دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

حتی بیش از سه تریلیون دلار!


حتی بیش از سه تریلیون دلار!
"به رغم واکنش پرزیدنت بوش، برآورد اولیه ما از هزینه های جنگ عراق بسیار محافظه کارانه بود رقم واقعی بسیار بالاتر خواهد بود..."
پرزیدنت بوش کوشیده است این گونه القا کند که برآورد ۳ تریلیون دلاری از کل هزینه های جنگ عراق، که در کتاب جدیدمان ارائه کردیم، اغراق آمیز است.
واقعیت اما این است که معتقدیم این برآورد، خیلی هم محافظه کارانه است. حتی بوش رئیس جمهور هم باید می پذیرفت که برآورد ۵۰ تا ۶۰ میلیارد دلاری دستگاه او قبل از آغاز جنگ، بسیار پرت بوده است؛ بنا بر این اعتماد به محاسبات آنان چندان عاقلانه نیست. حتی آنان نیز تا این لحظه به هزینه های ۶۰۰ میلیارد دلاری جنگ اعتراف کرده اند.
برآورد ما حداقل به سه دلیل با برآورد آنها فرق دارد: نخست اینکه ما به برآورد کل هزینه های جنگ پرداخته ایم؛ آن هم تحت سناریوهای محافظه کارانه ای که با اقتباس از ارقام ادارات بودجه وزارت دفاع و کنگره شکل گرفته اند. این یعنی نگاه ما به سناریوی "حضور ۱۰۰ ساله در عراق" آقای مک کین نبوده است، بلکه خروج تدریجی تا سال ۲۰۱۷ را مفروض قرار داده ایم. به هر حال سناریوی خروج شش ماهه کلیه نیروها از عراق، مد نظر هیچ یک از ما نبوده است. با توجه به هزینه های عملیاتی ۱۲ میلیارد دلاری در هر ماه، و افزایش سال به سال هزینه ها، رسیدن به این نتیجه که تا همین حالا هزینه های عملیاتی جنگ عراق بیش از ۲ برابر ۶۰۰ میلیارد دلار فوق الذکر است، چندان دشوار نیست.
دوم اینکه ما در محاسبات خود، مخارجی را که در بودجه پنهان مانده اند و نیز مخارجی را که در آینده باید متحمل شویم (حتی اگر همین فردا عراق را ترک کنیم) نیز گنجانده ایم. مهم ترین این مخارج، هزینه های مربوط به مراقبت از حدود ۴۰ درصد از سربازانی است که احتمالاً دچار معلولیت های ناشی از جنگ خواهند بود (این رقم به آن ۶۰۰ میلیارد دلار افزوده خواهد شد؛ و جالب توجه اینکه مخارج سربازان مجروح و معلول در جنگ جهانی دوم تازه در سال ۱۹۹۳ به اوج خود رسید) و مخارج بازگرداندن آمادگی نیروی نظامی به سطوح پیش از جنگ. اگر فرض کنیم هزینه های این جنگ از محل استقراض تامین شده باشند و بهره این وام و ربح مرکب آن را هم در محاسبات بگنجانیم، خواهیم دید هزینه های بودجه ای این جنگ با چه سرعتی اوج می گیرند.
و در نهایت، دلیل سوم تفاوت برآورد ما با برآورد دولت بوش این است که برآورد ۳ تریلیون دلاری ما هزینه های تحمیل شده به اقتصاد را (که در هیچ بودجه ای نمی آید) نیز در بر می گیرد. برای مثال هزینه های نگهداری از خیل عظیم سربازان معلول بازگشته از جنگ، که بسیار فراتر از هزینه ای است که دولت فدرال متحمل می شود. از هر پنج خانواده دارای یک عضو دچار معلولیت جدی، حداقل در یک خانواده، یک نفر باید شغلش را رها کند. هزینه های کلان اقتصادی حتی از این هم بیشتر هستند. تقریباً همه متخصصان مورد مصاحبه ما موافق بودند که این جنگ به هر حال به نحوی با افزایش قیمت نفت مرتبط بوده است؛ اینکه با آغاز جنگ به ناگهان قیمت نفت شروع به اوج گرفتن می کند، تصادفی نیست.
بر ما به این دلیل خرده گرفته اند که از ۷۵ تا ۸۵ دلار افزایش بهای نفت از آغاز جنگ، تنها ۵ تا ۱۰ دلار را در محاسبات خود گنجانده ایم. پول هایی که در جنگ خرج کرده ایم- مثلاً به یک پیمانکار نپالی که در عراق کار می کند، داده ایم- بیش از پولی که در کشور خود خرج بیمارستان ها یا تحقیقات یا مدارس می کنیم، اقتصاد را تحریک نمی کند. هرچند در آمریکا با وضع مقرراتی تساهل آمیز و انبساطی سعی شد بر آثار انقباضی جنگ به طور موقت سرپوش گذاشته شود، اما همین سیاست ها به ترکیدن حباب مسکن و انفجار مصرف انجامید- پس انداز خانوارها به سطح صفر سقوط کرد- و نتیجه تنها به تعویق انداختن پرداخت و در نتیجه افزایش، بخشی از هزینه های جنگ بود.
به استثنای معدود اقتصاددانان بازمانده از مکتب طرف عرضه، اکثر اقتصاددانان معتقدند کسری بودجه مهم است، و کسر بودجه های عظیم برای تامین مخارج جنگ در بلندمدت آثار زیانبار خود بر اقتصاد را نشان خواهند داد.
در واقع کسر بودجه هم در کوتاه مدت و هم در بلندمدت مهم است. این کسری ها موجب برون راندن جبری سرمایه گذاری های خصوصی می شوند که بسیار بیشتر از مخارج جنگ می توانستند اقتصاد را تحریک کنند.
از سوی دیگر کاهش سرمایه گذاری موجب کاهش بهره وری بلندمدت می شود. وقتی ۴۰ درصد مخارج از خارج استقراض می شوند، آمریکایی ها بهره این وام ها را به خارج خواهند فرستاد؛ و این یعنی نزول استاندارد های زندگی در کشور.
در نهایت اینکه، حتی برنانکی، رئیس فدرال رزرو (و مشاور اقتصادی سابق رئیس جمهور) اذعان می کند کسری بودجه ها، فضای مانور و توانایی واکنش دولت در قبال بحران اقتصادی درحال رشد را محدود می کنند.
صرف این همه مخارج برای جنگ، پیامدهای اقتصادی دارد؛ حتی اگر اصولاً معتقد نباشید که ارتباطی میان جنگ و پریشانی های فعلی اقتصاد وجود دارد.
پس از جمع کلیه هزینه های قابل کمّی کردن جنگ، نرسیدن به عددی بالای ۳ تریلیون دلار دشوار است. ما معتقدیم با نسبت دادن قیمتی ۳ تریلیون دلاری به این جنگ، بیش از حد محافظه کارانه عمل کرده ایم. قیمت ۴ تا ۵ تریلیون دلار می توانست منطقی تر باشد و به یاد داشته باشید که این فقط هزینه ای است که به آمریکا تحمیل شده است.
جوزف استیگلیتز و لیندا بلایمز
مترجم: آرش اسلامی
منبع : هفته‌نامه آتیه