سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

نیمه شعبان سالروز ولادت باسعادت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه


نیمه شعبان سالروز ولادت باسعادت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه
نیمه شعبان مصادف است با سال روز ولادت با سعادت یگانه منجی عالم بشریت حضرت صاحب الزمان بقیه الله الاعظم مهدی موعود روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا.
اسم و کنیه آن حضرت همانند رسول مکرم اسلا م (ص) می باشد. پیشوایان معصوم علیهم السلا م پیروان خویش را از ذکر نام آن حضرت نهی کرده و همین قدر فرموده اند که امام عصر (عج) همنام پیامبر (ص) و کنیه او نیز کنیه پیامبر (ص) است. و جایز و روانیست نام اصلی آن حضرت بر زبان جاری شود. در مورد ذکر نام مخصوص (م ح م د) امام عصر ارواحنافداه میان علما اختلا ف است . برخی ازآنان مانند شیخ انصاری مکروه دانسته اند و گروهی از سابقین مانند شیخ طوسی آن را به طور کلی حرام شمرده اند و برخی مانند حاجی نوری تفصیل داده اند و گفته اند ذکر آن در مجالس و محافل حرام است.
مشهورترین القاب آن گرامی، مهدی، قائم، حجت ، بقیه الله و ... است.
پدر بزرگوار ایشان پیشوای یازدهم حضرت امام حسن عسکری علیه السلا م و مادر مکرمه ایشان حضرت نرجس خاتون دختر یشوعا نواده قیصر روم و از فرزندان حوار یون است و نسبش به شمعون وصی حضرت عیسی (ع) می رسد.
● خصوصیات حمل و ولادت
حمل حضرت صاحب الزمان (عج) تا زمان ولا دت مانند حضرت موسی بن عمران مخفی بود. یعنی طوری بود که تا ساعت تولد هیچ کس اثر حمل در مادر ایشان حضرت نرجس خاتون نمی دید، حتی قابله های متخصصی که معتمد گماشته بود که هرگاه در خانواده امام عسکری (ع) اثر حمل ببینند فورا اطلا ع دهند نیز از این جریان مطلع نشدند. حمل آن حضرت چنان مخفی بود که تا آخرین لحظه ولا دت حکیمه خاتون اثر حمل در نرجس مشاهده نکرد که گفت نزدیک بود مرا شک عارض شود که ناگاه صدای برادر زاده ام بلند شد که فرمود: عمه شک مکن و سوره انا انزلناه را بخوان. حکیمه خاتون گفت شروع کردم به خواندن سوره قدر که ناگاه دیدم از میان رحم با من هم صدا شد. چون سوره تمام شد متولد گردید و هنگام تولد نوری از او ساطع شد که چشم های حکیمه خاتون را خیره کرد. ناگاه او را دید که به سجده افتاده و شهادتین و شهادت بر وصیت پدران خود بر زبان جاری کرد و چون به خودش رسید گفت: بار خدایا وعده مرا سریع و مسلم گردان و امر مرا تمام ساز و قدم مرا ثابت بدار و زمین را به واسطه من پر از عدل و دادگردان.
از هنگام تولد امام قائم (عج) تا شهادت پدربزرگوارشان حضرت امام حسن عسکری (ع) بسیاری از بستگان و یاران ویژه امام یازدهم موفق به دیدار آن حضرت شدند یا از وجود مقدس ایشان در خانه امام عسکری (ع) آگاه شدند.
اصولا روش امام عسکری (ع) چنین بود که در عین پنهان داشتن فرزند ارجمند خویش، در فرصت های مناسب یاران مورد اطمینان را از وجود ایشان آگاه می فرمود تا آنان به شیعیان برسانند و پس از او گمراه نشوند.
برای نمونه احمد بن اسحاق که از بزرگان شیعه و پیروان ویژه امام عسکری (ع) است می گوید: خدمت امام عسکری (ع) شرفیاب شدم و می خواستم در مورد جانشین پس از او پرسش کنم. آن گرامی بدون آن که سوال کنم فرمود: ای احمد همانا خدای متعال از آن هنگام که آدم را آفرید زمین را از حجت خدا خالی نگذاشته و تا قیامت نیز خالی نخواهد گذاشت. به جهت حجت خدا از اهل زمین بلا دفع می شود و باران می بارد و برکات زمین خارج می گردد.
عرض کردم: ای پسر رسول خدا (ص) امام و جانشین پس از شما کیست؟
آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و بازگشت در حالی که پسری سه ساله که رویی چون ماه تمام داشت بردوش خویش حمل می کرد و فرمود: ای احمد بن اسحاق، اگر نزد خدای متعال و حجت های او گرامی نبودی این پسرم را به تو نشان نمی دادم. همانا او همنام رسول خدا و هم کنیه اوست. او کسی است که زمین را از عدل و داد پر می سازد هم چنانکه از ظلم و جور پرشده باشد.
ای احمد بن اسحاق مثل او در این امت خضر علیه السلا م و ذوالقرنین است. سوگند به خدا غایب می شود به طوری که در زمان غیبت او از هلا کت نجات نمی یابد مگر کسی که خداوند او را بر اعتراف به امانت وی ثابت قدم بدارد و موفق سازد که برای تعجیل فرج او دعا کند.
عرض کردم: سرور من آیا نشانه ای دارد که دل من به آن اطمینان بیشتری پیدا کند؟
در این هنگام فرزند گرامی آن حضرت به عربی فصیح گفت: منم بقیه الله در زمین. همان که از دشمنان خدا انتقام می گیرد، ای احمدبن اسحاق پس از مشاهده عینی دنبال اثر نگرد...
تا سال ۲۶۰ که پنج سال یا چهار سال و اندی از سن شریفش گذشته بود در کفالت پدر بزرگوارش امام عسکری (ع) بود و به روح القدس سپرده شده بود و در این مدت مخفی از همه می زیست مگر بعضی از خواص که از ولا دتش مطلع گشته و او را در ایام کودکی مشاهده کردند.
دوران غیبت صغری پس از انتقال امامت به آن حضرت و پس از خواندن نماز بر پیکر پاک و مقدس امام عسکری (ع) در اثر تعقیب کردن معتمد عباسی برای دستگیر کردن ایشان و بنا به مشیت الهی آغاز شد. در این ایام حتی بر خواص هم رسما ظاهر نمی شدند و چهار نائب خاص برای خویش انتخاب فرمودند تا مرجع شیعیان باشند و حوائج و سوالا ت خود را به وسیله آنان به حضرت برسانند و دریافت جواب کنند.
نواب چهارگانه حضرت عبارتند از: نائب اول ابو عمر عثمان بن سعید العمری که برای امام هادی (ع)، امام عسکری (ع) و حضرت حجت (عج) نیابت کرده و نیابت او برای حضرت ولی عصر (عج) از سال ۲۶۰ تا سال ۲۸۰ بود.
نائب دوم پسر او محمدبن عثمان العمری بود که بعد از وفات پدرش به نیابت حضرت حجت (عج) انتخاب شد و از سال ۲۸۰ تا سال ۳۰۵ به عنوان وکیل حضرت ولی عصر (عج) انجام وظیفه کرد. نائب سوم ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی بود که از سال ۳۰۵ تا سال ۳۲۶ به عنوان نائب خاص حضرت ولی عصر (عج) رابط میان امام عصر (عج) و مردم بود. پس از فوت حسین بن روح، ابوالحسن علی بن محمد سمری از سال ۳۲۶ تا پایان عمر یعنی سال ۳۲۹ به عنوان چهارمین نائب خاص حضرت ولی عصر (عج)در خدمت وجود مقدس امام دوازدهم بود.
شش روز پیش از وفات سمری نامه ای از طرف حضرت مهدی (عج) به دست او رسید که حاکی از این امر بود که وفات تو نزدیک شده و دیگر به کسی وصیت مکن و کسی را به نیابت تعیین مکن که غیبت تامه واقع گردید و ظهور نخواهد بود مگر بعد از مدت طولا نی و قساوت دل ها و پر شدن زمین از جور...
پس از این مقدمه کوتاه که اشاره ای مختصر به ولا دت و زمان غیبت صغری داشت پرداختن به موضوع انتظار و همچنین اشاره ای هرچند کوتاه به بعضی از وظایف منتظران در این ایام مبارک و فرخنده تذکری است جهت توجه بیشتر به وجود مقدس حضرت ولی عصر (عج) و اهتمام بیش از پیش به دعا کردن برای سلا متی و تعجیل در ظهور مولا یمان حضرت مهدی روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا.
● معنی انتظار
انتظار حالتی است نفسانی که آمادگی برای آنچه انتظارش را می کشیم از آن برمی آید و ضد آن یاس و ناامیدی است. هر قدر انتظار شدیدتر باشد، آمادگی و مهیا شدن قوی تر خواهد بود و هرچه محبت نسبت به کسی که در انتظارش هستی شدیدتر و دوستی بیشتر باشد مهیا شدن برای محبوب زیادتر می شود و فراقش دردناک تر می گردد به گونه ای که منتظر از تمام اموری که مربوط به حفظ خودش هست غافل می ماند و دردهای بزرگ و محنت های شدید را احساس نمی کند.
بنابراین مومنی که منتظر آمدن مولا یش می باشد هر قدر که انتظارش شدیدتر است تلا شش در آمادگی برای آن به وسیله پرهیز از گناه و کوشش در راه تهذیب نفس و پاکیزه کردن درون از صفات نکوهیده و به دست آوردن خوی های پسندیده بیشتر می گردد تا به فیض دیدار مولا ی خویش و مشاهده جمال نورانی اش در زمان غیبت نائل شود همچنان که برای عده بسیاری از نیکان و اولیای حق اتفاق افتاده است. چنانچه حضرت صادق (ع) می فرمایند: هر آن کس که خواسته باشد از یاران قائم (عج) شود باید که منتظر باشد و باید در حال انتظار به پرهیزکاری وخوی های پسندیده عمل نماید که هرگاه بمیرد و قائم (عج) پس از مردنش بپا خیزد پاداش او همچون کسی خواهد بود که دوران حکومت آن حضرت را درک کرده باشد...
● وجوب انتظار حضرت ولی عصر(عج)
کلینی در اصول کافی به سند خود از اسماعیل جعفی روایتی آورده که گفت: مردی بر حضرت ابوجعفر امام باقر(ع) وارد شد و صفحه ای در دست داشت. حضرت باقر (ع) به او فرمود: این نوشته مناظره کننده ای است که پرسش دارد از دینی که عمل در آن مورد قبول است. عرض کرد: رحمت خداوند بر تو باد همین را خواسته ام. امام باقر(ع) فرمود: گواهی دادن به اینکه هیچ معبود حقی جز خداوند نیست و اینکه محمد(ص) بنده و رسول او است و اینکه اقرار کنی به آنچه از سوی خداوند آمده و ولایت ما خاندان و بیزاری از دشمن ما و تسلیم به امر ما و پرهیزکاری و فروتنی و انتظار قائم ما که ما را دولتی است که هر وقت خداوند بخواهد آن را خواهد آورد و از آنچه بر وجوب انتظار دلالت می کند روایتی است که شیخ صدوق در کتاب کمال الدین به سندخود از عبد العظیم حسنی آورده که گفت: بر سرورم حضرت محمدبن علی بن موسی بن جعفربن محمدبن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام وارد شدم و می خواستم درباره قائم (عج) از آن حضرت سوال کنم که آیا همان مهدی است یا غیر او؟ پس خود آن حضرت آغاز سخن کرد و به من فرمود: ای ابوالقاسم به درستی که قائم از ماست و او است مهدی که واجب است در زمان غیبتش انتظار کشیده شود و در ظهورش اطاعت گردد و او سومین از فرزندان من است.
● فضیلت انتظار و ثواب منتظر
امام صادق(ع) فرمود: خوشا به حال شیعیان قائم ما که در زمان غیبتش منتظر ظهور او باشند و در هنگام ظهورش فرمانبردار از او. آنان اولیای خدا هستند نه ترسی برایشان هست و نه اندوهگین شوند. (کمال الدین)
در بحار از حضرت امیرالمومنین(ع) آمده که فرمود: منتظر فرج باشید و از رحمت خداوند ناامید نشوید به درستی که خوشایند ترین اعمال نزد خداوند عزوجل انتظار فرج است.
و در مجمع البیان از حارث بن المغیره آمده که گفت: در محضر ابوجعفر امام باقر(ع) بودیم و ایشان فرمود: آنکه از شما این امر را شناخته و منتظر آن باشد و خیر را در آن بداند مانند کسی است که به خدا قسم در رکاب قائم آل محمد (ص) با شمشیر خود جهاد کرده باشد. سپس فرمود: بلکه والله مثل کسی است که در خدمت رسول خدا(ص) با شمشیرش جهاد کرده باشد. سپس بار سوم فرمود: بلکه به خدا قسم همچون کسی است که در خیمه رسول خدا (ص) شهید شده باشد.
در کتاب غیبت شیخ طوسی(ره) به نقل از کتاب غیبت فضل بن شاذان به سند خود از فضل بن عمر آورده که گفت: حضرت قائم(عج) را یاد کردیم و کسانی که از هم کیشان ما در حال انتظار مردند، پس حضرت امام صادق(ع) به ما فرمود: هرگاه قیام کند نزد مومن داخل قبر خواهند آمد و به او گفته می شود: ای فلان همانا که صاحب تو ظهور کرد پس اگر می خواهی به او ملحق شوی ملحق شو و اگر بخواهی در گرامیداشت پروردگارت بمانی بمان.
● برپا داشتن و حضور در مجالس فضائل و مناقب امام عصر (عج)
حضور یافتن در مجالسی که فضائل و مناقب و سایر امور مربوط به آن حضرت در آنها یاد می شود از نشانه های محبت است و از مصادیق اعمال خیری است که مطابق آیه ۱۴۸ سوره بقره مامور شده ایم که به سوی آنها سبقت بگیریم. «فاستبقوا الخیرات» به سوی کارهای خیر سبقت گیرید... مولایمان حضرت امام رضا(ع) می فرمایند: هرکس در مجلسی بنشیند که امر ما در آن زنده می گردد، روزی که دل ها می میرند دل او نخواهد مرد. (بحار الانوار)
و نیز بر این مطلب دلالت دارد فرموده حضرت امام صادق(ع) به فضیل در حدیثی که در بحار روایت شده که حضرت فرمودند: می نشینید و حدیث می گویید؟ فضیل عرضه داشت: آری فدایت شوم. امام صادق(ع) فرمود: همانا من آن مجالس را دوست می دارم. پس امر ما را احیا کنید. ای فضیل، خداوند رحمت کند کسی که امر ما را احیا نماید.
همچنین برپا داشتن مجالسی که مولایمان صاحب الزمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا در آنها یاد شود و مناقب و فضایل آن حضرت در آنها ترویج و منتشر گردد و در آن مجالس برای آن جناب دعا شود و با جان و مال در راه تشکیل آن مجالس تلاش کردن از وظایف دلباختگان و ارادتمندان به آن جناب است زیرا که این کار ترویج دین خداوند و برتری دادن کلمه الله و یاری نمودن بر نیکی و تقوی و تعظیم شعائر الهی و نصرت ولی الله است.
● درخواست معرفت امام عصر (عج) از خداوند
درخواست معرفت آن حضرت از خداوند عز و جل از وظایف مهم منتظران می باشد. زیرا مهمترین و واجب ترین امور بعد از شناخت خدا و رسول او، شناختن ولی امر و صاحب الزمان است زیرا این امر یکی از ارکان ایمان می باشد و هرکس در حالی بمیرد که امام زمان خویش را نشناخته باشد به مرگ جاهلیت مرده است و معرفت او کلید تمام ابواب خیر و سعادت و رحمت می باشد و خداوند بندگان خود را امر فرموده که معرفت او را تحصیل نمایند و دعا از جمله درهایی است که خدای تبارک و تعالی فرمان داده که از آن وارد شوند. آنجا که می فرماید: بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را. در کافی از محمدبن حکیم آورده که گفت: به حضرت ابی عبد الله امام صادق (ع) عرض کردم معرفت ساخته کیست؟ حضرت فرمود: از ساخته های خداوند است و بندگان رادر آن ساخت بهره ای نیست.
پس بر منتظران لازم است که از درگاه خداوند شناخت و معرفت امام زمانشان را طلب نمایند و کامل گردانند و این منافات ندارد با آنکه بنده مختار و مامور به کسب و تحصیل و مطالعه وسایل معرفت باشد و می بایستی در این راه مداومت بسیار نمود به خصوص در خواندن دعاهای مخصوصی که دراین باره وارد شده است همانند دعای غریق که حضرت امام صادق(ع) فرمودند در زمان غیبت بسیار بخوانید که عبارت است از: یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک.
● تسلیم بودن و عجله نکردن منتظران
در کافی از عبد الرحمن بن کثیر آورده که گفت: در محضر امام صادق(ع) بودم که محضرم بر آن حضرت وارد شد و عرضه داشت: فدایت شوم خبر ده مرا از امری که منتظرش هستیم چه وقت خواهد بود؟ حضرت صادق (ع) فرمود: ای محضرم وقت گذاران دروغ گویند و عجله کنندگان هلاک گردند و تسلیم شدگان نجات یابند.
از حضرت سید العابدین (ع) آمده که فرمود: همانا دین خدای عزوجل با عقل های ناقص و آرای باطل و معیارهای فاسد درک نمی شود و جز با تسلیم به دست نمی آید پس هرکس به ما تسلیم گردد سالم ماند و هرآنکه به ما اقتدا کند هدایت یابد و هرکس به قیاس ورای خود عمل کند هلاک می گردد و هر کس از آنچه ما می گوییم یا حکم می کنیم در سینه خود تنگی احساس کند به آن خدایی که سبع مثانی و قرآن عظیم را نازل فرموده کافر شده است در حالی که خود متوجه نیست. (کمال الدین)
● انجام اعمال خیر به نیابت از ولی عصر(عج)
سید اجل علی بن طاووس(ره) در کتاب کشف المحجه فرزندش را سفارش و امر کرده به انجام اموری که مربوط به آداب و وظایف او نسبت به مولایمان صاحب الزمان(عج) است تا آنجا که گفته: «... پس در پیروی و وفاداری و تعلق خاطر و دلبستگی نسبت به آن حضرت به گونه ای باش که خداوند و رسول(ص) او پدران آن حضرت و خود او از تو می خواهند و حوائج آن بزرگوار را برخواسته های خود مقدم بدار.»
هنگامی که نمازهای حاجت را به جای می آوری و صدقه دادن از سوی آن جناب را پیش از صدقه دادن از سوی خودت و عزیزانت قرار ده و دعا برای آن حضرت را مقدم بدار بر دعا کردن برای خودت و نیز در هر کار خیری که مایه وفای به حق آن حضرت است آن بزرگوار را مقدم بدار که سبب می شود به سوی تو توجه فرماید و به تو احسان نماید...
از نکات زیبا صدقه دادن به قصد سلا متی امام زمان (عج) است که در رجحان و استحباب آن تردید نیست و از گونه های مودت نسبت به قربی و بستگان پیغمبر (ص) است که خداوند بندگانش را در کتاب خود به آن امر فرموده.
برتری دادن امام زمان(عج) بر خویش و خویشاوندان و عزیزان از نشانه های حب و مودت و عشق به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است.
شیخ صدوق در مجالس از پیامبر اکرم (ص) آورده که فرمود: هیچ بنده ای ایمان نیاورد تا اینکه من نزد او از خودش محبوب تر باشم و خاندانم از خاندان خودش نزد او محبوب تر باشد و عترت من نزد او از عترت خودش محبوب تر باشد و ذات من از ذات خودش نزد او محبوب تر باشد.
● قوت یافتن ابدان و دل های مومنین هنگام ظهور
در بحار از خصال روایتی از حضرت سیدالساجدین علی بن الحسین(ع) آورده است که فرمود: هنگامی که قائم ما عجل الله فرجه بپاخیزد خداوند عزوجل از شیعیان ما آفات را دور می سازد و دلهایشان را مانند قطعه ای از آهن قرار می دهد و نیروی هر یک از مردانشان را به مقدار چهل مرد می گرداند و آنها حکام و سران زمین خواهند بود.
و از بصائر در حدیثی از امام باقر(ع) منقول است که فرمود: هرگاه امر ما واقع شود و مهدی ما بیاید، هر مردی از شیعیان ما از شیر قوی تر و از نیزه برنده تر خواهد بود و دشمنان ما را با پاهای خود لگد می کند و آنها را با دست خود می زند. در این هنگام است نزول رحمت و فرج خداوند بر بندگان.
در روضه کافی از حضرت امام صادق(ع) روایت است که فرمود: هنگامی که قائم بپاخیزد خداوند نیروی گوش ها و چشم های شیعیان ما را افزون می گرداند تا اینکه میان آنها با قائم پیکی نخواهد بود. آن حضرت با ایشان سخن می گوید و آنان می شنوند و او همانجا هست.
و در کمال الدین از حضرت صادق(ع) آمده است که فرمود: اینکه لوط به قومش گفت کاش نیرویی داشتم که در برابر شما ایستادگی کنم یا به پناهگاه محکمی پناه می بردم، مقصودش جز این نبود که نیروی قائم (عج) را تمنا کند و یاران او هستند که یک مرد از آنها قوت چهل مرد را دارد و دلش از کوه آهنین محکم تر است و اگر به کوه آهن برسند آنها را می پیمایند و شمشیرها را کنار نگذارند مگر وقتی که خداوند عزوجل راضی شده باشد.▪ ذکر چند تشرف به محضر مقدس امام عصر(عج)
یکی از مسائل مهم در عصر غیبت تشرفاتی است که به محضر مقدس حضرت ولی عصر روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا انجام شده است و چون در طول دهها قرن افراد زیادی از میان شیعیان و علما به حضور حضرتش شرفیاب شده اند این مطلب مانند روشنایی روز غیرقابل تردید شده است مگر کسی که چشم و گوش دلش را برای نپذیرفتن این حقیقت ببندد.
علا مه با ورع و با تقوی مرحوم آخوند ملا زین العابدین سلماسی که یکی از شاگردان سید بحرالعلوم (ره) است فرمود: در محضر درس سید بحرالعلوم بودم که شخصی سوال کرد آیا امکان دارد کسی در زمان غیبت کبری، حضرت صاحب الزمان (عج) را ببیند؟ سید بحرالعلوم به او جواب نداد ولی من نزدیک او نشسته بودم، دیدم سرش را پائین انداخت و آهسته گفت: چه بگویم در جواب او حال آنکه آن حضرت مرا در بغل گرفته و به سینه خود چسبانده است.
در کتاب ملا قات با امام زمان(عج) و از قول مرحوم میرزای قمی که از علمای بزرگ شیعه و صاحب کرامات مختلف است آمده است که: من با علا مه بحرالعلوم به درس آقا باقر بهبهانی می رفتیم و با او درس ها را مباحثه می کردیم و غالبا من درس ها را برای سید بحرالعلوم تقریر می نمودم و توضیح می دادم. تا اینکه من به ایران آمدم و پس از مدتی بین علما و دانشمندان شیعه سید بحرالعلوم به عظمت و عالم معروف شد. من تعجب کردم و با خود گفتم او که این استعداد را نداشت چطور به این عظمت رسید؟ تا آنکه موفق به زیارت عتبات عالیات شدم.
در نجف اشرف سیدبحرالعلوم را دیدم. در آن جلسه مساله ای عنوان شد. دیدم جدا او دریای مواجی است که باید حقیقتا او را بحر العلوم نامید. روزی در خلوت از او سوال کردم، آقا ماکه با هم بودیم آن وقت ها شما این مرتبه از علم و استعداد را نداشتید بلکه از من در درس ها استفاده می کردید حالا می بینم در علم و دانش فوق العاده اید.
فرمود: میرزا ابوالقاسم جواب سوال شما از اسرار است ولی به تو می گویم، اما از تو تقاضا دارم که تا من زنده ام به کسی نگویید.
من قبول کردم. ابتدا اجمالا فرمود: چگونه این طور نباشد و حال آنکه حضرت ولی عصر(عج) مرا شبی در مسجد کوفه به سینه خود چسبانیده.
گفتم: چگونه خدمت آن حضرت رسیدید؟
فرمود: شبی به مسجد کوفه رفته بودم، دیدم آقایم حضرت ولی عصر(عج) مشغول عبادت است. ایستادم و سلا م کردم، جوابم را مرحمت فرمود و دستور دادند که پیش بروم. من مقداری جلو رفتم ولی ادب کردم زیاد جلو نرفتم، فرمودند: جلوتر بیا، پس چند قدمی نزدیک تر رفتم، باز هم فرمودند: جلوتر بیا، من نزدیک شدم تا آنکه آغوش مهر گشود و مرا در بغل گرفت، به سینه مبارکش چسباند، در اینجا آنچه خدا خواست به این قلب و سینه سرازیر شود، سرازیر شد.
در کتاب ملا قات با امام زمان(عج) درباره تشرف علا مه حلی(ره)چنین آمده است: مرحوم عراقی در دارالسلا م قضیه علا مه حلی را چنین نقل فرموده است.
مرحوم علا مه حلی(ره) شب جمعه ای به تنهایی به زیارت حضرت سید الشهدا» می رفت و بر مرکبی سوار سود و تازیانه ای در دست داشت. در بین راه شخص عربی با او همراه شد و سخن از مسائل علمی گشود. علا مه نیز بعضی از مشکلا ت علمی را مطرح نمود، دید که او حلا ل مشکلا ت و یگانه روزگار است تا آنکه سوال از مساله ای در میان آمد که آن شخص عرب به خلا ف علا مه در آن مساله فتوی داد. علا مه گفت: این فتوی بر خلا ف قاعده است و خبری که مستند آن باشد نداریم. آن شخص عرب فرمود: دلیل بر این حکم حدیثی است که شیخ طوسی(ره) در کتاب تهذیب خود نوشته است.
علا مه گفت: چنین حدیثی در تهذیب نیست و در خاطر ندارم شیخ یا کس دیگری آن را نقل نموده باشد. آن شخص فرمود: نسخه کتاب تهذیب را که خود داری از اول تا فلا ن مقدار ورق بشمار، در فلا ن صفحه و فلا ن سطر می باشد.
علا مه با خود گفت: شاید این شخص که در رکاب من می آید(علا مه سواره بود و ایشان پیاده )آنکسی باشد که عالم به وجود او وابسته و او امام عصر(عج) باشد. در این حال تازیانه از دست علا مه افتاده بود و از آن شخص پرسید: آیا در زمان غیبت کبری امکان دارد انسان به محضر مقدس امام زمان(عج) شرفیاب شود؟ آن شخص به زمین خم شد و تازیانه را برداشت و در دست علا مه نهاد و فرمود: چگونه نمی توان به خدمت او رسید در حالی که الا ن دست او در دست تو می باشد.
علا مه حلی چون این را شنید خود را از بالا ی مرکب به زیر انداخت و بیهوش شد. زمانی که هوش آمد کسی را ندید و چون به خانه برگشت حدیث مذکور را در همان صفحه و همان سطر که حضرت ولی عصر(عج) فرموده بودید و فتوای خود را اصلا ح نمود.
در کتاب جنت الماوی و کتاب نجم الثاقب در مورد تشرف سعید صالح، صفی متقی حاج علی بغدادی چنین آمده است:
حاج علی بغدادی نقل کرده که هشتاد تومان سهم امام (ع) به گردنم بود و لذا به نجف اشرف رفتم و بیست تومان از آن پول را به جناب شیخ مرتضی اعلی الله مقامه دادم و بیست تومان دیگر را به جناب شیخ محمدحسن مجتهد کاظمینی و بیست تومان به جناب شیخ محمد حسن شروقی دادم و تنها بیست تومان دیگر به گردنم باقی بود که قصد داشتم وقتی به بغداد برگشتم به شیخ محمد حسن کاظمینی آل یس بدهم و مایل بودم که وقتی به بغداد رسیدم در ادای آن عجله کنم.
در روز پنج شنبه ای بود که به کاظمین به زیارت حضرت موسی بن جعفر و حضرت امام محمدتقی سلا م الله علیهما رفتم و خدمت جناب شیخ محمد حسن کاظمینی آل یس رسیدم و مقداری از آن بیست تومان را دادم و بقیه را وعده کردم که بعد از فروش اجناس به تدریج به من حواله دهند که بدهم و بعد همان روز پنج شنبه عصر به قصد بغداد حرکت کردم ولی جناب شیخ خواهش کرد که بمانم، عذر خواستم و گفتم باید مزد کارگران کارخانه شعربافی را بدهم و رسم چنین بود که مزد تمام هفته را در شب جمعه می دادم.
لذا به طرف بغداد حرکت کردم وقتی یک سوم راه را رفتم سید جلیلی را دیدم که از طرف بغداد رو به من می آید وقتی نزدیک شد به من سلا م کرد و دست های خود را جلو آورد که با من مصافحه و معانقه کند و فرمود: اهلا و سهلا و مرا در بغل گرفت و با هم با کمال محبت معانقه کردیم و هر دو یکدیگر را بوسیدیم. بر سر مبارکش عمامه سبز روشنی بود و روی صورتش خال سیاه بزرگی بود. ایستاده و فرمود: حاج علی خیر است، کجا می روی؟ گفتم: کاظمین بودم زیارت کردم و به بغداد بر می گردم. فرمود: امشب شب جمعه است بیا به کاظمین برگردیم. گفتم: آقای من نمی توانم و امکانات ندارم. فرمود: داری! برگرد تا نزد جدم امیرالمومنین (ع) شهادت دهم که تو از دوستان و موالیان ما هستی و شیخ هم شهادت می دهد. ما دو شاهد می شویم و خدای تعالی هم فرموده دو شاهد بیاورید.
این مطلب اشاره ای بود به آنچه من در دل نیت کرده بودم که وقتی جناب شیخ را دیدم از او تقاضا کنم که چیزی بنویسد و در آن شهادت دهد که من از موالیان اهل بیت عصمت و طهارتم و آن را در کفن خود بگذارم.
گفتم شما این مطلب را از کجا می دانید و چطور شهادت می دهید؟ فرمود: کسی که حق او را به او می رسانند چگونه رساننده را نمی شناسد؟ گفتم: چه حقی؟ فرمود: آنچه به وکلا ی من رساندی. گفتم: وکلا ی شما کیست؟ فرمود: شیخ محمدحسن. گفتم: او وکیل شماست. فرمود: وکیل من است.
اینجا در خاطرم خطور کرد که این سید جلیل که مرا به اسم صدا زد با آنکه مرا نمی شناخت کیست؟ به خودم گفتم شاید او مرا می شناسد و من او را فراموش کرده ام.
باز با خودم گفتم حتما این سید از سهم سادات از من چیزی می خواهد و چقدر مایلم از سهم امام (ع) به او چیزی بدهم. لذا به او گفتم: از حق شما پولی نزد من بود که به آقای شیخ محمدحسن مراجعه کردم و باید با اجازه او چیزی به دیگران بدهم.
به روی من تبسمی کرد و فرمود: بله بعضی از حقوق ما را به وکلا ی ما در نجف رساندی. گفتم: آنچه داده ام قبول است؟ فرمود: بله. با خودم گفتم این سید کیست که علمای اعلا م را وکیل خود می داند و مقداری تعجب کردم و با خود گفتم البته علما وکیلند در گرفتن سهم سادات. سپس به من فرمود: برگرد با هم برویم جدم را زیارت کن. من برگشتم او دست چپ مرا در دست راست خود نگه داشته بود و با هم قدم زنان به طرف کاظمین می رفتیم. در طرف راست ما نهر آب صاف سفیدی جاری بود و درختان مرکبات لیمو، نارنج و انار و انگور و غیره همه با میوه در یک وقت که موسم آنها نبود بر سرما سایه افکنده بود. گفتم: این نهر و این درخت ها چیست؟
فرمود: هر کسی از موالیان و دوستان ما باشد و جدم را زیارت کند اینها با اوست. گفتم سوالی دارم. فرمود: بپرس. گفتم: مرحوم شیخ عبدالرزاق، مدرس بود روزی نزد او رفتم، شنیدم می گفت: کسی که در تمام عمر خود روزها روزه بگیرد و شبها را به عبادت مشغول باشد و چهل حج و چهل عمره به جا آورد و در میان صفا و مروه بمیرد و از دوستان و موالیان حضرت امیرالمومنین (ع) نباشد برای او فائده ای ندارد. فرمود: آری والله برای او چیزی نیست. سپس از احوال یکی از خویشاوندان خود سوال کردم و گفتم: آیا او از موالیان حضرت امیرالمومنین (ع) است؟ فرمود: بله، او و هر کس که متعلق به تو است از موالیان خواهد بود.
گفتم: ای آقای من سوالی دارم. فرمود: بپرس. گفتم: روضه خوان های امام حسین (ع) می خوانند که سلیمان اعمش از شخصی سوال کرد که زیارت سیدالشهدا» چطور است؟ او در جواب گفت: بدعت است. شب سلیمان اعمش در خواب دید که هودجی در میان زمین و آسمان است.
سوال کرد در میان این هودج کیست؟ گفتند: حضرت فاطمه زهرا و خدیجه کبری سلا م الله علیها هستند. گفتند: کجا می روند؟ گفتند: چون امشب شب جمعه است به زیارت امام حسین (ع) می روند و دید رقعه هایی را از هودج می ریزند که در آنها نوشته شده: امان من النار لزوار الحسین (ع) فی لیله الجمعه امان من الناریوم القیامه. آیا این حدیث صحیح است؟ فرمود: بله راست است و مطلب تمام است. گفتم ای آقای من صحیح است که می گویند: کسی که امام حسین (ع) را در شب جمعه زیارت کند برای او امان است؟ فرمود: آری والله و اشک از چشمان مبارکش جاری شد و گریه کرد. گفتم: آقای من سوالی دارم. فرمود: بپرس. گفتم در سال ۱۲۶۹ به زیارت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) رفتم در قریه درود (نیشابور) عربی از عرب های شروقیه که از بادیه نشینان طرف شرقی نجف اشرف اند را ملا قات کردم و او را مهمان نمودم از او پرسیدم ولا یت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) چگونه است؟
گفت: بهشت است. تا امروز من پانزده روز است که از مال مولا یم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) می خورم، نکیرین چه حق دارند در قبر نزد من بیایند و حال آنکه گوشت و خون من از طعام آن حضرت روئیده شده.
آیا صحیح است آیا علی بن موسی الرضا (ع) می آید و او را از دست منکر و نکیر نجات می دهد؟
فرمود: آری والله جدم ضامن است. گفتم: آقای من سوال کوچکی دارم؟
فرمود: بپرس. گفتم: زیارت من از حضرت رضا (ع) قبول است؟ فرمود: انشا»الله قبول است. گفتم: آقای من سوالی دارم. فرمود: بپرس. گفتم: زیارت حاج احمد بزازباشی قبول است یا نه؟ (او با من در راه مشهد رفیق و شریک در مخارج بود) فرمود: زیارت عبدصالح قبول است. گفتم: سوالی دارم. فرمود: بپرس. گفتم: فلا ن کس اهل بغداد که همسفر ما بود زیارتش قبول است؟ جوابی ندادند. گفتم: آقای من این کلمه را شنیدید یا نه؟ زیارتش قبول است؟ باز هم جوابی ندادند. (این شخص با چند نفر دیگر از پولدارهای بغداد بود و دائما در راه به لهو و لعب مشغول بود و مادرش را هم کشته بود) در این موقع به جایی رسیدیم که جاده پهن بود و دو طرفش باغات بود و شهر کاظمین در مقابل قرار گرفته بود و قسمتی از آن جاده متعلق به بعضی از ایتام سادات بود که حکومت به زور از آنها گرفته بود و به جاده اضافه نموده بود و معمولا اهل تقوی که از آن اطلا ع داشتند از آن عبور نمی کردند ولی دیدم آن آقا از روی آن قسمت از زمین عبور می کند. گفتم: ای آقای من این زمین مال بعضی از ایتام سادات است تصرف در آن جایز نیست. فرمود: این مکان مال جد ما حضرت امیرالمومنین(ع) و ذریه او و اولا د ما است برای موالیان ما تصرف در آن حلا ل است. در نزدیکی همین محل باغی بود که متعلق به حاج میرزا هادی است. او از متمولین معروف ایران بود که در بغداد ساکن بود. گفتم: آقای من می گویند زمین باغ حاجی میرزا هادی مال حضرت موسی بن جعفر (ع) است این راست است یا نه؟ فرمود: چه کار به این کارها داری. در این وقت رسیدیم به جوی آبی که از شط دجله برای مزارع کشیده اند و از میان جاده می گذرد و بعد از آن دو راهی می شود که هر دو راه به کاظمین می رود. یکی از این دو راه اسمش راه سلطانی است و راه دیگر به اسم راه سادات معروف است. من به آقا عرض کردم بیا از این راه برویم (یعنی راه سلطانی). فرمود: نه از راه خودمان می رویم.
از آنجا که چند قدمی برداشتیم خودم را در صحن مقدس کاظمین کنار کشفداری دیدم. هیچ کوچه و بازاری را ندیدم. داخل ایوان شدیم و از طرف باب المراد که طرف شرقی حرم است و پایین پای مقدس است وارد شدیم و آقا به در رواق معطل نشد و اذن دخول نخواند و وارد حرم شد و ایستاد و فرمود: زیارت کن. گفتم: من سواد ندارم. فرمود: برای تو زیارت بخوانم؟ گفتم: بلی. فرمود: »ادخل یاالله السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا امیرالمومنین و بالا خره بر یک یک از ائمه السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا امیرالمومنین و بالاخره بر یک یک از ائمه سلا م کرد تا رسید به حضرت عسکری(ع) و فرمود: السلام علیک یا ابا محمد الحسن العسکری. بعد از آن به من فرمود: امام زمانت را می شناسی؟ گفتم: چطور نمی شناسم. فرمود: به او سلا م کن. گفتم: السلام علیک یا حجت الله یا صاحب الزمان یا بن الحسن. آقا تبسمی کرد و فرمود: علیک السلام و رحمه الله و برکاته.
پس داخل حرم شدیم و خود را به ضریح مقدس چسباندیم و ضریح را بوسیدیم. به من فرمود: زیارت بخوان. گفتم: سواد ندارم. فرمود: من برای تو بخوانم؟ گفتم: بله. فرمود: کدام زیارت را برای تو بخوانم؟ گفتم: هر زیارتی که افضل است. فرمود: زیارت امین الله افضل است. سپس مشغول زیارت امین الله شد و آن زیارت را به این نحو خواند... تا آخر زیارت. در اینجا شمع های حرم روشن شد ولی دیدم حرم روشنی دیگری هم دارد. نوری مانند نور آفتاب در حرم می درخشد و شمع ها مثل چراغی بودند که در آفتاب روشن باشد و آنچنان مرا غفلت گرفته بود که به هیچ وجه ملتفت این همه از آیات و نشانه ها نمی شدم. وقتی زیارتمان تمام شد از طرف پایین پا به طرف پشت سر یعنی به طرف شرقی حرم مطهر آمدیم. آقا به من فرمودند: آیا مایلی زیارت جدم حسین بن علی (ع) را بکنی؟ گفتم: بلکه شب جمعه است زیارت می کنم. آقا برایم زیارت وارث را خواندند. در این وقت موذن از اذان مغرب فارغ شد به من فرمودند: به جماعت ملحق شو و نماز بخوان. ما با هم به مسجدی که پشت سر قبر مقدس است رفتیم. آنجا نماز جماعت اقامه شده بود. خود ایشان فرادی در طرف راست محاذی امام جماعت مشغول نماز شد و من در صف اول ایستادم و نماز خواندم. وقتی نمازم تمام شد نگاه کردم، دیدم او نیست با عجله از مسجد بیرون آمدم و در میان حرم گشتم او را ندیدم. البته قصد داشتم او را پیدا کنم و چند قرانی به او بدهم و شب او را مهمان کنم و از او نگهداری کنم. ناگهان از خواب غفلت بیدار شدم با خودم گفتم: این سید که بود؟ این همه معجزات و کرامات که در محضر او انجام شد. من امر او را اطاعت کردم و از میان راه برگشتم و حال آنکه به هیچ قیمتی بر نمی گشتم و اسم مرا می دانست با آنکه او را ندیده بودم و جریان شهادت و اطلاع از خطورات دل من و دیدن درخت ها و آب جاری در غیر فصل و جواب سلام من وقتی به امام زمان(ع) سلام عرض کردم و...
بالاخره به کفشداری آمدم و پرسیدم آقایی که با من مشرف شد کجا رفت؟ گفتند: بیرون رفت ضمنا کفشداری پرسید این سید رفیق تو بود؟ گفتم: بله. خلا صه او را پیدا نکردم. به منزل میزبانم رفتم و شب را صبح کردم و صبح زود خدمت آقای شیخ محمدحسن رفتم و جریان را نقل کردم او دست به دهان خود گذاشت و به من به این وسیله فهماند که این قصه را به کسی اظهار نکنم و فرمود: خدا تو را موفق فرماید. من هم قضیه را به کسی نمی گفتم تا آنکه یک ماه از این جریان گذشت یک روز در حرم مطهر کاظمین سید جلیلی را دیدم. نزد من آمد و گفت: چه دیده ای؟ گفتم: چیزی ندیدم. او باز هم اعاده کرد، من باز گفتم: چیزی ندیده ام و به شدت انکار کردم. ناگهان او از نظرم غائب شد و دیگر او را ندیدم. (بحار الانوار جلد ۵۳)
نویسنده : همایون طیاری
منبع : روزنامه مردم سالاری