دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
مجله ویستا
بودم آن روز در این میکده از دُردکشان

«حسین خواجهامیری (ایرج)» فرصتی تازه و مغتنم برای بهره بردن از یکی از بهترین صداهای قرن اخیر آواز ایرانی به شمار میرود؛ آن هم بخشی مهم و اثرگذار از یکصد سال تاریخ ضبط موسیقی در ایران که تا کنون مغفول مانده است.
از این بخش تا کنون شش آلبوم با عنوان «گلهای شماره ۱ تا ۶» توسط «شرکت ایرانصدا» منتشر شده است. این آثار در واقع برگزیدهای از آوازهای ایرج در قالب برنامههای قدیمی رادیو مانند گلهای تازه، برگ سبز و یک شاخه گل است که در سالهای دور، از این رسانه به گوش مردم میرسید. در این برنامهها هنرمندانی چون جلیل شهناز، همایون خرم، منصور صارمی، امیرناصر افتتاح، حبیبالله بدیعی، جهانگیر ملک، پرویز یاحقی، فرهنگ شریف، اسدالله ملک، حسن ناهید و مجید نجاحی ایرج را همراهی میکنند. در واقع با در نظر گرفتن شرایط دشوار انتشار آثار قدیمی موسیقی این مجموعه نمونهای نسبتاً خوب از موسیقی گلهای رادیو در دهههای گذشته به حساب میآید؛ همچون تورق خاطرات و مرور آلبومهای قدیمی و پرسه زدن در گذشتههایی که اینک یادآوری هر یک از لحظات آن به رؤیایی دور میماند و دستنیافتنی به نظر میرسد.
ایرج در سال ۱۳۱۳ در خالدآباد کاشان به دنیا آمد. پدرش «نعمتالله خواجهامیری» خواننده خوبی بود که از همان اوان کودکی بیشترین تأثیر را بر فرزند خود گذاشت.
به علاوه بعدها ایرج با علاقه به خواننده صاحبسبک «استاد جلال تاجاصفهانی» و با توجه به شباهت حجمی صدای این دو به هم، تأثیرات زیادی را از او پذیرفت.
دست آخر نیز ایرج به محضر استاد ابوالحسن صبا راه یافت و معلومات خود را نزد وی تکمیل کرد. تأیید استاد صبا موجب راهیابی این خواننده خوشآوا به برنامه گلهای رادیو شد. در رادیو ایرج با همراهی بهترین نوازندگان ایرانی عصر ما به اجرای آواز پرداخت و نام خود را با این آثار جاودانه کرد. در دهه ۴۰ و با رونق گرفتن حضور محمدعلی فردین در سینمای فارسی، ایرج به جای او در فیلمها آواز میخواند و اتفاقاً فردین نیز با موفقیت در نمایش اجرای تصنیفها و ترانهها به جای ایرج لب میزد.
این کار اگرچه در دهه ۵۰ نیز ادامه یافت اما اوج آن به سالهای ۱۳۴۴ با فیلم گنج قارون تا پیش از نمایش قیصر در سال ۱۳۴۸ و ظهور موج نو فیلمهای سینمای ایران تعلق داشت. ترکیب مناسب چهره و میمیک فردین با آواز ایرج در آن سالها مکمل خوبی برای این دو شد و نام هر دو را بیش از پیش بر سر زبانها انداخت. در این فیلمها معمولاً فردین نقش جوانی آس و پاس و جنوبشهری را بازی میکرد که در نهایت با دختری از خانوادههای متمول و پولدار وصلت میکرد و یکشبه به خوشبختی میرسید.
در آن سینمای رؤیاپرداز صدای فاخر ایرج در خدمت تصنیفهای سبک و کمارزش قرار گرفت و هرچند که عامه مردم از این آثار استقبال میکردند، اما این کار چندان به مذاق هنردوستان و فرهیختگانی که صدای ایرج را از برنامه گلها شنیده بودند خوش نمیآمد. آنها همواره ترجیح میدادند صاحب یکی از بهترین صداهای ایرانی را با آوازهای جانانه و استخواندارش به یاد آورند. تا اینکه وقوع انقلاب ۱۳۵۷ منجر به توقف کامل فعالیت ایرج در هر دو رشته کاریاش شد.
صدای ایرج صدایی گرم، جاندار، مردانه، قلندروار، پُرحجم و تواناست. در تحریر دادن و چهچهه زدن تبحر دارد و تحریرهای غلتانش هوش از سر هر شنوندهای میرُبایند. درست است که به دلیل مساوی نبودن امکانات ضبط در یک قرن اخیر نتوانستهایم از تمامی خوانندگان به یک میزان آثاری را در دسترس داشته باشیم و درست است که با این وجود داوری در مورد بهترین صداهای قرن با درصدی لغزش و خطا همراه خواهد بود اما اگر صدای ایرج را از بهترین صداهای قرن اخیر بنامیم چندان ره به خطا نبردهایم.
او به خوبی از پس اجرای تمامی نتهایی که اجرا کرده برآمده است. ایرج به شهادت اثارش خواننده بمخوان نبوده؛ اما هرگاه که در اندک لحظاتی به بمخوانی پرداخته حاصل خوب و شستهرفته از کار درآمده است، مانند قسمتهای بم آواز افشاری در روی اول نوار شماره ۲ از همین مجموعه، امّا طبیعی است که مردم همواره از پهلوان آواز ایران انتظار خواندنهای قلندرانه و پُر از اوج و فرود را داشتهاند؛ آن هم بیشتر در قسمت تحریرها ... تحریرهای ایرج در عین جاندار بودن و قلدری به نرمی و آرامی با یکدیگر پیوند میخورند و پژواک آنها شنونده را دچار این گمان میکند که شاید در حنجرة این خواننده دستگاه میکروفون کار گذاشتهاند!
ایرج نیز با وقوف کامل بر نقطه طلایی کار خود بیشتر به اوجخوانی و ادای تحریرهای مفصل در این نقطه از صدایش میپرداخت. اگر استاد بنان را بهترین بمخوان بین آوازخوانان ایرانی بدانیم، در نقطه مقابل او و صدای بمش، صدای اوج ایرج قرار دارد؛ همچنان که خود استاد نیز یک بار در مصاحبهای بر کار ایرج صحه گذاشت و نام او را در زمره بهترین صداهای مورد علاقهاش بر زبان آورد.
اتفاقاً در مجموعة مورد بحث در این وجیزه یعنی گلهای شماره یک تا ۶ چند مورد از نقاط اوج صدای ایرج موجود است و یکی از بهترین آثار او در برنامة مرد عشق «گلهای شماره ۱۸» در این مجموعه قرار دارد.
این برنامه که از حسن اتفاق دو بار در دو آلبوم از این سری یعنی گلهای شمارههای ۲ و ۵ قرار گرفته در دستگاه چهارگاه اجرا شده است در شناسنامه نوار در آلبوم شماره ۵ نام فامیل نوازنده سنتور، منصور صارمی، به اشتباه صادقی درج شده است و در شناسنامه آلبوم شماره ۲ نیز نام نوازنده تنبک، جهانگیر ملک، به اشتباه امیرناصر افتتاح ذکر شده است!
در این آواز، خواننده پس از اجرای تحریری مفصل در درآمد شعر سعدی با مطلع:
کس این کند که دل از یار خویش بردارد
مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد
را در همین گوشه اجرا میکند. ادای شمرده تحریرها و جابهجا تقسیم کردن کشش روی بعضی مصوتهای کلمات و تحریر روی مصوتهای واژههای دیگر و سرانجام دادن تحریری مفصل در پایان بیت از ویژگیهای همیشگی شیوه ایرج است که در اینجا نیز آنها را رعایت میکند. ضمن اینکه در بیت بعدی:
اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد
که از صفای درون با یکی نظر دارد
او روی مصوت «آ» در کلمة باد هم کشش و هم در ادامة آن تحریر را به صورت توأمان اجرا میکند. چهار مضراب ویولون، تار، سنتور و تنبک به همراه شعرخوانی گوینده برنامه، فخری نیکزاد، تشکیلدهنده بخش بعدی برنامه است که با اتمام آن خواننده تحریر آغازین گوشه حصار را میخواند و بیت مصرعها نخست بیت «هلاک ما به بیابان عشق خواهد بود» را در همین گوشه اجرا میکند. سپس با مصرع دوم بیت یعنی «کجاست مرد که با ما سر سفر دارد» وارد گوشه مخالف میشود و با تحریری مفصل بیت بعدی یعنی:
از آن متاع که در پای دوستان ریزند
مرا سری است ندانم که او چه سر دارد
این کار را ادامه میدهد. تطابق این ابیات با گوشههای اجراشده همراه مناسب بودن صدای ایرج و خوانندگانی چون او، برای نقاط اوج آواز ایرانی در این برنامه فضای مناسبی را به وجود آورده است. همچنین آخرین تحریر آواز در گوشه مخالف نیز با توجه به جنس، بافت و شیوه اجرای آن از نقاط درخشانی کار خواننده است که در بیشتر آثار برترش در بخش اوجخوانی او سری به این بخش میزند (گوشههایی نظیر عراق در ماهور و افشاری، حجاز در مایه ابوعطا، اوج دردشتی و قرهچه و رضوی در شور) با این تحریر سپس خواننده بهسرعت در چهارگاه فرود میآید و برنامه پایان میگیرد.
ایرج خوانندهای غریزی است. هنرمند غریزی معمولاً ضمن داشتن تکنیک خوب، فارغ از هر قید و بندی، آثارش را در لحظه خلق میکند. او همچنین خیلی به بازتابها و پیامدهای گوناگون آثارش نمیاندیشد و مهمترین هدفش ارتباط با مردم است.
به همین دلیل در لحظه زندگی و خلق میکند و با زبان دل با مردم سخن میگوید. هر یک از آثار این هنرمند بسته به شرایط زمانی و مکانی، ویژگی و حس خود را مییابند. حال اگر افرادی، همچون استادان و گردانندگان برنامه گلها، بکوشند با حفظ ویژگیهای اصیل و برتر هنرمند غریزی به کار او سمت و سویی بهتر ببخشند، کارهای این هنرمند شکلی شستهرفتهتر به خود میگیرد.
اگر هم مثل سازندگان فیلمهای فارسی تنها به دنبال عرضه آثاری باری به هر جهت و دهنپُرکن باشند، کیفیت آثار این هنرمند بهشدت تنزل خواهد کرد. هرچند که ایرج، به عنوان خواننده شاخص آواز غریزی و دلی، گاه در لابهلای همان فیلمها نیز رگههایی از آواز خوب را از خویش به یادگار گذاشته است. اصلاً تحریرها و «چهچه»های معروف ایرجی به همراه برنامه گلهای رادیو از همین فیلمها بود که در دلهای مردم جا باز کرد و به فرهنگ عمومی راه یافت.
از ایرج به عنوان قلندر و پهلوان آواز ایران نام میبرند و چه زیباست که او با داشتن صدایی کاملاً مردانه و حماسی در هنر بیپروا میتازد و میخواند.
عجیب اینکه او ابیاتی در آواز چهارگاهی که در این مطلب به بررسی آن پرداختیم میخواند:
هلاک ما به بیابان عشق خواهد بود
کجاست مرد که با ما سر سفر دارد
از آن متاع که در پای دوستان ریزند
مرا سری است ندانم که او چه سر دارد!
البته این ابیات خود بهخوبی گویا هستند؛ اما اشارهام به تکنیسینهای مدرن آواز سنتی است که بدون در نظر گرفتن جوهرة این هنر ناب و بیتوجه به آسیب بزرگ ناپیمودن منازل دشوار و صدالبته شخصی، در راه آموختن درونی و بیرونی هنر آواگری، به تقلید صرف و بلعیدن قرص خوانندگی (!) دل خوش کردهاند و میخواهند در کوتاهمدت و با استفاده از فرمولهای آماده و دم دست «خواننده» شوند. اینگونه است که میبینیم آوازهای امروزیها و جوانترها همه شبیه یکدیگر و دارای یک رنگ است؛ یعنی در واقع رنگ بیرنگی! و به مفهوم دقیقتر آوازهایی را میگویم که حتی تلنگری به هیچکس نمیزند.
در جایی به نقل از یکی از ستارگان قدیمی هالیوود به نکته جالبی برخوردم. وی در پاسخ خبرنگاری که از او پرسیده بود چگونه موفق به خلق این همه شاهکار شدی؟ گفت ما اصلاً به فکر خلق شاهکار نبودیم؛ سر صحنه فقط کار خودمان را میکردیم و مردم هم معمولاً از آثارمان استقبال میکردند.
ستاره هنر آواز ما ایرج نیز تا زمانی که دستش باز بود و شرایط اجتماعی و سیاسی اجازه میداد آثاری را که دوست میداشت خلق کرد. او حتی در دهة پنجاه با رشد چشمگیر موسیقی پاپ و افول فیلمهای فردین در رادیو، تلویزیون و سینما به کار خود ادامه داد.
ایرج و گلپایگانی دو هنرمند سنتی بودند که هنر خود را با ابزارهای دنیای مدرن ممزوج کردند. آنها از طریق رادیو، صفحه گرامافون، تلویزیون، نوار کاست و در روزگار ما سیدی توانستند با مردم بهخوبی ارتباط برقرار کنند. اتفاقاً این دو جزء معدود «ستاره»های آواز ایرانی در نیمقرن اخیر و هر یک خوانندگانی با سبک و صدای ویژه خود بودهاند. از ویژگیهای منحصر به فرد این دو یکی تحریرهای طولانی و پیدرپی روی یک نت خاص، در مورد گلپا و دیگری چهچههای مفصل، شمرده و شفاف، در خصوص ایرج و با آن ترکتازیهایش در این قسمت، بود که باعث شهرت و محبوبیت روزافزون آنها شد.
وقتی به دلایل این محبوبیت نظر میافکنیم میبینیم که آن دو در نخستین دهههای نفوذ و گسترش دستگاه ضبط و پخش صوت، و تصویر، با این شیوه آوازخوانی به جایگاه خاص خود نائل میشوند. در این دوره بهخوبی تفاوت آوازهای خوانندگان با آثار آخرین خوانندگان ماقبل مدرن واضح و آشکار است.
یکی آوازهایی که به شکل مستقیم و زنده و رو در رو در محافل کوچک و بزرگ یک بار برای همیشه عرضه و اجرا میشد و دیگر آوازهایی که به دفعات و با مخاطبان فراوان از طریق رسانهها پخش میشد. در دوره اخیر و سلطه رسانهها میبینیم که حتی شیوههای نوازندگی نیز با ماقبل خود تفاوت مییابد (مانند تارنوازان کلاسیک دوره قاجار و شیریننوازان دوره پهلوی) با کمی اغماض میتوان این تغییرات را در مسیر ترجمان هنر سنتی به زبان و توسط ابزار مدرن تلقی کرد (مانند نوع و ترتیب تحریرهای خوانندگان همان دوره با تعدادی از آوازخوانان گلهای رادیو).
خواننده غریزی گاه به سهو با استفاده از صدایش در فضاهای نهچندان مناسب عیار کار خود را پایین میآورد، مانند آوازخواندن ایرج در فیلم فارسی، سپس از همین طریق به موقعیتی اقتصادی (مالی) و اجتماعی (شهرت) میرسد که برای حفظ و تداوم آن باید پیشنهاد کارهای بعدی را نیز بپذیرد. از این نقطه به بعد دیگر نمیتوان خطاهای این هنرمندان را سهوی نامید. بلکه تلاش برای حفظ موقعیت هنرمند در مسیر کلی و شیوه عرضه آثار او تأثیری مستقیم میگذارد.
هرچند که کار چنین هنرمندانی به دلیل استعداد و آمادگی و وجود دیگر ویژگیهای دلنشین در ذات صدای آنها در هر شرایطی شیرینی و ملاحت خاص خود را دارد (نظیر استقبال توده مردم از همان فیلمها که صدای ایرج یکی از جاذبههای مهم آنها به شمار میرفت) اما در اینجا نکتهای کم و بیش در ابهام باقی میماند و آن اینکه آیا اگر چنین هنرمندانی تحت آموزشهایی دقیقتر قرار بگیرند قادرند بر جایگاه بزرگترین خوانندگان ما تکیه بزنند؟
در این زمینه سابقه و تجربه همکاری ایرج مثلاً با استاد جلیل شهناز نشان از به یادگار ماندن آوازهایی جاندارتر و شستهتر دارد. بدیهی است با کمی خویشتنداری و وسواس در گزینشهای دقیقتر در ارائه و عرضه آثار ایرج میتوانست کارنامه پُربارتری از خویش برجای بگذارد. اما نباید از نظر دور داشت که نفس کار چنین هنرمندانی بر پایه شهود و غریزه است. ایشان هرچه دارند از این منبع لایزال نشئت میگیرد. ضمن اینکه در یک کلام تکنیک همه هنر نیست و بخش شهودی و حسی اجرای آثار گاه بیشتر از مسئله تسلط و احاطه هنرمند بر تکنیک به آن جاذبه و جلوه میبخشد.
در بررسی و مرور کارنامه ایرج و هنرمندانی نظیر او، گلپایگانی، افتخاری و بسطامی، همواره باید این نکته به شکلی دقیق در نظر گرفته شود. ارزش کار اینگونه هنرمندان نیز درست در چنین سالها و روزهایی است که آشکار میشود؛ آوازخوانی که در اختیار دارند از تکنیک آنقدر که باید داشته باشند و در مقابل در بخش احساسی نیز هیچکس به گرد پای ایشان نمیرسد!
آلبومهای ۱ تا ۶ گلهای ایرج در این دوره و زمانه به تماشای مدالهای قهرمانی قدیمی میماند که همچنان زنده است و در بین مردم نفس میکشد. شکر خدا در مورد ایرج واقعاً نیز اینچنین است و او هنوز آواز هم میخواند، اما جدایی تقریباً دودههای ایرج از صحنه آواز و موسیقی متأسفانه مانع از تداوم اجرای آثار برتر او شد و مردم را از این صدای خوب محروم کرد. او اینک در روزگاری به صحنه برگشته که هرچند صدایش از آن زلالی و بینقصی به دور است اما مرور آثار دوره جوانیاش یک تضاد و تناقض دردناک و در عین حال پُر رمز و راز را به ذهن ما متبادر میکند؛ اینکه او در روزگاری میخواند که هیچ یک از آوازخوانان بیمایه و کممایه و مقلّد امروزی وجود نداشتند. حالا نیز او در زمانی مجال خواندن و عرضه آثار گذشته خود را پیدا کرده که بهدرستی و جز معدودی «کسی به میدان درنمیآید»!
عجیب اینکه در این روزگار غریب آوازی، صدای او هر روز تازه و تازهتر به نظر میرسد. هرچند که این فرصت، پهلوان آواز ایرانی نوشداروی، دور از جان عزیز و گرانمایه او، بعد از مرگ سهراب است؛ اما هر روز که میگذرد این دو بیت شعر جامی بیشتر در مورد او و خاستگاهش یعنی آواز ایرانی مصداق مییابد:
بودم آن روز در این میکده از دردکشان
که نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان
نکته عشق به تقلید مگو ای واعظ
بیش از این باده بچش، چاشنی جان بچشان
علی شیرازی
منبع : سورۀ مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست