چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
خاطراتی سبز از یاد شهیدان
● تقیّد عجیب به نماز اول وقت
وقتی از فرزند شهید عالی مقام زین الدین ـ فرمانده لشكر ۱۷ علی بن ابی طالب(ع) ـ سؤال شد «كدام یك از ابعاد زندگی پدرت برایت جالبتر است؟» گفت: مطالعه زیاد ایشان. تعجب میكنم كه با وجود آنهمه كار و فرصت كم چطور این قدر برای مطالعه وقت میگذاشتند. نماز اول وقتشان هم خیلی برایم جالب است. دوستانشان چیزهایی از نماز اول وقت پدرم تعریف كردهاند كه تعجّب برانگیزاند. شنیدهام پدرم در سختترین عملیاتها، نماز اول وقت را رها نمیكرد.(۱)
درباره نماز اول وقت ایشان برادر علی حاجیزاده گوید: همراه چند تن از دوستان عازم شوش بودیم. آقا مهدی همراه ما بود. كنار سپاه شوش یك غذاخوری وجود داشت. وارد غذاخوری كه شدیم، صدای اذان بلند شد. هر كدام غذایی را سفارش دادیم، بعد هم رفتیم و پشت سر آقا مهدی به نماز ایستادیم. آرزوی بچهها بود كه حتی در خواب هم كه شده ببینند پشت سر آقا مهدی به نماز ایستادهاند. آقا مهدی بعد از نماز به سجده رفت. چنان با صدای بلند الهی العفو میگفت كه همه برگشتند ببینند صدای چه كسی است كه داخل رستوران چنین استغفار میكند. همین كه سر از سجده برداشت، از شدت اشك صورتش كاملاً خیس شده بود. خیلی زیبا شده بود. به نظر میرسید همه كسانی كه داخل رستوران بودند با دیدن چهره آقا مهدی روح از بدنشان جدا شده است. آقا مهدی با دیدن این صحنه خندید و همه سر به زیر شدند.(۲)
● مهرورزی و ایثار شهید زین الدین
شهید زین الدین خیلی كم در مقر میماند. شناساییها را خودش شخصاً انجام میداد و معبرها را چك میكرد. بعضی وقتها به من میگفت: شما نیا. میگفتم چرا؟ میگفت: «من كه میروم، اجازه دارم كه میروم. اگر میخواهی بیایی، باید از آقا محسن اجازه بگیری. چون مسؤولیت داری و ممكن است آسیب ببینی.»
همیشه میگفت: «گردانی كه میخواهم به معبر بفرستم، اول خودم باید از آن مطمئن شوم.» اگر میدید معبر خطرناكی است، اجازه عبور گردان را نمیدادند.(۳)
● پوتین كهنه
وقتی به اتاق فرماندهی لشكر ۱۷ میرفتیم، قبل از ورود، ابتدا جلوی اتاق را نگاه میكردیم، اگر یك جفت پوتین كهنه و ساییده شده و گرد و خاكی میدیدیم، متوجّه میشدیم كه آقا مهدی برگشته و به دیدنش میرفتیم. و اگر چنین پوتینی وجود نداشت، از همانجا برمیگشتیم و اصلاً وارد اتاق نمیشدیم.(۴)
● تأثیر معنوی شهید زین الدین
آخرین شب جمعهای بود كه با آقا مهدی دعای كمیل میخواندیم. از اول دعا به طور عجیبی گریه میكرد و امام زمان (عج) را صدا میزد. نیمههای شب از خواب بیدار شد و به سجده افتاد و تا صبح در این حالت بود. سپیده دم اذان گفت و بچهها را برای نماز بیدار كرد. ما به امامت او نماز جماعت خواندیم. بعد از نماز زیارت عاشورا زمزمه كردیم. گریههای او عجیب روی بچههای لشكر علی بن ابی طالب(ع) اثر گذاشت تا آنجا كه برادر محسن رضایی فرمانده كل سپاه میگفت: هفتاد درصد نیروهای لشكرش اهل نماز شب بودند.(۵)
● بخشی از مكاتبه دو شهید
... برادرم علیرضا، اگر من مخلص بودم، اگر اعمالم در درگاه خداوند مورد پسند بود، الآن به سعادت خویش یعنی شهادت نائل آمده بودم. به خاطر این كه من شب و روز، دعایم شهادت در راه خداست لكن مستجاب نشده. چون شهادت سعادت میخواهد. چون شهید، وجدان بیدار تاریخ شیعه است. و كسی وجدان بیدار تاریخ میشود كه زندگیاش سراسر اخلاص و خادمی در راه حق باشد...
... برادرم جواد، شما به این فكر هستید كه شهادت سعادت میخواهد (این) خوب فكری است. اما خود را چه بگویم كه به این فكرم كه مبارزه در جبهه حق، كلی سعادت میخواهد كه من از (این) سعادت بویی هم نبردهام. برادرم جواد، در نامه نوشتهای كه جای افرادی مثل شما خالی است... اگر من لایق بودم، الآن پیش شما بودم. همین (كه پیش شما نیستم) دال بر نالایقی من است...
علیرضا غلامی و جواد فروتن این مكاتبه را در تاریخ ۱/۲/۶۰ نمودند. و چند ماه بعد یعنی در خرداد و شهریور ۶۰ به ملكوت اعلی پر كشیدند و آسمانی شدند.(۶)
● علت توقف موتور
در عملیات فتح المبین به اتفاق برادر محسن رضایی(۷) در حالی كه سوار بر موتور سیكلت بودیم، به تعقیب دشمن در حال گریز پرداختیم. در این تعقیب از نیروهای خودی خیلی جلو افتادیم و همچنان به پیش میرفتیم. ناگهان موتور خراب شد. هرچه كردیم، روشن نشد. از موتور پیاده شدیم تا آن را هل داده و روشن كنیم كه با كمال تعجّب متوجّه شدیم روبروی ما یك میدان مین است و حكمت خرابی را فهمیدیم.(۸)
● گلبرگی از خاطرات شهید اسماعیلی
در عملیات والفجر هشت قایق ما مورد اصابت گلوله قرار گرفت و تعدادی از سرنشینان آن شهید و برخی مجروح شدند. من هم از ناحیه پرده گوش و مچ پا زخم برداشتم. در قایق ما چند بشكه بنزین قرار داشت كه به محض اصابت گلوله به آن مشتعل شد. مضطرب شدم و با خود گفتم الآن قایق با تمامی سرنشینان آن ـ اعم از زنده و شهید ـ آتش میگیرد و همه غرق میشوند. برای همین به خدا پناه برده از او درخواست كمك كردم كه یاریم كند. درپی آن پتویی را كه در قایق بود، در آب فرو برده، روی بشكههای مشتعل انداختم. به لطف حق آتش خاموش شد. به بچهها نظر كردم، دیدم حالشان رفته رفته وخیمتر میشود. قایق هم بدون هدف روی آب سرگردان بود. برای نجات افراد مشغول خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل شدم. البته این دعاها را از حفظ بودم، ولی در آن شرایط بحرانی شگفت زده شدم كه چگونه تا پایان آنها را بدون هیچ غلطی قرائت كردم. و این جز از عنایات امام زمان(عج) چیز دیگری نبود. بعد از مدتی قایق ما در كنار كشتی غرق شدهای ایستاد. فوری با همكاری سایر همرزمان قایق را با طنابی به كشتی بستیم. بعد از ۲۴ ساعت قایقهای خودی ما را پیدا كردند و نجات یافتیم.(۹)
● آخرین مهلت
شبی برادر حسین محزونیه گفت: امشب شب تاسوعای ما و شب آخر عمر ماست میخواهیم برای حضرت ابوالفضل (ع) سینه بزنیم. چون میخواهیم فردا شب میهمان حضرت ابوالفضل(ع) باشیم. (پدرش در هیأت اصفهان میان دار دسته سینه زنی بود).
حسین میگفت: میخواهم به جای پدرم میان داری كنم.
آن شب خیلی ابوالفضل ابوالفضل كرد و سینه زد. همان طور كه سینه میزد، آرام آرام كنار من آمد و گفت: اخباری، امشب، شب آخر عمر من است، یادت باشد! به نام ابوالفضل امشب میان دار شدم. پدرم در هیأت ابوالفضل(ع) و من در لشكر امام حسین میان داری میكنم.
سپس كمی گریه كرد و ادامه داد: یادت باشد، فردا شب به تو خواهند گفت بدنش تكه تكه و شهید شده است. به پدرم سلام برسان و بگو: دلم میخواست یك تاسوعا و عاشورای دیگر با هم سینه میزدیم.
فردا شب خیلی نگران او بودم. تا این كه یك نفر كه نام شهدای خط شكن را اعلام میكرد، گفت: حسین محزونیه هم شهید شد.(۱۰)
●من هم رفتنی شدم
صبح روز عملیات بیت المقدس در سنگر نشسته بودیم و با دوستان مشغول گفتگو و نقل خاطرات شب گذشته بودیم كه مرتضی معین با چهرهای گرفته وارد سنگر شد. گوشهای نشست و گفت: اگر پیامی دارید، بدهید. من هم رفتنی شدم.
▪یكی پرسید: كجا، نجف آباد؟
او با همان حالت گفت: خیر، پیام برای شهدا، برای رجایی، برای با هنر، برای بهشتی.
▪پرسیدم: مرتضی، چه شده است؟
▪گفت: خواب دیدم كه شهید میشوم.
هرچه اصرار كردیم خوابش را بگوید، نگفت. چند دقیقه بعد از سنگر خارج شد. در همان هنگام صدای انفجار گلولهای آمد.
برادر مصطفایی به سرعت از سنگر خارج شدو مرا صدا كرد. وقتی بیرون رفتم، دیدم تركشی به گلوی معین اصابت كرده و خون از آن بیرون میجهد. بیش از چند دقیقه با او صحبت نكردم كه مرغ روحش به سوی بهشت برین پر گشود.(۱۱)
● گفتههای شهید باكری قبل از بدر
شهید عظیم الشأن مهدی باكری ـ فرمانده لشكر عاشوراـ پیش از شروع عملیات سرنوشت ساز بدر (۹/۱۲/۶۳، شرق دجله) این سخنان را ایراد فرمود: «همه برادران تصمیم خود را گرفتهاند ولی من به خاطر سختی عملیات، تأكید میكنم: شما باید مثل حضرت ابراهیم(ع) باشید كه رحمت خدا شامل حالش شد. مثل او در آتش بروید. خداوند اگر مصلحت بداند، به صفوف دشمن رخنه خواهید كرد. باید در حدنهایی از سلاح مقاومت استفاده كنیم. هرگاه خداوند مقاومت ما را دید، رحمت خود را شامل حال ما میگرداند. اگر از یك دسته بیست و دو نفری یك نفر بماند، باید همان یك نفر مقاومت كند و اگر فرمانده شما شهید شد، نگویید فرمانده نداریم و (نگویید كه) نجنگیم كه این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان (عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم. ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است...»(۱۲)
محمد اصغر نژاد
۱. شهیدستان (۱)، به كوشش حامد حجتی، ص ۴۰.
۲. راوی: علی حاجی زاده، ر.ك: مأخذ پیشین، ص ۷۶.
۳. راوی: سردار عباس محتاج، ر.ك: شهیدستان، ج ۱، ص ۶۷.
۴. ر.ك: شهیدستان، ج ۱، ص ۹۱.
۵. راوی: سردار شهید اسماعیل صادقی، ر.ك: شهیدستان، ج ۱، ص۹۹.
۶. ر.ك: حماسه ماندگار، پیش شماره ۷ و ۸، آذر و دی ۸۴، ص ۱۰.
۷. وی بعداً در زمره شهدا قرار گرفت.
۸. ر.ك: داستانهایی از اخلاق شهدا، میرخلف زاده(نشر آل محمد(ص)، ۱۳۸۳، قم)، ج ۳، ص ۲۸.
۹. خاطره از شهید روحانی نگهدار اسماعیلی، ر.ك: حماسه ماندگار، پیش شماره ۷ و ۸، آذر و دی ۸۴، ص ۹.
۱۰. راوی: برادر اخباری، ر،ك: داستانهایی از اخلاق شهداء، ج۳، ص ۴۹.
۱۱. راوی: علی صالحی، ر.ك: داستان هایی از اخلاق شهداء، میرخلف زاده ج ۳، ص ۳۰.
۱۲. ر.ك: نشریه «خط»، ش ۴.
۱. شهیدستان (۱)، به كوشش حامد حجتی، ص ۴۰.
۲. راوی: علی حاجی زاده، ر.ك: مأخذ پیشین، ص ۷۶.
۳. راوی: سردار عباس محتاج، ر.ك: شهیدستان، ج ۱، ص ۶۷.
۴. ر.ك: شهیدستان، ج ۱، ص ۹۱.
۵. راوی: سردار شهید اسماعیل صادقی، ر.ك: شهیدستان، ج ۱، ص۹۹.
۶. ر.ك: حماسه ماندگار، پیش شماره ۷ و ۸، آذر و دی ۸۴، ص ۱۰.
۷. وی بعداً در زمره شهدا قرار گرفت.
۸. ر.ك: داستانهایی از اخلاق شهدا، میرخلف زاده(نشر آل محمد(ص)، ۱۳۸۳، قم)، ج ۳، ص ۲۸.
۹. خاطره از شهید روحانی نگهدار اسماعیلی، ر.ك: حماسه ماندگار، پیش شماره ۷ و ۸، آذر و دی ۸۴، ص ۹.
۱۰. راوی: برادر اخباری، ر،ك: داستانهایی از اخلاق شهداء، ج۳، ص ۴۹.
۱۱. راوی: علی صالحی، ر.ك: داستان هایی از اخلاق شهداء، میرخلف زاده ج ۳، ص ۳۰.
۱۲. ر.ك: نشریه «خط»، ش ۴.
منبع : ماهنامه پاسدار اسلام
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست