شنبه, ۱۷ آذر, ۱۴۰۳ / 7 December, 2024
مجله ویستا

دو یا سه چیزی که از عتیق رحیمی می‌دانم


دو یا سه چیزی که از عتیق رحیمی می‌دانم
● برادری کمونیست که کشته شد
برادر رحیمی بعد از کودتای کمونیستی ۱۹۷۸ کمونیست شد و به شدت تلاش (البته بیهوده) کرد تا برادرش را هم به همین راه بکشاند. اما برادر با آنکه عاشق هنر هفتم بود، رفتن به مسکو و تحصیل در مدرسه‌ای را که آیزنشتاین بنیانگذارش بود، قبول نکرد. برادر عتیق رحیمی در دره‌ای که نیروهای حکمت‌یار در آن به سر می‌بردند، کشته شد. رحیمی تا سال ۱۹۹۰ از مرگ او اطلاعی نداشت. پدر و مادر عتیق رحیمی در حال حاضر به همراه یکی از خواهرهای او در آمریکا زندگی می‌کنند. خواهر دیگر در کابل مانده. و هر بار که برنده جایزه گنکور به کابل‌اش برمی‌گردد در هتل می‌ماند «یه کم زندگی کردن با من سخته».
● کابل عشق من
عتیق رحیمی هواخواه مارگریت دوراس است و او را در کابل و در مرکز فرهنگی فرانسه پیدا کرده. در زمستان و در بحبوحه جنگ روسیه افغانستان، «هیروشیما عشق منِ» آلن رِنه را دیده: «رفتم سینما تا این فیلم رو ببینم. هیچی ازش نفهمیدم با این حال کلی من رو بهم ریخت. به خودم می‌گفتم کابل هیروشیمای من می‌شه». در یک کتابفروشی ترجمه یکی از کتاب‌های دوراس به زبان فارسی را پیدا می‌کند «کتاب رو بد صحافی کرده بودن، شیرازه‌اش وا رفته بود، اما غنیمتی بود.»
وقتی رحیمی همراه همسرش به اردوگاه‌های پناهندگان اور در نزدیکی روئن می‌آید، با اولین درآمد ماهیانه‌اش «عاشقِ» دوراس را می‌خرد. «اون زمون ۷۰ فرانک پولش بود». در سال ۲۰۰۰، سابرینا نوری، دوست و مترجم رحیمی، نخستین کار او، خاکستر و خاک، را به فرانسه ترجمه کرده و برای چندین ناشر می‌فرستد. عتیق رحیمی باورش نمی‌شود پل اوچاکوفسکی (POL) کتاب او را چاپ می‌کند. «POL ناشر کتاب‌های دوراس بود».
● ناسزاها، فرهنگ لغات و گرِویس
«تنها زمانی که دوباره در سال ۲۰۰۲، بعد از ۱۸ سال تبعید، از افغانستان بازگشتم، توانستم به زبان فرانسه بنویسم. پیش از آن نمی‌توانستم». اما کتاب او که به زبان فرانسه نوشته شده در سال ۲۰۰۸ چاپ شده است. در این شرایط می‌توان گفت عتیق رحیمی هم کمی مانند نویسنده یونانی «واسیلیس الکساکیس» عمل کرده: با یک فرهنگ روبر پنج جلدی و یک گرِویس. رحیمی در جواب پل اوچاکوفسکی (ناشر کتاب) که از ناسزاهایی می‌پرسد که از دهن قهرمان زن رحیمی خارج می‌شود، می‌گوید «خیالتون راحت باشه، همه زنان افغان این طور حرف می‌زنن».
● چندتایی قالی به جای فیلمبرداری
در سال ۲۰۰۳، یک سال و نیم پس از سقوط طالبان و سه سال پس از چاپ «خاکستر و خاک» رحیمی تصمیم گرفت تا بر اساس این کتاب فیلمی بسازد. مکان کجا بود؟ معدن زغال‌سنگی در شمال افغانستان. در ابتدا ساکنین منطقه خیلی خوشحال شدند. وقتی دکوراتور وسایل‌اش را علم کرد، اهالی هیجان‌زده فکر می‌کردند آنها از اعضای ان. جی. او هستند که آمده شهر را بازسازی کند. باید برایشان توضیح داده می‌شد. حتی اگر مجبور بودند، باید دروغ می‌گفتند. «روزی که صحنه خاکستر را فیلمبرداری می‌کردیم، آتش بسیار به مسجد دهکده نزدیک شد. اهالی خیلی عصبانی بودند. من باید برای کدخدا توضیح می‌دادم که در فیلم ما قرار است نشان دهیم که چطور نیروهای اتحاد جماهیر شوروی دهکده آنها را بمباران کردند». گروه برای معذرت‌خواهی یک جلد قرآن و تعدادی قالی به اهالی هدیه دادند.
● مذهب
عتیق رحیمی ارتباط‌اش را با مذهب در این قطعه بیان می‌کند: «بودایی هستم چرا که از ضعف‌هایم آگاهم. مسیحی هستم چرا که به ضعف‌هایم معترف‌ام. یهودی هستم چرا که به ضعف‌هایم خندیده‌اند و مسلمان هستم چرا که با ضعف‌هایم می‌جنگم».
● داستان‌های بهاءالدین مجروح
لوران مارشو دوست عتیق رحیمی می‌گوید «تاثیر صوفی‌گری بر کار و نوشتار عتیق، کسی که شعر و توان استعاری آن برایش تنها راه درک جهان است، بی‌نهایت است. او فرزند معنوی شاعر بزرگ افغان بهاءالدین مجروح است.» رحیمی می‌گوید «ارتباط من با مجروح ارتباط خاصی است، ۱۴ یا ۱۵ ساله بودم که اتفاقی در یکی از کتابفروشی‌های کابل یکی از کتاب‌هایش را خریدم، اسمش «اژدهای درون» بود. هنوز جلد قرمز پریده رنگ و بد کیفیت آن را به یاد می‌آوردم که اژدهایی رویش کشیده بودند که به روی خودش خم شده بود.»‌
● پایان
رحیمی عاشق سینماست. «تمام کارهای وانگ کاروای را دوست دارم»، اما رحیمی «خون به پا خواهد شد» پل تامس اندرسون را هم دوست دارد. تز رحیمی در سوربن «پایان‌بندی فیلم‌ها» بوده است. «همیشه متعجب می‌شدم که در فرهنگ غربی پایان‌بندی فیلم‌ها شبیه هم است. در فلسفه شرقی بالعکس هیچ چیز تمام نمی‌شود همه چیز در یک حلقه است، در تکرار و در لایتناهی»
● لیدهای شوبرت
«تمام مدتی که مشغول نوشتن سنگ صبور بودم به لیدهای شوبرت گوش می‌دادم. «آواز قو» به این لید شوبرت بسیار گوش دادم و بعدها شعری که الهام‌بخش شوبرت برای نوشتن این لید بود را پیدا کردم: «اینک انسانی با چشمان باز و دوخته بر سقف.»»
منبع : روزنامه کارگزاران