دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
کارنامه ۸ ساله رایس
خانم کاندولیزا رایس طی مقالهای در شماره جولای و آگوست ۲۰۰۸ نشریه تخصصی «شورای روابط خارجی ایالات متحده (foreign Affairs) تجربه و یافتههای خویش در حوزه سیاست خارجی آمریکا را طی دو دوره حضور در دولت جورج بوش (یک دوره به عنوان مشاور امنیت ملی و دور دوم به عنوان وزیر امور خارجه) بیان کرده است. فارغ از میزان صحت و سقم مطالب ذکر شده، با توجه به نکات مهم و قابل توجهی که در این مقاله به آنها اشاره شده است، تلاش شد تا بخشهای مهم آن برای بهرهبرداری خوانندگان محترم و تجزیه و تحلیل آن توسط کارشناسان و تحلیلگران ارزشمند کشورمان، به فارسی برگردان شود. «منافع ملی» چیست؟ این سوالی است که من در سال ۲۰۰۰ به آن علاقه داشتم. آن زمانی بود که به عنوان یک ملت به صورت آشکارا آن را «دوره پساجنگ سرد» نام نهادیم. نیک میدانستیم که در کجا قرار داریم، تا اینکه قصد داشته باشیم چه کار کنیم. با این حال تغییرات بزرگی در حال وقوع بود؛ تغییراتی که بعدا به رسمیت شناخته شد؛ اما تاثیرات آن به صورت عمیقی مبهم ماند. پس از آن حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اتفاق افتاد. پس از حمله به «پرل هاربر»، ایالات متحده در سال ۱۹۴۱ یک جهان متفاوت را کنار زد. ما فراخوانده شدیم تا با اضطرار و چشماندازی نو، عوامل شکلدهنده تهدیدات و ایجادکننده فرصتها را رهبری کنیم. از زمان شوکهای راهبردی گذشته، و از زمان حملات ۱۱ سپتامبر تاکنون، میتوان «استمرار و تغییر» را در سیاست خارجی آمریکا مشاهده کرد. آنچه تغییر نکرده، روابط ایالات متحده با قدرتهای بزرگ سنتی و در حال ظهور، برای هدایت و رهبری موفقیتآمیز سیاست است.
بنابراین، هشدار من در سال ۲۰۰۰ این بود که ما باید به دنبال تقویت و سرعت بخشیدن به «روابط خود با قدرتهای بزرگ»، شامل روسیه و چین و قدرتهای در حال ظهور همچون هند و برزیل باشیم. همانند گذشته، اتحادها در قاره آمریکا، اروپا و آسیا، ستونهای نظام بینالمللی باقی میمانند و ما هماکنون در حال تغییر و تحول آنها به منظور مواجه شدن با چالشهای دوران جدید هستیم. آنچه به شکل گسترده تغییر کرده اینکه ما چگونه به رابطه بین پویشها در درون دولتها و توزیع قدرت در میان آنها نگاه میکنیم؟ همانطور که «جهانی شدن» برخی کشورها را تقویت میکند، کمبودها و نقاط ضعف بسیاری از دولتها را نیز نشان داده و تشدید خواهد کرد. در این محیط راهبردی برای امنیت ملی ایالات متحده بسیار مهم و حیاتی است که دولتها بخواهند و قادر باشند که با طیف وسیعی از مسوولیتها در درون مرزهای خود مواجه شوند. اذعان میکنیم که «ساختار دولت دموکراتیک» هم اینک جزء بخش حیاتی منافع ملی ایالات متحده است. در خاورمیانه بزرگتر، اذعان میکنیم که «آزادی و دموکراسی» تنها عقایدی هستند که میتوانند در طول زمان منجر به عدالت و ثبات پایدار، بهویژه در افغانستان و عراق شوند. چون گذشته، سیاست ما نه فقط با «قدرت» بلکه به وسیله «ارزشهای» آمریکایی حفظ و پیگیری شده است. ایالات متحده در مورد اهمیت حقوق بشر با برتری دموکراسی به عنوان شکلی از حکومت، هم در اصل و هم در عمل بیطرف نبوده است. این واقعگرایی منحصر به فرد آمریکایی، طی هشت سال گذشته ما را راهنمایی کرده و باید در سالهای آتی نیز راهنمای عمل ما باشند.
● قدرت بزرگ، قدیمی و جدید
بنا بر ضرورت؛ روابط ما با روسیه و چین بیشتر ریشه در منافع مشترک دارد، تا در ارزشهای مشترک، با روسیه، زمینه مشترکی یافتهایم و نشانه آن موافقتنامه «چارچوب استراتژیکی» است که رئیسجمهور جورج دبلیو بوش و رئیسجمهور سابق روسیه ولادیمیر پوتین در سوشی در مارس ۲۰۰۸ امضا کردند. رابطه ما با روسیه به شدت به وسیله لحن مسکو مورد آزمایش قرار گرفت: به واسطه تمایل آن به رفتار با همسایگانش همچون «حوزههای نفوذ» از دست داده و به واسطه سیاستهای انرژیاش که یک اثر ضعیف سیاسی مشخصی دارد. با این وجود، لازم است یادآوری کنم که روسیه، اتحاد شوروی نیست. آنها دیگر نه یک «دشمن همیشگی» هستند و نه یک «تهدید راهبردی». روسها هم اینک از فرصت بیشتری برخوردارند؛ و آزادی فردی بیشتر از هر زمان دیگری در تاریخ کشورشان وجود دارد، اما این موضوع به تنهایی معیاری نیست که روسها خودشان بخواهند با آن، مورد داوری قرار بگیرند. هشت سال گذشته ما را در برخورد با نفوذ در حال ظهور چین با چالش مواجه کرد. ما به پکن تاکید کردهایم که عضویت کامل چین در جامعه بینالمللی مسوولیتهایی را نیز با خود به همراه دارد و فرقی نمیکند که در هدایت و اداره سیاست اقتصادی و تجاری آن، رویکردش در قبال انرژی و محیط زیست باشد، یا سیاستهایش در قبال جهان در حال توسعه.
چین برای ایفای نقش بیشتر باید به مسائلی همچون دارفور، برمه و تبت توجه کند. سیاست ایالاتمتحده، گفتوگوی فعال و صریح با رهبران چین در این چالشها خواهد بود. ایالات متحده به همراه بسیاری از کشورهای دیگر، در مورد توسعه سریع سیستمهای تسلیحاتی با فناوری بالای چین نگران است. درک میکنیم که از زمانی که کشورها توسعه پیدا میکنند، آنها نیروهای مسلح خود را نوسازی میکنند. اما عدم شفافیت چین در مورد هزینهها و دکترین نظامی و اهداف راهبردیاش، عدم اعتماد را افزایش میدهد. ایالات متحده بایستی حوزههای همکاری و موافقت راهبردی با روسیه و چین را حتی در شرایطی که اختلافات مهم و عمدهای وجود دارد، بیابد. بدیهی است که روسیه و چین وظایف ویژهای انجام میدهند و اعضای دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد هستند، اما آن تنها مرجعی نیست که ما در آنجا با یکدیگر کار میکنیم. مسئله هستهای کره شمالی میتوانست به جنگ و منازعه بین کشورهای شمال شرقی آسیا یا انزوای ایالاتمتحده آن هم با توجه به منافع گوناگون و حیاتی چین، ژاپن، روسیه، کرهجنوبی و ایالات متحده در این منطقه، منتهی شود. در حالی که آن موضوع به شکل فرصتی برای همکاری درآمد. اهمیت روابط قوی با بازیگران جهانی به آن دسته از بازیگرانی که در حال ظهور هستند، نیز گسترش مییابد. ایالات متحده با این کشورها بهویژه هند و برزیل، مناسبات عمیق و گستردهتری ایجاد کرده است.
هند در خط مقدم جهانی شدن قرار میگیرد. این کشور دموکراتیک تبدیل به یک قدرت جهانی و یک متحد در شکلگیری یک نظام بینالمللی میشود که ریشه در آزادی و حاکمیت قانون دارد. موفقیت برزیل در به کارگیری دموکراسی و بازار، قرنها نابرابری ویرانگری که طنین جهانی دارد، را نشان میدهد. امروزه هند و برزیل به جهان خارج مینگرنند، اقدامی که در گذشته هرگز چنین کاری نکرده بودند و تواناییشان برای رقابت و موفقیت در اقتصاد جهانی را تامین و حفظ میکنند. در هر دو کشور، منافع ملی در حال بازتعریف است؛ بهگونهای که هند و برزیل مسیر مستقیم خویش را در یک نظام بینالمللی دموکراتیک، ایمن و باز، به همراه مسوولیتهایشان، تشخیص میدهند. ما منافع حیاتی در موفقیت و شکوفایی این کشورها و دیگر دموکراسیهای چند قومی بزرگ با برد و دامنه جهانی، همچون اندونزی و آفریقای جنوبی داریم. از آنجا که این قدرتهای در حال ظهور چشمانداز ژئوپلیتیکی را تغییر میدهند، مهم خواهد بود که نهادهای بینالمللی برای انعکاس این واقعیت تغییر کنند. این به آن دلیل است که چرا رئیسجمهور بوش حمایت خود از گسترش معقول شورای امنیت سازمان ملل متحد را آشکار کرده است.
● ارزشها و مسوولیت مشترک
همکاری با متحدان دموکراتیک، نباید به آسانی به واسطه اینکه چگونه ما با یکدیگر ارتباط داریم، مورد قضاوت قرار گیرد. این همکاری باید به واسطه اقدامات مشترک که برای شکست تروریسم و افراطگرایی انجام میدهیم، مورد قضاوت قرار گیرد. متحدان ما باید براساس مسوولیت مشترکشان با چالشهای جهانی مقابله و از حقوق بشر و دموکراسیهای نوپا حمایت کنند. در قاره آمریکا، این به معنای تقویت مناسبات ما با دموکراسیهای راهبردی همچون کانادا، مکزیک، کلمبیا، برزیل و شیلی، به منظور کمک به توسعه دموکراتیک نیم کره غربی است. در حال دفاع از خودمان در برابر قاچاقچیان مواد مخدر، باندها و تبهکاران جنایتکار و تعداد کمی حکومتهای منزوی و خودکامه در نیمکره دموکراتیک خویش هستیم. این منطقه هنوز با چالشهایی از جمله گذار آتی کوبا و نیاز به پشتیبانی آن و حق مردم کوبا برای یک آینده دموکراتیک مواجه است. شکی وجود ندارد که قرنها بدگمانی نسبت به ایالات متحده در این منطقه وجود دارد و باقیمانده است. اما ما نگارش داستان جدیدی را آغاز کردهایم که نه تنها از توسعه اقتصاد کلان و تجارت صحبت نمیکند، بلکه از نیاز به رهبران دموکراتیک برای مورد توجه و ملاحظه قرار دادن مسائل عدالت اجتماعی و نابرابری، سخن میگوید. معتقدم یکی از الزامآورترین داستانهای زمان ما، رابطه با متحدان قدیمی است.
هدف یک اروپایی واحد، آزاد و صلح، خیلی ضروری است که اجرا شود. ایالات متحده از یک اروپای قوی، متحد و منسجم استقبال میکند. شکی وجود ندارد که اتحادیه اروپایی، وسیله ثبات بسیار عالی برای سیر تکاملی دموکراتیک اروپایی شرقی پس از جنگ سرد بوده است، با امید به اینکه روزی بیاید که ترکیه جایگاهش را در اتحادیه اروپایی به دست آورد. عضویت در اتحادیه اروپایی و ناتو به اندازه کافی برای رهبری کشورهایی که اصلاحات مورد نیاز را انجام میدهند و به دنبال حل و فصل مسالمتآمیز منازعات دیرین با همسایگان میباشند، به اندازه کافی جذاب است. طی سالهای اخیر، ماموریت و هدف اتحاد دچار تغییر و تحول شده است. در واقع بسیاری میتوانند عضو شوند.
اگر کسی در سال ۲۰۰۰ میگفت ناتو امروز در حال ریشهکن کردن تروریستها در قندهار، آموزش نیروهای امنیتی عراق آزاد، تدارک پشتیبانی خیلی مهم از صلحبانان در دارفور و حرکت به سوی دفاع موشکی، و امیدوار به مشارکت با روسیه است، چه کسی او را باور میکرد؟پایداری و برگشتپذیری اتحاد فراآتلانتیک یک دلیلی است که عقیده دارم «لرد پالمرستون» اشتباه کرد، زمانی که گفت «کشورها، متحدان دائمی و پایدار ندارند.» ایالات متحده، متحدان دائمی دارد و آن کشورهایی هستند که با آنها ارزشهای مشترک داریم. فرآیند دموکراتیزه کردن در سرتاسر منطقه آسیا- پاسیفیک (منطقه اقیانوس آرام) در حال تعمیق و گسترش است. این روند، حلقه و دایره متحدان ما را گسترش داده و اهداف مشترکمان را نیز به پیش میبرد. در واقع، اگرچه بسیاری فرض میکنند که ظهور چین، آینده آسیا را تعیین خواهد کرد، و شاید حتی تا درجه بیشتری ظهور گستردهتر یک جامعه دموکراتیک فزاینده از دولتهای آسیایی خواهد بود. این رویداد ژئوپلیتیکی، مشخصکننده قرن بیست و یکم است و ایالات متحده در مرکز آن قرار گرفته است.
ما از یک اتحاد قوی دموکراتیک با استرالیا، کشورهای کلیدی در آسیای جنوب شرقی و ژاپن- یک غول اقتصادی که در حال ظهور به عنوان دولت بهنجار که قادر به تامین و گسترش ارزشهایمان در آسیا و فراتر از آن است- برخوردار هستیم. کره جنوبی، به صورت یک شریک جهانی درآمده است؛ تاریخ میتواند به یک سفر الهامبخش از فقر و دیکتاتوری به دموکراسی و شکوفایی به خود ببالد. در نهایت اینکه ایالات متحده یک سرمایه حیاتی در ظهور هند به سوی قدرت و رونق جهانی دارد؛ و روابط بین این دو کشور هیچ وقت تا این اندازه قوی و گسترده نبوده است. این موضوع مستلزم کار پیوسته است، اما این یک پیشرفت شگرف هم برای منافع راهبردی و ارزشهایمان است. هم اینک میتوانیم از متحدان دموکراتیک در حال ظهور خویش در آفریقا صحبت کنیم. اغلب اوقات به آفریقا تنها بهعنوان یک نگرانی بشردوستانه یا منطقه منازعه نگریسته و فکر میشد. اما این قاره گذارهای موفقیتآمیزی به سمت دموکراسی در چندین کشور را شاهد بوده است؛ که از بین آنها، غنا، لیبریا، مالی و موزامبیک قابل ذکر است.
● الگوی دموکراتیک توسعه
اگرچه توانایی ایالات متحده برای تحت نفوذ قرار دادن دولتهای قوی محدود است، اما توانایی ما برای افزایش توسعه سیاسی و اقتصادی مسالمتآمیز دولتهای ضعیف و فقیر میتواند قابل توجه باشد. میباید برای استفاده از قدرتمان به این منظور مشتاق باشیم، نه تنها به خاطر اینکه ضروری است، بلکه به خاطر اینکه درست است. خیلی وقتها، گسترس دموکراسی و ترویج توسعه به عنوان اهداف جداگانهای تصور میشدند. در واقع، بهصورت زیادی روشن است که شیوهها و نهادهای دموکراسی برای ایجاد توسعه اقتصادی پایدار و گسترده، ضروری هستند؛ و توسعه مبتنی بر بازار آزاد برای تحکیم دموکراسی ضروری و اساسی است. توسعه دموکراتیک، الگوی سیاسی- اقتصادی یکپارچه است؛ که ترکیبی از انعطافپذیری و ثبات را که به بهترین نحو دولتها را برای بهدست آوردن فرصتهای جهانی شدن و مدیریت چالشهای آن یاری میکند، ارائه میدهد. برای آنهایی که به گونهای دیگر فکر میکنند؛ چه راهکار واقعی که شایسته آمریکا باشد، وجود دارد؟ توسعه دموکراتیک نهتنها یک راه موثر برای کسب ثروت و قدرت است، بلکه به بهترین نحو، منافع و مزایا را در همه جوامع بدون محرومسازی، سرکوب یا خشونت، تضمین میکند. برای ایالات متحده، ترویج توسعه دموکراتیک میبایست یک اولویت مهم، باقی بماند. در واقع، هیچ راهکار واقعگرایانهای وجود ندارد که بتوانیم برای نفوذ بر تحول و تکامل مسالمتآمیز دولتهای با حکومت ضعیف و فقیر، پیشنهاد کنیم.
سوال واقعی این نیست که آیا این مسیر و روش را پیگیری کنیم، بلکه سوال این است که چگونه؟ اول نیاز داریم که توسعه دموکراتیک را مورد شناسایی قرار دهیم، که همیشه ممکن است؛ اما هرگز سریع و آسان نیست. این مهم به این خاطر است که دموکراسی در واقع تاثیر متقابل و پیچیدهای از شیوهها و فرهنگ دموکراتیک است. در تجربه ملتهای زیادی، به ویژه تجربه خودمان، میبینیم که فرهنگ، سرنوشت نیست.
ملتها با هر فرهنگ، نژاد و سطح، توسعه دموکراسی را پذیرفتهاند و آن را با شرایط و سنتهای خودشان سازگار کردهاند. هیچ عامل فرهنگی تاکنون مانعی بر سر راه نبوده است؛ نه نظامیگری آلمانی یا ژاپنی، نه ارزشهای آسیایی، نه قبیلهگرایی آفریقایی، نه علاقه و شیفتگی به اصطلاح آمریکای لاتینی برای رهبران خودکامه، نه اولویت ادعا شده سابق کشورهای اروپای شرقی برای حکومت استبدادی، هیچکدام مانعی بر سر راه توسعه دموکراسی نبودهاند. واقعیت این است که ملتهای کمتری، حرکت دموکراتیک با فرهنگ دموکراتیک را آغاز کردهاند. اکثریت گستردهای این حرکت را در طول زمان از طریق تلاش و منازعه سخت و روزانه برای وضع قوانین خوب، ساختن نهادهای دموکراتیک، تحمل مخالفتها، حل و فصل مسالمتآمیز و مشارکت و سهیم شدن در قدرت به صورت منصفانه و عادلانه، ایجاد میکنند. دموکراسی نمیتواند تحمیل شود، آن هم به ویژه توسط یک قدرت خارجی. موضوع امروز این است که به ندرت یک فرد مخالف اصول دموکراسی یافت می شود. هماکنون باید مشارکت بلندمدتی با دیگر دموکراسیهای جدید و شکننده، بهویژه در افغانستان ایجاد کنیم. اصول و پایههای دموکراسی در این کشور پس از نزدیک به سه دهه استبداد، خشونت و جنگ، در حال استقرار است. برای اولین بار در تاریخ این کشور، افغانها یک حکومت مردمی دارند که در انتخاب ریاستجمهوری و پارلمانی انتخاب شده و به واسطه یک قانون اساسی که حقوق همه شهروندان را تدوین میکند، انتخاب شده است. چالشها در افغانستان از یک دشمن قوی نشأت میگیرد. طالبان یک دیدگاه سیاسی مطرح میکند که افغانهای خیلی کمی آن را پذیرفتهاند. در جایی که حکومت افغانستان با حمایت جامعه بینالمللی، قادر به فراهم ساختن حکومت خوب و فرصت اقتصادی است، طالبان در حال عقبنشینی و انزواست.
ایالات متحده و ناتو یک منافع حیاتی در پشتیبانی از پیدایش یک دولت دموکراتیک کارآمد افغانی دارند که بتواند طالبان را شکست دهد و امنیت مردم را تامین کند؛ به گونهای که نیازهای اساسی امنیت، خدمات، حاکمیت قانون و فرصت اقتصادی متنوع را مورد توجه قرار دهد. میتوانیم در افغانستان موفق باشیم، اما میبایست برای حفظ یک مشارکت با آن دموکراسی جدید برای سالیان آتی آماده باشیم. یکی از بهترین ابزارهای ما برای حمایت از دولتها در ایجاد و ساختن نهادهای دموکراتیک و تقویت جامعه مدنی کمک خارجی ماست؛ اما میبایست از آن به درستی استفاده کنیم. ما شروع به تغییر و تحول کمکهای خود به صورت مشوق برای کشورهای در حال توسعه به منظور حکومت عادلانه، پیشرفت آزادی اقتصادی و سرمایهگذاری برای مردمشان کردهایم. این نو آوری عمده، ابتکار حساب چالش هزاره (برنامه کمک وزارت خارجه آمریکا به کشورهایی که به استانداردهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مد نظر آمریکا برسند) است.
به صورت گستردهتری هماکنون کمکهای خارجی خود را با اهداف سیاست خارجی آمریکا، همسو میکنیم؛ برای اینکه به کشورهای در حال توسعه کمک کنیم تا از جنگ به سوی صلح از فقر به شکوفایی، از حکومت ضعیف به سوی دموکراسی و حکومت قانون حرکت کنند. در نهایت یکی از بهترین روشها برای حمایت از رشد نهادهای دموکراتیک و جامعه مدنی این است که از تجارت آزاد و عادلانه و سرمایهگذاری پشتیبانی کنیم. فرآیند تکمیل یک موافقتنامه تجاری یا یک معاهده سرمایهگذاری دو جانبه توسعه دموکراتیک را تسریع و تحکیم میکند. نهادهای حقوقی و سیاسی که میتوانند حقوق مالکیت را الزامی کنند، بهتر قادر به محافظت از حقوق بشر و حاکمیت قانون هستند. دادگاههای مستقل که میتوانند اختلافات تجاری را حل و فصل کنند، میتوانند به صورت بهتری اختلافات مدنی و سیاسی را رسیدگی کنند. تجارت در حال حاضر یک موضوع اختلاف برانگیز در کشورمان است، اما ما نباید فراموش کنیم که نه تنها برای سلامت اقتصاد داخلیمان ضروری است، بلکه برای موفقیت سیاست خارجی نیز ضروری است.خانم کاندولیزا رایس طی مقالهای در شماره جولای و آگوست ۲۰۰۸ نشریه تخصصی «شورای روابط خارجی ایالات متحده (foreign Affairs) تجربه و یافتههای خویش در حوزه سیاست خارجی آمریکا را طی دو دوره حضور در دولت جورج بوش (یک دوره به عنوان مشاور امنیت ملی و دور دوم به عنوان وزیر امور خارجه) بیان کرده است. فارغ از میزان صحت و سقم مطالب ذکر شده، با توجه به نکات مهم و قابل توجهی که در این مقاله به آنها اشاره شده است، تلاش شد تا بخشهای مهم آن برای بهرهبرداری خوانندگان محترم و تجزیه و تحلیل آن توسط کارشناسان و تحلیلگران ارزشمند کشورمان، به فارسی برگردان شود.
● خاورمیانه در حال تغییر
و اما خاورمیانه بزرگتر، مجموعهای از کشورها که از مراکش تا پاکستان امتداد دارند؛ سیاست دولت بوش نسبت به همتایان سابقش در مقابل این ناحیه بسیار واضح و شفاف بوده است. اما دیدگاه ما در واقع توسعه دیدگاه سنتی است؛ به بیان دیگر تبدیل «حمایت از حقوق بشر» و «توسعه مبانی دموکراسی» به یک سیاست دائمی در راستای منافع ایالات متحده بوده است. آنچه که باعث شده تا منطقه خاورمیانه به یک استثنا تبدیل شود، نگاه استثناگرایانهای است که ما به این منطقه داریم. ما در خاورمیانه به دنبال ثبات هستیم، در رابطه با دموکراسی، گفتوگوی اندکی به صورت غیرعلنی داشتهایم. در طول شش دهه حاکمیت دولتهای دموکرات و جمهوریخواه مسئلهای که مداخله آمریکا در خاورمیانه را تعریف میکرد، این اصل بود که: «ما از حکومتهای مستبد منطقه حمایت میکنیم و در مقابل ایشان از منافع مشترک در ثبات منطقه طرفداری میکنند.» بعد از یازدهم سپتامبر مشخص شد که این اصل قدیمی تنها یک ثبات دروغین را ایجاد میکند. در واقع هیچ کانال مشروعی برای بیان عقاید سیاسی در منطقه وجود نداشت. ولی این امر به این معنا نبود که هیچ فعالیت سیاسی نیز در منطقه صورت نمیگرفت. بلکه در مدارس و مساجد تندرو فعالیت سیاسی شکل میگرفت، به همین دلیل نیز ما تشکیلاتیترین جریانات را وابسته به مجموعههای تندرو میبینیم. در سایه همین تحولات بود که گروه القاعده بهترین سربازان خود را برای مبارزه با دشمنی در دوردست مییافت. پاسخ ما به مبارزه با تروریسم بدون توجه به این علل اصلی بوده است.
شاید مدیریت این احساسات سرکوب شده برای مدتی امکانپذیر میبود. البته درخواست برای عدالت و موازنه جدید که هماکنون ملتهای منطقه را فرا گرفته، بیثباتی را به دنبال خواهد داشت. ولی آیا این شرایط بدتر از اوضاع قبل است؟ آیا بدتر از هنگامی است که جامعه بینالملل به منظور تنبیه حکمران ظالم عراق که قاتل هزاران زن و مرد عراقی بود، مردم عراق را تحریم میکردند؟ و آیا بدتر از دهها ظلم، محرومیت و ناامیدی است که منجر به شکلگیری تفکر پشت حملات یازدهم سپتامبر شد؟ خاورمیانه از ۱۹۴۵ به این طرف بارها و بارها توسط جنگهای بین مرزی دچار گسست شده و با مدلی برای ثبات فاصله زیادی داشته است. مسیر کنونی ما بسیار دشوار است؛ اما اجازه دهید از رومانتیک کردن روند قدیمی نیز پرهیز شود، مسیری که نه عدالت به دنبال داشت و نه ثبات. هیچ کس استدلال نخواهد کرد هدف دموکراسیسازی و مدرنسازی در خاورمیانه بزرگتر فاقد جاهطلبی است. هیچکس و مطمئنا یک سخنران نمیتواند چنین امری را محقق کند؛ ولی اگر ایالات متحده چنین هدفی را ترسیم نکند، کس دیگری این کار را نخواهد کرد. این هدف پیچیدهتر میشود هنگامی که بدانیم آینده خاورمیانه متشکل از منافع حیاتی دیگری نیز برای ماست، امنیت انرژی، عدم تکثیر سلاح هستهای، دفاع از دوستان و متحدان، حل تنازعات قدیمی و مهمتر از همه نیاز برای یک همکاری در زمانی نزدیک در کشمکش جهانی با خشونتهای اسلام تندرو. بیان این مسئله که ما یا بایستی منافع امنیتی خود را دنبال کنیم و یا ایدهآلهای دموکراتیک خویش را، بیانی اشتباه است. اعتراف میکنم که منافع و ایدهآلهای ما در کوتاه مدت ممکن است با یکدیگر در تقابل باشند. آمریکا یک سازمان غیردولتی نیست، بلکه بایستی در ارتباط خود با ملل دیگر هزاران فاکتور را مدنظر داشته باشد.
اما در طولانیمدت، منافع ما از طریق تحقق ایدهآلهایمان (آزادی، حقوق بشر، بازار آزاد، دموکراسی و حاکمیت قانون) حمایت میشوند. مردم و رهبران خاورمیانه بزرگتر هماکنون به دنبال پاسخ برای سوالات اساسی کشورسازی مدرن میباشند: مرزهای استفاده از قدرت توسط حکومت داخل و خارج از مرزهای آن چگونه است؟ نقش دولت در مداخله در زندگی شهروندان چگونه است و رابطه بین مذهب و حکومت چگونه تعریف میشود؟ چگونه میتوان ارزشها و آداب سنتی را با حقوق فردی و آزادی فردی بهخصوص در رابطه با زنان و دختران آشتی داد؟ چگونه میتوان تنوع قومی و مذهبی هنگامی که مردم خواستار اجتماع حول آن میباشند را در دولتهای شکننده و ضعیف سیاسی جای داد؟ جواب این سوالات و سوالاتی شبیه به این تنها از داخل خاورمیانه بایستی ارائه شود. وظیفه ما حمایت و شکل دادن این فرآیند مشکل، تغییر و حمایت از ملل منطقه در غلبه بر چالشهای پیشرو در مسیر مدرن و دموکراتیک شدن است. اولین چالش ایدئولوژی جهانی، افراطگرایی خشن اسلامی است که توسط گروههایی همچون القاعده تصویر شده و به دنبال رد تمام عوامل سیاست مدرن، از بین بردن مرزهای ملی و بازسازی حکومت استعماری خلیفهگری است. برای مقابله با این تهدید ایالاتمتحده نیازمند دوستان و متحدانی در منطقه است که تمایل دارند تا در مقابل تروریستهای موجود در منطقه خویش، اقدامی انجام دهند. بایستی توجه داشت که این مبارزهای فراتر از سلاح است؛ این مبارزه ایدههاست. خبر خوب آن است که ایدئولوژی غیرقابل انعطاف القاعده تنها از طریق اعمال خشونت قابل اجراست. هنگامی که مردم حق آزادی انتخاب داشته باشند، همانطور که ما در افغانستان، پاکستان و استان الانبار عراق دیدیم، ایدئولوژی القاعده را پس میزنند و در مقابل کنترل آن قیام میکنند. باید اعتراف کنم که منافع ما هم در توسعه دموکراسی و هم در مقابله با تروریسم منجر به انتخابهای دشواری میشود، زیرا ما نیازمند دوستان توانایی در منطقه هستیم که اکنون بتوانند تروریستها را نابود کنند. چنین کشورهایی اغلب دموکراتیک نیستند؛ پس ما بایستی تعادلی بین اهداف کوتاهمدت و بلندمدت خود ایجاد کنیم.
نمیتوانیم به کشورهای غیر دموکراتیک برای مقابله با تروریسم و دفاع از خود، کمک نکنیم. همزمان، بایستی از اهرمهای دیگری برای توسعه دموکراسی و پاسخگو کردن دوستان بهره گرفت. این امر به معنی حمایت از جامعه مدنی است، همان کاری که ما از طریق برنامه «پنجرهای برای آینده» و «ابتکار همکاری خاورمیانه» انجام دادیم، و نیز بهکارگیری «دیپلماسی عمومی و پنهان» برای ترغیب متحدان غیردموکراتیک برای انجام اصلاحات. پاکستان مثالی برای اینکه چگونه دولت ما این دو موضوع را در حالت تعادل دنبال میکند. به دنبال سالها غفلت از این ارتباط دولت ما بایستی همکاری خود را با نظامیان پاکستان برای دستیابی به اهداف مشترک بعد از یازدهم سپتامبر آغاز میکرد. میدانستیم که امنیت ما و پاکستان کاملا نیازمند بازگشت به سطح دموکراسی است. بنابراین همزمان با همکاری امنیتی خود با پرویز مشرف، بیش از سه میلیارد دلار برای تقویت جامعه پاکستان، همچون ساخت مدارس و درمانگاهها و کمک به زلزلهزدگان سال ۲۰۰۵ و حمایت از احزاب سیاسی و حاکمیت قانون، هزینه کردیم. ما رهبران نظامی پاکستان را تشویق کردیم که جامعه را در مسیر پیشرفت قرار دهند و ایشان نیز تا حدودی چنین کردند. سال گذشته، هنگامی که تلاشهای ما توسط اعلام شرایط فوقالعاده مشرف، تهدید میشد، وی (مشرف) را تحت فشار قرار دادیم که لباس نظامی خود را در آورده و انتخاب آزاد برگزار کند. این بازسازی دموکراسی در پاکستان باعث شد تا فرصتی برای ما ایجاد شود تا یک همکاری وسیع و طولانی را با این کشور آغاز کنیم. چالش دومی که در پیش روی یک خاورمیانه بهتر قرار دارد، کشورهای سلطهجویی هستند که در مقابل هر گونه اصلاحات صلحجویانه در منطقه از طریق اقدامات افراط همچون، تهدید، ارعاب و قتل، مقاومت میکنند. سوال اصلی اینجا این نیست که آیا کشور خاصی باید در منطقه از نفوذ برخوردار باشد یا نه؟ همه کشورها دارای نفوذ هستند، ولی سوال این است که آیا این نفوذ مخرب است یا سازنده؟ و این سوال اساسی است که در قلب بسیاری از مشکلات خاورمیانه قرار دارد. چه این مسئله تهدید سوریه برای حاکمیت لبنان باشد یا تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هستهای و یا حمایت هر دو کشور از تروریسم. ایران چالش خاصی محسوب میشود. ایرانیان سیاستهای خود را در منطقه با ابزارهای مختلفی در عراق، فلسطین، لبنان و دیگر نقاط دنیا دنبال میکنند.
ایران به دنبال براندازی کشورها و افزایش نفوذ خود در خلیجفارس و خاورمیانه است. ایران اسرائیل را تهدید به نابودی میکند و در مقابل ایالاتمتحده ژستی تهاجمی دارد؛ پاسخ آمریکا واضح است؛ ایرانی با توانایی هستهای و یا یک بمب قابل استفاده، تهدیدی بزرگ برای منطقه و صلح جهانی خواهد بود. اما ایران دیگری نیز وجود دارد. ایران، سرزمین فرهنگ کهن و مردم بزرگ است. مردم ایران شایسته پیوستن به جامعه بینالملل هستند، آزادانه سفر کنند و در بهترین دانشگاهها تحصیل کنند. البته ایالاتمتحده از طریق مبادله تیمهای ورزشی، هنرمندان و نیروهای امدادی با این مردم ارتباط برقرار کرده است. بسیاری از این مردم علاقهمند به آمریکاییان و ایالات متحده میباشند. ارتباط ما میتواند متفاوت باشد. اگر ایران درخواست شورای امنیت سازمان ملل برای متوقف کردن غنیسازی اورانیوم و دیگر فعالیتهای هستهای را بپذیرد، ایالاتمتحده و دیگر کشورهای جامعه ملل حاضر هستند تا مجموعه کاملی از مسائل را مورد بررسی قرار دهند، ما هیچ دشمن دائمی نداریم. ایران بایستی یک انتخاب استراتژیک انجام دهد، انتخابی که به ما کمک خواهد کرد تا شیوه برخورد با این کشور را تعیین کنیم. ایران میخواهد چگونه از قدرت و نفوذ خود استفاده کند؟ آیا میخواهد درخواستهای مشروع جهان را نادیده بگیرد و یا به دنبال ایجاد روابط بهتر از طریق تجارت و مبادلات، همگامی با جامعه بینالملل و روابط دوستانه با همسایگان خود میباشد؟ چالش سوم، یافتن راهی برای حل مشکلات قدیمی است. بهصورت مشخص، مشکل میان فلسطینیان و اسرائیل میباشد.
دولت ما ایده توسعه دموکراتیک را در مرکز نگاه خود قرار داده است. بر این باوریم که مردم اسرائیل امنیتی که لایق آن هستند را نمییابند و فلسطینیان نیز در کشور خویش به زندگی بهتری که لایق آن میباشند، نمیرسند؛ مگر اینکه دولتی فلسطینی که عهده تعهداتش در مقابل مردم و همسایگانش برآید در داخل این سرزمین شکل گیرد. دولتی فلسطینی بایستی شکل گیرد که قادر باشد در صلح و امنیت در کنار اسرائیل زندگی کند. آخرین چالشی که در مقابل دموکراسیسازی و مدرنسازی خاورمیانه بزرگتر قرار دارد، چگونگی برخورد با گروههای غیر دولتی است که پایبندیشان به دموکراسی، عدم خشونت و اعمال قانون مشخص نیست. بهخاطر تاریخ طولانی دیکتاتوری در منطقه بسیاری از بهترین احزاب سازماندهی شده منطقه، اسلامگرا هستند و بسیاری از احزاب، خشونت را بهعنوان وسیلهای برای دستیابی به قدرت مردود ندانستهاند. نقش آنها در فرآیند دموکراتیک چیست؟ آیا این احزاب به صورت دموکراتیک پیروز میشوند که سیستم دموکراسی را که از طریق آن به قدرت رسیدهاند، نابود کنند؟ بنابراین آیا انتخابات در خاورمیانه خطرناک است؟ بهرغم اینکه ما نمیدانیم سیاسی ساختن باعث کاهش خشونت در گروههای ستیزهجو میشود، اما میدانیم منزوی کردن ایشان باعث میشود این گروهها قدرت بدون مسوولیت را در اختیار گیرند. این چالش دیگری است که مردم و رهبران خاورمیانه در فرآیند دموکراسیسازی بایستی توجه خود را به آن معطوف کنند.
● تغییر و تحول عراق
تجربه دموکراسی در عراق ممکن است مخاطرهآمیزترین آزمایش برای این ایده باشد که «دموکراسی میتواند بر اختلاف عقاید و تفاوتهای عمیق، پیروز شود» چون عراق با توجه به لایههای متنوع قومی و فرقهای، خود یک جهان کوچک در منطقه است. تلاش مردم عراق برای ساختن یک دموکراسی پس از سقوط صدام، در حال تغییر چشمانداز میباشد، اما نه به خاطر عراق، بلکه برای خاورمیانه بزرگتر! هزینه این جنگ چه در میزان تلفات جانی و هزینههای مادی، برای آمریکاییها و عراقیها، بیشتر از آن چیزی بوده است که تاکنون انتظار داشتیم اما سوال اساسی این است که «آیا برکناری صدام از قدرت تصمیم درستی بود» من بر این باورم که آن درست بود. پس از اینکه ما در یک جنگ با صدام درگیر شدیم و پس از آن به مدت بیش از یک دهه به طور رسمی در وضعیت خصومتآمیز با وی بودیم؛ «سیاست مهار» کارآیی خود را به مرور از دست میداد. ایالات متحده، صدام را سرنگون نکرد تا خاورمیانه را دموکراتیزه کند. آمریکا این کار را انجام داد تا یک تهدید بلند مدت و قدیمی برای امنیت بینالمللی را بردارد. اما دولت از هدف دموکراسیسازی و آزادسازی آگاه بود. ما در مورد این مسئله که آیا باید به پایان حکومت صدام و ظهور یک رهبر سیاسی قوی، راضی باشیم یا نه، بحث کردیم. پاسخ منفی بود؛ شرایط مطلوب ما از ابتدا، تلاش برای پشتیبانی از مردم عراق در ساختن یک عراق دموکراتیک بود. پذیرش عدم شکلگیری خاورمیانهای عادلانه و دموکراتیکتر، به دلیل حضور و حاکمیت صدام در مرکز منطقه خاورمیانه، خیلی سخت بود. پیشنهاد ما در عراق فوقالعاده دشوار بود. عراق یک دولت ورشکسته و یک جامعه در هم شکسته تحت حکومت صدام بود. اشتباهاتی مرتکب شدیم. از زمانی که عراق از دایره مشکلات رها شده، تاثیر تغییر و تحول آن در بقیه منطقه احساس میشود. در نهایت اینکه دولتهای خاورمیانه نیاز به اصلاحات دارند.
● واقعگرایی آمریکایی نابرابر
سرمایهگذاری روی قدرتهای قوی در حال ظهور همچون سهامداران در نظام بینالمللی و پشتیبانی از توسعه دموکراتیک دولتهای ضعیف و دارای حکومت بد، اهدافی گسترده برای سیاست خارجی ایالات متحده و مطمئنا جاهطلبانه خواهد بود، و آنها یک سوال آشکاری را مطرح میکنند مبنی بر اینکه آیا ایالات متحده وابسته به این چالش است یا از آنجا که برخی میترسند و ادعا میکنند، آیا ایالات متحده یک کشور در حال زوال است؟ باید مطمئن باشیم که بنیان قدرت آمریکا به خاطر منابع قدرت و انعطافپذیری جامعه ایالات متحده، قوی بوده و قوی باقی خواهد ماند. ایالات متحده هنوز هم دارای توانایی منحصر به فردی برای جذب شهروندان جدید از هر نژاد، دین و فرهنگی به درون بافت و ساختار زندگی ملی و اقتصادی خویش است. همین ارزشهای مشترک که منجر به موفقیت در ایالات متحده شده، به موفقیت در جهان به خاطر پشتکار و جدیت، نوآوری و کارآفرینی منتهی خواهد شد. اگر آمریکا اعتماد به نفسش را از دست بدهد، دیگر نمیتواند رهبر جهان باشد. ما همچنین باید مطمئن باشیم که بنیانهای قدرت اقتصادی ایالات متحده قوی است و قوی نیز باقی خواهد ماند. حتی در بحبوحه آشوب مالی و بحرانهای بینالمللی، اقتصاد ایالاتمتحده از سال ۲۰۰۱ تاکنون بیشتر و سریعتر از اقتصاد هر ملت صنعتی پیشرو دیگری رشد کرده است.
ایالات متحده بدون تردید، موتور رشد اقتصادی جهان باقی خواهند ماند. بهرغم تامین دو جنگ و مطرح کردن دفاع از خودمان در یک رویارویی جهانی جدید، هزینه دفاعی ایالاتمتحده در حال حاضر درصدی از تولید ناخالص داخلی است که هنوز هم از میانگین دوره جنگ سرد پایینتر است. در سال ۲۰۰۸ کاملا آشکار است که ما در فرآیند ملتسازی طی سالهای آتی شریک و درگیر خواهیم بود. اما نباید ارتش ایالات متحده این کار را انجام بدهد. آن نباید یک ماموریتی باشد که ما پس از شکست، دولتها را در درست گیریم و ادامه دهیم. ما بایستی به دولتهای دارای کارکرد ضعیف کمک کنیم که خودشان را تقویت و اصلاح کنند، و به این وسیله از شکست خود در اولین مرحله جلوگیری کنند. این امر مستلزم تغییر و تحول و یکپارچگی بهتر نهادهای سخت افزاری و نرمافزاری قدرت ایالات متحده و وظیفه دشواری میباشد که دولت ما شروع کرده است. ما آمریکاییها در سیاست خارجی درگیر هستیم، به خاطر اینکه مجبوریم، نه به دلیل اینکه میخواهیم این سیاست یک «جمهوری» است، نه یک «امپراتوری». در نهایت آنچه که بیشتر از همه تعیینکننده خواهد بود، این است که آیا ایالات متحده میتواند در قرن بیست و یکم موفق شود، یا نه، تصور ماست. آن به دلیل این ویژگی شخصیت آمریکاست که خواهان نقش منحصر به فرد در جهان است و آن را روشی که ما در مورد قدرت و ارزشهای خویش فکر میکنیم، نشات میگیر. دوگانگی قدیمی بین واقعگرایی و آرمانگرایی به واقع هرگز برای ایالات متحده به کار نرفته است؟ زیرا ما واقعا نمیپذیریم که منافع ملی و آرمانهای جهانی ما با هم ناسازگاری داشته باشند. حتی زمانی که منافع و آرمانهای ما در کوتاهمدت با هم در تعارض باشند، بر این باوریم که در بلندمدت آنها تقسیمناپذیر هستند. این موضوع آمریکا را برای تصور کردن اینکه جهان میتواند همیشه بهتر از دیگرانی که بدون تناقض فکر میکردند، امکانپذیر باشد، آزاد کرده است. آمریکا تصور میکرد که یک آلمان دموکراتیک ممکن است روزی لنگرگاه یک اروپای واحد، آزاد و صلح باشد. آمریکا بر این باور بود که ژاپن ممکن است روزی یک منبع صلح در آسیای بسیار آزاد و شکوفا شود. آمریکا تعهدش به مردم حوزه بالتیک را حفظ کرد تا آنها مستقل شوند و در نتیجه روزی را که ناتو یک نشست سران را در ریگای لیتونی برگزار کرد به ارمغان بیاورد... در واقع، نشان دادهایم که با پیوند قدرت آمریکایی و ارزشهای آمریکایی، میتوانیم به دوستان و متحدانمان کمک کنیم که مرزهای آنچه را که اغلب در یک دوره زمانی واقعگرایانه فرض میشد گسترش بدهند. چگونه این پیشنهاد و برنامه را توصیف کنیم؛ یک نوع واقعگرایی است. اما بیشتر از آنچه که باشد، من آن را واقعگرایی منحصر به فرد آمریکایی نامیدهام. این موضوع ما را تبدیل به یک ملت به طور باور نکردنی بیصبر میکند، ما در آینده زندگی میکنیم، نه در گذشته. ما در طول تاریخمان به آهستگی حرکت نکرده و وقت تلف نمیکنیم... عجیبتر از همه اینکه در همین زمان واقعگرایی منحصر به فرد آمریکایی، ما را عمیقا صبور میکند.
نمیفهمیم که چه مدت دوره تمرین دموکراسی طول میکشد. ما نقص اولیه آمریکا را تایید میکنیم که یک قانون اساسی بر مبنای یک سازش بنا گذاشته شده است که اجداد من (سیاهپوستان) را به سهپنجم یک انسان کاهش داد. با این وجود ما در حال التیام و درمان زخم و زندگی مردم آمریکا میباشیم و این مشارکت ما با جهان را شکل میدهد. ما از دموکراسی حمایت میکنیم نه بهخاطر اینکه فکر می کنیم که خودمان کامل هستیم، به خاطر اینکه میدانیم که خودمان عمیقا ناکامل و ناقص هستیم. این موضوع به ما دلیلی برای فروتنی کردن و تواضع در تلاشهای خودمان و صبور بودن با تلاشهای دیگران میدهد. میدانیم که عناوین کنونی مطبوعات به ندرت همچون قضاوتهای تاریخ است.
هنگامه شهیدی
منبع: نشریه «امور خارجی» شماره جولای – آگوست ۲۰۰۸
منبع: نشریه «امور خارجی» شماره جولای – آگوست ۲۰۰۸
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست