جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


متفکری که نویسنده نبود


متفکری که نویسنده نبود
«... و هنر نیز تجلی روحی است كه آنچه هست سیرش نمی‌كند و هستی را در برابر خویش اندك می‌یابد و سرد و زشت و حتی، به گفته سارتر، احمق! و عاری از معنی و فاقد روح و احساس.
ژاو اضطراب و تلخكامی صاحبدلی بلندپرواز و اندیشمندی بزرگ و سرمایه‌دار معنی و احساس و معرفت را دارد كه در انبوه مردمی بی‌درد، بی‌روح، پست و خوش،گرفتار آمده است و خود را با دیگران، جز با خویشتن، تنها می‌یابد و با این زمین و آسمان و هرچه در این میان است بیگانه.»
● دكتر علی شریعتی – كتاب هنر
نوشتن درباره مرحوم دكتر علی شریعتی و به دست دادن روایتی در باب جنبه‌های ادبی جهان فكری‌اش یا تاثیرگذاری بر ادبیات و نویسندگان هم عصر و بعد از مرگش آنچنان مرزهای مشخصی ندارد.
این را به این دلیل مطرح می‌كنم كه علی شریعتی چه به عنوان متفكر و اندیشمند یك نوع بازخوانی دینی – مذهبی و چه در مقام نویسنده و نظریه‌پرداز در حوزه‌ هنر، ادبیات و نقد ادبی در یك مسیر با ساختار مشخص و چارچوب‌مند قرار نمی‌گیرد. شریعتی به دلیل آشنایی نسبی با ادبیات مدرن غرب و شناخت بیشتر ادبیات كلاسیك ایران عمده نظریه‌های ادبی‌اش را در تركیب كردن ارزش‌های این دو جریان بزرگ فكری بشری قرار داد.
در عین حال باید اشاره داشت كه شریعتی در مقام یك تئوریسین ادبی نویسنده و زیبایی‌شناس به هیچ وجه آن اهمیت و جایگاهی را كه در حوزه‌های دیگری مانند دین‌شناسی، اسلام‌شناسی و... دارد را به دست نیاورده و ندارد.
در یك نگاه كلی باید نظریه‌های علی شریعتی در باب هنر را نوعی آرای متشتت، كلی و نه‌چندان تاثیرگذاری دانست كه او در پاره‌ای از آثارش یا در میان انبوه كتاب‌هایی كه از او باقی‌مانده مطرح كرده است. بااین حساب باید كتاب «هنر» و مقالات گردآمده در آن را اصلی‌ترین اثر شریعتی در حوزه نظریه‌پردازی ادبی و هنری و آثاری مانند هبوط و كویر را اصلی‌ترین نوشته‌هایش در حوزه متن‌نویسی ادبی شاعرانه دانست.
در عین حال باید توجه داشت كه شریعتی هنر و ادبیات را مانند وجوه دیگر فكری‌اش عناصر و مولفه‌هایی می‌دانست كه در نهایت باید به او «رستگاری»، «تعالی معنوی» یا «شناخت عمیق» از جهان مبدل می‌شدند. تلاش‌های او در شناساندن برخی نحله‌‌های فكری متواتر در غرب و تامل به ایرادها و محاسن آنها به دلیل دیدگاه نسبتا ایدئولوگ، برآمده از صدق و كذب و همچنین قیاس‌كننده‌اش آنچنان بازتاب و جریانی در میان نویسندگان و شاعران دوره خود به وجود نیاورد.
حملات متعدد او به ایده «هنر برای هنر» و بررسی امر اخلاق در حیطه آفرینش ادبی – هنری از یك‌سو و طبقه‌بندی نظریه‌های مهم رمان و شعر غربی در یك چارچوب بی‌روح و صرفا «ترجمه‌ای» باعث شده كه این گفته‌ها و نوشته‌هایش به‌شدت كهنه و شتاب‌زده به نظر آیند. در عین حال می‌دانیم كه عمده آثار شریعتی شامل سخنرانی‌ها و مباحثه‌‌هایی‌اند كه او انجام داده و سپس به شكل كتاب منتشر شده‌اند.
برای همین شریعتی به عنوان نثرنویس آنچنان آثاری ندارد مگر كتاب‌هایی همچون «كویر» یا «نامه‌ها» كه از قضا آشكاركننده‌ تمایزهای گاه درخشان نثری و زبانی‌اش نسبت به همفكران دوره خوداند. با این كلیت و با توجه به این كه او یكی از سمپاتیك‌ترین روشنفكران دوره خود و بعد از خود به حساب می‌آید باید حساب شخص شریعتی را به عنوان مردی قابل‌احترام در میان نویسندگان هم‌دوره‌اش به عنوان یك نظریه‌پرداز ادبی و نویسنده جریان‌ساز كاملا جدا كرد.
در تاریخ ادبیات و روشنفكری ایران چند «مرگ» و «مردن» مشهور وجود دارد كه چگونگی آنها به اشخاص مذكور جلوه‌ها و اهمیت‌هایی خاص بخشیده است. از مرگ تراژیك صادق هدایت كه صرف‌نظر كنیم سه مرگ مهم وجود دارد كه در تغییر جایگاه سه نفر در میان ذهن مخاطبان و نویسندگان ایرانی تاثیر عمیق و جدی‌ای گذاشته است.
غرق شدن صمد بهرنگی چپ‌گرا در رود ارس، مرگ پرحرف وحدیث جلال‌آل احمد در روستای دورافتاده اسالم و مرگ مشكوك و نابهنگام دكتر علی شریعتی در اروپا، سه نوع مردنی هستند كه این چهره‌ها را به دلیل جو خاص و پرهیجانی كه پیرامونشان وجود داشت به محل اختلاف و در نهایت نوعی قهرمان تبدیل كرد.
هر چند كه در سال‌های بعد و پس از فروكش كردن این هیجان‌ها تقریبا هر سه مرگ براساس مستندات و اسنادی كه مورد بررسی قرار گرفت طبیعی اعلام شد (حداقل در باب صمد و آل‌احمد این قضیه كاملا مصداق دارد. چه در دهه هفتاد مشخص شد صمد بهرنگی بر اثر گرفتار شدن در امواج ارس به كام مرگ رفته و آل‌احمد نیز شبانه و در كنار همسرش یعنی سیمین دانشور سكته قلبی كرده است.
در باب شریعتی نیز تئوری‌ای مانند قضیه آل‌احمد وجود دارد.) اما این سه مرگ و در واقع نوع مردن این چهره‌های پرطرفدار و سمپاتیك ابعاد افسانه‌ای و دیوارهای غیرقابل‌نفوذی در باب ایشان ساخت كه روشنفكری هیجان‌زده‌ ایران و مخاطبان ادبیات و تفكر متعهد به تبلیغ آن پرداخته و از آنها به مثابه یك امر سیاسی استفاده و بهره‌برداری كردند. دكتر علی شریعتی چندی پیش از انقلابی كه خود یكی از تئوریسین‌های اصلی‌اش به شمار می‌آمد و در چهارمین دهه عمرش درگذشت.
شاید مرگ شریعتی به دلیل شباهت‌های فراوانی كه بامرگ یكی از پیشوایان روشنفكری در ایران یعنی آل‌احمد داشت، باعث شد تا برخی از مهم‌ترین نویسندگان و شاعران ایران آن را دستمایه خود قرار داده و او را كه به هیچ عنوان با مشی چپ‌گرای عمده ایشان تناسبی نداشت به اردوی خود بیاورند. در عین حال باید اذعان داشت كه علی شریعتی ریشه‌های مشتركی هم با جریان غالب در روشنفكری ادبی ایران داشت.
وجه مبارز و مخالف‌اش در تقابل با رژیم پهلوی، حضورش در اروپا و درك آموزه‌های فكری تجدد اروپایی – غربی، تلاش‌اش در روایت و ساختن نوعی نو‌اندیشی دینی – اسلامی و در عین حال تاثیرگذاری بی‌حد و حصرش بر ذهن دانشجویان سال‌های دهه ۵۰ و از آن مهمتر زندان رفتنش از جمله مواردی بود كه باعث شد روشنفكران ادبی ایران بخواهند از نسبت‌ها و ریشه‌های مشترك میان او با خود استفاده كرده و شریعتی را در مقام یك انقلابی و مردی كه به هر حال از واژه‌ها و نام‌هایی چون تعهد، ژان‌پل سارتر،آلبر كامو، فرانتس فانون و... سخن می‌گوید به اردوی خود بیاورند.
اما باید این نكته را نیز مدنظر قرارداد كه علی شریعتی به عنوان نوعی ادامه منطقی برای جلال آل‌احمد فرض شد. شریعتی كه خود نیز به آل‌احمد و به خصوص آرا و نظریه‌های پایان عمرش علاقه و توجه نشان داده بود بر این گمان دامن زد كه از جهاتی ادامه آل‌احمد نویسنده به حساب می‌آید.
هم‌شكلی‌های فراوان این دو نویسنده و متفكر ایرانی به یكدیگر و در یك فاصله زمانی كوتاه برای آن قسمت از روشنفكری ادبی ایران كه هنوز عزادار آل‌احمد و مردن او بود به فال نیك گرفته شد. با اینكه علی شریعتی به عنوان نویسنده و نثر‌نویس، آنچنان توفیقی در میان این روشنفكران نداشت اما به نمادی تبدیل شده بود كه اولا توانایی این را داشت كه بدون وابستگی به اردوی ماركسیسم از «متعهد بودن» دفاع كند و ثانیا در نظریه‌های پیاپی و پرشمارش نسبتی میان غرب و شرق ارائه دهد.
او از سارتر می‌گفت و در كویرش با نثری شاعرانه، پرضرباهنگ و حس‌برانگیز از تنهایی‌ها و تالمات روحی‌اش. این ویژگی‌ها در بدترین تحلیل و نگاه تاریخی این مزیت را داشتند كه روشنفكران غیرمذهبی ایران را در مقابله با او قرار نداده و حتی باعث شدند شریعتی به شكلی صنفی مورد تایید همان روشنفكران قرار بگیرد.
در واقع شخص شریعتی و پاره‌ای از فعالیت‌های ادبی‌اش از یك سو و همانندی‌هایی كه او با مراد بسیاری نویسندگان و روشنفكران آن سال‌ها یعنی آل‌احمد داشت پل ارتباطی‌ای شد میان او و همان چهره‌‌های مذكور. هر چند شریعتی به عنوان یك نظریه‌پرداز ادبی – هنری هیچ‌گاه تاثیر روشن و مشخصی بر ادبیات و شعر ایران نگذاشت اما به یكی از شخصیت‌های كاریزماتیك آن مجموعه تبدیل شد.
علی شریعتی در مقاله «شعر چیست؟» در كتاب «هنر» این طور می‌گوید: «شعر حتما پس از سخن گفتن آغاز می‌شود. اگر احساسی را می‌توانیم به نثر بیان كنیم، هرچند زیبا و ناب باشد هنوز به مرز شعر نرسیده است. هرگاه بیان از گفتن احساس عجز كرد، شعر پدیدار می‌شود...» این ایده رمانتیستی و تا حدودی حكم‌كننده از اصلی‌ترین مبانی فكری شریعتی در باب هنر است.
شریعتی برای ادبیات مرزهای روحانی، ضدارسطویی و ارزشی‌ای را قائل می‌شد كه نمونه‌های آن را در آرای برخی متفكران رمانتیت قرن نوزدهم می‌توان مشاهده كرد. در واقع سیر تطور فكری شریعتی نسبت به ادبیات نسبت به اندیشه‌های اجتماعی و سیاسی‌اش از واقع‌بینی و اسلوب‌گرایی كمتری برخوردار است.
او از سویی به صفت مولانا، حافظ و سعدی ارجاع كرده و مدام از ایشان وام‌های فكری و نظری می‌گیرد و از سویی دیگر این تلاش را دارد تا به واسطه شناختی كه از ادبیات و هنر مدرن غرب دارد به یك نگاه تركیبی و تطبیقی میان این دو دست پیدا كند.
شریعتی بر پایه همین نظریه‌پردازی است كه دست به روایت سبك‌ها و ژانرهای مختلفی می‌زند كه در نقد ادبی و شعر و رمان‌نویسی غرب كاربرد دارد. هرچند او به دلیل تمایلات رمانتیستی اغلب به وجوه مختلف این تفكر می‌پردازد و به ندرت از آرای نوتر و جدیدتر سخن می‌گوید.
تاخیر نیم قرنی‌ای كه در گزارش‌هایش از این آرا و مكاتب دارد این تلقی را به وجود می‌آورد كه او آنچنان شناختی از نظریه‌های جدیدتر و كاربردی‌تر نقد ادبی دوران‌اش ندارد. چه گزارش‌هایی كه او دست می‌دهد عمدتا حال و هوای ترجمه‌ای داشته و گویا مخاطبانی غیر از نویسندگان حرفه‌ای برای آنها در نظر گرفته شده است.
شاید علی شریعتی كه از مهم‌ترین روشنفكران جامع‌الاطراف دهه‌های ۴۰ و ۵۰ به حساب می‌آید در پی این بود كه با توجه به ادبیات و امر خلاقانه نوشتن بتواند چارچوبی همانند نظریه‌های دیگرش، برای ادب و هنر طراحی كند. او حتی در باب تئاتر موسیقی، سینما و نمایشنامه‌نویسی نیز تئوری‌هایی دارد كه كاملا به احاطه اندك‌اش نسبت به وضعیت این جنبه‌های هنری – فكری صحه می‌گذارد.
در عین حال دكتر علی شریعتی به واسطه نواندیشی دینی و آن چیزی كه از آن به عنوان پیوند سنت و مدرنیته یاد می‌كرد (و می‌كنند) از یكسو و علاقه شخصی به ادبیات و هنر از سوی دیگر این تلاش را كرد تا مدلی از هنر مطلوب و قابل‌حصول این نوع نواندیشی دینی ارائه كند.
چارچوبی كه او برای ادبیات قرار می‌دهد تلفیق و تركیب عجیب و غریبی است از سارتر، آندره ژید، آل‌احمد، خواجه حافظ، مولانا و هر كسی كه یا انگارهایی از تعهد انسانی در او باشد یا برآمده باشد از سنت اسلامی – ایرانی. به همین دلیل روشن است كه او در مقام یك تئوریسین مدام از «باید» یا «نباید»، «مخالفم» یا «موافقم» ، «درست است»، «غلط است» و... استفاده می‌كند.گزاره‌هایی كه دائم در حال كوچك‌تر كردن حوزه كار نویسنده و شاعر هستند. شریعتی ادبیات و امر خلاقه را از سمت ارزش‌ها و سنت‌های اجتماعی جامعه خود نگاه كرد. او اعتقاد چندانی به تعصب‌ها و دیدگاه‌های ادبی غیراجتماعی و تجربی نداشت و در نگاهش می‌توان نوعی مكتب‌گرایی بیانگر را نسبت به ادبیات و هنر مشاهده كرد.
دكتر علی شریعتی در فرانسه تحصیل كرده بود. در دورانی كه رابطه ادبیات با فلسفه خلط شده و این كشور و متفكرانش با تعریف دوباره معنا و «وظیفه» ادبیات بر آن بودند كه «چیستی» داستان، شعر، تئاتر، موسیقی و... را دوباره شرح كنند.
شاید در تاریخ ادبیات كمتر دوره‌ای مانند سال‌های بعد از جنگ دوم تا اوایل دهه ۸۰ میلادی وجود داشته باشد كه اینقدر در باب چگونه نوشتن و چگونه ننوشتن بحث شده باشد.
جنگ میان بلوك شرق و غرب از یكسو و تشتت‌ها و گسست‌های عمیق فكری‌ای كه بعد از جنگ دوم جهانی به وجود آمده بود از سوی دیگر، اكثر نویسندگان و نظریه‌پردازهای هنری رابه این سمت سوق داده بود كه اهداف متنی‌شان را مشخص كرده و در عین حال آنها را اشاعه و گسترش دهند. شریعتی این مدل خاص را درك كرد، اما این تلاش را داشت كه تجدد ادبی را مستلزم بازگشت دوباره به ریشه‌های كلاسیك ایرانی بیان كند. او خود را در میان دو تفكر متناقض و متباین قرار داد.
میان جذابیت‌های رمان و ادبیات متعهد اروپایی (كه ریشه‌های مشخص و پررنگ چپ‌گرایی در برخی از آنان وجود داشت) و سمفونی باشكوه و برآمده از سنت اسلامی ایران و ادبیات كلاسیك ایران. با دست سارتر را پیش می‌كشید و با پا او را پس می‌زد. از سویی از وظیفه هنرمند و هنر سخن می‌گفت و از سویی دیگر و در معدود نمونه‌های نثری‌اش ناآرامی‌های روح مردی را به نمایش می‌گذاشت كه تنها بودن و فردگرایی‌اش غیرقابل كتمان است. شریعتی در حوزه ادبیات و هنر و نظریه‌پردازی‌هایش در این باب یك متفكر متناقض‌نما است.
او در عین بیان آزادی خواهانه‌اش برای ادبیات و متن ادبی قائل به اخلاق بود. این اخلاق‌گرایی به‌طور مشخص از سنت می‌آمد و از قضا و در نگاه شریعتی نقیضه‌ای بود بر بسیاری رمان‌های اجتماعی‌ای كه خود او با ژانر و نمونه‌های درخشان آنها علاقه داشت. شاید اگر شریعتی در مطالعات ادبی‌اش به دنبال همانندسازی ایدئولوگ این عرصه با نوگرایی‌های خاص اجتماعی، مذهبی و سیاسی‌اش نمی‌رفت، این هجمه از انتقاد به او وارد نمی‌شد.
(منظورم انتقادهایی است كه درباب نظرات ادبی‌اش وجود دارد) این حركت آونگی میان سنت و تجدد و تلاش‌اش برای آشتی دادن این دو در بافت زیبایی‌شناسانه‌ای به نام هنر موجب شده تا برخی از نظریه‌های تندرو،
تك‌ ساحتی و ایدئولوژیك در باب ادبیات و هنر، در سال‌های بعد از مرگ‌اش وابسته به او باشند. (نگاه كنید به آرای اولیه فردی چون محسن مخملباف در باب هنر).
شریعتی در مقام نویسنده و به عنوان داستان‌نویس متن و اثر قابل‌توجهی خلق نكرد. چند قصه و نمایشنامه سمبولیك و چندین شعر نه‌چندان قابل توجه كه اغلب در قالب‌های كلاسیك و با زبانی كهنه و قدیمی سروده شده‌اند.
اما مجموعه دو كتاب «هبوط در كویر» و برخی از نامه‌ها و متن‌های آزاد او نشان از ذهنیت مردی دارند كه بر اثر نوعی جریان مرسوم در جهان آن روز «مونولوگ‌نویسی» و «تك‌گویی‌های» شاعرانه را به هدف اصلی‌اش در حوزه ادبیات تبدیل كرده است.
علی شریعتی در این آثار با وجود اینكه باز هم در دل در حال بیان كلان مفاهیم جهان‌بینانه خود است، نمونه‌ای تغزلی، استعاری و از همه مهمتر اعتراف‌گونه را به دست می‌دهد كه در آنها می‌توان توانایی قابل توجه‌اش در ایجاد زبانی غیرگزارشی و مفهوم‌گرا مشاهده كرد. به‌زعم برخی منتقدان این روند كاری خاص علی شریعتی ریشه‌ای مشخص در سنت نثرنویسی اروپایی با اجرای سنتی دارد. شریعتی در این آثارش قصد دارد «مائده‌های زمینی» خود را بنویسد.
قصد دارد آندره ژید مسلمانی باشد كه قصد زنده نگاه داشتن آرمان‌های اخلاقی و باورهای نواندیشی را دارد و می‌كوشد آن چیزی را كه از آن به عنوان هنر ناب یا ادبیات اصیل نام می‌برد، اجرا كند. متاسفانه شریعتی هیچ‌گاه به صورت جدی داستان و شعر ننوشت و برای همین داوری كردن درباره او به عنوان نویسنده هیچ شأن و منطقی ندارد.
اما نمونه‌های نثری او منهای اندیشه و روند فكری‌ای كه در آنها دنبال می‌كند به زبان مدرن و با توجه به ساختارهای تثبیت شده نقد ادبی، معیاری برای نویسندگی‌اش (به معنای كلاسیك آن) به حساب نمی‌آیند این را قبول دارم كه او در كتابی مانند كویر توانایی ساختن زبانی تاثیرگذار و شاعرانه را دارد، اما باید دید این حس‌آمیزی مورد نظر تا چه حد به آفریده شدن یك رفتار ادبی تبدیل می‌شود؟
به عقیده من این آثار رفتار و منش ادبی خاص و جدی‌ای را بروز نمی‌دهند. دلیل عمده‌اش هم در این است كه شریعتی هیچ‌گاه به ادبیات به مثابه یك ارزش یا هدف قائم به ذات معتقد نبود. او مانند پدران پرشمار فكری‌اش تعریف زیبایی‌شناسانه ادبیات رادر گرو وظایف و تعهدات آن نسبت به یك امر بیرونی می‌دید.
سوال و پرسشی كه واقعا مطرح است اینكه به چه توجیه و دلیل روایی و درون متنی‌ای می‌توان آثاری مانند «كویر» را ادبیات دانست؟ آیا به واسطه نثر درخشان و برخی كلان مفاهیم خاص مطرح شده در این نثر می‌توان این متن را نوعی منحصر به فرد از نگاه ادبی دانست؟ آیا حركت شریعتی فقید به سمت نوعی شاعرانگی احساس‌گرا این تلقی را می‌آفریند كه هر نوع موزون‌نویسی پرشتابی اهمیت ادبی دارد؟
من پاسخ این سوال‌ها را نمی‌دانم، اما یك تئوری مشهور و متواتر وجود دارد كه متن زمانی تبدیل به ادبیات می‌شود كه بتواند جهان دیگری بیافریند. بتواند از خلال یك تنهایی خلاقانه یك فردگرایی آشكار به سمت باورهای زمان خود و روایت آنها مشغول شود. با پذیرفتن این وضعیت و این تعریف‌ها آثاری مانند كویر در حوزه ادبیات قرار نمی‌گیرند.
آشفتگی روایی‌ای كه در آنها وجود دارد و نگاه توصیفی صرف و همچنین ایده‌‌آلیسم بیانگری كه در جاجایشان وجود دارد تنها می‌تواند مخاطب شریعتی را تحت تاثیر قرار دهد.
این آثار را از منظر ژانری البته نمونه‌هایی دارند اما دكتر به واسطه استفاده اغراق‌آمیز از صورت‌های سمبولیك و تلاش برای تبدیل كردن نثر و زبان به عاملی برای تاثیرگذاری حسی و عاطفی این نمونه و آثارش را از جایگاه یك اثر ادبی پایین آورده و در حوزه نثرنویسی – كه خود سنت ریشه‌دار و قابل‌بحثی است – باقی می‌گذارد.
اگر دكتر علی شریعتی را در مقام یك نویسنده اینچنینی در نظر بگیریم باز منطقی‌تر و عادلانه‌تر درباره‌اش قضاوت كرده‌ایم. او مردی متعهد بود. مردی كه از دل سنت «ایرانی – اسلامی» بیرون آمده، در غرب تحصیل كرده و به دنبال احیای آموزه‌های تمدن «اسلامی – ایرانی» بود.
كویر شاید از این دیدگاه قابل طرح باشد.اثری كه قرار بود و هست به مانیفست زبانی، ایده‌آلیستی و زیبایی‌شناسانه شریعتی تبدیل شود. مانیفستی که در آن جای ادبیات و روایت‌های ادبی با من گویه‌‌های اندیشمندانه‌ البته دلنشین و قابل‌احترام عوض می‌شود.
این روند در جهان فكری شریعتی نه روندی آوانگارد و ساختارشكن است و نه قرار است تبدیل شود به یك مدل ادبی – هنری جریان‌ساز.شاید مهم‌ترین اشتباهی كه چه موافقان و چه منتقدان شریعتی در باب این كتاب به آن دچار هستند این است كه آن رابه مثابه یك متن ادبی و به معنای تعریف و مصداقی در نظر می‌گیرند كه مثلا «كلمات» سارتر یا «بیگانه» كامو را.این گمان وجود دارد كه شریعتی این تلاش را داشت كه اثری مانند مائده‌های زمینی ژید بنویسد، اما این تاثیرپذیری تنها در حوزه شكل و صورت قضیه بود.
كویر و هبوط شریعتی قرار نبوده و نیست در میان آثار ادبی ایران طبقه‌بندی شوند، بلكه تنها ستونی‌اند كه در راستای همان ایده فكری مشخص و تركیبی‌اش ساخته شدند منتها با وجه و سویه شاعرانه پررنگ و به گمان برخی بسیار ممتاز. به گمان من و با مرور نظریات شریعتی در باب هنر و ادبیات نوشتن اثری مانند كویر پاسخی است به همان آرا و تئوری‌هایی كه او به آنها معتقد بود. اگر بخواهیم عریان‌ترین وجه روح و ذهن این مرد را جست‌وجو كنیم باید «نامه‌های» او را مرور كنیم.
جایی كه با وجود تعهدات مفهوم‌گرایی ایدئولوگ او تنهاتر و ساده‌تر از خود می‌گوید و حتی در پاره‌ای اوقات این توفیق را پیدا می‌كند كه به یك لحن روایی قابل توجه دست پیدا كند. چه آثاری مانند «كویر» با طرحی اندیشیده شده و در راستای هدف یا اهدافی غیر از آن چیزی نوشته شده‌اند كه ادبیات (غیر از نوع فرمایشی، چپ آرمان‌گرا، بیانگر ومصادیقی از این دست) با آنها شناخته، درك و تفسیر می‌شود.
دكتر علی شریعتی و نویسندگان هم عصرش به هم نزدیك شدند اما در كنار یكدیگر قرار نگرفتند. برای مرگ او مرثیه‌هایی نوشته شد، نام و شخصیت‌اش در برخی آثار مهم ادبی این كشور، مطرح شد اما او هیچ‌گاه چه در مقام تئوریسین و چه در مقام نویسنده مورد تایید نویسندگان ایرانی قرار نگرفت.
بنابراین اگر در این میان رابطه و دیالوگی وجود دارد كاملا به ابعاد روشنفكرانه او بازمی‌گردد. او در سال‌هایی كه ایران به یك روشنفكر سارتری شجاع و نترس نیاز داشت ظهور كرد. در دورانی كه آل‌احمد مرده بود و سایر روشنفكران نیز در دایره‌ای محدودتر به فعالیت می‌پرداختند.
این وجه بارز شخصیت‌اش یعنی هیجانی كه از سخنرانی‌های‌اش و دست به دست شدن نسخه‌های تایپ شده آنها به وجود می‌آمد از یكسو و برخی ارزش‌های اخلاقی كه او خود را به آنها مقید كرده بود از شریعتی الگویی ساخت كه با وجود اندیشه‌های نسبتا دورش از ذهن قشر اكثریت روشنفكران ایرانی، مقبول و قابل‌احترام بود.
همان‌طور كه اشاره داشتم او در دوره‌ای ظهور كرد كه جامعه روشنفكری ایرانی قهرمانش را از دست داده بود و او نه‌تنها توانست خاطره آن قهرمان را احیا و زنده كند بلكه این توان را داشت كه خود تبدیل به قهرمان دیگری شود.
پایان سخن اینكه طبقه‌بندی كردن شریعتی در میان نویسندگان ایرانی و استناد به متون شاعرانه و استعاری‌اش یك خطای بزرگ است كه باید از آن چشم‌پوشی كرد. چه او به خاطر مدل‌هایی كه در آن دوران بسیار تاثیر داشتند، جامع‌الاطراف بودن را برگزید و همین امر باعث شده تا از او گاه به عنوان یك تئوریسین ومتفكر ادبی نیز یاد شود که چنین تلقی‌ای با توجه به آشفتگی و دست چندم بودن این نوع نظریه‌هایش (كه اتفاقا شخص دكتر نیز آنچنان پافشاری هم بر آنها ندارد) خطای بزرگی است و باعث تحریف جایگاه تاریخی این مرد می‌شود.
مهدی یزدانی‌خرم
منبع : روزنامه هم‌میهن


همچنین مشاهده کنید