چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
سینما در خدمت تحریف و توجیه
دیر زمانی است كه استكبار و صهیونیزم جهانی در كشورهای جهان سوم بخصوص كشورهای دارای تمدن و فرهنگ اصیل اسلامی این ندای شیطانی را سر داده كه: مردم نباید وارد سیاست شده و باید میان دین و سیاست جدایی قائل شوند. در میان قشر روشن فكر و هنرمند این ممالك نیز این گونه تبلیغ نموده اند كه هنرمند باید از سیاست دوری جسته و نقش آگاهی بخش و بیدار كنندهٔ تاریخی خویش را به فراموشی سپرده و تنها باید از هنر خویش در جهت سرگرم نمودن، و انحراف افكار عمومی مردم خویش و از مسائل اصلی همچون غارت منابع اقتصادی و استعمار این كشورها، استفاده نماید. و این در حالی است كه، در تاریخ امروز و دیروز سینمای دنیا، دستگاههای جاسوسی ابرقدرتها با پشتوانهٔ سرمایه های عظیم و هنگفت در تهیه و توزیع فیلمهای در ظاهر انقلابی و متفاوت به جنگ فرهنگ و هنر انقلابی كشورهای جهان سوم شتافته تا از این راه تداوم چپاول و غارتگریهای خود را طولانی و یاد دائمی گرداند. غارتگران و سرمایه داران دول غربی بخصوص آمریكا از همان ابتدای اختراع سینماتوگراف به زودی به نقش و اهمیت فراوان این ابزار در شكل دهی به افكار عمومی مردم خود و جهان پی برده و توانستند در اندك مدتی این وسیله را به صورت كامل در اختیار خود گرفته به نحوی كه از این طریق هم استثمار مردم خویش وهم دیگر مردمان را فراهم سازند. نگاهی به تاریخ سینما در آمریكا این مطلب را به خوبی نمایان می سازد. مردم آمریكا نخستین بار در سال ۱۸۹۶ میلادی با سینما همزمان با جنگ با اسپانیا آشنا شدند. فیلمهای تبلیغاتی تهیه شده نشان می داد كه چگونه سرباز آمریكایی در پی كسب افتخار، دریاها و خشكی ها را درنوردیده و افتخار و سر بلندی را برای ملت آمریكا به ارمغان می آورد برای ملت آمریكا این جنگ در ردیف یكی از جنگهای پر افتخار گذشته محسوب می شد و سرمایه داران آمریكا این را تا حد زیادی مدیون پدیده سینما می دانستند از این تاریخ به بعد دوران رشد و تجارت سینمایی در آمریكا آغاز شد در سال ۱۹۱۵ یكی از كارگردانان هالیوود به نام “ گریفیث” موظف شد تا موجودیت آمریكا را كه آكنده از حق كشی ها و تبعیضات نژادی و ظهور شكلهای قراردادی و سركوب نظیر كوكلوس كلانها بود با فیلم “تولد یك ملت” توجیه نماید. داستان فیلم كه حول محور زندگی خانوادگی قاضی ثروتمندی به نام كامرون دور می زند از اینجا آغاز می شود كه قاضی كامرون زندگی كاملاً آرام خویش را در جوار دوستان جنوبی خود از جمله یك نماینده مجلس جنوب می گذراند. جنگ داخلی در می گیرد و با شكست ایالات جنوبی به پایان می رسد. سیاهان كه تا آن موقع در ایالات جنوب برده بودند، با استیلای ارتش شمال بر ایالات جنوب آزادی خود را به دست می آورند و یك ارتش سیاه تشكیل می دهند. ارتش سیاه به خانهٔ قاضی كامرون حمله برده و یك گروهبان سیاه پوست به قصد تجاوز به دختر كامرون وی را به قتل می رساند. برادر دختر كه پسر همان قاضی كا مرون و یك سرهنگ جنوبی است، به قصد انتقام، گروه “كوكلوس كلان” را تشكیل می دهد. رهبر سیاه ها شخصی به نام لینچ دستور محاصرهٔ خانهٔ نماینده مجلس را می دهد. سیاهان آن را محاصره می كنند و در همین اثناء گروه كوكلوس كلان سر می رسد و مانند فرشتگان نجات با لباسهای سفیدشان سیاهان را سركوب كرده و خانوادهٔ نمایندهٔ مجلس را آزاد می سازند. در این فیلم حتی از بازیگران سیاه پوست نیز استفاده نشد، بلكه عده ای سفید پوست را با صورتی رنگ كرده به هیات سیاهان در آورده و به جلوی دوربین فرستاده بودند. گریفیث به خوبی تشخیص داده بود كه سركوب سیاهان یكی از پایه هایی است كه قدرت ایالات متحده بر آن استوار است بنابراین با ایجاد یك محیط رعب و وحشت علیه سیاهان و نشان دادن یك چهرهٔ پلید از آنها وظیفهٔ خود را به نحو اكمل در قبال امپریالیزم آمریكا انجام داد. محتوای فیلم تولد یك ملت یكی از گرایشهای مهم سیاسی در سینمای آمریكاست كه در واقع با موفقیت آن هالیوود متولد شد این موفقیت فتح البابی برای هالیوود بود كه با بودجه های كلان تقویت می شد تا نفوذ سیطرهٔ خود را بر سینمای جهان بسط داده و بازار تجارت سینما و در نتیجه تبلیغات را در تمام دنیا از آن خود سازد. در طول جنگ جهانی اول از سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۶ به دلیل مخالفت افكار عمومی آمریكا جهت ورود به جنگ ها سینما گران آن دیار كه نه صدای ملت بلكه بلندگوی تبلیغات سرمایه داران بودند به ساخت فیلمهایی اقدام نمودند كه از این سیاست حمایت می كرد در سال ۱۹۱۶ فیلم دیگری به نام “تعصب” توسط گریفیث ساخته شد كه تا زمان حاضر به عنوان خیزگاه فلسفی سینمای غرب به شمار می رود تعصب كه از چهار داستان مجزا تشكیل یافته همه داستانها را به طور موازی به پیش برده و تعصب بشر را كه در طول قرون شكل كم و بیش یكسانی داشته به تماشاگر می نمایاند و در عین حال با تك مضرابی گاه و بی گاه از نمای یك سنگ گهواره ای را می جنباند به این معنی كه این گهواره تا بی نهایت در جنبش است و توضیح اینكه امروز همچون دیروز تا بی نهایت در گردش است و همواره همان شهوات همان شادی ها و اندوه های بشری تكرار می شود.گریفیث در صدد تبلیغ این اندیشه مخرب در این فیلم بود كه شما چه چیزی را می خواهید ثابت كنید؟ مگر بابل با همه عظمتش در سال ۵۳۹ قبل از میلاد با یك اشاره كوروش منهدم نشد؟ مگر پروتستانهای فرانسوی قرن ۱۶ توانستند از دست كاترین و شارل نهم در روز سنت بارت لویی جان سالم بدر ببرند؟ مگر كارگران می توانند در مقابل سركوب قوای مصلح كارخانه مقاومت كنند از پیشوایتان عیسی مسیح یاد بگیرید كه دیدید چگونه با روی باز صلیبش را خود بر دوش كشیده و با پای خود اسباب مرگش را فراهم ساخت. تاریخ همواره یك مبارزه دائمی بین ضعفا و اغنیا بوده و همیشه این ضعفا بودند كه به عناوین مختلف به دست اغنیا قربانی شدند. زندگی مانند گهواره ای است كه همواره به دور یك محور ثابت نوسان داشته و هر روز به شكل جدیدتری همان حوادث گذشته تا بی نهایت تكرار می شود چه بهتر كه به سرنوشت خویش متواضعانه لبخند بزنیم این منطق گریفیث “زندگی را همانگونه كه هست بپذیرد” كه در واقع نه منطق او بلكه منطق كل نظام سرمایه داریست در فیلم دیگرش با نام “آیا زندگی عالی نیست”، در سال ۱۹۲۴ شكل كاملاً واضحتری به خود گرفته است “آیا زندگی عالی نیست” برای تماشاگر توضیح می دهد كه انسان با خوش بینی و پذیرش متواضعانه واقعیت می تواند بر كلیه ناراحتی ها چیره شده و زندگی برایش مقبول الطبع افتد. این فیلم ارزش واقعی گریفیث را در نزد بورژوازی آمریكا به خوبی روشن می كند. نگاهی دقیق به سینمای بعد از انقلاب در ایران نشان می دهد كه چنین سیاستهایی در سینمای ایران نیز توسط برخی از سینماگران كشور به جهت فرو نشاندن روحیه انقلابی و ضد استكبار و بی ثمر جلوه دادن تلاشهای ایشان جهت خلاصی از دست آمریكای جهان خوار دنبال شده است. و این در حالی بود كه رهبر كبیر انقلاب حضرت امام (ره) و جانشین بر حقش مقام معظم رهبری بزرگترین گناه را در مبارزه علیه استكبار و صهیونیزم بین المللی، دلسرد و نا امید كردن مردم می دانستند.
با تغییر سیاست آمریكا در ۱۹۱۷ جهت ورود به جنگ مشاهده می كنیم كه فیلمهایی در آمریكا ساخته و پرداخته می شود كه ماموریتشان توجیه سیاست جدید آمریكا می باشد. همین گریفیث ضد سیاه این بار برای جذب سیاهان به همكاری و شركت فعال در جنگ در فیلم خود سرباز سفید پوستی را وا می دارد كه تا یك سیاه پوست محتضر را ببوسد، در حالی كه تا آن زمان حتی با این منطق رایج هالیوود هم كه از سیاهان فقط می توان بعنوان واكسی یا حمال راه آهن استفاده كرد مخالف بود. آیا او حقیقتاً تغییر پیدا كرده بود؟ این بار سیاه پوست آمریكایی حاضر شده بود كه در لباس سرباز جان خود را فدای آمال ایالات متحده نماید و لازم بود كه از او تقدیری به عمل بیاید. این بار نوك حمله گریفیث به جای سیاهان، آلمانی های خبیث و بد هیبت بودند. تا قبل از ورود آمریكا به جنگ، فیلم های ساخته شده آمریكایی چندان با مسئله فاشیزم اصطكاك پیدا نمی كرد چرا كه امپریالیزم های غربی خودشان هیتلر را جهت جلوگیری از سلطه آتی شوروی در اروپا باد كرده بودند. اما بعد از آنكه نتوانستند قدرت مخرب آن را مهار نمایند، سیل ساخت فیلمهای ضد آلمانی در آمریكا آغاز شد و گرنه فاشیزم آلمانی هیچگونه تعارضی با فاشیزم آمریكایی نداشت. مسائلی نظیر سركوب سیاهان و یهودیان كه طی دوره ای خاص در آلمان جریان داشت از دیر باز به صورت فرهنگ فولكور آمریكا در آمده بود. افتادن آمریكا در گرداب ویتنام و بروز اعتراضات و جنبش های دانشجویی در جامعه آمریكا در مخالفت با این جنگ سبب گردید كه این بار نیز صنعت سینما به كمك سیاستمداران ورشكسته كاخ سفید آمده و به نحوی از انحا وحشی گری های آمریكاییان را در ویتنام توجیه نماید. فیلم “ویتنام ویتنام” سفارش از سوی سازمان جاسوسی و اطلاعات آمریكا در این راستا بود. مقابله استكبار جهانی با انقلاب اسلامی ایران و خطر گسترش پیامهای الهی و رهایی بخش این انقلاب در سایر كشورها به خصوص كشورهای اسلامی در جهان سبب گردیده كه فیلمهایی در آمریكا ساخته شود كه چهره خشن و غیر زیبایی از اسلام و جمهوری اسلامی ایران در دنیا به تصویر كشد. چهره ای كه حقا برازنده خود آمریكاییان است. شكست آمریكا در جریان گروگان گیری جاسوسخانه شان در ایران و ابتر ماندن دخالت نظامیانشان در ماجرای طبس و سپس ساخت فیلم هایی در خصوص توجیه این شكست ها و منحرف نمودن افكار عمومی مردم جهان به خصوص آمریكا نشان می دهد كه تا چه اندازه سینما در دست سیاستمداران آمریكایی به عنوان عاملی در جهت سیاستهای ضد مردمی و ضد بشری كاخ سفید استفاده می شود. از آنچه كه گفته شد این نتیجه را می توان گرفت كه در تاریخ سینمای غرب به خصوص آمریكا هرگز زمانی نبوده است كه سیاست كنار گذاشته شده باشد. به خصوص در زمان اجرای تئوری نظم نوین جهانی، سیاسی كردن سینما از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است. زیرا كه باید زمینه فرهنگی نظم نوین فراهم آید تا افكار عمومی دنیا در جهت به وجود آوردن این گونه نظمی ترغیب و تشویق شده و عملاً امكان اعتراض و فراهم آوردن زمینه ها برای فرو پاشیده شدن چنین نظم را از ایشان سلب نمایند.
علیرضا سربخش
با تغییر سیاست آمریكا در ۱۹۱۷ جهت ورود به جنگ مشاهده می كنیم كه فیلمهایی در آمریكا ساخته و پرداخته می شود كه ماموریتشان توجیه سیاست جدید آمریكا می باشد. همین گریفیث ضد سیاه این بار برای جذب سیاهان به همكاری و شركت فعال در جنگ در فیلم خود سرباز سفید پوستی را وا می دارد كه تا یك سیاه پوست محتضر را ببوسد، در حالی كه تا آن زمان حتی با این منطق رایج هالیوود هم كه از سیاهان فقط می توان بعنوان واكسی یا حمال راه آهن استفاده كرد مخالف بود. آیا او حقیقتاً تغییر پیدا كرده بود؟ این بار سیاه پوست آمریكایی حاضر شده بود كه در لباس سرباز جان خود را فدای آمال ایالات متحده نماید و لازم بود كه از او تقدیری به عمل بیاید. این بار نوك حمله گریفیث به جای سیاهان، آلمانی های خبیث و بد هیبت بودند. تا قبل از ورود آمریكا به جنگ، فیلم های ساخته شده آمریكایی چندان با مسئله فاشیزم اصطكاك پیدا نمی كرد چرا كه امپریالیزم های غربی خودشان هیتلر را جهت جلوگیری از سلطه آتی شوروی در اروپا باد كرده بودند. اما بعد از آنكه نتوانستند قدرت مخرب آن را مهار نمایند، سیل ساخت فیلمهای ضد آلمانی در آمریكا آغاز شد و گرنه فاشیزم آلمانی هیچگونه تعارضی با فاشیزم آمریكایی نداشت. مسائلی نظیر سركوب سیاهان و یهودیان كه طی دوره ای خاص در آلمان جریان داشت از دیر باز به صورت فرهنگ فولكور آمریكا در آمده بود. افتادن آمریكا در گرداب ویتنام و بروز اعتراضات و جنبش های دانشجویی در جامعه آمریكا در مخالفت با این جنگ سبب گردید كه این بار نیز صنعت سینما به كمك سیاستمداران ورشكسته كاخ سفید آمده و به نحوی از انحا وحشی گری های آمریكاییان را در ویتنام توجیه نماید. فیلم “ویتنام ویتنام” سفارش از سوی سازمان جاسوسی و اطلاعات آمریكا در این راستا بود. مقابله استكبار جهانی با انقلاب اسلامی ایران و خطر گسترش پیامهای الهی و رهایی بخش این انقلاب در سایر كشورها به خصوص كشورهای اسلامی در جهان سبب گردیده كه فیلمهایی در آمریكا ساخته شود كه چهره خشن و غیر زیبایی از اسلام و جمهوری اسلامی ایران در دنیا به تصویر كشد. چهره ای كه حقا برازنده خود آمریكاییان است. شكست آمریكا در جریان گروگان گیری جاسوسخانه شان در ایران و ابتر ماندن دخالت نظامیانشان در ماجرای طبس و سپس ساخت فیلم هایی در خصوص توجیه این شكست ها و منحرف نمودن افكار عمومی مردم جهان به خصوص آمریكا نشان می دهد كه تا چه اندازه سینما در دست سیاستمداران آمریكایی به عنوان عاملی در جهت سیاستهای ضد مردمی و ضد بشری كاخ سفید استفاده می شود. از آنچه كه گفته شد این نتیجه را می توان گرفت كه در تاریخ سینمای غرب به خصوص آمریكا هرگز زمانی نبوده است كه سیاست كنار گذاشته شده باشد. به خصوص در زمان اجرای تئوری نظم نوین جهانی، سیاسی كردن سینما از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است. زیرا كه باید زمینه فرهنگی نظم نوین فراهم آید تا افكار عمومی دنیا در جهت به وجود آوردن این گونه نظمی ترغیب و تشویق شده و عملاً امكان اعتراض و فراهم آوردن زمینه ها برای فرو پاشیده شدن چنین نظم را از ایشان سلب نمایند.
علیرضا سربخش
منبع : بنياد انديشه اسلامي
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست