رفتار اجتماعی و خواست ها و نیازهای آن نسل دگرگون می شود.
این تغییر و تحول ممکن است در برخی شهرها کند و آهسته باشد؛ به گونه ای که در یک نظر به چشم نیاید، اما به هرحال هست و عمومیت دارد. برخی شهرها نیز چنان پرشتاب دگرگون می شوند که یک شبه ره صدساله می روند و این هم به روند توسعه یا ذوق زدگی شهروندان بستگی دارد.
به گفته یک صاحبنظر، شهروندان به طورکلی هر چند وقت یک بار بناهای تازه می سازند تا نهادهای نو پدیدآورند و این به مثابه یک تحول تدریجی است.
از این رو، شهر تصویری بزرگ و آشکار از زندگی مردمانی است که سازنده و پدیده آورنده آن بوده اند و این در واقع معنی و مفهوم تاریخی شهر است.
در دوران های گذشته، گذشت زمان تغییر محسوسی بر چهره شهرها نمی گذاشت و اگر هم تغییری صورت می گرفت، چنان کند بود که در یک نظر شاید به چشم نمی آمد.
به گفته یک کارشناس، پیش از آن که شیوه تولید صنعتی در جهان متداول شود، جابه جایی شهرنشینان و شهرنشین شدن روستائیان پدیده ای استثنایی بود و تغییری آشکار و ملموس در وضع شهرها پدید نمی آورد؛ اما پس از آن که تولید به شیوه صنعتی و کار در بخش صنعت و بازرگانی فرآورده های صنعتی رواج یافت و بر دیگر بخش های فعالیت شهرنشینان چیره شد، بسیاری از آداب و رسوم و سلیقه ها را دگرگون کرد که پیامد آن نیز همانا دگرگونی شکل بناها و هیبت شهرها بود؛ دگرگونی شمار بناها و گونه گونی آنها و همچنین دگرگونی نقش معنوی بناها و کاربرد آنها که در نیم قرن گذشته در شهرهای ما جریان گسترده و آشکار داشته و گاه به اقتضای شرایط خاص ـ صرفنظر از مسأله عمومی ازدیاد جمعیت ـ به گونه ای پرشتاب، بر حجم و ابعاد آن افزوده شده است؛ زیرا، شهر هم در ارتفاع دگرگون شده، هم در طول و عرض.
تحول و دگرگونی چهره شهر گاه قانونمند و تا حدی حساب شده بوده است و گاه بی ضابطه و غیرقانونی؛ چنانکه پدیدآمدن زورآبادها و حاشیه های گسترده شهرهای جهان نشانه آشکار این بی ضابطگی است؛ اما در بطن و متن و بستر قانونمندی نیز ساخت و سازهای غیراصولی و بی قانونی های بسیار رخ می دهد؛ چنانکه دست بر دل هر شهری بگذاری از این درد فغان می کند.
یعنی، هر چند برای شهرها طرح های جامع و تفصیلی تدوین شده است، این قانونمندی ها نیز آن گونه که باید و شاید، آثار طبیعی، فرهنگی و تاریخی را از گزند آسیب و تخریب و تطاول و تهاجم ایمن نساخته است.
با این موج فزاینده ساخت و ساز، درختان کهنسال ریشه کن می شود، خانه ها، محله ها، بازارها و بازارچه های سنتی و تاریخی فرومی ریزد، کسب و کارهای سنتی بسیار منسوخ و فراموش می شود، برج های تاریخی به محاصره ستون های بلند بتنی و آهنی در می آید و طبیعت در برابر این روند پرتنش «بکوب و بساز» دامن برمی چیند و از زندگی طبیعی انسان ها پا پس می کشد.
برخی اندیشمندان و صاحبنظران این شیوه پیروی از طرح ها و برنامه های شهرسازی را که شیوه غربی هاست، پیروی انفعالی یا به تعبیر دیگر کورکورانه می دانند؛ یعنی، ما راه و رسم بزرگان خود وانهاده ایم و سر در پی غربیان، به راهی کور و بی فرجام می رویم. برای اثبات این سخن به نوشته های دکتر منصور فلامکی، پژوهشگر مسائل شهرنشینی و شهرسازی در ایران می توان استناد کرد که معتقد است: نظریه های امروزی نهفته در طرح های جامع شهری سر در فرهنگ و بینش های رنسانس اروپا دارد و ریشه در نوشتارهایی که از افلاطون و ارسطو و ایپولیت برجامانده است. از این رو، شایسته است درباره این امر نیز غور کنیم و به شناخت تقارن ها و برتری ها و همانندی هایی بپردازیم که در فرهنگ و بینش ایرانیان وجود دارد؛ چه از نوشته های فارابی معلم ثانی برمی آید و چه از دستورالعمل ها و از تجربه ها و از مکنونات ادبی ـ فلسفی رشیدالدین فضل الله همدانی.
گفت و گو درباره شهرهای ایران هم دلپذیر است و یادآور اندیشه های ژرفی که در رفتار و در منش شهری ایران قدیم وجود داشته است؛ هم نگران کننده است و یادآور نارسایی های سنگینی که در شهرهای امروز ما رخ می کنند.
پژوهشگری که این سخن را می گوید، به دلایلی اشاره دارد که با آنها می توان شهرهای ایران را از دیگر شهرهایی که در کشورها یا منطقه های مسکونی وسیع جهان از دیرباز شناخته شده اند، تمیز داد و بر آنها قدرنهاد.
به تفصیل باید دیده شود که فضای درونی شهرهای ایران برای شهرنشینان پناهگاهی مجهز بوده اند و درون آنها هیچ گذر و کوچه بر سبیل اتفاق یا در پیروی از منطق کاربردی یکسره خشک و منضبط به انتفاع ساخته نمی شده و به تفصیل باید دید که چرا ـ و چگونه ـ چند خانه مسکونی چنان با یکدیگر درآمیخته اند که هم از یکدیگر پناه گیرند و هم در پیکره کالبدی شهر به نحوی ادغام شوند که از تشخص و فخر در آنها نتوان اثری یافت.
دوست داشتنی است که گفته شود بانیان شهرهای ایران زمین از اندیشه هایی پیروی کرده اند که بسیار بیش از بهره وری از موهبت های طبیعت رو به تعالی داشته اند و احترام به آب، به درخت، به خورشید را اول به دلیل تقدسی که برای وجود قائل بودند، می پذیرفتند و بعد به دلیل بهره وری مستقیم از آنها.
نگارنده آنگاه شرح نگرانی هایش را باز می گوید: نگرانی از زیستن در فضای شهری که آجر و سیمان جای باغ ها و مزارعش را گرفته است و اگر رودخانه ای کوچک داشته باشد، دیگر نام رود بر آن نمی توان نهاد، چون انباشتگاه زشت مواد شیمیایی و پسماندهای پلشت گوناگون است... یا نگرانی از هجوم فاضلاب های بی شمار به پیکر پاک خزر که شمیم روحبخش دریا را از آن دیار می راند و آن سوی دیگر، ویلاها و بناهای کم انتفاع گام به گام پیش می رود و طبیعت را از عرصه می راند تا رفته رفته دست جمعیت کشور از دریا کوتاه شود تا رفته رفته دیگر نه بوی دریا به مشام مسافر و رهگذر رسد، نه رنگ آبی و موج سپیدش تواند دید، نه صدا و زمزمه و خروشش به گوش خواهد رسید.
چون نیک بنگری، جان سخن را که حرف دل هر فرزانه ای است، در وانهادن مفهوم و ارزش فرهنگ می بینی، چرا که چون فرهنگ مظلوم و مهجور ماند، سامان زندگی آسیب می بیند و فرومی ریزد؛ چنین است که «در شرایط امروزی شهرنشینی ما، شهرسازی راه منطق انتفاع در پیش گرفته و در پیشاپیش این راه به تناسب دوری از اندیشه های ژرف «فرهنگ کهن و غنی شهری زیستن» و تدابیری که در موافقت با اقلیم های ایران نهفته اند، با خطر زیانکاری و بدسازی مواجه است.»
● فرجام سخن
پیش از ادامه بحث، به یک نکته باید اشاره کرد؛ نکته ای که چون «شاهدی از غیب» رسید و شاید به همه مطلب بیارزد؛ نکته ای که فرجام سخن باید گویای آن باشد؛ نکته ای که شرح آن در یک مقاله و گزارش نمی گنجد، چنانکه باید چند کتاب در تبیین آن نوشته شود؛ نکته ای که بزرگ فرزانه ایران زمین با لحنی عجیب به آن اشاره کردند؛ عجیب از آن جهت که گویی رازی در لحن و بیان آن نهفته بود؛ رازی چون آن نگاه مرموز که رعدی آذرخشی گوید؛ «توان دیدن و گفتن نتوان...»
این سخن «مظلومیت فرهنگ» است ؛ تعبیری که تاکنون هیچ کس به کار نبرده است؛ تعبیری عجیب و تأمل برانگیز که چون شهاب ثاقب پرتوی شکافنده بر غفلت فکر و اندیشه از مفهوم فرهنگ و مهجوری میراث فرهنگی و تاریخی ایران زمین می افکند.
در این نوشتار به یادآوری این نکته، یعنی «مظلومیت فرهنگ» که از یاد بردن ارزش و اهمیت میراث های گرانقدر فرهنگی و تاریخی نیز نشانه بارز آن است بسنده می کنیم تا در جایی دیگر و مناسبتی شایسته تر مفهوم این تعبیر عارفانه پندآموز و در عین حال هشداردهنده را آن گونه که حق مطلب ادا شود، بازگوییم.
مرتضی قدیری
منبع : روزنامه ایران